الغدير جلد ۸

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد باقر بهبودي

- ۳ -


- اينك شامم به شام دگر متصل است، اما خوابم بسان روز وصل، درهم گشيخته.

- كاش آنان كه دعوت ساربان را لبيك گفتند، آواى رحيل او را ناشنيده مى گرفتند.

- يا بار اندوهى كه بهنگام وداع بر دل گرفتم، تار وپودم را بر مى گسيخت تا از رنج و عذاب وا رهم.

- ناصح، در نكوهش و عتاب اصرار دارد، و من سر نافرمانى. من مى گريزم و او در پى روان است.

- گويد: جانب بخطر ميفكن كه عشق و شيدائى سرابى است فريبنده، و مراقبت از جان يك وظيفه الهى است.

- آب نا اميدى بر آتش دل بيفشان، تا آرامش خاطرات باز آيد.

- زمانه رنگارنگ است. دنيا وارونه شده. همان بهتر كه دل شيدا زده راه سلامت گيرد.

هذى قضايا رسول الله مهمله غدرا و شمل رسول الله منصدع

نبينى كه فرمان رسول، با مكر و فسون زير پا ماند، جمعيت خاندانش پراكنده گشت؟

- مردم به خاطر عهد و پيمان، يكراى و متفق نشوند، اما براى خيانت دلى يكدله دارند.

- خاندان پيامبر كه " آل الله " اند، و شبان دين، در وصف رعيت دستخوش جور و جفا مانده اند؟

-پيمان رسول را زير پا گذاشتند، انصار رسول هم با آنان همعنان گشتند.

تضاع بيعته يوم الغدير لهم بعد الرضا و تحاط الروم و البيع

- بيعت روز " غدير " كه ويژه خاندانش بود، تباه ماند، اما يهود و نصارى بخاطر پيمان در امان اند.

- با سوگند و قسم، دست بيعتگران كشيدند و بزور شمشير به اطاعت در آورند. - آن يك فرمانى نوشت كه بدعتها را بجاى سنت جلوه گر ساخت.

- آن دگر با مكر و فسون دامى چيد و دنياى فريبكارش ازنصيب آخرت محروم نمود.

صاحبدلى پرسيد: على كه با نص رسول،وارث سرير خلافت بود، حق خود دريافت يا مانع ورادعش گشتند؟

- گفتم: غائله اى بود كه منش بر ملا نسازم. خداوند سزايشان در كنار نهد.

- بانان كه اگر نام برم، همگان مى شناسند، و چهره هاشان از كينه درون پرچين است.

- بان هنگام كه بازار دين بى رونق بود، از نزاع و درگيرى باز نشستند وچون پرچم دين باهتزاز آمد، بر سر خوان گسترده اش به نزاع، و كشمكش برخاستند.

- پيشتازشان در مكر و دغل از دومى الهام مى گرفت، سومى دنباله رو آنان گشت.

- بيائيد در اين باره منصفانه قضاوت كنيم: خرد داور ما باشد، و محكوم، هر كه باشد، محروم.

- بكدامين حق فرزندان رسول، سر بفرمان شما گذراند، با اينكه افتخارشما در متابعت رسول است.

و كيف ضاقت على الاهلين تربته و للاجانب من جنبيه مضطجع

- خاندانش از آرميدن در كنار تربت او محروم، بيگانگان در كنار مرقدش مدفون؟

- از چه رو اجماع را جحت خود دانيد، با آنكه نه اجماعى در ميان بود، و نه رضا و رغبتى مشهود.

- اجماعى كه " على " در جمع مشاورين نباشد و با زورو اكراه تن در دهد، عباس عموى رسول در شمار مخالفين باشد.

و تدعيه قريش بالقرابه و الانصار لا رفع فيه و لا وضع

- مهاجران قريش، به بهانه قرابت و خويش برخيزند، انصار با دستى درازتر از پا بنشينند. - در تاريخ اسلام، اختلافى شديدتر از اين نشان نداريم، جز روايات ساختگى كه بهم بافته ايد.

