الحياة ، جلد ۴

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۲۲ -


سخن نهايى اينكه : آنچه از شرع محمدى و تعاليم آن مفهوم مى شود، اين است كه مسلمانان مكلف به مبارزه با فقر و برانداختن و ريشه كن كردن آنند، و بايد آن را از عرصه زندگى بشرى در همه سرزمينها دور كنند. و ريشه كن كردن هر چيز زمانى به صورت صحيح و ثمر بخش و اساسى امكانپذير مى شود، كه علتها و عاملهاى اساسى آن برانداخته شود، چنانكه عقل و نقل هر دو بر اين حقيقت دلالت دارند.
درباره آنچه در ستايش فقر آمده است و منظور از اين ستايش ، در پايان ((نگاهى به سراسر فصل )) آينده سخن خواهيم گفت ؛ آنجا را بنگريد.
فصل سى و نهم : اسلام و فقر، مبارزه اى فراگستر(10)
- همنشينى با بينوايان ، اصلى بزرگ
قرآن :
1 و اءصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى ، يريدون و جهه ، و لا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدنيا، و لا تطع من اءغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان اءمره فرطا.(1145)
خويشتن را براى زندگى با كسانى (تهيدستانى ) كه بامداد و شامگاه پروردگار خود را مى خوانند و خالصانه روى به او مى آورند، آماده ساز؛ مبادا ايشان را از نظر دور دارى و خواستار آرايه هاى زندگى دنيا (و همنشينى با اغنيا) شوى ؛ و از كسى فرمان مبر كه دل او را از ذكر خويش غافل ساختيم ، و او پيروى هواى خود كرد، و كارش از هنجار برون گشت .
حديث :
1 النبى (ص ): طوبى لمن ... خالط اءهل الذلة و المسكنة .(1146)
پيامبر (ص ): خوشا به حال آن كس ... كه با بيچارگان و مسكينان معاشرت دارد.
2 النبى (ص ) - لما نزلت الآية (المذكورة )، قام النبى (ص ) يلتمسهم (اءى فقراء الا صحاب ، الذين نزلت فيهم الا ية )، فاءصابهم فى مؤ خّر المسجد يذكرون اللّه عزّ و جلّ، فقال : ((الحمد اللّه الذى لم يمتنى حتى اءمرنى اءن اءصبر نفسى مع رجال من اءمتى ، معكم المحيا ومعكم الممات )).(1147)
پيامبر (صص ) - هنگامى كه آيه بالا نازل شد، پيامبر (ص ) برخاست و به جستجوى آنان (عابدان تهيدست ) پرداخت و در ته مسجد آنان را مشغول ذكر خدا يافت ، پس فرمود: ((سپاس خداى را كه مرگ مرا نرساند تا آنكه به من فرمان داد كه با مردانى از امّت خود همنشين باشم ؛ زندگى من با شما باد و مرگ من با شما)).
3 النبى (ص ) - فيما اءوصى به اءميرالمؤ منين عليّا (ع ) عند وفاته : اءوصيك بالصّلاة عند وقتها...وحبّ المساكين ومجالستهم .(1148)
پيامبر (ص ) - از جمله وصيّتهاى آن حضرت به اميرالمؤ منين (ع )، به هنگام وفات : تو را سفارش مى كنم به گزاردن نماز در وقت خود... و دوست داشتن بينوايان و همنشينى با ايشان .
4 النبى (ص ): يا اءباذر! اءكثر من يدخل النّار المستكبرون ، فقال رجل : و هل ينجو من الكبر اءحد يا رسول الله ؟ قال : نعم ، من لبس الصوف ، و ركب الحمار، و حلب الشاه ، و جالس ‍ المساكين )).(1149)
پيامبر (ص ): اى ابوذر! بيشترين كسانى كه وارد دوزخ مى شوند مستكبران (خود بزرگ بينان و متكبران )اند. مردى پرسيد: اى پيامبر خدا آيا كسى هست كه كبر نداشته باشد؟ فرمود: آرى ، كسى كه جامه پشمين (درشت - بافت و كم بها) بپوشد، و سوار الاغ (وسائل سوارى ساده و بى تعين ) شود، و (با دست خود) شير گوسفند بدوشد (كارهاى خود را به دست خود انجام دهد، و پيوسته امر و نهى نكند)، و با مردم نادار و بينوا نشست و برخاست داشته باشد.
بنگريد!
در اينجا اندكى درنگ مى كنيم تا به ستيغ افراشته اين تعليم بزرگ - و امثال آن - اشاره كنيم ، كه پيامبر اكرم (ص )، به دوست صحابى راستگو و بزرگوار خود، ابوذر غفارى ، آموخت ؛ يعنى فرو افكنى متكبران و ويرانگرى پايگاههاى ايشان . چرا؟ چون استكبار (تكبر - خود را از ديگران برتر دانستن و بالاتر پنداشتن و ديگران را زير دست قرار دادن )، بزرگترين مصيبت انسان است ، در طول تاريخ دراز و آكنده او از ستم و جور و محروميت و درد و اندوه .
