عرفان اسلامي جلد دوم

استاد حسين انصاريان

- ۵ -


خداشناسى در علم روز

1 ـ اكسيژن مثال و نمونه ى كاملى است از آثار معجزه آساى نظام عالم خلقت . هواى زمين مركّب است از اكسيژن ، نيتروژن ، آرگون ، نئون ، زنون ، كريپتون ، و مقدارى بخار آب و معادل سه قسمت از ده هزار قسمتِ اسيد كربنيك .

از وجود همين گازهاى گرانبها است كه رنگ هاى قرمز و آبى و سبز ، بر روى صفحه هاى اعلان ، در و ديوار به چشم مى آيد ، و از بركت وجود گاز آرگون است كه اشعه ى نورانى الكتريسيته دنيا را روشن ساخته و تمدّن بشرى را به اين پايه از پيشرفت رسانده است .

هفتاد و هشت قسمت از هوا ; از نيتروژن و بيست و يك قسمت آن از اكسيژن است . فشارهاى محيط بر سطح كره ى زمين به مقدار تقريباً يك كيلو و نيم در هر اينچ مربع است . بقيّه ى موجودى گاز اكسيژن ، به صورت ذخيره در قشر زمين جمع شده است ، كه آبهاى عالم را هم همان گاز تشكيل مى دهد .

اكسيژن ريشه ى حيات تمام جانداران زمين است كه جز از هواى محيط زمين ، از هيچ منبع ديگرى نمى توان آن را به دست آورد .

بايد ديد چه شده است كه اين عنصر حياتى با همه ى خواص شيميايى و تركيب و اختلاط آن با ساير مواد ، مصون مانده است و فقط به همان مقدارى كه براى ادامه ى حيات موجودات جاندار لازم است كه به صورت خالص در هواى محيط ، باقى مانده است ؟

هرگاه مقدار اكسيژن موجود در هوا به جاى21 درصد ، 50 درصد مى بود كليه مواد سوختنى اين عالم به حالت احتراق درمى آمد . به عنوان مثال اگر جرقه ى برقى با درختى برخورد مى كرد ، جنگلى را دچار حريق مى كرد و آن را دچار انفجار مى ساخت .

و هرگاه مقدار آن به ده درصد كاهش مى يافت گرچه هر جان دارى خود را با آن تطبيق مى نمود ; ولى به طور قطع از بسيارى عناصرى كه امروزه اساس زندگى ما را تشكيل مى دهد ، مثل آتش ، اثرى ديده نمى شد .

و خلاصه اگر اكسيژن آزاد ، چنانچه اشاره كرديم كه فقط مقدار بسيار كوچك و ناچيزى از مواد متشكّله ى زمين را تشكيل مى دهد ، با تأخير و فاصله جذب گردد ، يا به طور كلّى معدوم شود ، آن وقت حيات ظاهرى و حيوانى جانداران از روى زمين رخت بر خواهد بست .

تناسب عجيب و تعادل بسيار دقيقى كه ميان اكسيژن و اسيد كربونيك برقرار است ، از مهمترين علت هاى دوام و استمرار حيات حيوانى و نباتى به شمار مى آيد . اين اعجاز خداى متعال است كه توجّه متفكران و انديشمندان را به خود جلب كرده است . اهميّت حياتى اسيد كربونيك و آثار ، فوايد ، خواص و ويژگى هايش هنوز در نظر بسيارى از انديشمندان كشف نشده است .

اسيد كربونيك گاز سنگين و غليظى است كه نزديك به سطح زمين قرار دارد ، و تجزيه آن از اكسيژن به راحتى امكان پذير است . بعنوان مثال وقتى بر درختى آتشى افروخته شود ، چوب كه خود مركب از اكسيژن و كربن و هيدروژن است ، بر اثر حرارت تجزيه ى شيميايى مى شود و كربن با نهايت سرعت با اكسيژن آميخته و تشكيل اسيد كربونيك مى دهد . هيدروژنِ آن نيز با همان شتاب با اكسيژن آميخته . تشكيل بخار مى دهد . دودى كه بر اثر آتش پديد مى آيد همان كربن خالص وتركيب نشده است .