و اسالهم يوم " خم "بعد ما عقدوا له الولايه لم خانوا و لم خلعوا
قول صحيح و نيات بها نغل لا ينفع السيف صقل تحته طبع

- از چه رو، در غدير خم كه پيمان ولايت بستند، راه خيانت گرفتند و سربرتافتند.

- بر زبان گفتارى باشد و مد، دلها انباشته از كينه و حسد، وغلاف شمشير زرنگار در ميانش تيغه اى پر از زنگار.

-اى سرور مومنان انكارشان پس از اعتراف، جامه عارى است كه بر تن پيچيده اند.

- و نقض پيمانى كه در حقت روا دانستند، بدعتى بود كه بر سبيل شرع معتبر شناختند.

- تو حق خود وا نهادى، وگرنه در مى يافتند كه چسان دماغهاى بخاك آلوده در هم كوفته مى شد.

- بحمايت از دين، راه صبر و شكيبائى در پيش گرفتى، آنان بخواب اندر شدندو تو بيدار ماندى.

ليشرقن بحلو اليوم مرغد اذا حصدت لهم فى الحشر ما زرعوا

- بحق سوگند كه شيرينى دنيابفرداى قيامت با تلخى گلو گيرشان خواهد بود، آنگاه كه سزايشان را در كنار نهى.

بروزگارت نبودم تا جان فشانى كنم، اينك با تيغ زبان در راهت پيكار سازم.

- آرى زبان گويا، در قلبها رخنه سازد آنجاكه نيزه هاى جانشكاف درماند.

- تبارم در فارس و آئينم شماست. گوارايم باد آن تبار با اين آبشخور مرغزار.

- از آن روز كه پا به دوران شباب نهادم، بشما پناه آوردم، سر انجام، نور حق. سياهى شك رازدود و من كامياب گشتم.

- در گذشته، اشتباهاتى فراوان دارم، اگر بدامن شما دست يازم، هر انچه باشد، از نامه اعمالم بزدايم.

- سلمان فارسى را شفيع آورم، از اين رو كه در سلك شما خاندان است، البته پدران شفاعت فرزندان را پذيرا باشند.

فكن بها منقذا من هول مطلعى غدا و انت من الاعراف مطلع

- با شفاعت او مرا از هول رستاخيز رهائى بخش، اى سالارمحشر كه بر سر اعرافت جاى باشد.

- اگر من چنان پندارم كه جز با محبت شما توانم راه نجات گيرم، مغرور و فريب خورده خواهم بود.

در پيرامون اين قصيده:

استاد احمد نسيم مصرى كه بر ديوان مهيار ديلمى حاشيه و تعليق نوشته، در ذيل اين شعر مهيار:

تضاع بيعته يوم الغدير لهم بعد الرضا و تحاط الروم و البيع

گويد: " الغدير " همان غدير خم است كه ميان مكه و مدينه واقع گشته، گفته شده كه رسول خدا در غدير خم خطبه راند و فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه ".

امينى گويد:

كاش مى دانستم: تواتر اين حديث بر استاد مصرى نهان بوده، با اينكه بيش از صد تن صحابى رسول راوى آنند؟ يا در اثرتمايلات مذهبى، پرده فريب و فسون برروى حقيقت كشيده تا واقعيت قطعى را در زير دامن امانت مستور دارد. و باكلمه قيل = گفته شده، حديث را ضعيف و بى اساس جلوه دهد.

" قل هو نبا عظيم = بر گو كه اين خبرى است بس با عظمت كه شما از آن رو گردان شده ايد، آنان كه از منشور الهى با خبراند، آنرا مى شناسند چونان كه فرزندان خود را مى شناسند ".

غديريه دوم

مهيار ديلمى، در ج 3 ص 15 ديوانش قصيده ديگرى دارد كه در سوگ خاندان رسول سروده، و بركت ولاءو پيروى آنان را ياد مى كند:

فى الظباء الغادين امس غزال قال عنه ما لا يقول الخيال

- همراه آهووشان غزال رعنائى است، پيامش آوردند، اما در خيال نگنجد.

