و در تعليمات اسلامى اصول
و ملاكهايى است كه ما را به آن برمى انگيزد كه درباره همه مستضعفان -
در خاور و باختر زمين - توجه و اهتمام داشته باشيم ، چون همه آنان
بندگان خدايند، كه محروم مانده اند و زير فشار مستكبران بيچاره شده
اند.
2- درباره بهره كشى از
مردم و كاستن حقوق و بهاى كالاى ايشان
از مهمترين هدفهاى پيامبران ، از بين
بردن بهره كشى است در همه شكلهاى عينى و مظاهر ملموس آن . و اهميت اين
هدف به آن اندازه است كه پيامبران پس از دعوت مردم به شناختن خدا و
پرستيدن او، همگان را به اين امر دعوت مى كرده اند. و از اينجاست كه
قسط و اجراى آن مظهر اجتماعى شريعت توحيدى است و دليل است بر عمل كردن
به احكام آن : و الى مدين اخاهم شعيبا قال : يا
قوم اعبدوا الله ، ما لكم من اله غيره ، و لا تنقصوا المكيال و الميزان
...(1027)
به سوى (مردم ) مدين برادرشان شعيب را (فرستاديم ) كه گفت : اى مردم ،
خداى يگانه را بپرستيد، كه معبودى جز او نداريد، و پيمانه و ترازو را
(به هنگام پيمانش و كشيدن ) كم مدهيد...؛و يا
قوم اوفوا المكيال و الميزان بالقسط...(1028)
اى مردم ، پيمانه و ترازو را، با رعايت عدالت ، تمام بدهيد...
و در آيه ديگرى آمده است كه شعيب پيغمبر (عليه السلام ) پس از فراخوانى
مردم به پرستش خدا و آوردن دليل و برهان براى دعوت خويش و تثبيت جايگاه
الاهى خود، به فرمان دادن به اجراى قسط پرداخت و فرمان داد تا پيمانه
ها را پر و پيمان بدهند و اجناس را درست وزن كنند، و كالاهاى مردم را
كمتر از آنچه مى ارزد بها ندهند:و الى مدين
اءخاهم شعيبا قال : يا قوم اعبدوا الله ، ما لكم من اله غيره ، قد
جاءكم بينه من ربكم ، فاوفوا الكيل و الميزان ، و لا تبخسوا الناس
اءشياءهم ...(1029)
اين آيات به روشنى نشان مى دهد كه اقدام به تصحيح روابط اقتصادى و
تثبيت نظامى عادلانه ، در رسالت پيامبران و رسولان ، امرى تكليفى و
واجب بوده است ، و پيشاپيش حركتهاى رسالتى و فعاليتهاى تبليغاتى ايشان
قرار داشته است . و اين اقدام از لوازم پرستش خدا، و از مقدمات اصلى
ساختن جامعه توحيدى به شمار است ، زيرا فساد اقتصادى از مهمترين اسباب
فساد اجتماعى است . و از اينرو است كه نهى از فساد، در
((سوره هود)) و ((سوره
شعرا))، چسبيده به نهى از كاستن بهاى كالاى
مردمان آمده است : ((بهاى كالا و كار مردم را
مكاهيد و در زمين هيچ فساد مكنيد)). و معناى
مورد نظر را با آوردن دو كلمه هم معنا، ((لا
تعثوا)) و ((مفسدين
)) تاكيد كرده است . و اين حكمت بيانى ، عمق
فسادى را كه از بهره كشى و كاستن حقوق مردم برمى خيزد آشكار مى سازد.
تعبير ((فى الارض - در زمين ))،
گستردگى پهنه فساد اقتصادى و شيوع آن را در اينجا و آنجا نشان مى دهد،
يعنى اين فساد همه جا را فرا مى گيرد، زيرا كه راه را براى اقسام ديگر
فساد همه جا را فرا مى گيرد، زيرا كه راه را براى اقسام ديگر فساد و
تباهى - چنانكه بيان آن در فصول اين كتاب آمده است - هموار مى سازد.
و چون امام على بن ابيطالب (عليه السلام ) راه پيامبران (عليه السلام )
را مى رفت ، از آغاز خلافت خود به مبارزه با فساد اقتصادى برخاست ، و
اين سخن پرطنين خود را در اين باره اظهار كرد: و
الله ، لو وجدته قد تزوج به النساء. و ملك به الاماء لرددته ، فان فى
العدل سعه ؛ و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق
(1030) - به خداوند سوگند آنچه از بيت المال
بخشيده شده است به صاحبانش برمى گردانم ، اگر چه به كابين زنان رفته
باشد يا به كار خريد كنيزكان (زناشويى را بر هم مى زنم و معامله را
باطل اعلام مى كنم )، زيرا اين عدالت است كه همه را در خود مى گيرد (و
موجب آسايش عمومى مى شود)، و هر كس تحمل عدالت برايش مشكل باشد، تحمل
ظلم مشكل تر خواهد بود)).
پس از غوررسى در ابعاد زندگى بشرى - آشكار - بر ما معلوم مى شود كه
انقلاب اجتماعى مدعى اصلاح تحقق پيدا نخواهد كرد مگر آنگاه كه همه
نواحى زندگى آدمى را - از مادى و معنوى - فراگيرد و روابط اقتصادى را
نيز به سامان آورد. در قرآن كريم نهى از كاستن پيمانه و ترازو در جاهاى
متعدد آمده است ، در صورتى كه به تنهايى مهمترين موارد ستم اقتصادى
نيست . و اين چگونگى اگر بر چيزى دلالت داشته باشد، بيقين بر اهميت
انقلاب بزرگ اقتصادى - در منطق دين و در روش انقلابى آن - دلالت دارد.
