برنامه زندگی

آیة الله االعظمی حسین مظاهری

- ۵ -


فصل پنجم: حج

مسلمانان به منزله ي ‌يك خانواده هستند كه در نقاط مختلف زمين زندگي مي‌كنند و شايسته است همه ي آنان از هر نژاد و طبقه‌اي كه هستند با يكديگر مودت،‌ برادري و اتحاد داشته باشند. خداوند با وضع احكام و قوانيني كه ضامن سعادت مسلمانان است،‌ برنامه‌هاي خاصي براي تحكيم برادري و اتحاد آنان ترتيب داده است كه به صورتهاي گوناگون از جمله نماز جماعت، نماز جمعه، نمازهاي عيد و مانند آنها اجرا مي‌شود و حج ازهمه ي‌ اين موارد عمومي‌تر و سودمند‌تر است.
حج در لغت به معناي قصد و آهنگ كردن است و در اصطلاح فقهي مسافرتي است كه مسلمانان در صورت توانايي مالي و جسمي به آن اقدام مي‌كنند و در ايام خاصي، در مكان مقدسي گرد هم مي‌آيند و اعمال و مناسك مخصوصي انجام مي‌دهند و ضمن عبادت پروردگار، روابط اجتماعي جهاني خود را تحكيم مي‌بخشند.
حج يك سفر عرفاني است و بنا بر نظر علماي اخلاق، سفري است كه انسان به قصد نزديك شدن به خداوند آن را انجام مي‌دهد تا به مقام«لقاء الله» برسد. مطابق ادبيات عرفاني،‌ مسلمان در راه سفر حج سه منزل را طي مي‌كند، منزل نخست آن«سير من الخلق الي الحق» نام دارد كه در آن مسلمان خود را براي سفر حج و حضور درپيشگاه خداوند آماده و از دنيا و مردم قطع علاقه مي‌كند.
مرحلة‌دوم«سير من الحق في الحق» است كه از لحظة محرم شدن حاجي در يكي از ميقاتها تا پايان اعمال حج ادامه دارد. در اين مرحله، مسلمان خود را به طور كامل در محضر ربوبي احساس مي‌كند و به كسي و چيزي جز حق تعالي توجه نمي‌كند.
وقتي اعمال حج تمام مي‌شود، مرحله ي سوم سفر عرفاني حاجي شروع مي‌شود و آن زمان است كه به وطن خود برمي‌گردد تا از دستاوردهاي سفر معنوي خود استفاده كند و به راهنمايي مردم بپردازد. اين مرحله« سير من الحق في الخلق» نام دارد.
اگر كسي بتواند حقيقتاً اين منزلها را طي كند، حالتي در او به وجود مي‌آيد كه گوش شنوا پيدا مي‌كند، همانند حضرت موسي(ع) كه كلام خداوند را شنيد، شخص هم هنگام لبيك گفتن مي‌تواند پاسخ دلنشين خداوند را بشنود. شنيدن سخن خداوند براي همه كس ميسر نيست،‌ اما انسان مي‌تواند به حالتي دست يابد كه از طريق الهامات و واردات غيبي و با زبان حال سخن حق را بشنود و قرآن كريم اين وعده را داده است و مي‌فرمايد:
﴿ان تتقوا الله يجعل فرقانا.﴾1
اگر تقواي الهي را پيشه خود سازيد، خداوند به شما فرقان (وسيله ي ‌تميز حق و باطل) عطا مي‌كند.
اگر انسان متقي باشد و تقوا در عمق جان او نفوذ كرده باشد،‌حالتي در او به وجود مي‌آيد كه ناخودآگاه بين حق و باطل تميز مي‌دهد و الهامات رحماني را از وسوسه‌هاي شيطاني تشخيص مي‌دهد.

اهميت حج
حج يكي از پايه‌هاي دين اسلام و عامل تحكيم پيوند و دوستي ميان مسلمانان است. خداوند در قرآن كريم در وجوب حج مي‌فرمايد:
﴿...و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا و من كفر فان الله غني عن العاليمن.﴾2
و حق خداوند بر مردم، حج آن خانه‌ است و بر كساني كه استطاعت رفتن به آنجا را داشته باشند،‌ واجب است و هر كس راه كفر پيش گيرد، بداند كه خداوند از جهانيان بي‌نياز است.
بنا براين آيه ي شريفه، كساني كه مستطيع باشند؛ يعني از نظر مالي و جسمي توانايي رفتن به مكه را داشته باشند و هنگام بازگشت از مكه نيز بتوانند زندگي خود را اداره كنند، حج بر آنان واجب مي‌شود.
البته، انجام دادن فريضه ي حج در تمام طول زندگي فقط يك‌بار بر مستطيع واجب مي‌شود كه به آن حجة‌الاسلام مي‌گويند. قرآن شريف بر عمل به اين فريضه ي الهي تأكيد فراوان مي‌كند تا اندازه‌اي كه اگر مسلماني به فرض استطاعت، از رفتن به حج سرباز زند، در زمره ي ‌كافران قرار مي‌گيرد. در فرهنگ قرآن، تنها به منكران خداوند كافر گفته نمي‌شود، بلكه بي‌توجهي به هر يك از احكام مهم دين اسلام انسان را از مدار ايمان خارج مي‌كند و در مسير كفر و الحاد قرار مي‌دهد.
در روايات آمده است،‌ كساني كه تا لحظه ي ‌مرگ حج را رها كنند و اين وظيفه ي مهم را انجام ندهند و از دنيا بروند، روز قيامت با كافران محشور مي‌شوند. از سوي ديگر، برا ي حج واجب و مستحب ثواب و پاداش بسياري در روايات ذكر شده است. امام صادق(ع) فرمودند:« مردي اعرابي رسول خدا(ص) را ملاقات نمود و عرض كرد: اي رسول خدا! من به قصد حج از ديار خود خارج شدم، اما به انجام دادن آن توفيق نيافتم. من مردي ثروتمند هستم، چه كاري انجام دهم تا به اندازه ي حاجيان پاداش ببرم؟ رسول خدا(ص) روي به او كردند و فرمودند: به كوه ابي‌قبيس بنگر! اگر به اندازه ي اين كوه طلاي سرخ در راه خداوند انفاق كني، به پاداش حاجيان دست نمي‌يابي. سپس حضرت فرمودند: همانا مسلمان هنگامي كه تصميم مي‌گيرد تا وسايل سفر حج را آماده كند، در حالي‌كه هنوز برنداشته است، براي او ده حسنه نوشته مي‌شود، ده بدي از نامه ي اعمال او پاك مي‌گردد و ده درجه به مقام او افزوده مي‌شود. هنگامي كه بر مركب خود سوار و آماده ي حركت مي‌شود، همانند آنچه گفتم براي او مقرر مي‌شود. هنگامي كه دور خانة‌ خدا طواف مي‌كند، از گناهان خودپاك مي‌شود. وقتي سعي صفا و مروه انجام مي‌دهد، بار ديگر گناهان او محو مي‌شود. زماني كه در عرفات وقوف مي‌كند، از گناهان مبرّي مي‌گردد. هنگامي كه به رمي جمرات مي‌پردازد، باز از گناهان پاك مي‌شود. همين‌طور رسول خدا(ص) مواقف حج را يكي پس از ديگري برشمردند و فرمودند: در آن موقف حاجي ا ز گناهان پاك مي‌شود. سپس به آن اعرابي فرمودند: چگونه مي‌تواني به پاداشي دست‌يابي كه حاجيان بدان نايل مي‌شوند. امام صادق(ع) در پايان حديث فرمودند: چهار ماه بر حاجي گناه نوشته نمي‌شود و يكسره نيكويي‌هاي او ثبت مي‌گردد، مگر آنكه گناه كبيره‌اي مرتكب شود.»3
در حديث ديگري از علي(ع) نقل شده است كه مي‌فرمايند:«...و حج خانة خدا و عمره، فقر را از آدمي مي‌زدايد، گناهان را پاك مي‌كند و بهشت را واجب مي‌گرداند.»4
حج عبادتي كامل است و از عبادتهاي ديگر نيز نشانه‌اي در خود دارد، مانند نماز داراي ذكر و حركات خاصي است، همانند روزه با ترك اموري همراه است، نظير جهاد مبارزه با شيطان(رمي جمرات) و تحمل سختيها را در خود دارد و مانند خمس و زكات مستلزم انفاق مال در راه خدا و دادن هديه(قرباني) در پيشگاه حق است.
در اهميت حج همين بس كه در حديثي نقل شده است:«الحج له و هو جزائه»؛ يعني حج براي خداست و او پاداش آن را خواهد داد.

