الغدير جلد ۵

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه جمال الدين موسوى

- ۱۵ -


" كنيزى كه از او بچه دار شده اند " بايد در مرگ مولاى خود چهار ماه و ده روز عده بگيرد.

زنيكه با او ازدواج موقت صورت گرفته، بايد پس از انقضاى مدت، يا بخشيدن شوهر آن مدت را، در صورت مباشرت، اگر حيض مى بيند، دو حيض، اگر نمى بيند، چهل و پنج روز، عده نگهدارد چنانكه زنان در ازدواج موقت، در وفات همسر اگر باردار نباشند بايد، مدت چهار ماه و ده روز، و اگر باردار باشند مانند ازدواج دائم، بين چهار ماه و ده روز، و وضع حمل، هر كدام دراز مدت تر است، عده نگهدارند و در ازدواج موقت با كنيز، عده وفاتش دو ماه و پنج روز است مگر اينكه باردار باشد كه در اين صورت بايد بين مدت دو ماه و پنج روز و وضع حمل هر كدام طولانى تر است عده نگهدارد.

اين است عده اى كه شيعه براى زنان قائل است. اين كتب فقهى و تفسيرى شيعه از قديم و جديد كه مشتمل بر اين مطالب است. آيا نسب مجعول او در يكى از اين كتاب ها ديده مى شود؟ پاسخ به طور قطع منفى است، او كسى است كه دروغ بستن و افترا زدن را بى اهميت مى شمرد و اين كار او در بسيارى از موارد است.

6- مى گويد: يهوديان خون مسلمانان را حلال مى دانند همچنين رافضيان.

پاسخ- آيا اين مرد " ماخذ اين نسبت را از كتب شيعه و دانشمندانشان و يا حتى از عوام و افراد دون پايه شيعه گرفته است؟ با اينكه شيعيان در اوقات شب و روز آيات كلام الله را مى خوانند و با نهايت خضوع، آن را وحى منزل از جانب پرودگار تلقى ميكنند، در آن، بشدت قتل مسلمان، ممنوع اعلام شده و كيفر آن خلود در جهنم و عذاب الهى ذكر شده، و دستور قصاص داده شده است. سنت پيغمبر و احاديث ائمه شيعه مشتمل بر نهى از قتل نفس و وعده كيفرهاى شديد است و احكام فراوانى از قصاص و ديات برآن مترتب مى باشد، بطورى كه در فقه اماميه از قديم الايام، دو كتاب قصاص و ديات براى اين احكام تنظيم و تدوين گشته است، از مجموع اين مطالب دانسته شد كه اين نسبت نيز هيچگونه مدركى جز خيال آن شخص خيال پرداز كه از دشمنى شديد و تعصب احمقانه اش ريشه مى گيرد، ندارد.

7- گويد: يهوديان مطالب تورات را تحريف كردند و رافضيان قرآن را.

پاسخ- مدرك شيعه در تفسير و تاويل قرآن و يا در هر حكم و آموزش دينى چيزى جز احادث معتبر صادر از شخصيتهاى خاندان وحى، بعد از پيغمبر اكرم " ص " نيست " اهل البيت ادرى بما فى البيت " " اهل خانه بهتر ميدانند در خانه چه ميگذرد ".

و مطالبى كه از آنان روايت شده گذشته از اينكه بر خلاف عقل سليم و منطق فطرت و اسول مسلم دينى نيست، از كسانى مانند " قتاده "، " ضحاك " و " سدى " كه تفسير براى مى كردند و دور از سر چشمه علوم پيغمبرند، گرفته نشده است.

اگر بخواهيد تحريف كلام حق را از جاى خود، و اظهار نظرهاى بى مورد را بدانيد، بايد به كتب و تفاسير اهل سنت مراجعه كنيد، در آنجا به علت تراشى هاى خنك، و زورگوئيهاى بى ماخذ، و ادعاها و آراى سخيف و بيمايه، و انكار مسلمات دينى بر مى خوريد، كه براى نمونه برخى از آنها را از كتاب " منهاج السنه " ابن تيميه و ديگران در اينجا اشاره خواهيم كرد. بدين ترتيب شما مجال مى يابيد تا ميان يهود با هر فرقه اى كه خواهيد شباهت بر قرار كنيد.

8- گفته است: يهوديان دشمن جبرئيل اند و او را از بين فرشتگان دشمن خود مى دانند، رافضيان نيز مى گويند: جبرئيل اشتباه كرد كه وحى بر محمد " ص " آورد نه بر على بن ابى طالب!!!

