الغدير جلد ۵

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه جمال الدين موسوى

- ۱۴ -


و سخن او " ص " اين شخص " يعنى على " و شيعيانش روز قيامت تنها رستگارانند.

و اين سخن او " ص " در خطبه اش: اى مردم كسى كه ما خانواده را دشمن دارد خدايش روز قيامت او را يهودى محشور گرداند. جابر بن عبد الله گفت يا رسول الله هر چند روزه بگيرد و نماز بگذارد؟ فرمود هر چند اهل نماز و روزه باشد و گمان برد مسلمان است، او با اينكار هايش فقط ريختن خونش ممنوع شده و از دادن جزيه با حقارت محفوظ مى ماند. در عالم سرشت، امتم در مقابلم مجسم گرديدند، پرچم داران از هر قوم از مقابلم گذشتند، براى على و شيعيانش طلب آمرزش كردم.

و سخن پيغمبر " ص ": شفاعت من براى امتم، مخصوص كسانى است كه اهل بيت مرا دوست بدارتند، و آنان شيعيان من اند.

2- و گويد: دوستى رافضيان، دوستى يهود است، يهود گفتند قدرت و سلطنت تنها بايد در آل داود باشد رافضيان هم گفتند سلطنت و قدرت تنها بايد در آل على بن ابى طالب باشد.

پاسخ = اگر گفتار رافضيان پيروى از يهود است، اين پيروى بر عهده كسى است كه آل على را با گفتارش جانشين خود قرار داده: از طرق صحيح و ثابت و متواتر از بيست و اند نفر از صحابه پيغمبر نقل شده كه فرمود:

انى تارك فيكم الثقلين او الخليفتين: ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى: كتاب الله و عترتى، و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض.

" من بجاى مى گذارم يا جانشين خود ميكنم در بين شما دو چيز گرانقدر را يا دو جانشين خود را كه هرگاه به آن دو دست زديد هيچگاه بعد از من گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و عترت من، اهل بيتم، اين دو از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بمن باز گردند ".

پيامبر خدا اين خطبه را در مقابل گروهى بسيار از يارانش كه تعداد آنها به صد هزار يا بيشتر مى رسيد ايراد فرمود:

اين امام " زرقانى مالكى " است، حكايت مى كند از علامه سمهودى كه او گفت: اين خبر به ما مى فهماند در هر دوره تا قيام قيامت كسى وجود دارد كه شايستگى تمسك به او ميان عترت باشد تا ترغيب مذكور در خبر بر تمسك به او مدلول پيدا كند چنانكه كتاب خدا قرآن چنين است: از اين رو اينان امان اهل زمين اند، وقتى اينان بروند اهل زمين خواهند رفت...

كدام انسان است بتواند سخن پيامبر " ص " را در الفاظ حديث ثقلين:

انى قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا بعدى......

بشنود، يا كلام ديگر آن حضرت " ص ".

ايها الناس انى تارك فيكم آمرين لن تضلوا ان اتبعتموهما و هما كتاب الله و اهل بيتى، عترتى.

اى مردم من در ميان شما دو چيز ميگذارم اگر از آندو پيروى كرديد گمراه نخواهيد شد آندو كتاب خدا و اهل بيت من عترت من اند ".

يا بگوشش برسد در تعبير سومى فرمود است:

من همين را براى آندو " ثقلين " از خداى خود خواستم، پس شما بر آندو پيشى نگيريد كه هلاك خواهيد شد و نسبت به آنان كوتاهى نكنيد كه نابود خواهيد شد و آنانرا چيزى نياموزيد كه آنان از شما دانا ترند ".

يا بر سخن پيغمبر " ص " در تعبير چهارمى واقف گردد:

" يارى كننده آندو يارى كننده م است و هر كس ترك نصرت آنان كند از يارى من دست كشيده، و دوستدار آندو دوستدار من، و دشمن آندو، دشمن من است ".

و با اين حال آل على را پيروى نكند و آنان را وسيله راه خدا قرار ندهد، و به ديگر كسان، جز آنان اقتدا كند، و از راه خدا گمراه گردد؟ نه بخدا: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا: " ما راه را بر بشر نموديم تا خود سپاسگزارد يا كفر ورزد ".

در اين صورت گناه شيعه چيست بعد از سخن پيامبرش " ص " كه ميفرمايد:

" كسى كه او را خوش آيد مانند من زندگى كند و مانند من بميرد و در بهشت جاودانى كه پروردگارم فراهم ساخته اقامت كند بايد على را پس از من دوست بدارد و بايد دوستان او را دوست بگيرد و پس از من به اهل بيتم اقتدا كند كه آنان خاندان من اند و از سرشت من آفريده شده اند و از فهم و دانش من بهره مند شده اند واى بر كسانى از امت من كه فضيلت آنان را تكذيب كند و پيوند مرا در حق آنان بگسلد خداوند شفاعت مرا نصيب آنان نكند ".