مقدّمات حج
هنگامي كه مسلمان براي اين سفر روحاني آماده مي‌شود، بايد از تعلّقات دنيوي چشم بپوشد و به خداوند متّصل شود تا به مقام قرب الهي برسد.
نخستين قدم در اين راه، توبه است. توبه به معناي برگشت از شياطين و طاغوتها به الله، برگشت از هوا و هوس به عقل و دين، برگشت از دنيا به آخرت و سرانجام برگشت از گناه به ثواب است.
كسي كه مي‌خواهد عازم مكه شود، بايد هيچ گناهي در نامه ي اعمال او نماند. اگر شخصي در تمام عمر از شيطان و هواهاي نفساني پيروي كرده و گناهان بي‌شماري را مرتكب شده باشد، چنانچه حقيقتاً توبه كند و به سوي خداوند برگردد، حتماً پروردگار عالم توبه او را مي‌پذيرد. قرآن كريم مي‌فرمايد:
﴿الا من تاب و آمن عمل عملاً صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيماً.﴾5
مگر آن كساني كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاي شايسته انجام دهند. خدا گناهانشان را به نيكيها بدل مي‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.
رسول اكرم(ص) مي‌فرمايند:
«التائب من الذنب كمن لا ذنب له.»6
توبه كننده ي از گناه، مانند كسي است كه گناه نكرده است.
در توبه دو لطف وجود دارد و هر دو لطف از سوي خداوند است؛ نخستين لطف او اين است كه به بنده توفيق توبه عطا مي‌كند و دومين لطف او آن است كه توبه ي‌ او را مي‌پذيرد.
بر اثر توبه، حالت يقظه در انسان به وجود مي‌آيد؛ يقظه به معناي بيداري است. در اين بيداري انسان بايد با خود بينديشد كه اگر به جاي سفر حج به عالم برزخ وارد مي‌شدم، وضع من چگونه بود؟
آيا در محضر خداوند مي‌توانم جواب كارهايم را بدهم يا خير؟ آيا پروردگار از من راضي است يا خير؟ اگر به راستي حالت يقظه در انسان به وجود بيايد، به اين نكته توجه پيدا مي‌كند قبل از حج و قبل از مرگ به جايي مي‌رسد كه خداوند او را مخاطب قرار داده، مي‌فرمايد:
﴿يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضية مرضية فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي.﴾7
اي جان آرامش يافته، خشنود و پسنديده به سوي پروردگارت بازگرد و در زمره ي ‌بندگان من داخل شو و به بهشت من وارد شو!
قدم دوم، محاسبه ي نفس است. كسي كه مي‌خواهد به حج برود، بايد هدف از اين سفر مقدس را براي خود تبيين كند. آيا اعمال عبادي نظير نماز، روزه، خمس و ساير عبادتهاي او به نحو صحيح انجام شده است؟ آيا مال او حلال است؟ اگر مالي كه انسان در راه حج صرف مي‌كند، حلال نباشد، حج او مورد قبول حق تعالي قرار نمي‌گيرد. پيامبر اكرم(ص) مي‌فرمايند:
«من اكتسب مالا من غير حله ثم حج فلبي نودي لا لبيك و لا سعديك.»8
وقتي كسي با مالي كه حلال نيست به حج برود، هنگامي كه لبيك گويد خداوند لبيك او را نمي‌پذيرد.
امام باقر(ع) نيز در اين زمينه مي‌فرمايند:
«لا يقبل الله عزوجل حجا و لا عمرة من مال حرام.»9
خداوند متعال حج و عمره‌اي را كه از مال حرام انجام شود، قبول نمي‌كند.
محاسبه ي نفس اين است كه انسان قبل از حج متوجه اعمال خود شود. نماز و روزه‌اش را مورد بررسي قرار دهد، اگر خمس و زكاتي بر عهده ي‌ اوست، پرداخت كند، چنانچه به كسي بدهكار است، دين خود را ادا كند و اگر به مسلماني ستم كرده است، رضايت او را جلب كند. خلاصه بكوشد تا همه ي كارهاي خود را اصلاح و نقاط ضعف آن را جبران كند. بنابراين، كسي كه به حج مي‌رود، درست مانند كسي كه در لحظة مرگ قرار دارد و خود را براي رفتن مهيا مي‌كند، بايد به تمام اعمال خود رسيدگي كند. حجي كه با آمادگي كامل همراه باشد،‌ارزشمند است و ذخيره‌اي براي آخرت مي‌شود.
قدم سوم، خالص كردن نيّت است. كسي كه عازم سفر حج مي‌شود بايد ناخالصيها را از نيّت و قصد خود پاك كند. نخستين شرط صحيح بودن تمام عبادتها اين است كه براي رضاي خداوند باشد، هدف از مكه رفتن تنها اطاعت از فرمان الهي و انجام دادن وظيفه است و براي به دست آوردن عنوان، تجارت، استراحت و تفريح و...نمي‌باشد. در روز قيامت كه وجهة ملكوتي اعمال انسانها آشكار مي‌شود، اگر حج براي خدا نباشد، ظلمت و آتش به همراه دارد و اگر خالص و لله باشد، نوراني و درخشنده است.
پيامبر اكرم(ص) در آخرين سفر حج خود فرمودند:«زماني مي‌رسد كه ثروتمندان امت من براي تفريح و مردم عادي براي تجارت و فقيران نيز براي ريا و به دست آوردن عنوان و اعتبار به حج مي‌روند.» 10
امام صادق(ع) فرمودند:« حج دو گونه انجام مي‌شود: براي خدا و براي مردم. پس كسي كه براي خداوند حج انجام دهد، پاداش او رضاي پروردگار و بهشت اوست وكسي كه براي مردم به حج برود، در قيامت پاداش خود را از مردم بايد بگيرد.»11
قدم چهارم،‌كسب آمادگي روحي است و مقصود از آن آماده ساختن خود براي حضور در مكانهاي مقدس از نظر پاكي روح و روان به منظور اتصال به عالم غيب و درك حقايق معنوي است. حضور در اماكن مقدسه و مشاهد مشرفه مانند مكه، مدينه، كربلا، نجف، مشهد و ساير قبور مطهر ائمه‌اطهار(ع) مستلزم آمادگي روحي است.
كسي كه مي‌خواهد به ديدار يك انسان مهذب و بنده ي‌ مقرب الهي برود، پيش از ملاقات خود را آماده مي‌كند و با خود مي‌انديشد كه چگونه با آن بزرگوار گفتگو كند و تمام فكر و ذهن او به اين ديدار متوجه مي‌شود. او از نظر جسمي نيز خود را مهيا مي‌كند، بدن خود را شستشو مي‌دهد، لباس پاكيزه مي‌پوشد و با ظاهري تميز و آراسته به خدمت آن انسان كامل و وارسته مي‌رود و در حضور او ادب را مراعات مي‌كند. اين همه آمادگي و ادب حضور براي آن است كه به ديدار بنده ي ‌مقرب خداوند مي‌رود. پس حاضر شدن در خانة خدا و حضور در پيشگاه الهي آمادگي و ادب حضور بيشتري را مي‌طلبد.
حضور در بارگاه ملكوتي پيامبر اكرم(ص) و ائمه ي ‌طاهرين(ع) نيز بايد با آمادگي قبلي باشد. چنانچه انسان با آمادگي كامل در اين مكانهاي مقدس حضور يابد،‌ با رعايت ادب حضور و با برقرار كردن ارتباط معنوي با آن بزرگواران و از طريق خواندن دعا مي‌تواند فيض كاملي ببرد. در احاديث نقل شده است كه براي حضور در مسجد نيز بايد آمادگي كسب كرد؛ يعني بايد وضو گرفت، لباس تميز پوشيد، بوي خوش استفاده كرد و با ظاهري آراسته به مسجد وارد شد. قرآن كريم مي‌فرمايد:
﴿خذوا زينتكم عند كل مسجد.﴾12
زينتهاي خود را در هنگام ورود به هر مسجد همراه خود كنيد.
مسجد خانه ي‌ خداست و انسان در آنجا در محضر ربوبي قرار مي‌گيرد و با خواندن نماز مي‌تواند عروج كند و به لقاء الله برسد. لذا انسان بايد در مسجد ادب حضور را مراعات كند. ادب حضور نزد عرفا و علماي اخلاق اهميت بسياري دارد و آنان در تربيت شاگردان خود به اين امر بسيار توجه كرده‌اند.
از سيره ي پيامبر اكرم(ص) و ائمه ي‌ اطهار(ع) شواهد و نمونه‌هاي زيادي در اين‌باره نقل شده است. عايشه، همسر پيامبر اكرم(ص)، نقل مي‌كند:«هنگامي مؤذن تكبير مي‌گفت، تلاطمي در پيامبر اكرم(ص) پديد مي‌آمد و رنگ صورتشان تغيير مي‌كرد. آن حضرت ديگر به كسي توجهي نداشت، گويي كسي را نمي‌شناخت و فقط زير لب زمزمه مي‌كرد كه هنگام اداي امانت الهي و خواندن نماز فرا رسيده است. سپس آن حضرت وضو مي‌گرفت و در حالي كه از خوف خداوند مي‌لرزيد، به طرف مسجد مي‌رفت.»
درباره ي امام حسن مجتبي(ع) نيز نقل شده است، هنگامي كه آن حضرت مي‌خواست به مسجد برود، غسل مي‌كرد، وضو مي‌گرفت، بوي خوش استفاده مي‌كرد و بعد از پوشيدن لباسهاي تميز، با قدمهاي آهسته به سوي مسجد مي‌رفت و هنگام داخل شدن به مسجد،‌ پاي مبارك آن حضرت مي‌لرزيد.
بنابراين، آنچه براي رفتن به مكه و مدينه و حضور در پيشگاه قدسي و بارگاه ملكوتي پيامبر اكرم(ص) و زيارت امامان معصوم(ع) در بقيع لازم است، آمادگي و رعايت ادب حضور مي‌باشد.
علماي دين نيز براي حضور در مكانهاي مقدس خود را از قبل آماده مي‌كردند و با آمادگي كامل در آن مكانهاي روحاني و پر فضيلت حاضر مي‌شدند. علامة مجلسي(ره) حكايت مي‌كرد كه روزي قصد كردم به عتبات عاليات بروم، ابتدا به نجف اشرف رفتم. وقتي خواستم به حرم علي(ع) بروم، آمادگي روحي لازم براي حضور در آن مرقد مطهر را در خود احساس نكردم. بنابراين، تصميم گرفتم تا ده شبانه روز با توسل و راز و نياز به درگاه الهي آمادگي لازم را كسب كنم. روزها در حالي كه روزه بودم، در وادي‌السلام- مقام امام زمان(عج)- به دعا و راز و نياز با پروردگار مي‌پرداختم و شبها در رواق مطهر حضرت علي(ع) عبادت مي‌كردم. بدين ترتيب، در اين مدت به حرم حضرت علي(ع) داخل نشدم و ادب حضور را مراعات كردم و فقط از دور به آن حضرت سلام مي‌دادم. بعد از گذشت نُه روز، در شب دهم حالت كشف براي من حاصل شد. ديدم در سامرا هستم و امام زمان(عج) بر مزار پدر بزرگوارشان زيارت مي‌خوانند. وقتي حالت كشف تمام شد، در همان موقع، پياده از نجف به سوي سامرا حركت كردم. پس از چند روز زيارت و عبادت در آنجا، به زعم اينكه آمادگي لازم را به دست آورده‌ام، مي‌خواستم به سوي نجف اشرف حركت كنم كه در يك حالت روحاني چشمم به جمال امام زمان(عج) روشن شد و آن حضرت را ديدم كه بر مزار پدرشان به خواندن دعا و زيارت مشغول‌اند. همانجا ايستادم و به شيوه ي مداحان، زيارت جامعه را خواندم. سپس آقا فرمودند:«بيا اينجا!» ابهت و شكوه آقا مرا گرفته بود، به طوري كه نمي‌توانستم قدم برداردم. حضرت با دست مبارك اشاره كردند و فرمودند:«بيا بنشين!» من هم آهسته خدمت امام رسيدم. آن بزرگوار دست مبارك خود را روي كتف من گذاشتند و فرمودند:«نِعم الزيارة هذا؛ چه زيارت خوبي است!» عرض كردم:« آقا اين زيارت از جد بزرگوارتان، امام هادي(ع) است.» امام زمان(عج) در حالي كه به مزار مبارك عسگريين(ع) اشاره كردند، فرمودند:«بله!» در آن موقع سؤالهايم را از آن حضرت پرسيدم و تلطفها ديدم و لذت بردم و بعد از آن با آمادگي كامل به زيارت حرم حضرت علي(ع) شتافتم.
اين حكايت و امثال آن حاكي از آن است كه حضور در مكانهاي مقدس، به خصوص مكه و مدينه و انجام دادن مناسك حج با آمادگي كامل بسيار ارزشمند است. طواف، نماز طواف و حتي نگاه كردن به مطاف ثواب بسياري دارد، اما بدون آمادگي لازم نتيجه ي كامل به دست نمي‌آيد. كسي كه با آمادگي به حج برود، آن گاه كه لبيك بگويد، پاسخ خوشامدگويي خداوند را مي‌شنود.

