عاقل كيست؟
در بارهى انسانِ خردمند به اشاره نكاتى را قبلاً ذكر كرديم ولى هدف
مارا در شناخت بهتر برآورده نمىكند؛ آنچه هم اينجا مىآوريم، جامع نخواهدبود فقط
در حدّ هوشيار كردناست و الاّ بايد آن حديثِ بلندِ امام موسى بن جعفر عليهماالسلام
را مىآورديم كه در بارهى «عقل» و «جهل» و نيروى آنها بحث مفصّلى را مطرح فرموده
و به هشام سفارش مىفرمايد: «عقل و جهل را با لشكر هر كدام بشناس تا از هدايت شدگان
باشى»(1). قابل توجه است همين حديث از سماعةبن مهران با تغييراتى در
«كافى» كتاب عقل و جهل از امام صادق عليهالسلام نقل شده و لازم است با مطالعهى
اين حديث به عوامل عقل و جهل آگاه شويم؛ همه روزه از لشكر عقل و جهل سان ببينيم تا
بلكه با مقايسهى آنها با رفتار خود، متوجّه شويم، از كداميك از نيروهاى عقل يا
جهل، بيشتر استفاده مىكنيم و سعى و تلاش كنيم خود را به طرف عاقلان سوق دهيم. اين
حركت مستلزم مراقبت همه جانبه است، كه انسان هر لحظه به آن توجه داشته باشد در معرض
انحراف از طرف رقباى عقل است نه اينكه با خيال راحت دست به هركارى بزند و آسوده
خاطر باشد كه عاقلانه، و خير صلاحش همان است كه انجام مىدهد.
هر كسى با نظر خود، راجع به عاقل سخن مىگويد، شايد افرادى باشند كه از ديدِ ما
افرادى سادهلوحند ولى از منظرِ ديگرى عاقلترين افراد به حساب آيند يا افرادى از
ديد ما با تدبير و عاقلند ولى از نظر ديگران، آنان ناآگاه و بىتدبير باشند. اين
نكته را از اين جهت آورديم، كه بگوييم غرض ما اين نيست انسان عاقل را از ديدگاه خود
بسنجيم بلكه مىخواهيم فقط از ديدگاه معصومان عليهمالسلام مورد بررسى قرار دهيم تا
در اصلاح خويش كوشيده و كاستىها را برطرف كنيم كه بتوانيم جامعهاى در خورِ عقل
بسازيم.
عاقل اينگونه است:
* روى مرز خود حركت مىكند
هركس داراى حد وحدودى است بايد دقت نمايد پايش را از گليم خودش درازتر نكند.
منظور، آن است كه در چه حوزههايى تا كجا مىتوانيم پيش رويم و مرز ما در آنها تا
كجاست؟ امام على عليهالسلام مىفرمايد: لا عقلَ لِمَن يَتَجاوَزُ حَدَّهُ و
قَدرَه: كسى كه از حد و اندازهاش خارج شود عاقل نيست.(1) و باز
مىفرمايد: ما عَقَلَ مَن عَدا طَورَه: آن كه از مرزش تجاوز كرد خردمند نيست.(2)
* عادلانه رفتار مىكند
رفتار عادلانه همان روى مرز خود حركت كردن است ولى چون از اهميت
ويژهاى برخوردار است، جدا مطرح كرديم تا تأكيدى بر نكتهى فوق باشد. حركت عادلانه
يعنى با دشمن هم، عدل و داد داشتن. نه اين كه چون دشمن است، مى توان هر گونه با او
رفتار كرد. اگر اين خصلت را در خود پرورش دهيم، عقل را ميزان حركات و سكنات خود
قرار دادهايم و كارى بس دشوار است. خوشا به سعادت كسانى كه اين گونهاند. امام على
عليهالسلام مىفرمايد: مِن عَلاماتِ العَقلِ، اَلعَمَلُ بِسُنَّةِ العَدل(1):
از نشانههاى عقل، عدالت پيشگى است.
* طبيبوار رفتار مىكند
انسان عاقل بايد با ناآگاهان مانند يك طبيب كه مريض را ملاقات مىكند، برخورد
نمايد، طبيب يا پزشك هنگام معاينه با اهانت و تحقير به مداوا نمىپردازد. اگر
مىخواهد عمل جرّاحى هم داشته باشد، با پتك بر سر مريض نمىكوبد. بلكه بيهوش
مىنمايد، سپس عمل مىكند و علاوه بر آن پزشك هميشه مريض را به بهبودى اميدوار
مىنمايد تا با تلقين هم بتواند در بيمار خود تأثيرگذارد.