و ما در تعقيب اين دعا مى گوئيم آمين، و خداوند آمين گو را مشمول رحمتش قرار دهد.

ديگر شيعه چه عقيده اى بايد ابراز كند بعد از گفتار پيغمبر " ص " كه فرمود:

" در هر قوم باز مانده اى از امت من، دادگرانى از اهل بيت من وجود دارند كه تحريف متجاوزان و نسبت هاى باطل، و تاويل جاهلان را از آن دو ميسازند. آگاه باشيد پيشوايان شما كفيل و سخن گوى شمايند بنگريد چه كسى را به سخنگوئى و كفالت انتخاب مى كنيد.

اين حديث را ملا تخريج كرده چنانكه در ذخائر العقبى 17، الصواعق 141 آمده است.

و سخن پيامبر " ص " كه فرمود: " مثل من و مثل اهل بيت من مانند كشتى نوح " ع " است هر كس در آن داخل شد، نجافت، و هر كس از آن تخلف ورزيد غرق شد ".

بنابر اتين خاندانى كه در امت اسلامى مانند پيغمبر اكرم اند چگونه شيعه مى تواند عقيده به خلافت آنان نداشته باشد.؟

و چرا دوستى آنها، دوستى يهود قلمداد شود؟ و آيا با اين وصف كه پيغمبر قانون جانشينى نهاد، اين ايراد را به چه كسى بايد گرفت؟

آيا ابن عبد ربه " صاحب كتاب " عقد " " اين سخن پيغمبر " ص " را فراموش كرده كه فرمود:

همانطورى كه ستارگان و و ماه " اهل زمين را از خطر عرق، امنيت مى بخشند اهل بيت من در امتم براى حفظ وحدت امان اند هر گاه گروهى با آنها به مخالفت برخيزند، اختلاف ايجاد مى گردد و آنان حزب شيطان مى شوند.

خدايا تو گواهى كه او اين روايات را ديده ولى دلش را زنگ گرفته، و او دشمنى سر سخت است.

آخر اهل بيتى كه براى امت، ستارگان فروزان هدايت، مايه امن از گمراهى و اختلافند، چرا نبايد از آنها پيروى كرد. با چه عذرى مى توان روى از آنها بر تافت؟ كسى كه بانها بى توجهى كند كارش بكجا خواهد انجاميد؟ اصولا چه ارزشى براى زندگى و روحيه، تمايلات و ترتيب خارج از رهبرى اين خانواده مى توان انديشيد؟

محققا انتخاب اين خاندان بزرگ براى ولايت مطلقه از طرف پرودگار روى كمال شايستگى و كاردانى آنان در تدبير شئون جامعه، براى تمام ادوار، صورت گرفته است، بطورى كه هر گاه رهبرى بشريت به آنان سپرده شود و پايگاه حكم و قيادتشان محكم گردد، با كاردانى و حذاقت خود، بشريت را رهبرى خواهند كرد، چيزى كه هست دشمنانشان از روى حسادت و بر اساس آز و طمع آنان را از آن مقام بلند، دور ساخته اند. بى خبر از آنكه خلافت يك امر الهى است نه يك سلطنت ظاهرى، چنانكه " شعبى " همين اشتباه را به نقل " ابن تيميه " مرتكب شده صريحا گويد: " درد و رنج رافضيان درد و رنج يهوديانست. يهوديان گفته اند سلطنت شايسته كسى جز آل داود نيست و رافضيان گفته اند: امامت براى كسى جز آل على روا نيست "

3- مى گويد: " يهوديان نماز مغرب را تا در هم آميختن ستارگان، تاخير مى اندازند، و رافضيان نيز چنين ميكنند "

پاسخ: لازم است اولا اين مسئله را در بين يهوديان سوال كرد آيا آنها از اين مسئله و مسائل مشابه آن كه به آنها نسبت داده شده، چيزى مى دانند؟

و كاش اين امر بر ما روشن مى شد كه اين مرد سخنش را با مراجعه به فقه شيعه و با تو توجه به احاديث ائمه شيعه نوشته است. در حالى كه سخن امام صادق عليه السلام بين احاديث به چشم مى خورد كه مى فرمايد: كسيكه نماز مغرب را تا در هم آميختن ستارگان بى علت، تاخير اندازد، من در نزد خدا از او بيزارم.

به امام " ع " گفته شد: مردم عراق نماز مغرب را تا در هم آميختن ستارگان تاخير مياندازد، فرمود: " ع " اين از كار دشمن خدا ابى الخطاب است.

