موارد محدوديت زن در اسلام
چنان كه از بحثهاى گذشته دست گير شد، در اسلام زن در شئون مختلف زندگى و امتيازات اجتماعى از مرد عقبتر نبوده و در همه احوال استقلال اراده، و عمل خود را از دست نداده و تحت ولايت و قيومت مرد نرفته است. آنچه مىتوان به طور مسلم درين باب اسم برد، لزوم اطاعت شوهر است در موضوع فراش.
محدوديتى كه زن سر تا پا مهر و عاطفت در اسلام دارد، در سه موضوع
تعقلى است كه اسلام زمام آنها را به دست تعقل سپرده است كه از محيط عاطفه و احساس بايد جدا شود و موضوعات سه گانه نامبرده، حكومت و قضا و جهاد مىباشند.
به حسب آنچه از
بيانات دينى و سيرت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) استفاده مىشود، زن نمىتواند در جامعه اسلامى زمام حكومت و ولايت امر
را به دست گيرد، زن نمىتواند به مسند قضاوت و حكم تكيه بدهد، زن نمىتواند مستقيما در جهاد شركت جسته و قتال را مباشرت نمايد.
او من ينشوا فى الحليه و هو فى الخصام غير مبين و مسئول اين جهات سه گانه مرد مىباشد. الرجال قوامون على النساء ارتباط اين سه موضوع با روح تعقل و تباه شدن آنها به واسطه مداخله عواطف و احساسات به اندازهاى روشن است كه نيازمند به هيچ بحث و كاوش نمىباشد و آزمايش قطعى كمترين ترديدى در وى نبايد باقى گذارد. در ظرف چند صد سال كه ملل متمدنه جهان، زن و مرد را تقريبا در يك صف قرار داده و با تمام قوا به تربيت و تعليم يك نواخت در زن و مرد پرداخته و در اين راه كوشيدهاند هزارها و ميليونها زن دانشمند و هنرمند به وجود آورده و مخترعات و نوابغ اجتماعى تهيه كردهاند ولى هنوز است در ليست اداره كنندگان و روساى حكومتها و قضاوت و قانون گذاران و سرداران جنگى آمار زنها مساوى مردان نشده، سهل است، حتى نسبت قابل توجهى نيز با مردها پيدا نكرده است.
هيچ فراموش نمىكنم در اوايل جنگ عالم گير اخير بود كه جنگ به خاك فرانسه كشانيده شده و جنگهاى دنكرك و حوالى آن به شدت
هرچه تمامتر ادامه داشت. در حالى كه از آسمان آتش مىباريد و از زمين خون مىجوشيد، يك خانم فرانسوى كه يكى از اعضاى عالى رتبه
ستاد ارتش فرانسه بود (از قرارى كه روزنامهها نوشته بودند) يك نوع شاپوى زيباى زنانه را كه علامت قيچى در جلو داشت، اختراع كرد!
متعه يا ازدواج موقت
در بهمن ماه سال 1342 روزنامه كيهان به دنبال نشر نظريه دكتر راسللى درباره اين كه انسان
از نوع موجوداتى است كه طبعا
نمىتواند به يك زن اكتفا كند ستونى براى بحث آزاد - در اين زمينه - باز كرد ....
به طور طبيعى بحث به مسئله متعه يا ازدواج موقت كشيده شد و آقاى مردوخ از علماى سنى كردستان، در ضمن مقالهاى آراى فقهاى شيعه را در اين موضوع مورد حمله قرار داد ... ولى پس از آماده شدن پاسخ معظم له، ستون آزاد! كيهان بسته شد و اين بحث
در كيهان منتشر نگرديد. اينك متن كامل پاسخ ايشان و سپس رساله ديگرشان در اين زمينه، براى استفاده عموم در اين كتاب درج مىشود.
(خسروشاهى)
در شماره 1669 (24 بهمن 1342) روزنامه كيهان مقالهاى به امضاى آقاى مردوخ كه در خلال آن به مذهب تشيع كه نكاع متعه را تجويز مىكند تاخته بود، به نظر رسيد. آقاى مردوخ سخنان خود را به تشكيل استدلال انداخته است ولى متاسفانه در بحثى كه تقريبا هزار و چهارصد سال است در ميان دانشمندان دو مذهب بزرگ شيعه و سنى مطرح مىباشد، پايه استدلال خود را روى مطالبى قرار داده كه در همان روزهاى نخستين بروز اختلاف گفته و صدها مرتبه پاسخ داده شده و در كتب فقهى و كلامى دو طايفه درج گرديده است.
ما تنها راهى كه براى حمل به صحت اين رويه پيدا كرديم اين است كه بگوييم: معظم له مطالعه كافى در زمينه اين بحث وسيع نداشته و به مقتضاى تعصب مذهبى با چند كلمهاى كه در اين خصوص به گوشش خورده و پسنديده و به خيال اين كه دانشمندان شيعه خبرى از اين سخنان ندارند، خواسته دسته گلى به خوانندگان گرامى روزنامه اهدا نمايد.
