ايام ير مقنى
الغزال اذ ارنا |
شغفا و
يطرقنى الخيال اذا سرى |
- آهووشان از شيفتگى ديده بديدارم مى
دوختند و چون بخواب مى شدم خيال و رويا حلقه
بدرمى كوفت.
و مرنح فى
الكور تحسب انه |
اصطبح العفار
و انما اغتبق السرى |
بطل صفاه
للخداع مزله |
فاذا
مشى فيه الزماع تقشمرا |
اما سالت به
فلا تسال به |
نايا يناغى فى البطاله مزمزا |
و اسل به
الجرد العتاق مغيره |
يخبطن هاما او يطان سنورا |
يحملن كل مدجج يقرى الظبا |
علقا و
انفاس السوافى عثيرا |
افتاده در ميان انبوه، پندارى مست شراب
صبحگاهى است و او خسته از تاخت شبانه.
- ديرى كه جلادتش چون صخره صما نيرنگ و
فريب را بلغزاند، و چون دشمن، روباه صفت به
سويش شتابد، ناگهان بر جهد و كارش بسازد.
- هر چه خواهى بخواه، اما مخواه كه نى لبكى
چون بوق و كرنا بتو بخشد.
- بخواه تكاور نجيبى كه غارت بر دو سرهاى
دليران بزير پى در سپارد.
- بر پشت آن قهرمانى سلحشور كه لب شمشير از
خون دشمن سيراب كند و كام طوفان از گرد و
غبار.
قومى الذين و
قد دجت سبل الهدى |
تركوا طريق
الدين فينا مقمرا |
غلبوا
على الشرف التليد وجاوزوا |
ذاك
التليد تطرفا و تخيرا |
كم فيهم من قسور متخمط |
يردى اذا شاء الهزبر القسورا |
متنمر و الحرب ان هتف به |
ادته بسام المحيا مسفرا |
و ملوم فى بذله و لطالما |
اضحى جديرا فى العلا ان يشكرا |
و مرفع فوق الرجال تخاله |
يوم الخطابه قد تسنم منبرا |
جمعوا الجميل الى الجمال و انما |
ضموا الى
المرئى الممدح مخبرا |
- پدران من اند كه چون راه دين و آئين
تيرگى و سياهى گرفت، با پرتو خود تابناك و
روشن ساختند.
- بر افتخارات كهن بر شدند و شرافت و معالى
را بنيانى تازه و نو نهادند. - جمعى شير مرد
ژيان كه ببر بيان را بخاك هلاك افكندند.
- چون پلنگ دمان با كبريا، و اگر ميدان
نبردشان بسوى خود خود خواند، با روى خوش و
خندان به استقبال شدند.
- جمعى دگر چنان دست عطا كشادند كه حاسدان
بنكوهش برخاستند، شايسته آن بود كه ثنائى
بايسته گزارند.
- جمعى دگر پاى بر دوش مردان نهاده اند،
پندارى روز خطابه است كه به عرشه منبر بر آمده
اند.
- آنان جمال و جلال را بهم آميختند، سرشتى
پاك و طلعتى تابناك.
- از " بدر " و " احد" پرس و آن پيكار دگر
كه جبين گمرهان بر خاك سياه كشيد.
- زهى بر ترك تازان خيبر كه شومى آن را از
ساحت اسلام بر تابيدند.
- چون صرصر بلا بر سلطان يهوديان تاختند و
سوز و حسرت در جگرهايشان انباشتند.
- دلاوران را تار و مار كردند، خلع سلاح
كرده هستى آنان بغارت بردند.
وبمرحب الوى
فتى ذو جمره |
لا تصطلى و
بساله لا تقترى |
ان حزحز
مطبقا او قال قال مصدقا او رام رام مظهرا |
"ان حزحز
مطبقا او قد منصفا او رام رام مظهرا" |
فثناه مصفر البنان
كانما |
لطخ الحمام عليه صبغا اصفرا |
شهق العقاب بشوله
و لقد هفت |
زمنا به شم
الذوائب و الذرى |
جوانمردى چون اخگر سوزان با صولت شير ژيان
تكاور به سوى مرحب راند.
- كه اگر بر كمر زند دو نيم كند، اگر بر
تارك زند دو شقه سازد، هر چه خواهد كند.
- سرد و بى رنگ از صدر زينش نگون كرد،
هيولاى مرگ غبار زرد گون بر جسدش افشاند.