و آشكار است كه عمده ترين شكل استكبار، شكل اقتصادى آن است ، كه ((استكبار سياسى )) متحد با آن است و ((استكبار فرهنگى )) كارگزار آن . و از سنگين ترين فاجعه ها براى توده هاى مردم آن است كه اعيان و مستكبران و كارگزاران ايشان براى خود، نسبت به ديگران ، برترى و فضيلت قائلند، و به اين اعتقاد دارند كه توده مردم براى آن آفريده شده اند تا همچون بردگان ايشان باشند، و شب و روز براى تاءمين آسايش و رفاه ايشان كار كنند؛ و همه نعمتها و موهبتها و لذتها مخصوص ايشان است ؛ و پس مانده اى كه از ايشان به ديگران مى رسد، همان نيز نشانه فضيلت و بزرگوارى اين گروه است .(1150)
با توجه به اين طرز تصور، بايد گفت كه پيشرفته ترين جنبشهاى پيوند را با اصلاح اجتماعى داشته است ، مبارزه بر ضد استكبار اقتصادى است ، با هدف فرو كوفتن آن و ايستادگى در برابر سران قوم و مستكبران و ستم ايشان ، از آن دست كه انبيا (ع ) براى آن برخاسته اند، و اوصيا (ع ) - با همه امكانات خود، تا حد اهدا كردن خون خويش و كسان و پيروانشان - به گسترش دامنه آن پرداخته اند. و اين چيزى است كه دو شاهد روزگاران ، سرخى شفق شامگاهان و فلق بامدادان ، همواره گواه آن بوده اند و خواهند بود.
و قرآن كريم ، بر اين مبارزه سخت تاءكيد كرده است زيرا كه هدف از دعوت قرآن برانگيختن مردمان به قسط و عدل است ، و زيرا كه همه انقلابها و اصلاحات به اين اصل بستگى دارد، چه هيچ چيز جامعه را اصلاح نمى كند مگر عدل - به تعبير مولا اميرالمؤ منين (ع ).(1151)
و آشكار است كه براى بر پا داشتن قسط در ميان مردم و سرشار گشتن زندگيها از آن ، تا زمانى كه استكبار و مستكبران (بويژه مستكبران اقتصادى - سرمايه داران و سرمايه دارى ) در جامعه ها حضور دارند، راهى وجود پيدا نخواهد كرد؛ و تا زمانى كه اينان طرد نشده اند هيچ امكانى براى هيچ حركت دگرگونساز و اصلاحى وجود نخواهد داشت ، چه آنان كسانى هستند كه - به تعبير پيامبر بزرگ (ص ) - مال در ميان ايشان وفور يافته و آنان را به ناسپاسى (و سرمستى و بيخبرى ) واداشته است (1152)؛ و همانانند خاستگاههاى تباهيها و بى بند و باريها و ستمگريها و عقب ماندگيها؛ و به تعبير پيامبر بزرگ (ص ) باعث فتنه ها (نابسامانيها و آشفتگيهاى اجتماعى ) ايشانند و تداوم آن زير سر ايشان است .(1153) و به همين دليل (عينا)، پيامبران (ع )، از آغاز كار خود و پس از دعوت مردمان به ايمان آوردن به خداوند متعال ، به طرد كردن آنان مى پرداختند و صاحبان ترازو و پيمانه را طرف خطاب قرار مى دادند و از ايشان مى خواستند كه حق مردمان را در وزن كردن يا پيمايش تمام بدهند، و از اين بابت به آنان زيان نرسانند، و در خريد و فروش حقوق مردمان را ضايع نكنند، و در گرداندن كارهاى اقتصادى جامعه ستم نگسترند.
آرى ! پيامبران (ع )، از آغاز به تشخيص عمق اين غده سرطانى در كالبد اجتماع واقف بودند، كه عامل مكنده خون توده هاست ؛ اين بود كه به ريشه كن كردن ماده آن - با كمال قدرت و قوت - روى مى آوردند.
ابوذر غفارى ، صحابى انقلابى - مناجاتگر شبهاى ربذه و خورشيد بيابانهاى آن - نيز به مبارزه با اين گروه متكاثر و مستكبر در ((يثرب )) (مدينه منوره ) و ((دمشق )) پرداخت ، تا تعاليمى را كه از دوست خود حضرت محمد (ص ) فرا گرفته بود به ديگران نيز برساند.
و مايه كمال تاءسف است كه اين نقطه حركت پيامبرانه قرآنى - حركت حياتبخش و سازنده - آن جايى را كه بايد در ((فقاهت اسلامى )) اشغال كرده باشد (بويژه درباره مسائل مربوط به مالكيت و حرمت آن ) اشغال نكرده است . و تا زمانى كه علما و امرا اين نقطه حركت را بخوبى نشناسند و از همه ابعاد آن آگاه نگردند، ((انقلابى كامياب )) و ((حياتى اسلامى )) در ميان ملتها و اقوام مسلمان وجود پيدا نخواهد كرد، زيرا كه موانع اساسى در راه تحقق پيدا كردن احكام دين ، و نفوذ يافتن آنها در جانها و دلها، و پرداختن مردم به كسب فضايل اسلامى مستكبرانند، كه مخالف اجراى عدالتند، و زنده ماندن (و عملى شدن ) احكام دين به اجراى عدالت است العدل حياة الاءحكام (1154)؛ و عدل با حضور دشمنان عدل ، روى تحقق نخواهد ديد.
5 النبى (ص ): اءحب المساكين و اءكثر مجالستهم .(1155)
پيامبر (ص ): بينوايان را دوست بدار و با ايشان بسيار همنشينى كن .
6 النبى (ص ): القربة الى الله حب المساكين و الدنو منهم .(1156)
پيامبر (ص ): وسيله نزديكى به خدا، دوست داشتن بينوايان و نزديك شدن به ايشان است .
7 النبى (ص ):...جالسوا الفقراء.(1157)
پيامبر (ص ):...با فقيران همنشين شويد.
8 النبى (ص ) - قال سلمان : اءوصانى خليلى اءبوالقاسم (ص ) بسبع ، لا اءدعهن على كل حال الى اءن اءموت :...و اءن اءحب الفقراء و اءدنو منهم .(1158)
پيامبر (ص ) - سلمان مى گويد: دوستم ابوالقاسم (حضرت محمد) (ص )، مرا به هفت چيز سفارش كرد كه از انجام دادن آنها تا زمان مرگ دست برنخواهم داشت ...و يكى آنكه بينوايان را دوست بدارم و به آنان نزديك شوم .
