خواستم كه مسجدم را به تو و ذريه ات تطهير نمايد.
انگاه به سوى ابو بكر، كسى فرستاد كه در خانه را
مسدود كن او در آغاز انا لله و انا اليه راجعون
گفت و سپس اظهار اطاعت كرد و در خانه اش را مسدود
كرد، آنگاه نزد عمر كس فرستادو سپس بسوى عباس،
آنگاه پيامبر " ص " فرمود: من درهاى شما را نبستم
و در على را نگشودم ولى خدا در خانه على را گشود و
درهاى شما را مسدود كرد. حافظ بزار اين روايت را
نقل كرده، مراجعه كنيد مجمع الزوائدف 9ر115، كنز
العمال 6ر408 السيره الحلبيه 3ر 374.
23- امير المومنين " ع " گويد: رسول خدا " ص "
فرمود: برو دستور بده درهاى آنان را مسدود سازند.
من رفتم به آنها گفتم، آنها دستور را عمل كردند،
مگر حمزه پيامبر " ص " فرمود: به حمزه بگو در خانه
اش را تغيير دهد. گفتم رسول خدا شما را امر مى كند
در خانه را تغيير دهيد او در خانه را تغيير داد و
من بسوى پيامبر بازگشتم او بنماز ايستاده بود سپس
مرا گفت به خانه ات باز گرد.
اين حديث را بزار، بهه اسناد كه رجالش همه مورد
وثوقند نقل كرده است. و هيثمى در مجمع الزوائد
9ر115، سيوطى درجمع الجوامع بنقل كنز العمال 6ر408
آن را روايت كرده، و سيوطى به حساب حبه العربى آن
را تضعيف كرده و در 1ر54 همين كتاب گذشت كه او
مورد وثوق است، و حلبى در سيره 3ر374 آن را آورده
است.
شما كه بر اين روايت واقف شديد و متوجه گرديد
كه پيشوايان حديث با اين طرق كه همه اش صحيح است
آن را روايت كرده اند، اضافه بر اينها ابن حجر در
فتح البارى و قسطلانى در ارشاد السارى 6ر81 بيان
كرده اند كه هر طريقى از اين طرق به تنهائى صلاحيت
احتجاج و استدلال دارد تا چه رسد به مجموع آن، پس
آيا مجوزى براى پندار ابن تيمه مى يابيد كه مى
گويد حديث از مجعولات شيعه است؟ آيا شما در بين
اين گروه يك نفر شيعه را مى شناسيد؟ و آيا اگر كسى
احتمال بدهد مطالبى را شيعيان در اين كتابها جعل
كرده اند، اين احتمال را هم مذهبان آن مرد مى
پذيرند؟ و آيا اينهم هم عيب شيعه است كه با اهل
سنت موافقت كرده، حديث را از طرق مختصه آنها اخراج
مى كند؟!
اما من اين احتمال را نمى دهم كه ان مرد بر اين
مطالب واقف نشده باشد، چيزى كه هست كينه سخت
گلويشرا فشار مى دهد، راهى براى او نمانده جز
اينكه بى- باكانه نسبت دروغ به حديث بدهد و در
اينكه نتيجه اين نسبت جعل و افترا در مرحله نقد و
تحليل، براى او چه پيش خواهد آورد و فرداى حساب
نزد پرودگار سوال و باز خواست از او تا چه حد شديد
و خشن خواهد بود، او ديگر به اين چيزها فكر نكرده
است.
و شاگرد غفلت زده او، ابن كثير در تفسيرش 1ر501
از او پيروى كرده، " بعد از بيان بستن دريچه هاى
مسجد مگر دريچه ابى بكر، " گويد: و كسى كه روايت
كرده الا باب على: " مگر در على " چنانكه درپاره
اى از سنن ديده مى شود، غلط است و صحيح همانست كه
در صحيح ملاحظه شد.
كار تسليم و اعتراف در برابر حديث سد ابواب در
نزد علما، به جائى كشيده كه: كوشيده اند وچه جمعى
" هر چند نزد ما مورد قبول نيست " بين آن، و حديثى
كه درباره ابو بكر نقل كرده اند، پيدا كنند و كسى
جز ابن جوزى كه برادر ابن تيميه در بافندگى است و
مانند او حديث را نسبت به دروغ داده، منكر آن نشده
است.
