و بدان كه در برابر تو گردنه اى است كه بالارفتن از آن دشوار است
. هر كس در هنگام بالا رفتن سبكبار باشد نيكو حال تر است از گرانبار، و آن كس كه
كند بالا رود پريشان تر است از تندرونده . و بدان كه جايگاه تو پس از اين گردنه -
ناگزير - بهشت است يا دوزخ ، پس پيش از رسيدن مسير را براى خود برگزين ،و خانه را
براى خود پيش از وارد شدن آماده ساز، كه پس از مرگ نه جاى معذرت خواستن است و نه
راه به دنيا بازگشتن .
7 الامام الصادق (عليه السلام ):... كان فيما وعظ به لقمان
ابنه : يا بنى !... انما انت عبد مستاجر، قد امرت بعمل و وعدت عليه اجرا؛ فاءوف
عملك ، واستوف اجرك ، و لا تكن فى هذه الدنيا بمنزله شاه وقعت فى زرع اخضر، فاءكلت
حتى سمنت ، فكان حتفها عند سمنها، ولكن اجعل الدنيا منزله قنطره على نهر جزت
عليها...(928)
امام صادق (عليه السلام ): از پندهاى لقمان به پسرش : اى پسر!... بدانكه تو بنده اى
مزدورى كه به كارى ماءمورت كرده اند، و در برابر آن وعده پاداشى به تو داده اند؛ پس
كار خود را نيكو به انجام رسان و پاداشت را تمام دريافت كن ؛ و در اين دنيا همچون
گوسفندى مباش كه در كشتزارى سرسبز رها شده است و چندان از آن خورده كه نيك فربه
گشته است ، و همين فربهى باعث كشته شدن او شده است ، بلكه دنيا را همچون پلى بر روى
نهرى بدان ، كه در حال گذر از آنى .
8 الامام الكاظم (عليه السلام ) - عن آبائه ، عن على (عليه
السلام )، فى قول الله عزوجل : (و لا تنس نصيبك من الدنيا...)، قال : لا تنس صحتك ،
و قوتك ، و فراغك ، و شبابك ، و نشاطك ، ان تطلب بها الاخرة .(929)
امام كاظم (عليه السلام ) - از پدرانش ، از على (عليه السلام )، كه درباره كلام
خدا: و لا تنس نصيبك من الدنيا - بهره خويش را از
دنيا فراموش مكن ) فرمود: تندرستى ، و توانايى ، و آسايش خاطر، و جوانى ، و نشاط
خويش را فراموش مكن و با اينها آخرت را به دست آور.
تذييل : توانگران و شاد خواران در
امان نيستند
1- از
ديدگاه تكوينى
قرآن :
1 و ما اهلكنا من قرية الا لها منذرون .(930)
هيچ شهرى را نابود نكرديم مگر اينكه بيم دهندگانى (پيامبرانى ) داشتند.
2 افلم يسيروا فى الارض ، فينظروا كيف كان عاقبه الذين من
قبلهم ؟ كانوا اكثر منهم و اشد قوة و آثارا فى الارض ، فما اءغنى عنهم ما كانوا
يكسبون .(931)
آيا در زمين نگشتند تا ببينند كه عاقبت كسانى كه پيش از ايشان بودند - و شمارشان
بيشتر و تواناييشان فزونتر و آثارشان در زمين فراوانتر بود - به كجا رسيد؟ زيرا كه
آنچه به دست آورده بودند به دردشان نخورد (و نجاتشان نداد).
3 و اذا اءردنا ان نهلك قرية اءمرنا مترفيها ففسقوا فيها،
فحق عليها القول ، فدمرناها تدميرا.(932)
هرگاه بخواهيم (مردم ) شهرى را (از روى استحقاق ) نابود كنيم ، توانگران شادخوار را
(به عبادت و عدالت ) امر مى كنيم ، و آنان (به اختيار خويش ) نافرمانى مى كنند ( و
مستحق عذاب و نابودى مى شوند)، پس عذاب بر آن شهر (و مردمان آن ) روا مى گردد،
آنگاه آنجا را بسختى فرو مى كوبيم .
آگاهى
امساك و خستى كه صاحبان مال از خود نشان مى دهند، پيش از آنكه براى ديگران
مايه زيان باشد به خود ايشان زيان مى رساند، پس هر كس بخل ورزد به زيان خود
ورزيده است . و اين يك اقدام انتحارى است كه متكاثران و ثروتمندان بر ضد خود و
امنيت و سلامت خود به آن دست مى يازند. حاكميت مال و دست به دست گشتن آن ميان شمارى
معدود، به فروريختن نظامهاى مالى و سياسى و جايگزين شدن گروهى به جاى گروهى ديگر مى
انجامد. از اينرو توانگران خانه هاى خود را به دست خود ويران مى كنند، پس چگونه
ممكن است سلامت و امنيت آنان تضمين شود؟
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم
)): يا ابن مسعود! لا تركن الى الدنيا و لا تطمئن اليها،
فستفارقها عن قليل ، فان الله تعالى يقول : (فاخر جناهم من جنات و عيون و زروع و
نخل طلعها هضيم .(933)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )):
اى ابن مسعود! به دنيا تكيه مكن و به آن مطمئن مشو، كه به همين نزديكى از آن جدا
خواهى شد. خداى متعال مى فرمايد: فاءخر جناهم من جنات و عيون
... و زروع و نخل طلعها هضيم - آنان را از بوستانها و چشمه سارها بيرون
رانديم ... (اكنون آيا شما مى پنداريد كه ايمن خواهيد ماند در) كشتزارها و
نخلستانهايى پر از شكوفه ها (ميوه ها)ى لطيف ؟
2 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم
)):يا ابن مسعود! تذكر القرون الماضية ، و الملوك الجبابرة
الذين مضوا، فان الله يقول : (و عادا و ثمود و اصحاب الرس و قرونا بين ذلك كثيرا.(934)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )):
اى ابن مسعود! قرنهاى گذشته و پادشاهان گردنكش و جبار را به خاطر آور كه از اين
دنيا رفتند؛ خداوند مى فرمايد: و عادا و ثمود و اصحاب الرس و
قرونا بين ذلك كثيرا - و (هلاك كرديم ) عاديان و ثموديان و اهل (رس ) را (كه
مردمى بدكار بودند)، و در اين ميان نسلهايى فراوان را).
