دو مكتب در اسلام
جلد اول : ديدگاههاي مكتب خلافت و مكتب اهل البيت درباره صحابه و امامت

سيد مرتضى عسگرى

- ۲۲ -


بشارت پيغمبر(ص ) به ظهور مهدى (ع )  
مهدى ، همنام پيغمبر  
در سنن ترمذى ، باب ما جاء فى المهدى ، و در صحيح ابوداود، كتاب المهدى و مصادرى ديگر آمده است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
لا تذهب الدنيا، حتى يملك العرب رجل من اهلى بيتى ، يواطى ، اسمه اسمى . يعنى دنيا به آخر نمى رسد مگر زمانى كه مردى از اهل بيت من ، كه همنام من مى باشد، زمام امور را به دست بگيرد. (791)
در مستدرك الصحيحين و مسند احمد و منابع ديگر از ابوسعيد خدرى آمده است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
لا تقوم الساعه ، حتى تملا ظلما و جورا و عدوانا، ثم يخرج من اهل بيتى من يملاها قسطا وعدلا، كما ملئت ظلما و جورا.
يعنى رستاخيز نمى آيد مگر اينكه زمين از ظلم و بيداد و عداوت پر شده باشد، در آن هنگام يكى از خانواده من قيام مى كند و جهان ستمديده جور كشيده را از عدل و داد خويش لبريز خواهد نمود. (792)
مهدى ، از اهل بيت پيغمبر  
در سنن ابن ماجه ، در فصل ابوالجهاد، از قول ابوهريره آمده است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
لولم بيق من الدنيا يوم ، لطوله الله عزوجل ، حتى يملك رجل من اهل بيتى ، يملك الديلم و القسطنطنيه . يعنى اگر تنها يك روز از عمر جهان باقى مانده باشد، خداى عزوجل ، آن روز را چندان طولانى كند تا اينكه مردى از خانواده من حكومت را به دست بگيرد و بر ديلم و روم شرقى مسلط شود.
و در سنن ابن ماجه ، فصل ابواب الفتن ، باب خروج المهدى ، و مصادرى ديگر از قول على بن ابيطالب آمده است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
المهدى منا اهل البيت ، يصلحه الله فى ليله . يعنى مهدى از اهل بيت ماست ، و خداوند او را يك شبه آماده قيام مى كند.
ديگران نيز همين حديث را آورده اند (793) و در مستدرك الصحيحين از قول ابوسعيد خدرى آمده است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
المهدى منا اهل البيت ، اشم الانف ، اقنى ، اجلى ، يما الارض قسطا وعدلا، كما ملئت جورا وظلما يعيش هكذا- وبسط يساره واصبعين يمينه المسبحه والابهام ، و عقد ثلاثه . يعنى مهدى با بينى عقابى و پيشانى بلند از خانواده ماست كه جهان را پر از عدل و داد مى كند، پس از اينكه مالامال از ستم شده باشد. آنگاه رسول خدا(ص ) انگشتهاى دست چپ و دو انگشت از دست راست خود را باز كرد و فرمود اين مقدار حكومت مى كند. (هفت سال ).
آنگاه حاكم اضافه كرده و مى نويسد: اين حديث بنا به شرطى كه مسلم وضع كرده ، حديثى است صحيح ، اما بخارى و مسلم آن را نياورده اند. و ابوداود طيالسى آن را در مسند خود نقل كرده است . (794)
مهدى ، از فرزندان فاطمه  
در سنن ابوداود از ام سلمه آمده است كه گفت : شنيدم كه رسول خدا(ص ) مى فرمود: المهدى من عترتى من ولد فاطمه . يعنى مهدى از فرزندان من ، و از اولاد فاطمه است . (795)
ور در كنزالعمال آمده كه على (ع ) فرمود: المهدى رجل منا من ولد فاطمه . يعنى مهدى مردى از ما، از فرزندان فاطمه است . (796)
مهدى ، از نسل حسين (ع )  
در كتاب ذخائر العقبى از قول ابوايوب انصارى آمده كه رسول خدا(ص ) فرموده است :
يولد منهما( الحسن و الحسين عليهماالسلام ) مهدى هذه الامه .
يعنى مهدى اين امت از دو (حسن و حسين عليهما السلام ) به وجود خواهد آمد. (797)
همچنين در آن كتاب از قول حذيفه آمده است كه رسول خدا(ص ) فرمود: اگر از عمر دنيا بيش از يك روز باقى نمانده باشد، آن روز آن قدر طولانى خواهد شد تا اينكه خداوند مردى از فرزندان مرا كه همنام من است برانگيزد. در اينجا سلمان پرسيد: از كدام فرزندت اى رسول خدا! پيغمبر پاسخ داد: از اين پسرم . و با دست خود بر پشت حسين (ع ) نواخت .
رسول خدا(ص ) در احاديث خود درباره امامت امام اول ، على بن ابيطالب ، بيش از ديگر ائمه اهل بيت تاكيد كرده ، و در بشارت به قيام آخرين ايشان مهدى (عج ) سخن بسيار گفته و تاكيد كرده است كه تعداد ائمه اهل بيت دوازده نفر مى باشد. در اينجا با معلوم بودن اولين و آخرين آنها و تعدادشان ، جاى هيچگونه ترديدى درباره امامانى كه نخستين ايشان على بن ابيطالب و آخرين آنها مهدى آخر زمان (سلام الله عليهم اجمعين ) است ، باقى نخواهد ماند.
نصوصى بر امامت هل بيت (ع )  
نصوصى كه از رسول خدا(ص ) بر امامت اهل بيت بعد از آن حضرت آمده ، بسيار است . از آن جمله نصوصى است كه درباره همه ائمه اهل بيت آمده ، و پاره اى ديگر اختصاص به امامت برخى از ايشان دارد. اما نصوصى كه درباره همه آنها آمده است عبارتند از:
حديث ثقلين  
الف : در حجه الوداع
ترمذى از جابربن عبدالله آورده است كه گفت : رسول خدا(ص ) را در روز عرفه در حجه الوداع ديدم كه بر ناقه قصواء سوار بود و مردم را مخاطب ساخته مى گفت :
يا ايها الذين الناس فانى قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا: كتاب الله و عترتى ، اهل بيتى . يعنى اى مردم ! من چيزى را در ميان شما بر جاى مى گذارم كه اگر آن را نگهدار باشيد، هرگز به گمراهى نخواهيد افتاد: كتاب خدا و عترت من ، اهل بيتم .
