عقل وعاقل در قرآن و حديث

نصرت الله جمالى

- ۳ -


عاقل كيست؟

در باره‏ى انسانِ خردمند به اشاره نكاتى را قبلاً ذكر كرديم ولى هدف مارا در شناخت بهتر برآورده نمى‏كند؛ آن‏چه هم اين‏جا مى‏آوريم، جامع نخواهدبود فقط در حدّ هوشيار كردن‏است و الاّ بايد آن حديثِ بلندِ امام موسى بن جعفر عليهماالسلام را مى‏آورديم كه در باره‏ى «عقل» و «جهل» و نيروى آن‏ها بحث مفصّلى را مطرح فرموده و به هشام سفارش مى‏فرمايد: «عقل و جهل را با لشكر هر كدام بشناس تا از هدايت شدگان باشى»(1). قابل توجه است همين حديث از سماعة‏بن مهران با تغييراتى در «كافى» كتاب عقل و جهل از امام صادق عليه‏السلام نقل شده و لازم است با مطالعه‏ى اين حديث به عوامل عقل و جهل آگاه شويم؛ همه روزه از لشكر عقل و جهل سان ببينيم تا بلكه با مقايسه‏ى آن‏ها با رفتار خود، متوجّه شويم، از كدام‏يك از نيروهاى عقل يا جهل، بيشتر استفاده مى‏كنيم و سعى و تلاش كنيم خود را به طرف عاقلان سوق دهيم. اين حركت مستلزم مراقبت همه جانبه است، كه انسان هر لحظه به آن توجه داشته باشد در معرض انحراف از طرف رقباى عقل است نه اين‏كه با خيال راحت دست به هركارى بزند و آسوده خاطر باشد كه عاقلانه، و خير صلاحش همان است كه انجام مى‏دهد.

هر كسى با نظر خود، راجع به عاقل سخن مى‏گويد، شايد افرادى باشند كه از ديدِ ما افرادى ساده‏لوحند ولى از منظرِ ديگرى عاقلترين افراد به حساب آيند يا افرادى از ديد ما با تدبير و عاقلند ولى از نظر ديگران، آنان ناآگاه و بى‏تدبير باشند. اين نكته را از اين جهت آورديم، كه بگوييم غرض ما اين نيست انسان عاقل را از ديدگاه خود بسنجيم بلكه مى‏خواهيم فقط از ديدگاه معصومان عليهم‏السلام مورد بررسى قرار دهيم تا در اصلاح خويش كوشيده و كاستى‏ها را برطرف كنيم كه بتوانيم جامعه‏اى در خورِ عقل بسازيم.

عاقل اين‏گونه است:

* روى مرز خود حركت مى‏كند

هركس داراى حد وحدودى است بايد دقت نمايد پايش را از گليم خودش درازتر نكند. منظور، آن است كه در چه حوزه‏هايى تا كجا مى‏توانيم پيش رويم و مرز ما در آنها تا كجاست؟ امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: لا عقلَ لِمَن يَتَجاوَزُ حَدَّهُ و قَدرَه: كسى كه از حد و اندازه‏اش خارج شود عاقل نيست.(1) و باز مى‏فرمايد: ما عَقَلَ مَن عَدا طَورَه: آن كه از مرزش تجاوز كرد خردمند نيست.(2)

* عادلانه رفتار مى‏كند

رفتار عادلانه همان روى مرز خود حركت كردن است ولى چون از اهميت ويژه‏اى برخوردار است، جدا مطرح كرديم تا تأكيدى بر نكته‏ى فوق باشد. حركت عادلانه يعنى با دشمن هم، عدل و داد داشتن. نه اين كه چون دشمن است، مى توان هر گونه با او رفتار كرد. اگر اين خصلت را در خود پرورش دهيم، عقل را ميزان حركات و سكنات خود قرار داده‏ايم و كارى بس دشوار است. خوشا به سعادت كسانى كه اين گونه‏اند. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: مِن عَلاماتِ العَقلِ، اَلعَمَلُ بِسُنَّةِ العَدل(1): از نشانه‏هاى عقل، عدالت پيشگى است.

* طبيب‏وار رفتار مى‏كند

انسان عاقل بايد با ناآگاهان مانند يك طبيب كه مريض را ملاقات مى‏كند، برخورد نمايد، طبيب يا پزشك هنگام معاينه با اهانت و تحقير به مداوا نمى‏پردازد. اگر مى‏خواهد عمل جرّاحى هم داشته باشد، با پتك بر سر مريض نمى‏كوبد. بلكه بيهوش مى‏نمايد، سپس عمل مى‏كند و علاوه بر آن پزشك هميشه مريض را به بهبودى اميدوار مى‏نمايد تا با تلقين هم بتواند در بيمار خود تأثيرگذارد.

امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:

يَنبَغي لِلعاقلِ أنْ يُخاطِبَ الجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبيبِ المريضَ(2): عاقل بايد با جاهل رفتار پزشك را داشته باشد.

* قول و فعلش يكى‏است

انسان عاقل سخنى را برزبان جارى نمى‏سازد كه خود به آن عمل نمى‏كند؛ گفتار و كردارش با هم سازگار است. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: العاقِلُ مَن صَدَّقَت اَقوالَهُ اَفعالُهُ(1): عاقل كسى است كه كردارش، گفتارش را تصديق كند.

* از تجربه‏ها پند مى‏گيرد

هر روز كه از عمر ما مى‏گذرد در مقابلمان جريان هاى مختلفى رخ مى‏دهد كه هر كدام تجربه‏اى گرانبهايند؛ لازم است انسان، از نيك و بد ديگران درس گيرد و از كارى كه مورد تنفراست بپرهيزد. از لقمان حكيم پرسيدند: ادب از كه آموختى؟ گفت: از بى‏ادبان. درست همين روش لقمان را در حديثى از امام على عليه‏السلام داريم: خردمند كسى است كه دورى گزيند از آن‏چه كه نادان به آن گرايش دارد: العاقِلُ مَن يَزهَدُ فيما يَرغَبُ فيهِ الجاهل(2). باز هم امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: العاقلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارُب:(3) عاقل كسى است كه تجربه‏ها او را پند دهد.

در حديث ديگرى مى‏فرمايد: العاقِلُ مَنِ اتَّعَظَ بِغَيرِه(4):عاقل كسى است كه از ديگران پند گيرد.

انسان هرچه در صدد باشد «پندپذيرى» را در خود افزايش دهد، در حقيقت وجود خود را آلايش كرده‏است امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: المَواعِظُ صِقالُ النُّفوس و جَلاءُ القلوبِ(5): پند و اندرز نفس آدمى را صيقل مى‏دهد و زنگار دل‏ها را مى‏زدايد.

* ديگران را حقير نمى‏شمرد

عاقل هيچ كس را دست كم نمى‏گيرد و خوار نمى‏شمرد. اين نكته بيشتر جنبه‏ى فكرى دارد. هستند افرادى كه گمان مى‏كنند، ديگران چيزى نمى‏فهمند و فهيم عالَمِ امكان فقط خودشان هستند و بس؛ ولى امام صادق عليه‏السلام اين نظريه را رد مى‏كند و مى‏فرمايد: عاقل كسى را خوار و سبك نمى‏كند: العاقلُ لا يَستَخِفُّ بِأحَدٍ(1).

* غيبت نمى‏كند

پشت سر ديگران بد صحبت كردن، انسان را از چشم ديگران مى‏اندازد و با توجه به حرمت غيبت از لحاظ شرعى و اين‏كه حق‏الناس هم به‏حساب مى‏آيد، بايد دقت نمود كه وارد اين گناه نشويم.

امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:

العاقلُ مَن صانَ لِسانَهُ عَنِ الغيبَةِ(2):عاقل كسى است كه زبانش را از غيبت نگه دارد.

* گفتارى اندك، جالب و مستدل دارد

زياد حرف زدن و بيهوده سخن گفتن، دلالت بر كمى عقل انسان دارد؛ كثرَةُ‏الكلامِ يَدُلُّ عَلى قِلَّةِ العقلِ. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: اذا قَلَّتِ العقولُ كَثُرَ الفُضولُ: وقتى عقل كم شد، گفتار بيهوده، زياد مى‏شود. يا در جاى ديگر مى‏فرمايد: كسى كه عقلش كم است بد حرف مى‏زند: مَن قَلَّ عَقلُهُ ساءَ خِطابُهُ(1). و آن حضرت نادان‏ترين فرد را كسى مى‏داند كه از ناسزاگويى و فحش دادنش شاداب باشد: اَسفَهُ السُّفَهاءِ المُتَبَجَّحُ بِفُحشِ الكلامِ(2). امام محمدباقر عليه‏السلام هم مى‏فرمايد: خداوند متعال از دشنام دهنده‏ى بى حيا در خشم است: اِنَّ اللّهَ يَبغُضُ الفاحِشَ المُتَفَحِّش(3). امام على عليه‏السلام در حديث ديگرى گفتارِ در حدّ نياز و مستدل را يادآورى مى‏فرمايد: العاقلُ لا يَتَكَلَّمُ الاّ لِحاجَتِهِ اَو لِحُجَّتِهِ و لا يَشتَغِلُ الاّ بِصَلاحِ آخِرَتِهِ(4): عاقل فقط به اندازه‏ى نياز يا دليل آوردن سخن مى‏گويد و به اصلاح امور آخرتش مى‏پردازد.