3 الامام على (عليه السلام ): انظروا الى الدنيا نظر
الزاهدين فيها، الصادفين ، عنها، فانها - و الله - عما قليل تزيل الثاوى الساكن ، و
تفجع المترف الامن ... و جلد الرجال فيها الى الضعف و الوهن ؛ فلا تغرنكم كثرة ما
يعجبكم فيها، لقلة ما يصحبكم منها.(935)
امام على (عليه السلام ): به دنيا چنان نگاه كنيد كه زهدپيشگان دل از دنيا بريده
نگاه مى كردند، زيرا كه دنيا - به خداى سوگند - به همين زودى ساكنان جاى خوش كرده
را از ميان مى برد، و شادخواران آسوده خاطر را گرفتار مصيبت مى سازد... و چابكى و
دليرى مردان رو به سستى و ناتوانى مى نهد؛ پس مبادا چيزهاى دلفريب فراوانى كه در
دنيا هست شما را بفريبد، زيرا كه بيشتر از چند روزى در اختيار شما نيست .
2 - از ديدگاه تشريعى
قرآن :
1 انما السبيل على الدين يستاءذنونك و هم اغنياء، رضوا باءن
يكونوا مع الخوالف ...(936)
كيفر و مؤ اخذه در انتظار كسانى است كه در عين توانگرى ، از تو (براى ترك جهاد)
رخصت مى خواهند، و دل خوش دارند كه در كنار بازماندگان از جهاد (زنان ، كودكان و
زمينگيران ) بمانند...
2 و يا قوم اءوفوا المكيال والميزان بالقسط، و لا تبخسوا
الناس اشياءهم ، و لا تعثوا فى الارض مفسدين .(937)
اى قوم من ! با پيمانه و ترازو (همه چيز را) كامل و عادلانه بدهيد، و از (ارزش )
كالاهاى مردم مكاهيد! و در زمين به تباهكارى مپردازيد.
پس كسانى كه در داد و ستد با پيمانه و ترازو، عادلانه رفتار نمى كنند و حق مردم را
تمام نمى دهند، و هنگام خريدن جنسهاى مردم از آنچه بايد بدهند مى كاهند (و همه
جريانهاى فاسد اقتصادى )، در شمار آن كسانند كه در زمين فساد مى كنند. و حكم (مفسد)
در شرع معلوم است ، و دست شرع بر او باز است . بنابراين ، از نظر شرعى چنين كسان
(مفسدان اقتصادى ) نمى توانند كارهاى فسادانگيز انجام دهند (و بايد دست آنان كوتاه
گردد). پس اين مفسدان از ديدگاه تشريعى نيز تاءمينى ندارند و نبايد داشته باشند.
نگاهى به سراسر فصل
1 - نشانه هايى از زندگى تكاثرى :
تعلميات اسلامى مردمان را به شناختن دنيا و آنچه در آن است - با عاقبت
انديشى و هوشيارى - برمى انگيزد. شناخت دنيا غير از شناخت عالم به صورت كلى . عالم
لوحه اى زنده و باشكوه است كه در آن مظاهر كمال سرمدى متجلى مى شود، و آدمى از حكمت
و نظم و عدل آن آگاهى پيدا مى كند؛ و قرآن و احاديث از انسان مى خواهند كه به تفكر
و تدبر در اين مظاهر بپردازد.
عالم اين است ، ولى دنيا و زندگى دنيوى (كه بخشى از تعلميات قرآنى و حديثى مخصوص
شناساندن آن است ، تا آدمى آنگونه كه شايسته است اين دو را باز شناسد)، پيوند خاصى
با انسان و سرمايه اى كه در دست او يعنى عمر و زندگى او - دارد. و مقصود از دنيا -
در اين چارچوب - زندگى آدمى در دنيا و ايام عمر او و مشاغل و اوضاع و امكانات و
احوال و اعمال وابسته به آن است .
و از واجبات انسان (كه در اين دنيا به سر مى برد و چند روزى در آن مى گذراند و بايد
حساب همه چيز را پس بدهد)، يكى آن است كه اين زندگى و واقعيت آن و مشاغل و
مسئوليتهاى آن را - چنانكه شايسته است - بشناسد، تا در كار خود بصير باشد و از عمر
خويش سود ببرد، و فرصت آگاهى از حقيقت اين زندگى و ابعاد آن و چهره هاى گوناگون آن
، و هر چه كه به آن سود يا زيان مى رساند به دست آورد، چه انسان با چنين آگاهى و
شناختى مى تواند زندگى خود را وسيله فراهم ساختن چيزى سازد كه از او خواسته شده است
، و به خير و سعادتى جاودانى كه براى او فراهم شده است دسترس يابد، و از آنچه مايه
بدبختى و بد عاقبتى او است دورى گزيند.