اعمال حج و اسرار آن
همان طور كه تمام عبادتها داراي ظاهري و اسرار باطني است، حج نيز چنين است. اعمال ظاهري آن مناسكي است كه حاجي بايد در ايامي خاص به‌جا آورد و در هر يك از آنها اسراري نهفته است. مراسم حج در حقيقت مروري سمبوليك بر مبارزات حضرت ابراهيم(ع) و منزلگاههاي مختلف توحيد،‌ سلوك عرفاني و اخلاص در بندگي است.
اگر مسلمانان هنگام انجام دادن مناسك حج به روح و اسرار آن واقف باشند و نيز به جنبه‌هاي نمادين آن توجه كنند، مي‌توانند درسهاي تربيتي ارزنده‌اي در زمينه‌هاي خداشناسي، پيامبر شناسي و انسان شناسي از آن فرا گيرند.

احرام
اعمال حج با احرام بستن در يكي از ميقاتها شروع مي‌شود. در آنجا مسلمانان لباس معمولي خود را كه نشانه‌اي از فرهنگ ملّي و قومي آنهاست، از تن بيرون مي‌آورند و لباس مخصوص احرام به تن مي‌كنند. با پوشيدن اين لباس، بسياري از كارها بر شخص محرم حرام مي‌شود. پوشيدن لباس يكرنگ و يكدست مي‌تواند موجب تحكيم وحدت ميان مسلمانان شود. مسلمانان با نژادها، زبانها و مليتهاي گوناگون از كشورهاي مختلف براي انجام دادن مناسك حج در مكه گرد هم مي‌‌آيند و با پوشيدن لباسي يكرنگ، اتحاد و همبستگي خود را ثابت مي‌كنند.
نكته ي ديگر آنكه لباس احرام شبيه كفن است و حكمت آن شايد اين باشد كه انسان هنگام محرم شدن به روز قيامت و جهان آخرت بينديشد و توجه او به امور دنيوي معطوف نشود ونيز متوجه اين امر باشد كه در روز رستاخيز با اين شكل و حالت وارد محشر مي‌شود و در پيشگاه خداوند متعال قرار مي‌گيرد.
حاجيان هنگام پوشيدن لباس احرام، لبيك مي‌گويند؛ يعني خالصانه ابراز مي‌دارند كه خدايا با دعوت تو به زيارت خانه‌ات شتافتم و با تمام وجود به سوي تو آمدم، از تعلّقات دنيوي دل بريدم و از صميم قلب به تو روي آوردم. لبيك گفتن براي اهل دل خيلي مشكل است. نقل كرده‌اند كه اما سجاد(ع) هنگام لبيك گفتن زبانش بند مي‌آمد. به ايشان عرض مي‌كردند:«اي فرزند رسول خدا! لباس احرام پوشيديد، پس لبيك و سعديك بگوييد!» امام(ع) مي‌فرمودند:«از آن بيم دارم كه خداوند خطاب كند كه لا لبيك و لا سعديك، ما تو را دعوت نكرده‌ بوديم، ‌براي چه آمدي؟»
اگر انسان بخواهد خداوند او را به خانه‌اش دعوت كند و هنگام لبيك گقتن به او خوشامد بگويد،‌ بايد صفات رذيله را از دل خود خارج و فضيلتها را جايگزين آن كند. خداوند انسان فاسق، ظالم، بداخلاق و پرخاشگر را به خانه‌اش دعوت نمي‌كند و اگر چنين كسي عمل مستحبي را بدون داشتن تقوا و اخلاص انجام دهد، از او نمي‌پذيرد. قرآن كريم مي‌فرمايد:
﴿انما يتقبل الله من المتقين.﴾13
همانا خداوند فقط از تقوا پيشگان مي‌پذيرد.
با گفتن لبيك، از نظر فقهي برخي از امور بر حاجي حرام مي‌شود، ولي از نظر اخلاقي و عرفاني تمام دلبستگي‌هاي دنيوي بر او حرام مي‌شود و حاجي بايد توجه خود را صرفاً متوجه ذات باري تعالي بكند.
لبيك گفتن هنگام احرام و در آغاز اعمال حج، مانند گفتن تكبيرة‌الاحرام در ابتداي نماز است. از نظر فقهي با گفتن تكبيرة الاحرام در نماز كارهايي مانند صحبت كردن، به اطراف نگاه كردن، خوردن، آشاميدن و غيره بر انسان حرام مي‌شود. از نظر اخلاقي نيز وقتي مسلمان تكبير مي‌گويد، توجه به كارهاي دنيايي بر او حرام مي‌شود و شخص بايد با حضور قلب كامل، خود را در محضر خداوند احساس كند و به غير او توجهي نداشته باشد. در حج نيز چنين است. وقتي مسلمان لباس احرام مي‌پوشد و لبيك مي‌گويد، اموري مانند نگاه كردن در آينه، كشتن حيوانات، استعمال بوي خوش و غيره بر او حرام مي‌شود. از نظر علماي اخلاق نيز انسان با لبيك گفتن در پيشگاه ربوبي قرار مي‌گيرد و توجه به غير حق بر او حرام مي‌شود.
انسان بايد در تمام اعمال حج حضور قلب داشته باشد؛ يعني از هنگام بستن احرام تا پايان مراسم حج، خود را در محضر پروردگار عالم احساس كند. از نظر علماي اخلاق، حضور قلب در تمام عبادتها شرطي اساسي است و همة اعمال عبادي را بايد با قصد تقرب و خلوص انجام داد، در حج نيز انسان با داشتن حضور قلب مي‌تواند به خداوند متعال تقرب جويد و چنانچه در اعمال حج حضور قلب نباشد، مورد قبول خداوند قرار نمي‌گيرد. البته، از نظر فقهي كسي كه مناسك حج را درست انجام دهد، حج او صحيح است و موجب رفع تكليف از او مي‌شود.
علماي اخلاق عقيده دارند، همان طور كه در نماز گاهي يك دهم، گاهي ثلث و گاهي نصف آن قبول مي‌شود؛ يعني همان مقداري كه با حضور قلب انجام مي‌شود، در حج نيز بخشهايي از آن‌كه با حضور قلب انجام شده باشد، مورد قبول خداوند قرار مي‌گيرد. ممكن است از يك حاجي فقط احرام او و از حاجي ديگر طواف، نماز و سعي او پذيرفته شود.
گفتن لبيك در فاصله ي بين ميقات تا شهر مكه مستحب است، علت اين امر شايد اين باشد كه توجه حاجي به خداوند لحظه‌اي قطع نشود و پيوسته ذكر خدا را بر لب داشته باشد تا نور الهي بر دل او بتابد. دل مؤمن به منزله ي عرش الهي و خانه ي اوست، همان طور كه در خانه ي انسان جز خانواده‌اش و بستگان نمي‌توانند وارد شوند و افراد غريبه و نامحرم اجازه ي‌ ورود به خانه ي‌ او را ندارند، دل مسلمان هم در زمان احرام بايد چنين باشد و غير خدا در آن راه نيابد.
حضور قلب و توجه به خداوند در اعمال حج يكي از الطاف بزرگ الهي است. هنگامي كه كسي توفيق مي‌يابد خانه ي خدا را زيارت كند، خانواده، خويشان و دوستان خود را در زمان احرام فراموش مي‌كند. مادري كه به فرزند خود بسيار علاقه‌مند است، در هنگام انجام دادن مناسك حج، به خصوص در حال احرام، فرزند خود را فراموش مي‌كند و توجه او به طور كامل به اين فريضه ي‌ ديني معطوف مي‌شود.
داشتن حضور قلب هنگام انجام دادن اعمال حج از الطاف بزرگ الهي است و اگر كسي بتواند از اين لطف خداوند بهره‌برداري كند و اعمال حج را با توجه كامل به خداوند انجام دهد، به سرّ حج دست يافته است.

طواف و نماز آن
دومين عمل در حج، طواف است. مسلمانان بعد از احرام بستن در يكي از ميقاتها به سوي مكه حركت مي‌كنند و پس از رسيدن به مسجد الحرام و زيارت كعبة مقدس به طواف خانة‌ مي‌پردازند. طواف به معني گرديدن به دور خانة‌خداست؛ طواف هفت بار انجام مي‌شود و از نقطه‌اي مشخص(مقابل حجرالاسود) شروع و به همان نقطه ختم مي‌شود.
از نظر فقهي، طواف اين است كه حاجيان بايد در جهت معيني و در محدوده ي مشخصي به دور خانه خدا حركت كنند و در هنگام انجام دادن طواف به اطراف، به خصوص پشت سر خود نگاه نكنند. اما از نظر اخلاقي، طواف فدا كردن همه چيز براي خداست؛ طواف كننده با زبان حال و با تار و پود وجود خود مي‌گويد:«خدايا من آمده‌ام تا خود را و همه ي دلبستگيها، داراييها و عزيزترين نزديكان خود را در راه تو فدا كنم تا به قرب تو نايل شوم.»
يكي از اسرار طواف اين است كه انسان بتواند از جان و مال خود در راه خداوند بگذرد، ولي اگر كسي در طواف چنين احساسي نداشته باشد،‌ طواف او ارزش حقيقي ندارد و او فقط طوافي ظاهري به‌جا آورده است. البته، اگر حاجي مناسك حج را مطابق نظر فقها انجام دهد، طواف او صحيح است.
شايد حكمت آنكه طواف هفت بار بايد انجام شود اين است كه فرصت مناسبي براي حج‌كننده است كه اگر در دور اول نتوانست خود را در محضر ربوبي احساس كند و همه چيز را فداي او نمايد،‌ در دورهاي بعدي جبران كند و سرانجام در دور هفتم طواف، حاجي احساس كند كه فقط خداوند در دل اوجاي دارد و از اعماق وجود به سوي حق تعالي توجه كند.
طواف نزد خداوند ثواب بسياري دارد. امام صادق(ع) فرمودند:«اگر كسي يك هفته در مكه هر روز طواف به‌جا آورد، خداوند شش هزار حسنه به او عنايت مي‌فرمايد و شش هزار گناه او را مي‌آمرزد.»
بعد از طواف، دو ركعت نماز طواف در پشت مقام ابراهيم(ع) خوانده مي‌شود. طواف حقيقي آن است كه انسان پس از انجام دادن آن، آمادگي عروج به محضر ربوبي را پيدا كرده باشد و نماز طواف به منزلة مركب عروج او به عرش الهي است. پيامبر اكرم(ص) فرمودند:«الصلاة معراج المؤمن»14؛ يعني نماز سبب عروج مؤمن است.
متأسفانه عده‌اي در حج، هدف اصلي از انجام دادن اعمال را فراموش كرده‌اند و به ظاهر احكام آن تمسك مي‌جويند. مثلاً هنگام احرام بستن به درست بودن تلفظ لبيك بيش از حد توجه مي‌كنند و براي آنكه اين الفاظ را درست ادا كنند، به معناي آن توجهي ندارند. توجه افراطي به ظواهر احكام فقهي موجب ايجاد وسواس در بعضي از حاجيان مي‌شود. در طواف نيز وقتي نگراني حاجي در اين است كه شانه ي او به اطراف منحرف و از محدوده معيني خارج نشود، ديگر محلي براي توجه او به معنا و اسرار طواف باقي نمي‌گذارد. چه نيكوست همان‌طور كه در اعمال حج به مسائل فقهي توجه مي‌كنيم، به اسرار اعمال و نكات اخلاقي و عرفاني آن نيز توجه كنيم تا اين اعمال باعث تحول معنوي در وجود ما باشد. چه خوب است كه فقهاي ما شرايط كنوني را در نظر بگيرند و با توجه به جمعيت حج‌گزار، به ويژه در ايام حج واجب، فتاوي خود را به نحوي بيان كنند كه حجاج به زحمت نيفتند و در شرايط ازدحام بتوانند در محدوده وسيعتري طواف كنند و هر كجاي مسجد كه مقدور بود، نماز طواف را به‌جا آورند.