و كم بها دادن به چيزهاى مردم (كه از آن نهى شده است )، همه گونه بهره
كشى را شامل مى شود، چون روشن است كه ((جمع مضاف
)) (اشياء)، مانند كلمه داراى ((ال
تعريف ))، معناى عموم دارد. بنابر اين شايد
((اشياءهم )) - به حسب
مناط - كار كارگران و مزد آنان را نيز شامل شود. پس جايز نيست چيزى از
آن كاسته شود (چنانكه در احاديث نيز گذشت ). و اين كاهش و استثمار
برخاسته از دو سبب بنيادينى است كه آيات قرآنى به آن دو اشاره دارند:
1 - روابط اقتصادى فاسد.
2 - مفسدان اقتصادى فسادگستر زيان رسان به اجتماع .
فصل چهاردهم : اسلام و نظام تكاثرى اترافى ،
مبارزه اى فراگستر(7)
- تكاثر و استضعاف
اء- استضعاف اقتصادى
قرآن :
1. فقال الملا الذين كفروا من قومه : ما نراك
الا بشرا مثلنا، و ما نراك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادى الراءى ...(1031)
مهتران قوم نوح كه كفر مى ورزيدند گفتند: ما تو را جز انسانى مانند خود
نمى بينيم ، و جز مردمى فرومايه از ميان ما - كه با نظر اول وضعشان
روشن است - كسى پيرو تو نيست ...
2. ... و لا اءقول للذين تزدرى اعينكم ، لن
يوتيهم الله خيرا...(1032)
... (نوح (عليه السلام )، خطاب به مهتران قوم خويش :) درباره كسانى كه
در چشم شما خوار مى نمايند، نمى گويم كه : خدا خيرى به ايشان نخواهد
رسانيد...
حديث :
1. الامام على (عليه السلام ): اترجو اءن يعطيك
الله اءجر المتواضعين ، و اءنت عنده من المتكبرين ؟ و تطمع - و اءنت
متمرغ فى النعيم تمنعه الضعيف و الارمله - ان يوجب لك ثواب المتصدقين
... ؟(1033)
امام على (عليه السلام ): آيا اميد آن دارى كه خدا پاداش فروتنان به تو
دهد، در صورتى كه تو در نزد او از متكبرانى ؟ و آيا تو كه در نعمت غلت
مى زنى ، و از رسيدن آن به ناتوانان و بيوه زنان بيچاره ممانعت مى كنى
، چشم آن دارى كه به تو پاداش انفاق كنندگان مخلص داده شود؟
2. الامام على (عليه السلام ):... لقد دخل موسى
بن عمران و معه اخوه هارون - صلى الله عليها - على فرعون و عليهما
مدارع الصوف و باءيديهما العصى ، فشرطاله ان اءسلم ، بقاء ملكه و دوام
عزه ، فقال : ((الا تعجبون من هذين ، يشرطان لى
دوام العز و بقاء الملك ، و هما بما ترون من حال الفقر و الذل ، فهلا
القى عليهما اءساور من ذهب ؟!)) اعظاما للذهب و
جمعه ، و احتقارا للصوف و لبسه ...(1034)
امام على (عليه السلام ): موسى بن عمران و برادرش هارون - درود خداى بر
ايشان - در حالى بر فرعون وارد شدند كه جامعه هاى پشمين بر تن و عصا در
دست داشتند، و با او شرط كردند كه اگر مومن شود، ملكش باقى بماند و
عزتش دوام يابد؛ فرعون گفت : ((آيا از اين دو تن
دچار شگفتى نمى شويد كه براى بقاى ملك و دوام عزت من شرط قرار مى دهند،
در صورتى كه خود اينگونه در حال فقر و خوارى هستند كه مى بينيد؟ چرا
داراى دستبند زرين نيستند؟)) و اين سخن دليل آن
بود كه طلا و داشتن آن را بزرگ مى دانست ، و پشم پشمينه پوشى را حقير
مى شمرد...
3. الامام على (عليه السلام ):... و اما
لاءغنياء من مترفه الامم ، فتعصبوا لاثار مواقع النعم ، فقالوا: نحن
اءكثر اءموالا و اءولادا، و ما نحن بمعذبين .(1035)
امام على (عليه السلام ):... ثروتمندان تنعم پرست امتها نسبت به
برخوردارى خويش تعصب ورزيدند و گفتند: نحن اكثر
اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين - اموال و فرزندان ما بيشتر
از ديگران است ، و ما دچار عذاب نخواهيم گشت .
ب - استضعاف فرهنگى
قرآن :
1. قالوا: يا شعيب ! ما نفقه كثيرا مما تقول و
لنراك فينا ضعيفا...(1036)
گفتند: اى شعيب ! ما بيشتر سخنانى كه تو مى گويى نمى فهميم ، و تو را
در بين خود ضعيف و ناتوان مى بينيم ...
2 قال الملاء الذين استكبروا من قومه للذين
استضعفوا لمن آمن منهم : اءتعلمون ان صالحا مرسل من ربه ؟ قالوا: انا
بما اءرسل به مؤ منون .(1037)
سران مستكبر (گردنكش ) قوم صالح به مستضعفانى (ضعيف داشتگانى ) كه اهل
ايمان بودند گفتند: آيا شما صالح را فرستاده اى از جانب پروردگارش مى
دانيد؟ آنان گفتند: ما به آيينى كه آورده است ايمان داريم .
3 قالوا: اءنؤ من لك و اتبعك الارذلون .(1038)
(به نوح (عليه السلام )) گفتند: آيا مى خواهى به تو - كه فرومايگان
پيروت شده اند - ايمان آوريم ؟!
4 ... يقول الذين استضعفوا للذين استكبروا: لولا
اءنتم لكنا مؤ منين .(1039)
... مستضعفان به مستكبران خواهند گفت : اگر شما نمى بوديد (و ما را
تحقير نمى كرديد و از ايمان آوردن باز نمى داشتيد)، ما مؤ من مى شديم .