انسان هنگام تنفّس ، مقدارى اكسيژن فرو مى برد و خون ، آن را در تمام قسمت هاى بدن توزيع مى كند . اكسيژن ، غذا را در سلولهاى مختلف آهسته با حرارتى ضعيف مى سوزاند و اسيد كربونيك و بخار آبِ پديد آمده ى از آن ، خارج مى شود . به همين جهت وقتى از راه شوخى گفته مى شود : فلانى مثل تنوره آتش مى كشد ، حقيقت درستى اظهار شده است ; چون گاز اسيد كربونيكى كه بر اثر احتراق غذا در سلول ها ايجاد مى شود ، داخل ريه مى گردد و با تنفّس بعدى از بدن خارج شده و به هواى محيط برمى گردد .

امام صادق (عليه السلام) در ضمن شناساندن خداى متعال از طريق آثار خداوندى به مفضّل مى فرمايد : كيست كه شُش ها را چنان آفريده كه بدون هيچ درنگ ، پيوسته هواى خارج را بگيرد و به تمام نقاط بدن برساند ؟ ريه اگر اندكى از حركت باز ايستد و هواى پاك و صاف خارج را به بدن نرساند آدمى تلف مى گردد ، آيا ممكن است اين امورى كه هريك مصلحتى بزرگ و حكمتى سترگ دارد خود به خود و بدون هيچ خالقى حكيم به اين نظم و ترتيب صحيح ، موجود شود ؟

بدين ترتيب كليّه جانوران اكسيژن استنشاق مى كنند و اسيد كربونيك بيرون مى دهند .

از خواصّ ديگر اكسيژن كه آن را براى حيات ضرورى مى سازد آن است كه فعل و انفعالاتى ، در ساير عناصر موجود در خون به وجود مى آورد .

از طرف ديگر به طورى كه مى دانيم زندگى نباتات بسته به همان مقدار كم اسيد كربونيكى است كه در هوا موجود است و نباتات با آن تنفّس مى كنند . برگ نباتات در حكم ريه انسانى است كه در زير حرارت آفتاب اسيد كربونيك را به عنصر كربن و اكسيژن تجزيه مى كند و اكسيژن را در هوا رها مى سازد و كربن در تنه ى نباتات باقى مى ماند و با هيدروژنى كه از ريشه به ساقه و شاخه ها مى رسد تركيب مى گردد و بر اثر همين تركيبات شيميايى حيرت آور است كه طبيعت قند و « سلولز » و هزاران مواد آلى ديگر و ميوه ها و گل ها را به وجود مى آورد .

از عجايب قرآن مجيد در 14 قرن قبل اشاره به اين موضوعات است كه علم پس از ميليون ها سال به دست آورده است . قرآن در آيات 33 ـ 35 سوره ى يس اشاره دارد:

( وَآيَةٌ لَّهُمُ الأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ * وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّات مِن نَّخِيل وَأَعْنَاب وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ * لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلاَ يَشْكُرُونَ ) .

ببينيد خرما و انواع انگور را به فعاليّت درختان در زمين به وسيله ى ريشه كه دو نوع مواد قندى و سلولز عالى است نسبت مى دهد !!

نباتات خودشان تغذيه مى كنند و مقادير زيادى غذا براى حيوانات روى زمين تدارك مى نمايند .

نباتات اكسيژنى را كه ما تنفّس مى كنيم و بدون آن حتّى پنج دقيقه هم نمى توانيم زيست نماييم به ما مى رسانند . به همين جهت نوع بشر بايد در اين زمينه خيلى شكرگذار باشد .