در اينجا پيشوايان و حفاظ حديث اهل سنت را
سخنان جالبى پيرامون حديث و در صحت و اعتراف به
واقعيت آن است، ما را نمى رسد همه آن سخنان را
آوردن تنها به سخنان حافظ ابن حجر اكتفا مى كنيم.
وى در كتاب فتح البارى 7ر12 بعد از ذكر شش حديث،
از احاديث نامبرده، گويد: " اين احاديث هر يك
ديگرى را تقويت ميكند و هر كدام صلاحيت احتجاج به
آن را به تنهائى دارد تا چه رسيد به مجموع.
ابن جوزى اين حديث را در رديف مجعولات آورده و
آن را از حديث سعد بن ابى وقاص، و زيد بن ارقم، و
ابن عمر با اكتفا به بعضى از طرق آن آورده است و
بر اثر پاره اى از روات آن كه در آن زمينه سخن
گفته، روايت را مورد ايراد و خدشه قرار داده، در
صورتيكه اينها زيانى به روايت نميرساند، زيرا طرق
روايت زياد اشت. خدشه ديگر او اينكه مخالف حديث
صحيح در باب ابى بكر است و پندارد كه اين حديث را
شيعيان در برابر حديث صحيح راجع به ابى بكر جعل
كرده اند. در حاليكه او با اين عمل مرتكب خطاى
شنيعى شده است.
او با اين كار، احاديث صحيح را به خيال معارضه،
رد مى كند با اينكهجمع بين دو قضيه ممكن است و
بزار در مسندش به اين وجه جمع اشاره كرده گويد: در
روايات اهل كوفه با سندهاى حسن، در داستان على
احاديثى نقل شده، و در روايات اهل مدينه در داستان
ابى بكر، نيز روايتى آمده، اگر روايات اهل كوفه
صحيح باشد، طريق جمع بين آن دو، مدلول حديث ابى
سعيد خدرى است، يعنى حديثى كه ترمذى نقل كرده كه
پيامبر " ص " فرمود: هيچكس نبايد مسجد را با حال
جنابت عبور كند مگر من و تو، يعنى چون در خانه على
به مسجد گشوده مى شد و خانه على درى جز نداشت از
اين رو دستور نبود كه آن را مسدود كند.
تاييد اين مطلب روايتى است كه اسماعيل قاضى در
كتاب " احكام القرآن ر از طريق مطلب بن عبد الله
بن حنطب آوردهكه: پيغمبر به هيچكس اجازه نمى داد
در حال جنابت از مسجد عبور كند، مگر على بن ابى
طالب زيرا خانه اش در مسجد بود و خلاصه وجه جمع
بين حديثين اينست كه امر به بستن در دو بار صادر
شده در دفعه نخستين به دليلى كه ذكر آن گذشت، على
استثنا شده، و در دفعه ديگر، ابو بكر استثنا شده
است. ولى اين هم درست نيست مگر كه بگوئيم در
داستان على در حقيقى، و در داستان ابى بكر در
مجازى منظور بوده است. و تعبير " خوخه " در قصه
ابى بكر " كه ما آنرا دريچه ترجمه كرديم " مقصود،
همان در مجازى باشد گويا وقتى دستور آمده درها را
به بندند، همه درها را مسدود كرده و دريچه ها يا
پنجره هائى كه گهگاه از آنها تقريبا بتوان به مسجد
درآمد، احداث كردند، و بعدا دستور بستن آنها هم
صادر گرديده است.
با اين طريقه، مانعى به نظر نمى رسد كه جمع بين
حديثين كرد. چنانكه ابو جعفرطحاوى در كتاب " مشكل
الاثار " در اوائل ثلث سوم كتابش و ابو بكر
كلابادى در معانى الاخبار بهمين طريق بين دو حديث
را جمع كرده اند. كلابادى پس از ذكر طريق جمع
مزبور تصريح مى كند كه خانه ابو بكر درى هم از
خارج مسجد داشته و دريچه به داخل مسجد گشوده مى
شده، ولى خانه على جز از داخل مسجد در ديگرى
نداشته است. و خداى آگاه تر است ".