در تأييد حديث قبلى، در نهج‏البلاغه آمده‏است: عاقل يكباره زبان به سخن نمى‏گشايد. بلكه در سخنى كه مى‏خواهد بر زبان جارى كند، دقّت و تأمّل مى‏نمايد. لسانُ العاقلِ وَراءَ قَلبِه و قلبُ الاحمقِ وراءَ لسانِه(5): زبان عاقل پشت قلب اوست و قلب نادان پشت زبان او قرار دارد. يعنى عاقل يكباره زبان به سخن نمى‏گشايد.

* اعتماد به افكار خود ندارد

انسان عاقل و بهتر است بگوييم آدمى كه عقل دارد، بايد انديشه‏ها و آراى خود را حق نداند، بلكه احتمال اشتباه بودن آنها را براى خود، پيش فرض بداند زيرا همه يقين دارند كه معصوم نيستند و از طرف ديگر، از غير معصوم، انتظار كردار معصومانه داشتن نيز امرى باطل است. لذا نهايت دقّت، در اظهار نظر، آنهم در امور دنيايى لازم و ضرورى است و گرفتارى آخرت را نمى‏شود با توجيه كردار و رفتار خود، از خويش دور كنيم و احتياط در اين باره از همه‏جا واجب‏تر است. به همين خاطر امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:

العاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأْيَهُ و لَم يَثِقْ بِكُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفسُه:(1) عاقل كسى است كه رأى و نظر خود را متّهم نمايد و به آنچه نفسش برايش مى‏آرايد، اعتماد نكند.

براى پذيرشِ اين نكته و كاربردى كردن آن، اندكى به اطرافِ خود با تفكّر بنگريم آيا تا به حال كسى را ديده‏ايد كه احتمال اشتباه كردن انديشه‏ى خود را بدهد؟ فقط حضرت امير عليه‏السلام است كه اين هشدار را مى‏دهد. همه يقين داريم كه ما و اشتباه؟ العياذُ بِاللّه! انگار امرى غير ممكن است ولى بطور قطع بايد بدانيم، غير ممكن است اشتباه و خطا نكنيم؛نبايد گمان كنيم اگر ذرّه‏اى مى‏دانيم، عالم همه چيزيم. علم ما، در مقابل جهل ما، مانند يك نقطه در برابر اقيانوس است.

كسانى كه با كتاب مكاسب شيخ اعظم آشنايى دارند، مى‏دانند چگونه آسيابان، خواجه نصير رحمه‏الله را با آن همه عقل و درايت و علم نجوم، متوجه نمود تا به عقل و دانش خود اعتماد ننمايد و بداند كه يك سگ و انسان بى‏سواد بهتر از او مى‏فهميدند! آسيابان خواجه را از خوابيدن در فضاى باز و آزاد نهى كرد ولى او با محاسبات نجومى احتمال باريدن را منتفى دانست و راحت خوابيد؛ وقتى باران شروع شد، زير سقف آمد و پرسيد از كجا دانستى باران خواهد آمد؟ پاسخ داد سگى دارم كه وقتى بخواهد باران بيايد، مى‏رود زير سقف مى‏خوابد و ...

لذا بايد يقين بدانيم اشتباهاتِ ما، در مقابلِ‏اقداماتِ صحيحِ‏ما، بسيار زياد است.

* هر چيزى را در جاى خودش قرار مى‏دهد

از اميرالمؤمنين عليه‏السلام خواسته شد تا عاقل را توصيف نمايد، فرمود: هركس هر چيز را در جاى خود قرار دهد عاقل است. اين فرمايش گوياى نكات بسيار ظريفى است، حدِّاقل آن، اين است كه انسان براى انجام هر امرى ملاحظه و دقت نمايد؛ ابتدا جايگاه آن كجاست، سپس اقدام نمايد. هُوَ الَّذي يَضَعُ الشَّيءَ مَواضِعَه(1).از همه مهم‏تر اين‏كه بداند جايگاه اصلى آدمى جهان پس از مرگ است و دنياى زود گذر پلى براى عبور است؛بايد خود را طورى آماده كند كه بتواند در موضع آخرت قرارگيرد.

