نام كتاب : الحياة ، جلد 1
مولفان : محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام
بسم الله الرحمن الرحيم
يا ايهاالذين آمنوا استجيبو الله و
للرسول ادادعاكم لما يحييكم ...
سوره 8؛ آيه 24.
اى مـومـنـان ! چـون خـدا و پـيـامبر شما را به آيينى فرا خوانند كه
سرچشمه زندگى است بپذيريد!.
سر آغاز ترجمه فارسى
بـا سـپـاسـگـزارى فـراوان بـه درگـاه پـروردگـار مهربان ، و با
درود به ارواح مكرم پـيـامـبـران و پـاكـان ، و با سلام به آستان والاى
روح مقدس زمان ، و جان تابناك جهان ، بنيانگذار حاكميت قرآن ، حضرت
مهدى صاحب الزمان عليه السلام ، سخنى
درباره كتاب الحياه مى آوريم ، آنگاه
مسائلى را كه در كار اين ترجمه بايد ياد آور شد ياد آور مى شويم .
كـتـاب الحـيـاه مـجـموعه اى است علمى ،
پژوهشى و تخصصى كه در آن ، تعاليم اسلام ، بر پايه
قرآن كريم و حديث
شريف گرد آورى و تدوين گشته اسـت . ايـن گـرد آورى و تـدويـن
بـه گـونـه اى انـجـام پـذيـرفـتـه و شكل يافته و عنوان گذارى و فصل
بندى شده است ، كه راه يك زندگى آزاد و پيشرو را، هـم بـراى فرد و هم
براى جامعه ، نشان دهد، زندگيى برخاسته از متن
مذهب ، ارج نـهـنـده بـه مـاهـيـت والاى
انـسـان ، شـنـاسـنـده واقـعـيـت متحول
زمان ، و گراينده به محتواى جدى زندگى
و حيات .
بـديـن گـونـه ، در ايـن كـتـاب بـه چـهـار ركـن عـمـده نـظـر بـوده
اسـت ، كـه مـربـعـى كامل را تشكيل مى دهند، و هدفى عظيم را تبيين مى
كنند:
اءـ مذهب ،
ب ـ انسان ،
ج ـ زمان ،
دـ زندگى (حيات ).
و از مـذهـب ، نـظـريـه
متن آن بوده است ؛ و از
انسان ، به ماهيت
والاى او؛ و از زمـان ، بـه
واقـعـيـت متحول آن ؛ و از
زندگى حيات ، به
محتواى جدى آن .
و در گـسـتـره بى ساحل خروش شورانگيز حيات و حركت جوشنده هستى ،
پيوستگى درست ايـن چـهـار ركـن اسـت كـه به مقصد اصلى راهبر مى گردد.
اگر از متن مذهب پيروى شود، و مـاهـيـت والاى انـسـان شـنـاخـتـه و
پـرورده گـردد، و واقـعـيـت متحول زمان درك شود، و محتواى جدى حيات
مورد نظر قرار گيرد، زندگى سالم و انسانى و جـويـا وجـود مـى يـابد؛ و
زندگى سالم و انسانى و جو يا همواره تكاملى خواهد بود؛ و تـكـامـل
همواره نشان دهنده راه درست است و سر منزل درست : روشى انسانى و سالم و
جويا در اين جهان ، و زندگى و حياتى جاودان والاهى در آن جهان .
و چون بدون حاكميت ارزشها، نه متن مذهب عملى مى گردد، نه ماهيت والاى
انسان به شمار مى آيـد، نـه واقـعيت متحول زمان پذيرفته مى شود، و نه
محتواى جدى حيات مطرح مى گردد، روشـن خـواهـد بـود كـه آنـچـه مـهـم
اسـت كوشش فكرى و عملى براى پريزى و استحكام بـخـشـى بـه يك
حاكميت سالم است . هيچ آرمان والايى بدون
حاكميت ارزشها تحقق نمى پذيرد. و دين نيز در اصل دعوت به پى ريزى يك
حاكميت است . اين است كه
الحـيـاه كـه يـك كـتـاب
مـتـن دينى است ، در صدد بر آمده است تا
آميختگى ابـعـاد گـوناگون دين اسلام را با مسئله اساسى حاكميت روشن
كند. الحياه ، همگان را فرا مـى خـوانـد تـا بـه منظور تحقق بخشى به
ارزشهاى اسلامى ، پس از فهم مجموعى آنها، براى برپايى خط حاكميتى
شايسته و انسانى (و صالح و قرآنى )، در سراسر جهان ، بـه كـوشـش
بـرخـيـزنـد، و ارزشـهـاى والاى يـك حيات سرشار
و يك زندگى درخشان را پديدار سازند.
مـؤ لفـان به اندازه توان و فرصت خويش كوشيده اند تا با جستجوى آيات و
احاديث ، و دريـافـت مـوضـوعى و مجموعى آنها، مسائل بشرى و موضوعات
حيات و آگاهى و تكليف را مـطرح سازند، و پاسخ اين مسائل را، از دو منبع
اصلى ياد شده ، در چهار چوب يك دستگاه مـنـسـجـم (سـيـسـتـمـاتـيـك )
عـرضـه بـدارنـد، بـدان مـنـظـور كـه در خـلال ايـن شـنـاخـت و دريافت
و اين گزينش و تدوين و عرضه ، هم اسلام بهتر و جامعتر و تحول آفرين تر
شناخته شود، هم انسان ، هم زنان ، و هم زندگى و حيات .
ايـنـك بـه جـا اسـت فشرده اى از نوشته اى را كه مدتى پيش از اين
(1) ، درباره كتاب الحـيـاه
مـنتشر كرديم ، با افزودن برخى نكته ها و تكميلها، از نظر
خوانندگان بگذرانيم ، تا اكنون كه اين كتاب وارد پهنه زبان فارسى مى
شود، و به دست فارسى زبانان مى رسد، شناخت بيشترى از آن داده شده باشد.
1.تعريف
اگـر بـخواهيم از اين مجموعه تعريفى به دست دهيم مى توانيم گفت
: الحياه ، مجموعه اى اسـت دايـره المـعـارف
گـونـه ، مـنـعـكس كننده يك نظام فكرى ، عملى به دست آمده از متن
اسـلام ، شـامـل پـاسـخ بـه بـسـيـارى از مـسـائل زنـدگـى متحول انسانى
، بر پايه پى ريزى حاكميتى درست .