ابن حجر در كتاب ديگرش القول المسدد 16 گويد: "
سن ابن جوزى درباره باطل و ساختگى بودن اين حديث
ادعائى است كه دليلى بر آن جز مخالفتش با حديث
ديگرى كه در صحيحين است، ارائه نداده است. و اين
روش اقدام به رد احاديث صحيح به مجرد پندار و خيال
است. هيچگاه نبايد اقدام به نسبت جعل نمود مگر در
جائيكه جمع ممكن نباشد.
و هر گاه جمع هم ممكن نشد، نمى توان در اين
مورد حكم به بطلان كرد، بلكه بايد در آن توقف كرد
تا براى ديگران كه اكنون بر او پوشيده است، ظاهر
گردد. و اين حديث در اين باب، حديث مشهورى است كه
داراى طرقى متعدد و هر طريقه جداگانه كمتر از حديث
حسن نيست و از مجموع آنها بروش بسيارى از حديث
شناسان بصحت آن، قطع حاصل مى شود.
اما اينكه با حديث صحيحين معارض است، اين امر
قطعى نيست و تعارضى ديده نمى شود ".
و در صحفه 29 بعد از جمع بين دو قضيه گويد: و
با اين وجه جمع، معلوم شد هيچگونه تعارضى در بين
نيست، آنگاه چگونه بمجرد اين پندار نسبت جهل به
احاديث صحيح، ميتوان داد. اگر اين كار در احاديث
صحيح، فتح باب گردد، بايد خط بطلان بر بسيارى از
احاديث صحيح كشيد ولى اين عملى است كه خدا و
مومنان آن را نپسندند ".
اما حديث خله و خوخه " دوستى و دريچه " را كه
صحيح پنداشته، بايد دانست، در مقابل حديث سد ابواب
جعل شده است. چنانكه ابن ابى الحديد در شرحش 3ر17
گويد:
حديث سد ابواب " بستن درها " براى على بوده،
بكريه " طرفداران ابى بكر " آن را براى ابى بكر،
تقلب كرده اند.
و علائم و آثار جعل، در آن، اشخاص بر محقق،
پوشيده نيست از قبيل:
1- كسى كه مجموع اين احاديث را بررسى كند،
متوجه يك واقعيت مى شود كه غرض از بستن درهاى رفت
و آمد خانه به مسجد، براى تطهير مسجد از آلودگيهاى
ظاهرى و معنوى بوده است: هيچكس نبايد با حال جنابت
از آن بگذرد و در مسجد كسى نبايد خود را جنب سازد،
اما اينكه در خانه پيامبر " ص " و در خانه امير
المومنين " ع " بايد بحال خود بماند، علتش طهارت
آندو از هر پليدى و آلودگى است و آيه تطهير گواه
صريح آن است تا جائيكه جنابت در آنها آنگونه خباثت
و آلودگى معنوى را كه در ديگران پديد مياورد،
ايجاد نمى كند چنانكه اين مطلب را از تشبيه به
مسجد موسى كه از خدا خواسته است آن را براى هارون
و ذريه اش پاك كند، ميتوان فهميد. يا از آنجا كه
خداى او را امر كرده است مسجد پاكى بنا كند كه
هيچكس جز او و هارون در آن ساكن نشوند. و مراد او
تنها تطهير مسجد از آلودگيهاى نجاست نيست، زيرا
اين حكم اختصاصى آن مسجد نمى باشد و بر هر مسجدى
صادق است.
براى اطلاع، و اطمينان بيشتر بر آنچه گفتم، به
احاديث باب آنجا كه مى گويد: امير المومنين " ع "
بحال جنابت وارد مسجد مى شد و گاهى از آن در حال
جنابت مى گذشت و داخل و خارج مسجد با حال جنابت مى
شد و آنچه از ابى سعيد خدرى رسيده كه پيغمر " ص "
گفت: بر كسى مجاز نيست خود را در اين مسجد جنب كند
جز من و تو.
و سخن پيامبر " ص " كه فرمود: آگاه باشيد كه
مسجد من بر هر زن حائض و هر مرد جنب جز بر محمد و
اهل بيتش، على، فاطمه، حسن و حسين، حرام است.
و گفتار ديگرش " ص " كه فرمود: توجه كنيد، اين
مسجد بر جنب و حائض حلال نيست، مگر براى رسول خدا،
على، فاطمه، حسن و حسين، آگاه باشيد من نامهاى
آنها را براى شما بيان كردم تا گمراه نشويد.
سنن بيهقى 7ر65.
