آرى ! نفس و قواى آن با عبادت خالصانه ، آن هم تحت سرپرستى انسان كامل ، در اختيار
حق قرار مى گيرد و از اين طريق انسان به يك موجود الهى و با كرامت تبديل مى گردد .
در اين قسمت لازم است بحثى كوتاه ، از آيات و روايات و كتابهاى قابل توجّه اخلاقى
و عرفانى و تربيتى ، درباره ى نفس تقديم كنيم ، باشد كه در ديگرى از معرفت
و بينش به روى ما باز شود .
نفس و هفت مرحله ى آن
مسئله ى نفس در مباحث عرفانى از مباحث محورى است ، چرا كه در تمام مسائلى كه عرفان
مطرح مى كند ، تزكيه و تصفيه ى نفس مورد توجّه قرار گرفته است .
كسى كه نفس سركش را رام نكرده و غرايز و شهواتش را با برنامه هاى الهى مقيّد
ننموده و از خود نگذشته و روى دل به سوى قبله ى حقيقى نكرده باشد ، هرگز
نمى تواند در جمع عارفان الهى قرار گيرد .
بى ترديد تهذيب و تزكيه ى نفس از اهداف مهم و اساسى انبياى الهى بوده است .
تمام بدبختى هايى كه در دوره ى حيات ، گريبانگير بشر است ، علّت ومنشأيى جز پيروى
از هواى نفس نداشته و ندارد .
از صاحب نفس شريره نمى توان توقّع خير داشت و اگر خيرى هم از او صادر شود به
دايره ى حبط كشيده مى شود .
نفس مهذّب و تزكيه شده ، در آخرت آراسته به چهار سرمايه ى عظيم و ابدى مى شود :
1 ـ علم بدون جهل .
2 ـ ثروت بدون فقر .
3 ـ عزّت بى ذلّت .
4 ـ حيات بى موت .
آراستگى نفس به اين چهار ويژه گى ارزشمند از ماده ى فلاح ، كه براى تزكيه ى نفس ،
در قرآن به كار رفته است استفاده مى شود . چنانكه راغب اصفهانى در المفردات
متذكّر شده است .
( وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ
أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ) .
« نفوس آلوده كه نفوس ناقصه اند ، از خير و رحمت محروم ، و از رسيدن به عنايت حضرت
محبوب ممنوعند » .
از اهمّ وظايف انسان كه در رأس وظايف اوست ، مخالفت با خواسته هاى غير مشروع نفس
است . در آثار اسلامى از اين مخالفت تعبير به جهاد اكبر تعبير شده است .
عاشقان حق و ارادتمندان يار و سالكان طريق عشق ، تا زنده بودند از شرّ نفس در وحشت
بودند ، تا جايى كه بزرگمردى مانند رسول اسلام در دعاهاى خود به پيشگاه محبوب
عرضه مى داشت:
أَعُوذُ بِاللهِ مِنْ شُروُرِ أَنْفُسِن .
راستى در صورت آلوده بودن نفس به رذايل ، و اسير بودن به دست انواع گناهان آيا
مى توان دعوى محبّت حضرت او را اعلام داشت ؟! و آيا مى توان خرد را بنده و مؤمن
به او معرّفى كرد ؟!
فيض بزرگوار چه نيكو سروده :
اى كه سر مى كشى زخدمت دوست *** چون كنى دعوى محبّت دوست
منفعل نيستى از اين دعوى *** شرم نايد تو را زطلعت دوست
نبرى امر دوست را فرمان *** دم زنى آنگاه از مودّت دوست
دعوى دوستى كنى آنگاه *** نشوى تابع ارادت دوست
دوستى را كجا سزاوارى *** نيستى چون سزاى خدمت دوست
دوست از دوستيت بيزار است *** كه نه اى جز سزاى لعنت دوست
بر درش بين هزار فرمانبر *** سر نهاده براى طاعت دوست
عاشقان بين نهاده جان بركف *** از براى نثار حضرت دوست
ما عبدناك گو ببين بى حد *** صف زده بر در عبادت دوست
جمع كروبيان قدس نگر *** بر درش مى زنند نوبت دوست
مراحل نفس
عارفانِ عاشق ، براى نفس هفت منزل برشمرده اند كه بايد براى رسيدن به مقصود ، به
درجه ى نهايى آن ، كه حالت مرضيّه بودن است رسيد .