بنا به شرحى كه گذشت همه نباتات و جنگل ها و بوته ها و خزه ها و به طور كلّى تمام روييدنى ها ، ساختمان اصلى وجودشان تركيبى از آب و كربن است .

حيوانات كربن دفع مى كنند و نباتات اكسيژن ، و از اين رو هرگاه اين دو عملِ موجودات متوقّف مى ماند آن وقت يا حيوانات همه اكسيژن ها را مصرف مى كردند و يا نباتات كليّه كربن ها را ، و چون اين تقسيم به هم مى خورد نسل هر دو به سرعت رو به انقراض و زوال مى رفت .

اخيراً كشف شده است كه اسيد كربونيك به مقدار اندك جزءِ ضروريّات حيات حيوانى است ، همچنان كه اكسيژن لازمه ى زندگى نباتات است .

گاز هيدروژن نيز با آنكه تنفس نمى شود ; اما از لوازم ضرورى حيات است . چرا كه بدون هيدروژن آب وجود خارجى پيدا نمى كند و به طورى كه همه مى دانيم قسمت اعظم مواد وجودى نباتات و جانداران را آب تشكيل مى دهد .

قرآن كريم در سوره ى انبياى آيه 30 به اين واقعيّت چنين اشاره مى كند:

( أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْء حَيٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ ) .

« آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين بسته بود ، آنها را شكافتيم و از آب هر چيزى را زنده گردانديم چرا باز به خدا ايمان نمى آوريد » .

اكسيژن و هيدروژن و اسيد كربونيك و كربن چه به تنهايى و چه در حال تركيب و اختلاط با يكديگر ، از اركان اوّليه ى حيات جانداران به شمار مى روند و اساساً مبناى زندگانى در زمين بر آنها استوار است .

از ميان ميليونها احتمال ، حتى يك احتمال هم نمى رود كه همه ى اين گازها در آن واحد در سيّاره اى جمع شوند ، و مقدار و كيفيّت آنها هم به طورى متعادل باشد كه براى حيات كافى به نظر برسد .

از طريق علمى توضيحى درباره ى اين راز طبيعت نمى توان داد و اگر هم بخواهيم بگوييم همه ى اين نظم و ترتيبات تصادفى است ، آن وقت برخلاف منطق رياضى كه بر دو دو تا چهارتا است ( به اين معنى كه هر نظمى ناظمى دارد و هر حركتى محركى) استدلال كرده ايم .

اين گوشه اى از اسرار و منافع يك جزء از اجزاى غير قابل شمارش جهان يعنى اكسيژن است ، آيا وقتى با اين ديد به عنايت و محبّت و لطف و مهربانى به انسان نظر شود ، و از اين طريق هم راه معرفت طى شود حاصل عشق به آن وجود مقدّس نمى گردد ؟! و راستى چه عالى است كلام امام صادق درباره ى عارفان و عشق آنان كه مى فرمايد:

وَالْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرَةِ .

2 ـ تا به حال صدها و هزارها كتاب درباره ى هاضمه و كيفيّت كار دستگاه گوارش نگاشته شده است ; ولى هر سال كشفيّات جديدى در اين زمينه منتشر مى شود كه گويى با موجود جديدى رو به رو مى شويم كه در گذشته هرگز او را تجربه نكرده ايم . موضوع هميشه تازگى دارد و توجّه انسان را به خود جلب مى كند .

اگر ما جهاز هاضمه را به يك آزمايشگاه شيميايى تشبيه كنيم و مواد غذايى را كه به درون آن مى رود ، مواد خام اين آزمايشگاه بدانيم ، آن وقت حيرت مى كنيم كه عمل هضم ما تا آن اندازه كامل است ، كه هر چيز خوردنى را در دستگاه هاضمه هضم مى شود و به تحليل مى رود مگر خود معده كه دست نخورده باقى مى ماند .