حديث :
1 الامام على (عليه السلام ): الا! فالحذر،
الحذر، من طاعة ساداتكم و كبرائكم ، الذين تكبروا عن حسبهم ، و ترفعوا
فوق نسبهم ... فانهم قواعد اساس العصبيه ، و دعائم اركان الفتنة ... و
هم اساس الفسوق ، و احلاس العقوق ؛ اتخذهم ابليس مطايا ضلال ، و جندا
بهم يصول على الناس ، و تراجمه ينطق على السنتهم ، استراقا لعقولكم ، و
دخولا فى عيونكم ، و نفثا فى اءسماعكم ، فجعلكم مرمى نبله ، و موطى
قدمه ، و ماءخذيده . فاعتبروا بما اءصاب الامم المستكبرين من قبلكم ،
من باءس الله و صولاته ، و وقائعه و مثلاته ... و استعيذوا بالله من
لواقح الكبر، كما تستعيذون (به ) من طوارق الدهر...(1040)
امام على (عليه السلام ): آگاه باشيد! و بپرهيزيد، بپرهيزيد، از اطاعت
سران و سروران خود، آنان كه به گوهر خود بزرگى فروختند، و نسب خود را
برتر نهادند... اينان شالوده هاى بنيادين گروهگرايى (و تعصبهاى دوران
جاهليت )اند، و ستونهاى استوار فتنه ... و اينان ريشه هاى گناهند و دست
در آغوشان معصيت ؛ شيطان آنان را مركب گمراهى ساخته ، و سپاهى براى
تهاجم به مردمان قرار داده است ، و ترجمانانى كه سخن خود با زبان آنان
گويد (و اينگونه سران و توانگران و گفتار و رفتارشان را وسيله مى سازد)
تا عقل شما را بدزدد، و در چشمان شما درآيد (و ديد شما را شيطانى كند
تا همواره به خواسته هاى دنيا چشم بدوزيد)، و در گوشهاى شما بدمد (و
سخنان باطل گويد)؛ شيطان اينگونه شما را آماج تيرهاى (مسموم و گمراهگر)
خويش قرار داده است ، و گامخوار ساخته ، و دستخوش خويش كرده است . پس
(اكنون كه دانستيد كه شيطان چگونه شما را بوسيله سران و سروران دنيوى
گمراه مى كند، و با پيروى و تقليد آنان به مغاك هلاك در مى افكند)، از
كيفر الاهى كه به مستكبران پيشين رسيد، و فشارها و روزهايى سهمگين و
عقوبتهايى سنگين كه ديدند، عبرت گيريد، و از وسوسه هاى كبر و غرور (كه
بلايى بزرگ است ) به خدا پناه ببريد، چنانكه از شبيخون روزگار به خدا
پناه مى بريد...
بنگريد!
در مقاله اى كه يكى از عالمان دينى
(1041) درباره (مستضعفان در قرآن ) و طرفدارى كتاب
آسمانى از آنان نوشته ، مطلبى آمده است كه موضوع اين فصل (يعنى كوشش
سازمان دار مستكبران و طاغوتان اقتصادى براى چيرگى بر ستمكشان اقتصادى
و فرهنگى ، و نگاه داشتن آنان در حضيض خوارى و بردگى ) را روشنتر مى
كند؛ از اينرو بخشهايى از آن مطلب را در اينجا نقل مى كنيم :
(قرآن كريم درباره مستضعفان - در ضمن اشاره به فشار بيچاره كننده اى كه
طاغيان و مستكبران بر گروههاى ضعيف وارد مى آورند - سخن گفته است ،
گروههايى كه فاقد هر گونه وسايل مادى - يعنى وسايل فعال مقاومت -
هستند؛ اين است كه تسليم مى شوند و به هر چه مستكبران خواسته باشند،
درباره مسائل اعتقادى و شئون زندگى ، بى چون و چرا گردن مى نهند، بلكه
موضوع درنظر فرودستان ، بتمامى - با تغذيه فكريى كه مى شوند - اين مى
شود كه اين ، طرز فكر سران قدرتمند است پس ما نيز بايد همين طرز فكر را
داشته باشيم ؛ و اين ، دين و آيين آنان است پس ما نيز بايد به همين راه
برويم ؛ و اين ، خواست و ميل آنان است پس بايد آن را عملى كنيم .
(موضوع - درست - موضوع قدرتمندى و ضعيفى است ، آنهم به هنگامى كه اين
هر دو، از موضع بهره كشى و سيطره جويى - و به دور از مبادى اساسى حاكم
بر (سلوك انسانى ) - وارد جريان زندگى مى شوند. و قدرت ، روش را در
روابط عمومى و خصوصى ، و در طبيعت ارتباط كارى ، تعيين مى كند، ارتباطى
كه حركت زندگى را به حركت قدرتمندان تفسير مى نمايد، و ضعيفان را جز
پژواك بيچاره و ناچيزى نمى داند كه همه چيز خود را از قدرتمندان الهام
مى گيرند، و جز با اراده اى پايمال و مقهور اراده طاغيان حركتى نمى
كنند. و البته در برابر چنين وضعى ، همه نيروهاى حياتيى كه دارند، و
همه فعاليتهاى وسيعى كه ممكن است به كمك آنها يك حركت سازمان يافته
سازنده و انقلاب آفرين پديد آورند، از كار مى افتد.