- كركس پاره هاى تنش باسمان برد، پيش از آن
قله هاى افراشته بر قامت بلندش حسد مى برد.
اما الرسول
فقد ابان ولاءه |
لو كان
ينفع حايرا ان ينذرا |
- رسول خدا اعلام كردكه او سالار امت است،
اگر مردم سر گشته را اعلام خطر مفيد افتد.
- سخن را بى پرده گفت، نه با كنايه. نامش
با صداى رسا برد، با وجد و علاقه.
- برابر ديدگانشان بپاداشت، بر جاده
رستگارى رهنما و رهبر ساخت.
و لقد شفى
يوم الغدير معاشرا |
ثلجت
نفوسهم و اودى معشرا |
- بروز " غدير " قلب مومنان شفا بخشيد: آبى
خنك بر دلها پاشيد. جمعى دگر در گرداب بلا
نگون ساخت.
قلعت به
احقادهم فمرجع |
نسا و مانع
انه ان تجهرا |
- از اين رو كينه ها بجوش آمد: آن يك ناله
را درسينه فرو خورد، رسوا نشود، آن دگر از نا
اميدى مى گفت: انا لله. -
ياراكبا رقصت
به مهريه |
اشبت لساحته
الهموم فاصحرا |
عج بالغرى فان
فيه ثاويا |
جبلا تطاطا
فاطمان به الثرى |
- اى سوار تيز تك كه سمندت بزير پا رقصان
است، غمها در ويرانه دلش لانه ساخته، آرامش دل
را به صحرا تاخته..
- در تپه هاى نجف مقر گير، كوهى كه چون
جودى فروتن شد، از اينرو لنگر زمين گشت.
- با شور واشتياق درودى نثار كن كه تاريكى
افق بزدايد و روشنى صبح رخ نمايد.
- اگر توانستى. گورستان تابناك آنرا خانه
خود ساختمى، باشد كه در آنجا بخاك روم.
اين قصيده 48 بيت است و اولين قصيده ديوان
شريف مرتضى است كه در 6 جزء بترتيب سال مرتب
شده، يك نسخه از اين ديوان كه بر خود ناظم
شريف علم الهدى خوانده شده موجود است ابن شهر
آشوب از شريف مرتضى ابيات ديگرى در جزء سوم از
مناقب خود ص 32 ثبت كرده كه درباره عيد " غدير
" سروده شده، علاقمندان مراجعه كنند.
شرح حال، تأليفات و آثار شاعر
سيد مرتضى، علم الهدى، ذو المجدين، ابو
القاسم: على بن حسين بن موسى ابن محمد بن موسى
بن ابراهيم بن امام موسى كاظم عليه السلام.
خامه را نكوهش نتوان كه چرا در تحديد عظمت
شريف مرتضى درمانده، بليغ سخنور را ملامت
نشايدكه زبانش به لكنت افتد و از بزرگداشت
مقام ارجمند او چنانكه شايد بر نيايد. زيرا
مفاخر و كمالات اين مرد بزرگ،در يك ناحيه از
مدارج علم و شرف مقصور نمانده، ماثر مجد و
يادگارهاى عظمت او قابل تعداد نيست تا سخندان
بليغ، در پيرامون آن داد سخن دهد، و يا دبير
نكته دان بخواهد نقاب از چهره آن بر كشد.
در هر رشته از مراتب فضيلت بنگرى، مقامش
ارجمند و والانگرى، بهر پايگاهى كه در خاطر
خيال بگزرانى، جولانگاه وسيعى ويژه او بينى:
پيشوايى فقه، پايه گزار اصول، استاد كلام،
معلم حديث، قهرمان جدل، نابغه اى در شعر،
مقتدائى در لغت بل تمامى علوم عربيت و در
تفسير قرآن مجيد، مرجع همگان،كوتاه سخن اينكه:
گوى سبقت را در ميدان همه فضائل و جلوه هاى
هنر ربوده است. اينها همه به اضافه نسب پاك و
تبار تابناك، افتخار مواريث نبوت و يادگارهاى
مقام ولايت، به اضافه مساعى جميله اى كاه در
تشييد مبانى دين و مذهب بكار بسته و خدمات
ارزنده اى كه به عالم تشيع تقديم داشته، و
اينهاست كه نام ارجمندش راجاويد و آوازه او را
پاينده و عالمگير ساخته است:
از جمله اين فضائل و مفاخر، كتابها و رساله
هائى است كه از خامه تحريرش تراوش كرده و در
اعصار و قرون، راهنماى پيشوايان علم و مذهب
قرار گرفته، اينك فهرست آن كتب و رسائل:
1- شافى، در امامت، مطبوع.
