بخش دوازدهم ١٢
رنگ خلوص، بهترين رنگها
قرآن شريف مي فرمايد من فقط يك موعظه دارم و آن اينست كه "خلوص داشته باشيد، چه
درخلوت و چه در جلوت". يعني فقط براي خدا كار كنيد و اين حالت چه در ميان مردم و چه
در خلوت با شما باشد.
«قُلْ اِنّما اعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تقومُوا لِلّهِ مَثْني و فُرادي» (سبأ /
٦۴)
بگو اي پيامبر، موعظه من فقط يك چيز است و آن اينكه قيام كنيد براي خدا، چه در ميان
مردم بوده و چه تنها باشيد.
در جاي ديگر قرآن شريف مي فرمايد:
«وَ ما اُمِرُوا اِلاّ لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ» (البيّنه / ۵)
مردم امر نشدند جز به يك چيز و آن خلوص است. يعني اگر به انجام فروع دين نيز امر
شدند بايد كارشان رنگ خلوص داشته باشد و درغير اين صورت پوچ است. به عبارت ديگر اگر
مستحبات فاقد خلوص باشد نه تنها پوچ، بلكه كفر و شرك است و اگر انسان را بيچاره
نكند حداقل هيچ ارزشي ندارد.
به فرمايش قرآن كريم، رنگ خلوص، رنگ خوبي است و خوشا به حال كسي كه تمامي امورش
داراي چنين رنگي باشد.
«صِبْغَةَاللهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً» (بقره / ١٣٨)
رنگ خدا چه رنگ خوبي است. شما هم اگر دنيا و آخرت را مي خواهيد، مراتب خلوص را طي
كنيد و مخصوصاً به جوانان سفارش مي شود كه تا مي توانند در وادي خلوص تلاش نمايند
كه راه خوب و پر منفعتي بوده و هر چه در آن كار شود كم شده است وادي خلوص انتها
نداشته و به قول طلاب "مقول به تشكيك" بوده و مراتبش نيز غير متناهي است. بنابراين
هرگز در اين راه به جايي نمي رسيد كه بگوييد تا اين اندازه، بس است و هر مرتبه آن
لذتي بالاتر از لذت مرتبه قبل دارد.
خلوص در عبادت عباداتي كه داراي رنگ خلوص باشد به اندازه اي پر ارزش مي گردد كه قدر
و قيمت آن را كسي جز خدا نمي داند و گاه ارزش آن خود خدا مي شود. يكي از معاني
"ثارالله" نيز همين است، يعني در مقابل ارزش خلوص و قيام امام حسين در جهان نيز كم
است و قيمت آن خود خداست.
درباره روزه مي فرمايد: «الصّوم لي و انا اجزي به»
يعني جزاي روزه اي كه فقط براي خدا باشد خود خداست و به عبارت ديگر خداوند مي
فرمادي چنين روزه اي مال من است. اميرالمؤمنين سلام الله عليه در نهج البلاغه مي
فرمايد:
«لا تهتموا لقليل العمل، بل اهتمّوا للقبول، طوبي لمن اخلص لله»
هيچگاه غم و غصه اي براي عمل كم مخور، بلكه براي مقبول قرار گرفتن عمل و اينكه
داراي رنگ خلوص مي باشد و يا فاقد آن است نگران باش. سپس مي فرمايد: خوشا به حال
كسي كه خود را براي خدا خالص كرده باشد.
يعني گفتار و كردار و حتي خواب و خوراكش نيز براي خدا باشد. به طوري كه چيزي در اين
جهان نبيند كه براي آن كار بكند و داعي و محركش تنها خداي متعال باشد.