* با هواى نفس مخالفت مى‏كند

امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: العاقل مَن غَلَبَ هَواهُ و لَم يَبِعْ آخِرَتَهُ بِدُنياه:(2)عاقل بر هواى نفس خود پيروز مى‏شود و آخرتش را به دنيايش نمى‏فروشد. غلبه بر اميال نفسانى، نشانه‏ى بارز هر انسان خردمندى است زيرا مى‏داند كه اطاعت و پيروى از نفس يعنى اعتماد به نفس داشتن. در حديث ديگرى امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: العاقلُ مَن هَجَرَ شَهوَتَهُ و باعَ دُنياهُ بِآخِرِتِه(1): خردمند كسى است كه شهوتش را دور سازد و دنيايش را به آخرتش بفروشد. البته روشن است، منظور امام اين نيست كه انسان براى امر معاش و رزق حلال تلاش نكند بلكه دنياگرايى را نكوهش مى‏كند كه پايگاه مهمّى براى هواى نفس است. و الا تلاش براى امر معاش خانواده، جهاد در راه خدا محسوب شده‏است. الكادُّ على عَيالِه كَالمجاهِدِ في سَبيلِ اللّه.(2)

در حديث ديگرى از امام على عليه‏السلام آمده كه: خردمند در فرمانبرى از پروردگار خود، با هواى نفسش مخالفت مى‏نمايد:العاقلُ مَن عَصى هَواهُ في طاعَةِ رَبِّه:(3).

* غضب را مهار مى‏كند

همانطوركه مى‏دانيم، خشم و غضب شعبه‏اى از جنون و ديوانگى است(4) و بايد اين حالت را مهار كرد تا بتوان بر آن چيره شد.

امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:

العاقلُ مَن يَملِكُ نَفسَه اذا غَضِبَ و اذا رَغِبَ و اذا رَهِبَ(5): عاقل كسى است كه وقتى خشم نمود، خود را نگه‏دارد و هنگامى كه رغبت و ميل به چيزى نمود يا از چيزى ترسيد، خويشتندارى نمايد. در حديث ديگرى كسى را كه شهوت و غضب بر او چيره شود، سزاوار عاقل دانستن نمى داند: لا يَنبَغي أنْ يَعُدَّ عاقِلاً مَن يَغلِبَهُ الغَضَبُ و الشَّهوَةُ(1).

امام على عليه‏السلام در نامه‏اى به كارگزار خود، حارث هَمدانى مى‏فرمايد:

وَ اكْظِمِ الْغَيْظَ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَةُ:(2) خشمت را فرو نشان، وقتى داراى قدرتى گذشت كن، هنگام غضب، حليم و بُردبار باش، و در حكومت‏دارى مدارا كن تا آينده و عاقبتِ خوبى داشته‏باشى.

معناى حليم، (انسان بردبار) را هم از زبان يكتا ابرمرد جهان، بعد از رسول اكرم اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يعنى امام على عليه‏السلام بشنويم:

اِنَّمَا الحَليمُ مَن اِذا أُوذِيَ صَبَرَ و اذا ظُلِمَ غَفَرَ(3):در حقيقت حليم كسى است كه اگر اذيّت و آزار بيند، صبر كند و هنگامى كه بر او ستم شود، عفو نمايد و بگذرد.

همان حضرت، عاقل‏ترين افراد را كسى مى‏داند كه در مجازات كردن نادانان، از سكوت تجاوز نمى‏كند:

اَعقَلُ النّاسَ مَن لا يَتَجاوَزُ الصُّمتَ في عُقوبَةِ الجُهّالِ(4).

* قدرت انتخاب «بد» از «بدتر» را دارد

قدرت تعقّل انسانى بيشتر و بالاتر است كه بتواند بين دو «شرّ» يا «بدى» آن بدى را برگزيند، كه ضررش كمتر باشد و الاّ گزينش يك چيز خوب از يك چيز بد را همه كس مى‏تواند، انجام دهد.

امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:

لَيسَ العاقلُ مَن يَعرِفُ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ و لكِنَّ العاقلَ مَن يَعرِفُ خَيرَ الشَّرَّين(1): خردمند كسى نيست كه خير را از شرّ تشخيص دهد بلكه عاقل آن است كه بين دو بد، بهترينشان را انتخاب كند.

* زمان شناس و آينده‏نگر است

انسان خردمند اگر زمان‏شناس نباشد، دچار انحراف و عدم شناخت كامل از دين مى‏شود به همين جهت امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: عَلَى‏العاقلِ‏اَن يَكونَ عارِفا بِزَمانِه...(2): بر عاقل است كه نسبت به دوران خود عارف باشد. وقتى انسان زمان‏شناس باشد، آينده برايش روشن است، نقاط كور را مى‏شناسد و مى‏داند در پيش رويش چه قرار دارد.امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ناظِرُ قَلبِ اللَّبيبِ بِهِ يُبصِرُ أَمَدَهُ و يَعرِفُ غَورَهُ و نَجدَهُ: عاقل با چشم دل سرانجام كار را مى‏نگرد و پست و بلندى آن را تشخيص مى‏دهد.(3)

