12- ذكر فضايل و فرهنگ و تعاليم اهلبيتعليهم السلام
مردم، آرمانگرا و قهرمان دوستند و در پى فرزانگيهايند. در غرب،درباره شخصيتها و
چهرههاى ملى و علمىشان، آنقدر كتاب و مقالهمىنويسند، فيلم و مجسمه مىسازند و
تبليغات مىكنند، تا آن چهره را درنقش الگو و قهرمان در ذهن و دل ملتخود جا دهند.
ما چرا درباره بزرگاندينمان كه بسيار ارزندهتر و شايستهترند چنين نكنيم؟ اگر
مردم شخصيتو فضيلت و فكر و فرهنگ امامان اهلبيتعليهم السلام را بشناسند و با
سخنانبلند آنان آشنا شوند، به آنان علاقه پيدا مىكنند و اين علاقه به تبعيت
وهمسويى مىكشد. امام رضاعليه السلام در حديثى فرموده است:
«ان الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا» (121) .
مردم اگر خوبيهاى حرفها و تعاليم ما را بشناسند از ما پيروى مىكنند.
ترويج احاديث اهلبيت و مسابقات حفظ حديث در اين زمينه مفيداست. استفاده از «چهل
حديث»هاى گوناگونى كه از سوى برخى ناشران درموضوعات مختلف تدوين و منتشر شده است،
جهت اين كار پيشنهادمىشود. برنامه حفظ اين چهل حديثها يا احاديث ديگر نيز مفيد
است.
انتخاب مفاهيم و موضوعات براى گفتن به كودكان و جوانان بسيارمهم است. در احاديث
امامان بسيارى نكتهها و معارف نهفته است، ولىهمه آنها قابل گفتن براى همه نيست.
گاهى براى مخاطب قابل هضمنيست، به جاى جاذبه، دافعه دارد و به جاى گرايش به مكتب
اهل بيت،فرارى مىدهد و به جاى روشنگرى اذهان، شبهه مىآفريند. در انتخابهم بايد
ذوق و خرد داشت و زمينه و ظرفيتها را سنجيد و اين نكته بسيارمهم است.
امام صادقعليه السلام به يكى از اصحاب خويش به نام مدرك بن هزهازفرمود: اى
مدرك! به ياران ما سلام برسان و بگو: رحمتخدا بر كسى كهمودت مردم را به سوى ما
بكشد، به آنان سخنانى از ما بگويد كه آنرامىشناسند و مىپذيرند و آنچه را حالت
انكار و عدم پذيرش دارند نگويد. (122) .
بايد جوانان و نوجوانان، شيرينى كلام اهلبيت و عمق حكمتهاى آنانرا دريابند تا
از طريق سخنانشان، شيفته شخصيتشان شوند. در اين مورد،كلمات قابلفهمتر، ترجمههاى
شيوا و دلنشين و روان و انتخابموضوعات كاربردى، و چاپ زيبا و جذاب مؤثر است. گاهى
بايد از طريق«شكل»، مخاطب را به «محتوا» جذب كرد.
اينكه چگونه مردم و جوانان و بشريت را با فرهنگ اهلبيتعليهم السلام بايدآشنا
كرد، نكته ظريفى است و بايد از تكنيك هنر استفاده كرد و در عرضهمحتواى كلامى و
حياتى ائمهعليهم السلام به نسل امروز از قالبهاى نو و جاذبههاىهنرى و شيوههاى
اثرگذار بهره گرفت. كار رسانهها در اين جهت مهم استو متاسفانه اغلب، ضعيف و
غيرجذاب ارائه مىشود.
فضايل اهلبيتعليهم السلام در دو محور قابل طرح است:
1 - جهات آرمانى و خلقت و طينت و سرشت متعالى و نور خدايى و...
اين بخش از فضايل، گرچه ارزشمند است و مقام آنان را نزد خدا آشكارمىسازد، ولى
چون جنبه عملى و سرمشقگيرى و تاسى در آنها نيست،كمتر اثر تربيتى و جاذبه عملى
دارد. گاهى هم براى نوجوانان غيرقابلهضم و درك است.
2 - جهات عملى و قابل اسوهگيرى و تبعيت عينى و ملموس از رفتاراهلبيتعليهم
السلام.
آشنا ساختن نوجوانان و جوانان با «سيره معصومين» و زندگى ائمهبسيار لازم و
مفيد است. اينجا آشنايى با تاريخ به كار مىآيد. شيوايى قلم وجاذبه و هنرمندانه
بودن نگارش نيز نبايد از ياد برود. ذكر نمونههايى ازصبر، ايثار، عفو، تواضع،
عبادت، شجاعت، اخلاص، عطا و بخشندگى،فتوت و جوانمردى، حسن خلق، علم و حلم، كيفيت
نماز و روزه و تهجد وحج و اعمالشان، همه و همه بسيار سودمند است. بخصوص حكاياتى
ازاهلبيت كه نوعى برخورد خوب و شايسته و احترامآميز با نوجوانان را دربردارد،
تاثيرگذارتر است. مثلا قصه پيرمرد و امام حسن و امام حسين وكيفيت وضو ياد دادن، يا
رفتار پيامبر با كودكان و سلام دادن به آنان، يا بغلكردن و بوسيدن كودكان خردسال
مؤمنين.
معرفى كودكان اهلبيت و جاذبههاى رفتارى آنان براى كودكان ماتاثيرگذارتر است
واين سنخيت در سن و سال، بيشتر جاذبه مىآفريند.
محبت در دل نوجوانان اگر بصورت يك بذر كاشته شده باشد، با ذكرنمونههاى خوب
اخلاقى و سيره اهلبيتعليهم السلام بايد آن را آبيارى كرد، تا همخشك نشود، هم رشد
كند و ثمرات بيشترى دهد. اين، سبب تعميقمحبت مىشود. (123) مطالب
ارزشمندى كه در كتابهاى معتبر و اصيل نهفته،بايد استخراج شود تا نسل نوجوان امروز
هم از آن ذخاير بهرهمند شوند.