(و گاه كار تنها به اينجا تمام نمى شود كه مستضعفان در برابر اراده
قهار مستكبران احساس ناچيزى و حقارت كنند، بلكه در اينجا باورى سركش در
ذهن قدرتمندان وجود دارد كه مى گويد، ضعيفان توان تعيين سرنوشت خويش ،
و انتخاب باورها (اصول پذيرفتنى )، و پويش در زندگى را خودبخود ندارند،
و بايد درباره امور مربوط به عقيده و زندگى و سرنوشت ، اختيار خود را -
دربست - به دست آنان بدهند. از اينرو جايگاهى كه خود را در آن قرار مى
دهند - با تاءكيد - داراى قداست معرفى مى كنند، و در ذهن طبقات مستضعف
اوهام گنده گنده اى مى پرورند حاكى از اينكه اسرارى ژرف و غامض در كار
است كه آنان را با خدايان (سران ) پيوند مى دهد، تا سطحى كه آنان را در
جايگاه خدايان كوچك (سرانى بعد از رده نخست ) مى نشاند، كه مردمان
ناگزير بايد به فرمانبردارى كوركورانه از ايشان بپردازد. و بدينگونه
پايمال ستم شدن مستضعفان - در نظر خودشان - به صورت عبادتى واقعى در مى
آيد، كه هرچه رنج مى كشند فكر مى كنند وظايف دينى خود را انجام مى
دهند، و مى پندارند كه از همين راه است كه خوشبختى دنيا و آخرت نصيبشان
مى شود.
(و اين خطرناكترين نوع بهره بردارى است ، زيرا مردم ناتوان را به اين
معتقد مى سازد كه فرمانبردارى از قدرتمندان (اقتصادى يا سياسى )(1042)
به دليل زور و قدرت آنان نيست (تا در اين انديشه بيفتند كه در معرض
استثمار قرار گرفته اند...)، بلكه از يك راز الاهى نهفته در وجود آنان
فرمانبردارى مى كنند؛ اين طرز فكر هر جنبش و نهضت و تمردى را در داخل
ايشان ، و هر حركتى كه ممكن است آنان را از بدبختى برهاند، در نطفه خفه
مى كند، زيرا آنان چنين اقدامى را كفر و زندقه و پاگذاشتن بر مقدسات
معنوى و عاطفى غرق در اسرار تصور مى كنند.
(اين برخى از نشانه هايى است كه - در ابتدا - از معانى و واقعيت ضعف و
قدرت در مردم ، از خلال آيات قرآن كريم دستگير ما مى شود؛ حال چگونه مى
توانيم صورتى كامل از اين موضوع به دست آوريم ؟ و اين است آنچه مى
خواهيم از خلال آن دسته از آيات قرآنى در معرض مطالعه قرار دهيم ، كه
به موضوع ضعيفان و مستضعفان در رويارويى با نيرومندان و مستكبران
پرداخته است .
(مستضعفان در همراهى با پيامبران : پيامبران ،از همان آغاز، با اين
اعتراض قدرتمندان و شادخواران و مستكبران روبرو شدند كه چرا طرفداران
شما را جماعتهايى فقير و ناتوان - و از لحاظ اجتماعى پايين - تشكيل مى
دهند؟ و اين جماعتها همانهايى بودند كه پايگاهى گسترده و مردمى براى
نشر آيين پيامبران بودند. و اين اعتراض از ديدگاه اهانت و تحقير نسبت
به اين گروههاى برده شده صورت مى گرفت ، كه نماينده هيچ حجم بزرگى در
مقياسهاى اجتماعى قدرت نبودند؛ و همين امر بهانه اى بود تا گروههاى
قدرتمند را از گرويدن به آيين پيامبران باز دارد، زيرا در رديف آن مؤ
منان درآمدن ، با موقعيت برتر آنان - كه وضعيت را براى ايشان حفظ مى
كرد و هر امتيازى را در اختيارشان قرار مى داد - تناسب نداشت .
(قرآن كريم در گفتار خود درباره موضع پيامبران ، تنها به اين ناحيه
بسنده نكرده ، بلكه قضيه را به جهتگيريى نيرومندتر كشيده است ؛ زيرا
واكنش پيامبران در برابر اينگونه اعتراضات ، فهماندن قاطع اين امر به
معترضان بود كه اگر با آنان هماهنگى نشان دهند، موقعيت رسالتى خويش را
- در نزد خداوند - از كف مى دهند و ماموريتى كه براى آن برگزيده شده
اند لغو مى شود، چه در آن صورت كسانى خواهند بود كه پيروزى را در پرتو
موقعيتهاى اجتماعى (و توجه صاحبان قدرت ) جستجو مى كنند، نه در پرتو
موقعيت الاهى خويش (و تاءييدات غيبى )؛ و اين چگونگى به يقين آنان را
از خداوند دور مى كند، و در وضعيتى قرار مى دهد نامتناسب و فاقد هرگونه
تاءثير و خاصيت ...
(و خلاصه تصورى كه ما از داستان مؤ منان مستضعف در كنار پيامبران به
دست مى آوريم اين است كه گروههاى مستضعف اجتماع پايگاه بزرگ و مستحكم
دعوتهاى خير و رسالتهاى الاهى بوده اند، بدان جهت كه اين گروهها نيز با
انتظارها و چشم اندازها و آرزوهايى وارد صحنه زندگى مى شوند كه در پرتو
آنها حس مى كنند انسانيت له شده و بر باد رفته آنان باز مى گردد، و مى
توانند به قله هاى بلند صعود كنند؛ و اين در هنگامى است كه گردنكشان و
مستكبران مى كوشند تا آنان را در حضيض ذلت نگاه دارند؛ نيز بدان جهت كه
اين گروهها ديگر با آن عقده ها و مشكلات معنوى و مادى دست به گريبان
نيستند كه از درك حقيقت و ايمان به آن بازشان دارد، و اين خود سبب مى
شود تا از آزار رسانى و تعصب ورزى كوركورانه به دور مانند، و از تحمل
فشارهاى مستقيم زورمندان آسوده گردند.