شاهد اين سخن روايت خنده دارى است كه در آغاز بحث نقل كرده: متعتان كانتا على عهد رسول الله حلالا و انا احرمهما و اعاقب عليها المتعه و لحم الحمر الانسيه
چه، صدر روايت را از خطبهاى كه از خليفه ثانى نقل شده و ذيل روايت را از روايتى كه از امير المومنين على (عليه السلام) در بخارى و غير آن در تحريم متعه از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده، برداشته و مجموع را به شكل يك روايت خنده دار به علماى تشيع نسبت داده است!
ترجمه اصل خطبه خليفه ثانى اين است: دو نوع متعه است كه در زمان رسول خدا حلال بودند و من آن را حرام مىكنم و مرتكبين آنها را مجازات خواهم كرد، آن دو متعه، متعه حج (حج تمتع) و متعه زنان مىباشد.
و ترجمه آن قسمت كه از على (عليه السلام) نقل كردهاند اين است: رسول خدا روز خيبر از متعه، متعه حج (حج تمتع) و متعه زنان مىباشد.
و ترجمه آن قسمت كه از على (عليه السلام) نقل كردهاند اين است: رسول خدا روز خيبر از متعه زنان و گوشت خرهاى اهلى نهى فرمود.
و ترجمه خطبه كه آقاى مردوخ آورده، اين است: خليفه دوم گفت: دو نوع متعه است كه در زمان رسول خدا حلال بودند و من آنها را حرام مىكنم و مرتكبين آنها را مجازات خواهم كرد، آن دو متعه، متعه و گوشت حرهاى اهلى است.
بنابراين تكليف كسى كه بخواهد با چنين منطقى رو به رو شده، وارد بحث شود معلوم است.
و ما براى روشن شدن كسانى كه در اين گونه مسائل مطالعه كافى ندارند، به طور اجمال در اطراف سخنان معظم له تذكراتى مىدهيم
و اگر كسى نيز در تذكرات سخنى يا اعتراضى داشته باشد با آغوش باز استقبال كرده، براى بحث و تفصيل آمده هستيم. آقاى مردوخ مىگويد: اگر عمل متعه منهى عنه نبود، عموم مسلمين عمل مىكردند و فقط به فرقه شيعه اختصاص پيدا نمىكرد.
آرى، پيش از نهى خليفه ثانى، عموم مسلمين و صحابه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عمل مىكردند كه از آن جمله خليفه اول بود كه
دختر خود اسماء را به زبير كه صحابى ديگر بود، متعه داد و عبدالله بن زبير كه باز از صحابه بود، از اين متعه به وجود آمد.
ولى پس از نهى خليفه ثانى، هواخواهان او ترك كردند و شيعه اين نهى را نپذيرفت.
با اين همه، پس از نهى عمر نيز جمعى از صحابه مانند على (عليه السلام) و ابن عباس و ابن مسعود
و جابر و عمر و بان حريث و هم چنين از علماى تابعين مانند مجاهد وسدى و سعيدبن جبير و ابن جريح باز قائل به جواز بودهاند.
آقاى مردوخ مىگويد: تصور مىرود كه اين هم يكى از القائات عبدالله بن سباء يهودى باشد الى آخر.
بايد توجه داشت كه اين عبدالله بن سباء آدمى است موهوم و شخصيتى است خرافى و افسانهاى كه امويان و علماى معاصر ايشان براى توجيه فتنههاى صدر اسلام كه منجر به قتل خليفه سوم گرديد، او را قهرمان اين داستان قرار داده و واضع مذهب تشيع فرض كردهاند.
ولى اخيرا دانشمندانى حتى از خود اهل تسنن مانند دانشمند معروف طه حسين و ديگران، خرافى و افسانهاى بودن شخصيت ابن سباء را از روى شواهد تاريخى به ثبوت رسانيدهاند (به كتاب الفتنه الكبرى نوشته طه حسين و وعاظ السلاطين نوشته دكتر وردى و كتاب عبدالله سباء تاليف آقاى عسكرى مراجعه شود).
آقاى مردوخ مىگويد: عمر چگونه مىتواند بدون مجوز، حلال را حرام يا حرام را حلال كند؟
خليفه ثانى چنان كه برخى از دانشمندان اخير سنى نيز اعتراف كردهاند، در جايى كه به عقيده خود صلاح مىدانست، احكام را تغيير مىداد، حتى در برابر نص صريح خدا و رسول؛ چنان كه صاحب فجر الاسلام و صاحب تفسير منار تصريح كردهاند و موارد زيادى در تاريخش براى صحت اين ادعا به چشم مىخورد.
و علماى شيعه اين خطبه را از كتب علماى سنى نقل كردهاند نه از كتب علماى شيعه، و سياق خطبه در نهايت روشنى نشان مىدهد كه مسئله نهى از متعه، از طرف خليفه به عنوان نهى از منكر نبوده. بلكه تصميمى بوده كه به موجب اقتضاى سياست وقت از پيش خود گرفته است.