سعي صفا و مروه
بعد از طواف و نمازآن، سعي بين صفا و مروه است. صفا و مروه دوكوه كوچك در مكه است كه در ضلع شرقي مسجدالحرام، در سمتي كه درِ خانه ي‌ كعبه و مقام ابراهيم است، قرار دارد. اين دو كوه با فاصله ي حدود 420 متر در مقابل هم قرار گرفته‌اند و اكنون فاصله ي ميان آن دو به صورت سالن بزرگ سر پوشيده در آمده است. حاجيان حركت خود را از كوه صفا شروع مي‌كنند و به سوي كوه مروه مي‌روند، اين حركت هفت بار انجام مي‌شود و در مروه به پايان مي‌رسد.
سعي صفا و مروه يادآور خاطره‌اي است كه در آن گذشت، ايثار، فداكاري، تلاش و عشق وجود دارد. حضرت ابراهيم(ع) در ايام پيري صاحب فرزندي به نام اسماعيل شد و به فرمان خداوند فرزند و مادرش، هاجر، را به مكه برد كه در آن زمان بياباني خشك و بي‌آب و علف بود. حضرت ابراهيم(ع) هنگام خارج شدن از مكه فرمودند:
﴿ربنا اني اسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوي اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون.﴾15
اي پروردگار ما! برخي از فرزندانم را در وادي‌اي بي‌هيچ كشته‌اي، نزديك خانة گرامي تو جاي دادم، اي پروردگار ما! تا نماز بگزارند. دلهاي مردمان را چنان‌كه هواي آنها كند و از هر ثمره‌اي روزيشان ده، باشد كه سپاس‌گزارند.
حضرت ابراهيم(ع) با اين دعا از مكه بيرون رفت و هاجر و اسماعيل در آن بيابان ماندند. طولي نكشيد كه آب و غذاي آنها تمام شد، اسماعيل از تشنگي و گرسنگي بيتابي مي‌كرد، مادرش با اضطراب به جستجوي آب برخاست. او ابتدا به سوي كوه صفا آمد، در آنجا اثري از آب نديد، سرابي از كوه مروه نظر او را به خود جلب كرد، به گمان آب به سوي آن كوه شتافت، اما آنجا نيز آبي نيافت. دوباره به كوه صفا نگاه كرد، سراب را در آنجا ديد و به سوي آن بازگشت. بدين ترتيب، هاجر هفت بار فاصله ي كوه صفا و مروه را به اميد پيدا كردن آب طي كرد، ولي اثري از آب پيدا نكرد. سپس با اضطراب و ناراحتي به سوي فرزند خود بازگشت، ناگهان متوجه شد كه از زير پاي كودك چشمه‌اي فوران كرد. اين چشمه ي مقدس كه به پاس سعي خالصانه ي هاجر در آن سرزمين بي‌آب و علف از زمين جوشيد به نام«زمزم» معروف گرديد.
سعي صفا و مروه يادآور گذشت و فداكاري حضرت ابراهيم(ع) و همسرش هاجر و نيز الهام‌بخش سعي و تلاش براي زندگي و نشانه ي‌اميدواري به حق تعالي است. انسان مي‌تواند در سعي صفا و مروه ازخداوند بخواهد كه گذشت و فداكاري به او عنايت كند. يكي از اسرار سعي صفا و مروه اين است كه با خداوند عهد ببنديم كه در گفتار و كردار خود صداقت و در زندگي حسن خلق داشته باشيم. به عهد خود وفا و قانون مواسات را بر زندگي خود حكمفرما كنيم. از سعي صفا و مروه مي‌توان درسهاي اميدواري، تلاش و فداكاري در راه محبوب را آموخت.

تقصير
هنگامي كه سعي صفا و مروه به پايان رسيد،‌ حاجيان در كوه مروه تقصير مي‌كنند. تقصير از نظر فقهي آن است كه حاجي از سر و صورت خود مويي بچيند يا ناخني از انگشتان خود بگيرد. با اين كار حاجيان از احرام خارج مي‌شوند و كارهايي كه در مدت احرام بر آنها حرام بود، برايشان حلال مي‌شود.
تقصير از نظر عرفاني و اخلاقي تأكيد بر دو بعدي بودن انسان است؛ يعني در حالي‌كه انسان روح خود را تعالي مي‌بخشد، بايد به جسم خود نيز توجه داشته باشد. يكي از معاني تقصير اين است كه حاجي به خداوند مي‌گويد:«خدايا به مطلوب و مقصود خود رسيدم و اكنون به سوي دنيا و مردم برمي‌گردم، زيرا مسلمان همان‌گونه كه بايد رابطه‌اش را با خداوند محكم كند، با مردم نيز بايد رابطه‌اي استوار داشته باشد.» مسلمان در حالي ‌كه به آخرت توجه مي‌كند، بايد متوجه دنياي خود نيز باشد. قرآن كريم مي‌فرمايد:
﴿وابتغ في ما اتيك الله الدار الاخرة و لا تنس نصيبك من الدنيا.﴾16
و از آنچه خداوند به تو ارزاني داشته است، سراي آخرت را جويا باش و بهره‌ات را از دنيا فراموش مكن.
امام صادق(ع) در اين زمينه مي‌فرمايد:«از ما نيست كسي كه دنيا را فداي آخرت و آخرتش را فداي دنيا كند.»
شايسته است همه ي مسلمانان علاوه بر مسائل و احكام ديني، به امور دنيا از جمله خانواده و اجتماع خود نيز توجه كنند. كسي كه همه ي‌همّ و غم خود را بر امور اخروي مصروف مي‌دارد و از زندگي خانوادگي و اجتماعي خود غافل مي‌ماند، در اسلام مطرود است و بر عكس آن نيز چنين است. كسي نبايد فقط به امور دنيوي مشغول شود و از آخرت غفلت ورزد.
پس يكي از معاني ديگر تقصير اين است كه مسلمان با خداوند پيمان مي‌بندد كه مانند مسلمان واقعي در حالي‌كه به خداوند توجه دارد، به مردم و جامعة خود نيز توجه داشته باشد؛ در حالي‌كه به آخرت فكر مي‌كند، به دنيا نيز بينديشد. امام حسن(ع) هنگام شهادت به جناده فرمودند:
«اعمل لدنياك كانك تعيش ابدا و اعمل لاخرتك كانك تموت غدا.»17
براي دنيايت چنان عمل كن كه گويي تا قيامت زنده هستي و براي آخرتت چنان باش كه گويي فردا از دنيا مي‌روي.
اين پنج عمل؛ يعني احرام بستن، طواف، نمازطواف، سعي بين صفا و مروه و تقصير را عمره مي‌گويند. در اينجا اعمال عمره تمام مي‌شود و حاجي از احرام بيرون مي‌آيد.