و آشكار است كه زندگى آدمى - كه محدود به دوره كوتاه و پايان پذيرى است كه انسان در
اين سياره زندگى مى كند و قرآن آن را ((الحياه الدنيا -
زندگى نخستين و نزديك ، يا پست و پايين )) مى نامد - بر حسب
انتخاب خود انسان و اختلاف روشى كه براى گذراندن اين دوره كوتاه وجود دارد، به
اشكال گوناگون در مى آيد، پس آدمى خود كسى است كه به زندگى خويش شكل مى دهد و آن را
بنابر روشى و برنامه اى كه از ميان روشهاى و برنامه هاى گوناگون برگزيده است بنا مى
كند. و از گونه هاى عمده زندگى انسان در دنيا اين دو گونه است :
1 - زندگى هدفى (كه به آن همچون هدف نظر مى شود).
2 - زندگى وسليه اى (كه به آن همچون وسيله نظر مى شود).
زندگى نخستين : زندگيى است كه آدمى آن را همچون هدفى اصلى در نظر مى گيرد، يعنى
زندگيى كور و حيوانى و متمايل به لذات و تكاثر مالى و مصر فگرايى و تجمل پرستى . و
زندگى متصف به اين صفات ، بطبع در راهى متضاد با نظام حكيمانه حاكم بر آفرينش و
هستى پيش مى رود، و از حق و عدالتى دورى مى گزيند كه در همه ذات هستى بزرگ و گسترده
جريان دارد.
دنيا - و همه امكانات آن : مدت عمر، مواهب ، نيرو و فكر و افزارها و تعليمات و
تجربه هايى كه در اختيار آدمى قرار گرفته است - كشتزارى است براى آخرت ، يعنى اين
حيات فانى شونده دنيا مزرعه اى است براى يك زندگى اعلاى جاودانى ، و محل تجارتى است
كه سود آن دست يافتن به نعيم آن جهان است ، چنانكه پيامبر اكرم ((صلى
الله عليه و آله و سلم )) در وصاياى خود به ابوذر غفارى چنين
فرموده است : يا اءباذر! انك فى ممر الليل و النهار، فى آجال
منقوصه ، و اءعمال محفوظه ؛ و الموت ياتى بغته ؛ و من يزرع خيرا يوشك ان يحصد خيرا،
و من يزرع شرا يوشك ان يحصد ندامه ؛ و لكل زارع ما زرع ...(938)
اى ابوذر! تو در گذرگاه شب و روز به سر مى برى ، با عمرى روبه كاستى ، و كارهايى
ثبت گشته ، و مرگى كه ناگهان فرا مى رسد. آن كس كه نيكى كشت كند، اميد آن هست كه
نيكى بدرود، و آن كس كه بدى بكارد، محصول آن پشيمانى خواهدبود. و به هر كشاورزى
همان عايد شود كه خود كشته است ...)) (هر كسى آن درود عاقبت
كار كه كشت ).
و فطرت آدمى - چون به حال و طبع خود واگذارده شود - تمايل به آن دارد كه از اين
مرحله (دوران زندگى دنيا)، با مراعات حدود و حقوق و هماهنگ با قوانين حاكم بر ديگر
اجزاى جهان بگذرد. فطرت آدمى - با پاكى و صفاى فطرى خود - ميل آن ندارد كه به راهى
روانه شود كه پايان آن زوال و سقوط است ، بلكه خواستار رهسپار شدن در راه جاودانگى
و سعادت ابدى است . انسان - چون به نور فطرت نگاه كند - خود را زندانى و گرفتار در
دايره اى مى بيند كه با واقعيت وجود گسترده و ژرف انسانى سازگار نيست ، به همين جهت
تلاش مى كند و مى كوشد كه ديوارهاى اين زندان را بشكافد تا به جهان پهناور و
جاودانى راه يابد و از آن گاه شود، يا سرى از آن در آورد.
زندگى دوم : صورت ديگرى از زندگى آدمى در اين دنيا وجود دارد كه تكاثرى و اترافى
نيست ، و با نظام هستى هماهنگ دارد، و با هدفهاى اساسى آفرينش همساز است ، و با
فطرت انسانى مقتضاى فطرت سخت و درهم تنيده است . اين زندگى آن است كه همچون وسيله
مقدمه اى براى زندگى باقى جاودانى به كار رود. و اين همان زندگيى است كه محيط مناسب
را براى رشد آدمى در اين شكل از زندگى ، با نظام عام تكوينى و قوانين الاهى و فطرى
مطابقت دارد. و بوسيله آن است كه انسان به بلنداى كمال شايسته خود عروج مى كند، و
به مرتبه جانشينى خداى متعال - اگر چه در درجاتى مختلف و سطوحى متفاوت - نايل مى
گردد.