1 . نفس امّاره
در اين مرحله ـ چنانكه در سوره ى يوسف آيه ى 53 به آن اشاره شده است ـ نفس حيوانى
در زندگى انسان غلبه ى كامل و سلطه ى شديد دارد . با بودن حالت
امّارة بالسّوء ، نفس ناطقه به هيچ وجه نمى تواند رخسارهِ ملكوتى خود را تجلّى
دهد .
از نفس امّاره جز آثار حيوانيّت و بهميّت سر نمى زند . همه ى كارها و حركات
و سكنات انسان در اين مرتبه ، نشانى از طبيعت حيوانى است و نفس او هميشه به
شرارت و بدى امر مى كند .
انسان آلوده به گناه نبايد فراموش كند كه رغبت ، ميل و اشتهاى به گناه ، از
نشانه هاى مهم اسارت نفس امّاره است ، و اجابتِ دعوت نفسى كه همواره انسان را
به نافرمانى فرا مى خواند ، خسارتِ جبران ناپذيرى را به دنبال خواهد داشت .
از نظر قرآن كريم و روايات معصومان (عليهم السلام) انسان در اين حال ، فرق چندانى
با حيوان ندارد و بلكه در پاره اى خصوصيّاتِ حيوانى از حيوان نيز بدتر است .
اين نفس امّاره ى خطرناك امروزه در ميان بيشترِ مردم روى زمين و حتّى در ميان ملل
به اصطلاح متمدّنى كه غرق هوسرانى و شهوت پرستى هستند ، نفوذ و غلبه دارد
و آنان در حيوانيّت از بسيارى از حيوانات برترند .
انسان سالك در اين مرحله ، با غلبه كردن بر قوّه هاى حيوانى و مادّىِ جسم كه
رابطه ى مستقيمى با نفس امّاره دارند سر و كار دارد و بايد آنها را براساس
فرامين و دستورهاى شرعى رام نمايد .
2 . نفس لوّامه
در اين مرحله كه آيه ى دوم سوره ى قيامت به آن اشاره دارد ، قواى عقلى كم كم شروع
به نشو و نما مى كند و انسان بيدار شده و ميان كارهاى نيك و بد تميز مى دهد .در
اين حال يك حسّ درونى او را از ارتكاب بدى باز مى دارد ، ولى اين امر درونى
هنوز ضعيف است و تأثير چندانى ندارد ، پس از ارتكاب هركار بدى انسان را دچار يك
نوع پشيمانى مى كند .
اين توبيخ و ملامت از نفس حيوانى سر نمى زند ; و بطور قطع اين ندا ، صداى نفس
ناطقه و يا روح ملكوتى است كه انسان را به كسب فضيلت دعوت مى نمايد .
اينكه بيشتر بزرگان دين و اولياى مبين و عرفاى آگاه ، گوشه نشينى و اشتغال به
مناجات و نماز و روزه و دورى از زندگى روزانه را براى چند ساعت توصيه
نموده اند ، فقط براى اين است كه انسان لحظاتى به خود آيد و از وسوسه هاى نفس
حيوانى آزاد و فارغ شود و تحريك هاى خارجى را فراموش نمايد و آتش حرص ها
و شهوت هاى خود را مدّتى خاموش سازد ، تا بتواند نداى آسمانى روح را از درون
خود بشنود .
سالك در اين مرحله نيز بايد به رام كردن ومطيع نمودن همان نيروهاى مرموز نفس مشغول
شود .