وقوف در عرفات
كساني كه به حج تمتع مي‌روند، علاوه بر عمره بايد اعمال ديگري انجام دهند. يكي از اين اعمال، وقوف در عرفات است. شب نهم ذي‌الحجه، حاجيان از مسجد الحرام براي دومين‌بار احرام مي‌بندند.
احرام دوم نكتة مهمي به انسانها مي‌آموزد و آن اين است كه همان‌گونه كه جسم به غذا نياز دارد و لازم است به طور مكرر به‌ بدن غذا رسانده شود، روح نيز چنين است. براي تغذيه ي روح امر شده است كه به‌طور مرتب نماز بخوانيم و براي كامل شدن اين تغذيه نماز مستحبي و نماز شب هم بخوانيم، همان‌طور كه اگر به جسم ما غذا نرسد يا به مقدار لازم نرسد جسم ضعيف مي شود يا از بين مي رود به روح نيز اگر غذا نرسد يا كم برسد، به ضعف مبتلا مي‌شود يا حتي ممكن است بميرد. انساني كه روحش بميرد، مشكلات زيادي براي او و اجتماعش به وجود مي‌آيد. نماز، رابطة با خداوند، خدمت به خلق خدا با انگيزه ي نزديكي به خداوند، حج و ساير عبادات اسلامي به منزله غذاي روح هستند.
احرام بستن براي بار دوم از مسجدالحرام انجام مي‌شود و بعد از آن مسلمانان به سوي سرزمين عرفات حركت مي‌كنند. حاجيان در عرفات نصف روز مي‌مانند و در اين مدت كم مي‌توانند راه صد ساله را طي كنند. به ذلّ عبوديت و عزّ ربوبيت معرفت پيدا كنند و ربط حادث به قديم را بشناسند.
عرفه شناخت اين حقيقت است كه موجودي جز خداوند در اين جهان نيست و بقية موجودات جلوه‌اي از وجود باري‌تعالي هستند. در عرفات انسان به حقيقت قرآن، نبوت، امامت و معادعرفان پيدا مي‌كند. در آنجا همه چيز يافتني است، نه دانستني و آنچه براي انسان مفيد است، يافتني‌هاست.
درك معارف دين تقليدي نيست و ما بايد آن را استدلال بياموزيم. كساني كه به وجود خداوند يقين دارند و به قرآن، نبوت، امامت و معاد معتقد هستند، اعتقادات آنان بايد با استدلال همراه باشد؛ يعني عقل آنها اين معتقدات را باور كند و به اين، علم يا دانستني مي‌گويند. اگر از هر انسان با ايمان و تحصيل كرده‌اي سؤال شود كه به چه دليل خداوند عادل است؟ او بايد پاسخي براي اين سؤال داشته باشد، و گرنه در مشكلات زندگي، خود را گم مي‌كند و ممكن است با دل و زبان عدالت خداوند را منكر شود.
كساني كه ايمان تقليدي دارند، ممكن است در عدالت خداوند شك كنند و اگر در اين زمينه تلاش علمي نكنند، ايمان تقليدي آنان را نابود مي‌كند تا جايي كه عقايدي چون نبوت، امامت و معاد نيز شك مي‌كنند.
بنابراين، اصول دين را بايد با استدلال قبول كنيم. اينها همه دانستني است و اين معارف دانستني در تعالي انسان اثر چنداني ندارد و نمي‌تواند انسان را در جزر و مدهاي زندگي حفظ كند. آن چيزي كه انسان را در برابر مشكلات حفظ مي‌كند، يافتني‌هاست.
يافتني اين است كه انسان از عمق جان به خداوند معرفت پيدا كند و او را باور نمايد و اين داراي مراتبي است. مرتبة نخست آن علم‌اليقين است كه دانش استدلالي است؛ مرتبه بالاتر آن عين‌اليقين است كه يافتن از راه حواس است و مرحلة سوم كه بالاترين مرتبه معرفت است، حق‌اليقين نام دارد، در اين مرحله مانند مراتب نور است، همان‌طور كه نور شمع، نور لامپ و نور خورشيد هر سه نور و روشني‌بخش هستند، اما هر كدام با ديگري متفاوت است، مراحل شناخت خداوند نيز همين‌طور است.
يافتني‌ها در نهايت به عصمت منتهي مي‌شود. عصمتي كه ما براي اولياي دين خود قايل هستيم، از يافتني‌ها ناشي مي‌شود. بر اثر يافتني‌هاست كه انسان از نظر روحي از قدرتي برخوردار مي‌شود كه از پيشامدهاي ناگوار نه تنها ناراحت نمي‌شوند، بلكه از آنها در جهت زندگي صحيح استفاده مي‌كند و هيچ‌گاه در برابر مشكلات لب به شكوه نمي‌گشايد و در برابر مشيّت الهي ناشكري و ناسپاسي نمي‌كند. نمونه ي چنين انساني حضرت زينب(س) است. آن حضرت در حادثه ي عاشورا مصايب زيادي را تحمل كرد، فرزندان، برادران و خويشان خود را از دست داد و همراه زنان و كودكان خاندان پيامبر(ص) با اسارت دشمن درآمد. با وجود اين، آن بانوي بزرگوار در مجلس يزيد در جواب دشمن كه به او گفت:«ديدي خداوند بر سر شما چه آورد؟» با شجاعت و شهامت پاسخ مي‌دهد:«ما رأيت الا جميلا؛ من جز خوبي از خداوند نديدم.» اين همه شجاعت و سلحشوري حاصل يافتني‌هاست، نه دانستني‌ها.
حج واقعي يافتني‌هاي انسان را افزايش مي‌دهد، به ويژه در عرفات و مشعرالحرام انسان مي‌تواند به يافتني‌هاي بيشتري دست يابد. عرفات و مشعر مكانهايي هستند كه حاجي در آنها به تأمل در رابطة خود با خداوند مي‌پردازد.
وقوف در عرفات و مشعرالحرام از اركان حج به شمار مي‌رود. اگر انسان متوجه باشد، در عرفات و مشعر مي‌تواند يافتني‌ها را بيابد و در آنجا با تمام وجود خود با خداوند راز و نياز كند و با چشم و گوش‌دل حقايقي را ببيند يا بشنود.
اگر كسي توفيق آن را نيافت كه در مكه و عرفات حضور يابد، بهترين جا براي يافتني‌ها نماز است. البته، نمازهايي كه روح داشته باشد و با حضور قلب خوانده شود. در ساير عبادات نيز اگر با حضور قلب و توجه به خداوند همراه باشد، يافتني‌ها را مي‌توان به دست آورد. اگر روزه با حضور قلب باشد و انسان در هنگام روزه‌داري مرتكب گناهي نشود، مي‌تواند به يافتني‌هاي زيادي دست پيدا كند. اين يافتني‌ها در وقت افطار و سحر بيشتر است. بزرگترين يافته ي روزه‌دار اين است كه در روز عيد فطر حاكميت خداوند بر دل خود احساس كند.
حاصل وقوف در عرفات اين است كه انسان به آنچه از شناختها و يافتني‌ها نيازمند است، دست مي‌يابد. حاجيان بايد از ظهر تا غروب روز نهم در سرزمين عرفات وقوف نمايند و سپس با دلي نوراني و سرشار از معرفت الهي به سوي سرزمين مشعرالحرام حركت كنند.