- پندارد كه دورى معشوق از راه عتاب است، ملال،و دلتنگى او رازى از كرشمه و ناز.

لم يزل يخدع البصيره حتى سرنا ما يقول و هو محال

- رود زيبايش را در گوشم زمزمه كرد، چندانكه باور كردم،از فسانه اش خرسند شدم با آنكه محال است.

- دستم از دامن كوهساران كوتاه مباد، كه بر قله هاى آن چه نعمتها دريافتم.

- وعده وصل را امروز و فردا نكردند، و نه منتهى بر ما نهادند.

- شبهاى دراز را سپاس برم با آنكه عاشقان شبهاى دراز را بنكوهش در سپارند.

- اين محمل كيست كه دلبرما را در خود نهفت، كاروان چه آرام جانى از برم به يغما برد.

- سيم تنان چون كبك خرامان مى روند، خورشيد رخسارشان بر سپهر است و دست ما كوتاه.

جمح الشوق بالخليع فاهلا بحليم له السلو عقال

- شوق رخسارنگار، عنان از كف عاشق شيدا بربايد، مرحبا بر آن دلباخته اى كه تسلاى خاطرش مهار و پابند باشد.

- چندى، مرغزار عيش و عشرت خرم و شاداب بود، و آب زندگى صاف و زلال. - تكيه بر عهد شباب نمودم، گوش به ملامت ناصحان نسپردم.

- اى حريفان. روزگارى همدم و همنوا بوديم، اينك جدا گشتيم، تسلايم دهيد. آرى هر پديده اى رو بزوال است.

- ديگرم سپيدى مو راه عشرت بسته، داغ خاندان احمد بر دل زارم نشسته.

- مصلحان و رهبران. اما دست ستم با سفاهت و نادانى بر آنان تاخت.

- داعيان حق، جمعى بندايشان لبيك گفتند، اما بازگشتتند و نعل وارنه زدند.

حملوها يوم السقيفه اوزارا تخف الجبال و هى ثقال

ثم جاءوا من بعدها يستقيلون و هيهات عثره لا تقال

بروز سقيفه، بار خيانت بر دوش كشيدند، بارى كه عظمت كوهها در برابر آن ناچيز است.

- روز دگر باز آمدند كه بار از دوش بنهند، اما خطاقابل جبران نبود.

- بدا بر حالشان. گاهى كه احمد در ميانشان بپا خيزد، بپرسيد و پاسخ گويند.

- اندوه و غم در دل زارم آشيان گرفته برقرار و پايدار است با آنكه در زمانه غمى پايدار نماند.

- خدا را از اين قوم كه على را نابود كردند، با آنكه نابود كننده بدبختيها همو بود.

- كينه او را در دل نهفتند با آنكه پذيرش اعمال، جز با مهر او نخواهد بود.

و تحال الاخبار، و الله يدرى كيف كانت يوم الغدير الحال.

اخبار دست بدست، از زبان پيشينيان رسد، و خدا داند روز " غدير " چسان بود؟

- اما دختر زادگان رسول: حسن با جگر مسموم، در خاك بقيع خفت.

- مزارش با خاك برابر شد تا از نظر مشتاقان مستور ماند، نه بخدا. هلال پنهان نخواهد ماند.

و شهيد بالطف ابكى السماوات و كادت له تزول الجبال- حسين در سرزمين " طف " به خاك و خون در غلتيد، آسمانها بر او خون گريست. كوهساران از بار اندوه درون در حال انفجار ماند.

- واى از اين آتش دل كه از شربت آبى محروم شد، شربت آب كه به هر شرعى حلال است.

- خواستند رحم رسول را قطع كنند، پيكر خاندانش به هر جا دريافتند، بند از بند جدا كردند.