ما معمولاً مقدارى غذاى متنوّع به صورت مواد خام به اين آزمايشگاه مى ريزيم و اصلاً به فكر آن نيستيم كه اين دستگاه چگونه مى چرخد ، و فعل و انفعالات شيميايى در جهاز هاضمه با اين مواد خام چه معامله اى مى كند . ما كباب ، گوشت ، گل كلم ، بقولات ، ماهى سرخ كرده ، نان و سبزيجات را خورده و همه را با چند ليوان آب فرو برده و مخلوط مى كنيم ، گاهى نيز به عنوان دارو مواد گوگردى و عصاره هاى حياتى را بلع مى كنيم ، آن وقت معده ما از ميان همه اين مواد و اغذيه ، آنچه را كه مفيد تشخيص بدهد انتخاب و آن را با مواد شيميايى كه خود توليد كرده است خمير و آسياب نموده وسپس فضولات آن را دفع مى نمايد و بقيّه را به پروتئين تبديل كرده و به مصرف تغذيه ى سلولهاى بدن مى رساند .

دستگاه گوارش از بين اغذيه ، آهك و گوگرد و يُدْ و آهن و ماده ى ديگرى را كه مفيد و لازم تشخيص بدهد جدا مى كند ، و مراقبت كامل به عمل مى آورد تا ذرّات اصلى و مفيد آن از بين نرود و به مصرف تهيّه هورمونها برسد و مواد حياتى لازم ، هميشه به مقدار كافى در دسترس باشد كه در صورت نياز به كار گرفته شود .

معده چربى و مواد ضرورى ديگر را ذخيره مى كند ، تا در صورت عدم دست رسى به غذا ، بدن از گرسنگى تلف نشود . همه ى اين اعمال انجام مى شود بدون آنكه خود انسان كوچكترين توجّهى به آن داشته باشد ، يا راجع به آن فكر كند .

ما همه اين مواد گوناگون را بدون رعايت خوبى و بدى و نياز معده ، به درون اين آزمايشگاه مى ريزيم و تنها توجّه ما اين است كه به وسيله ى خوردن رفع گرسنگى كنيم ; امّا از فعاليت و سوخت و ساز معده بى خبريم و نمى دانيم كه ، پس از آنكه غذا به معده مى رسد دوباره فعاليت از سر گرفته مى شود و مواد خام پخته و آماده براى تغذيه ى سلول ها مى شود .

بايد دانست كه تعداد سلول هاى بدن انسان به چند ميليارد مى رسد ، يعنى مقدار آن بيش از مجموع نوع بشر در روى كره ى زمين است . مواد غذايى بايد مرتّب به سلولها برسد و هر سلولى از اعضاى مختلف بدن مثل استخوان ، گوشت ، ناخن ، مو ، چشم ، دندان و امثال آن ، همان غذايى را جذب مى كند كه به كار پرورش و زندگانى آن مى خورد .

بنابراين موادى كه در اين آزمايشگاه شيميايى ، تجزيه و تركيب و تهيه مى شود ، بيش از موادى است كه آزمايشگاههاى ساخت بشر مى تواند تهيه كند !! شبكه ى ارتباطات و طريقه ى حمل و رساندن اين مواد به سلول ها به قدرى جامع و مرتّب است كه تا به حال هيچ سيستم حمل و نقلى نتوانسته است چنين نظم و انضباطى را به نمايش بگذارد .

اين آزمايشگاه عجيب ، از هنگام طفوليّت انسان ، تا حدود سن پنجاه سالگى مرتكب هيچ اشتباه فاحشى نمى شود . در حالى كه بوسيله مواد و مصالحى كه به اين آزمايشگاه مى رسد ، متجاوز از يك ميليون نوع ذرّات مختلف تهيه مى شود و غالب اين مواد نيز از نوع سموم كشنده است .

وقتى مجارى توزيع و طريق حمل و نقل مواد غذايى بدن ، بر اثر طول مدت استعمال ، فرسوده و ناهموار شود ، قدرت و توانايى بدن رو به كاهش مى رود و سنّ پيرى و كهولت فرا مى رسد .