امام على عليهالسلام مىفرمايد:
يَنبَغي لِلعاقلِ أنْ يُخاطِبَ الجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبيبِ المريضَ(2):
عاقل بايد با جاهل رفتار پزشك را داشته باشد.
* قول و فعلش يكىاست
انسان عاقل سخنى را برزبان جارى نمىسازد كه خود به آن عمل نمىكند؛
گفتار و كردارش با هم سازگار است. امام على عليهالسلام مىفرمايد: العاقِلُ مَن
صَدَّقَت اَقوالَهُ اَفعالُهُ(1): عاقل كسى است كه كردارش، گفتارش را
تصديق كند.
* از تجربهها پند مىگيرد
هر روز كه از عمر ما مىگذرد در مقابلمان جريان هاى مختلفى رخ
مىدهد كه هر كدام تجربهاى گرانبهايند؛ لازم است انسان، از نيك و بد ديگران درس
گيرد و از كارى كه مورد تنفراست بپرهيزد. از لقمان حكيم پرسيدند: ادب از كه آموختى؟
گفت: از بىادبان. درست همين روش لقمان را در حديثى از امام على عليهالسلام داريم:
خردمند كسى است كه دورى گزيند از آنچه كه نادان به آن گرايش دارد: العاقِلُ مَن
يَزهَدُ فيما يَرغَبُ فيهِ الجاهل(2). باز هم امام على عليهالسلام
مىفرمايد: العاقلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارُب:(3) عاقل كسى است كه
تجربهها او را پند دهد.
در حديث ديگرى مىفرمايد: العاقِلُ مَنِ اتَّعَظَ بِغَيرِه(4):عاقل
كسى است كه از ديگران پند گيرد.
انسان هرچه در صدد باشد «پندپذيرى» را در خود افزايش دهد، در حقيقت وجود خود را
آلايش كردهاست امام على عليهالسلام مىفرمايد: المَواعِظُ صِقالُ النُّفوس و
جَلاءُ القلوبِ(5): پند و اندرز نفس آدمى را صيقل مىدهد و زنگار دلها
را مىزدايد.
* ديگران را حقير نمىشمرد
عاقل هيچ كس را دست كم نمىگيرد و خوار نمىشمرد. اين نكته بيشتر
جنبهى فكرى دارد. هستند افرادى كه گمان مىكنند، ديگران چيزى نمىفهمند و فهيم
عالَمِ امكان فقط خودشان هستند و بس؛ ولى امام صادق عليهالسلام اين نظريه را رد
مىكند و مىفرمايد: عاقل كسى را خوار و سبك نمىكند: العاقلُ لا يَستَخِفُّ
بِأحَدٍ(1).
* غيبت نمىكند
پشت سر ديگران بد صحبت كردن، انسان را از چشم ديگران مىاندازد و با توجه به
حرمت غيبت از لحاظ شرعى و اينكه حقالناس هم بهحساب مىآيد، بايد دقت نمود كه
وارد اين گناه نشويم.
امام على عليهالسلام مىفرمايد:
العاقلُ مَن صانَ لِسانَهُ عَنِ الغيبَةِ(2):عاقل كسى است كه زبانش
را از غيبت نگه دارد.
* گفتارى اندك، جالب و مستدل دارد
زياد حرف زدن و بيهوده سخن گفتن، دلالت بر كمى عقل انسان دارد؛
كثرَةُالكلامِ يَدُلُّ عَلى قِلَّةِ العقلِ. امام على عليهالسلام مىفرمايد: اذا
قَلَّتِ العقولُ كَثُرَ الفُضولُ: وقتى عقل كم شد، گفتار بيهوده، زياد مىشود. يا
در جاى ديگر مىفرمايد: كسى كه عقلش كم است بد حرف مىزند: مَن قَلَّ عَقلُهُ ساءَ
خِطابُهُ(1). و آن حضرت نادانترين فرد را كسى مىداند كه از ناسزاگويى
و فحش دادنش شاداب باشد: اَسفَهُ السُّفَهاءِ المُتَبَجَّحُ بِفُحشِ الكلامِ(2).
امام محمدباقر عليهالسلام هم مىفرمايد: خداوند متعال از دشنام دهندهى بى حيا در
خشم است: اِنَّ اللّهَ يَبغُضُ الفاحِشَ المُتَفَحِّش(3). امام على
عليهالسلام در حديث ديگرى گفتارِ در حدّ نياز و مستدل را يادآورى مىفرمايد:
العاقلُ لا يَتَكَلَّمُ الاّ لِحاجَتِهِ اَو لِحُجَّتِهِ و لا يَشتَغِلُ الاّ
بِصَلاحِ آخِرَتِهِ(4): عاقل فقط به اندازهى نياز يا دليل آوردن سخن
مىگويد و به اصلاح امور آخرتش مىپردازد.