سني و شيعه روايتي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كرده اند كه علماي علم
اخلاق بحثهاي زيادي درباره آن داشته اند. پيغمبر اكرم دراين روايت مي فرمايد:
«مَن اخلص لله اربعين صباحاً، جرت ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه»
اگر كسي چهل روز براي خدا زندگي كند، يعني محرك او در گفتار، كردار و افكار فقط خدا
باشد، منابعي از حكمت در دل او پيدا شده و به مقام معرفت دست مي يابد. علماي علم
اخلاق نيز معتقدند كه اين امر به تجربه نيز ثابت شده است. به عبارت ديگر بنابراين
روايت كسي كه چهل روز براي خدا زندگي كند، نه فقط منابع حكمت در دلش پيدا مي شود،
بلكه چون چشمه اي جوشان فوران مي كند و به زبانش مي رسد. تا آنجا كه گفتار و كردارش
حكمت آميز مي گردد. آنهم نه حكمتي كه از "اسفار" ملاصدرا گرفته باشد، بلكه حكمتي كه
از عالم ملكوت بدست آورده است. حكمتي كه هنگام قرائت خطبه توسط زينب مظلومه، امام
سجاد عليه السلام از آن ياد مي فرمايد: آنجا كه فرمود: "اسكتي يا عمتي" بس است عمه
جان، كار خودت را كردي و بعد مي فرمايد:
«انت عالمة غير معلمة و فهمة غير مفهمة»
تو عالِمي بي آنكه درس خوانده باشي و تو فهيمي بي آنكه معلم ديده باشي.
علم نيازمند خلوص در عمل
"عنوان بصري" پيرمردي از شاگردان "مالك بن انس" بوده و نسبت به امام صادق عليه
السلام ارادت داشت. وي مي گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم تا شرح صدر پيدا
كنم، دلم روشن شده و از ايشان علم بياموزم. اما امام صادق عليه السلام را هم نداده
و فرمودند: عنوان برو، من آن فرصت را ندارم كه تو اينجا بنشيني و وقت را بگيري.
عنوان بصري مي گويد: از خدمت امام بر سر قبر رسول اكرم صلي الله عليه و آله رفته و
آنجا دو ركعت نماز خواندم و خدا را به صاحب قبر قسم دادم كه دل امام صادق عليه
السلام را نسبت به من نرم نمايد. سپس دوباره خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و
ايشان اين بار راهم دادند. گفتم: آمدم علم ياد بگيرم و شرح صدر پيدا كنم.
حضرت فرمودند:
«ليس العلم بكثرة التعلم، بل هو نور يقذفه الله الخ»
امام مي گويند:
با اين طرف و آن طرف رفتن آن علمي كه تو مي خواهي پيدا نمي شود. يعني اينكه ما خيال
كنيم كه پنجاه سال مدرسه رفتن به ما اعتقاد قلبي مي دهد، پندار اشتباهي است. انسان
بايد نظير آدم تشنه كه تشنگي را در مي يابد، خدا را دريابد. اين امر محتاج رياضت،
عمل، نماز شب، راز و نياز با خدا، سر و كار با قرآن و اهل بيت و... است. لذا اما
صادق عليه السلام فرمودند: دستيابي به علم به اين طر و آن طرف رفتن نيست و بعد
فرمودند: عنوان، آيا مي خواهي به حقيقت عبوديت دست يابي؟ يعني آيا طالب شرح صدر
هستي و به قول پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، آيا مي خواهي سرچشمه هاي حكمت در
دلت پيدا شده و فوران كند و بر زبانت نيز جاري شود؟ سپس فرمودند: حقيقت عبوديت سه
چيز است:
اول اينكه بداني هر چه داري مال تو نيست و دلبستگي به مال، خانه، مغازه، مستغلات،
بت پرستي است. تو بايد درك كني كه «العبد و ما في يده لمولاه» «تو عبدي و مال خدا و
آنچه هم داري مال خداست». اگر داراي عقل، اراده، پول، رياست و... هستي بايد بداني
كه اينها از تو نبوده، بلكه مال الله مي باشد و به تو حواله داده شده است. قرآن
شريف مي فرمايد:
«وَ اتُوهُم مِنْ مالِ اللهِ الَّذي اتيكُمْ» (نور / ٣٣)
يعني اي انسان، مالي كه خداوند به تو عطا فرموده در واقع مال خداست، به ديگران نيز
بده و به طور دقيقتر آنجا كه مي فرمايد:
«وَ اتُوهُم مِن مالِ الله»
يعني از مال خدا (نه از مال خودت) هم خود مصرف كن و هم به ديگران بده.