ترمذى همين مطلب را در باب مناقب اهل بيت از قول ابوسعيد خدرى و زيد بن ارقم و حذيفه بن اسيد آورده است . (798)
ب : در غدير خم
در صحيح مسلم و مسند احمد و سنن دارمى و بيهقى و ديگر مصادر آمده است كه زيد بن ارقم گفت : رسول خدا(ص ) در كنار آبگيرى بر سرا راه مكه و مدينه ، كه خم ناميده مى شد، به سخنرانى برخاست و در ضمن آن فرمود:
اى مردم ! من هم بشرم و نزديك است كه فرستاده خدايم بيايد و من هم لبيك بگويم . من دو چيز گرانبها در ميان شما برجاى مى گذارم : نخستين آنها كتاب خداست كه در آن نور و هدايت مى باشد، پس كتاب خداى را در دست گرفته به آن تمسك جوييد... و ديگرى اهل بيت من است ... (799)
حديث زير نيز در سنن ترمذى و مسند احمد بن حنبل آمده (ما سخن ترمذى را نقل مى كنيم ) كه پيغمبر خدا(ص ) فرموده است :
من در ميان شما چيزى برجاى مى گذارم كه اگر به آن تمسك جوييد هرگز پس از من به گمراهى نخواهيد افتاد. يكى بزرگتر از ديگرى است ، كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده از آسمان به زمين و عترت من ، اهل بيت من . و اين دو، هرگز از هم جدا نمى شوند تا آنگاه كه در كنار حوض كوثر به من بازگردانده شوند. پس مواظب باشيد كه با اين دو يادگار من چگونه رفتار خواهيد كرد. (800)
در مستدرك الصحيحين نيز آمده است :
گويى كه احضار شده ، لبيك هم گفته ام . (كنايه از اينكه مرگم فرا رسيده است .)
من دو چيز گرانبها در ميان شما برجاى مى گذارم ، كه يكى بزرگترين از ديگرى است :
كتاب خدا و عترتم . پس مواظب باشيد كه با يادگارهاى من چه خواهيد كرد، كه آن دو از يكديگر جدا نمى شوند تا آنگاه كه كنار حوض كوثر به من بازگردانده شوند... (801)
و بنا به روايتى ديگر: اى مردم ! من در ميان شما دو رهبر برجاى مى گذارم كه اگر آن دو را پيروى كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد. آن دو، كتاب خدا و اهل بيت من مى باشند... حاكم در پايان اين حديث مى نويسد: اين حديث بنا به شرط بخارى و مسلم صحيح است . (802)
همين حديث از قول زيد بن ثابت و با الفاظى ديگر در مسند احمد و حليه الاولياء ابونعيم و ديگر مصادر نيز آمده است . (803)
در حديثى كه گذشت ، رسول خدا(ص ) در آخرين سال از حياتش خبر مى دهد كه او هم بشر است و نزديك است كه پيك پروردگارش برسد و او را بخواند و او هم لبيك بگويد و به خدايش ملحق شود. اين است كه مى گويد:
انى تارك فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى ، احدهما اعظم من الاخر، كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض ، و عترتى اهل بيتى . و لن يتفرقا حتى يردا على الحوض . فانظروا كيف تخلفونى فيهما.
اين مطالب را حضرتش يك بار در عرفه و بار ديگر در غدير خم به گوش ‍ همه اصحاب خود رسانيد. و اين خود نصى است صريح و آشكار از پيغمبر خدا(ص ) در تعيين و معرفى مرجعى براى امت بعد از خودش ، كه همه امامان از عترتش را شامل مى شود.
در روايات زير، رسول خدا(ص ) آشكارا تعداد امامان بعد از خودش را نيز مشخص كرده است .
نص پيامبر بر تعداد امامان  
رسول خدا(ص ) خبر داده است كه تعداد امامانى كه پس از وى مرجعيت و ولايت بر امت را بر عهده خواهند داشت ، دوازده نفر مى باشند. اين موضوع را نويسندگان صحاح و مسانيد به شرح زير آورده اند:
1- مسلم از جابر بن سمره نقل مى كند كه شنيدم رسول خدا(ص ) مى فرمود:
لا يزل الدين قائما حتى تقوم الساعه ، او يكون عليكم اثنا عشر خليفه ، كلهم من قريش . يعنى دين ، همچنان تا روز قيامت و پايان دوره زمامدارى دوازده نفر جانشينان من بر شما، كه همگى از قريشند، پايدار و استوار خواهد ماند.
در روايتى لايزال امر الناس ماضيا... آمده و در دو حديث ديگر الى اثنى عشر خليفه ... و در سنن ابوداود حتى يكون عليكم اثنان عشر خليفه و در يك حديث نيز الى اثنى عشر... آمده است . (804)
در صحيح بخارى آمده است كه جابربن سمره گفت : شنيدم رسول خدا(ص ) مى فرمود: يكون اثنا عشرا لاميرا. يعنى فرمانروايان دوازده نفرند.