انتخاب شعرهاى ناب، زيبا و روان درباره شخصيت امامان و اهلبيت،نيز خواندن و
اجراى دلنشين و شيرين آنها ايجاد محبت مىكند. از ميانانبوه قصايد و اشعار ولايى،
بايد دستبه گزينش زد. آگاهى و ذوق لطيف،در اين گزينش بسيار نقش دارد. در اين مساله
نيز، همچون برنامههاىديگر فرهنگى و هنرى براى كودكان و نوجوانان، توجه به نكات
روانشناسىو روحيات ويژه اين مقطع سنى و تحصيلى ضرورى است.
13- گره زدن خوشيهاى زندگى به حيات ائمه عليهم السلام
خوش آمدن از چيزى، علاقه ايجاد مىكند. بايد كوشيد شخصيت وزندگى و خاطره اهلبيت
و مراسم و مجالسشان در ذهن كودكان خاطرهخوشى برجاى بگذارد. با استفاده از قضيه
شرطيه (قضيه پاولوف) به نحوىعمل كنيم كه با ديدن چيزى و خاطرهاى، پيوند با
اهلبيتعليهم السلام مطرحشود. جشن گرفتن و شيرينى و عيدى دادنها و جشن تكليف
گرفتن واعطاى مدال و اهداى جوايز و تشويقها اگر در روز تولد معصومينعليهم
السلامباشد، خواهناخواه تاثير غيرمستقيم دارد. گره خوردن يك خاطره خوش
بااهلبيتعليهم السلام، مثلا شبها يا روزهاى ميلاد ائمهعليهم السلام، در خانهها
ومدرسههامان بايد يك حادثه خوب يا خاطره خوش و برنامه جاذبهدارپيش آوريم، مثلا در
مناسبتهاى مربوط به اهلبيتبا يك جعبه شيرينىبه خانه رفتن، روز تولد امامان يك
جعبه شيرينى در دفتر مدرسه گذاشتن وبه همين مناسبتها در خانه و مسجد و محله و
مدرسه، جشن گرفتن، سببمىشود اين مناسبتها از ياد نرود و اين شادىها با اين ايام
و نام و ياداهلبيت، حالتشرطى پيدا كند.
كسى مىگفت: با فرزند كوچكم به مسجد و براى نماز جماعت رفتيم.بين دو نماز،
شيرينى به افراد دادند. فردا شب پسرم گفت: بابا! مسجدنمىرويم؟ از آن پس هر وقت او
را به مسجد مىبرم، اگر شيرينى و... نبود،وقتى بيرون آمديم حتما برايش شكلات
مىخرم، تا پيوند مسجد آمدن بابرخوردارى از يك چيز دوستداشتنى در ذهن او گسسته
نشود و علاقه بهمسجد و نماز، تداوم يابد.
رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: «الهدية تورث المودة» (124)
هديه، محبت مىآورد.
اگر اين هديه در ارتباط با خاندان عصمت و اهلبيتباشد طبيعى استكه محبت آنان
را در پى خواهد داشت.
در هر برنامه دينى و مذهبى مىتوان از اين شيوه براى ايجاد علاقهاستفاده كرد،
مثل نماز جمعه، جلسه دعا يا سخنرانى، شركت در مراسممذهبى و مجالس سوگوارى يا مسجد
و نماز جماعت. در مناسبتهاى ويژهائمه نيز اگر از اين شيوه استفاده شود، در ايجاد
جاذبه مؤثر است.
ديده از اشك و دل از داغ و لب از آه پر است عشق در هر گذرى رنگ دگر مىريزد (125)
14- پرهيز از عوامل محبتزدا
در كنار برنامههاى محبتآفرين، از كارهاى نفرت آفرين هم بايدپرهيز كرد. گاهى
برخى حركات، رفتارها، برخوردها، حرفها، برنامهها وشيوهها، مانع پيدايش «پيوند
محبت» مىشود و به عنوان عامل منفى وضد تبليغ اثر سوء مىگذارد و عامل دفع
مىگردد. مثلا اگر مجالس حسينىخسته كننده و ملالآور شود، يا سر و صداهاى آن براى
ديگران مزاحمت وسلب آسايش داشته باشد، يا با كودكان در محافل اهل بيتى بد رفتارى
وبرخورد سبك و تحقيرآميز و از روى بىاعتنايى و طرد انجام گيرد، يااينگونه كارهاى
مذهبى به صورت تحميلى و اجبارى درآيد، يا توسط افرادبد اخلاق، بد قيافه، بد صدا، بد
سابقه و بد رفتار، ژنده و ژوليده و چرك آلودانجام شود، اينها به عنوان «مانع»
ايجاد محبتيا موجب بدبينى و تنفر ورميدن و گسستن مىگردد.
سعدى در مورد كسى كه با صداى گوش خراش و بد قرآن تلاوتمىكرد، گفته است:
گر تو قرآن بدين نمط خوانى ببرى رونق مسلمانى
از اين رو، گاهى هم براى ايجاد محبتيا استمرار محبت نسبتبهاهل بيت، بايد
عوامل منفى و موانع را زدود، تا جاذبه فراهم آياد و علاقهپيدا كنند. شيوه جذب
بسيار مهم و حساس است.
بعضىها مثلا در شبهاى محرم، پس از نيمه شب هم از صداىبلندگوى مسجد يا حسينيه،
خواب و آسايش ندارند، يا بيمار دارند، يا شبدرسى و امتحانى است و... در اين صورت،
اين تبليغ به ضد تبليغ تبديلمىشود و از عزادارى بيزار مىشوند.
امام امت و مقام معظم رهبرى، به خاطر تاثير منفى قمهزنى در اذهانديگران، فتوا
دادند كه به خاطر مصالح اسلام و شيعه، از اين كار خوددارىشود، چون بعضى از همين
كار زده مىشوند و به دستگاه حسينى جذبنمىشوند و بهانهاى براى تبليغات سوء دشن
مىشود.