3 . نفس ناطقه يا متفكّره
در اين مرحله قوّه ى تفكّر و تميز در نفس انسانى به خوبى ظهور كرده و نشو و نماى
محسوسى پيدا مى كند .
قدرت نفس در اين مرحله ، نتيجه و محصول كوششى است كه انسان نسبت به تربيت نفس
و تهذيب و تزكيه آن داشته است :
( وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ ) .
« هركس بكوشد ، بطورقطع به نفع خود كوشيده است » .
سه مرحله ى فوق براى سالك ، دوره ى غلبه و تسلّط بر نفس است و وظيفه ى او مراقبت
و هدايت و گاهى جنگ با نفس مى باشد .
بايد سينه را به سختى ها و زحمت ها و رنج هاى فراوان سپر ساخت ، و به اين معنا
يقين داشت كه هيچ رنج و دردى بى سود و بدون مزد نمى ماند .
در اين رنج ها و كوشش ها مقصود كشتن نفس نيست ; بلكه رام كردن او و انداختن قوايش
در مجراهاى جديد صالح سودمند و علوى است ، بطورى كه همه ى هوس ها و حس ها با
الهام گرفتن از وحى ، خادم قلب پاك و اراده ى عقلى و الهى نفس ناطقه شوند .
4 . نفس عاقله يا ملهمه
در اين مرحله قوّه ى تعقّل نشو و نماى كامل ، و با قوه ى اراده ى عقلى تجلّى
و ظهور مى كند .
در اين مرحله حاكم اصلى عقل است و به وسيله ى اراده ى عقلى ، احكام و اوامر عقل در
همه ى شئون زندگى جارى خواهد گشت .
( وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ) .
اين دوره را بنابر آيات فوق از اين رو مرحله ى نفس ملهمه مى توان ناميد كه در نفس
سالك ، نخستين بار پرتو الهام ربّانى افكنده مى شود .
مرحله ى چهارم از آنجا كه در ميان سه مرحله ى اول و سه مرحله ى بعد برزخى است ، از
اين رو به موجب قانون تكامل و برزخيّت ، داراى اشكال و صور و قواى هر دو طرف
( مراحل ذكر شده و آنچه ذكر خواهد شد ) مى باشد .
در اين مرحله قواى پست و حيوانى ، آخرين درجات قوّت و توان خود را به كار خواهند
برد تا موقعيّت خود را نگاهدارى كنند ، و از اين حيث هم در دل سالك كه مشغول
تزكيه ى نفس است ، انقلاب ها و طوفان هاى بسيار قوى و بلكه خونين سر مى زند ،
ولى سرانجام قواى پست حيوانى و آمال و هوس هاى خود پرستانه ى نفسانى ، مغلوب
انوار قاهره ى قواى برتر معنوى گشته ، ظلمت ، جهالت و غفلت مغلوب نور معرفت
و فضيلت خواهد شد .
چون اين حقيقت در دل عارف ظهور كرد ، سكوت و آرامش ، با نور الهام ، مشام جان او
از فيض آسايش درونى و استراحت وجدانى كه نتيجه ى پيروزى بر نفس حيوانى است ،
برخوردار خواهد گشت و لذّت غلبه ى بر نفس را خواهد چشيد .
سالك در اين مرحله ى از تزكيه ى نفس ، كم كم شروع به چيدن ميوه ى شيرين زحمت ها ،
كوشش ها ، ناكامى ها ، رياضت ها و مقاومت هايى كه با متانت و توكّل و ايمان
تحمّل نموده مى كند .
( وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ) .
« كسانى كه در راه ما بكوشند آنان را به راههاى خود راهنمائى مى كنيم » .
از اين زمان است كه سالك عملاً وارد مراحل بالاتر شده ، واقعيّت آن همه حقايق را
كه درباره ى مقام و حالات گوناگون تزكيه ى نفس ، مانند مكاشفات و الهام و جذبه
و ذوق و اشتياق شنيده بود ، حالا از روى يقين احساس مى نمايد ، و قوّت قلب
و قوّه ى توكّل و ايمان و اعتمادش بر الطاف و فيوضات و هدايتِ پروردگار ، روز
به روز قوى تر مى گردد .