آن وقت رسول خدا(ص ) سخنى گفت كه من درست نشنيدم . پس از پدرم پرسيدم و او جواب داد كه پيغمبر فرمود: همگى آنها از قريشند. و در روايتى ديگر آمده است :
آنگاه رسول خدا(ص ) سخنى گفت كه من متوجه آن نشدم . پس از پدرم پرسيدم : پيغمبر چه گفت ؟ او جواب داد: فرمود: همگى از قريشند. (805)
و بنا به روايتى ، در دنباله آن آمده است . كينه توزى دشمنان به ايشان آسيبى نمى رساند. (806)
2- همچنين در روايتى آمده است :
لا تزال هذه الامه مستقيما امرها، ظاهرا على عدوها. حتى يمضى منهم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش ، ثم يكون المرج او الهرج . يعنى كار اين امت همچنان رو به استوارى است و بر دشمنان پيروزند تا آنگاه كه حكومت دوازده نفر از جانشينان (من ) كه همگى قريشيند، به سر آيد. آن وقت است كه اوضاع رو به هرج و مرج خواهد نهاد. (807)
3- و در روايتى ديگر اين حديث چنين آمده است : يكون لهذه الامه اثنا عشر قيما، لا يضر هم من خذلهم ، كلهم من قريش . (808)
4- در روايتى ديگر همين حديث به اين عبارات آمده است : لا يزال امر الناس ماضيا، ما وليهم اثنا عشر رجلا... (809)
5- و به موجب روايت انس بن مالك آمده است :
لن يزال هذا الدين قائما، الى اثنى عشر من قريشى ، فاذاهلكوا، ماجت الارض باهلها. يعنى تا اين دوازده تن قريشى وجود داشته باشند، اين دين همچنان پاى بر جاى خواهد بود، و چون دوران ايشان سپرى شود، دنيا به هم خورده ، دستخوش نابسامانى خواهد گرديد. (810)
6- و در روايتى هم آمده است : لا يزال امر هذه الامه ظاهرا، حتى يقوم اثنا عشر، كلهم من قريش . (811)
7- امام احمد بن حنبل و حاكم و ديگران از قول مسروق آورده اند كه گفت : شبى نزد ابن مسعود نشسته بوديم و او ما را قرآن مى آموخت كه مردى در ميان سخن دويد و پرسيد: اى ابوعبدالرحمان ! آيا از رسول خدا(ص ) پرسيده اند كه چند نفر از جانشينان تو بر اين امت حكومت خواهند كرد؟ ابن مسعود پاسخ داد: از آن زمان كه به عراق آمده ام ، تا كنون كسى چنين پرسشى از من نكرده است . آرى ما از آن حضرت پرسيده ايم و او پاسخ داده است كه : دوازده نفر، و به تعداد نقباى بنى اسرائيل . (812)
8- و در روايتى ديگر آمده كه ابن مسعود گفت كه رسول خدا(ص ) فرموده است : يكون بعدى من الخلفاء عده اصحاب موسى . (813) يعنى تعداد خلفاى بعد از من برابر تعداد اصحاب موسى مى باشد. ابن كثير در اينجا مى نويسد: همانند اين حديث را از طريق عبدالله بن عمر و حذيفه و ابن عباس نيز آورده اند. (814) ما ندانستيم كه منظور ابن كثير از اين مطلب ، آيا روايتى است كه حاكم حسكانى از ابن عباس آورده ، و يا ديگرى ؟
رواياتى كه گذشت ، همگى صراحت دارند كه تعداد فرمانروايان بعد از رسول خدا(ص ) و جانشينان آن حضرت دوازده نفر مى باشند و همگى قريشيند.
اميرالمومنين (ع ) نيز منظور از لفظ قريش را مشخص كرده و فرموده است :
اينكه امامان همگى از قريش مى باشند، يعنى همه آنها از تيره هاشم هستند نه تيره ديگر. زيرا تيره ديگر از قريش صلاحيت امامت بر امت را ندارند. (815)
و نيز فرموده است : زمين از قائم به احكام الهى و حجت خداوند خالى نخواهد ماند. خواه اين حجت خدا آشكار و شناخته شده باشد، خواه از كيد دشمنان از ديده ها مستور و پنهان ، تا آيين مقدس اسلام راه تباهى نپيمايد و براهين خداوندى دستخوش فراموشى نگردد. (816)
نظريه اى شگفت انگيز!  
ابن كثير در تاريخ خود مى نويسد:
در توراتى كه در دست يهوديان مى باشد، مطالبى آمده كه مفهومش اين است : خداى تعالى ابراهيم را به تولد اسماعيل مژده داد و او را از اينكه نسلش اسماعيل و فرزندانش رو به ازدياد خواهد نهاد و در ميانشان دوازده نفر عظيم و بزرگوار به ظهور خواهند رسيد، با خبر گردانيد.
آنگاه ابن كثير اضافه كرده مى نويسد:
ابن تيميه گفته است اين بزرگواران همان افرادى هستند كه در حديث جابر مژده آمدنشان داده شده و مقدر گرديده كه آنها در اين امت به توالى يكديگر ظهور كنند و دنيا به آخر نخواهد رسيد مگر با ظهور ايشان .
سپس ابن كثير خود اظهار نظر كرده مى گويد:
بيشتر يهوديانى كه مسلمان شده اند، بر اين باور كه ائمه رافضيان همانهايى هستند كه تورات مژده ظهورشان را داده است ، سخت به اشتباه افتاده و شيعه شده اند! (817)
بشارتى را كه مورد نظر ابن كثير است ، در سفر تكوين ، اصحاح 17، شماره 18 - 20 از توراتى كه در زمان ما دست به دست مى گردد آمده است ، و اصل عبرى آن بشارت ، در سفر تكوين ضمن سخن ب به حضرت ابراهيم (ع ) به زبان عبرى چنين آمده است :
OOOOOOO
عبارت فوق اين چنين تلفظ مى شود.
فى ليشماعيل بيرختى اوتوو فى هفريتى اوتو
فى هربيتى بمود مشواد و شنيم عسارنسيشيم يوليد
فى نتتيف لگوى گدول .
و معناى تحت اللفظى آن از اين قرار است :
اسماعيل را بركت مى دهم ، پربارش مى كنم و فرزندانش را هر چه بيشتر گردانم . دوازده امام از او به وجود آيند و از او امتى بزرگ پديد آوردم .
اين قسمت به بركت و فراوانى و پراكندگى فرزندان اسماعيل (ع ) و در صلب او اشاره دارد. اشاره عسار كه معدود است مذكر مى باشد، و يم اضافه شده در آخر آن به صيغه جمع آمده است كه مى شود نسيئيم (امامان ، پيشوايان ، فرمانروايان ) كه مفرد آن ناسى (امام ، پيشوا) است .
و اما سخن رب به ابراهيم (ع ) در اين بشارت چنين آمده است : جمله فى نتتيف به اسماعيل برمى گردد، معناى آن چنين مى شود: او را قرار مى دهم .
اما كلمه گوى (امت ، شعب ، قبيله بزرگ ، دودمان ) و گدول (بزرگ ، عظيم )، روى هم به اين معنى است كه : او را امتى بزرگ قرار مى دهم . از همين فقره چنين استنباط مى شود كه فراوانى و بركت تنها در صلب اسماعيل (ع ) قرار داشته و آشكارا رسول خدا(ص ) و ائمه اهل بيت آن حضرت (عليهم السلام ) را در نظر دارد.