در تأييد حديث قبلى، در نهجالبلاغه آمدهاست: عاقل يكباره زبان به سخن
نمىگشايد. بلكه در سخنى كه مىخواهد بر زبان جارى كند، دقّت و تأمّل مىنمايد.
لسانُ العاقلِ وَراءَ قَلبِه و قلبُ الاحمقِ وراءَ لسانِه(5): زبان عاقل
پشت قلب اوست و قلب نادان پشت زبان او قرار دارد. يعنى عاقل يكباره زبان به سخن
نمىگشايد.
* اعتماد به افكار خود ندارد
انسان عاقل و بهتر است بگوييم آدمى كه عقل دارد، بايد انديشهها و
آراى خود را حق نداند، بلكه احتمال اشتباه بودن آنها را براى خود، پيش فرض بداند
زيرا همه يقين دارند كه معصوم نيستند و از طرف ديگر، از غير معصوم، انتظار كردار
معصومانه داشتن نيز امرى باطل است. لذا نهايت دقّت، در اظهار نظر، آنهم در امور
دنيايى لازم و ضرورى است و گرفتارى آخرت را نمىشود با توجيه كردار و رفتار خود، از
خويش دور كنيم و احتياط در اين باره از همهجا واجبتر است. به همين خاطر امام على
عليهالسلام مىفرمايد:
العاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأْيَهُ و لَم يَثِقْ بِكُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ
نَفسُه:(1) عاقل كسى است كه رأى و نظر خود را متّهم نمايد و به آنچه
نفسش برايش مىآرايد، اعتماد نكند.
براى پذيرشِ اين نكته و كاربردى كردن آن، اندكى به اطرافِ خود با تفكّر بنگريم
آيا تا به حال كسى را ديدهايد كه احتمال اشتباه كردن انديشهى خود را بدهد؟ فقط
حضرت امير عليهالسلام است كه اين هشدار را مىدهد. همه يقين داريم كه ما و اشتباه؟
العياذُ بِاللّه! انگار امرى غير ممكن است ولى بطور قطع بايد بدانيم، غير ممكن است
اشتباه و خطا نكنيم؛نبايد گمان كنيم اگر ذرّهاى مىدانيم، عالم همه چيزيم. علم ما،
در مقابل جهل ما، مانند يك نقطه در برابر اقيانوس است.
كسانى كه با كتاب مكاسب شيخ اعظم آشنايى دارند، مىدانند چگونه آسيابان، خواجه
نصير رحمهالله را با آن همه عقل و درايت و علم نجوم، متوجه نمود تا به عقل و دانش
خود اعتماد ننمايد و بداند كه يك سگ و انسان بىسواد بهتر از او مىفهميدند!
آسيابان خواجه را از خوابيدن در فضاى باز و آزاد نهى كرد ولى او با محاسبات نجومى
احتمال باريدن را منتفى دانست و راحت خوابيد؛ وقتى باران شروع شد، زير سقف آمد و
پرسيد از كجا دانستى باران خواهد آمد؟ پاسخ داد سگى دارم كه وقتى بخواهد باران
بيايد، مىرود زير سقف مىخوابد و ...
لذا بايد يقين بدانيم اشتباهاتِ ما، در مقابلِاقداماتِ صحيحِما، بسيار زياد
است.
* هر چيزى را در جاى خودش قرار
مىدهد
از اميرالمؤمنين عليهالسلام خواسته شد تا عاقل را توصيف نمايد،
فرمود: هركس هر چيز را در جاى خود قرار دهد عاقل است. اين فرمايش گوياى نكات بسيار
ظريفى است، حدِّاقل آن، اين است كه انسان براى انجام هر امرى ملاحظه و دقت نمايد؛
ابتدا جايگاه آن كجاست، سپس اقدام نمايد. هُوَ الَّذي يَضَعُ الشَّيءَ مَواضِعَه(1).از
همه مهمتر اينكه بداند جايگاه اصلى آدمى جهان پس از مرگ است و دنياى زود گذر پلى
براى عبور است؛بايد خود را طورى آماده كند كه بتواند در موضع آخرت قرارگيرد.