15- ايجاد فضاى روحى و معنوى
يكى از راهها، پديد آوردن صحنهها و فضاهايى است كه بچهها درشرايط روحى خاصى
قرار بگيرند و بتدريجحس درونى آنان بيدار شود وجذب گردند. چهبسا اگر كودكان (و
حتى بزرگان) را به حال خود رها كنيم، بهاين سمت و جهت كشيده نشوند و به مجالس دعا
و توسل نيايند. ولى اگرترتيبى دهيم كه در اين فضا قرار گيرند، جذب مىشوند. مثلا
اردوهاىفرهنگى و زيارتى و ديدارها از حرمها، زيارتگاهها، شركت در مجالسدينى و دعا
و توسل و عزادارى و ملاقات با شخصيتهاى معنوى واهلبيتى، ايجادكننده يا محكم كننده
اين رشته و رابطه است.
اين همه اردوهاى سياحتى و زيارتى در طول سال، بويژه در تعطيلاتتابستانى تشكيل
مىشود و دانشآموزان مثلا به قم، شيراز، مشهد،جمكران، مرقد امام و امثال آن
مىروند، تنها تماشاى ساختمان و در وديوار و گنبد نباشد، همراه اين ديدارها تغذيه
فكرى و روحى شوند و مطلبياد بگيرند و الگو بگيرند و عشقها و علاقههايشان را به
اين خاندان پيوندبزنند. ديدار با شخصيتهايى كه تاثيرگذارند، در صورت امكان حتما
دربرنامه اين سفرها و اردوها قرار بگيرند. شركت در مجالس با حال همينطوراست. قرار
گرفتن در جمع «دوستداران اهلبيت»، اين حس و حالت راايجاد مىكند، مثل هر جمع
ديگرى كه فضا و روحيه جمعى در افرادى كهوارد آن جمع مىشوند، مؤثر است.
مجالس سوگوارى و دعا و حضور در حرمها و زيارتگاهها بسيار مهماست. در مجالس عزا
و نوحه، عواطف بر محور محبت اهلبيتبه جوشمىآيد، دلها شكسته مىشود، اشكها جارى
مىگردد و گريه، افراد را باخاندان پيامبر گره مىزند و مرتبط مىسازد. گريستن در
مجالسسوگوارى، دلها و عاطفهها را هم تلطيف مىكند، هم تقويت. در حالتعادى يا
فردى، ممكن است نه دل بسوزد، نه اشك جارى شود، نه انقلابروحى دست دهد. ولى تاثير
جو عاطفى و معنوى يك جلسه و مراسم وحس عمومى و گروهى حاضران را همآوا مىسازد و
معبر دل را باز مىكند.
اينگونه مجالس، اگر در خانه و مدرسه و محله برگزار شود و نوجوانان دربرپايى آن و
انجام خدمات و كار برعهده گرفتن و همكارى و... مشاركتداشته باشند، آنان را دوستدار
بار مىآورد.
زيارت نيز از همين مقولههاست. همچنانكه ديدار حضورى با يكانسان والا و پاك،
مؤثر است، حضور در كنار تربت معصومين و حرمهاىمقدس نيز، پاكساز روح است و
شوقآفرين. اگر محبت و معرفتباشد،«شوق زيارت» هم در پى آن است و اگر به زيارت
رويم، خود زيارت،محبتآور است و زيارت و محبت در يكديگر تاثير متقابل
مىگذارند.محبت، زيارت را در پى دارد و زيارت، محبت را. نزديكى مادى و فيزيكى،قرابت
روحى را هم به دنبال مىآورد. برعكس، گريز و دورى از چنين مراكزو مكانهايى، روح را
هم بيگانه و ناآشنا و گريزان مىسازد. گاهى كه نگاه بهحرم و مزار بيفتد، چشمه محبت
مىجوشد، پس، از تاثير «تلاقى نگاه وحرم» هم نبايد غافل بود.
زيارت، همراه استبا سلام دادن به اولياءالله. اگر زائر بداند كه پيامبر ياامام
يا هر يك از اهلبيت مدفون در حرم، زائر را مىبينند و مىشناسند وسلامشان را جواب
مىدهند، محبت پيدا مىكند. مهم، تفهيم اين نكاتظريف به كودكان و نوجوانان است.
حضور در جمع افراد بىحال و بىتعهد و هرزه، روح انسان را به آنسمتسوق مىدهد.
برعكس، حضور در جمع انسانهاى با معنويت و مراكزمقدس و مراسم آيينى، تقويتكننده
بنيان معنويت است.
اگر بعضى گريزانند، شايد به دليل خجالت، يا احساس بيگانگى يا بهخاطر نچشيدن طعم
محبت اهلبيت است. چهبسا اگر بچشند، مشتاقشوند. مثل آنان كه از غذايى نمىخورند،
چون تا به حال نخوردهاند. همينكه يك لقمه بخورند و مزه آن را بفهمند، ادامه
خواهند داد.
ايجاد فضاى روحى براى كودكان در رابطه با اهلبيتبه اين معنىاست. تاثيرپذيرى
از «جو» بسيار نيرومند است. چه جوى كه در يك خانه ومدرسه به وجود مىآيد، چه در سطح
يك كشور و جامعه. چه مانعى دارد كه«توفيق اجبارى» براى آنان فراهم كنيم تا «جذب
اختيارى» را در پىداشته باشد؟
گاهى اگر نگاه به يك بقعه و حرم يا مسجد بيفتد، كشش ايجاد مىكند.آيا نمىتوان
وقف درختهاى ميوه و توت را براى عموم، در كنار مسجدها وحسينيهها و بهرهمندى
رايگان مردم از آنها را داراى اين تاثير دانست؟ يااينكه در قديم، حياط برخى مساجد
دو در داشت كه بعنوان «راه عبور»مردم استفاده مىشد، در همين عبور و تلاقى نگاه
گاهى دلها جذب فضاىروحانى و معنوى مسجد مىشد.
حتى ايفاى نقش در يك نمايشنامه يا فيلم در قالب يك چهره مقدسو در نقش
اهلبيتيا وابستگان به اين خاندان، خود به خود محبتمىآفريند و بازيگر و هنرمند،
به آن چهرهها علاقه پيدا مىكند. اين نيزنوعى ايجاد فضاى روحى و معنوى نسبتبه اهل
بيت است. (126) .
