الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۱۹ -


از جلد 1 ص 144 باين مضمون نگاشته، سپس اميرالمومنين عليه السلام بر حسب امر رسول خدا صلى الله عليه و آله در خيمه كه مخصوص آنجناب بپا شده بود قرار گرفت و مردم بديدار و تهنيت او شتافتند و در ميان آن عمر بن خطاب بود كه بانحضرت گفت: به. به اى پسر ابى طالب، صبح كردى در حاليكه مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى، سپس پيغمبر صلى الله عليه و آله بمادران اهل ايمان "زوجات خود" امر فرمود كه بر اميرالمومنين عليه السلام داخل شوند و او را تهنيت گويند.

و خصوص داستان تهنيت شيخين را تعداد بسيارى از پيشوايان حديث و تفسير و تاريخ اهل سنت كه عده آنان قابل توجه است روايت نموده اند، چه آنها كه اين داستان را بطور مرسل ترديد ناپذير روايت نموده اند و چه آنها كه آنرا بمسانيد صحيح- و رجال ثقه و مورد اعتماد روايت نموده اند كه سلسله ناقلين منتهى ميشود بتعدادى از صحابه مانند ابن عباس و ابى هريره و براء بن عازب و زيد بن ارقم.

و از جمله پيشوايان حديث و تفسير كه داستان مزبور را روايت كرده اند:

1- حافظ ابوبكر عبد الله بن محمد بن ابى شيبه متوفاى 235 "شرح حال او در ج 1 ص 151 ذكر شد" در "المصنف" باسناد خود از براء بن عازب روايت نموده كه گفت: در سفرى با رسولخدا صلى الله عليه و آله بوديم و در غدير خم فرود آمديم، در اين هنگام بانگ نماز جماعت بلند شد و زير درختى براى رسول خدا صلى الله عليه و آله از خار و خاشاك روفته شد، و آنحضرت نماز ظهر را خواند سپس دست على عليه السلام را گرفت و "خطاب بمردم" فرمود: آيا ميدانيد كه من اولى هستم بهر مرد و زن مومن از خودش؟ گفتند: آرى پس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: بار خدايا هر كس، من مولاى اويم، على مولاى او است، بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او. پس از اين جريان عمر آنجناب را ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو را، اى پسر ابى طالب، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى.

2- امام و پيشواى حنبليان، احمد بن حنبل متوفاى 241 در جلد 4 مسند خود در ص 281 از عفان، از حماد بن سلمه، از على بن زيد، از عدى بن ثابت، از براء بن عازب روايت نموده كه گفت: ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم. تا پايان روايتى كه بلفظ مذكور از طريق ابن ابى شيبه ذكر شد، با اين فرق كه در روايت مزبور در آغاز اعلام ولايت كلمه اللهم- "بار خدايا" ذكر نشده است

3- حافظ ابوالعباس شيبانى نسوى، متوفاى 303 "شرح حال او در ج 1 صفحه 166 گذشت" گويد: حديث نمود ما را هدبه، از حماد بن سلمه، از زيد، و ابو هارون، از عدى بن ثابت، از براء كه گفت: با رسول خدا صلى الله عليه و آله در سفر " حجه الوداع " بوديم چون بغدير خم آمديم، زير دو درخت براى رسول خدا صلى الله عليه و آله روفته شد و بانگ نماز جماعت بلند شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را طلبيد و دست او را گرفت و در طرف راست خود او را بپا داشت، سپس فرمود: آيا من بهر فردى اولى "سزاوارتر" نيستم از خودش؟ گفتند: آرى. هستى. فرمود پس اين مولاى كسى است كه من مولاى اويم، بار خدايا، دوست بدار دوستان او را و دشمن دار دشمنان او را، سپس عمر بن خطاب با او ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو را، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى.

4- حافظ، ابويعلى موصلى متوفاى 307 "شرح حال او در ج 1 ص 166 گذشت" اين داستان را در مسند خود از هدبه، از حماد تا پايان سند و متن مذكور در طريق شيبانى روايت نموده است.

5- حافظ ابو جعفر، محمد بن جرير طبرى، متوفاى 310 در جلد 3 تفسيرش در ص 428 بعد از ذكر حديث غدير گويد: سپس عمر او را ملاقات نمود و گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، صبح نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى و اين گفته ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن على است.