دوم اينكه، مولا مي داند عبد چه مي خواهد، پس قضا و قدر الهي را درك كن و در مقابل
آن تسليم محض باش. مي گويند: بنده اي مولاي خود را ناراحت ديد، پس علت را پرسيد و
مولا پاسخ داد: قرض زيادي دارم. بنده گفت: مرا بفروش و قرضهايت را بده. اما مولا
گفت: قرضهاي من ده برابر قيمت توست. در اينجا بنده گفت: اگر بگويي امتياز اين بنده
در اينست كه رسم عبوديت را مي داند، مرا به ده برابر قيمت مي خرند. مولا با شنيدن
اين مطلب راضي شده و بنده را به بازار برد. در بازار مشتري دانايي علت گران بودن
قيمت بنده را پرسيد و وقتي فروشنده امتياز او يعني دانستن رسم عبوديت را عنوان
نمود، بنده را خريد و به خانه آورد. سپس دستور داد تا او را به فلك بسته و كتك
مفصلي به وي زدند. اما بنده لب به اعتراض نگشوده و حتي يك آخ هم نگفت. خريدار كه
چنين ديد پرسيد: مگر دردت نيامد؟ بنده پاسخ مثبت داد. خريدار پرسيد: پس چرا اظهار
درد نكردي؟ بنده گفت: آه و ناله كردن در مقابل مولا غلط است. من عبد تو و تو مولاي
من هستي. اگر بزني بجا زدي و اگر انعام كني بجا انعام كردي.
به قول بابا طاهر.
يكي درد و يك درمان پسندد
يكي وصل و يك هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
فردي خدمت امام صادق عليه السلام آمده و گفت: يابن رسول الله حال و كار من به جايي
رسيده كه مرض را بيش از صحت، فقر را بيش از غنا، گوشه نشيني و ذلت را بيشتر از عزت
خواهانم. اما امام صادق عليه السلام در جواب وي فرمودند: "ما اهل بيت اينگونه
نيستيم" آن فرد جا خورده و گفت: پس روش اهلبيت چيست؟ امام فرمودند: روش ما اهلبيت
بدين گونه است كه هر چه خدا بخواهد مي خواهيم. اگر عزت بخواهد، عزت طلبيده و اگر
ذلت بخواهد خواهان ذلتيم. اگر فقر بخواهد، فقر و اگر غنا بخواهد، غنا مي طلبيم.
اما درباره امر سويي كه نشانه عبوديت مي باشد، امام صادق عليه السلام فرمودند: بايد
بداني مولا امر و نهي داشته و هم و غم بنده مي بايست در جهت برآوردن آنها باشد.
انسان در وقت واجب مولا بايد تلاطم دروني پيدا كند و هنگام پيش آمدن گناه از آن
اجتناب ورزيده و بسيار متأثر گردد.
صراف بنياست
امير المؤمنين سلام الله عليه مي فرمايد: «لا تهتموا لقليل العمل» به كميت كار
اهميت نده و در عوض هم و غمتان براي وجود خلوص در عمل باشد. يعني محرك انسان فقط
بايد خدا باشد و چيز ديگري مانند افراد مختلف، بتهاي گوناگون و يا صفات رذيله هدف
انسان قرار نگيرد.
مي گويند استاد بزرگوار مرحوم آيه الله العظمي بروجردي در بستر مرگ گريه مي كردند و
غصه مي خوردند. لذا در جلسه اي كه تعداد زيادي از علما حضور داشتند يكي از آنها به
ايشان گفت: آقا چرا اينقدر متأثريد؟ آيه الله العظمي بروجردي فرمودند: تأثرم از
اينست كه هنگام رفتنم فرا رسيده و كاري نكرده ام. اطرافيان گفتند: آقا اين چه سخني
است كه مي گوييد؟ ما مانند شما را در خدمت به اسلام سراغ نداريم.
شما كارهايي مانند اداره كردن حوزه، ساختن مساجد و مدارس و بطور كلي امور عالم
المنفعه در ايران و حتي خارج از ايران انجام داده ايد. شما علت مبقيه كارهاي مرحوم
حاج شيخ هستيد. چرا مي گوييد كاري نكرده ام؟ در اينجا آقاي بروجردي آهي كشيده و مي
فرمايند: در روايت مي خوانيم كه خداوند فرموده «خلّص العمل، فان الناقد بصير» «يعني
عمل را تا مي تواني خالص كن، زيرا صراف بنياست.» آنهم به اندازه اي كه به اصطلاح مو
را از ماست مي كشد.