(در پرتو آنچه گذشت ، وظيفه مهمى كه چشم به راه داعيان الاهى است ،
اهتمام ورزيدن به خدمت كردن (به صورتهاى گوناگون ) در محيطهاى زندگى
مستضعفان است ، تا در نتيجه ، نيروهاى عظيم موجود در ميان ايشان فعال و
شكوفا شود، و درصدد آن برآيند تا - در عرصه واقعيت - به آرزوهاى خود
دست يابند و از دردهاى خويش بياسايند، و از بهره كشى و سوء استفاده
جريانهاى كفر و گمراهى از آنان در امان مانند... و اشعار گردد كه كرامت
انسانى آنان محفوظ است و رسوم و آداب خصوصى و عموميشان محترم است ، و
امتيازات طبقاتى اجتماعى كه ارزشهاى آن با عواملى عرضى تعيين مى شود -
كه ملاكهاى اسلامى در آنها رعايت نگشته است - مطرود است .
(اكنون بر ما لازم است كه از سيره پيامبران بهره مند گرديم ، كه آنان
چگونه حركت خود را از موضع دفاع از مستضعفان و به دور از همه موقعيتها
و امكانات مترفان (سرمايه داران ) آغاز كردند، و توانستند رسالتهاى
خويش را از نيروى دفاعى بزرگى بهره مند سازند كه در برابر يورشهاى
اشرافى از پاى در نيايد بلكه - همراه با نور شناور در فضاهاى زندگى و
برخاسته از سرچشمه هاى فطرت سالم مؤ منان - هماره اوج گيرد...).(1043)
آگاهى
بر ما - با نهايت وجوب - لازم است كه از اين واقعيت غافل نمانيم كه
اوضاع موجود در جامعه هاى تكاثرى ، با آنچه در سخنان بالا درباره جامعه
هاى جاهليت آمده است ، تفاوت چندانى ندارد - هر چند از لحاظ نام و شكل
متفاوت باشد - زيرا تعاليم قرآن و اخلاق قرآن و احكام و مسائل انسانى
قرآن ، در محيط زندگى توانگران و شادخواران چندان نفوذى نكرده است و
اين جوامع - اغلب - صبغه اسلامى پيدا نكرده اند.
اگر مسئله استضعفاف و مستضعفان را در اين جامعه ها مورد ملاحظه قرار
دهيم و از اوضاع و احوال محرومان و له شدگان آگاه شويم ، و در برخوردها
و رفتارهاى گوناگونى كه بيشتر ثروتمندان نيرومند با مستضعفان روا مى
دارند نيك بينديشيم ، مى بينيم كه وضع بر همانگونه است كه در سخنان
مربوط به مردمان دوران جاهليت و به دور از تعليمات فرستادگان آسمانى -
كه از يكى از فقيهان آورديم - ذكر آن گذشت .
و اين از آنرو است كه در جامعه هاى تكاثرى نيز، اين باور طاغوتى در ذهن
توانگران و قدرتمندان اقتصادى وجود دارد، كه ناتوانان و فقيران حق
تعيين سرنوشت خود را ندارند... مگر از راهى كه ايشان ، در امور ايمان و
زندگى و سرنوشت ، براى آنان تعيين كنند و پيش پايشان گذارند. و گروهى
از اغنياى بزرگ و بلند پايه نيز، براساس روابطى كه با وجوه جامعه
دارند، و هزينه هايى كه مى پردازند، خود را داراى موقعيتى مقدس - و دور
از دسترس انتقاد - وامى نمايند.
و اين چگونگى از زيانبارترين گونه هاى استثمار است ، چون به طبقات ضعيف
و زحمتكش چنين القا مى كند، كه به انجام دادن وظيفه اى الاهى مشغولند،
و براى اشخاصى مقدس كار مى كنند و زحمت مى كشند. و اين پندار هر نهضت و
تمردى را در حوزه مستضعفان و هر حركتى را كه ممكن است سبب رهايى ايشان
از اين شرايط پايمال كننده شود، از كار مى اندازد.
از سويى ديگر ممكن است كه انديشه زيانبار ديگرى بر وجود برخى از آنان
مستولى گردد، كه دين قدرت نجات دادن آنان را ندارد، چنانكه از سخنانى
كه حضرت حجت بن الحسين المهدى -عليه السلام - به على بن مهزيار اهوازى
، درباره سرمايه دارى و سرمايه داران و ضعيفان و بيچارگان فرمودند،
چنين استنباط مى شود.(1044)
و آنچه سبب استمرار پيدا كردن ستم مستكبر و مكيدن خون محرومان به توسط
ايشان شده است ، شكل رفتارى آنان است ، كه بايد در جاى خود مورد پژوهش
قرار گيرد. تعاليم دينى هشدار داده است كه وجوه جامعه از متكاثران دورى
جويند و از آميزش با ايشان و پذيرفتن هزينه از آنان خوددارى كنند، و
قرآن كريم با آوردن داستانهايى از توانگران گذشته ، نشان داده است كه
سيره انبيا (عليه السلام ) و اوصيا (عليه السلام ) چيز ديگرى بوده است
.(1045)
بسيار بيدار كننده است كه پس از اطلاع از سخنان دانشمندى معاصر، كه از
زندگى انسان اين زمان آگاه است ، و معاصر بودن را درك مى كند، و نداى
قرآن را در (حركت كردن از موضع دفاع از مستضعفان و دور شدن از همه
موقعيتها و امكانات و مترفان ) لبيك مى گويد، به سخنان دانشمندى زاهد
گوش فرا داريم كه چند قرن پيشتر از ما زندگى مى كرده است (تا بخوبى اين
واقعيت را لمس كنيم كه (بريدن از ثروتمندان ) كار واجبى است كه هيچ