و او فرمود: " ع " " كسى كه نماز مغرب را تا مشبك شدن ستارگان تاخير اندازد، من از او بيزارم ".

و فرمود " ع ": وقت نماز مغرب غروب آفتاب تا هنگام درهم آويختن ستارگان است. و چون از او درباره وقت مغرب سوال شده بود فرمود: " وقتى سرخى افق دگر گون شدن و زرديان رفت و هنوز ستارگان در هم مشبك نشده باشد.

ذريح به امام صادق " ع " عرض كرد: مردمى از اصحاب ابى خطاب نماز مغرب را بقدرى تاخير مى اندازد كه ستارگان مشبك گردند حضرت فرمود: من از كسى كه چنين كند، پيش خدا بيزارم.

و فرمود " ع " كسى كه: نماز مغرب را براى جلب فضيلت تاخير بيندازد ملعون است ملعون است.

پس چرا اين مرد، در نقلش به دروغ متوسل مى شود يا قبل از مراجعه از روى نادانى چيز مى نويسد، پاينده باد امانت، زنده باد دقت نظر!

شايد او از پاره اى از فرقه هاى گمراه مانند خطابيه طرفداران ابى الخطاب چيزى به گوشش رسيده كه خود را ملزم به تاخير فريضه مى دانند، ولى اين را ندانسته كه اين گروه ربطى به شيعه ندارند، شيعه از روز نخست اينان را تكفير مى كرده و به آنها نسبت گمراهى مى داده است چنانكه احاديث پيشوايان شيعه از اين راز پرده بر مى دارد. از اين رو مى گوئيم اين تهمتى است بسيار زننده كه قبائحى را به شيعه نسبت دهند كه پيشوايانشان از آن بيزار باشند.

4- مى گويد: يهوديان سه طلاق را بى اعتبار مى دانند همچنين رافضيان.

پاسخ- شيعه را نمى رسد از شعاع رهبرى قرآن خارج شود در حاليكه قرآن با بانگ رسايش فرياد مى زند:

الطلاق مرتان فامساك بمعروف او تسريح باحسان.

تا آنجا كه گويد:

فان طلقها فلا تحل له من بعد حتى تنكح زوجا غيره.

" طلاق براى دو بار است آنگاه يا بايد او را با نيكى و مهربانى نگهدارد يا او را با خوشرفتارى، رها سازد..... پس هر گاه او را " براى بار سوم " طلاق داد براى او ديگر حلال نخواهد شد تا همسر ديگرى جز او، او را به ازدواج آورد ".

از واضحترين مسائل اينست كه تحقق دو دفعه يا سه دفعه، لازمه اش تكرار وقوع طلاق است، چنانكه لازمه تكرار طلاق، رجوع در عده، يا عقد ازدواج بعد از عده است. از اين رو با يك جمله، يا در يك مجلس، اگر كسى را طلاق دادند، نمى گويند او را چند بار طلاق داده اند، چنانكه اگر حسن دو تومان به حسين در يكبار داد نمى گويند حسن دو بار به حسين پول داده است اين مطلب را هر كس كه به دستور زبان آشنا باشد، به خوبى مى فهمد.

گذشته از اين، ياق آيه هر چند صورت خبرى دارد، ولى متضمن معنى انشاى امرى ميباشد مانند قول خداى متعال:

و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين.

" مادران دو سال تمام فرزندانشان را شير ميدهند ": و قول خداوند كه مى فرمايد:

و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثه قروء.

" زنهائى كه طلاق گرفته اند به مقدار زمان سه بار حيض شدن درنگ مى كنند ".

و سخن پيغمبر " ص " كه فرمود:

الصلوه مثنى مثنى و التشهد فى كل ركعتين.

" نماز دو ركعت، دو ركعت است و در هر دو ركعتى يك تشهد ".

در اين موارد خبر معنى انشاء دارد و هر گاه اين جمله ها به معناى خبر بود مى بايد مفادش در خارج تخلف نكند و ما مى بينيم در بين مردم كسانى هستند كه از همسر خود تنها با يك طلاق جدا مى شوند.

پس در اين مورد بايد قرآن كه مى گويد الطلاق مرتان دروغ باشد در صورتى كه هيچ گونه دروغ به قرآن راه ندارد. پس اينكه شيعيان سه طلاق را در يك مجلس معتبر نمى دانند، به خاطر تبعيت از قرآن است چنانكه براى اين سخن توضيحى در كتاب " احكام القرآن " ابى بكر جصاص حنفى است و اين فتوا از بسيارى از ائمه اهل جصاص شرح مبسوطى در رد او در كتابش آورده است.