و سخن او " ص " به على: اما براى تو در مسجد
من، هر چه بر من حلال است، بر تو حلال و هر چه بر
من حرام است، بر تو نيز حرام خواهد بود، حمزه بن
عبد المطلب گفت: يا رسول الله من عموى شما هستم و
از على بشما نزديكترم فرمود: راست گفتى عمو، همانا
بخدا سوگند اين امر از جانب من نيست اين از طرف
خداى بزرگ است.
و گفتار مطلب بن عبد الله بن حنطب: همانا
پيامبر " ص " اجازه نمى داد در حال جنابت كسى از
مسجد عبور كند يا در آن بنشيند مگر على بن ابى
طالب، به خاطر اينكه خانه اش در مسجد بود.
| جصاص اين حديث را به اسناد خود نقل كرده، سپس
گويد: در اين حديث پيغمبر " ص " عبور از مسجد را
مانند نشستن در آن ممنوع فرموده است و اين امر به
عنوان خصوصيتى براى على " رضى الله عنه " صحيح
است، و گفتار راوى " بخاطر اينكه خانه اش در مسجد
بود "، پندارى از او بيش نيست زيرا پيامبر " ص "
در حديث نخست دستور داد در خانه هائى كه به مسجد
براى رفت و آمد گشوده بودند، همه را بخارج آن
بگردانند و به اين علت كه در خانه ها در مسجد است،
به آنها اجازه عبور در مسجد را نداند.
اين خصوصيت تنها براى على " رضى الله عنه "
بوده، نه ديگران، چنانكه جعفر را بداشتن دو بال در
بهشت در بين سائر شهدا اختصاص داد، و چنانكه حنظله
را كه درحال جنابت كشته شده بود، به عنوان غسيل
الملائكه امتياز بخشيد، و دحيه كلبى، اين امتياز
را داشت كه جبرئيل به شكل او بر پيغمبر "ص" نازل
مى شد، و زبير كه از آزار شپش، شكايت داشت اجازه
پوشش ابريشم را امتياز گرفت. باين ترتيب معلوم شد
ديگران " غير از على " از عبور و مكث در مسجد
ممنوع اند|.
جان سخن و غرض از ايراد اينها همه اينكه: باقى
گذاردن اين در، و اجازه رفت و آمد، به همان شكلى
كه براى رسول خدا "ص" مجاز بود، از خصوصيات مترتب
بر نزول آيه تطهير است كه هر نوع پليدى را از
آنان، نفى كرده.
گواه اين امر، حديث احتجاج روز شورى است كه در
آن امير المومنين "ع" مى گويد: آيا در بين شما كسى
هست كه كتاب خداى او را جز من تطهير كرده باشد تا
جائيكه پيامبر "ص" درهاى همه مهاجران را به بندد و
در خانه مرا بسوى مسجد بگشايد، تا جائيكه عموهاى
پيغمبر "ص" حمزه و عباس برخاسته بگويند: يا رسول
الله درهاى ما را بستى و در خانه على را گشودى
پيامبر "ص" فرمود: من در او را نگشودم و درهاى شما
را نبستم. بلكه خدا در او را گشود و درهاى شما را
بست همه در پاسخ على گفتند: نه.
و ابوبكر از اهل اين آيه نبود تا براى او درى
يا دريچه اى گشوده شود از اين رو اين فضيلت ويژه
كسى است كه خداوند او را در كتب كريمش تطهير كرده
است.
2- مقتضاى اين احاديث اينست كه بعد از داستان
سد ابواب " بستن درها " ديگر هيچگونه درى به مسجد
جز در خانه پيامبر بزرگوار و پسر عمش، گشوده نباشد
و حديث خوخه " دريچه " ابى بكر تصريح دارد كه هنوز
درهائى براى رفت و آمد، وجود داشته است و در آينده
نزديك فاصله شديد بين دو داستان را متعرض خواهيم
شد.