هر سلولى كه مواد غذايى را جذب مى كند ، به وسيله ى احتراق داخلى آن را مى سوزاند و براى بدن حرارت ايجاد مى كند ، امّا به طورى كه همه مى دانيم احتراق بدون «گيرانه» صورت نمى گيرد و اوّل بايد آتش روشن شود به همين جهت طبيعت بدن ، به وسيله پاره اى تركيبات شيميايى ، احتراق توليد مى كند كه مواد غذايى را در سلولها مى سوزاند و اكسيژن و هيدروژن و اسيد كربونيك آن را تجزيه مى نمايد و بدين وسيله گرماى بدن را تأمين مى كند ، و چنانكه در مورد آتش معمولى ديده مى شود بخار آب و اسيد كربونيك از آن جدا مى شود .

اسيد كربونيك خون را به ريه ها مى رساند و بر اثر دفع آن تنفّس كه اساس زندگى انسان است ايجاد مى شود . بدن انسان در هر روز معادل يك كيلو اسيد كربونيك توليد مى كند و با طرز معجزه آسايى آن را دفع مى كند .

در موقع هجوم ميكروب امراض اين آزمايشگاه عجيب ، لشكرى مجهّز و آماده دارد كه با آن به مبارزه برمى خيزد و بيشتر ، آن را منكوب مى نمايد و انسان را از مرگ يا بيمارى هاى خطرناك نجات مى دهد .

همه اين قضايا با ترتيب و نظم كامل انجام مى گيرد و چنانكه مشهود است ترتيب و نظم هميشه برخلاف تصادف و اتّفاق است .

در اين جاست كه حضرت سيدالشهداء رهبر آزادگان حضرت حسين (عليه السلام) در بيابان عرفات در دعاى معروفش فرياد برمى آورد:

عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ .

جداً كور باد چشمى كه تو را نمى بيند .

به هر روى اين هم راز ديگرى از گوشه ى بسيار كوچك و ناچيز و پنهان ، از اسرار و شگفتى هاى آفرينش توجّه به اين حقيقت و ساير حقايقى كه سرچشمه ى همه ى آنها براى برپايى حيات انسان و قرار گرفتن در راه توحيد خداست كه هرگز دل متوجّهى نمى تواند خالى از عشق به او بماند . چگونه انسان پس از يافتن حقيقت و اينكه هر خيرى دارد ، يا به هر خيرى نيازمند است از او و تأمين كننده اش اوست ، مى تواند خالى از عشق او بماند ؟ آرى معرفت عارفان كه در رأس آنان انبيا و امامان بودند ; تمام موجوديّت آنان را نسبت به حضرت او تبديل به عشق كرده بود ، و حرارت اين عشق آنان را در راه او كامل ترين عبادت و قبول هر نوع رنج و مصيبت واداشته است .