-به فرتوتى كهنسالان ننگريستند، بر جوان عابد و زاهد ترحم نياوردند، حتى كودكان از دم شمشيرشان نرستند.

- واى از اين حسرت جانكاه - اى خاندان طه، اين حسرت و غم تار و پودمرا به آتش كشيد.

- لكن چه بى ارزش است در راه شما، اين اشكى كه از سوزش دل بر رخسار مى دود.

- مرام ومسلكم اين بود، شرافت خود را در دوستى شما جستجو كردم، با آنكه هنوزم با دين شما پيوند نبود.

- نامه ام سياه بود. اينك از بركات شما درخش وصفا گرفته.

- دوستى شمايم از بند شرك رهانيد و زنجير ضلالت از گردنم وا گسست.

- سالها جامه ذلت به تن داشتم، اينك در جامه هاى عزت شما خرامانم.

- رهبرى شما زنگار كفر و ضلات از قلبم زدوده، و هم آنچه سالها از وسوسه خويشان بر دل نشسته بود.

- سوگند بخدا. از آن روز كه با ثنا و ستايشتان زبان گشادم، بخت و اقبال، بر من آغوش گشود.

غديريه سوم

قصيده ديگرى با 63 بيت در رثا و ماتم اهل بيت سروده، كه درديوانش ج 4 ص 198 ثبت آمده، سر آغاز قصيده اين است:

لو كنت دانيت الموده قاصيا رد الحبائب يوم بن فواديا

تا آنجا كه گويد:

و بحى آل محمد اطراوه مدحا و ميتهم رضاه مراثيا

ثنا و ستايش او، ويژه بازماندگان اين خاندان، سوگ و ماتم سرائى مخصوص شهيدان آنان.

- اين است آنچه من نثار قدم آنان سازم، با آنكه نه از يك نژاديم و نه هم وطن.

- البته انگيزه محبت است، مرد كريم با فطرت خود، جانب كريمان گيرد، گرچه خويش و نزديك نباشند.

-اى خاندان ابو طالب مدعيان مجد و عظمت، سينه هاى خود را شفا بخشيدند.

- با خون كسانى كه قبه هاى مفاخرشان به هر مرز و بومى افراشته بود تا پناهگاه كاروانها باشد.

- آنها كه راه صلح و صفا را هموار كردند، دانش و بينش را برايگان در اختيار مردم نهادند.

و اما - و سيدهم على - قوله تشجى العدو و تبهج المتواليا
شرعواالمحجه للرشاد و ارخصوا ما كان من ثمن البصائر غاليا

- بجان سرورشان على سوگند، اين سخن، دوست را دلشادكند، دشمن را محزون و غمناك:

- بنيان شرافتى را برايشان سازمان دادكه از دسترس " زحل " برتر مى نمود.

- باثبات و پايمردى در مهالك كه اميرو سالارشان بود، يوغ اطاعت بر گردن همگان نهاد.

- حتى حسد پيشه گان ناراضى راه انكار نجستند. بلكه همگان راضى و خرسند بودند.

- يكسره دست دوستى و محبت دراز كردند، و چون سالار و امير مومنان شد، حسد بردند و بدشمنى برخاستند.

فارحم عدوك ما افادك ظاهرا نصحا و عالج فيك غلا خافيا
وهب " الغدير " ابوا عليه قوله بغيا، فقل: عدوا سواه مساعيا

- اى دوست با دشمن خود مدارا كن. ما دام كه بظاهر، خيرخواه است، گرچه در دل كينه ور است. - گيرم كه با زور و عناد، از روز " غدير " سر برتافتند، بر گو: مساعى ديگرش را بر شماريد:

- در پيكار " بدر "، " جنك احد "، " رزم حنين " كه پايمردى و جلادت نشان داد.

- در راه شام كه صخره ما را بر كندو آب گوارا به لشكريان سقايت كرد.

-به پيكار يهود بنگريد و قلعه خبيبر،مرحب خيبرى را قاضى خود سازيد.

