مسئله عرض دين
در عصر حاضر:
در عصر ما مسئله عرض دين به دين شناسانى كه
دين را از قرآن كريم و احاديث اهل بيت(عليهم
السلام) شناخته اند، مسئله اى است كه بايد
همگان مخصوصاً نسل جوان و دانشجويان عزيز و
دانشگاهيان متعهد و متدين به آن توجه كامل
داشته باشند; زيرا دست تحريف و تأويل و تصرف و
اعمال سليقه هاى شخصى به علل متعدد از جمله
غرب زدگى از سوى معدودى كه به اصطلاح خود را
روشنفكر مى شمارند به سوى عقايد و تعاليم دينى
دراز شده و اشخاص فاقد صلاحيتهاى علمى به صورت
كارشناس امور دينى و طالب، فرم در قالب مصاحبه
و ميزگرد و سخنرانى و نوشتن مقاله ارزشهاى
اسلام و التزامات مردم را بعقايد و احكام شرعى
هدف قرار داده و چنان وانمود مى كنند كه
روشنفكرى، عدم تعهد به مداليل كتاب و سنت و
اصطلاحات دينى و محدود نبودن در چهارچوب كتاب
و سنت است و به گمان خود، روشنفكرانه
دريافتهاى علما و فقها را در امتداد قرنهاى
متمادى تخطئه نموده و بسيارى از احكام الهى را
با مزاج عصرى كه ساخته غرب يا شرق است مناسب
نمى دانند و با توسل به الفاظ مبهمى از قبيل
فقه پويا يا قبض و بسط شريعت بعض احكام و
خاتميت و ابديت برنامه هاى شرعى و نظامات
جزائى و اجتماعى و غيرها را زير سؤال برده و
در عقايد نيز با افكار به اصطلاح عرفانى كتاب
و سنت را تعريف و توصيف مى نمايند و خلاصه
راهى مى روند كه اگر ادامه يابد التزامات دينى
بسيارى را سست مى نمايد.
كار مهم و بزرگ انبيا اين بود كه مردم را
به برنامه هائى كه از سوى خدا تبليغ كردند،
مؤمن ساخته و آنها را به عمل به اين تعاليم
وجداناً متعهد نمودند; كارى كه از هيچ يك از
فلاسفه و قشرهاى به اصطلاح برجسته و نوابغ
فكرى برنيامده و برنخواهد آمد.
اين افراد به اصطلاح روشنفكر هركجا پيدا
شدند با اين ايمان برخورد دارند و خارج بر آن
هستند و به اين افتخار مى كنند كه در تمام يا
بعض از اين باورها خدشه نمايند و تعهد مردم را
كم كنند و دين را طبق انديشه خودشان، كه متأثر
از اوضاع و احوال بيگانگان است، تفسير نموده و
اصالتهاى اسلامى را مورد ترديد يا انكار قرار
دهند.
متأسفانه اين روش ها كه به صورت گرايش به
دين و مذهب و مذهبى بودن ابراز مى شود كم و
بيش در زن و مرد اثر گذارده و يك وسوسه در بعض
مسائل مسلم مذهبى و تعهدات اسلامى در بعضى
ديده مى شود.
ناگفته نماند كه طبع اين گونه برخوردهاى
ترديدانگيز يا توهين آميز با مسائل مقبوله و
مورد احترام و تقديس جامعه شهرت بخش است و
افرادى كه مى خواهند اسم و آوازه اى بدست
بياورند و از راههاى صحيح عاجزند، اين راه را
پيش مى گيرند، و هر چه در اين راه هتاكى بيشتر
نشان داده شود و بى پرده و صريح تر انكار و
اهانت شود و به ارزشهاى جامعه تندتر حمله كنند
بيشتر موجب شهرت مى شود و عده اى هم كه آن
ارزشها را معارض با هواها و منافع خود مى
دانند، بيشتر از آن استقبال مى كنند.
بسيارى از غرب زده ها و متجدد مسلكها،
نويسنده و گوينده اى را آزادانديش و روشنفكر
مى دانند كه در حمله به مقدسات و باورهاى
جامعه و مسخره كردن آنها بى پروا و گستاخ
باشد.
كتاب سلمان رشدى مرتد، كه عارى از هرگونه
استدلال و برداشت منطقى و معقول بود و حاوى
هيچ نكته و ردّ و ايراد خردپسند نبود، تنها به
علت گستاخى مفرط و اهانت به مقامات مقدسه و
شخصيتهايى كه همه از آنها احترام مى كنند و
حريم قداست آنها را محترم مى شمارند، در
محافلى كه حدّ و حدودى براى آزادى اشخاص قائل
نيستند، روشنفكرانه و آزاد انديشانه تلقى شد،
و از رهگذر هتك اين قداستها و اهانت به مقدسات
مسلمانان مشهور گرديد، و استعمار هم براى همين
اهانت او به اسلام از او حمايت و دفاع كرد و
گرنه كتاب فاقد محتواى منطقى و استدلالى است.