16- معرفى كتاب و نگارش مقاله و شعر
اين نوعى كار فرهنگى است كه با شناختن و شناساندن كتابهاى خوب،جذاب و سازنده در
مورد اهلبيتعليهم السلام، از علاقه به مطالعه بچهها استفادهكنيم. كتابى كه به
مسابقه مىگذاريم يا براى تلخيص پيشنهاد مىكنيم ياموضوعى كه براى مقالهنويسى و
شعر و قصه، حتى عكس و نقاشىمىدهيم، اگر سوژههاى اهلبيتى داشته باشد مفيد است.
با كشاندنروزنامه ديوارى و فعاليتها فرهنگى تبليغاتى دانشآموزان به اين سمت وسوى،
يا درخواستخاطرهنويسى از موضوعاتى چون زيارت، عاشورا، نيمهشعبان، شب قدر، مجالس
سوگوارى و امثال اينها مىتوان به تقويت اينحس و علاقه كمك كرد. (127)
.
شناسايى اينگونه كتابهاى موفق و جاذب و معرفى شوقآفرين آنها، همذوق مىخواهد،
هم تخصص. موضوع و سوژه دادن نيز در برنامههاى«فوق برنامه» همينطور است.
17- قصههاى دلدادگان
به جز داستانهايى از زندگى اهل بيت كه در جاى خود، تاثير عاطفى ومحبتآور دارد، (128) نقل قصهها و سرگذشتهاى كسانى كه شيفته اين خاندانبوده و هستند و اين
محبت در زندگى، فداكارى، ايثار، خدمات و حالاتخاص و زيارتها و توسلهاى آنان مشهود
بوده، براى جذب به اين خاندان وايجاد محبت، مفيد است.
داستان شيفتگى ابوذر به پيامبر خدا، عشق اويس قرنى به آن حضرت،محبتهاى عميق
ياران و اصحاب حضرت علىعليه السلام به آن حضرت،نمونههايى از دلباختگى ياران سيد
الشهدا، كسانى كه در راه زيارت ائمه چهدر حال حياتشان يا پس از وفاتشان و نسبتبه
زيارت مرقدهاى ائمه،عشق و اخلاص و رنجها و تلاشها داشتهاند، آنان كه با همه
سختگيريهاىبنىاميه و بنىعباس نسبتبه مواليان اهل بيت، همچنان به محبت
آنانوفادار مىماندند، آنان كه براى زيارت كربلا از همه چيز مىگذشتند،شيفتگان
ديدار حضرت مهدىعليه السلام و رهيافتگان به وصال آن محبوب وشوق و دلدادگيهاى
منتظران، آنچه در ايام دفاع مقدس در حالات وروحيات و جانفشانيهاى رزمندگان و شهدا
جلوه مىكرد و به خاطر كربلا وبه شوق زيارت و به عشق عنايات حضرت مهدى و حضرت زهرا
درجبههها حماسه مىآفريدند و فداى اين عشق مقدس مىشدند، آنان كه بهخاطر عشق به
اهل بيت، عظيمترين خدمات و كارهاى خير و خرجها واحسانها را داشتهاند، داستان
حواريون و ياران ويژه هر يك از ائمه، و...بسيارى از اينگونه سرگذشتها و حكايات، اثر
شگفت دارد، بخصوص براىكودكان و نوجوانان كه گرايش شديد به قصه دارند و از داستانها
«الگو»مىگيرند و نسبتبه «قهرمان»هاى قصهها دلبستگى و علاقه پيدامىكنند.
البته زبان گفتارى و نوشتارى اينگونه داستانها هر چه شيرينتر وشيواتر و
هنرمندانهتر باشد، ميزان تاثير بيشتر است.
18- تشكلهاى هيئتى
برنامههاى خودجوش نوجوانان كه كار گروهى انجام مىدهند، مثلفعاليتهايى كه در
نيمه شعبان و برگزارى جشن دارند، يا تشكيل هيئت درمحله و راه انداختن دسته عزادارى
يا آراستن مسجد و حسينيه و تكيه وبرنامههاى ايستگاههاى صلواتى آب و شربت و اطعام و
احسان و... همهگره زننده قلب نوجوانان با تشكيلات اهلبيتعليهم السلام است.
بچههازمينههاى روحى دارند. اينها را بايد به كار گرفت و در محلههاى مختلف ازخود
آنان «هيئت» درست كرد تا خودشان مسؤوليت آن را به عهده بگيرندتا فعالتر شوند.
ايام محرم يكى از مناسبترين فرصتهاى ايجاد اينگونهتشكلهاى هيئتى و گروهبندىهاى
مذهبى از دانشآموزان بخصوص درمقطع راهنمايى و اوايل دبيرستان است. اينگونه تشكلهاى
مقدس،عضويت در شبكه گسترده ولايت و محبت اهلبيت و امام حسينعليه السلام، بامحوريت
آن خاندان پاك است و كمتر مسائل باندى و گروهى و جناحىدارد و جاذبهاش فراگيرتر
است.
در عاشورا و نيمه شعبان، به خاطر شور عمومى مردم، بچهها جذباينگونه مراسم
مىشوند. براى استفاده از اين حس خودجوش بچهها وجهت دادن آن براى ايام ديگر بايد
سرمايهگذارى و وقتگذارى وبرنامهريزى كرد. وقتى بچهها براى خودشان در ارتباط با
ائمهعليهم السلام، صاحبعلم و پرچم و دسته و هيئت مىشوند، احساس تشخص مىكنند.
ايناحساس تشخص، در آنان ايجاد مسؤوليت و تعهد مىكند و آنان را بااهلبيت، مرتبط
مىسازد، چون حس مىكنند كه در اين رابطهها،شخصيت و هويت مستقلى يافته و مورد توجه
قرار گرفته و به حسابآمدهاند.
پرچم و علم و كتيبه و هيئت، نشانه تشخص يك گروه است و تاثيروحدتبخشى و
انسجامآفرينى و ايجاد علقه و پيوند دارد. به تعبير شهيدپاكنژاد:
«با نيممتر چوب و نيم متر پارچه سياه، مىتوان موجى از احساساتبىدريغ درباره
بزرگسالار شهيدان مشاهده كرد كه در هيچ جا نمونهاى ازآن ديده نمىشود; در حالى كه
براى تشكيل اجتماع حتى كوچكى بايدمتحمل زحمات زيادى گرديد.» (129) .