آنـچـه گفته شد مى تواند تعريفى باشد از اين كتاب . الحياه ، در صفحه
عنوان نيز اين گونه معرفى شده است :
موسوعه ، اسلاميه ، علميه ، موضوعيه ، تخطط
مناهج الحياه الحره الصاعده ، للفرد و المجتمع ، و تدعوا الى دعم نظام
انسانى صالح ، فى جميع آفاق الارض .
دايـره المـعـارفـى اسـت ، اسـلامـى ، عـلمـى ، و مـوضوعى كه راه و رسم
زندگى فردى و اجـتماعى آزاد و پيشرو را ترسيم مى كند، و انسانهاى سراسر
جهان را به پى ريزى يك حاكميت انسانى صالح فرا مى خواند.
2. محتوى
از آنـچـه يـاد شـد اگـر چه به اختصار محتواى كتاب
الحياه نيز دانسته مى شود، ليـكـن بـراى
بـيـشـتـر روشـن شـدن انـگـاره هـاى مـاهوى اين كار مى افزاييم :
الحياه ، يك جهانبينى و جهانشناسى مرتبط، و يك دستگاه (سيستم ) فكرى ،
علمى دينى است ، فهم شده و بـر گـرفـته از اصل اسلام ، يعنى : قرآن
كريم و تعاليم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) و امـامـان مـعـصـوم
عـليـه السـلام ؛ و فـهـرسـتـى اسـت از مـسـائل و نـيـازهـاى
گـونـاگـون تـاسـيـس جـامـعـه سـالم و متكامل انسانى . و غرض از آن
موعظه و پيشنهاد نيست ، بلكه عرضه داشت يك نظام است با ترسيم زمينه هاى
اجرايى آن .
پـس ايـن كـتـاب ، تـنـهـا مـجـمـوعـه اى از آيات و احاديث نيست ، بلكه
تنظيم جهانشناسى و ايدئولوژى اسلامى است با التزام دقيق به اينكه اين
جهانشناسى و ايدئولوژى به دست آمـده از قـرآن و حـديـث و از فـهـم
مجموعى و موضوعى آنها باشد.(2)
بدين گونه اين كـتـاب ، بـا آنـكـه در آن ، مـسائل گوناگون الاهى ،
اعتقادى ، علمى ، سياسى ، اقتصادى ، اخلاقى ، تربيتى ، اجتماعى ، روحى
و معنوى ، هنرى ، فلسفه تاريخى ، دفاعى و نظامى و... عـرضه گشته است (و
عرضه خواهد گشت )(3)
در طرح كلى خود موادى گزيده ، و فـاقـد ارتـبـاط انـدام وار (ارگـانـيك
)، بلكه بابها و فصلهاى آن يكسر، يك پيكره واحد شـنـاختى و فكرى و عملى
را ارائه مى كند، و يك جهان نگرى فراگير را در پيشديدها مى نهد.
بر اين موضوع از اين جهت تاءكيد مى شود تا ديدگاه اصلى از اين فهم و
تدوين درست ، مـعـلوم گـردد، زيـرا كـه اگـر ديـدگاه اصيل و اصلى اين
عرضه و تجديد معلوم نـبـاشد، و در مثل ،
برخى آن را تنها مجموعه اى حديثى تلقى كنند،(4)
به بسيارى از برداشتها و خط دهيها و سازندگيها و تحول آفرينيها و
تلقيهاى لازم از اين آيات و احاديث و از ايـن تـعـاليم آفتاب گرفته و
زندگى ساز، دست نخواهيم يافت . مؤ لفان خواسته اند در اين كتاب ،
ايدئولوژى اسلامى ، و نظام مكتبى ، و خط فرد سازى و جامعه پردازى اسلام
را ته به مدد دو متن اصلى (كتاب و سنت ، حديث ) عرضه بدارند.
بـنـابـر آنـچـه يـاد شـد، اگـر تـوفـيـق هـمـواره نـصيب گردد، و دوره
الحياه به صـورتـى كـه در نـظـر اسـت
عـرضـه شـود، شـايـد بتوان آن را جامعترين دايره المعارف دسـتـگاهى
(سيستمى )، و شاملترين نظام تدوينى تعاليم اسلامى ، و متبلورترين پيكره
شناختى علمى و شناختى عملى قرآن و حديث ، در چنين روندى ، به شمار
آورد.
3. انگاره و شمول
در مـقـدمـه مـتـن عـربـى
(5) گفته شده است كه الحياه
، داراى 6 جلد خواهد بود؛ ليـكـن اكنون تصور مى كنيم كه دوره
كتاب اگر خداى بزرگ بخواهد به 10 تا 12 جلد بـرسـد. بـديـنـسـان ايـن
كـتـاب ، بـه تـقـريـب ، شـامـل 100، بـاب و 3000 فصل كوچك و بزرگ
خواهد شد، به همراه پاره اى اشاره ها، نگرشها، توضيحها...
و در خـلال ايـن بـابـهـا و فـصـلها، تعليمها و مضمونهايى از قرآن و
حديث گرد آمده است شـامـل حـقـايـقـى شـنـاخـتـى و عـلمـى ، و مـسـائلى
از حـركـت و تـحـول ، واز زنـدگـى و انـسان ، و واقعياتى از زيست جوياى
انسانى ؛ بدين گونه اين كتاب مجموعه اى است يك پيكره ، از:
اء. مسائل حيات ،
ب . مسائل انسان ،
ج . مسائل شناخت ،
د. مسائل علم ،
ه . مسائل هدايت ،
و. مسائل تربيت ،
ز. مسائل تعليم ،
ح . مسائل سياست و حاكميت ،
ط. مسائل اقتصاد،
ى . مسائل عدالت اجتماعى ،
يا. مسائل اخلاق ،
يب . مسائل رازورى و عبادت ،
يج . مسائل كار و فعاليت ،
يد. مسائل هنر،
يه . مسائل اصلاح ،
يو. مسائل جامعه ،
يز. مسائل فلسفه تاريخ ،
يح . مسائل تكامل انسانى ،
يط. مسائل تحول آفرينى و انقلاب ،
ك . مسائل دفاع و حماسه ،
و بسيارى مسائل ديگر...