2- ملخص، در اصول.
3- دخيره، در اصول.
4- جمل العلم و العمل.
5- غرر و درر، مطبوع.
6- تكمله غرر.
7 - المقنع، در غيبت.
8- خلاف، در فقه.
9- ناصريه. در فقه، مطبوع
10 - مسائل حلبيه، دفتر اول.
11- مسائل حلبيه، دفتر دوم.
12- مسائل جرجانيه.
13- مسائل طوسيه.
14- مسائل صباويه.
15- مسائل تبانيات.
16- مسائل سلاريه.
17- مسائل، در تفسير چند آيه.
18- مسائل رازيه.
19- مسائل كلاميه.
20- مسائل صيداويه.
21 - مسائل ديلميه، در فقه.
22 - كتاب البرق.
23- طيف الخيال.
24- شيب و شباب "پيرى و جوانى" مطبوع.
25- مقمصه.
26- مصباح، در فقه.
27- نصر الروايه.
28- الذريعه، در اصول فقه.
29- شرح بائيه حميرى.
30- تنزيه الانبياء، مطبوع.
31- ابطال القوال بالعدد.
32- محكم و متشابه.
33- النجوم و المنجمون.
34- متولى غسل الامام.
35- اصول اعتقاديه.
36- احكام اهل آخرت.
37- معنى عصمت.
38- وجيزه، در غيبت.
39- تقريب الاصول.
40- طبيعه المسلمين.
41- رساله در حقيقت علم الهى.
42- رساله در اراده.
43- رساله در اراده، دفتر دوم.
44- رساله، در توبه. 45- رساله، در تاكيد.
46- رساله، در متعه.
47- دليل خطاب.
48- طرق استدلال.
49- كتاب وعيد.
50- شرح يكى از قصائد "سروده مولف".
51 - حدود و حقاق.
52 - مفردات، در اصول فقه.
53- موصليه، "پاسخ سه پرسش".
54 - موصيله، دفتر دوم، نه پرسش.
55- موصيله دفتر سوم، 109 پرسش.
56- مسائل طرابلسيه، دفتر اول.
57- طرابليسه، دفتر دوم، 13 پرسش.
58- مسائل ميا فارقين، 65 پرسش.
59- مسائل رازيه، 14 پرسش.
60- مسائل محمديات، 5 پرسش.
61- مسائل بادرات، 24 پرسش.
62 - مسائل مصريه، دفتر اول، 5 پرسش.
63- مصريات، دفتر دوم، 24 پرسش.
64- مسائل رمليات، 7 پرسش.
65- مسائل گوناگون، در حدود.
66 - مسائل رسيه، دفتر اول. صد پرسش.
67- مسائل رسيه، دفتر دوم.
68 - انتصار، منفردات اماميه. مطبوع.
69 - تفضيل انبياء بر ملائكه.
70- نقض، بر ابن جنى، در حكايت و محكى.
71- ديوان شعر، بيش از 20000 بيت.
72- صرفه، در اعجاز قرآن.
73- رساله باهره، در عترت طاهره.
74- نقض گفتار ابن عدى در ما لايتناهى.
75- جواب ملاحده، در قدم عالم.
76- تتمه الاعراض، از جمع آورى ابى رشيد.
77- ازدواج عمر با دختر امير المومنين 78-
انقاذ بشر، از قضا و قدر، مطبوع.
79- رد بر قائلين عدد، در ايام ماه رمضان.
80 - تفسير سوره حمد و قسمتى از سوره بقره.
81- رد بر ابن عدى در حدوث اجسام.
82 - تفسير آيه: قل تعالوا اتل ما حرم
ربكم..
83- كتاب ثمانين.
84- سخنى با آنكس كه به آيه " و لقد كرمنا
بنى آدم و جملناهم فى البر و البحر " متشبث
شده.
85- تفسير آيه ليس على الذين آمنوا و عملوا
الصالحات جناح فيما طعموا.
86- تتبع ابياتى از متنبى كه ابن جنى
درباره آن بحث كرده.