9 - الامام على (ع ) - فى ذم من يجنح الى مصاحبة الاءغنياء لا الفقراء: اللغو مع الاءغنياء اءحب اليه من الذكر مع الفقراء.(1159)
امام على (ع ) - در نكوهش كسى كه تمايل به همنشينى با توانگران دارد نه بينوايان : بيهوده گذرانى با توانگران در نظر او بهتر است از ياد خدا كردن با فقيران .
10 الامام على (ع ) - من وصيته التاريخية المعروفة :...الله ! الله ! فى الفقراء و المساكين ، فشار كوهم فى معايشكم .(1160)
امام على (ع ) - از وصيت تاريخى و معروف آن امام :...خدا! خدا! درباره فقيران و بينوايان ، پس آنان را در معيشتها شريك خود سازيد.
11 الامام السجاد (ع ): اللهم حبب الى صحبة الفقراء...(1161)
امام سجاد (ع ): خدايا! همنشينى با فقيران را محبوب من قرار داده .
12 الامام الحسن (ع ) - مر الحسن بن على (ع )، على فقراء و قد وضعوا كسيرات على الاءرض ، و هم قعود يلتقطونها و ياءكلونها، فقالوا له : هلم يا ابن بنت رسول الله الى الغداء...فنزل و قال : ان الله لا يحب المستكبرين ، و جعل ياءكل معهم ...(1162)
امام حسن (ع ) - امام حسن بن على (ع ) از كنار فقيرانى گذشت كه خرده هاى نان را بر روى زمين نهاده بودند و نشسته بودند و آنها را بر مى داشتند و مى خوردند، (چون امام به نزديك آنان رسيد) گفتند: اى نواده پيامبر، بياييد با ما غذا بخوريد!...آن حضرت نشست و فرمود: ((خدا مستكبران را دوست ندارد))، و با آنان غذا خورد...
13 الامام الحسين (ع ) - مر الحسين بن على بمساكين و هم ياءكلون كسرا لهم على كساء، فسلم عليهم ، فدعوه الى طعامهم فجلس معهم ...(1163)
امام حسين (ع ) - امام حسين بن على (ع ) بر فقيرانى گذشت كه خرده هاى نان را بر روى جامه اى نهاده بودند و مى خوردند؛ امام به ايشان سلام كرد، آنان او را به خوردن طعام دعوت كردند، پس در كنار ايشان نشست ...
14 الامام الباقر (ع ): ما شيعتنا الا من اتقى الله و اءطاعه ، و ما كانوا يعرفون الا بالتواضع ...و تعهد الجيران ، من الفقراء و ذوى المسكنة ، و الغارمين ، و الاءيتام ...(1164)
امام باقر (ع ): از شيعيان ما نيست مگر كسى كه از خدا بترسد و طاعت خدا كند؛ و شيعيان جز به فروتنى ...و رسيدگى به همسايگان فقير تهيدست ، و وامداران و يتيمان شناخته نمى شدند...
15 الامام الصادق (ع ) - من رسالته الى جماعة الشيعة :...و عليكم بحب المساكين المسلمين ، فان من حقرهم و تكبر عليهم ، فقد زل عن دين الله ، و الله له حاقر ماقت . و قد قال اءبونا رسول الله (ص ): ((اءمرنى ربى بحب المساكين المسلمين منهم )). و اعلموا اءن من حقر اءحدا من المسلمين ، اءلقى الله عليه المقت منه و المحقرة حتى يمقته الناس اءشد مقتا، فاتقوا الله فى اخوانكم المسلمين المساكين ، فان لهم عليكم حقا اءن تحبوهم ؛ فان الله اءمر نبيه (ص ) بحبهم . فمن لم يحب من اءمر الله بحبه فقد عصى الله و رسوله ، و من عصى الله و رسوله و مات على ذلك مات من الغاوين .(1165)
امام صادق (ع ) - از نامه آن حضرت به شيعيان :...بر شما باد دوستى مسلمانان فقير و تهيدست ، كه هر كس كه آنان را كوچك بشمارد و برايشان تكبر ورزد، از دين خدا منحرف شده است و خدا او را تحقير كند و دشمن دارد. پدر ما رسول الله (ص ) فرموده است : ((پروردگارم مرا به دوستى مسلمانان مسكين فرمان داد)). و بدانيد كه هركس يكى از مسلمانان را تحقير كند، خدا چندان بر او بيزارى و تحقير خويش ‍ فرو بارد، كه همه مردمان سخت از او بيزار شوند، پس درباره برادران مسلمان تهيدست ، از خدا بترسيد، و بدانيد كه آنان را بر شما حق آن است كه دوستشان بداريد، زيرا خداوند متعال پيامبرش را به دوستى آنان فرمان داد. پس هركس كسانى را كه خدا به دوست داشتن آنان امر كرده است دوست نداشته باشد، نسبت به خدا و پيامبر خدا نافرمانى كرده است ، و هركس چنين كند و بر اين حال بميرد، همچون گمراهان از دنيا رفته است .