4. دين و ذهنيتها
دين و معارف دينى يك ذهنيت نيست ، يك علم جازم و يك شناخت ژرف و
فراگير است ، شناختى مطابق با فطرت و واقع كه شعاع تاءثير و انطباع آن
در جان آدمى ، با هيچ ذهنيتى و هيچ مـحـفـوظـات و اصـطـلاحـاتـى قـابـل
مـقـايـسـه نـيـسـت ، ليـكـن بـا كـمـال تـاءسـف در طـول تاريخ دين ،
در مواردى بسيار، ذهنيتها و اصطلاحات ، خود را وارد قـلمـرو
شـنـاخت دين و
معارف حقه و جزم قلبى كرده اند، و
آن از تاءثير ويژه ، و انگاره عملى ، و گستره سازندگى خويش چه
سازندگى فردى ، و چه سازندگى اجتماعى دور ساخته اند.
اء. در گذشته
مى دانيم كه جريانهاى فكرى و فلسفى مختلف ، و جهان بينيهاى
گوناگون ، و روشهاى علمى و تجربى متفاوتى در جامعه انسانى وجود داشته
است و وجود دارد. ممكن است پاره اى از مسائل مطرح گشته در اين جريانها
از مبانى اديان گرفته شده باشد، يا در جاهايى ، و در بـرخـى مـسائل ،
به گونه اى ، به اديان نزديك گردد، ليكن اساس دين ، و شناخت ديـنـى و
مـعـارف حـقه آن ، با اساس جريانها و مكتبهاى فكرى و بشرى (چه فلسفى ،
چه عرفانى ، چه قديم و چه جديد) دو تا است ؛ اساس يكى علم سره انبيايى
(الاهى ) است ، و اساس ديگرى علم و تجربه ناقص و محدود و مشوب فكرى
بشرى .
در تـاريـخ اسـلام از روزگـار تـرجمه فلسفه يونانى (از زبانهاى بيگانه
يونانى و سـريـانـى )، و فـلسفه فيضى اسكندرانى ، و عرفانى گنوسى ، و
افكار هندى ، و... و نـشـر بسيارى از افكار بيگانه در ميان مسلمين ،
جريانهاى فكرى چندى ، و جهانشناسيهاى گـونـه گـونـى ، پـا بـه حـوزه
شـنـاخـت و تـفـكـر و عـمـل اسـلامـى نـهـاد، و با دستگاه معارف قرآنى
و تعاليم حديثى در آميخت ، و باعث مشوب گـشـتـن زلال حـقـايـق
وحى شد، هم در پهنه شناخت و فكر، و هم در
پهنه تربيت و عمل . اين اشاره اى بود گذرا به درگيرى دين با ذهنيتها در
روزگاران گذشته .
ب . در عصر حاضر
آمـيـخـتـگـى و التـقـاطـى كـه مـورد اشـاره قـرار گـرفـت ، در
صـد سـال اخـيـر بـه ويـژه در عـصـر حـاضـر بـعـد ديـگـرى نـيـز يـافـت
. در ايـن صـد سـال در جهان بشرى و حيات انسانى ، مسائل ديگرى ظهور
كرد. و اين چگونگى سبب گشت تـا مـتـفـكـران ديـنـى و عـالمـان مـذهـبـى
بـراى پـاسـخـگـويـى بـه ايـن مسائل ، از ديدگاه مذهب و نشان دادن موضع
مذهب در برابر آنها، فكرى بكنند و نظر دين را در آن باره ها ارائه
بدهند.
در چـنـيـن زمـينه اى بود كه در موارد بسيار، سه جريان ممزوج با هم ،
به نام پاسخ مذهب بـه مـسـائل عـرضه گرديد: يكى اطلاعات مذهبى متفكر و
عالم يا نويسنده و پاسخ دهنده ؛ دوم بـرداشـتـهـا و اجـتهادهاى شخصى
پاسخ دهنده ؛ و سوم اطلاعات او از ديگر فرهنگها و فلسفه ها و مكتبها و
جريانهاى فكرى . و اين امر سبب آن شد تا بسيارى از مطالب عرضه شـده به
وسيله اين گونه عالمان و فاضلان و متفكران و نويسندگان اسلامى ، آميخته
اى باشد از تعاليم دين و تعاليم غير دين .
افـزون بـر مـسـائل جـهـان نـو و عـرضـه پر تبليغات مكتبها و مسلكهاى
جديد كه از غرب سرازير شد (و سياست و ايادى استعمار به نفوذ دادن آنها
كمكهاى بسيار كردند و كار را تـا بـه درگيريها و خونريزيها نيز
كشاندند)، تحولات و دگر گونيهاى سده اخير، در كـشـورهـاى جـهـان و از
جـمله كشورهاى شرقى و اسلامى نيز باعث گرديد تا، از جمله ، در برداشتها
و دريافتها و انديشه ها دگر گونيهايى پديد آيد. و اينها همه سبب آن شد
تا بـسـيـارى از اصـالتـهـا نـابـود يـا مـتـزلزل گـردد، و بـسـيـارى
از اصول و مبانى دستخوش توجيهها و تفسيرهايى مناسب ذهنيات وارداتى شود.
5. مرزبانى ، تكليف بزرگ
بـا شـنـاخـت مـوضـوعـات يـاد شـده ، اهـمـيـت بـاز گـشـت بـه
مـتـون اصيل قرآنى و حديثى (و بلكه بايد گفت : جنبه تكليفى اين بازگشت
)، به خوبى درك مى شود، و ضرورت عرضه متون با دسته بنديها و تدوينها و
فهميدنهاى مناسب و منظم ، در پـاسـخـيابى براى مسائل نوين زندگى و تفكر
بشرى و حيات انسانى ، به روشنى احساس مى گردد.
در چـنـيـن شـرايـطـى ، وظيفه مقدس و بزرگ مرزبانى
حقايق جاويد رخ مى نمايد، يـعـنـى :
رجـوع مـجـدد بـه اسـلام اصـيـل و اصـل اسـلام ، و حـقـايـق و معارف و
برنامه ها و تـربـيـتـهـاى دسـت نـخـورده آن ، بـه مـنـظـور عـرضـه
مـجـدد اسـلام جـامـع ، در صـورت اصـيـل و سـازنـده آن . و البته اين
كار هنگامى به نتيجه مطلوب خواهد رسيد (و مرزبانى
حقايق جاويد خواهد بود)، كه مسائل زندگى
نوين ، و انسان نوين ، شناخته شود و مـطـرح بـاشـد، و پـاسـخ بـراى
ايـن مـسـائل (بدون هيچ جمود)، از متون اصلى (بدون هيچ انحراف )، در
آورده شود.