به اعتبار اينكه پيامبر خدا و اهل بيتش همان امتداد نسل اسماعيل (ع ) مى باشند، زيرا خداى متعال ابراهيم را فرمان داده بود كه از سرزمين نمرود به شام مهاجرت كند. او هم اطاعت كرد و با همسرش و لوط، همان گونه كه خداوند فرمان داده بود، دست به هجرت زد و به سرزمين فلسطين فرود آمد. (818) در فلسطين خداى تعالى به ابراهيم گشايش داد و مال فراوان به وى بخشيد، تا آنجا كه گفت : پروردگارا! مرا كه فرزندى نباشد، اين همه مال به چه كار آيد؟! خداى عزوجل به وى وحى فرستاد كه : من فرزندانت را به تعداد ستارگان آسمان زياد خواهم كرد. (819)
در آن روزگار، هاجر كنيزكى از آن ساره ، همسر ابراهيم بود. ساره ، هاجر را به ابراهيم بخشيد او هم از ابراهيم باردار شد و اسماعيل را به دنيا آورد. ابراهيم به هنگام تولد اسماعيل هشتاد و شش سال داشت . (820)
قرآن كريم از خلال توجه و درخواست ابراهيم از خداى متعال به اين واقعه چنين اشاره دارد: ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلاهع فاجعل افئده من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون . يعنى با پروردگار! من برخى از فرزندانم را در سرزمينى بى كشت و زرع به نزد خانه گرامى تو، براى برپا داشتن نماز جاى دادم . پس دلهاى مردمان را به سوى ايشان متمايل كن و آنها را از انواع ثمرات روزى ده ، باشد كه شكر و سپاس تو را به جاى آرند. (821) (ابراهيم / 37).
اين آيه شريفه تاكيد مى كند كه ابراهيم (ع ) برخى از فرزندانش را، كه اسماعيل باشد و فرزندانى كه از وى به وجود آيند، در مكه ساكن ساخته و از خداى تعالى در خواست نموده كه به فرزندانش رحمت ويژه خود و رهبرى بشريت را تا پايان جهان ارزانى دارد. و خداوند دعايش را با قرار دادن محمد(ص ) و دوازده امام بعد از او در ذريه اش اجابت كرده است . اين است كه امام باقر (ع ) مى فرمايد:
نحن بقيه تلك العتره و كانت دعوه ابراهيم لنا. (822)
يعنى ما يادگارهاى همان عترتيم كه مورد درخواست ابراهيم بوديم .
نتيجه احاديث گذشته  
احاديثى را كه گذشت ، خلاصه كرده و نتيجه مى گيريم كه تعداد امامان دوازده نفر بوده ، پشت سر يكديگر به امامت مى رسند و با سپرى شدن دوره امامت دوازدهمين ايشان ، عمر اين دنيا نيز به سر خواهد رسيد. زيرا:
در حديث اول آمده بود كه : لا يزال هذا الدين قائما حتى تقوم الساعه ، او يكون عليكم اثنا عشر خليفه ...
اين حديث مدت استوارى دين را تا هنگام قيامت دانسته ، و تعداد ائمه را در اين امت دوازده نفر معين كرده است .
در حديث پنجم آمده بود كه : لن يزال هذا الدين قائما الى اثنى عشر من قريش ، فاذا هلكوا ماجت الارض باهلها. اين حديث نيز پايدارى دين اسلام را بسته به حضور ائمه دوازده گانه دانسته و مى گويد پس از سپرى شدن دوره امامت ايشان است كه جهان رو به تباهى خواهد نهاد.
اما در حديث هشتم ، تعداد امامان را به دوازده نفر محدود كرده و گفته است : يكون من الخلفاء عده اصحاب موسى . اين حديث صراحت دارد كه خلفاى بعد از پيغمبر بجز همان دوازده نفر كسى ديگر نخواهد بود.
الفاظ اين روايات همگى گوياى اين مطلبند كه تعداد جانشينان پيغمبر خدا(ص ) فقط دوازده نفرند و چون زمان ايشان به سرآيد، دنيا دچار هرج و مرج و زمين دستخوش آشوب و نابسامانى شده و قيامت فرا خواهد رسيد. و اين موضوع مفسر و مبين الفاظ احاديث ديگرى است كه در اين مورد آمده ، ولى چنين صراحت و روشنى در الفاظ آنها ديده نمى شود.
در اين صورت بايد كه عمر يكى از آن خلفا بر خلاف عادت و سنت طبيعت بسيار طولانى باشد، تا پايان عمر جهان قرين گردد. و چنين حالتى تنها در عمر آخرين امامان و دوازدهمين ايشان از خلفاى پيغمبر خدا(ص ) صدق مى كند، همچنان كه شاهد آن هستيم .
سرگردانى دانشمندان مذهب خلفا در تفسير اين حديث  
دانشمندان پيرو مذهب خلفا در بيان مقصود اين حديث از عدد دوازده كه در آن آمده است دچار حيرت و سرگردانى شده ، در تفسير آن آراء و نظريات مختلفى ارائه كرده اند كه مخالف يكديگر است و هر كدام ، راى ديگرى را رد كرده اند. ما به برخى از آنها در اينجا اشاره مى كنيم .
1- ابن العربى و برداشت او از اين حديث
ابن العربى در شرح بر سنن ترمذى مى نويسد:
ما دوازده تن فرمانرواى بعد از رسول خدا(ص ) را به اين ترتيب برشمرده ايم : ابوبكر، عمرت عثمان ، على ، حسن ، معاويه ، معاويه بن يزيد، مروان ، فرزندش عبدالملك ، وليد، سليمان ، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك ، مروان بن محمد بن مروان ، سفاح و...
