پـسـرم ! اگـر عـمـل انـسـان
بـه وزن دانـه خـردلى بـاشـد، در دل سنگى يا در جايى از آسمانها يا در
جايى ، از زمين ، خدا آن را حاضر خواهد ساخت ، كه خدا پر لطف است در
تدبير(1604)
و آگاه است .
6 و مـا تـكـون فـى شـان و مـا تـتـلوا مـنـه
مـن قـرآن و لا تـعـلمـون مـن عـمـل ، الا كـنـا عـليـكـم شـهـودا اذ
يـفـيـضـون فـيـه ، و مـا يـعـزب عـن ربـك مـن مـثـقـال ذرة فـى الارض
و لا فـى السـمـاء و لا اصـغـر مـن ذلك و لا اكـبر، الا فى كتاب مبين .(1605)
(اى پـيـامـبر!) هيچ كارى نكنى ، و از قرآن آيه اى نخوانى ، و (اى مردم
!) هيچ عملى نكنيد، مـگـر ايـنـكه ما از همان لحظه اى كه به آن مى
پردازيد گواه كار شماييم ؛ و از خداى يك ذره چيزى در زمين و آسمان نهان
نيست ، و نه كوچكتر از ذره و نه بزرگتر از آن ؛ و هر چه هست همه در
كتابى روشن و پيدا (لوح علم ربوبى ) نوشته است .
7 و الوزن يـومـئذ الحـق ، فـمـن ثـقـلت
مـوازيـنه فاءولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فاءولئك الذين خسروا
انفسهم بما كانوا بآياتنا يظلمون .(1606)
در آن روز سـنـجـيـدن اعـمـال دقـيـق اسـت ، اين است كه كسانى كه كفه
كردار نيكشان سنگين بـاشـد رسـتـگارند و آنان كه سبك باشد، به خود زيان
رسانده اند، چرا كه در حق آيات هدايت ستم كردند (و سخن پيامبر و آيات
روشنگر را نشنيدند).
حديث
1 النبى عليه السلام : اءعظم الناس قدرا
من ترك ما لا يعينه .(1607)
پيامبر (صلي الله عليه و آله ): ارزشمندترين مردمان كسى است كه به آنچه
به او مربوط نيست نپردازد.
2 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : كـان اءبـى
يـقـول : قـم بـالحـق ، و لا تـعـرض لمـا نـابـك ، و اعتزل عما لا
يعينك !(1608)
امـام صـادق عـليه السلام : پدرم مى گفت : به حق قيام كن ، و در بند
آنچه به تو رسيده مباش ، و از آنچه به تو ربطى ندارد، دورى گزين .
3 الامام الصادق عليه السلام - عن آبائه ، عن
اميرالمؤ منين : جمع اللخير كله فى ثلاث خـصـال : النـظـر و السـكـوت و
الكـلام . فـكـل نـظـر ليـس فـيـه اعـتـبـار، فـهـو سـهو. و كل سكوت
ليس فيه فكرة ، فهو غفلة . و كل كلام ليس فيه ذكر، فهو لغو. فطوبى لمن
كان نظره عبرة ، و سكوته فكرا، كلامه ذكرا.(1609)
امـام صـادق عليه السلام - از پدرانش ، از امير مؤ منان ، همه نيكيها
در سه خصلت جمع آمده است : نظر و سكوت و كلام . پس هر نظرى كه در آن
عبرتى و درسى نباشد سهو است . و هـر سـكـوتـى كـه در آن انـديـشـه اى
نباشد غفلت است . و هر كلامى كه در آن يادى از خدا نـبـاشـد بـيـهـوده
اسـت . خـوشـا بـه حـال كـسـى كـه نظر كردنش عبرت و آموختن باشد، و
خاموشيش انديشيدن ، و سخن گفتن ذكر خدا.
4 الامـام الكـاظـم عـليـه السـلام - كتب هارون
الرشيد الى موسى بن جعفر عليه السلام : عظنى و اءوجز!...فكتب اليه : ما
من شى ء تراه عينك ، الا وفيه موعظة .(1610)
امام كاظم عليه السلام - هارون الرشيد به امام موسى بن جعفر نوشت : مرا
پندى ده و سخن به ايجاز گوى . امام در پاسخ گفت :
هر چه را بينى در آن پندى است (زمانه را
چو نكو بنگرى همه پند است ).
5 الامـام السـجاد عليه السلام : اللهم ! و انك
من الضعف خلقتنا، و على الوهن بنيتنا، و من ماء ميهن ابتداتنا، فلا حول
لنا الا بقوتك ، و لا قوة لنا الا بعونك . فايدنا بتوفيقك ، و سـددنـا
بـتـسـديـدك ، و اعـم ابـصـار قـلوبـنـا عـمـا خـالف مـحـبـتـك ، و لا
تـجـعـل لشـى ء مـن جـوارحـنـا نـفـوذا فـى مـعـصـيـتـك . اللهـم !
فـصـل على محمد و آله ، و اجعل همسات قلوبنا، و حركات اعضائنا، و لمحات
اعيننا و لهجات اءلسـنـتـنـا، فـى موجبات ثوابك ، حتى لا تفوتنا حسنة
نستحق بها جزاءك ، و لا تبقى لنا سيئة نستوجب بها عقابك .(1611)
امـام سـجـاد عـليه السلام : خدايا! ما را ضعيف آفريدى ، و بر سستى بنا
نهادى ، و از آب فرومايه اى آغازمان كردى ، اين است كه جز به نيروى تو
توانى نداريم ، و جز به مدد تو كارى نتوانيم كرد، پس تو به توفيق خود
ما را تاءييد كن ، و بر راه راستمان بدار، و چـشـم و دل مـا را از
ديـدن مـحـبـوبـى جـز خـود كـور سـاز، و هيچ يك از اندامهاى ما را به
نـافـرمـانـى خـود تـوانـايـى مـده . خـدايـا! بـر مـحـمـد و آل
مـحـمـد درود فرست ، و جنبشهاى نهانى دلها، و حركتهاى اندامها، و گردش
چشمها، و به كار افتادن زبانهاى ما را مخصوص چيزهايى ساز كه ما را به
پاداش تو مى رساند، تا چـنـان شـود كه هيچ حسنه اى كه مستحق جزاى تو
است از ما فوت نشود، و هيچ سيئه اى كه مستوجب كيفر تو است در نامه
اعمال ما ثبت نگردد.