* با هواى نفس مخالفت مىكند
امام على عليهالسلام مىفرمايد: العاقل مَن غَلَبَ هَواهُ و لَم يَبِعْ
آخِرَتَهُ بِدُنياه:(2)عاقل بر هواى نفس خود پيروز مىشود و آخرتش را به
دنيايش نمىفروشد. غلبه بر اميال نفسانى، نشانهى بارز هر انسان خردمندى است زيرا
مىداند كه اطاعت و پيروى از نفس يعنى اعتماد به نفس داشتن. در حديث ديگرى امام على
عليهالسلام مىفرمايد: العاقلُ مَن هَجَرَ شَهوَتَهُ و باعَ دُنياهُ بِآخِرِتِه(1):
خردمند كسى است كه شهوتش را دور سازد و دنيايش را به آخرتش بفروشد. البته روشن است،
منظور امام اين نيست كه انسان براى امر معاش و رزق حلال تلاش نكند بلكه دنياگرايى
را نكوهش مىكند كه پايگاه مهمّى براى هواى نفس است. و الا تلاش براى امر معاش
خانواده، جهاد در راه خدا محسوب شدهاست. الكادُّ على عَيالِه كَالمجاهِدِ في
سَبيلِ اللّه.(2)
در حديث ديگرى از امام على عليهالسلام آمده كه: خردمند در فرمانبرى از پروردگار
خود، با هواى نفسش مخالفت مىنمايد:العاقلُ مَن عَصى هَواهُ في طاعَةِ رَبِّه:(3).
* غضب را مهار مىكند
همانطوركه مىدانيم، خشم و غضب شعبهاى از جنون و ديوانگى است(4)
و بايد اين حالت را مهار كرد تا بتوان بر آن چيره شد.
امام على عليهالسلام مىفرمايد:
العاقلُ مَن يَملِكُ نَفسَه اذا غَضِبَ و اذا رَغِبَ و اذا رَهِبَ(5):
عاقل كسى است كه وقتى خشم نمود، خود را نگهدارد و هنگامى كه رغبت و ميل به چيزى
نمود يا از چيزى ترسيد، خويشتندارى نمايد. در حديث ديگرى كسى را كه شهوت و غضب بر
او چيره شود، سزاوار عاقل دانستن نمى داند: لا يَنبَغي أنْ يَعُدَّ عاقِلاً مَن
يَغلِبَهُ الغَضَبُ و الشَّهوَةُ(1).
امام على عليهالسلام در نامهاى به كارگزار خود، حارث هَمدانى مىفرمايد:
وَ اكْظِمِ الْغَيْظَ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ وَ احْلُمْ عِنْدَ
الْغَضَبِ وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَةُ:(2)
خشمت را فرو نشان، وقتى داراى قدرتى گذشت كن، هنگام غضب، حليم و بُردبار باش، و در
حكومتدارى مدارا كن تا آينده و عاقبتِ خوبى داشتهباشى.
معناى حليم، (انسان بردبار) را هم از زبان يكتا ابرمرد جهان، بعد از رسول اكرم
اسلام صلىاللهعليهوآله يعنى امام على عليهالسلام بشنويم:
اِنَّمَا الحَليمُ مَن اِذا أُوذِيَ صَبَرَ و اذا ظُلِمَ غَفَرَ(3):در
حقيقت حليم كسى است كه اگر اذيّت و آزار بيند، صبر كند و هنگامى كه بر او ستم شود،
عفو نمايد و بگذرد.
همان حضرت، عاقلترين افراد را كسى مىداند كه در مجازات كردن نادانان، از سكوت
تجاوز نمىكند:
اَعقَلُ النّاسَ مَن لا يَتَجاوَزُ الصُّمتَ في عُقوبَةِ الجُهّالِ(4).
* قدرت انتخاب «بد» از «بدتر» را
دارد
قدرت تعقّل انسانى بيشتر و بالاتر است كه بتواند بين دو «شرّ» يا
«بدى» آن بدى را برگزيند، كه ضررش كمتر باشد و الاّ گزينش يك چيز خوب از يك چيز بد
را همه كس مىتواند، انجام دهد.
امام على عليهالسلام مىفرمايد:
لَيسَ العاقلُ مَن يَعرِفُ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ و لكِنَّ العاقلَ مَن يَعرِفُ
خَيرَ الشَّرَّين(1): خردمند كسى نيست كه خير را از شرّ تشخيص دهد بلكه
عاقل آن است كه بين دو بد، بهترينشان را انتخاب كند.
* زمان شناس و آيندهنگر است
انسان خردمند اگر زمانشناس نباشد، دچار انحراف و عدم شناخت كامل از
دين مىشود به همين جهت امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: عَلَىالعاقلِاَن يَكونَ
عارِفا بِزَمانِه...(2): بر عاقل است كه نسبت به دوران خود عارف باشد.