مبلغ يا عالم يا مرجع يا مصلح يا انقلابى نمى تواند - بدون اقدام عملى
درباره آن به شكلى فراگير و با صراحت - به هيچ اصلاح يا انقلابى
دگرگونساز دست يابد)، و آن سخن ، از شيخ بزرگوار زاهد، ابو محمد، حسن
بن ابوالحسن ديلمى ، از عالمان قرن هفتم است :
(بدانكه احياى دين خدا، و اعلاى آيين او، و اطاعت از اوامر پيامبران و
شرايع ، و يارى كردن آنان و ترويج دعوتهاى ايشان - از آدم ابوالبشر
گرفته تا زمان پيامبر ما محمد ((صلى الله عليه و
آله و سلم )) - تحقق نيافته است مگر به پايمردى
اهل فقر و مسكنت . آيا نشنيده اى كه خدا در كتاب عظيم خود، به زبان
پيامبر بزرگوارش در اين باره چه گفته است ؟ خداوند اين مطلب را خوب
روشن كرده است ، كه كسانى كه درصدد انكار شرايع و اديان الاهى بر آمده
اند، توانگران شادخوار و اشراف متكبر بوده اند...).(1046)
اشاره
در تكميل سخن صاحب (ارشاد القلوب ) بايد افزود: بسيار مى شود كه در
زمانها و جوها و شرايطى و با زمينه هاى تربيتى متفاوت ، كسانى بهم رسند
كه معتقد باشند و اهل انكار اعتقادى نباشند، ليكن به دليل علايق تكاثرى
و خصلت تكاثرى و خصلت سرمايه دارى و حب مال و قدرت و امثال آن ، زير
بار اجراى قسط، و توازن اموال و داراييها، و توزيع عادلانه امكانات
معيشتى نروند، و زمينه هاى تحقق قسط و عدل را - در فرايندهاى گوناگون -
از ميان ببرند.
نگاهى به سراسر فصل
شايد فصلهاى گذشته تاكنون - با آيات و احاديث مندرج در آنها -
توانسته باشد كه كالبد نظام تكاثرى اترافى را تشريح كند.(1047)
البته فرهنگ اقتصادى اسلام ، به خودى خود، اين كالبد را تشريح مى كند،
و از پيامدهاى سرطانى آن ، كه كشنده فرد و ويران كننده اجتماع است پرده
برمى دارد، و تاءثير گذاريهاى شوم آن را بر عقل و فطرت و قلب و وجدان و
اخلاق و دين و فرهنگ و هنر و حكومت و سياست و مديريت و قانونگذارى و
دادگسترى و دفاع ، و همچنين بر موجوديت انسان و شخصيت اجتماع ، بدرستى
روشن مى سازد.
آشكار است كه استضعاف و استكبار ملازم يكديگرند و - جز در مواردى خاص -
هيچ مردمى مستضعف نمى شوند مگر بوسيله مستكبران خود، اگرچه به اين صورت
كه مستكبران خودى آن ملت با مستكبران بيگانه منافع مشترك داشته باشند،
و در راه سودپرستى و افزونخواهى - خواسته يا نخواسته - با آنان همكارى
كنند. نيز آشكار است كه (استكبار اقتصادى ) زمينه را براى (استكبار
اخلاقى ) و نفسى آماده مى سازد، چنانكه فقر و استضعاف زمينه را براى
استضعاف فكرى و اخلاقى . در فصل گذشته - در ضمن سخن گفتن از ارتباط
تكاثر و استثمار - به اين نكته اشاره كرديم كه استثمارگران به وسايلى
متشبث مى شوند كه آنان را به هدفهايشان برساند، و استضعاف خود يكى از
اينگونه وسايل است ؛ از اينرو مردم را به استضعاف مى كشند، و ارزشهاى
مورد احترام آنان را سبك مى شمارند، و مردان انقلابى حقگرا و آزادمردان
هوشيار را به اتهامات واهى متهم مى سازند؛ و اينهمه براى آن است تا
محيط را براى خود و هدفهاى تكاثرى و استثمارى و اترافى خويش آماده
سازند... و در آن نمى كوشند كه اين استضعاف را در دو بعد عملى سازند:
1 - اقتصادى
2 - فرهنگى
در بعد نخست ، مؤ منان مخلص و مقاوم را، كه در برابر ايشان قاطعيت نشان
مى دهند، از اين جهت كه از مال و ديگر ضروريات زندگى بى بهره اند، مورد
عيبجويى قرار مى دهند.
در بعد دوم ، در برابر گروه ديگرى از مقاومان جبهه گيرى مى كنند، و
ارزشهاى دينى و اخلاقى ايشان را (ارزشهايى كه در راه پاسدارى از آنها
بجان مى كوشند، تا جايى كه در راه تثبيت آنها خود را فدا مى كنند و خون
خويش را تقديم مى دارند)، مورد اهانت قرار مى دهند، و از سر تحقير مى
گويند: ((ما نمى فهميم شما چه مى گوييد!)).
اين واقعيت تلخ اجتماعى را سخنان امير المؤ منين (عليه السلام ) در وصف
موسى (عليه السلام ) و هارون (عليه السلام ) و ورود ايشان بر فرعون -
كه در اين فصل آورديم - به بهترين گونه شرح داده است . شما مى توانيد
دوباره آنجا را با ژرفنگرى بخوانيد؛ و مى توانيد به ((نهج
البلاغه )) رجوع كنيد و همه كلام امام را از نظر
بگذرانيد.
آنچه همچون نتيجه از اين بحثها و مطالعات به دست مى آوريم ، اين است كه
انسان مسلمان صالح ، در دامان تكاثر و اتراف و سرمايه دارى و استكبار
مالى و اقتصادى پرورش پيدا نمى كند. همچنين اجتماع اسلامى صالح نيز، با
حضور برنامه هاى مالى تكاثرى ، راهى به سوى پاگرفتن نمى يابد.