قرآن كريم ، اين دو زندگى را در برابر بشريت در پرده هايى زنده چنان مصور مى سازد
كه سراسر جان آدمى را تحت تاثير قرار مى دهد، و همه قلب را مجذوب خود مى كند. از
جمله آياتى كه زندگى نخستين را تصوير مى كند اين سخن خداى متعال است :
اعلموا انما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاءموال و
الاولاد...(939)
و آشكار است كه آن زندگى كه قرآن كريم آن را زندگى آرايش و فخر فروشى و فزون طلبى
اموال واولاد مى خواند، زيرا زندگى آنان دو صورت دارد: يا غرقه در لهو و لعب و امور
وابسته به آنهاست يا بشدت با اين امور آميخته است ، و اينگونه زندگى - در هر دو
صورت - مانع آن است كه آدمى بتواند در پى به دست آوردن ملكات فاضله رود، و در راه
آماده شدن براى رسيدن به زندگى اصلى و ابدى قرار گيرد. تشبيه زيبا و نو قرآنى ،
اختلاف چشمگير ميان اين دو زندگى را، در برابر آدمى ، مجسم مى سازد: يكى زندگى
تكاثرى و تفاخرى و اتراقى كه هدف آن دنيا و سيم و زر نابود شونده آن است ، و ديگرى
زندگى متواضعانه و اقتصادى و اسلامى كه هدف آن دست يافتن به جاودانگى در اوجهاى
زيباى ابديت است . قرآن مى فرمايد: ... كمثل غيث اعجب الكفار
نباته ، ثم يهيج فتراه مصفرا، ثم يكون حطاما...(940)
(مثل اين دنيا) همچون بارانى است كه برزيگران را آنچه از آن رويد خوش آيد، سپس آن
(روييده ) روى به خشك شدن نهد و آن را به رنگ زرد بينى ، آنگاه ريزريز گردد... و
اين ((تابلو))ى است از ظاهر زندگى
فريبنده دنيا: بارانى بموقع كه آنچه از آن رويد و خرم گردد و حاصل دهد كشتبانان را
خوش آيد، با آنكه اين گياه خوش منظر، پس از آن سبزى و زيبايى ، محكوم به زرد شدن و
نابودى است ، بادهاى داغ تابستانى آن را خشكيده ريزريز مى شود و بر زمين فرو مى
ريزد و باد آن را به اين سوى و آن سوى مى برد، و در زير گامها مى اندارد. و آنچه
مايه دهشتى است دهشتستان اينكه ، كار به همين جا پايان نمى پذيرد، چه قرآن پس از
عرضه داشتن اين تصوير بيدار كننده هولناك مى فرمايد: ((... و
فى الاخره عذاب شديد،)) يعنى كار اين زندگى تنها با فناى آن
پايان نمى پذيرد ( سرانجام كار آدمى همچون سرانجام گياه خشكيده بر باد رفته نيست )،
بلك انسان در زندگى دوم خود (اگر گناهكار باشد)، گرفتار عذابى سخت و رنجى ماندگار و
دردى جاودانى خواهد گشت .
از اينهمه بر ما معلوم مى شود كه زندگى تجمل و تفاخر و تكاثر و كبر و اتراف ،
زندگيى است از مسير حق و عدالت منحرف ، و از جاده انسانيت و فضيلت به دور، و از
ميانه روى فرا رفته ، و فناپذير، و روبه نابودى ، و فاقد ارزش ، و زودگذر، و بيم
دهنده به نگونسارى در پايان كار.
آرى ، واقعيت زندگى تكاثرى اين است ، زندگيى دستخوش پژمردگى ، و مايه تباهى
دلبستگانى كه در آن سقوط كرده اند، چنانكه پيامبر اكرم ((صلى
الله عليه و آله و سلم )) مى فرمايد: ((الهالك
من هوى فيها(941)
نابود كسى است كه در آن فرو افتد))؛ زندگيى نابود كننده
بسيار داران ، چنانكه امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:من
استكر منها استكثر مما يوبقه
(942) هر كس بيشتر از آن فراهم سازد، مايه هلاك خويش را
افزونتر كرده است ؛ زندگيى بر باد دهند بنياد آزمندان آن (من حرص عليها هلك
(943) هر كس آزمند دنيا شد، بر باد رفت .)
و از اينجاست كه زندگى تكاثرى با نظام بديع جهانى هماهنگ نيست ، و با سنتهاى الاهى
و فطرى پيوستگى ندارد، و موجب مسخ انسانيت آدمى و تيرگى فطرت پاك و شفاف او مى شود،
و زمينه فعالى براى تباهى خرد و كورى دل و سستى دين و چسبيدن به زمين ( و عالم ماده
و ماديات ) - چنانكه پس از اين سخن از آن خواهد آمد - آماده مى سازد.
آنچه از سخن پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم
)) برمى آيد: ((الهالك من هوى فيها -
نابود كسى است كه در آن فروافتد))، و از تعبير ديگر پيامبر
((صلى الله عليه و آله و سلم )):
الخاتره لمن انقاد اليها(944)
- با هر كس سر به فرمان او نهد حيله گرى كند، و همچنين از سخن امام صادق (عليه
السلام ): من اطمان اليها ركبته الغفله
(945) هر كس دل به آن خوش و آرام دارد، غفلت بر او چيرگى
يابد، اين است كه سبب عمده انحراف آدمى و سقوط او، خود همين فرو رفتن در دنياست و
تمايل داشتن و چسبدن به آن و خود را به آب و آتش زدن براى رسيدن به مال و منال و
جاه و مقام آن . و اينها امورى است كه - اغلب - از زندگى تكاثرى و اترافى جدايى
ندارد.
2. نشانه هايى از زندگى اسلامى :
هدف آيات و احاديث مذكور در اين بخش از فصل ، انكار زندگى مادى و نفى بهره
بردارى از دنيا و چيزهاى پاكيزه آن به صورت كلى نيست ، بلكه مقصود از آنها ساختن يك
زندگى سالم طبيعى براى مردم است ، تا همه به خدا ايمان آورند، و از روزيهاى پاكيزه
او بخورند، به اداى واجبات الاهى بپردازند، و خداوند را سپاس گزارند، و از آنچه
دارند انفاق كنند، و در بهره بردارى از نعمتهاى دنيا زياده روى نكنند و به زندگى
طاغوتى روى نياورند. و البته اينچنين زندگى عاملى است كه براى آدمى اين امكان را
فراهم مى آورد تا بوسيله آن به هدفهاى هستى در زندگى دوم جاودانى - چنانكه گذشت -
دسترسى پيدا كند.