احياء العلوم غزالي روايتي از پيغمبر صلي الله عليه و آله نقل كرده و مرحوم فيض آن
را در مهجة البيضاء آورده است (ظاهراً اين روايت را در بحث تكبر نقل مي كند) مي
فرمايد: بعضي اوقات عمل به اندازه اي درخشان است كه رقيب و عتيد آن را عالي مي
دانند. پس عمل را به آسمان اول برده و صراف آن آسمان نيز عمل را عالي قلمداد مي
كند. سپس عمل به آسمان دوم رفته و صرافي كه صراف تر از همه ملائك مي باشد درخشندگي
آن را تأييد مي كند و اين سير تا آسمان هفتم ادامه مي يابد تا به محضر ربوبي مي
رسد. (چنانچه از اين روايت استفاده مي شود همه اعمال ما به محضر ربوبي مي رود) اما
در محضر ربوبي خطاب مي شود اين عمل را به سر صاحبش بزنيد. در اينجا مي بينيم كه
هيچكدام از ملائك آسمانهاي اول تا هفتم تشخيص ندادند، اما ناقد بصير است. پس خطاب
مي شود اين عمل را به سر صاحبش بزنيد، زيرا او تا آن، اندازه اي كه شما (ملائك هفت
آسمان) بفهميد خلوص داشته، نه آن خلوصي كه من خواهانش بودم. لذا آقاي بروجردي با
فرضي كه بقول بزرگان، دين را هضم كرده بود، آن سخن را در بستر مرگ بيان داشت. آري
مرحوم بروجردي كه مردي عالم، عالم المنفعه، با خلوص و حقيقتاً متدين بود، دم مرگ مي
ترسيد كه عملش خالص نبوده باشد واين وحشت را عمده بزرگان دارند.
خلوص عامل دستيابي به هدف
همه افراد مخصوصاً جوانان بايد بدانند مرد زرنگ آن نيست كه به بهشت برود، زيرا
كودكان نيز به بهشت مي روند. همچنين مرد آن نيست كه به جهنم نرود، زيرا ديوانگان،
احمقان و نيز بسياري از مستضعفين١ اگر چه شيعه نباشند به جهنم نمي روند. بنابراين
زرنگي اين نيست كه يك شيعه به جهنم نرفته بلكه به بهشت برود. زرنگي اينست كه انسان
به واسطه ي خلوص خود گم شده اش را يافته و هدف را پيدا كند. زرنگي اينست كه انسان
به دنيا و آخرت پشت پا بزند.
امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه مي فرمايد:
«ماذا فقد من وجدك و ما الذي وجد من فقدك»
«خدايا كسي كه ترا گم كرد به چه چيزي دست يافت؟»
چنين كسي اگر چه تمام دنيا و آخرت را از آن خود كند به هيچ چيز دست نيافته و كسي كه
ترا يافت چه گم كرده است؟ كسي كه ترا دارد اگر چه چيزي از دنيا نداشته باشد، در
واقع همه چيز دارد.
دعاي عرفه، دعاي عجيبي است و از لطافت خاصي برخوردار مي باشد. مخصوصاً اواخر آن كه
امام حسين عليه السلام مانند باران مي گريسته و اين دعا را در حاليكه متجذب در عالم
ملكوت بوده مي خوانده است. به عبارت ديگر اواخر دعاي عرفه يك دنيا عرفان است و اگر
صدها جلد كتاب عرفاني و اخلاقي درباره آن بنويسند باز هم كم است. امام حسين عليه
السلام تمام دعاي عرفه را در گودال قتلگاه با يك جمله ي
«رضي الله رضانا اهل البيت»
بيان نموده و به راستي كه زرنگي همين و مردانگي اينست. مرد آن نيست كه فرضاً بيست
مرتبه به مكه رفته باشد، بلكه مرد آنست كه يك طوافش را خدا قبول كند.
اعمال مخلصانه علامه مجلسي
علامه مجلسي مرد عجيبي بود و خدمتگزاري مانند وي در عالم اسلام يا نيامده و يا كم
آمده است. فردي در محضر استاد بزرگوار ما رهبر عظيم الشأن انقلاب ادام الله ظله بي
ادبي كرده و گفت: علامه مجلسي درباري بوده است. ايشان تبسم كرده و فرمودند: خير،
بگوييد شاه عباس، شاه سلطان حسين و شاه سليمان درباري علامه مجلسي بوده و او اينان
را استخدام كرد.