وقوف در مشعرالحرام
سرزمين مشعرالحرام تقريباً در ده كيلومتري عرفات و در مسير مكه قرار دارد. صدها هزار نفر از سراسر جهان با لباس احرام، در حالي‌كه در بيابان عرفات مورد لطف و بخشايش پروردگار قرار گرفته‌اند، براي ادامه ي اعمال حج به سرزمين مقدّس مشعر مي‌روند.
زمان وقوف در مشعر، فاصله زماني بين طلوع فجر و طلوع خورشيد است. در اين زمان روحاني كه براي عبادت مناسبترين زمان است، حاجيان در بيابان ملكوتي مشعر به عبادت مي‌پردازند، نماز و دعا مي‌خوانند و رابطه ي ‌خود را با خداوند محكم مي‌كنند.
مشعر از ريشه ي شعور به معناي آگاهي است. انسان در آن سرزمين شعور پيدا مي‌كند؛ يعني آنچه را دل در عرفات يافته است، به چشم، گوش و ديگر اعضاي بدن مي‌دهد. در حديثي نقل شده است:
«ما اخلص عبد لله عزوجل اربعين صباحا الا جرت ينابيع الحكمه من قلبه علي لسانه.»18
كسي كه چهل روز با خلوص كامل براي خدا باشد، چشمه‌هاي حكمت از قلب او به زبانش جاري مي‌شود.
بنا بر اين حديث، اگر كسي چهل روز خودش را براي خدا خالص كند؛ يعني نه تنها گفتار و كردار، بلكه دل او نيز خدايي شود، چشمه‌هايي از حكمت و معرفت در دل او مي‌جوشد؛ به عبارت ديگر، يافتني‌ها را مي‌يابد، سپس حكمتهايي كه دل شخص به دست آورده است، بر زبان او جاري مي‌شود؛ يعني دل معرفت را به تمام اعضاي بدن مي‌دهد و چشم، گوش، زبان، دست و پاي انسان خداگونه مي‌شود.
زماني كه حاجي از مشعرالحرام بيرون مي‌رود، روز عيد است و اينچنين استنباط مي‌شود كه خداوند مي‌خواهد به او عيدي بدهد. اگر انسان شايستگي يافته باشد كه در عمره، عرفات و مشعر خودش را به خدا بدهد؛ يعني تمام وجود خود را فداي حق كند، خداوند نيز خودش را به او عيدي مي‌دهد و دل حاجي عرش الهي مي‌شود و خداوند بر دل او حاكم مي‌گردد.

وقوف در مني
صبح روز عيد قربان، هنگام طلوع آفتاب، حاجيان از مشعرالحرام به سوي مني مي‌روند. سرزمين مني جاذبه‌هاي بسياري دارد. سرزميني است پررمز و راز كه نويدبخش رجا و رحمت الهي براي حاجيان است. حاجيان با اميد فراوان به رحمت و غفران الهي به سرزيمن مني وارد مي‌شوند.
با ورود به سرزمين مني، نخستين وظيفه ي حاجيان رمي جمره است. رمي جمره؛ يعني پرتاب كردن سنگ به ستوني كه نماد شيطان است. فلسفه ي رمي جمره به حكايتي از زندگ پيامبر بزرگ توحيد، حضرت ابراهيم(ع) بر مي‌گردد.
حضرت ابراهيم(ع) از طرف خداوند فرمان يافت تا فرزند خود، حضرت اسماعيل(ع)، را قرباني كند. حضرت ابراهيم(ع) فرمان حق را پذيرفت و تصميم گرفت تا دستور الهي را اجرا كند. آن حضرت به فرزند خود فرمودند: ﴿اني اري في المنام اني اذبحك ماذا تري.﴾19 يعني در خواب از سوي پروردگار به من وحي شده است كه تو را در راه حق قرباني كنم، تا نظر تو چه باشد. حضرت اسماعيل(ع) در جواب پدر عرض كرد:﴿يا ابت افعل ما تؤمر ستدجني ان شاءالله من الصابرين.﴾ 20اي پدر! آنچه به آن امر شده‌اي، انجام بده! به اميد خداوند مرا از صابران خواهي يافت.
حضرت ابراهيم(ع) به محل جمره ي اولي رفت. شيطان هم براي وسوسه ي او به آنجا رفت تا او را به سرپيچي از فرمان الهي تشويق كند، ولي حضرت ابراهيم(ع) با پرتاب كردن سنگهايي به شيطان، او را از خود دور كرد. آن حضرت در جمره ي‌ دوم نيز شيطان را ديد و به سوي او سنگ انداخت، سرانجام در جمره ي عقبه نيز شيطان را با پرتاب كردن سنگ از خود دور كرد و عمل آن حضرت در تاريخ به صورت سنت درآمد.
در روز عيد قربان، حاجيان فقط رمي جمره ي عقبه مي‌كنند و با سنگريزه‌هايي كه در مشعر جمع كرده‌اند،‌ به طرف ستون سوم كه از دو ستون ديگر بزرگتر است،‌هفت سنگ پرتاب مي‌كنند؛ به عبارت ديگر، در آنجا بت بزرگ را رمي مي‌كنند و آن را مي‌شكنند. جمره ي ‌عقبه سمبل بزرگ ست و بزرگترين بت، نفس اماره است كه انسان را به انجام دادن بديها امر مي‌كند . سرسخت‌ترين دشمن انسان هم اوست. چنان‌كه در حديث آمده است:
«اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك.»21
بزرگترين دشمن تو نفس توست كه در نهاد تو قرار دارد.
هنگامي كه انسان به جمره ي عقبه سنگ پرتاب مي‌كند،‌بايد با اراده و معرفت اين كار راانجام دهد و از صميم قلب بر نفس امّاره حمله كند، سرّ سنگ زدن به جمره ي عقبه اين است كه خدايا بت دروني خود و نفس اماره را مي‌شكنم يا آن را كنترل و مهار مي‌كنم. نفس اماره را كه مانند اسب چموش و سركشي است، مي‌توان با زدن دهنه مهار كرد و بر آن تسلّط يافت.
آزاد گذاشتن نفس امّاره موجب بروز مصيبتهاي زيادي براي انسان مي‌شود و اين نفس مانند مركبي سركش انسان را به هر جا كه مي‌خواهد، مي‌برد. مهمترين عامل در كنترل نفس امّاره، تقويت ايمان و معرفت به مبدأ و معاد است. هنگام رمي جمره، حاجي بايد خاطره ي سنگ زدن حضرت ابراهيم(ع) به شيطان را در نظر بياورد و مانند آن حضرت، بر شياطين درون و برون سنگ بزند و آنان را از خود براند.
بعد از رمي جمره ي عقبه،‌ حاجي بايد دو عمل واجب ديگر را نيز انجام دهد. اين دو عمل عبارت‌اند از: قرباني و حلق.
قرباني كردن نيز مانند سعي صفا و مروه از شعاير الهي است و از روزگاران قديم، از زمان حضرت آدم(ع)وجود داشته است. قرآن شريف درباره ي‌ هابيل و قابيل، دو پسر حضرت آدم(ع)، مي‌فرمايد:
﴿اذا قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين.﴾22
آن‌گاه كه آن دو قرباني كردند، قرباني يكي از آنها پذيرفته شد و از ديگري پذيرفته نشد. گفت: تو را مي‌كشم. گفت: خدا قرباني پرهيزگاران را مي‌پذيرد.