6 الامـام السـجـاد عـليـه السـلام : يـا مـن
ذكـره شـرف للذاكـريـن ! و يـا مـن شكره فوز للشـاكـريـن ! و يـا مـن
طـاعـتـه نـجـاة للمـطـيـعـيـن ! صـل عـلى مـحـمـد و آله ! و اشـغـل
قـلوبـنـا بـذكـرك عـن كـل ذكـر. و اءلسـنـتـنـا بـشـكـرك عـن كل شكر،
جوارحنا بطاعتك عن كل طاعة .(1612)
امـام سـجـاد عـليه السلام : اى آنكه ذكر (ياد كردن تو و خواندن نام )
تو مايه شرف ياد كـنـنـدگـان و ذاكـران اسـت ، و سـپـاسگزارى به درگاه
تو فوزى براى سپاسگزاران و شـاكـران ، و فـرمـانـبـرداريـت مـايـه
رسـتـگـارى فـرمـانـبـرداران ! بـر مـحـمـد و آل محمد درود فرست ، و
دلهاى ما را با ياد خود از هر ياد ديگر منصرف كن ، و زبانهاى ما را با
سپاسگزارى خود از هر سپاسگزارى ديگر، و اندامهاى ما را با اطاعت خود از
هر اطاعت ديگر.
7 الامـام السـجـاد عـليـه السـلام : اللهـم ! و
انـى اتـوب اليـك مـن كل ما خالف ارادتك !
و زال عـن محبتك ، من خطرات قلبى ، و لحظات عينى ، و حكايات لسانى ،
توبة تسلم بها كـل جـارحـة عـلى حـيـالهـا مـن تـبـعـاتـك ، و تـاءمـن
مـمـا يـخـاف المعتدون من اءليم سطواتك .(1613)
امـام سـجاد عليه السلام : خدايا! به تو باز مى گردم و توبه مى كنم از
هر چه مخالف اراده تـو و دور از دوسـتـى تـو بـر دلم گذشته ، يا چشمم
بدان گشته ، يا زبانم از آن حـكايت كرده است ؛ توبه اى كه بدان هر يك
از اندامهاى من از كيفرهاى تو رهايى يابد، و از هر چه تجاوز كاران در
برابر قهر دردناك تو از آن ترسانند در امان باشد.
بنگريد!
ايـن فـصـل اشـاره بدان است كه اعمال آدمى در زير محاسبه دقيق
خدايى قرار مى گيرد، و خـدا بـه كوچك و بزرگ كارهاى انسان رسيدگى مى
كند، هر چند در كوچكى به وزن دانه خردلى باشد. از اين انديشه و باور دو
اصل نتيجه مى شود:
اصل اول : اينكه انسان هيچ مسامحه و اهمالى در مواخذه خدا و حساب او
نمى بيند، پس بر خويشتن واجـب مـى سـازد كـه اعـمـال خود را اصلاح كند
و به تهذيب آنها بپردازد، كه حساب خرد و كلان كارهاى خود را، هر گاه مى
خواهد دست به كارى برد، بكند.
اصل دوم : اينكه آدمى بايد از لحظه هاى عمر و همه نيروها و امكانات خود
و كوچك و بزرگ كـردار خويش ـ حتى يك نگاه كردن و يك گام برداشتن ـ براى
پرداختن به كارهاى نيكو و اقدام به اعمال خير بهره بردارى كند.
فصل هجدهم : رهايى از
نوميدى
قرآن
1 قـالوا: بـشـرنـاك بـالحـق ، فـلاتـكـن
مـن القـانـطـيـن قال : و من يقنط من رحمة ربه الا الضالون .(1614)
فـرشـتـگان به ابراهيم گفتند: تو را مژده اى راستين داديم ، پس از
نوميدان مباش ! گفت : كيست جز گمراهان كه از بخشايش پروردگار خويش
نوميد باشد؟
2 يـا بـنـى اذهـبـوا فـتحسسسوا من يوسف واخيه ،
لا تياسوا من روح الله ، انه لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون .(1615)
اى پـسـران من ! برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا
نوميد مباشيد، كه از رحمت خدا جز كافران كسى نوميد نيست .
3 قـل : يـا عـبـادى الذيـن اسـرفـوا عـلى
انـفـسـهـم لا تقنطوا من رحمة الله ، ان الله يغفر الذنوب جميعا، انه
هو الغفور الرحيم .(1616)
اى مـحـمـد! بـگـو (به گناهكاران كه خدا مى گويد): اى بندگان من كه به
زيان خويشتن بـسـى كـارهـا كـرده ايـد، از رحـمـت خـدا نوميد مباشيد،
كه خدا همه گناهان را مى آمرزد، و او آمرزنده و مهربان است .
4 حـتى اذا استياس الرسل وظنوا لنهم قد كذبوا،
جاءهم نصرنا فنجى من نشاء، و لا يرد باسنا عن القوم المجرمين .(1617)
چـون فـرسـتـادگـان نـوميد گشتند و پنداشتند كه دعوت آنان را كسى پذيرا
نخواهد شد، يارى ما به ايشان در رسيد، و آن كسان كه خواستيم رهايى
يافتند؛ و البته مجرمان را از قدرت ما (در كيفر دادن ) رهايى نخواهد
بود.