ابن العربى به همين ترتيب به شماره خود ادامه داده و بيست و هفت تن از خلفاى عباسى را هم تا زمان خودش بر آنها مى افزايد و سپس مى نويسد:
هر گاه از اين فهرست ، تعداد دوازده نفر از آنها را كه به توالى يكديگر به خلافت رسيده اند جدا كنيم ، تا سليمان بن عبدالملك تعدادشان كامل مى شود. ولى اگر معنا و حقيقت جانشينى پيغمبر خدا(ص ) را در نظر بگيريم ، در آن صورت بيش از پنج نفر نخواهيم داشت كه عبارت خواهند بود از: چهار خليفه نخستين و عمربن عبدالعزيز. ابن العربى پس از ذكر اين مطلب با صراحت مى نويسد: من كه معناى اين حديث را نفهميدم ! (823)
2- نظريه و برداشت قاضى عياض
قاضى عياض ، دانشمندى ديگر از مذهب خلفا، در دفاع از اين نظريه كه تعداد خلفاى پيغمبر بيش از اينها مى باشد مى نويسد:
اعتراض به چنين نظريه اى بيمورد است . زيرا پيغمبر خدا(ص ) نفرموده است كه بيش از دوازده تن به خلافت نمى رسند. در صورتى كه اين دوازده نفر به خلافت رسيده اند و در آن جاى شكى نيست . و اين سخن مانع آن نخواهد بود كه تعدادشان از اين هم بيشتر باشد. (824)
ولى سيوطى ، دانشمندى ديگر، به اين دليل متوسل مى شود كه :
حديث رسول خدا(ص ) خلفاى راستينى را در نظر دارد كه در سراسر عمر اسلام و تا روز قيامت به اقامه حق قيام خواهند كرد، اگر چه پشت سر يكديگر نيامده باشند! (825)
ما ابن حجر در كتاب فتح البارى مى نويسد:
از اين تعداد چهار نفر خلفاى نخستين كه آمده اند و تا پايان دنيا بقيه آنها هم تا دوازده نفر خواهند آمد! (826)
ابن جوزى ، دانشمندى ديگر در اين مذهب ، در مقام توضيح برآمده و مى نويسد:
منظور از اين سخن در اين حديث كه سپس هرج و مرج پيش خواهد آمد اين است كه فتنه و آشوبهاى آخر زمان كه رسيدن قيامت را خبر مى دهند رخ خواهند نمود، از قبيل خروج دجال و امثال آن ! (827)
اما سيوطى خود نظريه اى خاص دارد كه مى گويد:
از دوازده تن خليفه پيغمبر، چهار نفر ايشان خلفاى چهارگانه نخستين مى باشند و سپس حسن و بعد معاويه ، آنگاه عبدالله بن زبير و بعد از او عمر بن عبدالعزيز، كه تا اينجا هشت نفر مى شوند، حالا اگر مهدى عباسى را كه در ميان عباسيان چون عمر بن عبدالعزيز است در ميان امويان ، و طاهر عباسى را كه مردى عادل و دادگر به حساب مى آمده بر آنها اضافه كنيم ، باقى مى ماند دو نفر كه بايد به انتظار ظهور ايشان نشست ! كه يكى از آنها مهدى موعود از اهل بيت پيغمبر است . (828)
و نيز گفته اند:
منظور حديث ، ظهور دوازده تن خليفه در زمان نيرومندى خلافت و شوكت و اقتدار اسلام مى باشد، كه در زمان او اسلام در اوج عظمت بوده ، مسلمانان همگى خلافت او را تاييد نمايند. (829)
3- نظريه بيهقى درباره اين حديث
بيهقى ، دانشمندى ديگر در مذهب خلفا، مى نويسد:
با توجه به صفتى كه در حديث مزبور آمده است ، اين تعداد از خلفا تا زمان حكومت وليد بن يزيد، نواده عبدالملك مروان ، روى كار آمده اند. زيرا بعد از وليد هرج و مرج شده تا اينكه حكومت به عباسيان رسيد اما اگر ويژگيهاى آن را در نظر نگرفته ، خلفايى را كه بعد از هرج و مرج به روى كار آمده اند به حساب آوريم ، تعداد آنها از دوازده نفرى كه در حديث آمده است بيشتر مى شود. (830)
و نيز گفته اند: آنهايى كه مورد اتفاق مى باشند، عبارتند از: سه خليفه نخستين (ابوبكر و عمر و عثمان )، آنگاه على تا پيش از بروز مساله حكميت در جنگ صفين ، كه معاويه خود را خليفه خواند، و پس از اينكه حسن (ع ) با معاويه صلح كرد، مردم به خلافت معاويه و بعد از او به خلافت يزيد اجماع كرده همداستان شدند. زيرا پيش از آنكه كار خلافت بر حسين (ع ) راست آيد، او كشته شده بود.
و چون يزيد درگذشت ، بر سر خلافت اختلاف افتاد تا اينكه بعد از كشته شدن شدن عبدالله زبير مردم به خلافت عبدالملك مروان اجماع كردند و بعد از او به خلافت چهار فرزندش ، وليد، سليمان ، يزيد و هشام ، كه حكومت عمر بن عبدالعزيز بين خلافت سليمان و يزيد قرار داشته است ، اجماع نموده اند و دوازدهمين ايشان وليد بن يزيد، نواده عبدالملك مروان ، است كه پس از هشام به خلافت نشست و چهار سال هم حكومت كرد و خلافتش هم مورد تاييد و اجماع امت بوده است ! (831)
بنابراين خلافت اين دوازدهمين نفر چون بر اساس اجماع امت بوده صحيح و شرعى است ، و همينها بوده اند كه پيامبر اسلام مسلمانان را به خلافتشان و گسترش اسلام در زمان ايشان مژده داده است !
ابن حجر بر اين نظريه مهر تاييد نهاده و گفته است : اين بهترين توجيهى است كه درباره اين حديث ارائه شده است !
4- نظريه ابن كثير
روشى را كه بيهقى درباره اين حديث در پيش گرفته و موافقت گروهى از دانشمندان با وى ، كه خلفاى مورد نظر حديث شريف پيغمبر را كسانى دانسته اند كه به توالى يكديگر به خلافت رسيده و به وليد بن يزيد فاسق تباهكار ختم مى شود، كه پيش از اين باره فساد عقيده و انحراف اخلاقى و دينى او سخن گفته ايم ، روشى است نادرست و بيجا كه در آن جاى بسى حرف و گفتگوست . زيرا در هر حال تعداد خلفا تا زمان حكومت وليد بن يزيد، نواده عبدالملك مروان ، از دوازده نفر بيشتر مى شود؛ به دليل اينكه خلفاى راشدين (ابوبكر و عمر و عثمان و على ) خلافتشان امرى است مسلم و محقق كه جاى هيچ ترديدى در آن نيست و... تا آنجا كه مى نويسد: سپس خلافت حسن (ع ) صورت گرفت ، زيرا كه على به او وصيت كرده بود و مردم عراق هم با او بيعت كرده بودند... و چون او و معاويه با هم صلح كردند... پس از معاويه فرزندش يزيد، و بعد از او پسرش معاويه ، و پس از وى ، مروان حكم ، و بعد از او پسرش عبدالملك مروان ، و به دنبالش وليد بن عبدالملك ، و بعد سليمان بن ، و آنگاه عمر بن ، و پس از او يزيد بن عبدالملك ، و بعد هشام فرزند عبدالملك ، و آنگاه عمربن عبدالعزيز، و پس ‍ از او يزيد بن عبدالملك ، و بعد هشام فرزند عبدالملك به خلافت رسيده اند كه تا اينجا تعدادشان پانزده نفر مى شود كه پس از او هم وليد بن يزيد به حكومت نشسته است .
حالا اگر حكومت عبدالله زبير را كه پيش از عبدالملك فرمان رانده است در اين جمع وارد كنيم ، تعداد خلفا بروى هم شانزده نفر خواهد شد نه دوازده نفر. و اگر دوازده نفر از آنها را به توالى يكديگر جدا كنيم ، اين تعداد پيش از عمر بن عبدالعزيز تكميل مى شود، و بر اين قرار يزيد بن معاويه در رديف خلفاى پيغمبر قرار مى گيرد، ولى عمر بن عبدالعزيز، كه همه پيشوايان زبان به مدح و ستايش او گشوده اند و او را همرديف خلفاى راشدين به حساب آورده اند، از زمره خلفاى پيغمبر خارج شده ، مشمول حديث پيغمبر قرار نمى گيرد!