# عالم بزرگوار، احمد بن فهد حلى مى گويد: ((چگونه ممكن است شخص عاقل از دوستى فقر و فقيران خود را دور نگاه دارد، در صورتى كه مى بيند همه اوليا و اوصيا بر اين اوصاف بوده اند؟ بلكه ايستادن به خدمت خدا، و فرمانبردارى از فرستادگان او و شريعتهاى آنان ، و زنده نگاه داشتن دين خدا، و بزرگداشت آيين حق ، و يارى فرستادگان الاهى و تبليغ دعوت ايشان ، از زمان آدم تا زمان پيامبر ما محمد (ص )، جز به دست صاحبان فقر و مسكنت صورت نگرفته است ...))(1166)
بنابراين اصل ثابت در تاريخ و تجربه بشرى ، بر علماى دين و مبلغان آيين و حاكمان اسلامى لازم است كه آن كسان كه در پيرامون ايشان جمع مى شوند، جز مستضعفان و محرومان نباشند، يعنى كسانى كه در زمانهاى گذشته ياران پيامبران و ياوران مصلحان بودند و به رسالتهاى ايشان پيش از همه ايمان مى آوردند، و هدفهاى آنان را عملى مى كردند، نه متكاثران و ثروتمندان و كسانى كه دشمنان پيامبران و دعوت كنندگان به حق بودند، و به معارضه و مخالفت با ايشان بر مى خاستند، و از آنان عيب جويى مى كردند. به همين گونه بر علماى دين و امراى اسلام لازم است كه به آن تشكلهاى اجتماعى و احزاب سياسى ، كه بنيادگذاران آنها ثروتمندان و متكاثرانند، روى خوش نشان ندهند و آنها را تاءييد نكنند.(1167)
تذييل : عالمان دين و حاكمان مسلمين و انگيزش ايشان به همنشينى با مستضعفين
قرآن :
1 و يا قوم لا اءسالكم عليه مالا، ان اءجرى الا على الله ، و ما اءنا بطارد الذين آمنوا، انهم ملاقوا ربهم ، و لكنى اءراكم قوما تجهلون# (1168)
اى مردم ، من براى اين كار (دعوت به دين الاهى )، مالى از شما نمى طلبم ، مزد مرا تنها خدا مى دهد، و من كسانى (از محرومان ) را كه ايمان آورده اند طرد نمى كنم ، آنان به حضور پروردگار خويش خواهند رفت ، ليكن مى بينم كه شما مردمى نادانيد#(1169)
2 و ما اءنا بطارد المؤ منين # ان اءنا الا نذير مبين# (1170)
من مؤ منان (تهيدست ) را از خود طرد نمى كنم # من تنها بيم دهنده اى روشنگرم #
حديث :
# احاديثى كه در آغاز فصل گذشت ، اين موضوع را نيز - به طريق اولى - مى رسانيد، يعنى انگيزش عالمان و حاكمان دينى به نزديك شدن به مستضعفان و نشست و برخاست با ايشان . احاديث ديگرى نيز هست كه در اينجا دو تا از آنها را نقل مى كنيم :
1 جاء فى ((الحديث القدسى )) فى خطاب الله تعالى لموسى الكليم (ع ): ((اذا راءيت نفسك تحب المساكين و تبغض الجبارين ، فذلك آية رضاى )).(1171)
در ((حديث قدسى ))، در خطاب خداوند متعال به حضرت موسى (ع ) آمده است : ((اگر خود را چنان ببينى كه بينوايان را دوست مى دارى و از جباران و ستمگران بيزارى ، اين نشانه خشنودى من است )).
2 و جاء فى ((الحديث القدسى ))، فيما وصف الله تعالى به نبينا الاءعظم (ص ) لموسى بن عمران (ع ): ((...اخوانه المساكين ...))(1172)
در ((حديث قدسى ))، در توصيف خداوند بزرگ ، از پيامبر بزرگوار ما (ص )، براى موسى بن عمران (ع ) آمده است :...بينوايان برادران اويند...)).
# مهمترين نتيجه اى كه از همنشينى با فقيران و مستضعفان و نزديك بودن به ايشان به دست مى آيد دو امر است :
1- نفوذ فروتنى در جان آدمى ، و تقويت احساس بشرى در انسان .
2- آگاه شدن از احوال مستضعفان ، براى جلوگيرى از كمبودها و رفع نيازمنديهاى ايشان ، به شكلى شايسته و مستقيم و مؤ ثر، به همانگونه كه پيشتر به آن اشاره شد.
و آشكار است كه اين دو امر، از مهمترين امورى است كه بايد مورد توجه و اقدام علما و امرا قرار گيرد؛ اسلام كه مردمان را به مصاحبت و مخالطت با فقرا و دوست داشتن آنان مى خواند، به طريق اولى علما و امرا را نيز چنين مى خواهد. تعاليم اسلامى و سيره عملى پيامبر اكرم (ص ) و اوصياى او نيز چنين اقتضا دارد. علما و حكام كسانى هستند كه تحمل نكردن پرخورى و پرمصرفى ستمكاران و گرسنگى ستمديدگان وظيفه ايشان است . و اگر - به فرض - به همنشينى با ظالمان (ظالمان اقتصادى شكمباره و جز ايشان ) بپردازند، چگونه مى توانند در برابر ستمهاى اقتصادى آنان بر آشوبند؟ و اگر با ستمديدگان گرسنه آميزش نكنند، چگونه مى توانند گرسنگى و كمبوددارى آنان را لمس كنند، تا آن را برنتابند و در پى چاره جويى جدى و راستين و ريشه اى اين حرمانها و سقوطها برآيند؟
آگاهى
شايد اين مطلب بر پژوهنده پوشيده نمانده باشد كه ذكر كلمه ((مسلمانان )) (در حديث 15)، در بسيارى از تعاليم نيامده است ، بلكه آنچه در آنها آمده است ، بيشتر - به ملاكهايى چند(1173) - جنبه اطلاق و تعميم دارد. و در اينگونه موارد هم كه قيد شده است ، چه بسا از همه جهات ، مخصص نباشد.
و امكان آن هست كه تصريح به قيد ((مسلمانان ))، در اينجا به دو سبب باشد: حكمت و دعوت ؛ اما نخست به سبب اهميت دوستى اسلامى (در ميان همه مسلمانان )؛ و اينكه آن حقى است از حقوق مسلمان نسبت به مسلمان ديگر؛ و اما دوم براى آنكه فقيران غير مسلمان نيز به معتقدات حق مسلمانان تمايل پيدا كنند و ايمان آورند، و به زندگى برتر و پاداش سرشار جاودانى برسند؛ و در اين جهان نيز - بجز كمك و مساعدت - از معاشرت نزديك و از محبت مسلمانان - بويژه عالمان و حاكمان - برخوردار گردند.