5 و قال الملا من قوم فرعون : اتذر موسى و قومه
ليفسدوا فى الارض و يذرك و الهتك ؟ قـال : سـنـقـتـل ابـنـاءهـم و
نـسـتـحـيـى نـسـاءهـم ، و انـا فـوقـهـم قـاهـرون قـال مـوسـى لقومه :
استعينو بالله و اصبروا، ان الارض لله يورثها من بشاء من عباده و
العـاقـبـة للمـتـقـيـن قـالوا: اوذيـنـا مـن قـبـل ان تـاءتـيـنـا و
مـن بـعـد مـاجـئتـنـا، قـال : عـسـى ربـكـم ان يـهـلك عـدوكـم و
يـسـتـخـلفـكـم فـى الارض ، فـيـنظر كيف تعملون .(1618)
سران قوم فرعون گفتند: موسى و قومش را وا مى گذارى تا در اين سرزمين
تباهى كنند و تـو و خـدايـان تـو را فـرو گـذارند؟ فرعون در پاسخ گفت :
ما پسران ايشان را خواهيم كـشـت و زنـانشان را (همچون اسير) زنده
خواهيم گذارد، و ما بر ايشان چيره ايم موسى به قـوم خـود گفت : از خدا
يارى جوييد و بردبار باشيد، كه زمين از آن خدا است ، و آن را به هـر
كـس از بـنـدگـانش كه بخواهد به ميراث مى دهد، و پايان خوش ويژه پرهيز
پيشگان اسـت گـفـتند: پيش از آنكه تو بيايى ، و پس از آن كه تو آمدى ،
ما را آزار كردند؛ گفت : امـيـد اسـت كـه پـروردگـارتـان دشمن شما را
هلاك كند، و شما را در زمين جانشين سازد، تا بنگرد كه چگونه اعمالى
خواهيد داشت ؟
حديث
1 الامـام عـلى عليه السلام ـ مما قاله
لابنه الحسن ، فى وصية معروفة :.. و ساءلته من خزائن رحمته ما لا يقدر
على اعطائه غيره من زيادة الاعمار، و صحة الابدان ، وسعة الارزاق ؛ ثـم
جـعـل فـى يـديـك مـفاتيح خزائنه ، بما اذن لك فيه من مساءلته ، فمتى
شئت استفتحت بـالدعـاء ابـواب نـعـمـتـه ، و استمطرت شآبيب رحمته ، فلا
يقنطنك ابطاء اجابته ، فان العطية على قدر النية ..(1619)
امـام عـلى عـليه السلام : فرزندم ! تو از خزينه هاى رحمت خدا، چيزهايى
خواستى كه هيچ كـس جـز او تـوانـايـى بـخـشـيـدن آنـهـا را نـدارد،
هـمـچـون طـول عـمـر، و تـندرستى ، و فراوانى روزى ؛ و خدا خود كليد
خزاين خويش را در دست تو نـهـاد، زيـرا كـه اذن داد تـا هـر چـه مـى
خـواهـى از او بخواهى . و تو هر وقت بخواهى مى تـوانى درهاى نعمت او را
با دعا بگشايى ، و سيلاب رحمت او را بر خويشتن فرو ريزى ؛ چون چنين است
مبادا دير كرد اجابت تو را نوميد سازد، كه بخشش به اندازه نيت (و تصميم
و استقامت در دعا و طلب ) است .
2 الامـام الكـاظـم عـليـه السـلام : ـ عـن
آبـائه ، عـن النبى (صلي الله عليه و آله ): يبعث الله المقنطين يوم
القـيـامـة ، مـغـلبـة وجـوهـهـم ـ يـعـنـى غـلبـة السـواد عـلى
البـيـاض ـ فيقال لهم : هؤ لاء المقنطون من رحمة الله تعالى .(1620)
امام كاظم عليه السلام : ـ از پدرانش ، از پيامبر اكرم : خدا نوميد
كنندگان مردم را از رحمت خويش ، روز قيامت با روى سياه بر مى انگيزد؛ و
براى معرفى آنان ماءموران رستاخيز مى گويند: اينانند كسانى كه مردمان
را از رحمت خدا ماءيوس كردند.
3 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : لا يـزال
المـؤ مـن بـخـيـر ورخـاء ورحمة من الله ، ما لم يـسـتـعـجـل
فـيـقـنـط، فـيـتـرك الدعـاء. قـلت له : كـيـف يـسـتـعـجـل ؟ قال :
يقول : قد دعوت منذ كذا و گذا ولا ارى الاجابة .(1621)
امـام صـادق عـليـه السلام : تا زمانى كه مؤ من ، در نتيجه شتابزدگى
براى اجابت دعاى خود، نوميد نشود و دعا را فرو نگذارد، در خير و آسايش
و رحمت خدا قرار دارد. (راوى حديث گـويـد): بـه امـام گـفـتـم : چـگونه
شتاب مى كند؟ گفت : مى گويد از فلان و فلان وقت پيوسته دعا كردم و
اجابت نشد.
4 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : اليـاءس مـن
روح الله عزوجل اشد بردا من الزمهرير.(1622)
امام صادق عليه السلام : نوميدى از رحمت خدا سردتر از زمهرير است .
5 الامـام السـجـاد عـليـه السـلام :.. لا تـؤ
يـسـنـى مـن الامل فيك ، فيغلب على القنوط من رحمتك .(1623)
امـام سـجـاد عـليـه السـلام : خداوندا! مرا از آرزوهايى كه در تو بسته
ام ماءيوس مكن ، تا ياءس از رحمت برمن چيره نشود.
6 الامام على عليه السلام : كن لما لا ترجو ارجى
منك لما ترجو..(1624)
امـام عـلى عـليه السلام : براى آنچه بدان اميد ندارى ، اميدوارتر از
چيزى باش كه بدان اميدوارى .
7 الامـام رضـاعـليـه السـلام : ـ عـن آبـائه ،
عـن النـبـى (صلي الله عليه و آله ): قال الله ـ تبارك و تعالى ـ: يا
ابن آدم ! لا يغرنك ذنب الناس عن ذنبك ، ولا نعمة الناس من نـعـمـة
الله عـليـك ، و لا تـقـنـط النـاس مـن رحـمـة الله تـعـالى و انـت
تـرجـوهـا لنـفـسـك .(1625)
امـام رضـا عـليـه السـلام : ـ از پـدرانـش ، از پـيـامـبـر اكـرم :
خـداى متعال گفت : اى پس آدم ! گناه مردم تو را
به گناه خودت مغرور نكند،(1626)
ونعمت مـردمـان تـو را از شـكـر نـعـمـتـى كـه خـدا بـه تـو داده اسـت
غافل ندارد؛ و زنهار مردمان را از رحمت خداى ، كه خود اميد آن را دارى
، نوميد مكن .
8 الامـام عـلى عـليـه السـلام : نـظـر
امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام : الى رجـل اثـر الخـوف عـليـه
فـقـال : مـا بـاللك ؟ قـال : انـى اخـاف الله . فقال : يا عبدالله !