پاسخ- شايد مردك در خيالات واهى خود، مى پندارد از ملتى منقرض شده، سخن به ميان آورده كه اثرى از آنها در روزگار به جاى نمانده، و هيچ كس نيست از حيثيت آنان دفاع كند، او فكر نمى كرد آينده كه روشنگر گذشته است كسانى را بر مى انگيزد تا از او سوال كنند چگونه ممكن است شيعيان دشمن جبرئيل باشند وقتى كسى كتاب مقدسش را مى خواند كه خداى متعال صريحا مى گويد:

من كان عدوا لله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين:

" كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان و جبرئيل و ميكائيل باشد، خدا هم در مقابل دشمن كافران است ".

آيا چه وقت براى يك نفر با اعتقاد به مذهب شيعه، در نبوت حضرت محمد " ص " شكى پديدآمده و يا در فكر كداميك از پيروان مذهب، نبوت امير المومنين " ع " گذشته، تا حكم به اشتباه جبرئيل كند در حاليكه در شب و روز آيات قرآن را مى خوانند كه خداى متعال مى فرمايد:

و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل "

و قول خداى بزرگ ":

ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين.

و اين آيه:

و آمنوا بما نزل على محمد و هو الحق من ربهم.

" بر آنچه بر محمد نازل شده كه به حق از پروردگار آنهاست، ايمان بياوريد ".

و قول خداى بزرگ: محمد رسول الله.

" محمد پيامبر خدا است ".

و قول خداى متعال:

و مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد.

" من پيامبرى كه بعد از من مى آيد و نامش احمد است شما را مژده مى دهم ".

اگر شيعه عقيده به خطاى جبرئيل در امر وحى دارد، پس چرا در هر نماز واجب و مستحب، و در هر اذن و اقامه، و در دعايهاى فراوانى كه از ائمه اش رسيده، گواهى به رسالت پيغمبر اكرم مى دهد و در مولفات شيعه كه در زمينه فقه و حديث و كلام و عقائد و ملل و نحل، تدوين شده، همه اين گواهى تصريح كرده اند؟

آيا اصولا اين افتراى باطل را چگونه مى توان به شيعيان نسبت داد و گفت كه اينان مى پندارد خداوند كار غلط جبرئيل را به مجرد اشتباهى كه از او سر زد امضاء كرد و گر نه در حقيقت خدا مى خواست امير المومنين مبعوث گردد؟

آيا اين سخن را به هيچ آدم معتوه و نابخردن يا انسان وحشى بيابانى، بى خبر از علوم و معارف تا چه رسد به شيعيان با همه علم و فضيلتشان مى توان نسبت داد؟

اين چيست كه اين قوم هيچ سخنى نمى فهمند.

بسيار جاى شگفتى است، شگفتى از نويسنده و دانشمند امروز مصر كه به رد شيعه مى پردازد و با اين گونه ياوه گوئى هاو پرداختن به خرافات مى خواهد آنان را به هيجان آورد.

" كسى كه ايمان نياورده و پيرو هواى نفس است نبايد مانع راه تو گردد و باعث سقوطت شود ".

9- مى گويد: يهوديان گوشت شتر نمى خورند، رافضيان نيز چنين اند.

پاسخ- بخوانيد و بخنديد يا بخوانيد و گريه كنيد.

اگر بخواهيد نهايت وقاحت و نابخردى را بدانيد به صاحب اين جمله مراجعه كنيد، اگر چگونگى خيانت و خلاف گوئى را نمى دانيد " اندلسى " " صاحب عقد الفريد " شما را در كتابش بدان واقف مى سازد. اى كاش من ميدانستم گناه گوشت شتر چيست، كه بايد حكمش ازحيوانات حلال گوشت ديگر، خارج باشد؟ و اين حيوان چه احترامى نزد شيعه دارد كه نبايد كشته شود؟ من كه از اين چيزها هيچ نمى دانم ولى شايد سازنده اين روايت يك فلسفه مترقى اى براى اين ممنوعيت در نظر گرفته باشد تااين تهمت را بدان تاويل كند. به هر حال نظر قاطع در اين باره كشتارگاه سلاخان و ساطور قصابان و مغازه هاى گوشت فروشى آنان در سراسر بلاد شيعه است.