- آيا دژ استوارشان جز با دست على تهديد شد؟ يا اينكه باب دژ از جاى بركنده گشت؟

- بينديشيد در پيكار عمرو - بن عبدود، فارس يليل كه با هزار مرد برابر شد، و مقياس گيريد با پيكار او در جنگ خندق

- اين دو شيرژيان "مرحب خيبرى - فارسى يليل" شكار شمشير على گشتند، با آنكه از هيچ دلاورى بيم بدل راه نمى داند.

-سلحشوران " ضبه " كه ميان تنگ بر بسته روزه بصره در پاى هودج جانفشانى كردند.

و رجال ضبه عاقدى حجراتهم يوم البصيره من ظعينه فانيا

ضغموا بناب واحد و لطالما از دردوا اراقم قبلها و افاعيا

- با يورش على نابود شدند، و از آن پيش چه اژدها كه من بلعيدند.

- البته، نبرد صفين از ساير پيكارها پيچيده تر بود، اگر ازمعاويه وا پرسى، سخن راست و درست خواهى شنيد.

در پيرامون شعر:

استاد احمد نسيم مصرى، در ذيل اين شعر:

وهب " الغدير " ابوا عليه قوله نهيا فقل عدوا سواه مساعيا

چنين گويد: " نهى " - بكسر نون - غدير و امثال آن را گويند، و براى پيشوايمان على، رزمى است كه بنام "غدير خم " ياد مى شود، شاعر، بدان رزم اشاره مى كند.

امينى گويد: كاش استاد مصرى، بعد از آنكه " نهى " را عوض " بغى " در ديوان مهيار به طبع رسانده، در تركيب كلمه " نهيا " توضيحى اضافه مى كرد و مى گفت:

آيا حال است كه منصوب شده يا مفعول است؟ و با آنكه هيچكدام متناسب نيست، اعلام مى كرد كه اين گونه تعبير نامناسب، از مانند مهيار ديلمى بزرگ مرد ادب، بعيد مى نمايد.

گويا استاد مصرى، احمد نسيم، بر روش ابراهيم ملحم اسود، گام مى زند گه گفته است " روز غدير نام جنگ معروفى است " ولى كاش از راز اين جنگ معروف پرده بر مى داشت و قسمتى از تاريخ آنرا ياد مى كرد. يريدون ان يبدلوا كلام الله: مى خواهند سخن خدا را برتابند، دلهاى اينان بشك اندر است،و در ترديد و حيرت عوطه وراند.

شرح حال شاعر، نمونه اشعار و افکار

ابو الحسن مهيار بن مرزويه ديلمى بغدادى، ساكن كوى رياح در محله كرخ بغداد: رفيع ترين پرچم ادب كه در شرق و غرب عالم باهتزاز آمده، نفيس - ترين گنجينه سرشار، از گنجينه هاى فضيلت كه پيشاپيش سرايندگان لغت عرب گام مى زند: آنهاكه اساس سخن را پى ريختند و كاخ آنرابر سما بركشيدند.

منتى كه بر ادبيات درخشان عرب دارد، همواره با سپاسى فراوان ياد مى شود، شعر و ادب به ثنا برخاسته، فضل و حسب زبان بتحسين گشاده، نژاد عرب با هر كه بانان پيوند خورده مديون فصل بى كران اوست. گواه مدعا ديوان شعرش كه در چهار دفتر پر ورق تنظيم يافته و فنون مختلفه شعر و ادب و شاخه هاى بارور آنرا در بر گرفته، جلوه گاهى از هنر او در پرورش خيال و تصوير معانى است، تا آنجا كه معانى را بى پرده در برابر ديدگان مجسم مى سازد، و جز باسبكى استوار، و ادبى توانا، و اسلوبى نوين، سخن ساز نگند.

با آنكه بزرگان ادب، در عصر او فراوان بودند، يبر همكان پيشى گرفت، روزهاى جمعه به مسجد جامع منصورى حضور مى يافت و سروده هاى خود را