و آشكار است كه چنين زندگيى مقصود با لذات نيست ، بلكه براى چيز ديگرى مطلوب است ،
چنانكه در سخنان امام على (عليه السلام ) آمده است : الدنيا
خلقت لغيرها و لم تخلق لنفسها(946)
دنيا براى غير خودش آفريده شده است نه براى خودش . بنابر اين ، دنيا مركبى است كه
آدمى بايد بر آن سوار شود و از اين زندگى بگذرد و به زندگى و فرصتها و درجات بعد از
آن برسد، چنانكه در سخنان پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله
و سلم )) آمده است : ((الليل و النهار
مطيتان
(947) شب و روز دو مركبند)). و اين دنيا
كشتزارى است در انتظار روز درو كردن (در آخرت )، و جاى بازرگانى است و سوديابى
ان الدنيا دار صدق لمن صدقها... و متجر اولياء الله ،
اكتسبوا فيها الرحمة ، و ربحوا فيها الجنه
(948) دنيا خانه راستى است براى كسانى كه به راستى در آن عمل
كند... و محل تجارت اولياى خداست ، كه در آن به كسب رحمت مى پردازند، و سود ايشان
بهشت است . و واضح است كه ((هيچ تجارتى چون عمل صالح نيست ،
و هيچ سودى همچون پاداش و ثواب الاهى نه )).(949)
و انسان نمى تواند از يك زندگى انسانى سالم و منزه از طغيان و ستمگرى و آزمندى بهره
مند شود، مگر اينكه به زندگى خود همچون پلى بنگرد كه بايد از آن بگذرد و به مقصدى
عالى برسد. بنابر اين لازم است آنچه را كه بدان نياز دارد با خود بر گيرد و باقى را
بر جاى گذارد، و آنچه را كه با خود بر داشته است توشه راه كند، چنانكه امام على
(عليه السلام ) مى فرمايد: ... فليكن حظك من الدنيا قوام
صلبك ، و امساك نفسك ، و الترود لمعادك
(950) - بايد بهره تو از دنيا به همين اندازه باشد كه بدنت
بر سر پا ماند و جانت حفظ شود و براى آخرتت توشه اى فراهم آيد)).
چارچوبهاى اقتصادى در اسلام براى تامين چنين زندگيى مقرر شده است ، زندگيى كفافى كه
اسلام از همگان مى خواهد تا چنين زندگى كنند، يك امر فردى مخصوص اين يا آن كس نيست
، بلكه برنامه اى است براى زندگى افراد و جامعه ها.. و در اين زندگى ديگر فقر راهى
براى پريشان كردن مردم ندارد، و تكاثر هيچ نمى تواند در جانها نفوذ كند، بلكه همگان
در سطحى مناسب از زندگى و مصرف به سر خود خواهند برد، كه نه ديگر دهانهايى باز و بى
خوراك ديده خواهد شد، و نه كسانى به بيش از آنچه براى زنده ماندن كافى است و
نيازمنديهاى ايشان را بر آورده مى سازد دست خواهند انداخت
... فلا تحملن على ظهرك فوق بلاغك ، فيكون ثقلا و وبالا عليك
(951) بر پشت خويش بيش از اندازه كفاف بار مكن ، كه وزرو و
بال خواهد بود). و در چنين زندگيى اسلامى ، هر انسانى آنچه را زيادى دارد انفاق
خواهد كرد طوبى لمن انفق الفضل من ماله
(952) - خوشا به حال آن كس كه فزونى مالش را انفاق كند.
پس مسلمان مؤ من به رسالت محمدى ، زندگيى اينگونه خواهد داشت ، يعنى تلاش وى براى
كسب مال به اين منظور است كه نياز خويش بر آورده سازد، و به ديگران انفاق كند، و
بار دوش ديگران نباشد، و به كفاف اكتفا كند، و از تنعم پرستى و غرور ورزى و ستمگرى
و اسراف يا خست و بخل دورى گزيند، و در لباس آرامش و وقار حاصل از چنين زندگيى
بخرامد، و به برادران خويش نيكى كند، و با دوستان پيوند محكم داشته باشد، و به
اجتماع خود سود برساند، و در امور مردم اهتمام ورزد، ((و
آسانگير و ملايم و باعفت و معتقد و پرهيزگار و پاكيزه و نيكوكار و پاك و پاك كردار
و راستگو و خالص و سليم و صحيح و عاقل و صالح و شكيبا و سپاسگزار و پارسا و عابد و
زاهد و مهربان و دانا و دين فهم باشد))(953)؛
و اين است نشانه هايى از زندگى اسلامى و صورت زيباى آن .
ياد آوريى مهم
يكى از مهمترين عوامل تحريف و تغيير كلمات (معارف و احكام ) الاهى و بد جلوه تعاليم
اقتصادى دين ، تجزيه كردن بخشهاى مختلف دين از يكديگر و نگريستن به هر يك از آنها
بدون در نظر گرفتن بخشهاى ديگر است ، كه پيش از اين درباره آن سخن گفتيم . و اين
كار به آنجا مى انجامد كه دين و تعليمات آن به صوررت يك مجموعه داراى نظام (يك
منظومه ) كه بخشهاى مختلف آن با يكديگر پيوستگى كامل داشته باشند عرضه نگردد. و در
اثر اين تجزيه مشاهده مى كنيم كه اخلاق اسلامى از اقتصاد آن جدا مى ماند؛ و اقتصاد
آن از توحيد آن و از تصور اسلام از دينا و زندگى دنيا؛ و توحيد آن از برنامه هاى
سياسى دينى ؛ و سياست آن از انگاره هاى اجتماعى احكام دين درباره قسط و عدالت ؛ و
همچنين برخى از اينها از تعريف دين از انسان و مفهوم دينى انسان بريده مى ماند، و
از ديگر اعتقاداتى كه اسلام به آنها فرا مى خواند، مانند معاد و اعتقاد به آن و
آمادگى براى آن .