نگاهى به سراسر فصل
همنشينى با فقيران ...: دورى گزيدن از فقيران و بينوايان و از زندگى و معيشت آنان ، و لمس نكردن بدبختيها و دردهايى كه از فقر و ناكامى حاصل مى شود، سبب ناآگاه ماندن از احوال ايشان است و غافل شدن از نيازمنديهاى آنان ، در معيشت و زندگى و بهداشت و آموزش و پرورش و فرهنگ عمومى و اخلاق دينى و آگاه شدن از احكام دين ، و باعث بيخبرى است از سختى و بدبختى و بيمارى و درد و گرسنگى و برهنگى و آزار سرما و گرما و ديگر ناراحتيهايى كه نصيب ايشان مى شود.
به همين گونه دور ماندن از آنان مايه بى اطلاعى از حوادثى است كه بر سر فرزندان و زنان ايشان در نتيجه محروم ماندن از دارو و درمان و پاكيزگى و تعليم و تربيت و نظاير اينها فرود مى آيد، و ندانستن اينكه چه شمارى از ايشان در نتيجه اين محروميتها جان به جان آفرين تسليم مى كنند، و چه شمارى به علت مرگ اخلاقى سقوط مى كنند. اين بيخبريها و بى اطلاعيها سبب مى شود تا اجتماع وظيفه اى را كه نسبت به قشرهاى گوناگون مستضعف دارد به انجام نرساند.
و همه اينها مفاسد اجتماعى و ستمهاى انسانى بزرگى است كه اسلام به هيچ وجه آنها را جايز نمى شمارد. و براى همين است كه تعاليم اسلامى ، بر معاشرت با فقيران و سرزدن به آنان و مراقبت حال و احوال ايشان و دعوت آنان در مجالس و مراسم تاءكيد مى كند، تا فقيران نيز همچون ديگران در معرض ديد باشند، و از خودشان و مشكلاتشان سخن بگويند، و مردم ديگر از احوال ايشان آگاه گردند، و به رفع نيازهاى آنان برخيزند، و در معيشت با ايشان شريك شوند، و آنچه را كه نياز دارند در دسترسشان بگذارند.
حديث نبوى مذكور در متن (حديث 6)، دوستى بينوايان و نزديك شدن به ايشان را وسيله تقرب به خداى متعال معرفى كرده است ؛ و چه اهميت دينى و تربيتى و معنوى از اين بالاتر؟ و در سخنان امام صادق (ع ) (حديث 15)، آمده است كه دوستى فقيران و مسكينان حقى از حقوق ايشان است ؛ و چه بيدارباش اجتماعى از اين آشكارتر! زيرا كه دوستى سبب نزديك شدن و معاشرت مى شود، كه نتيجه آن آگاه شدن از احوال ايشان ، و اقدام براى رفع نيازمنديهاى آنان و رساندن معيشت اين قشرها به تراز معيشتى عمومى است . و چون چنين شود، برادرى اسلامى و ديگر تعليماتى كه به چنين برادرى دعوت مى كند، مى تواند در عمل تحقق يابد.
احاديثى كه بر لزوم معاشرت با مستضعفان دلالت دارد
1- پيامبر اكرم (ص )، در خطاب به فقراى اصحاب خود فرمود: معكم المحيا و معكم الممات (1174) - زيستن با شما باد و مردن با شما. اين سخن مى رساند كه آنچه اسلام مى پسندد اين است كه بينوايان در متن زندگى اجتماع جاى داشته باشند نه در كناره هاى دور آن . در اين باره در تذييل همين ((نگاه )) سخنى خواهيم آورد. از اينجا معلوم مى شود كه انزواهاى ششگانه اى كه از آنها ياد كرديم و گفتيم كه از پيامدها و نتايج منفى و شوم فقر است (1175)، نبايد در هيچ سرزمينى كه پرچم اسلام در آن به اهتزاز درمى آيد و خود را تابع تعاليم اين دين مبين مى داند، مشاهده شود؛ چه اين انزواها - آشكارا - با همراه بودن فقيران و بينوايان با ديگر مردمان ، در حيات و ممات ، سازگار نيست (يعنى ((معيت ))ى كه در حديث ذكر شده است ).
و از ميان انزواهاى ياد شده ، از همه مهمتر انزواى سياسى است ، چيزى كه واجب است در جامعه اسلامى قطعا مردود شناخته شود. و اين برنامه جز با شركت دادن فقيران و محرومان در احزاب سياسى و مجالس محلى و قانونگذارى تحقق پيدا نخواهد كرد؛ پس لازم است كه آنان نيز در انتخابات آزاد باشند و همچون ديگران در سرنوشت خود شريك شوند و افرادى از خود نامزد كنند و راءى بدهند؛ و از امكانات تبليغى كافى براى نامزدهاى خود و راءى دادن به نام آنان برخوردار باشند، تا شايد بتوانند از اين راه مقدارى از حقوق گوناگون از دست رفته خود را بازگيرند، و كرامت انسانى و حيثيت اجتماعى خويش ‍ را بازيابند، و به تراز سياسى و پايگاه حقوقى و مكانت دينى خود نايل گردند.
و لازم است كه دادن اين فرصت به ايشان صورتى واقعى داشته باشد، و آنان در عمل ، آزادى و آگاهى و اختيار خود را به كار اندازند، نه اينكه اغنيا و متكاثران از آن بهره بردارى كنند، و با تبليغ به اسم محرومان و بيچارگان ، وجدان جامعه را به غفلت كشند، و باز همه كار به دست خود ايشان بماند و از احياى حقوق محرومان جز اسمى در ميان نباشد(#).
