و گفتار آن حضرت " ص " " فاطمه پاره تن من است كسى
كه او را بخشم آورد خشم مرا باعث شده است ".
و اين سخن كه فرمود: " فاطمه پاره تن من است هر
كه او را دلگير كند مرا دلگير كرده هر چه انبساط
خاطرش را فراهم آورد، مرا به نشاط آورده است ".
و آيا پيغمبر على را فقط به قدمت اسلامش ستوده
است تا درباره علت آن فلسفه باقى شود و بگويد اين
امر براى راضى كردن دخترش بوده است: گذشته از اين
هرگاه پيغمبر على را باين منظور ميستود بايد اين
سخن را تنها براى فاطمه بگويد تا مقصود حاصل آيد
ديگر چرا يك دفعه دست على را در اجتماع بزرگ صحابه
گرفته ميگويد " همانا اين اول كسى است كه به من
ايمان آورده و اول كسى خواهد بود كه فرداى قيامت
با من مصافحه ميكند " و دفعه ديگر اصحاب خود را
مخاطب ساخته ميگويد: اول كسى كه سر حوض كوثر بر من
وارد ميشود على بن ابى طالب اول مسلمان است؟!
چگونه اين علت ساختگى بر صحابه حاضر محضر
پيغمبر و تابعين آنها در نيك رفتارى، مخفى مانده
كه آنها نيز او را باين خصلت ممتاز ميستودند همچون
ستايشهاى سلمان فارسى، انس بن مالك، زيد بن ارقم،
عبد الله بن عباس، عبد الله حجل، هاشم بن عتبه،
مالك اشتر، عبد الله بن هاشم، محمد بن ابى بكر،
عمرو بن حمق، ابو عمره، عدى بن حاتم، ابو رافع،
بريده، جندب بن زهير، ام الخير بنت الحريش.
و آيا اين سخن كه پيغمبر توجهى به على نداشت با
قرآنى كه ميگويد على نفس پيغمبر پاك است و يا
قرآنى كه محبت او را پاداش رسالتش قرار داده است
چگونه جمع مى شود.
يا گفتار رسول آرم " ص " در حديث صحيح مرغ
بريان " طير مشوى "، كه در كتب احاديث صحاح و
مسانيد وارد شده است كه فرمود " بار پروردگارا
محبوبترين خلق خود را نزد من فرست تا در اين خوراك
هم غذاى من باشد؟ " و خداوند على را فرستاد "
يا سخن پيغمبر به عايشه: ان عليا احب الرجل الى
و اكرمهم على فاعرفى له حقه و اكرمى مثواه.
" على محبوبترين مردان نزد من و گرامى ترين
آنها بر من است حق او را بشناس و پاس حرمتش را
نگهدار "
يا اين جمله كه فرمود: محبوبترين مردم نزد من
از ميان مردان على است.
يا اين تعبير كه فرمود: " على خير من اتركه
بعدى ".
يا اين يا اين سخن كه فرمود: بهترين مردان شما
على بن ابى طالب و بهترنى زنان شما فاطمه دخت محمد
است.
يا سخنى كه فرمود: على بهترين انسانها است، هر
كس زير بار نرود كافر ميشود.
يا آنكه فرمود: كسيكه قائل نباشد كه على بهترين
مردم است كافر مى شود.
يا آنجا كه در حديث رايت " پرچم جنگ " كه
اتفاقى همگان است فرمود: فردا پرچم را بدست مردى
ميدهم كه خدا و رسولش او را دوست دارند، و او خدا
و رسولش را؟
يا قول پيامبر " ص " كه گويد: نسبت على با من،
نسبت سر من با تن من يا بدن من است.
يا گفتار آن حضرت كه اظهار فرمود:
على منى بمنزلتى من ربى
نسبت على با من نسبت من با خدا است.
يا اين بيان كه فرموده " ص " على نزد من از همه
كس دوست داشتنى تر و نزد خدا ازو همه كس محبوبتر
است.
يا آنجا كه به على فرمود ك " من از توام، و تو
از منى " يا " تو از من، و من از توام.
يا سخن رسول اكرم " ص ": على از من است و من از
اويم، و او مولاى هر مومن بعد از من است.