خليفه دوم در خطبه خود مىگويد: دو نوع متعه بودند كه در زمان پيغمبر بودند و من (!) از آنها نهى و مرتكبين را مجازات مىكنم، آن دو نوع متعه، متعه زنان و متعه حج مىباشد.
هر انسان زبان فهمى مىفهمد كه منظور اين است كه در زمان پيغمبر مشروع بودند و من تحريم مىكنم نه اين كه حرام بودند و مردم مىكردند و پيغمبر و صحابه تماشا مىكردند و اكنون من به عنوان نهى از منكر حرمت آن را ابلاغ مىكنم.
علاوه بر اين، در روايتهاى زيادى كه از طرق اهل سنت روايت شده، خليفه دوم مجازات مرتكب متعه را رجم (سنگسار نمودن) قرار داده و براى اجراى اين حد سوگندد نيز ياد كرده است. در صورتى كه مجازات رجم با هيچ دليلى وفق نمىدهد. حتى علماى تسنن جرئت نكردهاند كه فتواى رجم مرتكب متعه را بدهند و گفتهاند خليفه ثانى به عنوان تهديد صورى اين حرف را زده، نه به عنوان جد.
و اين كه آقاى مردوخ نوشته كه خليفه ثانى در بالاى منبر گفته: هر كس در مورد سهو و خطابه به من تذكر دهد سپاس گذار خواهم شد، دلالتى براى مطلب ايشان ندارد، زيرا خليفه هرگز نگفته كه هرچه گفتند مىپذيرم.
آقاى مردوخ مىگويد: در صحيح بخارى كه از كتاب تاريخ كمتر نيست، مذكور است كه راوى حرمت متعه، خود حضرت على بوده.
اولا صحيح بخارى حديث است و حديث را بعد از جرح و تعديل بايد پذيرفت، نه سرسرى و بى چون و چرا.
در همين صحيح بخارى است كه روايت مىكند بيت المقدس چهل سال پس از كعبه بنا شده است و حال آن كه مسلم است بانى كعبه ابراهيم و بانى بيت المقدس داود و سليمان بودهاند و تقريبا هزاران سال ميانشان فاصله است.
و نيز روايت مىكند عايشه كه گفت: شب معراج پيغمبر شب تا صبح در بستر خواب پهلوى من خوابيده بود حال آن كه مسلم است كه معراج از هجرت بوده و عايشه مدتى پس از هجرت به خانه پيغمبر آمده است.
و در صحيح مسلم از على (عليه السلام) نقيض آنچه در صحيح بخارى است نقل شده و اين جمله معروف را از آن حضرت روايت كرده: لو لان آن عمر نهى هن المتعه مازنى الا شقى (اگر عمر از متعه نهى نمىكرد جز كسان بدبخت كسى زنا نمىكرد).
آقاى مردوخ مىگويد: معناى آيه فما استمتعتم به منهن چنان كه شيعه مىگويد مسئله متعه زنان نيست، بلكه مراد اين است كه اگر زن مدخوله باشد، تمام مهر را بايد داد.
اين بحثى است كه به ادبيات عربى ارتباط دارد و ما اين بحث را تفصيلا در تفسير الميزان جلد چهارم، در تفسير سوره نساء استيفا كردهايم و نظر به اين كه اغلب خوانندگان، فارسى زبان مىباشند از بحث تفصيلى خوددارى مىكنيم. تنها به طور اجمال مىگوييم كه مفسرين صدراسلام مانند ابن عباس و ابن مسعود و ابى، كه از صحابه بودهاند و مانند مجاهد و قتاده و سدى و ابن جبير كه از تابعين مقارن زمان نزول قرآن و عربى زبان بودهاند و از آقاى مردوخ كه يك نفر كرد است و هزار و چهارصد سال بعد به وجود آمده، به زبان عربى خودشان آشناتر بودهاند، همگى از آيه معناى متعه معمولى را فهميدهاند، نه معناى دخول را و از اين جاست كه هواخواهان خليفه ثانى در صدر اسلام براى اصلاح حكمى كه صادر كرده بود مدعى نسخ آيه متعه شدهاند و هرگز نگفتهاند كه آيه دلالت بر متعه ندارد.
علاوه بر اين، اين كه آقاى مردوخ گفته: استمتاع و تمتع به معناى تلذذ است و مقصود از آن دخول و مباشرت است معنايى است غلط، اين دو كلمه دو بناى مختلف دارند و طبعا دو معناى مختلف.
معناى استمتاع خواستن لذت است و معناى تمتع بدن لذت و از اين روى هرگز استمتاع در مورد دخول كه بردن لذت است استعمال نمىشود.
آقاى مردوخ مىگويد: زوجيت در اسلام آثارى دارد كه هيچ كدام از آنها در متعه نيست مانند توراث و نفقه و عده و محدوديت به چهار زن و غير آنها، پس عمل متعه زوجيت نيست و چون زوجيت نيست و ملك يمين هم كه نيست، به موجب آيه شريفه الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم سوره مومنون كه آميزش جنسى جايز را در زوجيت و ملك يمين منحصر مىكند، ممنوع است و حكم زنا دارد.