2- در سخنان امام صادق (ع ) (حديث 15) - كه پيش از اين به اهميت آن اشاره كرديم - آمده است كه دوست داشتن بينوايان حقى از حقوق ايشان است ، و بر مؤ من متعهد مراعات كردن و اداى آن لازم است . و آشكار است كه اگر جامعه اى محرومان را دوست بدارد، با آنان آمد و شد مى كند، و اگر با آنان همچون با دوستان و برادران آمد و شد كرد، آنان را در زندگى خود شريك مى سازد و نمى گذارد كه در بدبختى محروميت و مسكنت باقى بمانند، بلكه مى كوشد تا ايشان را از چنگال فقر رهايى بخشد و از مغاكهاى سقوط آور تنگدستى و بينوايى بيرون آورد؛ و چنين جامعه اى ، سير و سرزنده و ايمن از آفات گرما و سرما به خواب نمى رود، در حالى كه گروههايى فراوان از مردم محروم ، از درد فقر و كمبود رنج كشند و در زير ضربه هاى سرما و گرما قرار داشته باشند، و فشار برهنگى و بى خانمانى و ناتندرستى را پذيرا گردند، و از آسيبهاى حاصل از نداشتن تعليم و تربيت - چنانكه اشاره كرديم - زيانهاى دنيوى و اخروى بسيار بينند.
3- يكى از فايده هاى بزرگ معاشرت با محرومان و همنشينى با ايشان و رفتن به نزد آنان ، و بر فرشهاى ناچيز ايشان نشستن ، و در كوخهاى ايشان حضور يافتن ، و به درد دل آنان گوش فرا دادن ، افزايش حس ‍ فروتنى است در شخص و زنده شدن روح انسانيت در او، و تحريك احساسات بشرى ، و هميارى نوعى ، و نيكى رسانى اسلامى . و از اين راه انسان توفيق پيدا مى كند تا به كار خير بپردازد، و واقعيت زندگى محرومانه را لمس كند، و خود بزرگ بينى و تكبر و ناشكرى را از جان خويش دور سازد، و از يك غفلت اجتماعى مهلك نجات يابد. و در اين هنگام است كه شكر خداوند را بجا آورده است ، و برادرى دينى را در مال خود شريك ساخته است - چنانكه خدا او را شريك قرار داده است - و بدين گونه مى تواند حقوق ظاهرى و باطنيى را كه بر عهده دارد به صاحبان آنها بپردازد، و قلب او با مشاهده ناراحتيهاى زندگى - در صورتهاى فراموش شده و فقيرانه آنها - رقت پيدا كند؛ و ديگر در مصرف نعمتهاى الاهى اسراف روا ندارد، و در داشتن و انباشتن مال اندازه بشناسد، به سخنى ديگر، مصاحبت فقيران و محرومان (كه تعاليم اسلامى به آن فراخوانده است )، مدرسه بزرگى است براى تربيت آدمى و ساخته شدن نفس او و مهذب شدن خلق و خوى او. و اين كار، چون به صورتى جدى به آن عمل شود، بسا باشد - به تنهايى - فقر را از عرصه هاى زندگى انسان براندازد.
4- احاديث فراوان ديگرى نيز ما را - از راههايى ديگر - به نزديك شدن به بى چيزان و ناكامان و رفتن به ديدار ايشان و نشستن در كنارشان و رسيدگى به احوالشان برمى انگيزد، كه ما در اينجا به بيست گونه از آنها اشاره مى كنيم : (1) - احاديثى كه بر لزوم ديد و بازديد و برقرارى ارتباط با ديگران و نيكى كردن و راءفت و مهربانى داشتن دلالت دارد.
(2) - احاديثى كه مسلمانان را از قطع رابطه و جدايى از يكديگر منع مى كند.
(3) - احاديثى كه مى گويد، همسايگان (1176) بايد به گرفتاريهاى يكديگر برسند.
(4) - احاديثى كه به صراحت لازم مى شمارد كه فقيران و مسكينان را در مال و معاش شريك خود قرار دهيم .
(5) - احاديثى كه كوچك انگارى و خوار شمارى فقيران و مسكينان را نهى مى كند.
(6) - احاديثى كه حضور در مهمانيهايى را كه ثروتمندان به آن خوانده مى شوند نه فقيران ناروا مى شمارد (بويژه براى مقامات و مسئولان ).
(7) - احاديثى كه به صله رحم (يعنى پيوسته نگاه داشتن ارتباط با خويشاوندان ) فرمان مى دهد؛ و - چنانكه مشهود است - اغلب در ميان خويشاوندان فقيران نيز وجود دارند.
(8) - احاديثى كه مى گويد شخص بايد در زندگى و معيشت به كسانى نظر داشته باشد كه از نظر داشتن وسائل و امكانات از او پايين ترند.
(9) - احاديثى كه به هدايت كردن جاهلان و آگاه ساختن غافلان امر مى كند.
(10) - احاديثى كه به ادب آموختن به مردمان و تعليم آداب و احكام دين به آنان فرمان مى دهد.
(11) - احاديثى كه مردمان را به ديدار از بيماران ، و حاضر شدن در تشييع جنازه ، و رفتن به مجالس ختم و تسليت دادن به مصيبت ديدگان تشويق مى كند.
(12) - احاديثى كه به دستگيرى از ستمديدگان و كمك خواهان فرمان مى دهد.
(13) - احاديثى كه بر تعاون و هميارى معيشتى تاءكيد دارد.
(14) - احاديثى كه به ((مواسات )) فرمان مى دهد و به ((مساوات )) فرا مى خواند.