بنابراين، از همان ابتداي خلقت انسان، يعني از زمان حضرت آدم(ع) و پسرانش قرباني نيز رواج يافت و قرباني كردن نشانه ي آن بود كه صاحب قرباني حاضر است همه چيز خود را در راه حق فدا كند.
حضرت ابراهيم(ع) نيز مي‌خواست فرزندش را در راه حق قرباني كند. داستان آن نيز چنين است كه آن حضرت به سرزمين مني رفت تا فرزند را قرباني كند. وقتي كارد را به گلوي فرزند كشيد، كارد گلوي اسماعيل(ع) را نبريد. حضرت ابراهيم(ع) كارد را تيز كرد و دوباره بر گلوي فرزند كشيد، باز كارد نبريد، در آن هنگام حضرت جبرئيل نازل شد و فرمود:
﴿قد صدقت الرءيا انا كذلك نجزي المحسنين، ان هذا لهو البلؤ المبين و فديناه بذبح عظيم.﴾23
به راستي كه خوابت را به حقيقت پيوستي و ما نيكوكاران را چنين پاداش مي‌دهيم. اين آزمايشي آشكارا بود و او را به ذبحي بزرگ باز خريديم.
آن‌گاه جبرئيل فرمود:«از امتحان موفق بيرون آمدي و قرباني تو پذيرفته شد. اين گوسفند را به جاي فرزندت ذبح كن!» و اين عمل در دين اسلام سنت شد و مسلمانان براي يادآوري آن خاطرات و فداكاريها روز عيد قربان در مني قرباني مي‌كنند.
در حجة‌الوداع، پيامبر اكرم(ص)، حضرت علي(ع) و اطرافيانشان نزديك به هفتاد شتر ذبح كردند و اين نشانة ايمان و عشق حقيقي به خداوند است.
ذبح حيوان در مني، نماد گذشت و فداكاري است. رمزي براي ذبح هوي و هوس است. قرباني به معناي اين است كه خدايا از بهترين مالم در راه تو مي‌گذرم و حاضرم همه چيزم را فداي تو كنم. در اسلام سفارش شده است كه حاجيان در مني سالمترين و فربه‌ترين حيوانهاي حلال گوشت مانند شتر، گاو و گوسفند را ذبح كنند. در قرباني، هدف اصلي گذشت از مال و دارايي و اظهار عشق و علاقه به خداوند است. قرآن كريم مي‌فرمايد:
﴿لن ينال الله لحومها و لا دماؤها ولكن يناله التقوي منكم.﴾24
گوشت و خون اين شتران به خدا نمي‌رسد. آنچه به او مي‌رسد، پرهيزگاري شماست.
هدف ا ز قرباني كردن، شكوفايي روح ايثار، فداكاري و قرب به حق تعالي و به دست آوردن تقوا براي حاجيان است. گذشت از مال در راه خداوند و به قصد قربت، عامل شكوفا شدن روحية تقوا و پرهيزگاري در انسانهاست.
در روايات آمده است كه با ريختن اولين قطره ي خون قرباني، خداوند گناهان صاحب آن را مي‌آمرزد. رمي جمره و قرباني كردن، خاطراتي از آزمايشها و فداكاريهاي حضرت ابراهيم(ع) است كه به وسيله ي پيامبر اكرم(ص) در دين اسلام آورده شده است تا مسلمانان اين خاطره‌ها را فراموش نكنند و از آنها پندهاي فراوان بگيرند.
بعد از قرباني كردن، وظيفه ي حاجي انجام دادن حلق يا تقصير در مني است. حلق؛ يعني تراشيدن موي سر و تقصير به معناي كوتاه كردن موي سر، صورت يا گرفتن ناخن است. در مورد حلق و تقصير در ميان فقها اختلاف نظر وجود دارد. عده‌اي از آنان معتقدند، كساني كه براي اولين‌بار به حج تمتع مي‌روند، بايد حلق و بقيه تقصير كنند. برخي ديگر عقيده دارند كه مطلقاً تقصير براي همه ي حاجيان كفايت مي‌كند و تراشيدن موي سر لازم نيست. بنابراين، لازم است هر يك از مسلمانان در اين زمينه و در ساير مناسك حج از مرجع تقليد خود تبعيّت كنند.
تراشيدن موي سر علامت عبوديّت، ذلّت و خواري بنده و اظهار بندگي در برابر حق تعالي است؛ به عبارت ديگر، حاجي با عمل حلق به خداوند اظهار مي‌دارد كه خدايا! بنده ي خالص تو هستم و برده ي‌ شيطان و هوي و هوس نيستم. خدايا! ديگر هيچ‌كس و هيچ‌چيز را جز تو پرستش نمي‌كنم. خدايا! ديگر در برابر طاغوت و نفس امّاره سرفرود نمي‌آورم.
بعد از حلق يا تقصير، كارهايي را در زمان احرام بر حاجي حرام بود، بجز چند عمل، براي او حلال مي‌شود. وقتي اعمال مني در روز عيد تمام مي‌شود، حاجيان دو شب ديگر هم لازم است در مني بيتوته كنند و از غروب تا نيمه‌هاي شب در آن سرزمين مقدس بمانند.
توقف در مني براي حاجي خيلي لذتبخش است، به ويژه انجام دادن عبادتهاي مستحبي در نيمه‌هاي شب خيلي ارزشمند است. در روز يازدهم و دوازدهم حاجيان بار ديگر رمي جمره انجام مي‌دهند.. در اين دو روز آنان سه ستون را كه نمادهاي مختلف شيطان و طاغوت است، سنگباران مي‌كنند. در رمي جمره ي اولي زبان حال حاجي اين است:«خدايا! از اين پس شيطان را از خود مي‌رانم و از او متابعت نمي‌كنم.» در رمي جمره ي دوم مي‌گويد:«خدايا! از كافران و مردم شيطان صفت پيروي نمي‌كنم» و سرانجام در رمي جمره ي عقبه سخن حاجي اين است:«خدايا! از شياطين جنّي و انسي بدتر، نفس امّاره من است كه او را كنترل و مهار خواهم كرد و به دنبال خواهشهاي نفس امّاره نخواهم رفت.»
ماندن در مني، به دست آوردن رحمت الهي است كه مقدمه ي آن سنگ زدن به شيطانهاي جنّي و انسي و نفس امّاره است. تكرار پرتاب كردن سنگ به شيطان در سه روز متوالي نشانه ي مبارزه ي مستمر با شيطان به منظور حاكم كردن خداوند بر وجود انسان است.
با تمام شدن اعمال مني، آرزوها نيز در آنجا پايان مي‌يابد و حاجي بايد سعي كند تا اميدش به يأس مبدل نشود. بهترين دستاورد حاجي از وقوف در مني، حاكم كردن خدا بر دل و جان خويش است. اگر حاجي به اين امر موفق نشد، بايد دست كم سعي كند محبت خدا را در دل خود جاي دهد، اگر اين هم ميسر نشد، بايد بكوشد اخلاق نيكو در خود ايجاد كند. اگر حاجي نتوانست در مني اين فضايل را كسب كند، حج او برايش بهره‌اي نداشته است.
نشانه ي اينكه اعمال حاجي در مني دستاورد معنوي داشته، اين است كه وجود او از رذايلي چون غيبت، تهمت، پرخاشگري، ربا و رشوه‌خواري و ظلم به مردم و مانند آن پاك مي‌شود و به جاي آن فضايلي چون خيرخواهي، نوعدوستي، حق‌طلبي، عدالتجويي و مانند آن در وجود او پا مي‌گيرد.