در حيث ديگرى مى‏فرمايد: اِنَّ العاقلَ مَن نَظَرَ في يَومِهِ لِغَدِهِ و سَعى في فَكاكِ نَفسهِ و عَمِلَ لِما لابُدَّ لَه و لا مَحيصَ لَهُ عَنه: به‏راستى خردمند كسى است كه امروز به فكر فردايش باشد و در آزاد كردن خود (از آنچه او را به دنيا وابسته مى‏كند) تلاش كند و براى آن‏چه راه گريزى از آن ندارد، فعاليت نمايد.(1)

* عجب و خودپسندى ندارد

انسان عاقل خود را برنمى‏گزيند تا چه برسد به اين‏كه وابستگان خود را بهتر از ديگران بداند؛ خود را برتر از ديگران ديدن، با عقل و خرد سازگارى ندارد: اِعجابُ المَرءِ بِنَفسهِ دليلٌ على ضَعفِ عَقلِه(2): خود را پسنديدن دليلى بر ضعف عقل است. امام على عليه‏السلام در نامه‏ى خود به مالك‏اشتر مى‏فرمايد: از خودپسندى بپرهيز و به آن‏چه كه موجب خودبزرگ‏بينى‏ات مى‏شود، اعتماد نكن و مبادا ستايش ديگران را در باره‏ى خود بپسندى زيرا اين خود، از موثَّق‏ترين فرصت‏هاى شيطان در نفس انسان است كه به‏وسيله، آن نيكوكارى محسنان را محو مى‏سازد: ايّاكَ وَ الاِعجابَ بِنَفسِكَ و الثِّقَةَ بِما يُعجِبُكَ مِنها و حُبِّ الاِطراءِ فَاِنَّ ذلِكَ مِن اَوثَقِ فُرَصِ الشَّيطانِ في نَفسِهِ لِيَمحَقَ ما يَكونُ مِن اِحسانِ المُحسِنين(3).

در نامه‏ى ديگرى مى‏فرمايد: خودبزرگ‏بينى، ضدِّ راه صواب، و آفت عقل است: وَاعلَم أنَّ الاِعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ و آفَةُ الاَلبابِ(4).

در حديث ديگرى بدترين انسان‏ها را كسى مى‏داند كه خود را بهتر از ديگران پندارد: شرُّالنّاسِ مَن يَرى أنَّهُ خَيرُهُم(5).به يقين اين حالت بدترين نوع خودپسندى است. انسانى را كه چنين پندارد، امام على عليه‏السلام نادان‏ترين مردم مى‏داند: أحمقُ النّاسِ مَن ظَنَّ أنَّهُ أعقلُ النّاس(1).

بدتر از همه‏ى آن‏چه تاكنون آمده، اين است كه در اين حديث مى‏فرمايد:خود پسندى عامل ازدياد دشمنان آدمى مى‏گردد: مبادا از خود راضى باشى كه بر تعداد دشمنانت مى‏افزايد: اِيّاكَ أنْ تَرضى عَن نَفسِكَ فَيَكْثُرَ السّاخِطُ(2).

البته اگر انسان، گرفتارِ خودبزرگ‏بينى باشد، منشأاعتماد به پندار، افكار و كردار خود داشتن را در خود پرورش مى‏دهد ولى انسان خردمند ـ همان‏طور كه قبلاً آورديم ـ به خود اعتماد و اطمينان ندارد؛ البته اگر نتواند خود را در اين امر بسازد و تربيت كند، بايد بداند كه شكار شيطان است و در محلِّ صيدِ شيطان قرار دارد؛ اين نكته را امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ايّاكَ وَ الثِّقَةَ بِنَفسِك فَاِنَّ ذلك مِن أكبَرِ مَصائِدِ الشَّيطان: از وثوق به خويشتن بپرهيز، زيرا كه آن از بزرگترين شكارگاه‏هاى شيطان است.(3)

* خودسرنيست، مشورت مى‏كند

انسان خردمند از تك روى و خود رأى بودن، دورى مى‏گزيند و بر نظرِ خود پا فشارى نمى‏ورزد؛ بر عكس دنبالِ نظرخواهى از ديگران و مشاوره مى‏باشد تا علم و آگاهى خويش را به رشد و تعالى برساند.

امام‏على عليه‏السلام مى‏فرمايد:

ـ حَقٌّ على العاقلِ أنْ يُضيفَ الى رَأيِهِ رَأىَ العُقلاءِ و يَضُمَّ الى عِلمِهِ علومَ العُلَماء: شايسته‏است هر عاقلى نظر ديگران را به ديدگاه خود اضافه كند و علوم دانشمندان و كارشناسان رابه علمش بيفزايد.