در اين كار سترك ، و وظيفه حساس ، يك رجوع مجدد لازم است و يك عرضه
مجدد. اكنون اگر بـخواهيم اين هر دو امر موفقيت آميز باشد بايد در
رجوع مجدد به اسلام ، نيازهاى انـديـشـه
اى و فـكـرى و قـلمـروهـاى عـمـلى و اقـدامـى زمـان مـلحـوظ گـردد، و
واقـعـيـت مـتـحـول و سـرشار زمان فهم شود؛ و در
عرضه مجدد اسلام ، زمينه هاى شناختى و فكرى و احساسى مردمان و
ملتها و اقوام و گستره هاى كردارى آنان در نظر باشد.
تـاءكـيـد بـر لزوم رجـوع خـالص بـه مـتون براى آن است كه راه بر هر
گونه سايش و فـرسـايـش تعاليم والاى دين بسته گردد، و زلال ناب و فطرى
حياتبخش تعاليم مقدس كـتـاب خـدا و كـلام پـيشوايان از هر گونه آميخته
گشتن و كدر شدن مصون ماند. و تاءكيد بـر روش
رجـوع و عـرضـه و شـرايـط ايـن
دو، براى آن است كه تداوم خروش آفرين اين تعاليم شناختى و اقدامى ، در
جانها و جامعه ها، تضمين گردد.
حـال مـى خـواهـيـم بـگوييم كه تدوين و عرضه كتاب
الحياه گامى است
كوچك ، در راه ايـن مـقـصد بزرگ ،
و كوششى است در اين رجوع و عرضه ، و ارائه طـريـقـى است براى استفاده
از متون و توجه به آنها، در تنظيم مبانى شناختى و اقدامى و سـيـاسـى و
اقـتـصـادى و تـربـيـتـى و تـحـولى اسـلام ، در قـلمـرو مـسـائل
زنـدگـى نـو و انـسـان نـو و پـاسـخ بـه ايـن مسائل . بدينسان
الحياه ، عرضه مجدد قرآن و حديث (كتاب و
سنت ) است در عينيتهاى ياد شده ...
و مـا امـيـدواريـم دانـشـمـندان ، محققان ، عقايد شناسان ، معرفت
آشنايان ، متفكران ، مفسران ، محدثان ، فقيهان ، اخلاقگرايان ، مكتب
جويان ، خط طلبان ، اقتصاد دانان ، جامعه شناسان ، تـحليلگران ،
نويسندگان ، مدرسان ، استادان ، واعظان ، طالب علمان ، دانشجويان ، و
ديـگـر آگاهان و صاحبنظران ، و همچنين زمامداران متعهد، و مربيان
بيدار، و خط دهان آگاه ، بـا نـگـرش بـه اشاره هاى گذشته و مسائل يا
شده ، و با توجه به آنچه خود بهتر مى فهمند و مى دانند و در مى يابند و
درك مى كنند، پيمودن اين راه روشن الاهى را، براى همه و بـراى
هـمـيـشـه ، مـيـسـر سـازنـد... و بـا كـوشـشـهـاى در خـور خـويـش ، و
كامل كردن اين كار ناقص ، دوباره ، حقايق نجاتبخش و حيات آفرين دين خدا
را احيا كنند، و دسـت انـسـان مـضـطـر
قـرن مـعـاصـر را، بـا مـدد تـعـاليـم زلال ديـن ، بـگـيـرنـد. و
هـمـيـن اسـت آن كـه ، در احـاديـث امـامـان ما عليهم السلام مرزبانى
(مرابطه ) خوانده شده است .
6. نتايج
شـايـد پـس از اشـارات و تـنـبـيـهاتى كه گذشت نيازى به ياد كرد
نتايج نباشد، يعنى دانـسـتـه شـده باشد كه نتيجه هايى كه از چنين تدوين
و عرضه اى ممكن است به دست آيد چـه چـيزها تواند بود؛ ليكن در اين
سرآغاز بى مناسبت نخواهد بود اگر نتيجه هايى چند را دسـتـه بـنـدى كرده
از نظر خوانندگان بگذرانيم ، باشد كه ناسودمند نباشد. هدف از اين تدوين
و عرضه ، و نتايج منظور از آن را، در موارد زير، مى توان بازجست :
اء. تـوجـه دادن ذهـنـيـت اجـتـمـاع بـه
مـتـنـهـاى اصيل اسلام ، و در پيشديد گذرادن تعاليم سره الاهى ، تا
عينيت اجتماع نيز چنان آن تعاليم شكل
گيرد و دگرگون گردد.
ب . احـيـاى ميراث عظيم شناختى و پرورشى و انقلابى اسلام ، و عرضه داشت
آن ، در يك نـظـام (سـيـسـتـم ) مـنـسـجـم و يـك جـهـانـشـنـاسـى و
ايـدئولوژى كامل .
ج . نـشـان دادن پـيوستگى انداموار(اوگانيك )، در سرتاسر تعاليم اسلام
، و يك پيكره بودن اين تعاليم .
د. تـرسـيـم مرز ميان تعاليم اصيل اسلام ، و آنچه در درازناى سده ها و
عصرها، و در سده اخـيـر، و در روزگـار حـاضـر، بـدان تعاليم الحاق
يافته و با آنها آميخته گشته ، و در شكل دادن بدان تعاليم در مقام
برداشت و عرضه تاءثير داشته است .(6)
ه . تـابـانـدن فروغ فروزان تعاليم تابناك كتاب و سنت ، بر خردها و
ذهنها، و جانها و فـكـرهـا، و فـراخـوانـدن آنـها به روى آورى به
سرچشمه هاى نيالوده علم الاهى ، و دانش فطرى .
و. تـرسـيـم انـگـاره والاى حـيـات سـالم و جـويـاى انـسـانـى ، در
روزگـار غـفـلت و اغفال انسان و سرگرم شدن او به مسلكهاى فكرى و
سيستمهاى اجتماعى گوناگون ، كه هيچ يك ، در نهايت ، نشان دهنده راه
نجات نخواهد بود.