دستههاى عزادارى و هيئتهاى سنتى، علاوه بر نقش حفظ فرهنگعاشورا و اهلبيت، به
نحوى تمرين تشكل و سازماندهى بر محور امامحسينعليه السلام با محتوايى مقدس و
آدابى خالصانه و عاشقانه است.
چند نكته تكميلى:
با همه اهميتى كه براى محبت و دوستى با خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله
قائليم،اگر اين ايجاد علاقه، به صورت درست و دقيق و آموزشهاى صحيح همراهنباشد،
چهبسا نوعى غرور، غفلت و افراط پيش آيد و نتيجه معكوس دهد.از اينرو توجه به چند
نكته در اين مورد، ضرورى است، تا اين محبتمقدس اثربخشتر باشد و از آفات مصون
بماند.
1. پيوند محبتبا عمل
در محبت اهل بيتعليهم السلام و ايجاد آن در دل بچهها، بايد از يكسونگرى،هم
پرهيز داشت و هم پرهيزشان داد. آميختن «محبت» به «عمل»، كاراصلى ماست تا صرف محبت
و عشق به اهلبيتعليهم السلام (منهاى عمل و تقواو تبعيت) غرور براى محبان نياورد.
اگر جز اين باشد، يا محبت، راستيننيستيا آميخته به عوامل خنثىكننده تاثير عشق و
علاقه است.
محبت، در صورت ناب و عميق بودنش، دوست و دوستدار را همرنگ وهمراه مىسازد. محبت
چه به خدا باشد، يا پيامبر، يا امامان يا هر شخصديگر، اگر واقعى باشد، انسان را از
مخالفت و ناراضى ساختن محبوب و كاربرخلاف خواسته و ميل و رضاى او بازمىدارد. اگر
در عين ادعاى عشق ودوستى، كارى كنيم كه دوست را برنجاند، عاشق و دوستدار نيستيم،
بلكهيك مدعى هستيم كه دليلى بر اثبات ادعا نداريم.
امام صادقعليه السلام در حديثى خطاب به مفضل، ضمن دستهبندى شيعياننسبتبه
محبت اهلبيت و اينكه انگيزههاى رابطه دوستى با اهل بيتنزد اشخاص، مختلف است، از
گروهى نام مىبرد كه دوستداران واقعىاند:
«... وفرقة احبونا و حفظوا قولنا واطاعوا امرنا ولم يخالفوافعلنا، فاولئك منا و
نحن منهم». (130) .
گروهى ما را دوست دارند، سخن ما را حفظ مىكنند، فرمان ما را پيروىمىكنند و با
كار ما مخالفت نمىكنند. اينان از مايند و ما از آنانيم.
امام صادقعليه السلام درباره ادعاى محبتخدا فرموده است:
تعصى الاله وانت تظهر حبه هذا محال فى الفعال بديع
لو كان حبك صادقا لاطعته ان المحب لمن يحب مطيع (131)
خدا را نافرمانى مىكنى در حالى كه اظهار محبت او را مىكنى، اينمحال است و در
ميان كارها پديده تازهاى است.
اگر عشق تو راستباشد او را اطاعت مىكنى، چرا كه عاشق، نسبتبهمحبوب خود،
فرمانبردار است.
اظهار دوستى با خدا بايد همراه با تبعيت و اطاعتباشد نه معصيت،چون حب صادقانه
به اطاعت محبانه منجر مىشود. ادعاى دوستى بااهلبيتعليهم السلام ولى اهل گناه و
آلودگى بودن نوعى تناقض است. بايد تفهيمكرد كه هر چند كه دين ما، دين حب و محبت
است ولى محبتى صادقانهاست كه به همرنگى و هماهنگى كشيده شود. همچنان كه دو نفر
وقتى بههم محبت دارند، به خاطر همين محبت مىكوشند مثل هم باشند و ازرنجاندن و
مخالفت ديگرى پرهيز كنند تا رشته محبت و دوستى گسستهنشود.
حديثى از امام رضاعليه السلام گوياى همين نكته است كه نبايد به اتكاىدوستى
اهلبيتعليهم السلام، «عمل صالح» را رها كرد و گفت كه علىعليه السلام داريمچه
غم داريم و امثال اينها:
«لاتدعوا العمل الصالح والاجتهاد فى العبادة اتكالا على حبآل محمد ولاتدعوا حب
آل محمد والتسليم لامرهم اتكالاعلى العبادة، فانه لايقبل احدهما دون الاخر». (132) .
نه عمل صالح و تلاش در عبادت را به اتكاى محبت اهلبيتعليهم السلام رهاكنيد و
نه محبت و دوستى اهلبيتعليهم السلام و تسليم آنان بودن را به اتكاىعبادت، چرا كه
هيچ كدام بدون ديگرى پذيرفته نيست.
آرى... آميختن «محبت اهل بيتعليهم السلام»، به «عمل صالح و بندگى». (133) .
عشق به اهلبيت، بايد همراه با عشق به نيكان و نيكىها و كارهاىشايسته و بندگان
صالح باشد. اين نشانه صدق محبت است. امامسجادعليه السلام در مناجات محبين از
خداوند، محبتخدا را، محبت دوستدارانخدا را و محبت هر عملى را كه بنده را به قرب
خدا مىرساند، درخواستمىكند. (134) .
علىعليه السلام فرمود:
«من احبنا فليعمل بعملنا وليتجلبب الورع». (135) .
هر كه ما را دوستبدارد، بايد مثل ما عمل كند و پرهيزكارى را همچونجامه و پوشش
(جلباب) خود قرار دهد.
دوستدارى و شيعهگرى، جز با متابعت عملى و پيروى به اثبات نمىرسدو شيعه يعنى
پيرو. از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله روايت است:
«ان شيعتنا من شيعنا و تبعنا فى اعمالنا» (136) .
يقينا پيروان ما كسانىاند كه در كارهايمان از ما متابعت و پيروىمىكنند.
از امام زمان «عج» هم روايت است:
«فليعمل كل امرء منكم ما يقرب به من محبتنا وليتجنب مايدنيه من كراهتنا و
سخطنا...» (137) .