اين دليل از قديمىترين مغالطه هايى است كه تقريبا چهارده قرن پيش بافته شده است و شايد از طرف شيعه هم چهارده هزار مرتبه جواب داده شده، باز آقايان دست برنداشته مكرر مىكنند.
اولا: آثارى كه براى روجيت شمرده، شرعا آثار زوجيت دائمى است، نه مطلق زوجيت و خود آقاى مردوخ هم معترف است كه وقتى كه متعه در زمان رسول خدا به قول خودشان قبل از نهى پيغمبر، داير و جايز بوده، اين آثار را نداشته است و شاهد ما روايت خود اهل سنت است.
و ثانيا خود آيهاى كه تمسك كرده، دليل اين است كه عمل متعه زوجيت است، زيرا متعه اگر در اسلام تحريم شده باشد، به طور قطع بعد از هجرت بوده، به شهادت روايتهاى خودشان در جنگ خيبر يا در عمره قضايا در جنگ اوطاس يا در فتح مكه يا در حج الوداع به اختلاف روايات و چون سوره مومنون در مكه قبل از هجرت نازل شده و وقتى هم بوده كه متعه جايز بوده، لهذا قطعا زوجيت محسوب مىشده است.
آقاى مردوخ مىگويد: عمل متعه زنا بوده است و پيغمبر اكرم به عنوان اكل ميتع موقتا اجازه داده، پس از ارتفاع ضرورت حرمت آن را اعلام داشته است.
اين هم تهمتى است كه براى اصلاح اشتباهى كه روز اول شده بى باكانه به رسول خدا مىزنند، زيرا از همان روزهاى روزهاى نخستين ظهور اسلام خداى متعال در سورههاى مكى مانند سوره مومنوى و اسراء و فرقاين و معراج و غير آنها، زنا را فحشامعرفى فرموده و به طور قطع تحريم كرده است.
و باز در چند جاى قرآن كريم مانند سوره اسرائيل و مائده و غيره پيغمبر را از كمترين تصرف در احكام قرآن با لحنى بسيار تند منع نموده است و هرگز مسلمانى نبايد جرئت كرده، بگويد پيغمبر اكرم هرچند روز يك مرتبه اجازه زنا را صادر مىكرده و از همه جلوتر اصحاب خود پيغمبر اكرم مانند ابى بكر و زبير و جابر و ابن مسعود و غير اينها به سوى اين عمل زشت هجوم مىآوردند. يكى دختر مىداد و يكى عمل مىكرد و يكى از اين عمل به وجود آمده، البته يك نفر شيعه مذهب چنين قانون شكنى و خودسرى را به ساحت پيغمبر اكرم نسبت داده و رسوايى به بار نمىآورد.
غير از آنچه گذشت، اگر به نظر وسيعى به جهان بشريت نگاه كرده، دقت نماييم، عيانا خواهيم ديد كه در جامعه بشرى آميزيش جنسى را به ازدواج دائمى نمىتوان محدود ساخت و هرگونه آميزش ديگرى را غير قانونى شمرده و هرگز داير بدون ازدواج دائمى نمىتواند اين غريزه جنسى را اقناع كرده، پاسخ دهد.
با اين كه ازدواج دائمى در همه جهان متدوال است و افكار عمومى عمل زنا را تقبيح مىكند، دولتهاى رسمى در هيچ يك از كشورهاى جهان متمدن و نيمه متمدن با هيچ وسيلهاى نتوانستهاند از شيوعآميزهاى موقتى جلوگيرى كنند و در همه شهرهاى بزرگ و كوچك جهان مراكزى آشكار يا پنهان براى فحشا وجود دارد.
در اين صورت، مذهبى مانند اسلام كه جهانى و هميشگى است و مىخواهد آميزش جنسى را به ازدواج محدود سازد و مطلقا از زنا جلوگيرى كند و ناگريز است ازدواج موقتى را با شرايط خاصى كه رفع مفاسد زنا را مىكند مانند (محرم و شوهردار نبودن زن و تعيين مهر و عده پس از مفارقت) در ميان قوانين خود بگنجاند تا پاسخ كافى به اقتضاى اين غريزه عمومى بدهد.
در تفسير طبرى و هم چنين در روايات شيعه از على (عليه السلام) منقول است كه فرمود: اگر خليفه دوم از ازدواج موقت نهى نمىكرد، تنها كسانى زنا مىكردند كه از گمراهى مشرف به هلاكت باشند.
در خاتمه به ملاحظه اين كه آقاى مردوخ در خاتمه در خاتمه كلام خود فتواى وجوب مىدهد كه علماى شيعه در اين مسئله و مسائل مورد خلافت ديگر تجديد نظر كنند، مىگوييم:
علماى شيعه برخلاف حضرات، در اجتهاد را باز مىدانند و بى اين كه در انتظار فتواى ايشان باشند، پيوسته اعمال نظر مىكنند ولى متاسفانه در مقابل مسئلهاى كه مانند آفتاب روشن است نمىتوان نظر مخالف ابراز كرد.