اما اگر بيهقى مدعى شود كه ما تنها خلفايى را مصداق آن حديث مى شناسيم كه امت در حكومت ايشان اجماع كرده باشند، مى گوييم كه در اين صورت بايد على بى ابيطالب و فرزندش حسن را هم از زمره آنان به كنار گذاشت . زيرا همه مردم شام به حكومت و زمامدارى ايشان گردن ننهاده ، دست بيعت با او نداده بودند.
بيهقى همچنين مى گويد: برخى از دانشمندان ، معاويه و فرزندش يزيد و نواده او معاويه بن يزيد را در اين حساب آورده ، اما از قبول مروان حكم و عبدالله به اين دليل كه همه مردم زير بار حكومت ايشان نرفته اند، خوددارى كرده اند، در اين صورت بايد بگوييم كه فقط خلفاى زير در فهرست جانشينان پيغمبر قرار خواهند گرفت : ابوبكر، عمر، عثمان ، معاويه ، يزيد، عبدالملك مروان ، وليد بن سليمان ، عمر بن عبدالعزيز يزيد و هشام كه روى هم ده نفر مى شوند كه بعد از آنها وليد بن يزيد فاسق و نواده عبدالملك در جمع ايشان اضافه مى شود، و بايد كه على و فرزندش حسن از زمره آنها خارج گردد، و اين بر خلاف نظريه صريح پيشوايان اهل سنت و حتى شيعه مى باشند. (832)
5- عقيده ابن جوزى
ابن جوزى در كتاب خود به نام كشف المشكل در پاسخ به اين مشكل ، دو نظريه ارائه مى دهد، به اين شرح :
الف . رسول خدا صلى الله عليه و آله به پيشامدهاى بعد از خود و اصحابش ‍ نظر داشته و به آنها اشاره كرده است . زيرا كه اصحاب آن حضرت در حكم خود آن حضرت مى باشند. بنابراين پيغمبر از خلفايى سخن گفته كه پس از اصحاب حضرتش بر سركار خواهند آمد! و گويى كه او به خلفاى بنى اميه چشم داشته كه مى فرمايد: لا يزال الدين قائما...! و منظورش اين است كه حكومت و ولايت تا پايان خلافت دوازده نفر ادامه خواهد يافت ، اوضاع دستخوش فتنه و آشوب شده ، روز به روز رو به شدت و وخامت خواهد نهاد. بر اين اساس ، نخستين خليفه از تيره بنى اميه ، يزيد بن معاويه ، و آخرين ايشان ، مروان حمار مى باشد كه تعدادشان سيزده نفر مى شود.
عثمان و معاويه و ابن زبير چون از اصحاب پيغمبر بوده اند، در اين حساب نيامده اند. مروان حكم نيز چون درباره صحابى بودنش حرف است ، و اينكه با اعمال زور و قدرت حكومت را از دست عبدالله زبير، كه مردم در خلافتش اجماع داشته اند، خارج ساخته است ، لذا او را از اين جمع كم كنيم ، باقى مى ماند دوازده نفر كه با حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله درست در مى آيد! بويژه اينكه با گردش خلافت از خاندان بنى اميه به بنى عباس ، كشور اسلامى دستخوش هرج و مرج و آشوب گرديد تا آنكه عباسيان بر اوضاع مسلط شده حكومت بر خاندان ايشان قرار گرفت و تغييرات ژرفى در كليه شؤ ون به وجود آمد. (833)
ابن حجر، اين نحوه استدلال ابن جوزى را مردود دانسته و در كتاب فتح البارى خود رد كرده است .
ب . ابن جوزى ، دومين نظريه خود را با برداشتى از كتاب المهدى ، تاليف ابوالحسن منادى چنين آورده است :
احتمال مى رود كه اين دوازده نفر پس از ظهور حضرت مهدى و در پايان عمر جهان به حكومت برسند؛ زيرا كه من در كتاب دانيال خوانده ام كه چون مهدى از دنيا برود، پنج نفر از نوادگان سبط اكبر، و بعد از ايشان پنج نفر از نوادگان سبط اصغر به خلافت خواهند نشست . آخرين فرد از فرزندان امام حسين ، خلافت بعد از خود را به مردى از فرزندان امام حسن يا سبط اكبر واگذار مى كند و پس از او فرزندش به خلافت مى نشيند و بدين سان تعدادشان به دوازده نفر مى رسد و هر كدام ايشان امام مهدى هستند!
او در جاى ديگر مى گويد: پس از سپرى شدن ايام مهدى ، دوازده نفر زمام حكومت را به دست مى گيرند. شش نفر از نوادگان حسن ، و پنج نفر از نوادگان امام حسين . نفر دوازدهم هيچ نسبتى با آن دو ندارد، و پس از مرگ اوست كه جهان رو به تباهى خواهد نهاد!
ابن حجر در كتاب صواعق خود اين نظريه را به باد انتقاد گرفته مى نويسد: اين روايتى خيالى و بى اساس است كه بر آن نمى توان تكيه نمود. (834)
6- عقيده ديگران
ظن قوى آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين حديث از رويدادهاى شگفت انگيز و فتنه هايى خبر مى دهد كه بعد از خودش روى خواهند نمود كه مردم را گروه گروه كرده ، هر گروهى به گرد فرمانروايى جمع مى شوند و او را بر خود حاكم و فرمانروا مى شمارند. تا جايى كه در يك زمان دوازده نفر بر اين امت حكومت خواهند نمود! و اگر حضرتش غير از اين را در نظر داشت ، حتما مى فرمود: پس از من دوازده نفر زمام امور را به دست مى گيرند و چنين و چنان مى كنند. و چون چنين نگفته ، درمى يابيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در نظر داشته كه بگويد: آن دوازده نفر در يك زمان و با هم به حكومت خواهند نشست و زمام امور را به دست خواهند گرفت !(835)
و به دنبال آن در تاييد اين نظريه گفته اند: چنين حالتى در سده پنج هجرى به حقيقت پيوسته است . چه ، تنها در سرزمين آندلس شش نفر در نواحى مختلف آن به حكومت نشسته اند و هر كدام خود را خليفه خوانده اند. (836) در حالى كه همزمان با آنها فرمانرواى مصر و خليفه عباسى در بغداد حكومت مى كرده اند. و يا در همان زمان چهره هاى ديگرى نيز در گوشه و كنار جهان ، از علويان و حتى خوارج ، داعيه خلافت داشته اند!