خف ذنوبك ، و خف عدل الله عليك فى مظالم عباده ، و اطعه فيما كلفك ،
ولا تعصه فيما يصلحك ؛ ثم لا تخف الله بعد ذلك ! فانه لا يظلم احدا، و
لا يعذبه فوق اسـتـحـقـاقـه ابـدا؛ الا ان تـخـاف سـوء العـاقـبـة
بـاءن تـغـيـر او تـبـدل ؛ فـان اردت ان يـؤ مـنـك الله سـوء
العـاقـبـة ، فـاعـلم ان مـا تـاءتـيـه مـن خـيـر فـبـفـضـل الله و
تـوفـيـقـه ، و مـا تـاءتـيـه مـن سـوء فبامهال الله و انظارهه اياك ،
و حلمه و عفوه عنك .(1627)
امـام على عليه السلام : ـ اميرمؤ منان نشانه ترس را در چهره مردى ديد،
از او پرسيد: تو را چه مى شود؟ مرد گفت : از خدا مى ترسم . على گفت :
اى بنده خدا! از گناهانت بترس و از عـدل خدا بر تو در برابر ستمى كه بر
بندگانش روا مى دارى ؛ خدا را در آنچه بر تـو واجـب كـرده اسـت
فـرمـانـبـردار بـاش ، و در آنـچـه سـبـب اصـلاح جـال تو مى شود
نافرمانى مكن ، و پس از آن ديگر از خدا مترس ، كه او بر هيچ كس ستم
نـمـى كـند، و هرگز بيش از آن اندازه كه كسى سزاوار عذاب باشد به او
عذاب نمى دهد؛ مـگـر ايـنـكـه از فـرجـام بـد (سـوء عـاقـبـت )
بـتـرسـى يـعـنـى كـه در حال تو (و خداشناسى و ديندارى و طاعت گزارى تو
پيش از مرگ ) تغييرى و دگرسانيى پـديـد آيـد، حـال اگـر مـى خواهى خدا
تو را از بدفرجامى و سوء عاقبت نيز در امان دارد، بـايـد بـدانـى و
مـعـتـقـد بـاشـى كـه هـر كـار نـيـكـى كـه مـى كـنـى بـه فـضـل خـدا و
به توفيق او است ، و هر بدى كه از تو سر مى زند، به مهلت و فرصتى است
كه خدا مى دهد، (و اينكه تو را زود عذاب نمى كند و كيفر نمى دهد) از سر
غفوو گذشت و حلم او است .
فصل نوزدهم : بيم و اميد
(خوف و رجاء)
قرآن
1 اولئك الذيـن يـدعـون ، يـبـتـغـون الى
ربـهـم الوسيلة ايهم اقرب ، و يرجون رحمته و يخافون عذابه ، ان عذاب
ربك كان محذورا.(1628)
ايـن پـيـامـبـران خـود هـمان كسانند كه خدا را مى خوانند، و از راه
اطاعت خدا جوياى وسيله اى بـراى رسـيـدن بـه قرب پروردگار خويشند، تا
معلوم گردد كه چه كس با او نزديكتر است ، و هم به رحمت او اميدوارند و
هم از عذاب او بيمناك ، كه عذاب پروردگار تو عذابى پرهيز كردنى است
2 الذين بخشون ربهم بالغيب ، و هم من الساعة
مشفقون
(1629)
پـرهـيـز پـيـشگان كسانيند كه از پروردگار خويش ، در نهان (و آشكار)،
مى ترسند و از قيامت هراس دارند
3 فـمـن كـان يـرجـو لقـاء ربـه ، فـليـعـمـل
عـمـلا صـالحـا و لا يـشـرك بـعـبـادة ربـه احدا(1630)
پرستش پروردگار خود احدى را شريك نسازد.
4 انـمـا يـؤ مـن بـآيـاتـنـا الذيـن اذا ذكروا
بها خروا سجدا وسبحوا بحمد ربهم ، و هم لا يـسـتـكـبـرون # تـتجافى
جنوبهم عن المضاجع ، يدعون ربهم خوفا و طمعا، و مما رزقناهم ينفقون
(1631)
تـنـهـا كـسـانى به آيات ما ايمان آورند كه چون آن آيات را به ياد
ايشان آرند، به روى به سجده در افتند، و پروردگار خود را سپاس گزارند،
گردنكشى نكنند # اينان (شبها) پـهلو از بستر تهى كنند، و به پا خاسته ،
خداى خويش را، با بيم و اميد بخوانند، و از آنچه روزيشان كرده ايم به
ديگران ببخشند
حديث
1 الامـام على عليه السلام :.. و ان
استطعتم ان يشتد خوفكم من الله وان يحسن ظنكم به ، فـاجـمـعـوا
بـينهما! فان العبد انما يكون حسن ظنه بربه ، على قدر خوفه من ربه . و
ان احسن الناس ظنا بالله ، اشدهم خوفا لله .(1632)
امـام عـلى عـليـه السـلام : اگـر بـتـوانـيـد از خـدا بـيـشـتـر
بـتـرسـيـد، و در عـيـن حـال بـه فضل و رحمت او اميدوارتر و خوشبين تر
باشيد، چنين كنيد، زيرا كه خوشبينى و حـسـن ظـن بنده به پروردگار خود
به اندازه ترس او است از خدا. و آن كس كه از همه به خدا (و فضل و رحمت
او) خوشبين تر است ، ترس او نيز از خدا (به همان نسبت ) بيشتر است .
2 الامـام عـلى عـليـه السـلام : عـنـد الخـوف
يـحـسـن العمل .(1633)
امام على عليه السلام : با رس از خدا عمل نيكوتر مى شود.
3 الامـام الصـادق عليه السلام : قال راوى
الحديث : قلت لا ابى عبدالله عليه السلام : ان قـومـا مـن مـواليـك
يـلمـون بـالمـعـاصـى و يـقـولون : نـرجـو. فـقـال : كـذبـوا، ليـسـوا
لنـا بـمـوال . اولئك قـوم تـرجـحـت بـهـم الامـانى . من رجا شيئا عمل
له . و من خاف من شى ء هرب منه .(1634)
امـام صـادق عـليه السلام : ـ كسى به امام صادق گفت : گروهى از دوستان
شما به گناه مى پردازند و مى گويند: به رحمت خدا اميدواريم . امام گفت
: دروغ مى گويند، دوستان ما نيستند. آنان كسانيند كه آرزوهاى دلخوش
كننده خيالى برايشان چيره شده است . هر كس به چـيـزى امـيدوار باشد،
براى آنان به عمل بر مى خيزد. و هر كه از چيزى بترسد از آن مى گريزد.
4 الامـام عـلى عـليـه السـلام : ايـاكـم
والكـذب ! فـان كل راج طالب ، وكل خائف هارب .(1635)
امـام عـلى عـليـه السـلام : از دروغ بـپـرهـيزيد، كه هر اميدوارى
خواهنده است و هر بيمناكى گريزنده .
يـعـنـى : هـر كـس بـه چـيـزى اميدوار باشد، به طلب آن چيز بر خواهد
خاست ، و هر كس از چيزى بيمناك باشد، از آن چيز خواهد گريخت .