وقتى انسان زمانشناس باشد، آينده برايش روشن است، نقاط كور را مىشناسد و مىداند
در پيش رويش چه قرار دارد.امام على عليهالسلام مىفرمايد: ناظِرُ قَلبِ اللَّبيبِ
بِهِ يُبصِرُ أَمَدَهُ و يَعرِفُ غَورَهُ و نَجدَهُ: عاقل با چشم دل سرانجام كار را
مىنگرد و پست و بلندى آن را تشخيص مىدهد.(3)
در حيث ديگرى مىفرمايد: اِنَّ العاقلَ مَن نَظَرَ في يَومِهِ لِغَدِهِ و سَعى
في فَكاكِ نَفسهِ و عَمِلَ لِما لابُدَّ لَه و لا مَحيصَ لَهُ عَنه: بهراستى
خردمند كسى است كه امروز به فكر فردايش باشد و در آزاد كردن خود (از آنچه او را به
دنيا وابسته مىكند) تلاش كند و براى آنچه راه گريزى از آن ندارد، فعاليت نمايد.(1)
* عجب و خودپسندى ندارد
انسان عاقل خود را برنمىگزيند تا چه برسد به اينكه وابستگان خود
را بهتر از ديگران بداند؛ خود را برتر از ديگران ديدن، با عقل و خرد سازگارى ندارد:
اِعجابُ المَرءِ بِنَفسهِ دليلٌ على ضَعفِ عَقلِه(2): خود را پسنديدن
دليلى بر ضعف عقل است. امام على عليهالسلام در نامهى خود به مالكاشتر مىفرمايد:
از خودپسندى بپرهيز و به آنچه كه موجب خودبزرگبينىات مىشود، اعتماد نكن و مبادا
ستايش ديگران را در بارهى خود بپسندى زيرا اين خود، از موثَّقترين فرصتهاى شيطان
در نفس انسان است كه بهوسيله، آن نيكوكارى محسنان را محو مىسازد: ايّاكَ وَ
الاِعجابَ بِنَفسِكَ و الثِّقَةَ بِما يُعجِبُكَ مِنها و حُبِّ الاِطراءِ فَاِنَّ
ذلِكَ مِن اَوثَقِ فُرَصِ الشَّيطانِ في نَفسِهِ لِيَمحَقَ ما يَكونُ مِن اِحسانِ
المُحسِنين(3).
در نامهى ديگرى مىفرمايد: خودبزرگبينى، ضدِّ راه صواب، و آفت عقل است:
وَاعلَم أنَّ الاِعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ و آفَةُ الاَلبابِ(4).
در حديث ديگرى بدترين انسانها را كسى مىداند كه خود را بهتر از ديگران پندارد:
شرُّالنّاسِ مَن يَرى أنَّهُ خَيرُهُم(5).به يقين اين حالت بدترين نوع
خودپسندى است. انسانى را كه چنين پندارد، امام على عليهالسلام نادانترين مردم
مىداند: أحمقُ النّاسِ مَن ظَنَّ أنَّهُ أعقلُ النّاس(1).
بدتر از همهى آنچه تاكنون آمده، اين است كه در اين حديث مىفرمايد:خود پسندى
عامل ازدياد دشمنان آدمى مىگردد: مبادا از خود راضى باشى كه بر تعداد دشمنانت
مىافزايد: اِيّاكَ أنْ تَرضى عَن نَفسِكَ فَيَكْثُرَ السّاخِطُ(2).
البته اگر انسان، گرفتارِ خودبزرگبينى باشد، منشأاعتماد به پندار، افكار و
كردار خود داشتن را در خود پرورش مىدهد ولى انسان خردمند ـ همانطور كه قبلاً
آورديم ـ به خود اعتماد و اطمينان ندارد؛ البته اگر نتواند خود را در اين امر بسازد
و تربيت كند، بايد بداند كه شكار شيطان است و در محلِّ صيدِ شيطان قرار دارد؛ اين
نكته را امام على عليهالسلام مىفرمايد: ايّاكَ وَ الثِّقَةَ بِنَفسِك فَاِنَّ ذلك
مِن أكبَرِ مَصائِدِ الشَّيطان: از وثوق به خويشتن بپرهيز، زيرا كه آن از بزرگترين
شكارگاههاى شيطان است.(3)
* خودسرنيست، مشورت مىكند
انسان خردمند از تك روى و خود رأى بودن، دورى مىگزيند و بر نظرِ
خود پا فشارى نمىورزد؛ بر عكس دنبالِ نظرخواهى از ديگران و مشاوره مىباشد تا علم
و آگاهى خويش را به رشد و تعالى برساند.
امامعلى عليهالسلام مىفرمايد:
ـ حَقٌّ على العاقلِ أنْ يُضيفَ الى رَأيِهِ رَأىَ العُقلاءِ و يَضُمَّ الى
عِلمِهِ علومَ العُلَماء: شايستهاست هر عاقلى نظر ديگران را به ديدگاه خود اضافه
كند و علوم دانشمندان و كارشناسان رابه علمش بيفزايد.