ز. عـرضـه داشـت مـوادى غـنـى و زنـده ، و مـجـمـوعـه اى مـايـه ور (و
تـلقـى و بـرداشـتـى قابل عطف توجه )، براى گسترش ابواب فقه ، بر پايه
قويم اجتهاد و حفظ آن .(7)
بـرخـورد با آيات و احاديث به سبك الحياه
، يعنى برخوردى مجموعى ، و استفاده اى تـفـقـهـى نـه فـقـط دقـت و
اجتهاد در 500 آيه مثلا از بيش از 6 هزار آيه قرآن و احاديث فـقـهـى
مـربـوط بـه آن آيـات ، هـمـان گـونـه كـه مـى تـوانـد در كـل
سـاخـتـمـان شـنـاخـتـى اسلام ، و گستره هاى عملى و تحولى جوامع انسانى
اثر داشته باشد، مى تواند فقاهت و
اجتهاد را نيز بسطى سزاوار و گسترشى فنى
و عـمـيـق بـخـشـد، و تـوان فـقـه جـعـفرى
را، براى حضور در همه پهنه هاى حيات متحول انسانى نشان دهد، و
آن را به جريانى سازنده و پردازنده بيش از آنچه اكنون هست بدل گرداند.
ح . عـرضـه داشـت كمكى سزاوار به اعتبار ارزشهاى محتوايى كتاب : آيات و
احاديث ، به شكل دهى سالم و مناسب و حركت آفرين ، در علوم انسانى .
ط. عـرضـه داشـت كمكى سزاوار (به اعتبار ارزشهاى محتوايى كتاب : آيات و
احاديث ) به شـكـل دهى سالم و مناسب و حركت آفرين در علوم سياسى و (با
مطالب جلد سوم تا ششم ) علوم اقتصادى (به صورتى فراگير و عميق .)
ى . يـارى رسـانى به جوانانى كه شيفته معارف و تعاليم الاهيند، و مى
خواهند تا بشود از مـتـون اسـتفاده كنند، و خود اهليت براى اين كار
ندارند، و مقدمات ضرورى آن را به دست نـيـاورده انـد، و تـعـهـد ديـنـى
به آنان اجازه نمى دهد تا به اين كار، بدون داشتن اهليت و معلومات و
مقدمات لازم ، دست بيازند.
بدين گونه ، اين مجموعه ، مى تواند تحقق بخش آرمانهاى ياد شده در بالا
باشد. و به ويـژه بـراى طـلاب عـلوم ديـنـى و مـدرسـان حـوزه ها، و
دانشجويان و استادان دانشگاهها، و نـويـسـنـدگان و متفكران اسلامى ،
يادآور اين امر گردد كه همراه ديگر اشتغالهاى خويش ، بـه سـرچـشـمـه
عـلم واقـعـى و هـدايـت اعـلى نـيـز روى آورنـد، و از زلال تـعـاليـم
مـنـزه بـنوشند و بنگرند كه چه حقايق بيمانندى ، در هر مقوله اى ، در
اين مـعـارف و تـعـاليـم وجـود دارد. و جـفا تقصير است كه اينهمه معارف
و شناخت ، و تعليم و پرورش مغفول باشد و مجهول ماند.
7. جريانهاى كتاب
براى پاسخگويى به پرسشهايى كه از سوى علاقه مندان به اين گونه
كتابها گاه گاه مى شود، و براى آگاهى خوانندگان ، به طور عموم ، در اين
سرآغاز، به جريانهاى كـتـاب الحـيـاه
اشـاره مـى كـنـيـم . ايـن كـتـاب شامل چهار جريان خواهد بود بدين گونه
:
اء. متن الحياه ،
ب . ترجمه الحياه به زبان فارسى ،
ج . ترجمه الحياه به زبانهاى ديگر،
د. تفسير الحياه .
اء. متن
از كتاب تا كنون 6 جلد انتشار يافته است .(8)
جلد سوم تا ششم درباره سياست مالى و عـدالت اقـتـصادى اسلام است ، يعنى
تبيين مكتب اقتصاد اسلامى ، تا سپس
عالمان اقتصادى و متخصصان برنامه ريزى در صورتى كه بخواهند بر پايه
قسط قرآنى و
اقـتـصـاد اسلامى عمل كنند اقتصاد جامعه اسلامى را در همه ابعاد
بر مبناى اصول و داده هاى اقتصادى و معيارهاى الهى آن مكتب ، پى بريزند
و به اجرا در آورند.
مطالب (آيات و احاديث ، و پاره اى عنوانها و توضيحات ) بقيه كتاب نيز
آماده گشته است ، امـا ايـنـكه به طور دقيق به چند جلد خواهد رسيد روشن
نيست (شايد تا 30 جلد...)، زيرا تـنـظـيم نهايى همواره با افزودنها و
كاستنهاى همراه است . و آيات ما تا چند جلد ديگر از كتاب را بتوانيم به
صورت دلخواه عرضه بداريم ، با خداست .
ب . ترجمه به زبان فارسى
تـرجـمـه الحـيـاه بـه زبـان
فـارسـى ، از نـخـسـت ، مـورد نـظر بود. و اينك جلد اول تـا پـنـجـم
تـرجـمه شده و جلد ششم در دست ترجمه است . و همه جلدها به خواست خدا
همراه متن آيات و احاديث به زودى انتشار خواهد يافت .
ج . ترجمه به زبانهاى
ديگر
تـرجـمه الحياه ، به زبانهاى ديگر
نيز، به منظور نشر معارف اسلامى ، همواره مورد نظر بوده است و هست .
اين است كه مؤ لفان ، در پايان جلد نخست ، از نويسندگان و اديبانى كه
(افزون بر شناخت معارف اسلامى )، زبان عربى را استادانه بدانند و در يك
زبان ديگر نيز مهارت كامل داشته باشند، درخواست كرده اند تا اين كتاب
را (پس از آگاه سـاخـتـن مـؤ لفـان ) بـه آن زبـان با رعايت كمال دقت و
امانت و بلاغت ، برگردانند، مثلا: زبـانـهـاى اردو، ژاپـنـى ، چنينى ،
فرانسوى ، آلمانى ، انگليسى ، روسى ، اسپانيايى ، ايتاليايى .