پـس اگـر شـمـا بـه رحمت خدا اميدواريد بايد به طلب اين رحمت برخيزيد،
تا سبب جبران گـذشـتـه و مايه نجات گردد. و اگر از عقوبت خدا بيمناكيد
بايد از آن بگريزيد و دور شـويـد، تـا دامـن شـما را نگيرد. و طلب رحمت
و گريز از عقوبت ، به ترك معصيت است از جمله دروغگويى .
5 الامام على عليه السلام : خير الاعمال ،
اعتدال الخوف والرجاء.(1636)
يـعـنـى : مـيـان خـوف خـود از عـقـوبـت خـدا و امـيـد خـود بـه رحـمـت
خـدا حـالت اعتدال پديد آورى ، از خدا به اندازه بترسى ، و به رحمت و
عفو او به اندازه اميد بندى ؛ نـه بـيـش از حـد بـتـرسـى كـه ياءس از
رحمت آورد، و نه بيش از اندازه اميدوار گردى كه غرور و غفلت زايد.
6 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : كـان اءبـى
يقول : انه ليس من عبد مؤ من الا و فى قلبه نوران : نور خيفة ، و نور
رجاء. لو وزن هذا لم يزد على هذا.(1637)
امـام صـادق عـليـه السـلام : پـدرم مـى گـفـت : هـيـچ بـنـده مـؤ
مـنـى نـيـسـت كـه در دل او دو نـور نـبـاشـد: يكى نور ترس (خوف ) و
ديگرى نور اميد (رجا). اگر اين را وزن كنند با آن برابر است ، و اگر آن
را وزن كنند با اين برابر است .
7 الامـام عـلى عـليـه السـلام : الخـوف سـجـن
النـفـس عـن الذنـوب ، ورادعها عن المعاصى .(1638)
امـام صـادق عـليـه السـلام : تـرس (از خـدا) به منزله زندانى كردن نفس
است كه او را از گناهان باز مى دارد، و از ارتكاب معاصى مانع مى گردد.
8 الامـام عـلى عـليـه السـلام : لا تـكـن مـمـن
يـرجـو الاخـرة بـغـيـر عمل .(1639)
امـام عـلى عـليـه السـلام : از كـسـانـى مـبـاش كـه بـى عمل اميد به
آخرت دارند.
9 الامـام عـلى عـليـه السلام :.. فكل من رجا،
عرف رجاؤ ه فى عمله ، الا رجاء الله ، فانه مـدخـول . و كـل خـوف
مـحـقـق الا خوف الله ، فانه معلول . يرجو الله فى الكبير، و يرجو
العـبـاد فـى الصـغـيـر، فيعطى العبد ما لا يعطى الرب ... كذلك ان هو
خاف عبدا من عبيده ، اعطاه من خوفه ما لا يعطى ربه ، فجعل خوفه من
العباده نقدا، و خوفه من خالقه ضمارا و وعدا..(1640)
امام على عليه السلام : هر كه به چيزى يا كسى اميد داشته باشد، اميد او
از عملش شناخته مـى شـود، جز اميد به خدا كه مغشوش و ناخالص است . و هر
ترسى تحقق خارجى پيدا مى كـند، مگر ترس از خدا كه به خوبى پديدار نمى
گردد. براى چيزهاى بزرگ (بهشت و درجـات مـينوى ) به خدا اميد دارد و
براى چيزهاى كوچك (دنيا و امور دنيا) به بندگان خدا؛ از ايـن رو،
بـنـده را چـنـان مـى دانـد (كـه مـى تـوانـد امـور زنـدگـى او را
فـراهـم كـنـد) و پـروردگـار را چـنـيـن نـمى داند. كار خوف او نيز
چنين است ، اگر بنده اى از بندگان خدا بترسد، اين ترس در او چنان ظاهر
مى شود كه خوب از خدا آن گونه نمى شود؛ ترس از بنده را نقد مى پردازد،
و ترس از خدا را به نسيه و وعده مى گذارد.
10 الامام الصادق عليه السلام : لا يكون المؤ من
مؤ منا حتى يكون خائفا راجيا؛ ولا يكون خائفا واجيا حتى يكون عاملا لما
يخاف و يرجوا.(1641)
امـام صـادق عـليـه السـلام : مـؤ مـن مـؤ مـن نـيـسـت مـگـر آنـكـه در
حال خوف و رجا باشد؛ و در حال خوف و رجا نخواهد بود مگر اينكه براى
گريز از آنچه از آن مـى تـرسـد، يـا رسـيـدن بـه آنـچـه بـه آن
امـيـدوار اسـت ، بـه عمل برخيزد.
11 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : ارج الله
رجـاء لا يـجـرئك على معاصيه ، و خف الله خوفا لا يؤ يسك من رحمته !.(1642)
امـام صادق عليه السلام : به خدا آن گونه اميد داشته باش كه جرئت معصيت
پيدا نكنى ، و از خدا چنان بترس كه از رحمت او نوميد نشوى .
12 الامـام الصـادق عليه السلام : الخوف رقيب
القلب . والرجاء شفيع النفس . و من كان بـالله عـارفـا، كـان مـن الله
خـائفـا، واليه راجيا. و هما جناحا الايمان ، يطير العبد المحقق بهما
الى رضوان الله ؛ وعينا عقله يبصر بهما الى وعد الله و وعيده .
والخـوف طـالع عـدل اللهـه و نـاهـى وعـيـده .