و يا سخن آن حضرت در حديث فرستادن سوره برائت
كه صحت آن اجماعى است: نبايد آنرا ببرد " آيات
سوره برائت را " مگر مردى از من كه من از او باشم
بلى گفتار آن بزرگوار " ص " كه فرمود: گوشت تو،
گوشت من است و خون تو، خون من. و حق " هميشه " با
تو است؟ يا سخن پيغمبر " ص " كه فرمود هيچ پيغمبرى
نيست كه در امتش شبيهى نداشته باشد و شبيه من در
امتم على است.
ياحديثى كه حاكم به صحت آن معترف است و طبرانى
آنرا از ام سلمه نقل كرده كه گفت: وقتى پيامبر
خشمگين ميشد هيچكس جز على جرئت سخن گفتن با او را
نداشت.
يا سخن عايشه: " و الله كسى را نديدم نزد رسول
خدا محبوبتر از على، و نه زنى محبوبتر از زن او.
يا گفتار بريده و ابى:
احب الناس الى رسول الله من النساء فاطمه و من
الرجال على
يا حديث جميع بن عمير كه گويد: همراه عمه ام بر
عايشه وارد شديم از او پرسيدم از مردم چه كسى نزد
رسول الله محبوبتر است؟ گفت فاطمه. پرسيدم از
مردها كى؟ پاسخ داد شوهرش تا آنجا كه من مى دانم
روزها روزه دار و شبها بعبادت قيام داشت.
آيا چگونه پيغمبر اكرم " ص " توجه خود را به
ديگرى جز على معطوف ميدارد در حاليكه بر طبق خبرى
كه به فاطمه داد، او اول مردى است كه خداوند او را
از ميان تمام مردم روى زمين برگزيد و اينك ترجمه
متن خبر: " خداوند بر اهل زمين توجهى فرمود و از
ميان آنها پدرت را به پيغمبرى برگزيد، آنگاه بار
ديگر توجهى فرمود و از ميان آنها شوهرت را برگزيد،
آنگاه بمن وحى فرستاد تا شما را به ازدواج او
درآورم و او راوصى خود بگيرم ".
و در بيان ديگر فرمود " ص ": خداوند از ميان
مردم زمين دو مرد را برگزيد يكى پدر تو: و ديگرى
همسر تو.
من ديگر مجال آنرا ندارم تا سخن مردك " دو
داماد اموى پيغمبر... " را تحليل كنم، همينقدر،
براى نشان دادن ميزان سازگارى عثمان كريم النفس،
حديث انس از پيغمبر خدا " ص " هنگام دفن دختر
عزيزش را كافى ميدانم وى گويد: هنگاميكه پيغمبر بر
سر قبر نشست و از چشمانش سر شك همى باريد فرمود:
كداميك از شما ديشب با همسر خود در نياويخته است؟
ابو طلحه گفت: من يا رسول الله، پيغمبر او را
دستور فرمود تا در قبر داخل گردد.
ابن بطال گويد: پيغمبر نميخواست اجازه دهد
عثمان داخل قبر شود با اينكه براى اين كار از هر
فرد ديگر شايسته تر بنظر ميرسيد به دليل اينكه او
شوهر بوده و همسرى را از دست داده بود كه هيچ چيز
با آن برابرى نميكرد، از اين رو وقتى پيغمبر
فرمود: كداميك از شما ديشب با همسر خود در
نياويخته است؟ عثمان ساكت ماند و پاسخ نداد: من.
زيرا او در همان شبى كه يكى از همسرانش در گذشته
بود اندوه مصيبت وارده و گسيختى پيوندش با پيغمبر،
او را از سر گرمى هاى جنسى اش باز نداشته بود، در
نتيجه از حق خود، كه ابو طلحه يا هر كس ديگر به
اينكار شايسته تر بود، محروم ماند. اين مفهوم معنى
آشكار حديث است، و شايد پيغمبر اين مطلب را بوسيله
وحى آگاه شده بود، پيغمبر ايرادى به او نگرفت زيرا
عملش شرعا مجاز بود ولى نشان ميداد درجه مصيبت او
بحدى نرسيده است كه او را به خود سر گرم سازد و
لذا عمل او را با تعريضى غير مستقيم، ممنوع قلمداد
فرمود.
اما درباره ابو العاص ديگر از من توقع نداشته
باشيد سخنى بگويم كسيكه تا سال صلح حديبيه مشرك
مانده بود و دو بار با مشركان اسير گرديد و اسلام
ميان او و زنش زينب دختر پيغمبر براى مدت شش سال
جدائى افكند، زينب به عنوان اسلام مهاجرت كرد و او
را براى شر كش ترك گفت، بعد از اسلامش بهيچ وجه اى
كه رابطه او را با پيغمبر اكرم و حتى سازش با او
را برساند، بزبان نياورد تا چه رسد كه بتوان او را
با على پدر فرزندان پيغمبر مقايسه كرد.