ـ حَقٌّ على العاقلِ أنْ يَستَديمَ الاِستِرشادَ و يَترُكَ الاِستِبدادَ:(1)
لازم است خردمند دنبال رشد و تعالى خود باشد و استبداد و خودسرى را ترك كند.
* لجاحت نمىكند
لجاجت يعنى ستيزهگرى و دشمنى كردن. لجباز به كسى گويند كه بر آنچه
خود مىفهمد و مىخواهد، اصرار و سرسختى زياد نمايد. مىتوان گفت، خود سرى با لجاجت
پيوندى ناگسستنى دارند. اگر فقط عناد در گفتار باشد، همان جدال و مراء مىشود كه
يكى از صفات مذموم و زشت است. امامعلى عليهالسلام مىفرمايد: ايّاكُم و المِراءَ
و الخُصومَةَ فَاِنَّهُما يُمرِضانِ القُلوبَ على الاِخوانِ و يَنبُتُ عَلَيهِمَا
النِّفاقُ(2): از جدل و دشمنى بپرهيزيد زيرا اين دو، دلها را بر ضد
برادران، مريض و بدبين مىكند و درخت نفاق و اختلاف بر آنها مىرويد.
اين مسأله آنقدر مهمّ است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «جبرئيل هميشه
مرا از كينهتوزى و عداوت با ديگران برحذر مىداشت ...»(3)
حتى اگر انسان حق به جانبش باشد و جدال را ترك كند، از ديدگاه پيامبر اسلام
صلىاللهعليهوآله خداوند خانهاى در بالاترين درجهى بهشت براى او بسازد و هر كس
جدال را ترك كند، در حالىكه جدالش باطل باشد، خداوند خانهاى در وسط بهشت برايش
بنا كند(1).
بنابر اين اصرار و لجاجت بر آنچه خود مىفهمد، امرى ناپسند است كه پيامبر
صلىاللهعليهوآله مىفرمايد:
ايّاكَ و اللَّجاجَةَ فَاِنَّ اَوَّلَها جَهلٌ و آخِرَها نَدامَةٌ: از لجبازى
بپرهيز كه آغازش نادانى و انجامش پشيمانى است.(2)
امام على عليهالسلام در نهجالبلاغه مىفرمايد:
ـ اللَّجاجَةُ تَسُلُّ الرَّأىَ(3): لجاجت، رأى و نظر انسان را سست
مىكند.
در جاى ديگر مىفرمايد:
ـ اللَّجاجُ بَذرُ الشَّرِّ(4): لجاجت بذر و تخم بدى است.
ـ اللَّجاجُ يُشينُ العقلَ(5): لجبازى و جدال، عقل را معيوب مىكند.
ـ اللَّجاجُ مَثارُ الحَربِ(6): لجبازى محل برافروختن جنگ است.
پس وقتى انسان بذر بدى را بپاشَد، زمينهى عدم كارايى عقل و درايت خود را فراهم
آورده، و چيزى جز جنگ و درگيرى براى خويش و ديگران نمىآفريند.
امام على عليهالسلام اصرار ورزيدن را بزرگترين خطا مىداند و ما را به پرهيز از
آن فرامىخواند: ايّاكَ و الاِصرارَ فَاِنَّهُ مِن أكبرِ الكبائِرِ و أعظَمِ
الجَرائِم: از پافشارى دورى كنيد كه از بزرگترين گناهان و سنگينترين جرمها
مىباشد.(1)
* به عيوب خود مىپردازد
همانطور كه در بحثِ «رقيب عقل» و «با هواى نفس مخالفت مىكند»،
اشاره كرديم، بعضى از ما، چشمانمان را بر روى عيبها و زشتىهاى خود مىبنديم و
برعكس، كاستىها و عيوب ديگران را با ذرّه بين مىبينيم؛ در حالى كه بايد بر عيب
خود بينا، و بر عيبِ غير، نابينا باشيم. اين عمل مورد پسند امام على عليهالسلام
است: اَعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبِه بَصيرا و عَن عَيبِ غَيرِه ضَريرا(2):
داناترين انسان كسى است كه به عيب خود آگاه، و از عيب ديگران چون شخص كورى بىاطلاع
باشد.
* خوشرفتارى و مدارا مىكند
يكى از نشانه هاى عقل رفق و مدارا، همّت و تلاش براى ايجاد محبّت و
دوستى است. رفق، به همان حالتى گفته مىشود كه انسان براى رفيق شدن با مردم در پيش
مىگيرد. معاشرت جالب با ديگران، با خرد و عقل آدمى رابطهى مستقيم دارد. هرچه خردِ
بشر بيشتر، ارتباط او افزونتر. امام حسن عليهالسلام مىفرمايد: رأسُ العقلِ
مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَميل(3): اوج عقل انسان، با مردم خوشرفتارى
كردن است. وقتى با ديگران رفتار حسنه نداريم، بايد حداقل دقّت كنيم، باعث اذيّت و آزار آنان نشويم؛
امام على عليهالسلام مى فرمايد: كَسبُ العقلِ كَفُّ الاَذْىِ(1): راهِ
بدست آوردن عقل، خويشتندارى از آزار و اذيّت ديگران است.
از پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله نقل شده: بعد از ايمان، دوستى و محبت به مردم
درجهى بالاى عقل را مىرساند: رَأسُ العقلِ بَعدَ الايمانِ التَّحَبُّبُ الى
النّاس(2). باز از پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله نقل شده كه فرمود:
اَعقَلُ النّاسِ اَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ(3): عاقلترين انسان،
مداراكنندهترين فرد با مردم است.
در حديث ديگرى از آن حضرت آمده: مُداراةُ النّاسِ نِصفُ الايمانِ و الرِّفقُ
بِهِم نِصفُ العَيشِ: مدارا كردن با مردم، نصفِ ايمان، و نرمخويى با آنان نيمى از
زندگى و خوشى است.(4)
امام صادق عليهالسلام از پيامبر صلىاللهعليهوآله نقل فرمود: اَلتَّوَدُّدُ
الى النّاسِ نِصفُ العقلِ:(5) دوستى با مردم نيمى از عقل است.
در حديث ديگرى مىفرمايد:أمَرَني رَبّي بِمُداراةِ النّاسِ كَما أمَرَني بأداءِ
الفَرائِضِ(6): خداوند همانگونه كه مرا به انجامِ واجبات، امر فرموده،
به من دستورِ داده با مردم، مدارا كنم.
در فرمايشى از حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدهاست: نتيجهى بردبارى رفق و مدارا مىباشد: ثَمَرَةُ الحِلمِ الرِّفق. و همچنين در جاى ديگر
مىفرمايد: ثَمَرَةُ العقلِ مُداراةُ النّاس: نتيجهى خردمندى، با مردم مدارا كردن
است.(1)
اينگونه رفتار كردن با عقل و فطرت انسان سازگارى دارد، خير و صلاح دنيا و آخرت
ما در آن است كه در ايجاد محبت بكوشيم، امام على عليهالسلام مىفرمايد: ثَلاثٌ
يوجِبنَ المَحَبَّةَ: حُسنُ الخُلقِ و حُسنُ الرِّفقِ و التَّواضُع(2):
سه چيز عامل ايجاد محبت است: خوشخويى، خوب رفاقت كردن و تواضع.
همانگونه كه مشاهده كرديم نقش اساسى را در رفق و مدارا، حلم و بردبارى، و تحمّل
كردن ناهنجارىهاى ديگران دارد. امام على عليهالسلام براى اينكه مارا به صفت
كمالى مذكور برساند، نقش و تأثير حلم را روشن مىكند: وَجَدتُ الحِلمَ و
الاِحتِمالَ اَنصُرُ لي مِن شَجعانِ الرِّجالِ:(3) (باتجربه) دريافتم كه
بردبارى و تحمّلكردن، برايم يارىكنندهتر از دلاور مردان ميدان شجاعتند.
علاوه بر نكات فوق، نكتهى ديگرى قابل توجه است كه مدارا كرده با مردم عامل
پايدارى و بقا مىباشد: پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله در سفارشهايى كه به حضرت
امير دارند، آنرا مطرح مىفرمايد: يا عليّ! ثلاثٌ مَن لَم يَكُنَّ فيهِ لَم يَقُم
لَهُ عملٌ: وَرَعٌ يَحجِزُهُ عَن مَعاصِى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ و عِلمٌ يَرُدُّ
بِهِ جَهلَ السَّفيهِ و عقلٌ يُداري بِهِ النّاس: اى على 3چيز است كه هر كس آنها
را
(72)
نداشته باشد عملى براى او پابرجا نمىشود: ورع و پارسايى داشته باشد كه او را از
نافرمانى خدا باز دارد؛ به علم و دانشى آراسته باشد كه از نادانىِ احمق برهاندش؛
داراى عقلى باشد كه با مردم مدارا كند(1)
* ديگران را استهزا نمىكند
يكى از صفات مذموم و غير عاقلانه اين است كه ديگران را مورد ريشخند
قرار دهد و مسخره كند؛ ـ باصطلاح ـ «دست اندازد». توضيح بيشتر اين كه انسان خردمند
نبايد با ديگران اينگونه برخورد نمايد حتّى اگر در مناظره و گفتوگو، با حالت
تمسخر، در نگاه و گفتار، با طرف مقابل رفتار نمايد، عمل عاقلانهاى انجام
ندادهاست.