والرجـاء داعـى فـصـل الله ، و هـو يـحـيـى القـلب ؛ والخـوف يـمـيـت
النـفـس . قـال النـبـى (صلي الله عليه و آله ): المـؤ مـن بـين خوفين
: خوف ما مضى ، و خوف ما بقى . و بموت النفس يكون حاية القلب ، و بحياة
القلب البلوغ الى الاستقامة . و من عبدالله على ميزان الخوف والرجاء،
لا يضل ، و يصل الى مؤ موله ..(1643)
امـام صـادق عـليـه السـلام : خـوف از عـقـوبـت
خـدا) مـراقـب و نـگـهـبـان دل اسـت (تـا بـه غفلت و گناه نيفتد)، و
رجا و اميد (به رحمت خدا) واسطه و شعيف آدمى است (تـا مـاءيـوس نـگردد
و از خدا نبرد). هر كس خدا را بشناسد، هم از او ترس دارد هم به او
اميد. و اين دو (خوف و رجا) دو بال ايمان است ، كه بنده واقعگرا با
آنها به سوى رضوان خدايى پر مى گشايد؛ و دو چشم خرد او با آنها وعدو
وعيد خدايى را مى نگرد. ترس نشان نـمـايـان دادگـرى خـدا و بـازدارنـده
از كـيـفـر او اسـت . امـيـد فـريـاد بـلنـد فـضـل و رحـمـت خـدا اسـت
. رجا (اميد به رحمت بى پايان نفس ) را مى ميراند. پيامبر(صلي الله
عليه و آله ): گـفـت : مـؤ مـن مـيان دو خوف قرار دارد: خوفى از آنچه
گذشته است ، و خوفى از آنچه در پـيـش دارد. و (بـدانـيـد كـه )
چـون نـفـس بـمـيـرد قـلب زنـده گـردد. و چـون دل زنـده گـردد آدمـى
اهـل اسـتـقـامـت شود. و هر كس خدا را ملاك خوف
و رجا عبادت كند، گمراه نمى گردد،
و به مقصود خويش (معرفت و قرب ) مى رسد.
13 الامام الصادق عليه السلام : من عرف الله
خافه ، و من خاف الله حثه الخوف من الله على العمل بطاعته ، و الاخذ
بتاءديبه ..(1644)
امـام صـادق عـليه السلام : هر كس خدا را شناخت از او ترسيد؛ و هر كس
از خدا ترسيد، اين ترس او را به عمل كردن به فرمان خدا و مؤ دب شدن به
آداب خدايى برانگيخت .
فــصـل بـيستم : منزه
سازى اعمال از اغراض غير الاهى و انجام دادن آنها براى ارزشهاىالاهى
قرآن
1 ويطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما
و اسيرا# انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم ولا شكورا(1645)
به دوستى خدا(1646)
به درويش و يتيم و اسير خوراك مى دهند # (مى گويند:) براى خدا شما را
اطعام مى كنيم و خواستار پاداشى و سپاسگزاريى از شما نيستيم #
2 يـا ايـها الذين آمنوا، لا تبطلوا صدقاتكم
بالمن والاذى ، كالذى ينفق ماله رئاء الناس ولايؤ من بالله واليوم
الاخر..(1647)
اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد! بـخـششها و صدقه هاى خود را منت
نهادن و آزردن كسان باطل مكنيد، همچون كسى كه مال خود را براى نماش
دادن به مردمان مى بخشد، و به خدا و ورز ديگر ايمان ندارد...
3 ولا تـكـونـوا كـالذيـن خـرجـوا مـن ديـارهـم
، بـطـرا و رئاء النـاس ، و يـصـدون عـن سبيل الله ، والله بما يعملون
محيط(1648)
هـمـچـون كـسـانـى مـباشيد كه از خانه هاى خود با غرور و تكبر و براى
ريا و نمايش دادن بيرون آمدند، و مردمان را از راه خدا باز مى دارند؛
خدا به آنچه مى كنند محيط است
حديث
1 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): ـ عـن
ابـى ذر الغـفـارى قـال : قال رسول الله (صلي الله عليه و آله ): ان
لكل حق حقيقة ، و ما بلغ عبد حقيقة الاخلاص ، حتى لا يحب ان يحمد على
شى ء من عمل .(1649)
پيامبر(صلي الله عليه و آله ): ـ ابوذر غفارى گويد: پيامبر اكرم گفت :
هر حقى را حقيقتى است ؛ و هيچ بنده اى به حقيقت اخلاص نمى رسد مگر
هنگامى كه دوستار آن نباشد كه براى عملى كه كرده است او را ستايش كنند.
2 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): مـن آثـر
مـحـامـد الله عـلى مـحـامـد النـاس ، كـفـاه الله مـؤ ونـة النـاس .(1650)
پـيامبر(صلي الله عليه و آله ): هر كس ستايشهاى خدا (و پاداشهاى او) را
بر ستايشهاى مردمان برگزيند، خدا او را از مردمان بى نياز مى كند.
3 النبى (صلي الله عليه و آله ): لا تعمل شيئا
من الخير رئاء، و لا تدعه حياء.(1651)
پيامبر(صلي الله عليه و آله ): هيچ كار نيكى را براى ريا انجام مده ، و
براى حيا ترك مكن !
4 الامام على عليه السلام : لا يزهدنك فى
المعروف من لا يشكره لك ، فقد يشكرك عليه مـن لا يـسـتـمـتـع بشى ء منه
. و قد تدرك من شكر الشاكر، اكثر مما اضاع الكافر. و الله يحب المحسنين
.(1652)
امـام عـلى عـليه السلام : به خاطر آنكه كسى از تو سپاسگزارى نمى كند
از كار نيك دامن فرو مچين ، زيرا كسى براى آن سپاسگزار تو است كه هيچ
بهره اى هم از آن نمى برد. و تـو از سپاس اين سپاسگزار (خدا# بيش از آن
ناسپاسى كه از ناسپاس ديده اى بهره مى برى ؛ و
خدا نيكوكاران را دوست مى دارد.
5 الامـام عـلى عـليـه السـلام : لا تمنعن
المعروف و ان لم تجد عروفا.(1653)
امام على عليه السلام : از كار خير خوددارى مكن هر چند كسى قدر
آن را نداند.
6 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : ـ عـن
ابـيـه ، ان النـبـى (صلي الله عليه و آله ): قال : للمرائى ثلاث
علامات : يكسل اذا كان وحده ، و ينشط اذا كان عنده احد، و يحب ان يحمد
فى جميع اءموره .(1654)
امام صادق عليه السلام : ـ از پدرش ، از پيامبر اكرم : رياكار سه نشانى
دارد: چون تنها بـاشد در كار نيك تنبل است ، چون كسى با او باشد نشاط
پيدا مى كند، و چنان دوست دارد كه در هر كارى او را ستايش كنند.
7 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : ان حـب
الشـرف والذكـر، لا يـكونان فى قلب الخائف الراهب .(1655)
امـام صـادق عـليـه السـلام : در دل كـسـى كـه از خدا بترسد، علاقه به
عنوان و نام وجود ندارد.
8 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : كـل ريـاء
شـرك . انـه مـن عـمـل للنـاس ، كـان ثـوابـه عـلى النـاس . و مـن
عـمـل الله كـان ثـوابـه عـلى الله .(1656)
امـام صـادق عـليـه السـلام : هـر ريـايـى شـرك است . هر كه براى مردم
به كار برخيزد، پاداش او بر عهده مردم است ، و هر كه براى خدا كار كند،
پاداش او با خدا است .