ـ حَقٌّ على العاقلِ أنْ يَستَديمَ الاِستِرشادَ و يَترُكَ الاِستِبدادَ:(1) لازم است خردمند دنبال رشد و تعالى خود باشد و استبداد و خودسرى را ترك كند.

* لجاحت نمى‏كند

لجاجت يعنى ستيزه‏گرى و دشمنى كردن. لجباز به كسى گويند كه بر آنچه خود مى‏فهمد و مى‏خواهد، اصرار و سرسختى زياد نمايد. مى‏توان گفت، خود سرى با لجاجت پيوندى ناگسستنى دارند. اگر فقط عناد در گفتار باشد، همان جدال و مراء مى‏شود كه يكى از صفات مذموم و زشت است. امام‏على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ايّاكُم و المِراءَ و الخُصومَةَ فَاِنَّهُما يُمرِضانِ القُلوبَ على الاِخوانِ و يَنبُتُ عَلَيهِمَا النِّفاقُ(2): از جدل و دشمنى بپرهيزيد زيرا اين دو، دل‏ها را بر ضد برادران، مريض و بدبين مى‏كند و درخت نفاق و اختلاف بر آن‏ها مى‏رويد.

اين مسأله آن‏قدر مهمّ است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «جبرئيل هميشه مرا از كينه‏توزى و عداوت با ديگران برحذر مى‏داشت ...»(3)

حتى اگر انسان حق به جانبش باشد و جدال را ترك كند، از ديدگاه پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خداوند خانه‏اى در بالاترين درجه‏ى بهشت براى او بسازد و هر كس جدال را ترك كند، در حالى‏كه جدالش باطل باشد، خداوند خانه‏اى در وسط بهشت برايش بنا كند(1).

بنابر اين اصرار و لجاجت بر آن‏چه خود مى‏فهمد، امرى ناپسند است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمايد:

ايّاكَ و اللَّجاجَةَ فَاِنَّ اَوَّلَها جَهلٌ و آخِرَها نَدامَةٌ: از لجبازى بپرهيز كه آغازش نادانى و انجامش پشيمانى است.(2)

امام على عليه‏السلام در نهج‏البلاغه مى‏فرمايد:

ـ اللَّجاجَةُ تَسُلُّ الرَّأىَ(3): لجاجت، رأى و نظر انسان را سست مى‏كند.

در جاى ديگر مى‏فرمايد:

ـ اللَّجاجُ بَذرُ الشَّرِّ(4): لجاجت بذر و تخم بدى است.

ـ اللَّجاجُ يُشينُ العقلَ(5): لجبازى و جدال، عقل را معيوب مى‏كند.

ـ اللَّجاجُ مَثارُ الحَربِ(6): لجبازى محل برافروختن جنگ است.

پس وقتى انسان بذر بدى را بپاشَد، زمينه‏ى عدم كارايى عقل و درايت خود را فراهم آورده، و چيزى جز جنگ و درگيرى براى خويش و ديگران نمى‏آفريند.

امام على عليه‏السلام اصرار ورزيدن را بزرگترين خطا مى‏داند و ما را به پرهيز از آن فرامى‏خواند: ايّاكَ و الاِصرارَ فَاِنَّهُ مِن أكبرِ الكبائِرِ و أعظَمِ الجَرائِم: از پافشارى دورى كنيد كه از بزرگترين گناهان و سنگين‏ترين جرم‏ها مى‏باشد.(1)

* به عيوب خود مى‏پردازد

همان‏طور كه در بحثِ «رقيب عقل» و «با هواى نفس مخالفت مى‏كند»، اشاره كرديم، بعضى از ما، چشمانمان را بر روى عيب‏ها و زشتى‏هاى خود مى‏بنديم و برعكس، كاستى‏ها و عيوب ديگران را با ذرّه بين مى‏بينيم؛ در حالى كه بايد بر عيب خود بينا، و بر عيبِ غير، نابينا باشيم. اين عمل مورد پسند امام على عليه‏السلام است: اَعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبِه بَصيرا و عَن عَيبِ غَيرِه ضَريرا(2): داناترين انسان كسى است كه به عيب خود آگاه، و از عيب ديگران چون شخص كورى بى‏اطلاع باشد.

* خوش‏رفتارى و مدارا مى‏كند

يكى از نشانه هاى عقل رفق و مدارا، همّت و تلاش براى ايجاد محبّت و دوستى است. رفق، به همان حالتى گفته مى‏شود كه انسان براى رفيق شدن با مردم در پيش مى‏گيرد. معاشرت جالب با ديگران، با خرد و عقل آدمى رابطه‏ى مستقيم دارد. هرچه خردِ بشر بيشتر، ارتباط او افزون‏تر. امام حسن عليه‏السلام مى‏فرمايد: رأسُ العقلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَميل(3): اوج عقل انسان، با مردم خوشرفتارى كردن است. وقتى با ديگران رفتار حسنه نداريم، بايد حداقل دقّت كنيم، باعث اذيّت و آزار آنان نشويم؛ امام على عليه‏السلام مى فرمايد: كَسبُ العقلِ كَفُّ الاَذْىِ(1): راهِ بدست آوردن عقل، خويشتندارى از آزار و اذيّت ديگران است.

از پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده: بعد از ايمان، دوستى و محبت به مردم درجه‏ى بالاى عقل را مى‏رساند: رَأسُ العقلِ بَعدَ الايمانِ التَّحَبُّبُ الى النّاس(2). باز از پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده كه فرمود: اَعقَلُ النّاسِ اَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ(3): عاقل‏ترين انسان، مداراكننده‏ترين فرد با مردم است.

در حديث ديگرى از آن حضرت آمده: مُداراةُ النّاسِ نِصفُ الايمانِ و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَيشِ: مدارا كردن با مردم، نصفِ ايمان، و نرم‏خويى با آنان نيمى از زندگى و خوشى است.(4)

امام صادق عليه‏السلام از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل فرمود: اَلتَّوَدُّدُ الى النّاسِ نِصفُ العقلِ:(5) دوستى با مردم نيمى از عقل است.

در حديث ديگرى مى‏فرمايد:أمَرَني رَبّي بِمُداراةِ النّاسِ كَما أمَرَني بأداءِ الفَرائِضِ(6): خداوند همان‏گونه كه مرا به انجامِ واجبات، امر فرموده، به من دستورِ داده با مردم، مدارا كنم.

در فرمايشى از حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام آمده‏است: نتيجه‏ى بردبارى رفق و مدارا مى‏باشد: ثَمَرَةُ الحِلمِ الرِّفق. و هم‏چنين در جاى ديگر مى‏فرمايد: ثَمَرَةُ العقلِ مُداراةُ النّاس: نتيجه‏ى خردمندى، با مردم مدارا كردن است.(1)

اين‏گونه رفتار كردن با عقل و فطرت انسان سازگارى دارد، خير و صلاح دنيا و آخرت ما در آن است كه در ايجاد محبت بكوشيم، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ثَلاثٌ يوجِبنَ المَحَبَّةَ: حُسنُ الخُلقِ و حُسنُ الرِّفقِ و التَّواضُع(2): سه چيز عامل ايجاد محبت است: خوش‏خويى، خوب رفاقت كردن و تواضع.

همان‏گونه كه مشاهده كرديم نقش اساسى را در رفق و مدارا، حلم و بردبارى، و تحمّل كردن ناهنجارى‏هاى ديگران دارد. امام على عليه‏السلام براى اين‏كه مارا به صفت كمالى مذكور برساند، نقش و تأثير حلم را روشن مى‏كند: وَجَدتُ الحِلمَ و الاِحتِمالَ اَنصُرُ لي مِن شَجعانِ الرِّجالِ:(3) (باتجربه) دريافتم كه بردبارى و تحمّل‏كردن، برايم يارى‏كننده‏تر از دلاور مردان ميدان شجاعتند.

علاوه بر نكات فوق، نكته‏ى ديگرى قابل توجه است كه مدارا كرده با مردم عامل پايدارى و بقا مى‏باشد: پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در سفارش‏هايى كه به حضرت امير دارند، آن‏را مطرح مى‏فرمايد: يا عليّ! ثلاثٌ مَن لَم يَكُنَّ فيهِ لَم يَقُم لَهُ عملٌ: وَرَعٌ يَحجِزُهُ عَن مَعاصِى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ و عِلمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهلَ السَّفيهِ و عقلٌ يُداري بِهِ النّاس: اى على 3چيز است كه هر كس آن‏ها را


 
 

(72)


نداشته باشد عملى براى او پابرجا نمى‏شود: ورع و پارسايى داشته باشد كه او را از نافرمانى خدا باز دارد؛ به علم و دانشى آراسته باشد كه از نادانىِ احمق برهاندش؛ داراى عقلى باشد كه با مردم مدارا كند(1)

* ديگران را استهزا نمى‏كند

يكى از صفات مذموم و غير عاقلانه اين است كه ديگران را مورد ريشخند قرار دهد و مسخره كند؛ ـ باصطلاح ـ «دست اندازد». توضيح بيشتر اين كه انسان خردمند نبايد با ديگران اين‏گونه برخورد نمايد حتّى اگر در مناظره و گفت‏وگو، با حالت تمسخر، در نگاه و گفتار، با طرف مقابل رفتار نمايد، عمل عاقلانه‏اى انجام نداده‏است.