ستايشها:
ابو القاسم، مرتضى، از علوم اسلامى آن چند
بهره ور گشت كه هيچ كسى بپايه اش نرسيد.
احاديث فراوان شنيده، متكلم، شاعر، اديب، در
مقامات علم و دين و دنيا بزرگوار و با عظمت
بود.
ابو القاسم، نقيب نقباء، فقيه صاحب نظر،
مصنف، يادگار دانشمندان، يگانه فضلاء دوران،
بشرف ملاقاتش رسيدم، خوش بيان بود، و هوش و
اداركش چون شعله آتش.
سيد مرتضى، يگانه دوران، در علوم فراوان،
مقام فضلش شناخته همگان در علم: كلام، فقه،
اصول فقه، ادب، نحو، شعر، معانى شعر،لغت و غير
اينها پيشاپيش دانشمندان.كتابهاى بسيارى تصنيف
كرده و سوالات فراوانى از بلدان اسلامى به
سويش گسيل شده كه پاسخ آنها را در دفتر و يا
رساله اى مرقوم داشته، بايد به فهرست مولفاتش
رجوع كرد. و نيز شيخ طوسى، در رجال خود گويد:
در علم ادب و علوم عربيت پيشرو همگان است، و
هم متكلم، فقيه، جامع همه علوم. خدايش عمر
دهاد.
ثعالبى در تتميم يتيمه الدهر ج 1 ص 53
گويد: امروز رياست و سيادت بغداد، در مجد و
شرف و دانش و ادب و هم فضل و كرم به سيد مرتضى
منتهى گشته است، شعرى در نهايت زيبائى دارد.
وابن خلكان گويد: در علم كلام، ادب، و هنر
شعر، پيشوا بود، كتابهائى بر اساس مذهب شيعه
تصنيف كرده، در اصول دين گفتارى ويژه دارد،
ابن بسام در ذخيره اش نام برده و گفته: شريف
مرتضى پيشوايى ائمه اهل عراق بود، دانشمندان
به ساحتش پناه بردند، و بزرگان از خرمنش خوشه
بر گرفتند، استاد علوم كهن، نكته سنج صاحب
سخن، آوازه اش بهر جا پيچيد، و اشعارش چون
نوگل گلستان بر دميد. آثار وجوديش كه بيادگار
مانده پسنديده درگاه خداوندگار مجيد. علاوه بر
تاليفات مفيده در دين و تصنيفات رشيقه در
احكام و آئين كه بهترين گواه است بر اينكه از
اصل و تبارى با عظمت جدا گشته و از خاندان
جليل و با شخصيتى پاى بدوران نهاده. بارى نثر
نمكين و اشعار نغز و شيرين او فراوان است.
- خطيب تبريزى حكايت آورده كه اديب، ابو
الحسن على بن احمد بن على ابن سلك فالى نسخه
اى در نهايت زيبائى از كتاب جمهره ابن دريد
داشت، نيازش بر آن داشت كه آنرا بفروشد، سيد
مرتضى به شصت دينارش خريدارى كرد، و چون اوراق
آنرا وارسى كرد، چند بيت شعر، بخط فروشنده ابو
الحسن نامبرده مسطور يافت باين شرح:
انست بها
عشرين حولاو بعتها |
فقد طال وجدى
بعدها و حنينى |
و ما
كان ظنى اننى سابيعها |
ولو
خلدتنى فى السجون ديونى |
و
لكن لضعف و افتقار و صبيه |
صغار عليهم تستهل شونى |
فقلت و لم املك سوابق عبرتى |
مقاله مكوى الفواد حزين: |
و قد تخرج الحاجات يا ام مالك |
كرائم من
رب بهن ضنين |
- بيست سال تمام با اين كتاب مانوس بودم،
اينك فروختم.از اين پس اندوهم دراز است وناله
ام جانگذار.
نپنداشتمى كه روزى آنرا از دست بدهم، گرچه
در اثر دين، بزندان ابد گرفتار شوم.
- آخر الامر فروختم: بخاطر ناتوانى، فقر و
دختران كوچكى كه بر حال زارشان اشكبارم.
- نتوانم سيلاب ديده را بازگيرم و گويم،
سخن داغديده اندوهمند:
- اى مادر مالك شود كه نياز و درماندگى
ببازار كشاند: كنيزان ماهرو را از خانه ارباب
علاقمند.