د. تفسير
بـراى هـر چه بيشتر روشن شدن خط شناختى عمليى كه در اين روند
مقصود بوده است ، و هـمـچـنـيـن بـنابر يادآوريهاى برخى از فاضلان و
مراجعه كنندگان به كتاب ، مؤ لفان نوشتن شرح و تفسيرى را بر اين مجموعه
لازم ديدند، و خود بدين كار دست يازيدند. اميد اسـت اين توفيق نيز با
دعاى صاحبدلان و توجه صاحب همتان هر چه بهتر و زودتر نصيب گردد، و
تفسير الحياه ، در زمانى نه چندان دور،
به جامعه تقديم شود.
8. اعتبار كتاب
درباره اعتبار كتاب بايد نكته هايى را براى برخى از خوانندگان
يادآورى كنيم :
اء. آيات قرآن كريم
چـنـانـچـه خـوانـنـدگـان و مـراجـعـان مـى نـگـرنـد، در آغـاز
فـصـلهـا و عـنـوانـهـاى مـسـائل ، در نـوع مـوارد، آيـات قـرآن كـريـم
ذكـر شـده اسـت ، و بـه ثقل اكبر استناد
گشته است . و با اينكه در ذكر آيات كريمه ، آوردن نمونه هايى از آيـات
مـنـاسـب هر موضوع مقصود بوده است ، نه همه آيات ، همان اندازه آورده
شده در هر جا، خود بهترين معيار و استوارترين سند است براى آن مسئله و
آن تعليم و آن موضوع .
ب . انطباق مضمونى احاديث
با آيات ...
پـس از ذكـر آيـات كـريـمـه قرآن ، احاديث مبارك نبوى (صلي الله
عليه و آله )، و احاديث ائمه طاهرين عـليـه السـلام آورده شـده اسـت ،
احـاديـثى در راستاى مقاصد آيات و تعاليم كتاب . و اين انسجام و
هماهنگى و درهم آميختگى ، به خوبى نشان مى دهد كه احاديث همه شرح و
تفسير و بيان و توضيح آيات قرآن و تعاليم وحى آسمانى است .
و بـديـنـسـان هم ارزش احاديث بهتر نمودار مى گردد، و هم اعتبار مضامين
و تعاليم آنها از باب انطباق و هماهنگى با قرآن كريم و قرار داشتن در
يك خط و متضمن بودن يك تعليم و يك جريان شناختى و عملى تضمين مى شود.
و هـنـگـامى كه حديث ، با مضمون قرآنى و تعليم آسمانى هماهنگ و منطبق
بود، اگر چه از جـهـت شـرح و تـبـيـيـن فـرقى داشت ، معتبر است . و
همين چگونگى در اين باره بسنده است ، چنانكه حضرت امام جعفر صادق عليه
السلام فرموده است :
... و انـظروا امرنا و ما جاء كم عنا، فان وجد
تموه فى قرآن موافقا فخذوابه .(9)
دربـاره مـكـتب ما و تعاليمى كه از ما به
شما رسيده است نيك بنگريد، پس اگر آنـهـا را بـا
قـرآن هـمـاهـنـگ ديـديـد، بـه آنـهـا عمل كنيد و آنها را ملاك
قرار دهيد.
ج . تعاضد مضمونى احاديث
نخست : تعاضد مضمونى با احاديث نبوى
نـكـتـه ديـگـر در اعـتـبـار اين مضامين و تعاليم ، انطباق مضامين ديگر
احاديث است با احاديث نـبـوى ، در نـوع موارد. احاديث نبوى بسيارى در
اين كتاب آمده و ماخذ آنها ذكر شده است ، و بـسـيـارى از آنها در ماخذ
حديثى مسلمين نقل شده ، و پاره اى از مضامين آنها در ميان مسلمانان
مـعـروف ، و بـرخـى از الفـاظ آنـهـا نـيـز در مـيـان مـسـلمـيـن
مـتـواتـر اسـت . احـاديـث نـقـل شـده از ائمـه طاهرين نيز، در نوع
خود، در همان راه و همان تعليم و همان خط شناخت و اقدام است ، و همه
مكتبى واحد و هماهنگ را پى مى ريزد و ترسيم مى كند.
و يكى از مايه هاى عظمت و غناى معارف ائمه طاهرين ، همين سرچشمه گيرى
اين معارف است از عـلوم قـرآنـى و مـعـارف نـبـوت ، و بـه تـعـبـير
شريف ابوالحسن رضى موسوى (گرد آوردنده نهج
البلاغه ) :
عليه مسحه من العلم الالهى ، وفيه عبقه من
الكلام النبوى .(10)
سـخـنـان عـلى (و آل على )، از فروغ علم الاهى روشن است ، و از شميم
عطرآگين كلام نبوى گلشن .
آرى ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، در حديث
متواتر در اسلام ، فرموده است :
انا مدينه العلم و على بالها.
منم شهر علم و عليم در است .
و همين است كه امام محمد باقر عليه السلام فرموده است :
...نحدثكم باحاديث نكنزها عن رسول الله (صلي
الله عليه و آله ).(11)
ما احاديثى را براى شما باز مى گوييم كه پيامبر اكرم اندوخته ايم .
و امام جعفر صادق عليه السلام فرموده است :
ما سمعته منى فارو عن رسول الله (صلي الله عليه
و آله )(12)
هر حديثى از من شنيده اى آن را از پيامبر روايت كن .
دوم : تعاضد مضمونى احاديث امامان
بـجـز تـعـاضـد مـضـمـونى ، و هماهنگى مفهومى ، و انسجام تعليمى احاديث
امامان با قرآن كـريـم و بـا احـاديـث نـبـوى ، خـود ايـن احـاديـث
نـيـز، در داخـل مـنـظـومـه خـويـش ، هـماهنگى استوار و حركتى همگون
دارد، و هر يك مضمون ديگرى را تـاءيـيد مى كند. و در نوع موارد، يك
تعليم ، در جند حديث ، به يك عبارت يا چند عبارت ، از يـك امـام
مـعـصـوم ، يـا در چـنـد حـديـث ، از چـنـد امـام معصوم عليه السلام
رسيده است . در مـثل ، بسيارى از مضامين و تعاليم
نهج البلاغه ، و
غررالحكم ، در احاديث ديـگـرى كه از خود امير المؤ منين على
عليه السلام روايت شده آمده است ؛ همچنين بسيارى از هـمـان مـتـون
عـمـده احـاديـث را كـه در جـلو خـويـش
نـقـل شده است ، و گاه به همان الفاظ. شما متون عمده
احاديث را كه در جلو خويش بنهيد و برابر
كنيد به اين امر به خوبى پى مى بريد، و اين هماهنگى را در نوع موارد مى
نگريد.