در قرآن، آن‏جاكه موسى امر خدا را براى بنى‏اسرائيل مطرح كرد كه بايد گاوى را ذبح كنيد؛ آن‏ها از اين درخواست موسى شگفت‏زده شده و گفتند آيا ما را مسخره كرده‏اى! حضرت موسى در پاسخ فرمود پناه مى‏برم به خدا اگر از جاهلان باشم. يعنى مگر من نادانم كه ديگران را مورد ريشخند قرار دهم: «قالَ أعوذُ بِاللّهِ اَن أكونَ مِنَ الجاهلين»(2).

پى‏نوشتها:‌


1 ـ تحف‏العقول با ترجمه و تصحيح على‏اكبر غفارى، ص 422.
2 ـ غررالحكم، ص 841.
3 ـ همان، ص739.
4 ـ همان، ص 734.
5 ـ همان، ص 861.
6 ـ همان، ص 51،حديث1429،در حديث 1740 :العالِم من شهدت بصحَّة اقوالِه افعالُه و همچنين در حديث 1181 :المحسن من صدَّق اقواله افعاله آمده‏است.
7 ـ همان، ص57.
8 ـ همان، ص41.
9 ـ همان، ص46.
10 ـ همان، ص49.
11 ـ ميزان‏الحكمه، ج6، ص415. تحف‏العقول باترجمه، ص333 در ميزان‏الحكمه آن را از امام‏على (ع)آورده ولى در غررالحكم نيست.
12 ـ غررالحكم، ص84.
13 ـ همان، ص 627.
14 ـ همان، ص197.
15 ـ تحف‏العقول با ترجمه، ص306.
16 ـ غررالحكم، ص 68.
17 ـ نهج‏البلاغه، حكمت 40.
18 ـ غررالحكم، ص76.
19 ـ نهج‏البلاغه صبحى صالح، ص510، حكمت235.
20 ـ ميزان الحكمه، ج6،ص420.غررالحكم، ص86.
21 ـ غررالحكم، ص68.
22 ـ ميزان‏الحكمه، ج4 ص 119.
23 ـ غررالحكم، ص69.
24 ـ امام على(ع): ايّاكَ و الغَضَبَ فَاَوَلُّهُ جُنونٌ و آخِرُهُ نَدَمٌ: از غضب بپرهيزيد كه ابتدايش ديوانگى و آخِرش پشيمانى‏است. الحكم الزاهره، ص293.
25 ـ غررالحكم، ص89.
26 ـ همان، ص857.
27 ـ نهج‏البلاغه‏ى صبحى صالح، خطبه‏ى 69،ص459.
28 ـ غرر الحكم، ص300.
29 ـ همان، ص208.
30 ـ ميزان الحكمه، ج6، ص420.
31 ـ همان، ص421.
32 ـ نهج‏البلاغه، ترجمه‏ى مرحوم محمد دشتى، خ154، ص285.
33 ـ غررالحكم، ص238.
34 ـ خردگرايى در قرآن و حديث، ص 222.
3 ـ نهج‏البلاغه‏ى صبحى‏صالح، ص443، با استفاده از ترجمه‏ى عهدنامه‏ى مالك‏اشتر، در تحف‏العقول، ص142. در غررالحكم نيز تا فُرَصِ‏الشَّيطان آمده‏است، (ص150).
35 ـ نامه‏ى31، ص526 ترجمه‏ى مرحوم دشتى، و صبحى‏صالح، ص397.
36 ـ غررالحكم، ص444.
37 ـ همان، ص188.
38 ـ همان، ص147.
39 ـ غررالحكم، ص150.
40 ـ همان، ص 384.
41 ـ اصول كافى، ج2، ص317، حديث 2510. در اين باره به بحث مراء و جدال به كتب حديث و اخلاق مراجعه نماييد.
42 ـ همان.
43 ـ مجموعه‏ى ورّام، ج1، ص219، مترجم محمدرضا عطايى.
44 ـ تحف‏العقول با ترجمه، ص15.
45 ـ حكمت 179.
46 ـ ميزان‏الحكمه، ج8، ص484.
47 ـ غررالحكم، ص17.
48 ـ همان، ص18.
49 ـ همان، ص150.
50 ـ همان، ص200.
51 ـ ميزان‏الحكمه، ج6، ص343.
52 ـ غررالحكم، ص572.
53 ـ ميزان‏الحكمه، ج6، ص433.
54 ـ همان، ص423.
55 ـ تحف‏العقول، ص41.
56 ـ احكم الزاهره، ص202.
57 ـ همان ،ص 203
58 ـ غررالحكم، ص361 و 360.
59 ـ همان، ص365.
60 ـ همان، ص787.
61 ـ تحف‏العقول با ترجمه، ص9.
62 ـ بقره/ 67.