و آنچه به عنوان وجه جمع ياد شده، كه داستان
امير المومنين "ع" حمل بر حقيقت، و داستان ابى بكر
مجازا به خوخه " دريچه " اطلاق گردد. و گفتار آنها
كه: گويا وقتى دستور بستن درها آمد، همه درها را
بستند و دريچه هائى پديد آوردند كه تقريبا بتوان
از آنها به مسجد آمد، آنگاه دستور آمد آنها را
ببندد مطلبى بى دليل و ابتدائى است، بلكه از آن رو
كه ممكن نبود در برابر چشم پيغمبر دريچه باز كنند
با وجوديكه به آنان دستور بستن درها را داده بود
تا از آن راه به مسجد وارد نشوند و راه عبورى براى
آنها نباشد، اينوجه جمع تكذيب مى شود، زيرا آنان
چگونه مى توانستند چيزى پديد آورند كه از نظر
نتيجه مبغوض شارع و عملا در حكم در باشد؟
و لذا براى دو عموى خود حمزه و عباس هم اجازه
نفرموده را عبورى براى دخول و خروج اختصاصى خود
داشته باشند و اجازه نداد كسى پنجره اى مشرف بر
مسجد داشته باشد چون حكم واحد به اختلاف اسم
مواردش، با وحدت مقصد و غرض مختلف نميشود. و از
اطلاق لفظ " باب " اراده خوخه " دريچه " كردن،
محظور عبور از مسجد را رفع نمى كند و موضوع حكم
دگرگون نمى گردد.
انکار حديث ولايت و پاسخ آن
3- در صفحه 337 گفتار عمر در ايام خلافتش را
متعرض شديم كه گويد: سه خصلت على بن ابى طالب را
داده شد كه اگر يكى از آنها را بمن مى دادند بيشتر
از اشتران سرخ موى، دوست مى داشتم.. تا آخر، و
مانند آن سخن عبد الله بن عمر در حديث صحيحش كه آن
را در صفحه 336 نقل كرديم، چنانكه ملاحظه مى كنيد
آن دو نفر، اين فضائل سه گانه را از مختصات امير
المومنين ميدانند كه جز او كسى از آنها بهره اى
ندارد، مخصوصا ابن عمر كه در آغاز حديثش اظهار نظر
مى كند بهترين مردم بعد از پيغمبر خدا، ابوبكر، و
سپس پدرش مى باشد ولى با اين حال ابوبكر را شريك
امير المومنين در حديث باب و خوخه هيچكدام نمى
داند.
هر گاه حديث ابى بكر، كمترين زمينه صحت، در عصر
صحابه كه مورد خطاب صاحب رسالت " ص "، و شنونده
گفتارش بودند، مى داشت، چنين روشى در سخن گفتن از
آن دو، ديده نمى شد.
گذشته از اين ها، اين جمله اگر هم از پيامبر "
ص " صادر شده باشد در ايام بيماريش از او صادر شده
و فرقى بين اين حديث و حديث كتف و دوات كه در صحاح
و مسانيد روايت شده نيست، ولى ابن تيميه اولى را
نمى پذيرد و دوم را قبول دارد چرا او بپاره اى از
احاديث، ايمان آورده، مى پذيرد و پاره اى ديگر را
رد كرده، بدان كفر مى ورزد.
تازه، چه تفاوت فاحشى بين حديث " كتف و دوات "،
و بين حديث گشودن خوخه " دريچه " ابى بكر ملاحظه
مى شود. حديث اولى بالاتفاق روز پنجشنبه واقع شده،
كه ابن عباس گويد: روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه
اى " يوم الخميس و ما يوم الخميس " و آن حديث بر
احدى پوشيده نيست، با اين حال بخود اجازه دادند در
باره آن خدشه و ايراد كنند " در حاليكه پيامبر " ص
" آنان را مورد خطاب قرار داده مى گفت: نزد من
شايسته نيست اختلاف و نزاع ابراز كنيد، مرا رها
كنيد، من در وضعى هستم كه حالت من، بهتر از چيزى
است كه مرا بدان فرا ميخوانيد، و در همان روز
دستور داد: مشركان را از جزيره العرب بيرون كنيد،
هيئت هاى نمايندگى را مانند سابق پذيرائى كنيد، "
درباره اين مطالب ايراد، حديث كتف و دوات را
نگرفتند ".
اما حديث بستن خوخات " دريچه ها "- در لمعات
گويد، هيچكونه تعارضى بين حديث سد ابواب و گشودن
باب على، و حديث ابى بكر نيست، زيرا امر به بستن
درها مربوط به اول هنگام بناى مسجد است و دستور
بستن خوخات " دريچه ها " مگر دريچه ابى بكر، در
آخر كار، در بيمارى پيغمبر " ص " صادر شده