هر كدام از شما كارى كند كه او را به محبت ما نزديك و از ناخوشايندى وخشم ما دور
سازد.
پس نوع عمل است كه ما را به اهلبيتعليهم السلام نزديك يا دور مىسازد ومحبوب
يا منفور آنان مىشويم. محبت هم در دل است، هم بر زبان جارىمىشود، هم در عمل
انسان بروز مىكند. اين كه در حديث است پيامبر بهعلىعليه السلام فرمود: «برخى تو
را تنها در دل دوست دارند، بعضى دوستدار قلبىو زبانى تواند، برخى هم با دل دوست
مىدارند، با زبان كمك مىكنند و باشمشيرشان به يارى تو مىشتابند، پاداش آنان
برابر با پاداش اين امتاست.» (138) گوياى اين است كه محبت، جنبه عملى
هم دارد و همان ملاكصدق در محبت است. تاكيد ائمه معصومين بر اينكه شيعه، با
عملشايسته خود، موجب زينت و آراستگى آنان باشند، نه مايه شرمندگى وعيب و عار،
اشاره به همين بعد عملى محبت و موالات با خاندان عصمتاست. امام صادقعليه السلام
فرمود:
«معاشر الشيعه! كونوا لنا زينا ولا تكونوا علينا شينا». (139) .
اى گروه شيعه! براى ما زينتباشيد، نه موجب ننگ و عيب.
آنچه كه جاذبه مىآفريند، عمل و رفتار شيعه است.
2. نشانههاى محبت
گاهى امر، بر خود انسان هم مشتبه مىشود و خود را شيعه يا محباهلبيت
مىپندارد، در حالى كه شعار و ادعايى بيش نيست. براى شناخت«محبت اهلبيت»، بايد
سراغ نشانههاى آن رفت. نشانههاى عشقراستين نسبتبه اهلبيت، اينهاست:
1 - عمل و تقوا.
در نكته پيشين، به تفصيل در اين باره بحثشد.
2 - عشق به دوستان اهل بيت عليهم السلام.
اگر شيفته اهل بيتيم، بايد دوستان آنان را هم دوستبداريم.محبتهاى طولى و
سلسلهاى، نشانه محبتبه محبوب است. اگر كسى رادوست مىداريم، بطور طبيعى بايد از
كارها و اشخاصى كه مورد محبتاوست نيز خوشمان آيد. مىتوان اين عشق طولى را چنين
ترسيم كرد:
محبتبه خدا محبتبه رسول خدا محبتبه اهل بيت محبتبه شيعيان اهلبيت.
امام علىعليه السلام فرموده است:
«من احب الله احب النبى، ومن احب النبى احبنا، و من احبنااحب شيعتنا». (140) .
هركس خدا را دوستبدارد، پيامبر را هم دوست مىدارد. كسى كهدوستدار پيامبر باشد
ما (اهلبيت) را هم دوست دارد و هر كه ما رادوستبدارد، پيروان ما را هم دوستخواهد
داشت.
امام علىعليه السلام فرمود: هركس خوش دارد كه بداند آيا دوستدار ماستيادشمن
ما، قلب و دل خود را بيازمايد (و به دل خود رجوع كند) اگر دوست مارا دوستبدارد، پس
دشمن ما نيست و اگر دوست ما را دشمن بدارد، پسدوستدار ما نيست:
«من سره ان يعلم امحب لنا ام مبغض فليمتحن قلبه، فان كانيحب وليا لنا فليس
بمبغض لنا و ان كان يبغض ولينا فليسبمحب لنا...» (141) .
به فرموده امام صادقعليه السلام: «من تولى محبنا فقد احبنا». (142)
هر كه با دوستما دوستى كند، ما را هم دوست داشته است.
3 - بيزارى از دشمنان.
دوستدار اهلبيت، نمىتواند با دشمنان آنان دوستى داشته باشد. دريك دل دو محبت
در عرض هم نمىگنجد. با محبت اهلبيت نيز، محبتدشمنانشان سازگار نيست. بحث مهم
تولى و تبرى در همينجامطرحمىشود. شيعه و موالى اهلبيت، بىخط و بىموضع نيست و
با مخالفاناهل بيت، مودت و طرح دوستى نمىريزد. كفر به طاغوت نيز در كنار ايمانبه
خدا بلكه جلوتر از آن مطرح است.
كفر وايمان قرين يكدگرند هر كه را كفر نيست، ايمان نيست
امام باقرعليه السلام، در ذيل آيهاى كه مىفرمايد: خداوند براى هيچ كس دودل در
سينهاش قرار نداده است (143) از اميرالمؤمنينعليه السلام روايت كرده
كه فرمود:
«لايجتمع حبنا و حب عدونا فى جوف انسان...» (144) .
محبت ما و محبت دشمنان ما در دل يك انسان جمع نمىشود، چونخداوند براى انسان دو
قلب قرار نداده كه با يكى اين را دوستبدارد بايكى آن را دشمن بدارد. دوستدار ما
بايد محبتخود را براى ما خالصسازد، همچنانكه طلا دردلآتش خالص وبىآلايش
مىشود. پسهركهمىخواهد محبتما را بشناسد دل خود را امتحان كند، اگر در دل او
دركنار محبت ما محبت دشمن ما هم باشد، از ما نيست، ما هم ازاونيستيم.
در حديث ديگر، امام صادقعليه السلام در پاسخ كسى كه گفت: فلانى ولايتشما را
دارد ولى نسبتبه برائت از دشمنانتان سست است، فرمود:
«هيهات! كذب من ادعى محبتنا ولم يتبرء من عدونا». (145) .
آنكه مدعى ولايت و محبت ماست، ولى از دشمن ما بيزارى نمىجويد،دروغ مىگويد.
4 - آمادگى براى بلا و رنج.
اينكه دوستداران اهل بيتعليهم السلام بايد آماده رنجها و سختيها باشند،نشان
ديگرى از اين است كه محبت و ولايت، بدون آمادگى براى تحملسختى لوازم آن، پذيرفته
نيست. به فرموده امام علىعليه السلام:
«من احبنا اهل البيت فليستعد عدة للبلاء». (146) .