از زيانهاى بسيار مهم اين روش اين است كه بخش بزرگى از اصول و تعاليم اسلامى - كه
سنگ بناى مكتب اقتصادى اسلام است - كه سنگ بناى مكتب اقتصادى اسلام است - و نام
امور و مسائل اخلاقى (يا بنابر اصطلاح ، اوامر و نواهى ارشادى و تنزيهى ) به كنار
گذاشته مى شود، و در نتيجه اجراى عدالت و اقامه قسط در جامعه اسلامى چندان فرو مى
افتد كه اقتصاد از اسلامى و قرآنى بودن خارج مى شود و ديگر - چنانكه بايد - آثار
عدالت اجتماعى و قسط و عدل اسلامى معروف مشاهده نمى شود، و چون چنين شد ميان افراد
و بخشهايى از جامعه فاصله هايى كمر شكن به وجود مى آيد كه اسلام محمدى هرگز آنها را
قبول ندارد. و اين است كه اقتصاد تكاثرى از محتواى اسلامى و از انسانيت و معنويت
ملازم با آن تهى مى شود. و اين امر در گذرگاه تكاملى جامعه موانعى به وجود مى آورد،
و جامعه ها به جامعه هايى غير اسلامى بدل مى شود، كه سود و زيان مادى بر آنها حاكم
است ، و اشرافيت شوم بر آنها سايه افكنده است ، و استضعاف در آنها شيوع دارد، و
((استكبار اقتصادى )) در آنها همه
كاره است كه از ((استكبار سياسى ))،
زيانبارتر است ، چنانكه آزادگان و آگاهان خوب مى دانند... و اين از سنگين ترين
زيانهايى است كه به اسلام و تعاليم آن ، و به مسلمانان و زندگانى ايشان مى رسد.(954)
و تعاليم اسلامى بخوبى بر آن دلالت دارد كه زيان و صدمه استكبار اقتصادى براى امت و
اسلام از گونه اى ديگر استكبار بسى بيشتر است ، زيرا اين تعاليم (آيات و احاديث )
متكاثران و سرمايه دارن راغفلت : دگانى نامتعهد شمرده است ، و توانگران را
((اشرار امت )) دانسته است ، در صورتى
كه حاكمان و طاغوتان سياسى را چنين نخوانده است . و اين موضوعى سرنوشت ساز و مهم
است كه واجب است همه مردم آن را بخوبى بفهمند و براى از ميان بردن آن چاره جويى
كنند.
3 - دو مضمونى بودن احكام اسلامى :
معاشى و معادى : پس از اشاره كردن به موضوع مهم سرنوشت ساز بالا مى گوييم :
آدمى از آن جهت كه موجودى است آميخته از جان و تن ، داراى دو زندگى است : يكى پايان
پذير و ناپايدار و ديگرى باقى و برقرار. و از زندگى پايان پذير خود، جز همين لحظه
اى كه در آن است ، چيزى در دست ندارد. از اينجاست كه اسلام انسان را به آن فرا مى
خواند كه در احوال نفس خود بينديشد، و براى افعال و ترك افعال خود چارچوبى قرار دهد
كه در دو زندگى برايش سودمند باشد. و بدينگونه همه احكام اسلامى داراى دو مضمون در
هم آميخته است :
1 - مضمون معاشى .
2 - مضمون معادى .
و عمل معاشى در باطن خود متضمن جوهرى معادى است ، چنانكه دستاورد معادى نيز چيزى جز
صورت عمل معاشى و پاداش آن نيست فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره
و من يعمل مثقال ذره شرا يره
(955) هر كس به سنگينى ذره اى نيكى كند (پاداش ) آن را خواهد
ديد. و هر كس به سنگينى ذره اى بدى كند (پاداش ) آن را خواهد ديد).
بنابر اين ، عمل معاشى در نظر اسلام واجب است به صورتى انجام داده شود كه مددى براى
امر معادى (اخروى ) مطلوب و نردبانى براى رسيدن به آن باشد، پس با اين حساب نمى
تواند غير مطابق با مقياسهاى عدالت و حق و قسط باشد.
و آشكار است كه احكام و آموزشهاى اقتصادى اسلامى نيز از اين برنامه مستثنى نيست ،
پس ما نمى توانيم به مالكيت و حرمت آن بدون توجه كردن به ديگر مرزها و چارچوبهاى
اسلام ، و بدون فهميدن تصور اسلام از زندگى و انسان و مال ، نگاه مى كنيم . آيا اين
درست است كه كسى به محترم بودن مالكيت در اسلام استدلال كند و به ديگر مقررات اسلام
درباره ساخته شدن فرد مسلمان و جامعه اسلامى هيچ توجه نكند؟ آيا امكان دارد كه فردى
مسلمان متعهد، به پاره اى از اسلام معتقد باشد و به پاره اى ديگر از آن معتقد
نباشد؟
آرى ، با احترامى كه اسلام براى مالكيت - در حدود مقرر شده در ((علم
فقه )) - قائل است ، با دنيا پرستى و مال اندوزى بيش از آن
اندازه كه آدمى به آن نيازمند است . و بايد به مصرف خود و ديگران برساند، به مبارزه
برخاسته است .(956)
و اين چيزى است كه عقل نيز بر آن دلالت مى كند، زيرا انسان زندگيى چند روزه دارد. و
براى آنكه آدمى از اين چند روزه بودن ايام حيات خويش غافل نگردد، از (زندگى ) با
تعبير (ساعت )، و (ساعتى ميان دو ساعت ) - يعنى ساعتى كه گذشت و ساعتى كه هنوز
نيامده است - ياد كردهاند الدنيا يوم بين يومين ، او ساعة
بين ساعتين
(957) - دنيا روزى است ميان دو روز، بلكه ساعتى است ميان دو
ساعت ). و با اين تعبير و مانندهاى آن ، انسان را بر آن مى انگيزد تا در كار دنياى