ما به طور متقابل از آقاى مردوخ استدعا مىكنيم كه در نوشتههاى خود عفت قلم را رعايت كرده، ادب محاوره را از دست ندهند. ايشان در يك مقاله بسيار كوچك گاهى شيعه را تكفير كردهاند و گاهى به فساد نسب و حرام زادگى معرفى نمودهاند و دامنه فحاشى را تا به دختر و خواهر و خويشاوندان علماى شيعه رسانده و در ماجراجويى هيچ گونه فروگذار نكردهاند.
اگر راستى سنگ اتحاد اسلام و رفع اختلافات داخلى به سينه مىزنند،
از اين گونه ناروا و ناسزاگويىها خوددارى كنند، زيرا اولا: هتك حرمتى است نسبت به ساحت رسول خدا و
صحابه كبار آن حضرت كه مقنن و مجريان اولى اين مسئله بودهاند و ثانيا: عالم اصلى اين همه كدورت و كينه ميان دو مذهب سخنان است كه
وقتى به گوش عوام مىرسد جهانى را زير و رو مىكند وگرنه اختلاف نظر در چند مسئله فرعى اين اين همه غوغا برپا نمىكرد.
يك رساله ديگر
چند روز پس از نگارش مقاله فوق، توسط پست پاكتى از بعضى از دوستان به دستم رسيد كه در ميان آنان رساله مختصرى از آقاى مردوخ گذاشته و براى من فرستاده بودند. اين رساله در تحريم متعه و تقريبا براى تاكيد و تثبيت مطالب مقالهاى كه نامبرده در روزنامه كيهان منتشر كرده بود، نوشته شده است.
اين رساله (چنان كه براى كسانى كه هم مقاله و هم رساله را خواندهاند روشن است) مطلبى قابل توجه علاوه بر آنچه در مقاله منتشره گذاشته شده ندارد تا به بحث و كنجكاوى تازهاى نيازمند باشيم، ولى از اين نظر كه نويسنده نامبرده خواسته است مطلب را از شكل مقاله روزنامه كه جلوه موقتى و موسمى دارد بيرون كشيده و در صورت تاليف كه طبعا حالت ثبوت و دوام دارد، درآورد و ناگزير قيافه خود به كار برده بود دوباره به كار زده و در زورگويى و دروغپردازى و افترا به ساحت علما، حتى علماى اهل سنت و صحابه هيچ گونه فروگذار نكرده است.
از اين روى لازم ديديم كه به موارد چندى از اين رساله كه از نتايج و ثمرات منطق اختصاصى آقاى نامبرده است اشاره كرده و قضاوت را به خود خوانندگان گرامى واگذار نماييم.
آقاى مردوخ در اين رساله مىگويد: همه احكام در موقع ضرورت منسوخ مىشود.
اگر ايشان در كتب اصول فقه يا بحثى كه مفسرين در ذيل آيات نسخ كردهاند مرورى مىكرد، درمىيافت كه نسخ حكم عبارت است از: ارتفاع حكم به حس زمان، نه به حسب احوال و ثبوت حكمى در حال عادى و سقوطش در حال غير عادى كه هر دو در اصل تشريع منظور شده باشد، دخلى به نسخ ندارد.
چنان كه خداى متعال حرمت اكل ميته و ارتفاع آن را در حال ضرورت و مخمصه در يك آيه بيان مىكند و هرگز ذيل آيه، ناسخ صدر آيه نيست.
در اول اسلام ازدواج زن زناكار با غيرزانى و مشرك و ازدواج مرد زناكار با غيرزانيه و مشركه ممنوع بود و پس از چندى اين حكم براى هميشه نسخ شد نه براى ضرورت و پيدايش حال غير عادى و احكام منسوخه در اسلام همه از اين قبيلى است. آقاى مردوخ مىگويد: متعه در اصطلاح فقها دو معنا دارد: عقد موقت و متعه طلاق.
گويا ايشان عمدا فراموش كردهاند كه معناى سومى نيز هست و آن متعه الحج است، همان حج تمتع كه به نص قرآن در آخر عمر رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) تشريع شد و مسلمانان به جا آوردند و تا زمان خليفه ثانى داير بود و خليفه ثانى در اواسط خلافت خود متعه حج را با متعه نكاح، يك جا قدغن كرد.
آقاى مردوخ مىگويد: در تمام كتب سنى و شيعه زن متعه، زوجه نيست.
اين افترايى است كه به شيعه بسته، زيرا پس شيعه و در فقه اهل بيت روجه دو قسم است: زوجه دائمى كه آثار خاصه دارد و زوجه موقتى كه باز آثارى دارد، مانند لزوم وحدت زوج و عده دو قرء و لحقوق اولاد به زوج و غير اينها چنان كه در زمان رسول خدا نيز عبدالله بن زبير كه از دختر خليفه متعه زبير به وجود آمده بود، به زبير ملحق شد و بى پد معرفى نشد.