آري، اگر امثال علامه مجلسي شيخ بهايي و كاشف الغطاء نبودند، هم اكنون شيعه گري
بدانگونه كه امام صادق عليه السلام مي خواهد در ايران وجود نداشت. اگر انسان تاريخ،
بخصوص عصر صفويه را تحليل سياسي نمايد در مي يابد كه امثال علامه مجلسي شيعه گري را
به ما رسانده اند. مي گويند علامه مجلسي و شاگرد وي مرحوم جزايري با هم معاهده كرده
بودند كه هر كدام مردند به خواب ديگري بيايند. لذا علامه مجلسي پس از مرگ به خواب
شاگردش آمده و در مقابل سئوال وي كه پرسيد: آقا، چه شد؟ فرمود: به صورت خوب گذشت،
اما چند كار برايم بسيار مفيد واقع شد (يعني كتبي كه نوشتم مانند بحارالانوار و
اعمال خوبي كه انجام داده بودم به دردم خورد، اما چند كار كوچك كه رنگ خلوص داشت
برايم بسيار مفيد بود) يكي اينكه روزي از محلي گذر مي كردم كه ديدم اطراف فردي را
گرفته اند.
وقتي جلو رفتم دريافتم كه وي فردي مفلس و ورشكسته مي باشد و طلبكارها اطراف او را
گرفته اند و با جسارت به وي موجب شرمساري او شده اند. آن روز براي خدا با جلب رضايت
بستانكاران آن فرد را از دست آنها نجات دادم و اين كار در آخرت برايم بسيار مفيد
افتاد و ديگر اينكه روزي تگرگ مي باريد و من كه از محلي گذر مي كردم بچه گربه اي را
ديدم. اين بچه گربه گويي از بارش تگرگ مضطرب شده و به اين طرف و آن طرف مي دويد. پس
به خاطر خدا او را در بغل گرفته و تا خاتمه بارش تگرگ در زير پوستينم نگه داشتم.
اين كار نيز در اينجا برايم بسيار مفيد واقع شد. كار ديگري كه در آخرت برايم مفيد
افتاد سيبي بود كه روزي به يك كودك يهودي دادم. آن روز سيبي در دست داشتم كه ناگهان
مشاهده نمودم يك كودك بر دوش مادر با ذوق زيادي به دست من مي نگرد. پس به خاطر خدا
سيب را به آن كودك دادم و اين كار نيز برايم بسيار مفيد بود.
ارزش قطره اشكي براي امام حسين عليه السلام
يكي از علماي بزرگ را پس از مرگ در خواب ديده و از او درباره حساب و كتاب و آخرت
پرسيدند. وي گفت: چيزي كه در آخرت برايم بسيار مفيد واقع شد چند قطره اشكي بود كه
با دل شكسته براي اما حسين عليه السلام ريختم. همچنين فرد ديگري را در خواب ديدند و
از او درباره حساب آخرت پرسيدند. او نيز گفت: هنگامه موازنه اعمال كفه كارهاي نيكم
سبك بود. اما وقتي قطره اشكي را كه براي حسين عليه السلام از سر خلوص ريخته بودم بر
روي آن قرار دادند، كفه سنگين شده و به نفع كارهاي نيك تغيير كرد. از همين رو
اميرالمؤمنين سلام الله عليه مي فرمايد: «لا تهتموا لقليل العمل، اهتموا للقبول»
«يعني براي مقدار كار نگران نباشيد، بلكه نگران وجود خلوص يا عدم وجود آن در عمل
باشيد.» زيرا اگر عملي داراي خلوص باشد، ارزش زيادي داشته و در غير اين صورت حتي به
اندازه ي بال مگسي فايده ندارد.
از قرآن و روايات دو مطلب مهم فهميده مي شود كه اگر اعمال ما فاقد آنها باشد، بدون
ارزش خواهند بود.
1- مسئله ولايت، كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله درباره آن مي فرمايد: شب معراج
به من خطاب شد كه يا محمد اگر كسي به اندازه اي عبادت كند كه مانند مشك خشكيده شود
(كالسم البالي)، اما فاقد ولايت شما اهل بيت باشد، ذره اي از او قبول نخواهم كرد.