اين مرد ميگويد به نص قرآن پيغمبر اسلام در امر
خوشبختى دختر طاهر و مطهرش بى توجهى نشان داده و
به على نسبت ميدهد كه از اين ازدواج رنج ميبرد و
حال آنكه پيغمبر اكرم هر روز صبح بخانه على و
فاطمه مى رفت ميگفت: خداوند شما را رحمت كند "
يرحمكم الله "
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و
يطهركم تطهيرا.
و پيوسته ميگفت: فاطمه محبوبترين مردم نزد من
است.
و ميگويد: محبوبترين مردم نزد من از ميان زنان،
فاطمه است.
و گويد: محبوبترين افراد خانواده ام نزد من
فاطمه است.
و عمر خطاب بفاطمه گويد: بخدا قسم كسى را
نديدم، كه نزد رسول خدا از تو محبوبتر باشد. حال
بنگريد: چقدر اين مرد در سخنان دروغينش بر پيغمبر،
بخاطر اينكه گويد على را بكارهاى بزرگ فرا
نيمخواند، زشت و زننده عمل كرده است، در حاليكه
على ر ا پيغمبر مدد كار و يار و ياور خود، و بتمام
معنى همكار خود خوانده و از آغاز دعوت تا آخرين
نفس او را با تمام امكاناتش، معاون خود ميداند و
بدين وسيله او نفس پيغمبر، برادر، وزير، وصى،
خليفه، وارث و صاحب اختيار بعد از او گرديد.
و تنها او قائد و فرمانده كل قوى در جنگها
ميباشد. على تنها كسى است كه به عنوان قائد الغر
المحجلين " بوحى پروردگار در شب معراج، شبى كه: "
اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد
الاقصى ". ملقب گرديد.
از همه اينها بدتر، اينكه اين مرد زنان پيغمبر
را دشمنان على و فاطمه ميداند و از نزاع عايشه با
آنها و ام سلمه سخن ميگويد و با نقل داستانى مجعول
به تفصيل پرداخته تشكيل دو حزب " دموكراتى،
واريستوكراتى " ميدهد. آنگاه با سخنان خود متعرض
ناموس پيغمبر شده به شخصيت همسرانش كه هر كدام ام
المومنين بحساب مى آيند اهانت ميكند و با جلفى و
سبكسرى آل الله را جلوه ميدهد.
كاش مى دانستم چگونه مترجم به خود اجازه مى دهد
عايشه دشمن فاطمه باشد؟ با اينكه عايشه خود گويد:
" من هيچكس را نديدم برتر از فاطمه باشد مگر پدرش
".
عايشه كسى است كه سر فاطمه را مى بوسيد و مى
گفت: " كاش من يكى از موهاى سرت بودم ".
و آيا چگونه اهل سنت به انتشار اين مطالب
كوبنده رضا ميدهند در حالى كه قرآن مودت و محبت
عترت پيغمبر را واجب دانسته و در ميان مسلمانان
جاى ترديد نيست كه نشانه ايمان و نفاق در قانون
پيامبر محبوب، دوستى على و دشمنى اوست چنانكه
حديثش را ذكر خواهيم كرد. و اين مورد اتفاق امت
اسلامى است چنانكه در حديث غدير گذشت كه پيغمبر
خدا درباره على فرمود: پرودگارا دوست بگير هر كس
على را دوست بگيرد و دشمن بدار هر كس عليرا دشمن
دارد.
در حديث صحيح از پيغمبر " ص " چنين رسيده است:
من احب عليا فقد احبنى و من ابغض عليا فقد
ابغضنى و من آذى عليا فقد آذانى و من آذانى فقد
آذى الله.
و پيغمبر اكرم " ص " از جبرئيل آورده كه او خبر
داده است " خوشبخت كامل كسى است كه على را در
زندگى من و بعد از مرگ من دوست دارد و بدبخت كامل
كسى است كه على را در زمان حيات و بعد از مرگ من
دشمن دارد ".