(15) - احاديثى كه مردمان را به گرد آمدن در اجتماعات و حضور در جمعه و جماعت و مجالس اعياد برمى انگيزد.
(16) - احاديثى كه بر رعايت برادرى ايمانى و پذيرفتن آن به صورت يك ((اصل )) تاءكيد مى كند.
(17) - احاديثى كه به تعاون روحى ، و توصيه كردن به يكديگر درباره پيروى از حق ، و به شكيبايى برمى انگيزد.
(18) - احاديثى كه ثروتمندان را امناى نيازمندان و وكيلان خدا در كار ايشان مى شمارد.
(19) - احاديثى كه انفاق بى واسطه و به دست خود را توصيه مى كند.
(20) - احاديثى كه اهميت سلام كردن به مردم ، و برانگيختن مردم به ترويج سلام كردن ، و ابتدا كردن به سلام را مى آموزد.
در اينجا برخى از گونه هاى ياد شده را توضيح مى دهيم :
گونه 8 - حقيقت اين تعليم ، يعنى نظر كردن به حال كسى كه در درجه معيشت و برخوردارى او از امكانات از شخص پايين تر است ، جز از طريق نزديك شدن و آميزش پيدا كردن با محرومان و احساس ‍ بدبختى آنان از نزديك ، ميسر نخواهد شد.
گونه 10 - اينگونه از احاديث كمر شكن است ...چه بسيار در ميان فقرا و محرومان با كسانى رو به رو مى شويم - بويژه در روستاها - كه از دين و تعليمات آن چيزى نمى دانند، و هيچ كس جوابگوى اين نياز آنان نيست . و مسئولان اصلى در اين مورد عالمان و حاكمانند، هر چند همه مسلمانان يكسان مسئولند و در معرض مؤ اخذه قرار دارند. و مفاسد فراوانى كه از كوتاهى در اين امر مهم واجب پديد مى آيد، امرى است كه بر هيچ فرد آگاه و بصيرى پوشيده نيست . بطور قطع و مسلم خوددارى از انجام اين وظيفه ، با تعهد اسلامى و تقيد انسانى منافات دارد.
گونه 11 - واضح است كه عيادت كردن بيماران و حاضر شدن در مراسم تشييع ، تنها به بيماران و جنازه هاى ثروتمندان اختصاص ندارد، بلكه مراعات آن در حق فقيران اهميت بسيار بيشترى دارد.
گونه 15 - اين حضور امرى است كه به دليل اهميت آن ، شرع اسلام مردمان را به آن فراخوانده است . و آيا فقيران مى توانند در چنين مجالسى حضور يابند مگر اينكه از نظر معيشت و لباس و طهارت و پاكيزگى و نظاير اينها بتوانند از وضعيتى مطلوب برخوردار باشند؛ و اين چگونگى مستلزم هزينه هايى است . پس بر جامعه اسلامى است كه با كمك مالى در خور به فقيران (و پرداخت حقوق حقه ايشان )، آنان را براى پرداختن به اين امور مهم آماده سازد.
گونه 16- درباره اينگونه از احاديث هر چه گفته شد كم است . در اين خصوص در قرآن كريم نيز بصراحت سخن گفته شده است . اى خواننده عزيز! تو را به خداى سوگند، آيا نشانه اى از برادرى اسلامى ، با وجود اين همه تفاوتهاى چشمگير و ستمهاى اقتصادى ، مى بينى ؟ آيا مى توان گفت كه ساكنان كاخها با آن شكل از زندگى كه مى گذرانند، با ساكنان كوخها با آن شكل از زندگى كه بر ايشان تحميل شده است ، برادران يكديگرند؟
گونه 20 - اگر رواج يافتن سلام و آغاز كردن به آن در نظر شارع اسلام تا اين اندازه محبوب است و بر آن اينگونه تاءكيد و ترغيب شده است ، انحصار سلام كردن به ثروتمندان و اشراف معنى ندارد، بلكه امكان آن هست كه برخى از انواع سلام كردن به آنان - يا سلام كردن بر بعضى از آنان - حرام باشد. و اما سلام كردن بر فقيران و افراد طبقه مستضعف و بينوا، اهميت اخلاقى و تربيتى و نفسى دارد، در عين اينكه از لحاظ اجتماعى و اقتصادى نيز حايز اهميت است .
در تاءييد محتواى احاديث ياد شده - چنانكه پوشيده نيست - آيات قرآنى نيز وجود دارد.
هشدارى مهم
اسلام مردمان را به همنشينى و مصاحبت با فقرا و مساكين - تا زمانى كه در اجتماع وجود دارند - فرا خوانده است ، تا از اين راه شالوده اى اساسى براى برانداختن فقر و زدودن آثار منفى و بد آن ، و اقدامى جدى براى يارى رساندن به خانواده هاى نيازمند پى ريزى كرده باشد. و اينها همه مستلزم آگاه شدن از واقعيت زندگى آنان است از نزديك ، و لمس كردن آثار ناكامى و گرسنگى و نيازمنديهاى گوناگون اين خانوارها - و ((شنيدن كى بود مانند ديدن ؟)). و انسانى كه در جايى حاضر شد چيزهايى مى بيند كه از دين غايب پنهان است . پس عالمان متعهد مسلمان را - نرسد كه همنشينى با مسكينان و دوستى ايشان را فرو گذارند، و طلاب علوم اسلامى و مبلغان دين و امامان جمعه و جماعت را به اين ناحيه مهم از تكليف دينى فرا نخوانند.