هركه كند روى طلب سوى او  ***  قبله ذرات شود كوى او

عشق كه بازار بتان جاى اوست  ***  سلسله بر سلسله سوداى اوست

گرمى عشاق خراب ات عشق  ***  آتش دلهاى كباب است عشق

عشق نه وسواس بود نى غرض  ***  عشق نه جوهر بود و نى عرض

گفت به مجنون صنمى در دمشق  ***  كى شده مستغرق درياى عشق

عشق چه و مرتبه عشق چيست  ***  عاشق و معشوق در اين پرده كيست

عاشق يك رنگ حقيقت شناس  ***  گفت كه اى محو اميد و هراس

نيست در اين پرده به جز عشق كس  ***  اول و آخر همه عشق است و بس

عاشق و معشوق زيك مصدرند  ***  شاهد عينيت يكديگرند

عشق مجازى به حقيقت قوى است  ***  جذبه صورت كشش معنوى است

آتش عشق از من ديوانه پرس  ***  كوكبه شمع زپروانه پرس

عشق به هر سينه كه كاوش كند  ***  خون دل از ديده تراوش كند

عشق كجا راحت و آسودگى  ***  عشق كجا دامن آلودگى

گر تو در اين مرحله آسوده اى  ***  عاشق آسايش خود بوده اى

عشق همه عجز و نياز است و بس  ***  عشق همه سوز و گداز است و بس

گرم ره عشق در آتش خوش است  ***  نقد روان صافى بى غش خوش است

آتش عشق از تو گدازد تو ر  ***  صافتر از آينه سازد تو را

ما كه در اين آتش سوزنده ايم  ***  كشته عشقيم و به او زنده ايم

عشق كز آن مزرع جان روشن است  ***  يك شررش آتش صد خرمن است

آب خضر گرچه زجان خوشتر است  ***  چاشنى عشق از آن خوشتر است

لوح دل از اشك ندامت بشوى  ***  راه ملامت زسلامت بپوى

اهل ملامت كه سلامت روند  ***  راه سلامت به ملامت روند

عشق و شكايت زملامت كه چه  ***  عاشقى و زهد و سلامت كه چه

معرفت ، حقيقى است كه در قرآن مجيد و روايات اسلامى تحت عنوان علم ، فقه ، عرفان ، بصيرت از آن ياد شده است . آيين الهى قدر هركس را در دنيا و آخرت برابر با معرفت او به حقايق مى داند . از امام حسين (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

المعروف بقدر المعرفة .

و در قرآن كريم آمده است : دانشمندان به درجاتى از ديگران برترند ، و اهميّت هر دانشى بستگى به موضوع آن دارد ، و چه موضوعى برتر و بالاتر از توحيد است ؟ و آنان كه در اين وادى كسب معرفت كرده اند عاشقان واقعى اند . و در پرتو اين عشق به والاترين مقام انسانيّت رسيده و وجود آنان براى جهان و انسان بهترين منبع بركت شده است .

محبت در قرآن

همان گونه كه گذشت محبّت و عشق محصول معرفت و آگاهى به حقايق است . اينك به ذكر آيات و روايات مربوط به محبّت مى پردازيم:

( وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ).

« خداوند ايمان و ارتباط با خودش را محبوب شما گرداند و آن را در دلهاى شما قرار داد ، اينان كه به ايمان و ضد آن چنين دل آراسته اى دارند اهل رشد و هدايتند » .

ايمان خط ارتباط بين انسان و الله است . خداى متعال در اين آيه به اين معنى اشاره مى كند كه وقتى به شما توفيق شناخت حقايق را عنايت شود آن حقايق محبوب شما خواهد شد .

( قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) .

« اى پيامبر ! بگو اگر به خدا عشق داريد از من پيروى كنيد تا خداوند شما را دوست داشته باشد ، و گناه شما را ببخشد و خدا آمرزنده و مهربان است » .

ادّعاى خدا دوستى بدون شناخت پيامبر و اطاعت از آن حضرت كه مبلّغ فرهنگ الهى است ، بى مورد است . قرآن مجيد بارها از مردم دعوت كرده است كه پيامبر را بشناسند ، پيامبرى كه پرونده قبل از بعثتش روشن است ، و از ابتداى ابلاغ نبوّت دلايل و براهين واضحى داشت ، و خداى متعال تمام نشانه هاى نبوت را با او قرار داده بود تا براى هيچ كس عذرى باقى نماند . آنان كه براهين و دلايل و حجج او را ديدند ، و براى آنان معلوم شد كه تنها عامل سعادت دنيا و آخرت آنان ، پذيرش رسالت پيامبر بود ، به او علاقه مند شدند . علامت آن علاقه و عشق ، اطاعت از قرآن و سنّت او بود كه از همين راه پاك باخته خدا شدند و در راه محبوب از همه چيز خود گذشتند و در تاريخ بشر از بهترين بندگان شايسته ى حق شدند .

سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمّار ، ياسر ، سميّه ، بلال ، و چهره هايى از اين قبيل ، همانان بودند كه پيامبر را به حقيقت شناختند و دل در گرو عشق او دادند . آنان از طريق تعليمات آن حضرت ، خدا را شناختند و در صف مقدم عاشقان حق قرار گرفتند . آرى عشق به خدا محصول معرفت به پيامبر و دين خداست كه بدون اين معرفت ، ادّعاى عشق به خدا پندار و خيالى بيش نيست .

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّة عَلَى الْكَافِرينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِم ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ).

« اى كسانى كه آيمان آورده ايد ، هرگاه از دين خود برگرديد ، به زودى خداوند قومى را خواهد آورد كه آنان را به شدّت دوست دارد ، و آنان نيز عاشق خدايند ، نسبت به مردم مؤمن متواضع و خاكسارند ، و در برابر كافران مقتدر و مسلّط ، در هر نوع جهادى (جهاد با مال ، نفس ، قلم ، قدم) شركت مى كنند ، و از ملامت ، ملامت كنندگان باكى ندارند . اين فضل خداست كه به هركس بخواهد عنايت مى كند ، خداوند را رحمت وسيع و بى انتهاست » .

راستى بدون شناخت راه الله چگونه انسان به چنين صفاتى ، كه در اين آيه ى شريفه آمده است ، آراسته گردد ؟ انسان تا معرفت به صراط مستقيم پيدا نكند ، از راهى غير از فكر ، انديشه و معرفت و شناخت ، عشق پيدا نكرده و به مراتب عارفان دست پيدا نمى كند . اين راه خداست كه انسان پس از مطالعه و دقّت در آن ، مى يابد كه تنها راه نجات است . بنا بر اين چگونه انسان بعد از يافتن راه نجات ، به آن عشق پيدا نكند و به لوازم آن دل نبدد ؟

راه نجات ، راه خداست و سرانجام به او پايان مى پذيرد ، پيمودن اين راه ، محبّت به اوست و محبّت به او مهمترين راه رسيدن به عشق است . عشقى كه از درجات عرفان و مرتبه ى عارفان است بنا بر اين هر چه شناخت ومعرفت بيشتر ، عشق شعلهورتر و آتشين تر خواهد بود . اين است كه آيه ى شريفه مى فرمايد : وَيُحِبُّونَهُ : انسانهايى كه به شدّت به خداى متعال عشق مىورزند . همين عشق عامل حركت آنان به سوى اوست و مركب اين راه همان برنامه هايى است كه در آيه ذكر شده است . اينان فراق بين خود و محبوب را با انجام شايسته ترين اعمال ، كه دستور خود حق است ، به وصل تبديل مى كنند .

( وَالَّذينَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ ).

آنان كه ايمان آوردند كمال عشق و محبّت را مخصوص به خدا دارند .