ابن حجر اين استدلال را محكوم كرده مى نويسد: اين سخن كسى است كه از راههاى مختلف حديث ، بجز روايت خلاصه شده بخارى ، چيزى نداند. و به دنبال آن تاكيد مى كند كه : وجود دوازده نفر فرمانروا در يك زمان و در محدوده سرزمين واحد اسلامى ، خود گوياى پراكندگى و چند دستگى در امت واحد اسلامى است و به هيچ روى چنين برداشتى از حديث پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله درست نمى باشد.
بدين سان دانشمندان پيرو مذهب خلفا در تفسير رواياتى كه گذشت اتفاق نظر حاصل نكرده اند و گذشته از آن ، رواياتى را كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در آنها آشكارا اسامى دوازده تن از جانشينان خود را ذكر كرده است مورد بى اعتنايى قرار داده اند، زيرا كه چنان رواياتى در تمامى ادوار مغاير با سياست زمامدارى ايشان بوده است .
اما محدثان مذهب اهل بيت همه آنها را با ذكر اسنادشان از پاكان صحابه ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در كتابهايشان آورده اند كه ما در اينجا به ذكر مختصرى از آنچه كه مورد اتفاق هر دو گروه مى باشد، بسنده مى كنيم .
اسامى دوازده امام در مدارك مذهب خلفا  
الف . جوينى (837) از عبدالله بن عباس آورده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
انا سيد النبيين ، و على بن ابى طالب سيد الوصيين ، وان اوصيائى بعدى اثنا عشر، اولهم على بن ابيطالب ، واخرهم المهدى . يعنى من سرور پيامبرانم ، و على آقاى اوصياء اوصياى پس از من دوازده نفرند كه نخستين آنها على بن ابيطالب است و آخرينشان مهدى .
ب . جانشينان من و حجتهاى خداوند بر مردمان پس از من دوازده نفر مى باشند كه نخستين آنها برادرم و آخرينشان فرزندم مى باشد. پرسيدند: اى رسول خدا! برادر تو كيست ؟ فرمود: على بن ابيطالب . گفتند فرزند تو كدام است ؟ فرمود: مهدى ، كه زمين ظلم و ستم گرفته را از عدل و داد پر خواهد نمود. به خدايى كه مرا به راستى به پيامبرى برانگيخته است سوگند كه اگر تنها يك روز از عمر جهان باقى مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى نمايد تا فرزندم مهدى قيام كند. در آن وقت ، عيسى از آسمان فرود آيد و پشت سر مهدى به نماز بايستد، سراسر جهان به نور خدايى روشن و تابناك گردد و قدرت حكومت مهدى شرق و غرب عالم را بگيرد.
ج : بازهم جوينى با سندش آورده است كه راوى گفت : شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود:
من و على و حسن و حسين و نه فرزند حسين پاكيزگانيم و از آلودگى به هر گناه پاك و بركنار بوده ، معصوم مى باشيم . (838)
سياست حكومت مذهب خلفا در طى قرون و اعصار چنان اقتضا داشت كه امثال احاديثى را كه گذشت از دسترس مردمان به دور و از ديد ايشان پنهان نگه داشته شود. و گروه بزرگى از بيرون مذهب ايشان در اين راه كوششها كرده اند، همان طور كه ما عكس العمل ايشان را درباره همانند آنها در بحث برخورد مذهب خلفا با نصوصى از پيغمبر كه با مشى سياسى ايشان مخالف بوده است آورده ايم و در اينجا مجالى براى بازگوكردن آن احاديث نمى باشد. در زير تنها به آوردن فهرستى از مشخصات ائمه دوازده گانه اهل بيت ، كه آشكارا نامشان در احاديث رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده و به تو نيز رسيده است ، بسنده مى كنيم .
مشخصات دوازده امام ، جانشينان پيغمبر صلى الله عليه و آله  
امام اول : اميرالمومنين على بن ابى طالب (ع ).
پدرش : ابوطالب ، فرزند عبدالمطلب و نواده هاشم بن عبدمناف .
مادرش : فاطمه بنت اسد، فرزند هاشم ، نواده عبدمناف .
كينه اش : ابوالحسن و ابوتراب .
لقبش : وصى و اميرالمومنين
زادگاهش : كعبه ، درون خانه خدا (839) و در سال سى ام از عام الفيل .
وفاتش : عبدالرحمان بن ملجم مرادى خارجى مذهب ، او را در كوفه و در ماه رمضان سال چهلم از هجرت به شهادت رسانيد، و در بيرون از كوفه در نجف به خاك سپرده شد.
امام دوم : حسن بن على بن ابيطالب .
مادرش : فاطمه زهرا دختر پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله .
كنيه اش : ابومحمد.
لقبش : سبط اكبر و مجتبى
زادگاهش : مدينه در نيمه ماه رمضان سال سوم از هجرت .
وفاتش : پنج شب مانده به آخر ماه ربيع الاول سال پنجاهم از هجرت و در بقيع مدينه به خاك سپرده شد.
امام سوم : حسين بن على بن ابى طالب
مادرش : فاطمه زهرا، دختر پيغمبر خدا(ص ).
كنيه اش : اباعبدالله .
لقبش : سبط و شهيد كربلا.
زادگاهش : مدينه ، در شعبان سال چهارم از هجرت .
وفاتش : سربازان خليفه (يزيد) او را به همراه همه افراد خانواده و يارانش در دهم ماه محرم سال 61 هجرى شهيد كربلا و مزارش در كربلا، كه از شهرهاى عراق است ، قرار دارد. (840)
امام چهارم : على الحسين الشهيد.
مادرش : غزاله ، و نيز مى گويند: شاه زنان .
كنيه اش : ابوالحسن .
لقبش : زين العابدين ، سجاد.
زادگاهش : مدينه در سال 33 يا 37 يا 38 از هجرت .
وفاتش در سال 94 هجرى در مدينه اتفاق افتاد و در بقيع كنار عمويش امام حسن (ع ) به خاك سپرده شد. (841)
امام پنجم : محمد بن على السجاد.
مادرش ام عبدالله ، دختر امام حسن (ع ).
كنيه اش : ابوجعفر.
لقبش : باقرالعلوم .
زادگاهش : مدينه در سال 45 هجرى .
وفاتش : در سال 117 هجرى در بقيع (شهر مدينه ) در كنار پدرش به خاك سپرده شد. (842)
امام هفتم : موسى بن جعفر.
مادرش : حميده .
كنيه اش : ابوالحسن .
لقبش : كاظم .