خويش بينا باشد، و بداند كه پيوند زمانى پايان پذير او با روزها و با جهان و با
زندگى دنيوى ، بيش از پيوند با يك روز بلكه با يك ساعت نيست . و كسى كه از روزگار
جز روزى يا ساعتى به دست او نيست ، چگونه ممكن است به زمين بچسبد، و همچون كسانى كه
گويى از فنا ايمنند در گذرگاهى سكونت اختيار كند؟ و چگونه همچون متكاثران و
شادخواران به گردآورى مال و منال بپردازد؟ و چگونه به مزدوران و كارگران خود ستم
روا دارد؟ و چگونه از حال همسايگان خود غافل بماند؟ و با چه اطمينان از انفاق كردن
فزونى مال خود امتناع ورزد؟ و چگونه از اداى حق و رعايت عدل خوددارى كند؟ و چگونه
در نعمت غلت زند، در حالى كه در جامعه او شكمهايى گرسنه و جگرهايى سوخته وجود دارد؟
و چگونه براى پسران و دختران خويش زندگى مسرفانه فراهم آورد، در حالى كه در اجتماع
پسران و دخترانى زندگى مى كنند كه تنها به بخور و نميرى و كمتر از آنى بسنده مى
كنند؟ آيا چگونه خواهد بود رفتار جامعه اى كه به خدا و روز ديگر ايمان دارد، و به
(مضمونى معادى ) براى (عمل معاشى ) خود معتقد است ، و بر اين باور است كه با چنين
روزى مواجه خواهد شد: يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و
ما عملت من سؤ ، تودلو ان بينها و بينه اءمدا بعيدا...(958)
- (از) روزى (بترسيد) كه هر كس در آن هر نيك و بدى را كه كرده است حاضر ببيند، و
چنان خواهد كه ميان او و آن بديها فاصله اى دور باشد))؛
... و توفى كل نفس ما عملت و هم لا يظلمون
(959) - جزاى هر كس براى آنچه كرده است تمام داده شود، و بر
هيچ كس ستمى نرود؛ و لكل درجات مما عملوا و ما ربك بغافل عما
يعملون
(960) - هر يك از مردمان را - بنابر كارهايى كه كرده اند -
درجاتى است ، و پروردگار تو از آنچه مى كنند غافل نيست ؛ و
يومئذ يصدر الناس اءشتاتا ليروا اءعمالهم
(961) - در آن روز مردمان دسته دسته از گورها درآيند، تا
(جزاى ) اعمالشان را به ايشان ارائه دهند.
پس دو نبرد سختناكى كه اسلام ، از يك سو براى برانداختن تكاثر و زندگى تكاثرى ، و
از سويى ديگر براى برانداختن فقر و زندگى حرمان آميز، به آنها پرداخته است ، جز
براى آن نيست كه عرصه زندگى آدمى را از حالت يك كارگاه معاشى پست به يك سودگاه
معادى عالى تبديل كند، تا آن (ساعتى ) كه انسان در اين دنيا در اختيار دارد در دو
ديولاخ به پايان نرسد، نه در فقرى مايه فروافتادن به پستى و نه در تكاثرى سبب طغيان
و سركشى ؛ نه در دره هاى فقر ذلت آور، و نه در غرقابهاى تكاثر غفلت آفرين ، بلكه
چيزى ميان اين دو باشد، تا اينكه زندگى انسان همچون مركبى شود براى رسيدن به هدفهاى
مطلوب حيات .
4 - ثروتمندان و شادخواران درامان
نيستند:
پيش از اين گفتيم كه هدف تعاليم گوناگون اسلام ، تبديل كردن دنيا - با همه
مواهب و امكانات و اموال آن - از يك دنياى تكاثرى و اترافى و لعنت شده به دنيايى
سالم و نورانى است كه در آن هر انسانى در سايه حق و عدالت و قسط زندگى كند؛ خداوند
متعال آفريدگان را آفريده ؛ و اسباب معيشت آنان را ميان ايشان تقسيم كرده است ، پس
چون كسى به روزى و بخش خويش از معاش بسنده كند، آنچه در دنيا هست براى بهره بردارى
همگان كفايت خواهد كرد، و اگر چنين نباشد همگان گرفتار خواهند شد، چنانكه امروزه در
همه جا مشهود است .
اسلام براى رسيدن به اين هدف مطلوب روشى را اعمال مى كند كه دو بخش دارد: تنگ گيرى
و وسعت بخشى ... تنگ گيرى (محدود كردن ) درباره زندگى متكاثران و شادخواران است ،
تا اين زندگى را به يك زندگى مقتصدانه - هم در داشتن ،(962)
و هم در مصرف كردن
(963) - تبديل كند، هر چند لازم باشد كه براى اين منظور از نيروى
اجرايى استفاده شود و انزلنا الحديد فيه باءس شديد -
آهن را فرو فرستاديم كه در آن نيرويى سخت وجود دارد. و وسعت بخشى (گشايش دادن )
درباره زندگى تيره بختان و محرومان و بينوايان است ، تا اين زندگى را به يك زندگى
ميانگين كفافى ، بلكه تا تراز زندگى ديگران برساند، و همه را در يك سطح جاى دهد،
چنانكه امام جعفر صادق (عليه السلام ) درباره گيرندگان زكات مى فرمايد:
... و ما اءخذه من الزكاة فضه على عياله حتى يلحقهم بالناس
(964) - آنچه از زكات دريافت مى كند به مصارف مختلف خانواده
خود برساند تا سطح زندگى آنان را همتراز زندگى ديگران كند.
پس در قلمرو تعليمات و احكام اسلامى ، به هيچ صورت مجالى براى آن باقى نمى ماند كه
غصب كردن حقوق و روزى مردمان روا و مجاز شمرده شود، و آنان در فقر تنگدستى باقى
بمانند، و تفاوتهاى چشمگيرى كه در زندگى توده مردم مشاهده مى شود - به هر اسم و هر
صورت
(965) - برقرار بماند.