آقاى مردوخ مىگويد: در سوره احزاب كه در مدينه نازل شده، خداى تعالى به رسول خود مىفرمايد: ما براى تو ازواج تو و ملك اليمين تو را حلال كرديم و اگر آن روز متعه حلال بود، لازم بود او را نيز ذكر كند.
چنان كه گذشت زوجه اعم از دائمه و منقطعه است. گذشته از آن به اتفاق همه مسلمين تعليم و تخصيص حكم كتاب از راه سنت جايز و واقع است، چنان كه خداى تعالى در كتاب خود به عنوان حيوان نجس العين تنها خوك را اسم برده و از راه سنت سگ نيز به خوك ملحق شده است و كسى تاكنون نگفته كه اگر سگ نيز نجس العين بود لازم بود خدا ذكرش كند! و نظاير آن بسيار است.
آقاى مردوخ مىگويد: در سال هشتم هجرت در ايام توقف سپاه اسلام در مكه، دختران و زنان بيواهاى كه خود را زينت داده، به سربازان اسلام نشان مىدادند و آتش شهوت آنان نيز به سبب طول توقف و عزوبت مشتعل مىگشت، از اين روى رسول اكرم به حكم ضرورت و من باب اكل ميته اجازه عقد موقت را صادر فرمود.
بايد از ايشان پرسيد كه آيازبير دختر خليفه اول را همان روزها به عقد موقت درآورده بود؟ و عبدالله بن زبير كه از اين ازدواج به وجود آمده بود و يكى از صحابه رسول خدا به شمار مىرود سال دهم هجرت موقع رحلت رسول اكرم مثل يا ساله بود؟
گذشته از آن، آيا راه رفع اين خطر اين بود كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) حكم جواز زنا را صادر كند؟ يا اين بود كه از تظاهر زنان آرايش كرده و اختلاط بى بند و بارانه آنان كه به نص قرآن ممنوع است ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن (زنان زينت خود را به مردان نشان ندهند مگر به شوهران و محارم خودشان) جلوگيرى كند تا از اين صورت حكمى از احكام واجب الاجراى قرآن نيز اجرا مىشد؟
گذشته از آن، مگر جريان فتح مكه چند سال طول كشيد كه سپاه اسلام اين گونه عزوبت (!) پيدا كرده، گرفتار ضرورت شوند، در صورتى كه با ملاحظه گرفتارىهاى ديگر رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين مسافرت مانند گرفتارى جنگ حنين و محاصرههاى متعدد طائف و اصلاحات ديگر اطراف تهامه، سپاه اسلام جز روزهاى معدودى در مكه نبودهاند!
راستى اگر اين مقدار از توقف ضرورت به وجود آورده، به قول آقاى مردوخ مجوز اباحه زنا شود، آيا به قول ايشان در دنياى امروز كه همه جا را منظرههاى دلفريب و شهوتانگيز فراگرفته و در چشم انداز هر كوچه و خيابان صدها زنان غرق در زينت و گله گله دختران نيمه عريان به چشم مىخوردند و طبقات مختلف جوانان تنگدست، كارگر يا محصل، كه دست رسى به ازدواج و تحمل هزينه تشكيل خانواده ندارند، متعه و حتى زنا و حتى زنا با زنان شوهر دار و محارم از قبيل مادر و خواهر و حتى لواط جايز نيست؟
و آيا اين گونه احكام اسلام با اين ضيق خناق غير قابل انكار هنوز هم زنده و غير منسوخ است؟
و چه فرقى (به قول ايشان كه متعه زناست) ميان متعه و غير متعه است كه يكى مجاز شود و ديگرى در جاى ممنوعيت باقى بماند؟
آقاى مردوخ مىگويد: حضرت عمر چون ديد ديگر ضرورتى براى عمل متعه وجود ندارد و اشخاص بى اطلاع مرتكب مىشوند به مردم ابلاغ كرد كه گوشت الاغ اهلى و متعه حرام است و چه تفاوت كه خود پيغمبر حرمت آن را ابلاغ نموده باشد با خليفه او اعلام كند؟
اولا: چه معنا دارد كه حكمى در اسلام آن هم به اين روشنى در اوايل بعثت و بعد از هجرت (به قول ايشان) به نص صريح چند سوره از قرآن مانند سوره مومنون و سوره احزاب و غير آنها تشريع شود و پيوسته در ميان مسلمانانى تلاوت شود و يا اين همه در تمام بيست و سه سال مدت حيات پيغمبر اكرم با فعاليت عجيبى كه آن حضرت در تبليغ احكام داشت و هم چنين بعد از رحلت آن حضرت در تمام مدت خلافت خليفه اول و نيمى از زمان خلافت خليفه دوم براى مسلمانان مخفى بماند يا به واسطه اعلام خليفه دوم روشن گردد؟
و ثانيا: سخنى كه خليفه دوم (به قول ايشان) به عنوان ابلاغ حكم خدا و رسول گفته اين است: دو نوع متعه در زمان پيغمبر بود و من آنها را حرام مىكنم و مرتكبين آنها را مجازات خواهم كرد. آن دو نوع همانا متعه زنان و متعه حج مىباشد.