بخوانيد و بخنديد

يک افتراي خنده آور

10- مى گويد: ابو عثمان بحر الجاحظ گفته است: مردى از روساى تجار به من خبر داده گفت: پير مردى بد اخلاق اخمو و خاموش، دركشتى با ما بود كه سرش را از زمين بر نمى داشت و هر وقت اسم شيعه را مى شنيد در خشم فرو مى رفت و چهره اش دگر گون شده، ابروهايش را سخت درهم مى كشيد. روزى به او گفتم: خدا تورا رحمت كند مگر از چه چيز شيعه اين قدر بدت مى آيد، كه مى بينم هر وقت اسم شيعه در برابرت برده مى شود، سخت بر آشفته و نگران مى شوى؟ گفت: من از هيچ چيز شيعه به اندازه اين شين اول اسمش بدم نمى آيد، زيرا من شين را نديده ام مگر در اول هر كلمه زشتى، از قبيل: شر، شوم، شيطان، شغب " شر بيار "، شقاء، شفار " نقص " شرر، شين، شوك " خار " شكوى، شره " افتضاح " شتم " فحش " شح " حرص و بخل ". ابو عثمان گفت: بدين ترتيب ديگر اساس تشيع واژگونه شد.

شگفتى از سفاهت پير مرد بد اخلاق، و كوته بينى اوست كه چون نتوانسته عيبى براى شيعه دست و پا كند، دشمنى شديد، او را وادار كرده تا با سفسطه چينى، عيبى برايش بتراشد، از اين رو شروع كرده فقط براى اينكه حرف اول اين اسم با حرف اول اسماء زننده اى با هم متحدند، شيعه را بدان مواخذه كند.

اگر اين بهانه گيريها باشد نسبت به بسيارى از اسماء مقدس، بايد سرايت كند و حتى به كتاب خداى عزيز كه در آن لفظ شيعه را مى خوانيم؟

و ان من شيعته لابراهيم...

و آيات ديگر.

بدتر از پير مرد بد اخلاق، ابو عثمان است كه گمان كرده بعد از اين كلمه بى مايه، اساس تشيع واژگونه گرديده است، گويا اين صاعقه اى بود كه بر شيعيان باريده و يا زمين در زير پاى آنها فرو رفته و يا كوهها برسرشان فرو باريده و آنان را هلاك ساخته است يا دلائل آنان وسيله برهانى قاطع مردود واقع شده رسوا شدند او نمى دانست كه پير مرد بد اخلاق، با سخنى كه به زبان آورده، سوء نيت خود را، و دليل بد اخلاق اش را آشكار ساخته است و ابو عثمان هم به عقل ناقصش از او پيروى كرده است.

از اين نابخردى، ابن عبد ربه " صاحب عقد الفريد " نيز دور نمانده است كه آن را در كتاب خود با اظهار رضايت نسبت به آن آورده است، چرا پير مرد بد اخلاق از شين كلمه شيعه به مناسبت اتحاد حرف اولش با كلماتى از قبيل: شريعت، شمس، شروق " تابش " شعاع، شهد، شفاعت، شرف، شباب " جوانى "، شكر، شهامت، شان، شجاعت، شفق، خوشش نيامد كه بسيار از آنها مانند لفظ شيعه در قرآن هم آمده است؟ چرا شيخ در اين قصه دروغين ميكوشد تا شين را فقط در آن الفاظ بيابد نه در اين الفاظ. شايد هم اعور يا احول بوده و مقابل چشمان معيوبش را، نمى ديده است.

آيا شيعه نمى تواند مانند پير مرد بد اخلاق بگويد: من از سنى بخاطر سين اول اسمش بدم مى آيد كه آن را در كلمات سام، سئم، سعر " آتش " سقر " دوزخ " سبى " اسارت " سقم " بيمارى " سم، سموم، سوئه " بدى " سهم " تير "، سهود، سرطان، سرقت، سفه، سفل، سخب " سر و صدا " سخط، سخف، سقط، سل سليطه، سماجت، مى يابم.

ولى شيعيان عقلا و حكمايند و بدين ياوه ها توجه نمى كنند، با عواطف مردم به خاطر اين ياوه هاى بى سروته، در نمى افتند و هيچ نوع بنيادى را با اين خرافات، بد نام نمى كنند.

اين بود پاره اى از دروغ و جعليات ابن عبد ربه. و چه بسيار نظائرى مى توان براى آن يافت كه هر گاه بخواهيم همه را متعرض شويم، كتاب بزرگى را تشكيل مى دهد. از اينها گذشته، اشتباهات تاريخى در اين كتاب نيز ديده مى شود، مثل اينكه گويد: زيد شهيد در خراسان خروج كرد و آنجا كشته شد و بدار آويخته گرديد كه هرگاه بخواهيم به نقد و برسى آن پردازيم، از موضوع بحث خارج مى شويم و عارف را يك اشارت بس است.