9 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : ـ فـى قـول
الله عـزوجـل : فـمـن كـان يـرجـو لقـاء ربـه فـليـعـمـل عـمـلا
صـالحـا و لا يـشرك بعبادة ربه احـدا(1657)
قـال : الرجـل يـعـمل شيئا من الثواب ، لا يطلب به وجه الله ، انما
يطلب تـزكـيـة النـاس ، يـشـتـهـى ان يـسـمـع بـه النـاس ؛ فـهذا الذى
اشرك بعبادة ربه . ثم قـال : مـا مـن عـبـد اسر خيرا فذهبت الايام ابدا
حتى يظهر الله له خيرا؛ و ما من عبد يسر شرا فذهبت الايام حتى يظهر
الله له شرا.(1658)
امـام صـادق عـليـه السـلام : ـ دربـاره ايـن آيـه :
فـمـن كـان يـرجـولقـاء ربـه فـليـعـمـل عملا
صالحا ولا يشرك بعبادة ربه احدا هر كه اميد ديدار پروردگار خود
مى دارد، بـايـد كـار نيكو كند و در پرستش پروردگار هيچ كس را شريك
نسازد، گفت : كسى كار نيكى مى كند و قصدش براى خدا نيست ، بلكه خواستار
ستايش مردمان است و مى خواهد خبر آن به گوش مردم برسد، چنين كسى در
عبادت براى خدا شريك گرفته است . سپس گـفـت : هـيـچ بنده اى نيست كه
كار نيكى را پنهانى انجام دهد و خدا پس از گذشت ايام خير وى را آشـكـار
نـسـازد. و هـيچ بنده اى نيست كه كار بدى را پنهانى انجام دهد و خدا پس
از گذشت روزها شر وى را آشكار نسازد.
10 الامـام البـاقـر عـليـه السـلام :: مـا
بـيـن الحـق و البـاطـل الا قـلة العـقـل . قـيـل : و كـيـف ذلك يـا
ابـن رسـول الله ؟ قـال : ان العـبـد يعمل العمل الذى هو لله رضا،
فيريد به غير الله ، فلو انه اخلص لله لجاءه الذى يريد فى اسرع من ذلك
.(1659)
امـام بـاقـر عـليـه السـلام : مـيـان حـق و بـاطـل چـيـزى جـز كـمـى
عقل فاصله نيست . گفتند: چگونه چنين است اى فرزند پيامبر!؟ گفت : بنده
عملى مى كند كه خـرسـنـدى خـدا در آن اسـت ، امـا او بـراى خـدا نـمـى
كـنـد؛ در صـورتـى كـه اگـر عـمـل خـويـش را خـالص بـراى خـدا انـجـام
مـى داد، آن جـهـت ديـگـر نـيـز براى او به زودى حاصل مى گشت .
11 النبى (صلي الله عليه و آله ): اعظم العبادة
اجرا، اخفاها.(1660)
پيامبر(صلي الله عليه و آله ): عبادتى اجر بيشتر دارد كه نهانتر باشد.
12 الامـام رضـا عليه السلام : ـ عن آبائه ، عن
على بن ابى طالب : من كنوز الجنة اخفاء العمل ، و الصبر على الرزايا، و
كتمان المصائب .(1661)
امـام رضـا عـليـه السـلام : ـ از پـدرانـش ، از عـلى بـن ابـيطالب :
از گنجهاى بهشت يكى پوشيده داشتن عمل است ، و ديگر شكيبايى بر بلاها، و
ديگر باز گو نكردن مصيبتها.
13 الامام على عليه السلام : افضل الزهد، اخفاء
الزهد.(1662)
امام على عليه السلام : برترين زهد پوشيده نگاه داشتن زهد است .
14 الامـام العـسـكـرى عـليـه السـلام : قـال
عـلى بـن الحـسين عليه السلام : انى اكره ان اعـبـدالله لا غـراض لى و
لثـوابـه ، فـاكـون كـالعـبـد الطـمـع المـطـيـع ، ان طـمـع عـمـل ، و
الا لم يـعـمـل . واكـره ان اعـبـده لخـوف عـبـاده كـالعـبـد السـوء ان
لم يـخـف لم يعمل . قيل : فلم تعبده ؟ قال : لما هو اهله ، باءياديه
على وانعامه ..(1663)
امـام عـسـكـرى عـليه السلام : على بن الحسين عليه السلام : گفت : از
آن بيزارم كه خدا را بـراى مـنظورهاى خودم و براى پاداش او عبادت كنم ،
تا همچون بنده آزمند مطيعى باشم ، كـه اگـر بـه طـمـع بـيـفـتـد عمل مى
كند، و اگر چنين نباشد از كار باز مى ايستد. و از آن بـيـزارم كـه او
را از تـرس بـنـدگـانش عبادت كنم ، تا همچون بنده بدى باشم كه اگر
نترسد كار نمى كند. گفتند: پس براى چه خدا را بندگى و عبادت مى كنى ؟
گفت : براى اينكه خدا به خاطر نعمتها و بخششهايش شايسته عبادت است .
15 الامـام على عليه السلام : ـ لما ادرك عمر و
بن عبد و دلم بضربه ، فوقع فى على .. فـلمـا جـاء سـاله النـبـى (صلي
الله عليه و آله ): عـن ذلك . قـال : قـد كـان شـتـم امـى و تـفـل فـى
وجـهى ، فخشيت ان اضربه لحظ نفسى ، فتركته حتى سكن ما بى ، ثم قتلته فى
الله .(1664)
امـام عـلى عـليـه السـلام : ـ هنگامى كه بر عمروبن عبدود چيره شد، او
را نكشت و از وى دور شـد... چـون نـزد پـيـامـبـر(صلي الله عليه و آله
): آمد، علت را پرسيد؛ گفت : به مادرم دشنام داد، و تف به صـورتـم
انـداخـت ، ايـن بـود كـه تـرسـيـدم اگـر او را در آن حـال بـكـشـم
بـراى رضـاى خـاطـر خـود كـشـتـه بـاشـم ، بـه هـمـيـن جـهـت بـه حال
خودش واگذاشتم تا خشمم فرو نشست ، آنگاه او را در راه خدا كشتم .