5 .نفس مطمئنّه
در مرحله ى چهارم كه شرح آن گذشت ، با وجود تكامل يافتن قوّه ى تعقّل و اراده ى
عقلى ، باز زندگى انسان خواه فردى يا اجتماعى ، به كلّى از خطا و گناه محفوظ
نخواهد ماند ، چرا كه قواى نفسانى و حيوانى به كلّى ريشه كن نشده و به عبارت
درست تر تبديل به قواى روحانى نگشته و هنوز خام و نرسيده اند .
از اين رو در بيشتر اوقات ، همان قواى حيوانى بروز كرده و اظهار حيات و توان
و قدرت خواهند نمود .
اين حال در مسير زندگىِ سالك بارها پيش مى آيد ، و گاهى او را گرفتار وحشت و حيرت
و نوميدى مى سازد . ولى عارفان بينادلى كه اين مراحل را پشت سر گذاشته اند ، از
پيدايش اين احوال ما را آگاهى و دلدارى داده اند . پس در اين حال و در اين حال
برگشتها و تنزّلهاى ناگهانى ، نبايد دل از دست داد ، و نوميد و مضطرب گرديد ;
بلكه بايد به مراقبت افزود و با جان و دل آن حوادث ناگوار و حالهاى پر اضطرار
را پذيرفت و به رفع آنها كوشيد . چرا كه شرط سلوك و مقتضيّات تزكيه ى نفس همين
است .
ولى در اين مرحله ى پنجم كه نفس عنوان صفت مطمئنّه به خود مى گيرد ، طورى در مقام
خويش استوار و برقرار خواهد بود كه ديگر ترس لغزيدن ، سقوط ، مغلوب هوس ها ،
فريب هاى نفس حيوانى و گرفتار وسوسه هاى شيطانى شدن باقى نخواهد ماند .
آيينه ى غيب نماى دل عارف و آسمان زندگى اش از ابرهاى سياهِ درياى هوى و هوس ها
پاك شده و ماهِ دلرباىِ روحِ ملكوتى و با شكوه خود را در آن آسمان پاك تجلّى
خواهد داد و نمونه هاى جلوه هاى روح سبحانى خواهد شد .
در اين مقام است كه جنگ با نفس ، با پيروزى كامل عقل خاتمه مى يابد ، و نفس حيوانى
رام و فرمانبر سالك مى شود و عارف از زنجير هوس ها و تحريك ها و هيجان هاى شديد
نفسانى آزاد مى شود ، و حتى بدن هم پيرو اراده ى الهى او شده و يك راهوار
باربردارى مى گردد .
6 . نفس راضيه
اين مرحله مقام عشق و وادى هيجان انگيز رضا و تسليم است . در اين مرحله نفس انسانى
به محك امتحان سنجيده مى شود ، و در بوته ى مصايب درونى و روحى ، در آتش شك
و شبهه و تزلزل و بيم و اميد كه آنها را مغلوب كرده بود يك بار ديگر گداخته
خواهد شد ; تا به كلّى صافى و خلوص خود را به دست آورد و پايدار شود .
بنابراين ، اين مرحله مقام فداى نفس و ميدان جانبازى است ، نفس ناطقه ى انسانى
بايد شايستگى درك لطف ، محبّت ، عنايت ، فيض جبروتى و لاهوتى را به نمايش
بگذارد . و در راه عشق خدايى براى فدا كردن خود نيز حاضر و بلكه مشتاق قد
باشد .
اين مقام عرصه ى عشق بازى مجازى نيست ; بلكه در اين جا با جان بايد به طور حقيقى
بازى كرد ، و حتّى هزاران جان را فداى نام و عشق محبوب نمود ، و پاى كوبان
و رقصان به پاى دار وصل شتافت .