زادگاهش : شهر مدينه به سال 128 از هجرت .
وفاتش : در سال 183 هجرى در زندان خليفه عباسى هارون الرشيد در شهر بغداد اتفاق و در مقابر قريش ، در غرب بغداد، جايى كه امروز شهر كاظمين معروف است ، به خاك سپرده شد. (843)
امام هشتم : على بن موسى الكاظم .
مادرش : خيزران .
كنيه اش : ابوالحسن .
لقبش : رضا.
زادگاهش : مدينه در سال 153 از هجرت .
وفاتش : در سال 203 هجرى اتفاق افتاد و در طوس خراسان (مشهد مقدس ) به خاك سپرده شد. (844)
امام نهم : محمد بن على الرضا.
مادرش : سكينه .
كنيه اش : ابوعبدالله .
لقبش : جواد.
زادگاهش : مدينه به سال 195 از هجرت .
وفاتش : در سال 220 هجرى در بغداد اتفاق افتاد و در كنار جدش موسى بن جعفر به خاك سپرده شد. (845)
امام يازدهم : حسن بن على الهادى .
مادرش : سوسن .
كنيه اش : ابومحمد.
لقبش : عسكرى .
زادگاهش : سامراء در سال 231 از هجرت .
وفاتش : در سال 260 هجرى و در سامراء به خاك سپرده شد. (846)
آرامگاههاى همه ائمه يازده گانه زيارتگاه عموم مسلمانان بوده ، داراى گنبد و بارگاه است ، مگر چهار امامى كه در بقيع به خاك سپرده شده اند! زيرا كه حكومت وهابيها، از همان هنگام كه براى نخستين بار پاى به مدينه نهادند، بناهاى ساخته شده بر قبور آن چهار امام را با ديگر آرامگاههاى زنان پيغمبر و قبور ساير صحابه ويران كردند!
امام دوازدهم : الحجه ، محمد بن الحسن العسكرى .
مادرش : نرگس و يا صيقل .
كنيه اش : ابوالقاسم و ابوعبدالله .
لقبش : قائم ، منتظر، صاحب الزمان ، مهدى .
زادگاهش : سامراء به سال 255 از هجرت .
حضرتش آخرين ائمه دوازده گانه بوده و هم اكنون زنده است و در ميان مردم روزگار مى گذرانيد. زيرا در يكى از رواياتى كه گذشت آمده است : در اين امت دوازده نفر جانشين به حكومت خواهند رسيد كه همگى از قريشند، و پس از ايشان است كه جهان روى به هرج و مرج خواهد نهاد. و در ديگرى : دين اسلام همچنان پا بر جاست ، تا آنگاه كه دوازده نفر از قريش ‍ به حكومت و امامت برسند، و چون زمان ايشان سرآيد، جهان دستخوش ‍ دگرگونى و نابسامانى شد.
اين دو روايت گوياى اين مطلبند كه جهان پس از روى كار آمدن دوازدهمين نفر از خلفاى پيغمبر(ص ) به پايان خواهد رسيد. بر اين اساس ناگزير بايد كه عمر يكى از اين دوازده نفر تا پايان عمر جهان ادامه داشته باشد، و چنين حالتى هم اكنون با عمر وصى دوازدهم پيغمبر، حضرت مهدى ، محمد بن الحسن العسكرى (عج )، منطبق است . زيرا كه تمامى روايات ، تنها بر ائمه دوازده گانه اهل بيت صدق مى كنند، نه غير ايشان .
در شرح حال ائمه دوازده گانه اهل البيت ، به مصادر زير مراجعه شود:
1- در شرح حال اميرالمومنين (ع ) و دو فرزندش حسن و حسين ، به رويدادهاى سال 40، 50، 60 هجرى ، در تاريخهاى طبرى ، ابن اثير، ذهبى ، ابن كثير، تاريخ بغداد، دمشق استيعاب ، اسدالغابه ، اصابه ، و طبقات ابن سعد. با توجه به اينكه در چاپهاى اروپا و بيروت آن شرح حال سبطين نيامده ، و بعدها به چاپ رسيده است .
2- در شرح حال امام سجاد به رويدادهاى سال 94 هجرى ، در تاريخ ابن اثير، ابن كثير، ذهبى ، طبقات ابن سعد، حليه الاولياء وفيات الاعيان ، تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 303، مسعودى ، ج 3، ص 160 مراجعه 160 مراجعه فرماييد.
3- در شرح حال امام پنجم ، امام باقر (ع )، به تذكره الحفاظ ذهبى ، وفيات الاعيان ، صفوه الصفوه ، حليه الاولياء، تاريخ يعقوبى ، ج 3، ص 320 تاريخ الاسلام ذهبى و تاريخ ابن كثير، ضمن رويدادهاى سال 115 و 117 و 118 مراجعه شود.
4- در شرح حال امام ششم ، امام جعفر صادق (ع )، حليه الاولياء، وفيات الاعيان و تاريخ يعقوبى ، ج 3، ص 346 مراجعه شود.
5- شرح حال امام موسى بن جعفر (ع ) در مقابل الطالبيين ، تاريخ بغداد، وفيات الاعيان ، صفوه لاصفوه ، تاريخ ، تاريخ ابن كثير، ج 2، ص 18 و يعقوبى ، ج 2، ص 414 آمده است .
6- در شرح حال امام هشتم ، امام رضا (ع )، به تاريخ طبرى ، ابن اثير، تاريخ الاسلام ذهبى ابن كثير، ضمن رويدادهاى سال 203 وفيات الاعيان ، تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 453 و تاريخ مسعودى ، ج 3، ص 441 مراجعه شود.
7- در شرح حال امام نهم ، امام جواد (ع )، به تاريخ بغداد، ج 3، ص 54، وفيات الاعيان ، شذرات الذهب و تاريخ مسعودى ، ج 3، ص 464 مراجعه شود.
8- شرح حال امام دهم (ع ) را در تاريخ بغداد، ج 12، ص 56، وفيات الاعيان ، تاريخ مسعودى ، ج 4، ص 84 و تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 484 مطالعه فرماييد.
9- در شرح حال امام حسن عسكرى (ع ) به وفيات الاعيان ، تذكره الخواص الامه از سبط ابن جوزى حنفى ، مطالب السئول فى مناقب آل الرسول ، تاليف شيخ كمال الدين محمد بن طلحه شافعى (م 654 ق ) و تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 503، مراجعه شود.
10- در مورد حضرت حجت به تذكره الخواص ، تاليف سبط ابن جوزى و مطالب السئول و وفيات الاعيان مراجعه نماييد.