و خـود هـمـيـن تعاضد مضمونى ، موجب
اعتماد به مضمون حديث مى شود، و نشان مى دهد كه اين معنى ، و اين خط
شناختى و عملى از دين پيامبر و از تعاليم معصومان است ؛ به عنوان مثال
، اين دو حديث را در نظر بگيريد كه يكى در كتاب
نهج البلاغه ، به روايت عالم موثق معتبر، شريف ابوالحسن رضى
موسوى (در گذشته 406 هق ) آمده است ، و ديگرى در كتاب
وسائل الشيعه ، به روايت عالم معتبر
متاءخر، شيخ حر عاملى (در گذشته 1104 هق ):
از امام على عليه السلام :
...ما جاع فقير الا بما منع غنى .(13)
هر جا نادارى گرسنه است حق او در دست توانگرى غنى است .
از امام جعفر صادق عليه السلام :
ان الناس ما افتقروا، ولا احتاجوا، ولا جاعوا،
ولا عروا، الا بذنوب الاغنياء.(14)
نادارى ناداران ، نيازمندان ، گرسنگى گرسنگان ، و برهنگى برهنگان ، همه
و همه ، به گردن دارايان و توانگران است .
آرى ، تعاليم و احاديث ائمه طاهرين عليه السلام ، تفسير
قرآن كريم ، و شرح و تـبيين سنت پيامبر
اكرم صلى الله عليه و آله است ، و در داخله خود نيز، هر يك بيانگر آن
ديـگـرى اسـت . اين است خط هماهنگ دين خدا و مشعل فروغگستر حق ، و ستون
همواره بر پاى فضيلت و عدل .
د. ذكر ماخذ
پس از ياد كرد نكته هاى مهم گذشته ، درباره اعتبار محتويات كتاب
، بايد امر ديگرى را نـيـز در نـظـر داشـتـه بـاشـيـم ، امـرى كـه هـم
در نـزد اهـل و اطـلاع مطرح است ، و هم خوانندگان به آن توجه دارند، و
هم خود اهميت بسيار دارد. و آن امر ذكر ماخذ كتاب و چگونگى آنها است .
در ايـن مـجـمـوعـه ، بـجـز نـشاندادن جاى هر آيه ، در قرآن كريم (نام
سوره ، شماره آن و شـمـاره آيـه )، مـاءخـذ هـر حـديث نيز به همراه آن
نام برده شده است . و اين ماءخذها چنانكه مـلاحـظـه مى كنيد در نوع
خود، معتبر است به ويژه كه بيشتر آنها، مستقيم و غير مستقيم ، از
مـصـنـفات قدما، و كتب اربعه ، و ديگر تاءليفات مشايخ محدثين و قدماى
عالمان دين است ، كـه هـر كـدام ، بـه كـونـه اى ، مـعـتـبـر تـلقـى
گـشـتـه اسـت . هـر جـار از كتاب بحار الانـوار
نـيـز نقل كرده ايم ، ماءخذ مرحوم علامه مجلسى رضوان الله عليه را در
موارد بـسـيـار آورده ايـم .(15)
و تـا شـده اسـت تـوجـه داشـتـه ايـم ، كـه از احـاديـثـى از
بـحـار اسـتـفـاده كـنـيـم كـه از
مـاءخـذ مـوثـق و مـوثـقـتـرى نقل شده است .
9. ترجمه حاضر
بـه دليـل اشـتغال ، به كار تنظيم مجلدات ديگر، از حضور استاد
محترم ، جناب آقاى احمد آرام ، درخواست كرديم تا جلد اول و دوم
الحياه را به فارسى برگردانند.
و چـون ايـشـان پـذيـرفـتـنـد، خـرسـنـد گـشـتـيـم . و چـون تـرجـمـه
جـلد اول و سـپـس تـرجـمـه جـلد دوم را بـه مـا دادنـد، بر پايه پيروى
از روش علمى ، و هم با اسـتـجـازه از ايـشـان ، بـه ويـرايـش تـرجمه
پرداختيم ، و آن را براى چاپ آماده ساختيم . ترجمه جلد سوم تا ششم نيز
به همينگونه انتشار خواهد يافت .
10. نكته هايى چند...
بـا ايـنـكـه آنـچـه در اين سرآغاز ياد شد، همه به اختصار ياد
شد، سخن اندكى به درازا كـشيد، و اين بدان روى بود كه خواستيم ، افزون
بر آنچه در مقدمه گفته شده ، شناختى از كـتـاب بـه خـوانـنـدگـان
بـدهـيـم ، تـا بـراى بـرخـورد بـا دوره
الحـيـاه و مسائل و مباحث سراسرى آن ، خطى درست ترسيم يافته
باشد، و تا خوانندگان و مراجعه كنندگان به درستى ، در جريان كار و جوهر
اهداف آن قرار بگيرند. اكنون لازم مى دانيم نـكـتـه هايى را نيز؛ در
اين سرآغاز، درباره متن و درباره اين گردانيده و ترجمه و امورى ديـگـر،
بـاز گـويـيـم ؛ بـاشـد كـه در كـار آشـنـايـى بـيـشـتر با برخى موازين
فنى و مسائل ديگر، به ويژه براى طلاب جوان و دانشجويان ، سودمند افتد.
اء. درباره متن
1. آيـات و احـاديـثـى كه آورده شده به عنوان نمونه است و نشان
دادن خط تعليمى تلقى شده ، نه تتبع كامل .
2. در مـواردى آيـات و احـاديـثـى مـنـاسـب ديـگـرى مـى توان افزود، كه
به برخى توجه نيافته بوديم ، و برخى را چه بسا در
تفسير بياوريم .
3. آياتى كه آورده شده است ، در مواردى ، بخشى از آنها مربوط به عنوان
موضوع است ، و مـا هـمـه يـا بـيـشـتـر آيـه را آورده ايـم و تقطيع
كامل نكرده ايم . از اين رو بايد به مدد عـنـوآنـهـات و رونـد مـسـائل
، بـه بخش منظور از آيه و محتواى شناختى و تعليمى آن به خصوص توجه شود.
4. در احـاديـث نـيـز، در جـاهـايـى و مواردى ، آنچه در بند پيش گفتيم
جريان دارد؛ اميد است توجه شود.