ابن تيميه كه در كتاب " منهاج السنه ر خود نسبت ها و مجعولات ابن عبد ربه رانقل كرده چون خوشش آمده نشان دهد به مردم كه من از گذشتگانم بيشتر مى توانم دروغ ببافم و بيش از آنان، از راستى و امانت فاصله دارم، لذا اضافه كرده است:

يهوديان با اخلاص به مومنان سلام نمى كنند بلكه مى گويند السلام عليك " مرگ بر شما "، رافضيان نيز چنين اند.

يهوديان، مسح برموزه " پاى پوش " را جايز نمى دانند، همچنين رافضيان. يهوديان، اموال مردم را حلال مى دانند، همچنين رافضيان.

يهوديان، در نماز سجده بر فرق سر مى كنند، همچنين رافضيان.

يهوديان، عقيده به فريب مردم دارند، همچنين رافضيان.

و امثال اين سخنان خرافى و ياوه.

ما تكذيب دروغهاى نسبت داده شده را به نيروى درك و فهم آزاد شما، واگذار مى كنيم و مطلب را به احاطه شما به فقه شيعه و كتب عقائد و احكامشان، آنچه از قديم و جديد از شيعه شناخته شده، موكول مى سازيم.

" و هر گاه پس از علمى كه تو را فراهم آمده، پيروى از تمايلات و هواهاى آنان كنى، نه دوست خواهى داشت و نه ياورى "

نقد کتاب انتصار

نظري به ياوه هاي ابي الحسين خياط معتزلي

خواننده عزيز، شما اگر اين كتاب را مصدر اكاذيب بخوانيد، دروغ نگفته ايد. و اگر نام صفحات آن را كه بيش از 173 صفحه نيست، دروغ نامه بگذاريد خلافى مرتكب نشده ايد. شما اگر خلال اين صفحات كاوش كنيد، از دروغهاى شاخدار، ادعاى بى دليل، طنز هاى دردآور و نسبت هاى ساختگى او، سخت به شگفتى خواهيد افتاد. ما اميدواريم اين بررسى كوتاه باعث شود شما به خود كتاب كه در مصر چاپ و منتشر شده، دست بيابيد تا ما بيش از اين، چهره صفحات كتابمان را به نقل افسانه هايش سياه نكنيم.

در اينجا فقط به ذكر نمونه هائى از آن مى پردازيم تا به ميزان زياده روى او در نسبت هاى دروغين، و ياوه هاى بى اساس، و شدت غليان كينه در ضمير او، كه باعث شده نام و شهرت ملتى بزرگ و پاك و منزه را آلوده كند، واقف گرديد. او گفته است:

1- رافضيان معتقدند خداى آنها داراى صورت و هيئتى است كه حركت مى كند بى حركت مى ماند، محو مى شود و جابجا مى گردد. او در آغاز دانا نبوده، سپس دانا شده " تا آنجا كه گويد " اين است توحيد همه رافضيان، مگر تعداد ناچيزى از آنها كه با معتزله همنشين بوده اند و به عقيده توحيد گرائيده اند، در نتيجه اين گروه را رافضيان از خود طرد كرده و از آنان بيزارى جسته اند. اما غالب آنها و بزرگانشان مثل " هشام سالم "، " شيطان الطاق "، " مراد مومن طاق است " " على بن ميثم "، " هشام بن حكم بن منصور " و " سكاك " عقيده آنان همه است كه بيان داشتيم " ص 5".

2- رافضيان را عقيده اين است كه مى گويند خدايشان داراى پيكرى است با شكل و صورت حركت مى كند، بى حركت مى ماند، زوال مى پذيرد، نقل مكان مى دهد، نادان بوده سپس دانا شده است. " ص 7".

3- در روى زمين يك نفر رافضى پيدا نمى شود، مگر اينكه معتقد است كه خدا شكل دارد در اين باره رواياتى مى آورند، و به احاديثى از پيشوايانشان احتجاج مى كنند؟ مگر آن عده از آنها كه با معتزليان از قديم هم نشينى كرده، عقيده به توحيد پيدا كرده اند در نتيجه رافضيان آنان را طرد و از خود دور ساخته اند " ص 144".

4- رافضيان معتقدند صد مرد در يك روز، مى توانند بدون پاك شدن و نگهداشتن عده، زنى را به مباشرت گيرند، و اين امر مخالف عقيده همه امت محمد است " ص 89 ".

به زودى وضع همه اين مطالب به وضوح، آشكار خواهد شد و معلوم مى گردد شيعيان از روز نخست، از اين سخنان مبرا بوده اند.

هر گاه پيروى از هواهاى نفسانى آنان كنى، با وجود علمى كه ترا فرا رسيده در اين صورت تو از ستمگران خواهى بود ".