و اين گمان كه ، امكان آن هست كه در اجتماعى تكاثر حضور داشته باشد،
ليكن اين تكاثر از قدرت برخوردار نباشد (يعنى حضور سرمايه دارى بدون
ديكتاتورى سرمايه داران )، يا غفلت است يا خود را به غفلت زدن ، چه اين
امر از محالات است ؛ چنانكه در ((سر آغاز))
به آن اشاره كرديم ، و در فصل بيستم از اين باب آن را مورد توضيح قرار
داده ايم ؛ آنجا را بنگريد.(1048)
فصل پانزدهم : اسلام و نظام تكاثرى اترافى ،
مبارزه اى فراگستر(8)
- تكاثر، تصاعدى نامتناهى
قرآن :
1. ... قال الذين يريدون الحياه الدنيا: ليت لنا
مثل ما اوتى قارون ، انه لذو حظ عظيم .(1049)
... آنان كه خواستار زندگى دنيا بودند گفتند: كاش ما نيز آنچه به قارون
داده اند مى داشتيم ، او (از دنيا و مال دنيا) نصيبى فراوان دارد.
حديث :
1. النبى ((صلى الله عليه
و آله و سلم )): يا ابن مسعود! اءجسادهم لا تشبع
، و قلوبهم لا تخشع ... يدعون اءنهم على دينى و سنتى و منهاجى و شرائعى
، انهم منى براء، و اءنا منهم برى ء.
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم
)):اى ابن مسعود! بدنها (شكمها)شان سير نمى شود،
و دلهاشان خشوع پيدا نمى كند... مدعى آنند كه بر دين و سنت و روش و
شريعت منند، ليكن از من بيزارند و من از آنان بيزارم .
2. الامام على (عليه السلام ): من كان بيسير
الدنيا لا يقنع ، لم يغنه من كثيرها ما يجمع .(1050)
امام على (عليه السلام ): آن كس كه به اندك دنيا خرسند نگردد، بسيار
دنيا نيز او را سير نخواهد ساخت .
3. الامام على (عليه السلام ): الحريض لا يكتفى
.(1051)
امام على (عليه السلام ): حريص به هيچ بسنده نمى كند.
4. الامام على (عليه السلام ): من رضى من الدنيا
بما يجزيه ، كان اءيسر ما فيها يكفيه . و من لم يرض من الدنيا بما
يجزيه ، لم يكن فيها شى يكفيه .(1052)
امام على (عليه السلام ): آن كس كه به اندازه كفاف از دنيا راضى شود،
كمترين چيز دنيا براى او بسنده است ؛ و آن كس كه به اندازه كفاف راضى
نشود، چيزى نيست كه بتواند بسنده او باشد.
5. الامام السجاد (عليه السلام ):... التعب و
النصب خلقا فى الدنيا و لاهل الدنيا. و ما اءعطى احد منها حفنه الا
اءعطى من الحرص مثليها...(1053)
امام سجاد (عليه السلام ):... خستگى و رنج در دنيا و براى اهل دنيا
آفريده شده اند؛ به هيچ كس مشتى از دنيا ندادند، مگر اينكه دو برابر آن
حرص به او دادند...
6. الامام الباقر (عليه السلام ) - فيما رواه
الامام الصادق : مثل الحريص على الدنيا كمثل دوده القز، كلما ازدادت
على نفسها لفا، كان ابهد لها من الخروج ، حتى تموت غما.(1054)
امام على (عليه السلام ) - به روايت امام صادق (عليه السلام ): مثل آدم
حريص نسبت به دنيا مثل كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر بر گرد خود بتند،
بيرون آمدنش از پيله دشوارتر مى شود، و سرانجام از اندوه در آن خواهد
مرد.
7. الامام صادق : ان كان ما يكفيك يغنيك ،
فاءدنى ما فيها يغنيك . و ان كان ما يكفيك لا يغنيك ، فكل ما فيها لا
يغنيك .(1055)
امام صادق (عليه السلام ): اگر آنچه تو را بس باشد بى نيازت كند،
كوچكترين چيز دنيا بى نيازت خواهد كرد؛ و اگر آنچه تو را بس باشد بى
نيازت نكند، همه دنيا هم بى نيازت نخواهد كرد.
8. الامام الصادق (عليه السلام ): مثل الدنيا
كمثل ماء البحر، كلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتى يقتله .(1056)
امام صادق (عليه السلام ): مثل دنيا همچون مثل آب درياست ، كه هر چه
شخص تشنه از آن بيشتر بياشامد تشنگى او فزونتر شود، تا سرانجام تشنگى
او را هلاك كند.
نگاهى به سراسر فصل
خصلت فزونخواهى مال - چنانكه گذشت - برخاسته از نفس است ، و
حالتى است كه از باطن آدمى سرچشمه مى گيرد، و همچون غده اى سرطانى است
كه پيوسته رشد مى كند و اندازه اى براى بزرگ شدن نمى شناسد. و اين حالت
در واقع از فقر نفس حاصل مى شود، چه در اين حالت - به هيچ گونه - احساس
بى نيازى نمى كند، و به كفاف و بالاتر از كفاف قانع نمى شود، بلكه
پيوسته خواهان بيشتر و بيشتر از بيشتر است ، و به غل و زنجيرهاى آزمندى
و حرص بسته شده است ؛ و هرگاه از دنيا و خواسته دنيا يك مشت به او داده
شود، دو برابر آن حرص و آز به او داده مى شود.
پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم
))، احوال جسمى و روحى اينگونه كسان را چنين
توصيف كرده است : اءجسادهم لا تشبع و قلوبهم لا
تخشع
(1057) - تنهاشان سير نمى شود و دلهاشان خشوع
پيدا نمى كند. در اين سخن نبوى به تاءثير متقابل جسم و جان ، در حالت
حرص تكاثرى ، اشاره شده و آمده است كه سيرى ناپذيرى فزونخواهانه جسم با
فقدان خشوع و خضوع قلب (تفرعن و گردنفرازى ) همراه است . پيامبر اكرم
((صلى الله عليه و آله و سلم ))
سپس او صافى را ياد فرموده كه ملازم با اين حالت است ، و سپس از
دارندگان چنين صفاتى ابراز بيزارى كرده است : يا
ابن مسعود! يدعون انهم على دينى و سنتى و منهاجى و شرائعى ، انهم منى
برآء و اءنا منهم برى ء(1058)
اى ابن مسعود! مدعى آنند كه به دين و سنت و روش و شريعت منند،ولى از من
بيزارند و من از آنان بيزارم .
و اين اعلان برائت پيامبر((صلى الله عليه و آله
و سلم )) است از مالداران متكاثر و شاد خوار؛ پس
لازم است كه نظام اقتصاد اسلامى و علماى دين نيز، از تكاثر و متكاثران
و سرمايه داران و مترفان و صاحبان ثروتهاى هنگفت همينگونه اعلان برائت
كنند، تا سنت نبوى و سيره و شريعت او را زنده كرده باشند، و سرزمينهاى
اسلامى را از هرگونه تسليم شدن به زرداران زورمدار، يا فرو افتادن و
سقوط نجات داده باشند، و اعتقادات نسلهاى جوان و آگاهان هوشيار را نگاه
داشته باشند، و از طبقات محروم حمايت كرده باشند و...
تذييل و تفضيل
شايد بعضى از مكاتب اقتصادى چنان پندارند كه رشد نظامهاى سرمايه
دارى ، و نيز سقوط و متلاشى شدن آنها، تنها به عوامل مادى بستگى دارد و
عامل انسانى و چگونگى تفكرات انسانى را در آنها تاثيرى نيست . ليكن
موضوع بر اساس ((تصور اسلامى ))
مستند به امورى است كه عقيده انسان و تصور او از جهان ، و تغييرى كه در
نفوس بشرى در پى علتهايى حاصل مى شود، از جمله آنهاست . آنچه از اين
موضوع به بحث فعلى ما ارتباط پيدا مى كند اين است كه تورم نظام تكاثرى
و تصاعد آن ، از خواسته هاى تكاثرى و سرمايه دارى حاصل مى شود. و منشا
اين طلب و خواست ، نفس شخص طالب و اخلاق او است كه با فرهنگ و تصور او
از انسان و جهان و زندگى وابستگى دارد. و چون آدمى در دوزخ اين خواست
تصاعدى بيفتد، حرص و آز او براى افزون كردن مال پيوسته رو به افزايش مى
رود. و از اينجاست كه از دايره فطرت انسانى خارج مى شود و از واقعيت
انسانى دور مى گردد، و به سلامت اجتماع زيان مى رساند، و با طبيعت
زندگى به معاوضه برمى خيزد، چه زندگى بنابر طبيعت خود، بر گرد محور عدل
و ميانه روى مى چرخد. اين است كه خواست تصاعد يافته تكاثرى - از جمله -
به اين چيزها آسيب مى رساند:
1 - به خود انسان .
2 - به فطرت متعادل انسان .
3 - به سلامتى جامعه انسانى و روابط آن .
4 - به عدالت و ميانه روى .
5 - به صلح و امنيت اجتماع .
6 - به واقعيت مال و قوام بودن آن .
7 - به بقاى دين در جامعه و نفوذ آن در همه لايه هاى اجتماع .
8 - به رشد و اعتلاى فرهنگ .
9 - به نبرد با فقر و محروميت .
10 - به قداست جهانى عدل .
و يگانه وسيله براى طرد اين امور منفى و رهانيدن مردم محروم از چنگال
اين هشت پا - هشت پاى تكاثرى مالى - آگاه كردن مردم است از حقايق امور،
تا بدانند كه چه چيزى به سود ايشان است و چه چيزى به زيانشان ، و تا
دستهايى را كه به سود ايشان كار مى كند از دستهاى زيانكار باز شناسند.
پس بر مصلحان هوشيارى كه انسان را - صادقانه - دوست مى دارند، و مقاصد
و اهداف دين را - آگاهانه - در مى يابند، و براى نجات انسان از راه دين
و تعليمات آن - خالصانه - كار مى كنند، واجب است كه براى تحقق بخشى به
اين امور بكوشند و در راه اين كوشش ، در اين باره ها به تلاش برخيزند،
تلاشى پيگير:
1 - افزون فرهنگ و آگاهى مردم محروم .
2 - آشكار ساختن مفاسد تكاثر و آثار مخرب آن .
3 - شناساندن عوامل گوناگون تكاثر و راههاى رشد آن .
3 - شناساندن عوامل سقوط تكاثر و راههاى نابودى آن .
5 - آگاهسازى مردم از مبارزه قاطع اسلام با تكاثر و ((غناى
وافر)).
در پايان اين بحث به پاره اى از مظاهر تكاثر تصاعدى به اختصار اشاره مى
كنيم :
1 - برترى يافتن اصالت مال و منافع مادى ، و فدا كردن ارزشهاى اخلاقى و
دينى و اجتماعى و انسانى در راه آن .
2 - گسترش استثمار و ستم فزاينده روز به روز، و چاپيدن اموال و ثروتهاى
عمومى .
3 - كاستن مزدهاى و تنگ كردن دايره معيشت بر رنجبران و كارگران و
كشاورزان و مردمان ناتوان ، تا به قبول مزدهاى اندك در برابر كارهاى
فراوان و خسته كننده ناگزير گردند.
4 - دخالت كردن در نرخگذاريها و اجحاف به مردم ، هر روز بيش از روز پيش
.