و اما نسبت به متصديان حكومت در اسلام و در كشورهاى اسلامى مى گوييم : هم سخن شدن با فقيران و آمد و شد با ايشان و دوست داشتن آنان ، نتيجه اش ارتقاى مقام و احقاق حقوق محرومان است ، و شركت دادن ايشان در قضاياى سرنوشت ساز، و رسيدن به نمايندگى در مجالس شورى ، و عضويت در احزاب سياسى ، و نامزد شدن براى انتخابات و راءى آوردن در آن ، به صورتى آزاد و منزه از دخالت توانگران . و فرمود پيامبر اكرم (ص ): ((زندگى كردن با شما باد و در كنار شما، و مردن با شما باد و در كنار شما))، ما را بر آن مى دارد كه فقيران و نيازمندان را در همه قضاياى حياتى شريك سازيم تا هم به ((با هم بودن )) (كه خواسته پيامبر هادى (ص ) است ، تا مادامى كه فقيرانى در جامعه هستند)، جامه عمل بپوشانيم ، و هم اين اقدام خود مبداء حركت مباركى شود براى از ميان رفتن گونه هاى مختلف فقر و آثار كوبنده آن .(1177)
تفسير يك حديث نبوى
از پيامبر اكرم (ص )، اين سخن روايت شده است : الفقر فخرى و به اءفتخر(1178 ) - فقر مايه فخر من است و به آن افتخار مى كنم . و اين حديث را ابعاد پرورشى و آموزشى چندى است ، از جمله :
1- مبارزه بر ضد افاده دارى اشرافى و تكاثرى و فخر فروشيهاى ناچيزى كه مايه افتخارات موهوم خود خواهان تنعم پرست و شادخوار است
2- عيب ناك شمردن ارزشهاى اشرافى و مقياسهاى استكبارى كه بر جامعه جاهلى آن عصر حكومت داشت ، و رسوبهاى آن در جاى كسانى از مردمان صدر اسلام هنوز بر جاى مانده ، و پيامبر اكرم (ص ) مى خواست آنها را از ميان بردارد، ارزشهاى ناچيز مورد اشاره هنوز بر جامعه هاى امپريالى و استعمارى و خوشگذران تا زمان حاضر حكومت مى كند. و با كمال تاءسف مشاهده مى كنيم كه بعضى از جامعه هاى اسلامى نيز بندهاى اين اسارت دوران جاهليت را نگسلانده اند، و در صدد رهايى از چنگال اين اختاپوس برنيامده اند. و سبب عمده آن وجود گروههايى از ثروتمندان متكاثر است ، كه بعضى به آنان نزديك مى شوند و هزينه هايى از آنان قبول مى كنند.(1179)
آرى ، پيامبران و مؤ منان به ايشان ، در زمان خود، هدف تيرهاى ريشخند و استهزايى بودند كه به دست مردم اشراف و شادخوار و مستكبران مالى به سوى آنان پرتاب مى شد؛ مثلا به ايشان مى گفتند: و ما نراك اتبعك الا الذين هم اءراذلنا بادى الراءى (1180) - فقط فرومايگان ما - كه در يك نگاه شناخته مى شوند - از تو پيروى مى كنند. آن مستكبران و اشراف ، بزرگى و فخر را به مال و ثروت بسيار و فرزندان و عشيره مى دانستند و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاءموال و الاءولاد(1181) - كارتان فخر فروشى ميان خودتان است و نازيدن به فزونى مال و فرزند. و به اينگونه چيزها به خود مى نازيدند و به ديگران فخر مى فروختند، و فقر و نادارى را سبب اصلى پستى و خوارى مى دانستند؛ و از اين راه پيامبران را تحقير مى كردند و پيروان ايشان را ضعيف و ناچيز مى شمردند.
در چنين محيطى ، پيامبر اكرم (ص ) بر آن شد تا ابرهاى جاهليت را از اين جو ابرناك آلوده بزدايد؛ به همين جهت - چنانكه در حديث آمده است - سخن بس بزرگ خويش را به گوش همگان رسانيد: الفقر فخرى و به اءفتخر، تا بدينگونه هيچ مجالى براى آن خود پسندى و غرور و تكبر شوم باقى نماند، و ارزشهاى حاكم بر سرزمينها و اجتماعات به ارزشهاى ديگرى - به سود محرومان و بينوايان و مستضعفان - تحول پيدا كند.
و آنچه لازم است نظرها به آن جلب شود، اين است كه (ظاهرا) آن فقرى كه حديث نبوى از آن سخن مى گويد، ((فقر اختيارى )) است كه بعضى از مؤ منان ممتاز، براى خود و روش سلوكى خود در زندگى (با رعايت موازين شرعى ) برمى گزينند. و چنين فقرى مايه علو روح مى شود؛ اين است ، نه آن فقر اجبارى و تحميلى كه سياسيت مالى غير عادلانه (يا ناتوان )، و ظلم اقتصادى و ادارى و مال پرستى تكاثرى و زندگى اترافى و اسرافى بر گروههايى از اجتماع تحميل كند، و آنها را از سطح طبيعى زندگى پايين آورد، و به بدبختى و عقب ماندگى و محروميت از خيرات زندگى و سلامتى بدن و پرورش روح و استوارى در اعتقاد و عمل كردن به احكام دين محكوم سازد؛ و به فقرى كه پيامبر اكرم (ص )، آن را سبب گمراهى مردم و خارج شدن از دين شمرده است (1182)؛ و نه فقرى كه امام على بن ابيطالب (ع )، در بسيارى از سخنان خود به نكوهش آن پرداخته است (1183)؛ و نه فقرى كه پيامبر اكرم (ص ) و امام صادق (ع )، آن را مايه نزديك شدن به كفر شمرده اند كاد الفقر اءن يكون كفرا(1184)؛ و نه فقرى كه ائمه طاهرين (ع ) در دعاهاى خود، از آن به خدا پناه برده اند(1185)، و از پيامبر اكرم (ص ) اين دعا نقل شده است : اءعوذبك من الفقر(1186) - (خداوندا!) به تو پناه مى برم از فقر.

 

next page

fehrest page

back page