امام عراقى گفته: از كسانى كه معتقدند جمع سه طلاق در يك مجلس بدعت است: " مالك "، " اوزاعى "، " ابو حنيفه " و " ليث " مى باشند، " داود " و اكثر اهل ظاهر نيز همين عقيده را دارند.

ابو بكر جصاص گفته است: " حجاج بن ارطاه " مى گويد: سه طلاق در يك مجلس را اعتبارى نيست. و " محمد بن اسحاق " مى گفت: " چنين طلاقى به يك طلاق بر مى گردد. اين است آنچه ما از شيعه مى شناسيم، اگر شباهت به يهود دارد شيعه با اين عده از پيشوايان اهل سنت كه نام برديم، در اين امر يكسانند، ولى " اندلسى " " صاحب عقد الفريد " جانب اصحابش را محترم مى دارد و تنها شيعه را به يهود تشبيه مى كند. در اين صورت از چند حال بيرون نيست، يا فقه قوم خود " اهل سنت " را نمى داند، تا چه رسد به فقه شيعه، و ازآراى علماى خود در اين مسئله بى خبر است، يا مى داند و عمدا دروغ مى گويد، يا معنائى خارج از آنچه ذكر شده، قصد كرده است كه نه ما آن را مى شناسيم و نه كسى را از شيعه خبر داريم كه به چيزى غير از آنچه گفتيم معتقد باشد.

و چيزهائى كه در اين مسئله غير از عقيده شيعه مى خوانيد يا مى شنويد، همه از بدعتهائى است كه بعد از پيغمبر اكرم ظاهر شده، و كتاب و سنت از آن خالى است و باعث آن، هواهاى گمراه كننده بوده است كه بعدا مردم آن را پسنديده و جزو دين گرده اند، و سپس خليفه دوم آن را امضاء كرده است. مطلبى كه بيان گرديد صريح روايت " مسلم "، " ابو داود "، " احمد " از ابن عباس است كه گفت: در عهد رسول خدا و ابو بكر و دو سال اول خلافت عمر، سه طلاق " در يك مجلس "، يكى به حساب مى آمد، عمر بن الخطاب گفت: مردم در امرى كه مهلت داشتند تعجيل كردند، خواب است ما هم تعجيل آنها را براى ايشان امضاء كنيم، و امضاء كرد.

مسلم و ابو داود به اسناد خود از ابن طاوس و او از پدرش نقل كرده اند كه: ابا الصهباء به ابن عباس گفت: آيا مى دانى سه طلاق در عهد پيغمبر و ابو بكر و سه سال از خلافت عمر يكى بود؟ ابن عباس گفت: بلى.

مسلم به اسناد ديگر، آورده، كه ابا الصبهاء به ابن عباس گفت: آيا سه طلاق در عهد پيغمبر و ابو بكر يكى نبود؟ ابن عباس گفت چنين بود، هنگاميكه عهد عمر فرا رسيد، مردم در يك مجلس پى در پى طلاق دادند، و عمر به آنها اجازه داده.

شارحان حديث را در اين مقام كلماتى در هم، و سخنان و آرائى سست، و توجيهاتى بى اساس و دوراز حقيقت و دور از مفهوم كلام عرب است. و " قسطلانى " اين احاديث را از احاديث مشكله، نام برده واقعا هم مشكلى است كه مجال شرح و بسط بيشتر آن را نداريم.

5- گويد: يهوديان براى زنان، عده اى قائل نيستند چنانكه رافضيان.

پاسخ: شيعه، عده زنان را بر طبق كتاب و سنت لازم مى داند، و از اين رو به نص قرآن: زنان مطلقه " پس از مباشرت " بايد سه دور عادت زنانه را اگر حيض مى بينند، درنگ كنند. و اگر عادت زنانه ندارند، سه ماه، عده نگهدارند. و اگر بار دارند تا هنگام وضع حمل بايد از ازدواج خود دارى نمايند، و زنانى كه شوهرشان وفات كند، بايد چهار ماه و ده روز به عنوان عده، مكث كنند، اين مدت در صورتى است كه بار دار نباشند، و گر نه دراز ترين مدت را، بين چهار ماه و ده روز، و وضع حمل، بايد عده نگهدارند تا به عموم هر دو آيه عمل شده باشد.

كنيزان اگر حيض مى شوند تا دو نوبت قاعدگى و اگر حيض نمى بينند يك ماه و نيم بايد عده نگهدارند. و در هنگام وفات شوهر اگر بار دار نباشند دو ماه و پنج روز و اگر باردار باشند مدت طولانى تر، ميان وضع حمل و دو ماه و پنج روز را بايد به عنوان عده، از شوهر اختيار كردن خود دارى كنند چنانكه ام الولد