در قرآن، آنجاكه موسى امر خدا را براى بنىاسرائيل مطرح كرد كه بايد گاوى را
ذبح كنيد؛ آنها از اين درخواست موسى شگفتزده شده و گفتند آيا ما را مسخره
كردهاى! حضرت موسى در پاسخ فرمود پناه مىبرم به خدا اگر از جاهلان باشم. يعنى مگر
من نادانم كه ديگران را مورد ريشخند قرار دهم: «قالَ أعوذُ بِاللّهِ اَن أكونَ مِنَ
الجاهلين»(2).
پىنوشتها:
1 ـ تحفالعقول با ترجمه و تصحيح علىاكبر غفارى، ص 422.
2 ـ غررالحكم، ص 841.
3 ـ همان، ص739.
4 ـ همان، ص 734.
5 ـ همان، ص 861.
6 ـ همان، ص 51،حديث1429،در حديث 1740 :العالِم من شهدت بصحَّة اقوالِه افعالُه و
همچنين در حديث 1181 :المحسن من صدَّق اقواله افعاله آمدهاست.
7 ـ همان، ص57.
8 ـ همان، ص41.
9 ـ همان، ص46.
10 ـ همان، ص49.
11 ـ ميزانالحكمه، ج6، ص415. تحفالعقول باترجمه، ص333 در ميزانالحكمه آن را از
امامعلى (ع)آورده ولى در غررالحكم نيست.
12 ـ غررالحكم، ص84.
13 ـ همان، ص 627.
14 ـ همان، ص197.
15 ـ تحفالعقول با ترجمه، ص306.
16 ـ غررالحكم، ص 68.
17 ـ نهجالبلاغه، حكمت 40.
18 ـ غررالحكم، ص76.
19 ـ نهجالبلاغه صبحى صالح، ص510، حكمت235.
20 ـ ميزان الحكمه، ج6،ص420.غررالحكم، ص86.
21 ـ غررالحكم، ص68.
22 ـ ميزانالحكمه، ج4 ص 119.
23 ـ غررالحكم، ص69.
24 ـ امام على(ع): ايّاكَ و الغَضَبَ فَاَوَلُّهُ جُنونٌ و آخِرُهُ نَدَمٌ: از غضب
بپرهيزيد كه ابتدايش ديوانگى و آخِرش پشيمانىاست. الحكم الزاهره، ص293.
25 ـ غررالحكم، ص89.
26 ـ همان، ص857.
27 ـ نهجالبلاغهى صبحى صالح، خطبهى 69،ص459.
28 ـ غرر الحكم، ص300.
29 ـ همان، ص208.
30 ـ ميزان الحكمه، ج6، ص420.
31 ـ همان، ص421.
32 ـ نهجالبلاغه، ترجمهى مرحوم محمد دشتى، خ154، ص285.
33 ـ غررالحكم، ص238.
34 ـ خردگرايى در قرآن و حديث، ص 222.
3 ـ نهجالبلاغهى صبحىصالح، ص443، با استفاده از ترجمهى عهدنامهى مالكاشتر، در
تحفالعقول، ص142. در غررالحكم نيز تا فُرَصِالشَّيطان آمدهاست، (ص150).
35 ـ نامهى31، ص526 ترجمهى مرحوم دشتى، و صبحىصالح، ص397.
36 ـ غررالحكم، ص444.
37 ـ همان، ص188.
38 ـ همان، ص147.
39 ـ غررالحكم، ص150.
40 ـ همان، ص 384.
41 ـ اصول كافى، ج2، ص317، حديث 2510. در اين باره به بحث مراء و جدال به كتب حديث
و اخلاق مراجعه نماييد.
42 ـ همان.
43 ـ مجموعهى ورّام، ج1، ص219، مترجم محمدرضا عطايى.
44 ـ تحفالعقول با ترجمه، ص15.
45 ـ حكمت 179.
46 ـ ميزانالحكمه، ج8، ص484.
47 ـ غررالحكم، ص17.
48 ـ همان، ص18.
49 ـ همان، ص150.
50 ـ همان، ص200.
51 ـ ميزانالحكمه، ج6، ص343.
52 ـ غررالحكم، ص572.
53 ـ ميزانالحكمه، ج6، ص433.
54 ـ همان، ص423.
55 ـ تحفالعقول، ص41.
56 ـ احكم الزاهره، ص202.
57 ـ همان ،ص 203
58 ـ غررالحكم، ص361 و 360.
59 ـ همان، ص365.
60 ـ همان، ص787.
61 ـ تحفالعقول با ترجمه، ص9.
62 ـ بقره/ 67.