در اينجاست كه ديگر فرقى بين مشيّت آفريدگار و اراده ى بنده ى او نخواهد ماند ،
و انسان از روى معرفت حقيقى اجرا كننده ى اراده ، بلكه يارى دهنده ى اجراى
نقشه ى آفرينش و تكامل جهان خواهد گشت .
اين مرحله از يك طرف مقام فداى نفس و تسليم و رضاى محض است ، و از طرف ديگر هنگام
تجلّى انوار كشف ، و الهام ، و وصال است . در اين مقام ديگر سايه ى جدايى
و پرده ى ناتوانى وجود ندارد ، زيرا نور عشق و معرفت سرتاسر زندگى باطنى
و ظاهرى عارف را فرامى گيرد و او خطى جز در رضاى حق و تسليم شدن به اوامر
و اراده ى او نمى بيند و نمى شناسد .
در اين مقام انتظار وصل با شعله ى آتش جانسوز عشق ، همه ى نيروهاى مخالف و اضداد
طبيعت گداخته و با هم درآميخته مى شود و به قوّه هاى حيات بخش بندگى مى گردند .
7 . نفس مرضيّه
اين مرحله بالاترين و آخرين مقام كمال نفس انسانى است ، اين مقام ، مقامِ وصل
و يگانگى نفس ناطقه با روح است .
در مرحله ى ششم ، رضا و خرسندى از طرف عاشق بود ، ولى عاشق از رضاى معشوق به طور
كامل مطمئن نبود و فقط آثارى از خرسندى محبوب را گاهى احساس مى نمود ; ولى در
مقام هفتم اطمينان قلبى براى نفس ناطقه حاصل مى شود ، بدين جهت نفس در اين
مرتبه ، مرضيّه خوانده شده است ، به اين معنى كه خداى متعال نيز رضاى خود را از
نفس ناسوتى اظهار و عشق خود را به وى اثبات و اعلام مى نمايد .
در اين مقام ، نفس ناطقه با يقين عينى و بلكه با حقّ اليقين مى داند و مى فهمد كه
عشق دو طرفى است ; يعنى محبوب نيز پا بسته ى مهر او بوده است ; بلكه او
شوريده تر از اين مجنون ناسوتى است، چنانكه در حديث قدسى آمده است : اى فرزند
آدم ! من دلباخته ى توأم و اين براى تو پنهان است ، پس تو هم دلباخته ى من
باش .
آرى ! در اين مقام ، پرده از روى آن سرّ خفّى ، كه آفريدگار شيفته ى آفريده ى خويش
است ، از پيش چشم عارف برداشته مى شود ، چنانكه از يكى از عارفان عاشق نقل شده
كه گفته بود : سى سال خدا را مى طلبيدم ، سرانجام به اين نتيجه رسيدم كه او
طالب بود و من مطلوب .
احساس و ادراك رسيدن نفس به مقام رضا ، هر روز و هر ساعت و بلكه هر دم كه سالك در
دل خود ذوق آن را خواهد چشيد ، خود بزرگترين حظّ روحانى و فيض آسمانى و سرور
جاودانى است .
در اين مقام است كه نفس ناسوتى نه تنها نداى
«أنت الحبيب وأنت المحبوب»
را مى شنود ; بلكه در صفات محبوب شركت مى كند ، زيرا در اين مقام اراده و آرزوى
عاشق و معشوق ، يعنى نفس ناطقه و حق ، يكى شده است .
البتّه براى رسيدن به مرحله ى نهايى كه مقام رضا است بايد اراده و عمل را بعنوان
سلاح برداشت . اراده و عمل به قواعدى كه تنها از طريق انبيا و امامان به ما
رسيده است .
در اين سير و سفر پيروى كردن از دستورهاى غير خدا و مكتب هاى به اصطلاح عرفانىِ
بشر ، عين گمراهى است و نه تنها آدمى را به جايى نمى رساند ; بلكه در وادى
هلاكت انداخته و عمر او را ضايع مى كند .