2- مسئله خلوص، كه عمل انسان بدون آن فاقد ارزش است، اگر چه هفتاد سال به اصطلاح
قال الباقر (ع) و قال الصادق (ع) گويد و دهها بار به مشهد و كربلا و مكه مشرف شود.
به تعبير ديگر اگر اين اعمال فاقد خلوص باشد، نه تنها با ارزش نبوده، بلكه براي
انسان به صورت بت در مي آيد.
يكي از نصايح پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه همواره آن را بر روي منبر تكرار
مي فرمودند اين بود كه:
«استعيذوا بالله من جب الحزن. قيل يا رسول الله و ما هو؟ قال: وادٍ في جهنم
للمرائين»
پناه ببريد به خدا از آن چاهي كه غم انگيز است. مي گفتند يا رسول الله چاه غم انگيز
چگونه چاهي است؟
مي فرمود: يك وادي١ در جهنم متعلق به رياكار است كه وادي حزن و غم و غصه مي باشد و
رياكار نيز كسي است كه هفتاد سال قال الباقر (ع) قال الصادق (ع) گفته، اما روايت مي
گويد كه او با صورت به آتش جهنم مي افتد. يعني پيغمبر صلي الله عليه و آله مي
فرمايد كه چنين كسي را در چاه يا سلول غم و غصه مي برند. پس بايد بگونه اي عمل نمود
كه كار تنها براي خدا صورت گرفته و رنگ خلوص داشته باشد.
حال قبض به خاطر يك عمل كوچك
بزرگي مي گفت من دچار حال قبض٢ شده بودم. بطوري كه نه تنها نماز شب نمي خواندم بلكه
نماز صبح را نيز قبل از آفتاب بجا آورده و بطور كلي به نماز و عبادت توجهي نداشته و
به اصطلاح دل آنرا نداشتم. اين مسأله باعث شده بود كه من به اين عدم توفيق بينديشم
و به دنبال دليل آن باشم. در همين احوال شبي در خواب يا در عالم مكاشفه به من گفتند
« قد شكت عنك عصفورة في الحضرة» «گنجشكي از تو به خداوند شكايت كرده است». وقتي
برخاستم با كمال تعجب به ياد آوردم كه چند روز قبل بچه گنجشگي از لانه اش بيرون
افتاده بود. من او را در دست گرفته و پس از لحظه اي بازي كردن رهايش نمودم. در واقع
اين كار بي اعتنايي به او بود، در حاليكه بايد لانه اش را يافته و او را كنار مادرش
مي گذاشتم. از اين مطلب بسيار متأثر شده و توبه كردم. اتفاقاً چند روز بعد كه به
صحرا رفته بودم بچه گنجشكي را در نزديكي دهان ماري ديدم، پس عصايم را بلند كرده،
مار را فراري دادم و بچه گنجشك را با نوازش برگرداندم. همان شب در خواب يا در عالم
مكاشفه به من گفتند: گنجشكي نزد خدا از تو تشكر كرد و از اين اتفاق و خوابي كه ديدم
حال قبض در من از بين رفت.
در مورد فوق چنانچه مشاهده مي گردد، عمل كوچك است، اما وقتي رنگ خلوص به آن مي خورد
بالا رفته و داراي ارزش مي گردد.
پس در گفتار و رفتار همواره بايد اين آيه شريفه مد نظر انسان باشد
«فَمَن كانَ يَرجُوا لِقاءَ رَبِّه فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ
بِعِبادَةِ رَبّهِ اَحَداً»
(كهف / ١١٠)
امام صادق عليه السلام مي فرمايند: يكي از مصاديق آيه مذكور اينستكه وقتي كار نيكي
انجام مي دهي توقع تشكر نداشته باشي. به عبارت ديگر انسان بايد به اين مقام برسد
كه:
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ اَسيراَ» (انسان
/ ٨)
و اين كار را فقط لوحه الله انجام دهد كه:
«لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان / ٩)
اهلبيت عليهم السلام در مجلس ابن زياد
شب سيزدهم محرم براي اهل بيت شب عجيب و مشكلي بوده است. يعني با فرض اينكه شب
عاشورا براي زينب (س) بسيار مشكل بوده و همچنين دو شب بعد از آن در پشت دروازه كوفه
بر زينب بسيار سخت گذشته. اما شب سيزدهم مشكلتر بوده است. آن شب آل الله را وارد
مجلس ان زياد كردند.