شريف مرتضى با قرائت ابيات، نسخه را به او
برگردانيد و شصت دينار را باو بخشيد.
ابن زهره در " غايه الاختصار " گويد: علم
الهدى، فقيه صاحب نظر، سرور شيعه و امامشان،
فقيه اهل بيت، دانشمند متكلم، شاعر پر هنر،
صدقات و مبرات فراوان داشت و در پنهانى از
درماندگان تفقد مى كرد، كه پس از مرگش باخبر
شدند. خدايش رحمت كناد. از برادرش پر سال تر
بود، و مانند اين دو برادر، از حيث شرف، فضيل،
كمال، جلالت، رياست، خون گرمى و مهربانى يافت
نشده. موقعى كه سيد رضى فوت كرد، شريف مرتضى
در مراسم نماز و تدفين او حاضر نشد، چون طاقت
نياورد كه جنازه بى روح برادر را مشاهده كند.
سيد مرتضى پنجاه هزار دينار طلا، و از متاع و
ضياع بيش ازاينها از خود بجاى نهاد.
از شيخ عز الدين احمد بن مقبل حكايت شده كه
گفت: اگر كسى سوگند ياد كند كه سيد مرتضى در
علم عربيت از تمام عرب دانشمند تر بود، سوگندش
بجا و بموقع است. و نقل كردند كه يكى از
اساتيد ادب مصر مى گفت: بخدا سوگند، من از
كتاب " غرر و درر " مطالبى استفاده كرده ام كه
در كتاب سيبويه و ساير نحويان يافت نشده. نصير
الدين طوسى كه در ضمن بحث، نام شريف مرتضى را
مى برد، بر او صلوات مى فرستاد ومى گفت "
صلوات الله عليه " بعد رو به دانشمندان و
استادان مجلس مى كرد و مى گفت: چگونه توان
برسيد مرتضى صلوات نفرستاد؟
در عمده الطالب ص 181 گويد: مقام علمى او
در فقه، كلام، حديث، لغت و ادب، بسيار ارجمند
بود، در فقه اماميه و علم كلام، پيشرو و
پيشگام بود، از آنان دفاع و حمايت مى كرد.
در " دميه القصر " ص 75 گويد: سيد مرتضى و
برادرش دو ميوه اند بر شاخسار سيادت و دو
قمرند در آسمان رياست، اگر ادب سيد رضى با
دانش سيد مرتضى مقرون بشمار آيند، چونان جوهرى
است بر تيغه شمشير آبدار.
در "لسان الميزان " ج 4 ص 223 از ابن طى
نقل كرده: سيد مرتضى اولين دانشمندى است كه
خانه اش را خانه علم و دانش قرار داد، و آماده
براى بحث و مناظره، گويند:
هنوز بيست ساله نشده بود كه به سرورى رسيد،
رياست دنيا را با علم و عمل توام داشت، بر
تلاوت قرآن، و نماز شب و تدريس،مواظبت كامل مى
نمود و هيچ مقامى را بر مقام علم ترجيح نمى
نهاد، با آن بيان رسا و فصاحت زبان.
از شيخ ابو اسحاق شيرازى حكايت كرده اند كه
گفت: شريف مرتضى با قلبى مطمئن و استوار، زبان
به بيان حقائق مى گشود، سخنى نافذ و محكم مى
گفت كه چون ناوك دلدوز بر سينه هدف مى نشست و
اگر نه از كناره هاى هدف در نمى گذشت.
سيد شيرازى در " درجات الرفيعه " گويد:
شريف مرتضى از حيث فضل و دانش، كلام، حديث،
شعر، خطابه، عظمت و كرامت يگانه دوران بود،
علاوه بر فضائل دگر.
در " شذرات الذهب " ج 3 ص 256 مى نويسد:
نقيب آل ابو طالب، سيد مرتضى: استاد شيعيان و
سرورشان در عراق بود، پيشوائى در علم كلام و
شعر و فن بلاغت بشمار است، تصانيف فراوان
دارد، در رشته هاى مختلف دانش متبحر و ماهر
بود.
خواننده گرامى، نظير اين ستايشها رادر
كنابها و فرهنگ هاى رجالى فراوان خواهد ديد،
از جمله:
تاريخ بغداد ج11 ص 402
منتظم ابن جوزى 120/8
معجم الادباء ج 5 ص 173
خلاصه علامه ص 46
رجال ابن داود
انساب ابو نصر بخارى