اعمال پاياني حج
پس از آنكه حاجيان در مني حلق يا تقصير كردند، همه ي اموري كه بر آنان حرام بود، بجز همسر، بوي‌خوش و شكار بر آنان حلال مي‌شود. حاجيان بعد از مني به سوي مكه رهسپار مي‌شوند تا بقيه ي اعمال حج را در آنجا انجام دهند.
حاجيان با ورود به مكه، طواف، نمازطواف، سعي صفا و مروه، طواف نساء و نماز طواف نساء را انجام مي‌دهند و بدين ترتيب از احرام خارج مي‌شوند. طريقه ي انجام دادن اين مناسك مانند اعمال عمره است.
انجام دادن اين اعمال در حاجي آمادگي روحي به وجود مي‌آورد تا بتواند بر غرايز حيواني خود مسلّط شود. طواف كردن خانه ي خدا براي دومين بار، به دليل آن است كه حاجي دوباره رابطه ي خود را با خداوند محكم كند و همه چيز را در راه دوست فدا كند تا خداوند به او پاسخ دهد. اگر پروردگار لبيك حاجي را اجابت كند، او به مقصود خود رسيده است.
بدين ترتيب، اعمال حج به پايان مي‌رسد، در حال‌كه حاجي به هدفهاي با ارزشي دست يافته و فضيلتهاي زيادي را به دست آورده است و مي‌تواند با دستاني پربار از معنوت و چهره‌اي تابناك از نور الهي به وطن خود باز گردد.


پي نوشتها :
1. قرآن، فجر/ 26 - 29.
2. نهج الفصاحه، ص 38.
3. بحارالانوار، ج 96، ص 163.
4. قرآن، انفال/ 29.
5. قرآن، آل‌عمران/ 97.
6. المحجه ي البيضاء، ج 2، ص 147.
7. بحارالانوار، ج 77، ص 290.
8. قرآن، فرقان/ 70.
9. بحارالانوار، ج 6، ص 21.
10. تفسيرالميزان، ج 5، ص 434.
11. وسائل الشيعه، ج 8، ص 76.
12. قرآن، اعراف/ 31.
13. قرآن، مائده/ 27.
14. بحارالانوار، ج 82، ص 303.
15. قرآن، ابراهيم/ 37.
16. قرآن، قصص/ 77.
17. بحارالانوار، ج 44، ص 139.
18. همان، ج 70، ص 242.
19. قرآن، صافات/ 102.
20. قرآن، صافات/ 102.
21. بحارالانوار، ج 70، ص 36.
22. قرآن، مائده/ 27.
23. قرآن، صافات/ 107.
24. قرآن، حج/ 37.