مجلسي كه فرد نانجيب و گرگ درنده و مغروري مانند ابن زياد در آن جشن پيروزي گرفته و
عده اي از مردم رذل و پست نيز دور او را گرفته بودند. مهمتر اينكه سر بريده ابا
عبدالله الحسين عليهم السلام در مقابل ابن زياد بود كه اهلبيت را با وضع بدي وارد
كردند و در وسط مجلس ايستادند.
زينب مظلومه وقتي صحنه را ديد بر روي زمين نشست. حال آيا زانوان ايشان تاب ايستادن
نداشت يا اينكه قصد بي اعتنايي به مجلس را داشتند و يا تشخص وي اقتضاي نشستن مي
كرد، خدا مي داند. اما به هر حال روي زمين نشست و ساير بانوان و اسراء اطراف او را
گرفتند.
ابن زياد متوجه شد كه زينب (س) بدون اجازه او نشست، لذا ناراحت شده و به قصد جسارت
به ايشان گفت: اين زن كه نشست چه كسي بود؟ اما پاسخي نشنيد. دوباره گفت و باز هم
جواب وي سكوت بود. بار سوم پرسيد و اين بار يكي از اسراء گفت: اين خواهر حسين است.
نگفت زينب بود شايد مي خواست تحريك عاطفه كند و به ابن زياد بگويد اگر اين زن بر
روي زمين نشست بخاطر بي اعتنايي به تو نبود، بلكه نمي توانست سر بريده برادر را
ببيند.
پاسخ زينب (س) به ابن زياد
ابن زياد با شنيدن سخن اسير بجاي اينكه سر سلامتي دهد و يا حداقل به خاطر آن همه
داغي كه زينب (س) ديده ساكت شود، گفت: الحمدلله كه برادرت را كشتند و الحمدلله كه
شما اسير شديد (جمله نا مربوط ديگري نيز گفت) اين امر موجب شد كه زينب مظلومه
برخاسته و خطبه عجيبي را ايراد فرمايد:
«ثكلتك امك يابن مرجانة، الحمدلله رب العالمين، ما رأيت الاّ جميلاً»
الحمدلله رب العالمين كه ما به غير از خوبي در اين مسافرت نديديم. گر چه كشته شدن
برادر مشكل بود، اما براي خدا بود. گر چه جوانها را كشتند و ما را اسير كردند، اما
براي خدا بود.
«رضي الله رضانا اهل البيت»
و اين جمله همان كلامي است كه برادرش در گودال قتلگاه بيان مي دارد.
هلال بن نافع مي گويد. وقتي به گودال قتلگاه رفتم ديدم حسين عليه السلام مانند
داماد حجله رفته برافروخته شده و لبهاي مباركش به هم مي خورد و مي فرمايد:
«رضي الله رضانا اهل البيت، الهي رضاً برضائك، صبراً علي بلائك، لا معبوداً سوك»
يعني خدايا اكبرم را كشتند، اصغرم را كشتند، ابوالفضلم را كشتند، اما همه و همه به
خاطر تو بود و تو راضي بودي، پس ما هم راضي به رضاي تو هستيم. لذا زينب سلام الله
عليها نيز مي گويد:
«الحمدلله رب العالمين، ما رأيت الاّ جميلاً»
روز جمعه متعلق به قطب عالم امكان، محور عالم وجود و واسطه بين غيب و شهود يعني
حضرت ولي عصر (عج) است و از طرف ديگر آخرين جلسه اين مباحث مي باشد. پس اگر چه بحث
ما ناقص ماند، اما بسيار متناسب است كه عرض ارادتي خدمت آقا امام زمان (عج) نماييم.
اميدواريم كه حضرت بقيه الله نظر لطفي به جلساتي كه براي جدشان امام حسسين عليه
السلام برگزار گرديد، نموده و مزد شركت كنندگان را عنايت فرمايد و همين امروز آتش
جنگ با توسل، آه و زاري و اشگ چشم شما خاموش گردد.