فصل بيست و يكم : راه
بازگشت
قرآن
1 و يـا قـوم اسـتـغـفـروا ربـكـم
تـوبـوا اليـه ، يـرسـل السـمـاء عـليـكـم مـدرارا، و يـزدكـكـم قـوة
الى قـوتـكـم ، و لا تـتـولوا مـجـرمـيـن
(1665)
اى قوم ! از پروردگارتان آمرزش خواهيد، آنگاه به او باز گرديد، تا
پياپى از آسمان بـاران بـر شـمـا فـرو فرستد، و نيرويى بر نيروى شما
بيفزايد؛ و گناهكارانه از او روى مگردانيد
2 يا ايها الذين آمنوا، توبوا الى الله توبة
نصوحا، عسى ربكم ان يكفر عنكم سياتكم ، ويـد خـلكـم جـنـات تـجـرى مـن
تحتها الانهار، يوم لا يخزى الله النبى والذين آمنوا معه ، نـورهـم
يـسـعـى بين ايديهم و باءيمانهم ، يقولون : ربنا اتمم لنانورنا،
واغفرلنا، انك على كل شى ء قدير(1666)
الا اى ايـمـان آورنـدگـان ! بـه درگـاه خـدا توبه نصوح (خالص و بى
برگشت ) كنيد، بـاشـد كه خدا گناهان شما را مستور و محو گرداند، و به
بهشتهاييتان در آورد كه نهرها در زيـر درخـتـها و كاخهاى آن روان است ؛
در روزى كه خدا پيامبر و مؤ منان را كه با اويند خـوار نمى سازد؛ نور
ايشان در پيش رويشان روان است ، و از جانب راستشان ؛ مى گويند:
پروردگارا: از فروغ را براى ما از اين بيش بگستر، و ما را بيامرز، كه
تو بر هر چيز توانايى
3 و من يعمل سوءا او يظلم نفسه ، ثم يستغفر الله
، يجد الله غفورا رحيما(1667)
هر كس كارى بد كند، يا بر خود ستم روا دارد، و سپس از خدا آمرزش خواهد،
خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت
4 و آخـرون اعـتـرفـوا بـذنـوبـهـم ، خلطوا عملا
صالحا و آخر سيئا، عسى الله ان يتوب عليهم ، ان الله غفور رحيم
(1668)
دسـتـه اى ديـگـر بـه گـناهان خود اعتراف كردند، اينان كار نيك و كار
بد را در هم آميخته بودند، باشد كه خدا از ايشان در گذرد و توبه ايشان
بپذيرد، كه او امرزنده و مهربان است
5 الا مـن تـاب وآمـن و عـمـل عـمـلا صـالحـا،
فـاولئك يـبـدل الله سـيـاتـهـم حـسـنـات ، و كـان الله غـفـورا
رحـيـمـا # و مـن تـاب و عمل صالحا، فانه يتوب الى الله متابا(1669)
(بـراى گـنـاهكاران كيفرى دو چندان است و...) مگر كسانى كه توبه كنند و
ايمان آورند و كـار نـيـك كـنـنـد، كـه خـدا سـيـئات ايـشـان را بـه
حـسـنـات مـبـدل مـى كند؛ و خدا آمرزنده و مهربان است # و آن كس كه
توبه كند و كار نيكو كند، به خدا باز گشته است باز گشتى (شايسته ).
6 ومـا ارسـلنـا مـن رسـول الا ليـطـاع بـاذن
الله ، ولو انـهـم اذ ظـلمـوا انـفـسـهـم جـاووك فاستغفروا الله
واستغفرلهم الرسول ، لوجدوا الله توابا رحيما(1670)
فرستاده اى نفرستاديم مگر براى آنكه به فرمان خدا از او اطاعت كنند؛ و
اگر آنان در آن هـنـگـام كه بر خود ستم روا داشتند (و گناه كردند) نزد
تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مـى كـردند، و پيامبر (صلي الله عليه و
آله ): براى ايشان آمرزش خواهى مى كرد به راستى در مى يافتند كه خدا
توبه پذير و مهربان است .
7 وليـسـت التـوبـة اللذيـن يـعـمـلون السـيـآت
حـتـى اذا حـضـر احـدهـم المـوت قـال انـى تـبـت الان ، و لا للذيـن
يـمـوتـون و هـم كـفـار، اولئك اعـتـدنـا لهـم عـذابـا اليما(1671)
تـوبـه از كـسانى پذيرفته نيست كه تا آن دم كه مرگ گريبانگير ايشان مى
شود كار بـد مـى كـنـد، و چـون مرگ هر يك فرا مى رسد مى گويد: اكنون
توبه مى كنم ؛ و نه از كـسـانـى كـه كـافـر مـى مـيرند؛ براى اين گونه
مردمان (غافلان از توبه تا دم مرگ و كافران ) غذابى دردناك آماده كرده
ايم
حديث
1 الامام باقر عليه السلام : من الفاظ
رسول الله (صلي الله عليه و آله ): الندامة توبة .(1672)
امـام بـاقـر عـليـه السـلام : يكى از گفته هاى مكرر پيامبر خدا(صلي
الله عليه و آله ): اين بود: الندامة توبة ـ
پشيمانى توبه است .
2 الامام الصادق عليه السلام : ـ قال اميرالمؤ
منين عليه السلام : ان الندم على الشريد على الشريد يدعو الى تركه .(1673)
امـام صـادق عـليـه السـلام : امـيـر مؤ منان گفت : پشيمانى از بدى
آدمى را به ترك آن مى خواند.
3 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : مـن سـرتـه
حـسـنـتـه ، وسـاءتـه سـيـئته ، فهو مؤ من .(1674)
امام صادق عليه السلام : هر كس از كار نيك خود شادمان و از كار بد
رنجيده خاطر شود، مؤ من است .
4 الامام على عليه السلام : ثمرة التوبة ،
استدراك فوارط النفس .(1675)
امام على عليه السلام : ثمره توبه جبران كردن تقصيرهاى گذشته است .
5 الامـام عـلى عـليـه السـلام : التـوبـة نـدم
بـالقـلب ، واسـتـغفار باللسان ، و ترك بالجوارح ، واضمار ان لا يعود.(1676)
امام على عليه السلام : توبه پشيمانى دل است ، و طلب آمرزش به زبان ، و
ترك كردن گناه ، و تصميم به عدم بازگشت به گناه .
6 الامام باقر عليه السلام : والله لا ينجو من
الذنب الا من اقر به .(1677)
امـام بـاقر عليه السلام : به خداى سوگند كه از گناه كسى رهايى پيدا
نمى كند ، مگر اينكه به آن اعتراف كند.