هر كس ما اهلبيت را دوست مىدارد، پس وسايل و مقدمات تحمل بلاو سختى را آماده
سازد.
راه عشق و محبت، راه دشوار و پرخطر و بلاخيز است و عاشق صادقهرگز از اين رنجها
نمىگريزد، بلكه به استقبال آن مىشتابد و رنج در راهمعشوق برايش لذتبخش است. به
گفته حافظ:
نازپرود تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد
باز به گفته خواجه شيراز:
بحرى استبحر عشق كه هيچش كناره نيست آنجا جز آنكه جان بسپارند، چاره نيست
نيز، خون دل خوردن و تحمل كردن، نشان ديگرى از عشق است.
جام مى و خون دل هر يك به كسى دادند در دايره قسمت، اوضاع چنين باشد
همواره «ولا» با «بلا» و عشق با سختى همراه بوده است: «البلاءللولاء».
هر كه در اين بزم مقربتر است جام بلا بيشترش مىدهند
3. پرهيز از غلو
يكى از آفات راه محبت، غلو و زيادهروى در عقيده و اظهار دوستىنسبتبه اهل
بيتعليهم السلام است. خود ائمه هم در زمان خود با پديده غلو مواجه بودند و با
كسانى كه نسبتبه آنان عقيده خدايى داشتند بشدت برخورد مىكردند و از آنان برائت
مىجستند. در اين زمينه هم حديث زياد است، از جمله امام صادق عليه السلام فرمود:
«احذروا على شبابكم الغلاة لا يفسدونهم، فان الغلاة شر خلق الله، يصغرون عظمة
الله و يدعون الربوبية لعباد الله». (147) .
جوانان خود را از غلات برحذر داريد كه فاسدشان نكنند، غلات بدترينخلق خدايند،
عظمتخدا را كوچك مىشمارند و براى بندگان خدا مقامربوبيت ادعا مىكنند.
افراط در ستايش و رساندن پيامبر و ائمه به مقام الوهيت و خدايى«غلو» است. محبت
نبايد سر از غلو درآورد كه به هلاكت مىانجامد.علىعليه السلام فرمود:
«هلك فى رجلان: محب غال و مبغض قال» (148) .
درباره من دو گروه به هلاكت افتادند: دوستدار غلوكننده و دشمنكينهتوز.
پيامبر و امامان، پيش از آنكه نبى و امام باشند، «عبد» بودند كهپروردگار
داشتند. فرمودهاند كه ما را از حد ربوبيت پايين بياوريد آنگاه هرچه مىخواهيد
بگوييد. امام علىعليه السلام فرموده است:
«اياكم والغلو فينا، قولوا: انا عبيد مربوبون و قولوا فى فضلناماشئتم». (149) .
از غلو درباره ما بپرهيزيد، بگوييد كه ما بندگانى هستيم تحت اراده رب، وهر چه
خواستيد در فضيلت ما بگوييد.
پديده غلو در تاريخ اسلام، موجب گمراهى عدهاى شده است. اين غلو،بويژه نسبتبه
حضرت علىعليه السلام بيشتر بروز كرده است. آن حضرت دراشاره به اين گمراهى و انحراف
فكرى مىفرمايد:
«مثلى فى هذه الامة مثل عيسى بن مريم، احبه قوم فغالوا فىحبه فهلكوا وابغضه قوم
فهلكوا...» (150) .
مثل من در اين امت، همچون عيسى بن مريم است، گروهى او را دوستداشتند و در محبت،
غلو و افراط كردند و به هلاك افتادند، گروهى همدشمنش شدند و هلاك گشتند.
حب افراطى هميشه دوركننده از حق است. علىعليه السلام در سخنى خطاببه خوارج
نهروان فرمود:
در مورد من دو گروه به هلاكتخواهند افتاد: يكى دوستداران افراطى كه«حب» آنان
را به راه ناحق مىكشاند، يكى هم دشمنان افراطى. (151) .
حب افراطى و نسبت دادن مقام و شان الوهيتبراى ائمه، نوعى بدعتو شرك بود كه به
وسيله دوستان نادان يا دشمنان عنود، در تاريخ اسلامپديد آمد و براى شيعه و ائمه
دردسرهايى داشت و هنوز هم برخى از آناعتقادات و گرايشها، دستاويز دشمنان براى حمله
به تشيع مىگردد.دشمنان اهلبيت، خود از كمككاران نشر اينگونه افكار و آثار بوده
وهستند، چون از اين رهگذر، مىتوانند چهره شيعه را وارونه نشان دهند. (152) .
البته خطر ديگرى از سوى ديگر است. در برخى مناطق و محافل همبه بهانه خوف از خطر
غلو، نقل فضايل و مناقب اهل بيت را كه در رواياتقطعى آمده است ترك مىكنند و هر
فضيلتى را كه كمى با عقل بشر جورنيايد، به نام غلو، رد مىكنند كه اين هم درست نيست
و خواسته دشمناست.
مخالفان شيعه، ما را به غلو نسبت مىدهند.
ما ضمن آنكه بايد از غلو بپرهيزيم و گرفتار انحراف در عقيده نشويم،پاسخى هم براى
رد اتهامات آنان داشته باشيم و مرزى ميان «غلو» و«بيان فضايل» بشناسيم تا بتوانيم
شبهات آنان را دفع كنيم.
به هر حال، بايد سطح فكر و ظرفيت نوجوانان و كودكان را در نظرگرفت و احاديث و
فضايل قابل درك و هضم برايشان گفت.
صرف اينكه سخنى در احاديث آمده است، مجوز نقل آن براى عمومنيست. گاهى عدم تناسب
مطلب با كشش فكرى شنوندگان يا خوانندگان،آنان را مسالهدار مىكند و منكر اصل دين و
عقايد مىشوند.
يك ميدان و دو هجوم
از آنجا كه ايجاد محبت اهل بيت، كارى فرهنگى و احداث خاكريزدفاعى در برابر
«شبيخون فرهنگى» است، اين نوشته كه مقايسهاىميان هجوم نظامى و تهاجم فرهنگى است،
براى تكميل اين بحث،آورده مىشود. (153) .