5. هـر جـا آيـات و احـاديـث تـكـرار شـده است ، اين تكرار تكرارى صورى
است نه معنوى : زيـرا از ايـن بـازآورى و تـكـرار، ابـعـاد ديـگـر
محتواى مفهومى و تعليمى آيه و حديث در پيوستگى با فصل و عنوان ، در نظر
بوده است ؛ لازم است دقت شود.
6. در مواردى ، آيات و احاديث مذكور، به جنبه دلالت التزامى و مفهومى
خود، مقصود عنوان و فـصـل را مـى رسـانـنـد؛ ايـن نكته نيز بايد مورد
توجه باشد، و آن جنبه مفهوم و ملحوظ گردد.
7. هـر جا فهم كامل آيه اى نيازمند به خواندن تفسير باشد، البته بايد
خوانندگان به تـفـسـيـر قـرآن مـراجـعـه كـنـنـد. در جـاهـايـى هم توجه
به تفسير تحليلى آيه ، در زمينه برداشتهاى
الحياه در خور است كه اميد است در تفسير
آورده شود.
8. به هنگام مطابقه دقيق ترجمه با متن ، به مواردى از غلط اعرابى و
ضبطى برخورديم ، كـه بـرخـى سهو بصرى است و پاره اى سهو قلمى ، و
جاهايى مربوط است به اختلاف نظر در قرائت كلمه يا جمله . اميد است در
چاپهاى بعدى اين نقيصه نيز تا بشود پيراسته گردد.
ب . درباره ترجمه
1. در ويـرايش نكوشيديم ، تا در همه جا، تعبيرها و ترجمه هاى
آيه ها و حديثها و جمله ها را يكى كنيم ؛ از اين رو، گاه ، يك آيه ، يا
حديث ، يا يك تعبير در آيه يا حديث كه در چند جـا آمـده اسـت تـرجـمـه
هـاى گـونـاگـون دارد، و هـر يـك بـه گـونـه اى در خـور قبول است .
2. در برابر كلمه قال ، همه جا استاد،
گفت به كار برده اند، همچنين در ترجمه
مشتقات اين ماده . و اين چگونگى براى اصالت تعبير و دقت در به كار بردن
واژه اسـت ، زيـرا كـلمـه فـرمـود، در
واقـع تـرجـمـه امـر اسـت نـه
قـال ، اگـر چه مدتى است در نزد بسيارى
مصطلح شده است به رعايت احترام به كار مى رود. در هر حال ، اين كاربرد
را تغيير نداديم .
3. رسـم الخـط نـيـز در نـوع جاها، همان رسم الخط خود استاد است . ما
روش ايشان را حـتـى در سـرآغاز و ديگر افزوده هاى خويش براى يكنواختى
تا جايى كه شده است رعايت كـرده ايـم ، مـگر در مواردى بسيار اندك .
البته نشانه هاى سجاوندى و نقطه گذارى را، بسيارى ، ما افزوده ايم .
4. در جاهايى چند، در سراسر كتاب ، از عطفهاى توضيحى و ترادفى استفاده
شده است . اين عطفها، در بيشتر جاها، افزوده ويرايش است .
5. تـوضـيـحـهـاى مـيان دو ابرو (پرانتز) نيز، در بيشتر جاها، افزوده
ويرايش است . اين كـار، به ويژه در ترجمه آيات لازم به نظر رسيد، و گاه
از روى قرائن معنوى و مفهومى ، و گاه با مراجعه به تفسير افزوده گشت ،
تا فهم مضامين و معانى را روشنتر و كاملتر سازد. به طور تقريب ، مطالب
ميان دو ابرو(...) افزوده است ، و مطالب ميان دو خط ـ...ـ از خود متن
است كه براى بهتر فهم شدن مطلب ، ميان دو خط جاى داده شده است .
6. افزون بر آنچه در بند 5 گفته شد، گاه
ترجمه آيات را، از ترجمه تحت اللفـظـى
بيرون برده به صورت ترجمه تفسيرى در
آورديم ، تا معناى آن براى خوانندگان روشنتر باشد. در اين موارد، بيشتر
از تفسير مجمع البيان و گاه از تفسير
كشف الاسرار ميبدى بهره برده ايم .
هـمـينجا ياد كنيم كه در بازنگرى و ويرايش ترجمه هاى آيات ، گاه ، به
تفسير كشف الاسرار (نوبت اولى )، و گاه
به ترجمه اى ديگر مراجعه داشته ايم .
7. در تـرجـمـه احـاديـث ، در جـاهـايـى بـسـيـار انـدك ، تـرجـمـه ،
صـورت نـقـل بـه مـعـنـى يـافـتـه و تـلخيص گشته است ، و ترجمه ،
ترجمه تلخيصى و
ترجمه مضمونى است .
8. در جاهايى چند، توضيحاتى زير عنوان بنگريد!
افزوده ايم ، كه در متن نبوده است . در چاپ اخير به متن نيز افزوده
گشته است .
ج . توضيحى درباره برخى
ماخذ
معرفى كامل ماخذ را بايد در پايان كتاب بياوريم . اينك ذكر چند
توضيح را لازم دانستيم :
1. نـهـج البـلاغـه ، كـه هـمـواره بـه
هـنـگـام نـقـل از ايـن كـتـاب شـريـف ، ذكـر شـده است ، نظر به همان
نهج البلاغه ، چاپ آقاى سيد عـليـنـقـى فـيـض الاسـلام است . چون اين
نسخه بيشتر در دسترس مردم ما بوده است ، آن را نـخـست ذكر كرده ايم ،
با اينكه در جهان عرب چنين نيست . در ضمن يادآور مى شويم كه در
چـاپـهـاى اخير اين نسخه ، 10 صفحه بر صفحات آن افزوده شده است ، كه
خوانندگان ، در صورت مراجعه ، بايد آن را نيز، در مواردى ، در نظر
داشته باشند.
2. مـقـصـود از عبده ، نهج البلاغه ، با
شرح عالم معروف مصرى ، شيخ محمد عبده اسـت . چـاپ
المـكتبه التجاريه الكبرى از مصطفى محمد،
در مطبعه رحمانيه مصر، در قـطـع رقـعـى ، در 2 جـزء، جزء اول داراى 511
صفحه و جزء دوم داراى 263 صفحه ، بدون تاريخ .