ايمان آورندگان چرا نهايت عشق را به خدا نداشته باشند ، مگر خالقى ، بارئى ، مصوّرى ، اولى ، آخرى ، ظاهرى ، باطنى ، رازقى ، بديعى ، مقدّرى ، مدبّرى ، حكيمى ، مطهّرى ، منوّرى ، ميسّرى ، مبشّرى ، منذرى ، مقدّمى ، مؤخّرى ، عاصمى ، قائمى ، دائمى ، راحمى ، سالمى ، حاكمى ، عالمى ، قاسمى ، قابضى ، باسطى ، غنىّ ، وفىّ ، علىّ ، مَلىّ ، حفىّ ، رضىّ ، زكىّ ، بدىّ ، قوىّ ، ولىّ ، احدى ، واحدى ، شاهدى ، ماجدى ، حامدى ، راشدى ، باعثى ، وارثى ، ضارّى ، نافعى ، مانعى ، دافعى ، رافعى ، صانعى ، نافعى ، سامعى ، جامعى ، شافعى ، واسعى ، موسعى ، جليلى ، جميلى ، وكيلى ، كفيلى ، دليلى ، قبيلى ، مديلى ، منيلى ، مقيلى ، محيلى ، غافرى ، ساترى ، قادرى ، قاهرى ، فاطرى ، جابرى ، ذاكرى ، ناظرى ، ناصرى ، عفوّى ، غفورى ، صبورى ، شكورى ، رؤوفى ، عطوفى ، مسئولى ، ودودى ، سبّوحى ، قدّوسى ، ناطقى ، صادقى  ، فالقى ، فارقى ، فاتقى ، راتقى ، سابقى ، سامقى ، سميعى ، رميعى ، منيعى ، كبيرى ، قديرى ، خبيرى ، مجيرى . جز او خبر دارند ؟! مگر انسان با شناخت اين صفات به اين معنى نمى رسد كه همه چيز انسان اوست و غير او چيزى نيست ، در اين صورت چرا انسان كمال عشق را به قول آيه ى شريفه ، مخصوص به حقّ نگرداند .

اين نكته را نيز نبايد ناگفته گذاشت : آنان كه از طريق معرفت عاشق حقّند ، خداوند هم عاشق آنان است ، و در حقيقت اين عشق طرفينى است ، عشق عبد به حق ، و عشق حق به عبد ، خداى بزرگ در قرآن مجيد در ده مورد به بندگان عزيزش ، آنان كه در عشق و عمل مى سوزند ، اعلام محبّت و عشق كرده است . اينك تنها به ذكر موارد محبّت حق به عبد اشاره مى كنيم و شرح هر كدام را به تناسب ذكر خواهيم نمود .

( إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ) .

« خداوند آنان كه از اعمال ناشايست دست بردارند و به سوى خدا به حركت آيند و نيز پاكيزگان و دور از هر آلايش را دوست دارد » .

در اينجا بايد توجه داشت كه منظور از طهارت در آيه ى شريفه طهارتى است كه به دستور خداى متعال به دست مى آيد ، نه اينكه هركس كه خود را شستشو دهد مورد محبّت خدا قرار گيرد .

( فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ) .

« به هنگامى كه برنامه اى را تصميم گرفتى با تكيه بر خدا انجام بده ، به حقّ كه خداوند تكيه كنندگان بر الله را دوست دارد » .

( قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ ) .

« بگو اگر خدا را دوست داريد مرا اطاعت كنيد تا خداوند شما را دوست داشته باشد » .

در اين آيه اطاعت از پيامبر علّت محبّت حق به عبد است .

( بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ) .

« آرى هركس به عهد خود وفا كند ، و پرهيزكارى پيشه نمايد پس به حقّ ، خدا خويشتن داران را دوست دارد » .

( الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُـحْسِنِينَ ) .

« آنان كه در وسعت و تنگدستى انفاق مى كنند و خشم و غضب فرو مى خورند واز بدى مردم درمى گذرند چنين مردمى نيكوكارند و خدا دوستدار نيكوكاران است » .

( وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ) .

« اگر حكم كردى بين آنان به عدل حكم كن ، به حقّ خداوند آنان كه به عدالت حكم مى كنند دوست دارد » .

( وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ) .

« و چه پيامبرانى كه مردان الهى در ركابشان مقاتله كردند ، پس از آنچه كه در راه خدا به آنان رسيد سستى ننمودند ، و ضعيف نشدند و از مبارزه در راه حق باز نايستادند و خداوند عاشق صابران است » .

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ) .

« اى اهل ايمان هركه از شما از دين برگردد به زودى خداوند قومى را كه دوست دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند خواهد آورد » .

( إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ ) .

« خدا مردمى كه مانند سدّ آهنين در مقابله با كفّار هم دست و پايدارند بسيار دوست دارد » .