به اين جهات، نسل جوان ما اگر بخواهد از شر
اضلال اين روشنفكرهاى اسمى در امان بماند و
دين راستين اسلام را پاك و همان طور كه نازل
بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شده است
از منابع اصيله و اصليه فرا بگيرد، بايد يا
شخصاً مراجعه به اين منابع نمايد و بدون تأويل
و توجيه، دلالت كتاب و سنت را حجت بداند، و يا
به اسلام شناسان ـ يعنى آنها كه در مكتب اهل
بيت(عليهم السلام) و با غور و بررسى در اين دو
منبع اسلام را آموخته اند ـ رجوع نمايد. اينان
را همه مى شناسند. ابوذرها و مقدادها و سلمان
و سليم ها و محمدبن مسلم ها و ابن ابى عمير و
فضل بن شاذان و ابن بابويه ها و كلينى ها و
شيخ طوسى ها و شاگردان آنها و شاگردان
شاگردانشان تا زمان حاضر از علما و فقها و
مراجع مى باشند.
اين قشر از علماء هستند كه در اعصار و
ادوار متمادى اسلام را از منابع اصيل و أصل
اخذ كرده و يداً بيد به اخلاف سپرده اند. اگر
اين رجال بااخلاص نبودند از قشرهاى ديگر حفظ
اين امانت برنمى آيد و در غوغاهاى بحثهاى
فلسفى و افكار و سخنان صوفيانه اين و آن، نه
چيزى ثابت و خالص باقى مانده بود و نه مبانى
اعتقادى اسلامى از گزند تحريف و تأويل مصون مى
ماند.
همه اهل اطلاع و انصاف مى دانند كه در بين
تمام دانشمندانى كه در رشته هاى مختلف علوم
عقلى و اسلامى تبحر و شهرت يافتند فقط، اين
صنف بودند كه اسلام را حفظ كردند، و نقش اصلى
تبليغ دين را به آيندگان اينها ايفا كردند،
رشته هاى ديگر از فلسفه و عرفان مصطلح اصلاً
اين هدف را ندارند و يقيناً اگر مسلمانها
بودند و علاءالدوله سمنانى ها و بايزيدها و
ابوسعيدها و صوفيان هند و ايران و خانقاه ها،
آنچه كه امروز در دست مردم نبود اسلام بود و
هر چه هم بود قابل عرضه براى اداره دين و دنيا
نبود. مثل شهاب سهروردى و ابن فارض و ابن
العربى ها در اين جهت نقشى نداشتند و حتى نمى
توان خدماتى را كه مثل ميرداماد (عليه الرحمه)
در حفظ آثار اهل بيت(عليهم السلام)داشته است
به حساب تبحرش در فلسفه، و اينكه به قول خودش
مشارك فلاسفه بزرگ يونان بوده است گذاشت، و
اگر چه در بعض آرا و نظراتى كه در بعض مسائل
اسلامى بيان فرموده است از فلسفه نيز كمك
گرفته است، اما خدمت ايشان و امثال ايشان به
اسلام نتيجه تخصّص آن بزرگواران در رشته هاى
علوم خاص اسلامى و معارف قرآنى و آثار اهل
بيت(عليهم السلام) بوده است.
به هر حال، در عرض دين و در مقام تحصيل
اطمينان به اينكه دينى كه شخص به آن متدين شده
است با دينى كه پيغمبر و ائمه(عليهم السلام) و
كتاب و سنت عرضه داشته موافق است و دين الله
است، معيار همان بيان وحى و كلمات و بيانات
اهل بيت وحى(عليهم السلام) است. بايد به
مقتضاى:
«هذا العِلْمَ دينٌ فَانْظُرُوا عَمَّنْ
تَأخُذُونَ دينَكُم»(1)،
دين خدا و علم دين را در همه رشته ها
وبخشهايش ازاهل دين بپرسيد.
پيشينه عرض دين
موضوع كسب اطمينان از مطابقت معتقدات دينى
با نصوص دينى و وحى نازل بر پيغمبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)، و موروث از آن حضرت به ائمه
طاهرين(عليهم السلام) به صورت عرض دين و عقايد
يا به صورت پرسش و سؤال از اصول و مبانى دين
از زمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مطرح بوده
است و افراد متعهد و با معرفت در مقام بوده
اند كه دريافت هاى دينى خود را مستقيماً در
صورت امكان به خود آن بزرگواران عرضه بدارند و
يا به علمايى كه بر نصوص شريعت احاطه دارند
رجوع نمايند، كار مهمى كه در زمان ما اهل
ايمان و ديانت كمتر به آن توجه دارند.
در كتاب شريف بحارالانوار(2)
در ضمن رواياتى از كتاب امالى شيخ اعظم طوسى و
معانى الاخبار شيخ أجل أقدم صدوق و رجال شيخ
جليل كشى عرض دين ابراهيم مخارقى و حمران بن
أعين و عمرو بن حريث و خالد بجلى و حسن بن
زياد عطار و يوسف را به حضرت امام صادق(عليه
السلام)نقل كرده است و در كتاب شريف كافى
روايت عرض دين اسماعيل بن جابر خدمت حضرت امام
باقر(عليه السلام) و عرض دين منصور بن حازم
خدمت حضرت صادق(عليه السلام)روايت شده است.
امثال اين بزرگان، به اينكه در اين امور
عقيدتى اجتهاد كرده و علم و يقين حاصل نموده
اند اكتفا نمى كردند; براى اينكه بدانند دين
آنها با «ما نزل من الله على رسوله(صلى الله
عليه وآله) و ما عند الائمة(عليهم السلام)»
موافق است و مبادا چيزى كم يا زياد شده باشد
دين خود را به امام زمان خود عرضه مى داشتند.
1ـ منية المريد ص 239.
2 ـ بحارالانوار، 66/9 ـ
3.