خوانندگان گرامى خودشان قضاوت كنند كه معناى اين سخن آيا اعلام حكم خدا و رسول است يا تحريم ابتدايى از خود خليفه ثانى است؟
و ثالثا: اتفاقا اشخاص بى اطلاع كه ايشان مىگويند، همانا خود صحابه و مخصوصا بزرگانشان بودند، مانند على (عليه السلام) و ابن عباس و زبير و خليفه اول كه دخترش را متعه زبير داد.
و رابعا: خليفه ثانى دو متعه را كه نام برده، متعه زنان و متعه حج مىباشند نه متعه زنان و گوشت الاغ اهلى. شان ايشان اجل از اين است كه زبان عربى خود را هم نداند و گوشت الاغ را متعه بنامد. البته ايناز آقاى مردوخ يك اشتباه عمدى لطيفى است!
آقاى افتراى آشكارى است كه به شيعه زده و با اين همه از ايشان بايد پرسيد كه عبدالله بن زبير پسر كه بود؟
آقاى مردوخ مىگويد: منع آيه متعه فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن اين است كه اگر از زوجه خود لذت برديد و دخول كرديد، تمام مهريه او را بپردازيد و آيه شريفه دخلى به آن معناى كه علماى شيعه كردهاند ندارد.
به ايشان بايد تذكر داد كه به احاديثى كه در جوامع و كتب تفسير در ذيل اين آيه از كبار صحابه روايت كردهاند مراجعه بفرمايند تا بتوانند كه پيش از علماى شيعه، خود صحابه كه عرب و همزبان قرآن بودند همان معنا را كردهاند. اگر طنعى دارند و آنان مىزنند و ديگر به علماى شيعه درس عربى ندهند و برخلاف عرف و لغت نگويند استمتاع و تمتع يعنى باب استفعال و تفعل در لغت عرب يك معنا مىدهد. براى مزيد اصلاع خوب است خوانندگان گرامى به تفسير طبرى و در المنثور و ساير جوامع حديث مراجعه كنند.
آقاى مردوخ مىگويد: بعضى از پيشوايان تشيع مىگويند لفظ استمتاع هرچند در لغت به معناى تلذذ و تمتع است، اما در عرف شرع به عقد متعه اطلاق مىشود. مىگويم هر چند در كتب فقه و لغت كلمه استماع بر عقد متعه اطلاق نشده، مع هذا اگر مقصود از استمتاع عقد متعه باشد، پس آيه و يوم يعرض الذين كفروا على النار اذهبتم طيباتكم فى حياتكم الدنيا و استمتعتم بها فاليوم تجزون عذاب الهون مصرح است به اين كه هر كس طيبات را تزريج نكند و آنها را متعه نمايد، اهل دوزخ خواهد بود.
گويا در منطق ايشان اگر لفظى در جايى معنايى داد، در همه جا همان معناى را بايد بدهد، مثلا لفظ اجر كه در آيه متعه معناى مهريه مىدهد، در آيه انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب نيز همان معناى را بايد بدهد و معناى آيه اين باشد كه به صبر كنندگان و شكيبايان مهريه بى حساب داده مىشود.
گذشته از آن، كسى نگفته كه استمتاع به معناى عقد متعه است بلكه به معناى ازدواج موقت مىباشد و ميان مىباشد و ميان اين دو فرق بسيار است.
آقاى مردوخ مىگويد: عجيبتر اين كه شيعه به متعه گرفتن قائل اند ولى از متعه دادن كسان خود تحاشى دارند.
بايد گفت كه اين رويه به همان دليل است كه جناب عالى به ازدواج دائمى قائل ايد، ولى هرگز دختر خود را به كسى كه مىدانيد او را براى خوش گذرانى يك شب مىخواهد و پس آن طلاق خواهد داد، تزويج نمىكنى. يا دختر جوان خود را به پيرى كه چند روز بيشتر از عمر ندارد نمىدهيد.
اصولا خوش آمد و خوش نيامد يك حكم پيش مردم چه دخل به تشريع و عدم تشريع آن دارد. خداى متعال مىفرمايد:
عسى آن تكرهوا شيئا وهو خير لكم وعسى آن تحبوا شيئا وهو شر لكم و مىفرمايد كتب عليكم القتال وهو كره لكم و مىفرمايد: ولوا تبع الحق اهواء هم لفسدت السموات و الارض كسى كه كمترين و سادهترين مراجهاى به قرآن كريم نمايد شك نمىكند كه اساس احكام اسلام رعايت مصلحت واقعى و متابعت حق مىباشد، خواه موافق تمايلات مردم باشد يا نباشد.
آقاى مردوخ مىگويد: اكثريت مسلمين به حرمت متعه قائل اند و تخلف از راى اكثريت مذهب و قانونى ممنوع است.