اين دين ، براى بازپس گرفتن حقوق محرومان و برآوردن نيازمنديهاى ايشان ، در كنار
ايشان مى ايستند تا به معيشت رسا و كفافى خويش كه همتراز معيشت ديگران است برسند، و
به امكاناتى دست يابند كه ايشان را در ديندارى و پرهيزگارى مددكار مى شود، و از
انحرافات اعتقادى و فقدان فرهنگ و تربيت و گرفتارى در جهل و پستى بر كنارشان مى
دارد. پس بر حكومت اسلامى و علماى دين واجب است كه براى استقرار چنين نظامى اقتصادى
- نه جز آن - سخت مجاهده و تلاش كنند، و بر امت اسلامى نيز واجب است كه درپى تحقق
بخشى به چنين اقتصادى باشند.
آگاهيى مهم
بر محقق اسلامى - خواه اقتصادى ، خواه اخلاقى - واجب است به اين امر توجه
داشته باشد كه نكوهش تعليمات اسلامى از دنيا و ترغيب به ترك آن به اين معنى نيست كه
مردمان بايد در كار دنيا به اهمال و كاهلى و بيكارى و ترك كوشش و چشم پوشيدن از همه
نعمتهاى پاكيزه آن بپردازند، بلكه به معناى آزادسازى دل است از دوستى دنيا و فانى
شدن در آن ، و گره خوردن با آن و چسبيدن به آن ، زيرا كه اين دنيا نابود شونده است
و هر چه چنين باشد، دوستى آن شايسته انسان عاقل نيست ؛ ليكن كوشش و تلاش در طلب مال
و به دست آوردن آن براى هدفهاى شايسته و نيكوكارانه ، امرى است كه اسلام به صورتى
قاطع مسلمانان را به آن فراخوانده است ؛ پس بر انسان مسلمان لازم است كه در آنچه به
دنياى او مربوط مى شود و به معيشت او و جامعه اى كه در آن زندگى مى كند وابسته است
با جديت بكوشد، و چنان زندگى كند كه گويى زندگيى ابدى دارد، ليكن بر او لازم است كه
سعى و تلاش و كوشش خويش را براى دست يافتن به مال دنيا با اين سه امر مقرون سازد:
1 - دل خويش را - كه جايگاه دوستى ماندگار خداست - جاى دوستى دنيا قرار ندهد، و
آنچه را مى طلبد و به دست مى آورد هدف اصلى نداند، بلكه به نتايج تبعى آنها (در جهت
رفع نياز خود و بستگان و ديگران و اقدامهاى شايسته ) نظر داشته باشد.
2 - مال و ثروت را از راههاى نادرست و نامشروع به دست نياورد.
3 - مال و امكانات را بيش از اندازه كفاف به خويشتن اختصاص ندهد، بلكه آنچه را كه
به دست مى آورد، در راه خدا و به فرمان او انفاق كند، تا در نزد خداى متعال ذخيره
شود، و در جهان جاودان (چندين برابر آنچه داده است ) به او بازگردد،(966
) و تا با تلاش و انفاق او سطح زندگى ديگران و محرومان بالا آيد، و جامعه
او در همه پهنه هاى زندگى ارتقا يابد.(967)
فصل دوازدهم : اسلام و نظام تكاثرى اترافى ، مبارزه اى
فراگستر (5)
- تضاد ميان دو زندگى : تكاثرى و اسلامى
قرآن :
1 ... فمن الناس من يقول : ربنا آتنا فى الدنيا و ماله فى
الاخره من خلاق .(968)
... از مردمان كسانى هستند كه مى گويند: پروردگارا! (نصيب ) ما را در دنيا بده ؛ و
چنين كسان را در آخرت نصيبى نيست .
2 من كان يريد الحياه الدنيا و زينتها، نوف اليهم اءعمالهم
فيها، و هم فيها لا يبخسون . اءولئك الذين ليس لهم فى الاخره الا النار، و حبط ما
صنعوا فيها، و باطل ما كانوا يعملون .(969)
هر كس هدفش زندگى دنيا و تجملات آن باشد، جزاى اعمال او را به تمامى در دنيا به او
مى دهيم و هيچ از آن نمى كاهيم . اينان كسانيند كه در آخرت جز آتش (سهمى ) ندارند،
و همه آنچه در دنيا كرده اند (در آنجا) نابود مى شود، و همه كارهايشان باطل و
بيهوده خواهد بود.
3 من كان يريد حرث الاخره نزد له فى حرثه ، و من كان يريد
حرث الدنيا نؤ ته منها، و ماله فى الاخره من نصيب .(970)
هر كس كشت براى آخرت را خواهان باشد، (حاصل ) كشت او را فزونى مى دهيم ، و هر كس
خواستار كشت براى دنيا باشد، از دنيا به او مى دهيم ، و در آخرت هيچ بهره اى نخواهد
داشت .
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم
)): بشروا امتى بالسناء التمكين فى الارض . و من عمل منهم
عملا للدنيا لم يكن له نصيب فى الاخره .(971)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )):
به امت من بشارت دهيد به بزرگى و جا افتادگى در زمين . و هر يك از ايشان كه براى
دنيا كار كند، بهره اى در آخرت بخواهد داشت .
2 الامام على (عليه السلام ):... ان الدنيا و الاخره عدوان
متفاوتان ، و سبيلان مختلفان ، فمن اءحب الدنيا و تولاها ابغض الاخره و عاداها. و
هما بمنزله المشرق و المغرب و ماش بينهما، كلما قرب من واحد بعد من الاخر؛ و هما
بعد ضرتان .(972)