نه «مرز»، تنها آبى و خاكى است، نه حمله، تنها زمينى و هوايى!
نه هجوم، فقط نظامى است، نه شكست و ضربه، فقط مادى.
«تهاجم فرهنگى»، خطرناكتر از «هجوم نظامى» است.
در هجوم نظامى، طمع به خاك است و زمين، در شبيخون فرهنگىطمع به اخلاق است و
دين!
هجوم نظامى با سر و صدا و سرعت است، تهاجم فرهنگى، آهسته وآرام.
آن ترسناك و نفرت آفرين است، اين فريبنده و جذاب،.
آن، افراد را به دفاع و مقاومت وا مىدارد، اين به استقبال و پذيرشمىفرستد.
كشته آن، «شهيد» است و مرده اين، پليد!
شهادت، دوست داشتنى است، اما ابتذال، نفرت انگيز.
در هجوم نظامى، دشمن اعلام جنگ و دشمنى مىكند و مهاجمفرهنگى، اعلام دوستى!...
در حمله نظامى، صفير اولين گلوله، همه را متوجه خطر مىسازد، اما درتهاجم فرهنگى
گاهى تا شليك گلوله آخر دشمن، هنوز عدهاى شبيخونرا باور نمىكنند.
آن پيداست، اين پنهان!
در آنجا، زمين از دست مىرود، اينجا شرف و دين.
آنجا، درگيرى با دشمن، در مرزهاست، اينجا آسيب از حمله دشمن،درون خانههاست.
آنجا، بمبهاى خوشهاى مىريزند، اينجا شك و دودلى مىانگيزند.
آنجا سلاح، موشك و بمب است، اينجا ماهواره و امواج تصويرى.
در ميدان حمله نظامى، پادگانها، مقرها و خطوط و خاكريزها بمبارانمىشود، در
تهاجم فرهنگى مدرسهها مطبوعات، انديشهها و عقيدهها.
در آن درگيرى، كوه و دشت و دريا ميدان برخورد است، در اين مقابله،نبرد در عرصه
مجلات، رمانها، فيلمها و كتابهاست.
آنجا ميدان مبارزه محدود است، اينجا گسترده،.
آنجا جنگى آشكار است، اينجا غارتى پنهان،.
اسيران آن ميدان، «آزاده»اند، و گرفتاران اين ميدان، «معتاد» و«آلوده».
آنجا، شهادت، خانوادهاى را سربلند مىسازد، اينجا اعتياد و ابتذال،دودمانى را
شرمگين مىسازد.
پدر يك شهيد، عزيز است، پدر يك آلوده، سرافكنده!
در ميدان نظامى، مجروح را به عقب بر مىگردانند تا مداوا شود، درصحنه فرهنگى، پس
از اولين زخم و تركش، به خطوط جلوتر انتقالمىيابد.
تير و تركش، بر سر و دست مىنشيند، ولى زهر هوس و ويروس گناه، برايمان و انديشه
آسيب مىرساند.
در هجوم نظامى، دشمن از مرز آبى و خاكى وارد مىشود، در تهاجمفرهنگى، از مرز
فكرى و روحى.
آسيب خورده آن، انگيزه مبارزه و خصومت پيدا مىكند و نيش خوردهاين، خلع سلاح و
بىانگيزه مىشود.
تشييع جنازه يك شهيد، شهرى را روح حماسه مىبخشد، اما آلودگىنسلى به ابتذال،
روح جامعه را افسرده مىسازد.
هجوم نظامى، يك ملت را مقاومتر مىكند، و هجوم فرهنگى،سستتر مىسازد.
آنجا فشنگ، شليك مىشود، اينجا آهنگ، پخش مىشود.
آنجا در پى «ماه»اند، اينجا دنبال «ماهواره».
گذرگاههاى آن جبهه، سربالايى است، و عرصههاى اين ميدان،سرازيرى.
آنجا از خود مىگذرند تا به خدا برسند، اينجا از خدا مىگذرند تا به خودبرسند.
قربانيان آن، شهيد راه «معروف»اند، و قربانيان اين، كشته بيراهه«منكر»!
بكوشيم تا از مجروحان اين جبهه و تركشخوردگان اين حمله نباشيم.
اگر هم آسيب ديدهايم، به درمانگاه «توبه» برويم و ... تا دير نشده، غدهگناه
را «جراحى» كنيم.
آيا سلامت روح و فكر، به اندازه «جسم» مهم نيست؟!
فهرست اهم منابع:
- قرآن كريم.
- بحارالانوار، علامه مجلسى، مؤسسه الوفاء، بيروت.
- كشف الغمه، اربلى، دارالكتب الاسلامى، بيروت.
- الغدير، علامه امينى، دارالكتاب العربى، بيروت.
- احقاق الحق، قاضى نورالله تسترى، الاسلاميه، تهران.
- بشارة المصطفى، طبرى، مطبعة الحيدريه، نجف.
- ينابيع المودة، قندوزى، مكتبة الحيدريه، نجف.
- ميزان الحكمة، محمدى رىشهرى، دفتر تبليغات اسلامى قم.
- الاحتجاج، طبرسى، دارالاسوه، تهران.
- اهلالبيت فى الكتاب والسنة، محمدى رىشهرى، دارالحديث، قم.
- غرر الحكم، آمدى، دانشگاه تهران.
- ثواب الاعمال، شيخ صدوق، مكتبة الصدوق، تهران.
- الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، دارالكتب الاسلاميه، تهران.
- امالى، شيخ طوسى، مؤسسة البعثه، قم.
- من لايحضره الفقيه، صدوق، جامعه مدرسين، قم.
- صحيفه سجاديه، امام زين العابدين، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.
- وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، دار احياء التراث العربى، بيروت.
- سفينة البحار، محدث قمى، انتشارات اسوه، تهران.
- مفاتيح الجنان، محدث قمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.
- مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى، مؤسسة آل البيت، قم.
- العوالم، بحرانى، مؤسسة الامام المهدى، قم.
- تحف العقول، ابن شعبه حرانى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم.
- نهج البلاغه، سيد رضى، صبحى صالح، بيروت.