از ايشان بايد پرسيد كدام مذهبى است كه مذاهب حقه كه راى اكثريت را مدرك شمارد. خداى متعال در كتاب آسمانى خود تنها و تنها حق را متبع شمرده و راى اكثريت را در برابر آن نكوهش كرده است:
لقد جئناكم بالحق ولكن اكثر كم للحق كارهون؛
ما حق را براى شما آورديم، ولى اكثريت شما حق را دوست نمىداريد.
تمايلات اكثريت اگر لازم الاتباع بود، لازم بود مسلمين بت پرستى را كه اسلام نسبت به آن در اقليت قرار داشت، بپذيرند و هم چنين لازم بود اهل تقوا كه نسبت به اهل معصيت و تخلف از قوانين در اقليت كامل هستند تقوا را دور اندازند.
گذشته از اين، بحث در يك مسئله دينى چه دخل دارد به قانونى؟ و قوانين موضوع كشورى چه تاثيرى در ثبوت و عدم ثبوت مسائل دينى دارد؟ مثل اين كه ايشان فكر مىكنند كه محيط بحث فقهى يا كلامى مذهبى محيط مجلس سنا يا شوراست؟
آقاى مردوخ مىگويد: تجويز معته چون مخالف قرآن است، كفر است و قائل آن كافر مىباشد.!
جاى بسى تاسف است كه يك نفر عمرى را در بحثهاى دينى (!) بگذاراند، تازه نفهمد كه در مسئله جواز و عدم جواز متعه كه ميان سنى و شيعه خلافى است، در يكى از دو طرف مخاصم كه قطعا با حق مخالف است موجب كفرى در بين نيست.
و نفهمد كه موجب كفر و خروج از دين يكى از دو امر است: يا انكار از اصول سه گانه دين: توحيد و نبوت و معاد يا انكار يكى از ضروريات دين مانند اصل نماز و روزه و قبله بودن كعبه كه انكار آنها به انكار خدا و رسول برمىگردد.
و نفهمد كه مسائل مورد خلافت ميان سنى و شيعه كه يكى از آنها مسئله متعه است، نه از اصول دين مىباشند و نه از ضروريات دين بلكه از فروع دين هستند و نظرى مىباشند نه بديهى و ضرورى.
در عين حال بسيار مشكل است كه تاكنون به گوش ايشان نخورده باشد كه كسى از مسلمين منكر يك مسئله نظرى را كافر معرفى نمىكند.
ولى اين مرد چنان كه از آثارى كه از وى در دست است پيداست، از اين گونه بحثها، نظرى جز تهييج بيچاره مردم ساده لوح و دامن زدن و مشتعل ساختن آتش فتنه كه قرنها روشن بوده و تازه داشت و بر اثر مساعى يك عده دانشمندان منصف خاموش مىشد، غرضى ندارد. چنان كه در يك رساله بسيار كوچك چند جا مكرر مىكند كه شيعه در اين امر جز عداوت عمر، انگيزهاى ندارد.
آقاى مردوخ مىگويد: مفاسدى كه از عمل متعه ناشى است از اين قرار است ... آن گاه شروع كرده ده چيز برف انبار مىكند، مانند اين كه به نص قرآن ممنوع است و اين كه جواز متعه مولود ضرورت است و اين كه متعه با قانون تناسل مخالف است. اين كه خانمهاى با شرافت تن به متعه در نمىدهند و اين كه زنى كه متعه مىشود منفور مىگردد، تا آخر.
خواننده گرامى خود عنوان مطلب را (مفاسدى كه از عمل متعه ناشى است) با خود اين مفاسد چرند كه شمرده و با عداوت عمر ختم كرده، تطبيق نموده، قضاوت نمايد.
آقاى مردوخ مىگويد: اگر در متعه نظر به مخالفت با عمر نيست، چه مانعه دارد احتياطا به جاى متعه، ضيغه نكاح جارى سازند و هر زمان هم كه خواستار مفارقت باشند، با طلاق از همديگر جدا شوند؟
خوب است از ايشان بپرسند مفاسدى كه براى متعه از راه موقت بودن زمان ازدواج ذكر ميكرديد در همين نكاحى كه زمان مواصلتش يك ساعت يا يك شب يا يك هفته بيش طول نخواهد كشيد موجود است؛ در اين صورت چه فرقى ميان اين دو عمل است كه يكى را تجويز و يكى را تحريم مىكنيد؟
و آيا منع متعه در حقيقت مسخره كردن قانون طلاق نيست؟
آقاى مردوخ در خاتمه رساله به يكى از دانشمندان كه اخيرا كتابى در متعه نوشته حمله مىكند كه چرا روايتى را كه در تفسير كبير از عمر نقل شده: متعتان كانتا على عهد رسول الله و انا انهى عنهما و اعاقب عليها.
خوب بود كه ايشان متذكر حديث نامبرده بود كه در مقاله روزنامه كيهان به اين صورت مضحك نقل كرده:
متعتان كانتا على عهد رسول الله و انا احرمهما و اعقاب عليهما لحم الحمر الاهليه
و متعه النساء و به همين اندازه نيز قناعت نكرده، در رساله نيز اشتباه خود را تكرار نموده است. (و الله المستعان)