و چگونه اين مرد ندانست كه نسبت دشمنى بزرگترين
مرد وزن عترت پيغمبر را، به زنان او دادن هر گاه
به دادگاه عدالت اسلامى عرضه شود و بخواهند با سخن
پيغمبر اكرم " ص " درباره عترت كه فرمود " هيچكس
آنان را دوست ندارد مگر كه پدرانش خوشبخت بوده و
زادگاهش پاك باشد و هيچكس آنان را دشمن نميدارد
مگر كه پدرانش بدبخت بوده و زادگاهش ناپاك باشد.
يا آنچه از طريق ثقات محدثين رسيده كه:
" ان عليا لا يبغضه احد قط الا و قد شارك ابليس
فى رحم امه.
يا آنچه حافظ جزرى از عباده بن الصامت در حديث
آورده كه گفت " ما فرزندانمان را به دوستى على بن
ابى طالب رضى الله عنه، آزمايش ميكرديم، اگر
ميديديم يكى از آنها على بن ابى طالب را دوست
نميدارد ميدانستيم او از ما نيست و نطفه اش ناپاك
است. آنگاه حافظ جزرى گويد " اين مطلب از قديم
الايام تا امروز مشهور است كه: ما يبغض عليا رضى
الله عنه الا ولد زنا.
تنها زنا زاده ميتواند دشمن على باشد "
اين بود پاره از مجعولات كتاب " زندگانى محمد "
و چه بسيار نظائرى براى اين سخنان درباره قرآن و
تحريف ميتوان يافت. در اين ميان نسبت هائى به شيعه
بسته اند كه شيعه از آنها مبرا است. جاى شگفتى است
كه عادل زعيتر به گمان خود با يك جمله مى خواهد
خود را در نشر اين اباطيل گمراه كننده جامعه
اسلامى معذور دارد و آن جمله اينست كه: " دوست
ميداشتم در پاورقى بمطالب كتاب حاشيه بزنم ولى
اينكار مرا از دائره ترجمه بيرون مى برد " ولى اين
عذر پذيرفته نيست. آيا اين از عدالت است: روح
جامعه متدين را از سموم كشنده سير اب كردن و به
اين گزافه سخنان عذر تراشيدن؟ آيا تا اين حد
نادانى در سرشت انسان آفريده شده است؟
ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه فى الذين آمنوا
لهم عذاب اليم فى الدنيا و الاخره.
اتفاقى كه چهره تاليف را زشت وانمود كرد
انديشه اى ناشايست يا بگوئيد بدعتى زننده كه
باب تهمت زنى را بروى امت اسلامى گشوده است از اين
بدعت هنر دروغزنى در حديث، سر چشمه گرفته و سخنان
باطلى بدنباپرداخته شده كه هر نوع مطالب بى اساس و
سفسطه بافى از آنجا ريشه ميگيرد و آن عبارت از
همان نقشه جديد كتاب نويسى است كه ساده لوحان امت
را پسند آمده، نامش را تحليل ميگذراند و آنرا از
محسنات نويسندگى ميشمرند.
با اين طرز تفكر، مقام با عظمت تاليف به
بيمايگى گرائيده نويسندگان فزونى گرفته، گروهى
بعنوان مولف پديد آمدند كه هر كدام در يك بيراهه
اى گام مينهند و نميتوانند خطاى خود را پوشيده
دارند، اينان بيمطالعه قلم روى كاغذ ميگذارند و
درجامعه اسلامى مطالب بى اساس و نامقبول بخش
ميكنند، اظهار نظر كردن هاى بى دليل، دروغ آشكار،
خيانت در نقل، تحريف سخن از جاى خود، نسبتهاى
نادرست دادن، طرفداران غير مذهب خود را با هر
نسبتى آلوده كردن و با فحاشى و آزردن آنان از
اينكار خسته نشدن، از مشخصات چنين طرز تفكر است.
نتايج اين گونه انديشيدن است، كه امت اسلامى را
به زشتى و ننگ كشانيد، نغمه هاى ناموزن ببار آورد،
و يكباره كار آنان را به فتنه و نقار اختلاف شديد
كشانيد، دست بى عفتى را بروى تاليفات اسلامى گشود،
و صفحات آنرا به ننگ و رسوائى و ابتذال كشيد، و در
تعقيب آن شرافت اسلامى، ادب دينى، امانت در نقل و
ارزش راستى فداى اميال و شهوات شخصى جانبدارى ها و
تعصبهاى باطل، و فداى قلم هاى مزدور گرديد. اين
انديشه، روى تاليف را سياه كرد، قلم ها عامل