6- حافظ احمد بن عقده كوفى، متوفاى 333 در كتاب الولايه كه آن اول كتاب است از استاد خود ابراهيم بن وليد بن حماد از يحيى بن يعلى از حرب بن صبيح از پسر خواهر حميد طويل، از ابن جدعان، از سعيد بن مسيب روايت نموده كه گفت: بسعد بن ابى وقاص گفتم: من ميخواهم راجع بامرى از تو سوال كنم ولى پرهيز ميكنم، گفت: آنچه ميخواهى سوال كن، همانا من عموى تو هستم، گفتم: سوال من از برپا ايستادن رسول خدا صلى الله عليه و آله است در ميان شما در روز غدير خم، گفت: بلى هنگام ظهر در ميان ما ايستاد و دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود:

من كنت مولاه، فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، سپس ابوبكر، و عمر گفتند: گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن با ايمان.

7- حافظ ابو عبد الله مرزبانى بغدادى متوفاى 384 اين داستان را باسنادش از ابى سعيد خدرى در كتاب خود "سرقات الشعر" روايت نموده است.

8- حافظ على بن عمر دار قطنى بغدادى، متوفاى 285- حديث غدير را باسناد خود روايت نموده و در آن مذكور است كه: چون ابابكر و عمر جريان را شنيدند باو گفتند: گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن با ايمان، ابن حجر در صواعق ص 26 اين حديث را از او حكايت كرده و از طريق خطيب بغدادى نيز در ص 119- بلفظ ديگر از او ذكر شد.

9- حافظ ابو عبد الله ابن بطه حنبلى متوفاى 387، اين داستان را باسنادش در كتاب خود " الابانه " از براء بن عازب بلفظ حافظ ابو العباس شيبانى "كه مذكور افتاد" با اسقاط جمله "امسيت " گرديدى "" روايت نموده.

10- قاضى ابوبكر باقلانى بغدادى، متوفاى 403 "شرح حال او در ج 1 ص 177 گذشت" داستان مزبور را در كتاب خود " التمهيد فى اصول الدين " ص 171 با دقت در سند روايت نموده است.

11- حافظ ابو سعيد خرگوشى، نيشابورى متوفاى 407، اين حديث را در تاليف خود "شرف المصطفى" باسنادش از براء بن عازب بلفظ احمد بن حنبل، و باسناد ديگر از ابى سعيد خدرى روايت نموده و لفظ او چنين است: سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مرا تهنيت بگوئيد. مرا تهنيت بگوئيد. همانا خداوند مرا مخصوص فرمود به نبوت و اهل بيت مرا مخصوص فرمود بامامت، پس از اين جريان عمر بن خطاب اميرالمومنين عليه السلام را ملاقات نمود و گفت: خوشا بحال تو يا ابا الحسن، گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان.

12- حافظ احمد بن مردويه اصفهانى، متوفاى 416 حديث مزبور را در تفسير خود از ابى سعيد خدرى روايت كرده در آن مذكور است: سپس عمر بن خطاب على را ملاقات نمود و گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى.

13- ابو اسحق ثعلبى، متوفاى 427 در تفسير خود "الكشف و البيان" روايت نموده گويد: خبر داد ما را، ابو القاسم يعقوب بن احمد سرى، از ابوبكر محمد بن عبد الله بن محمد، از ابى مسلم ابراهيم بن عبد الله كجى، از حجاج بن منهال از حماد "ابن سلمه"، از على بن زيد، از عدى بن ثابت، از براء بن عازب كه گفت چون با رسول خدا صلى الله عليه و آله در حجه الوداع در غدير خم فرود آمديم، نماز جماعت را اعلام كرد و زير دو درخت براى رسول خدا صلى الله عليه و آله از خار و خاشاك رفته شد، سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من اولى بمومنين از خودشان نيستم؟ گفتند: بلى. هستى. فرمود اين مولاى كسى است كه من مولاى اويم. بار خدايا دوست دار دوستان او را و دشمن دار دشمنان او را. گفت: پس از اين جريان عمر او را ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، گرديدى مولاى هر مرد و زن با ايمان.

14- حافظ، ابن سمان رازى، متوفاى 445 اين حديث را باسناد خود از براء بن عازب بلفظ مذكور از احمد بن حنبل روايت نموده و روايت مزبور را محب الدين طبرى در " الرياض النضره " جلد 2 ص 169 و شنقيطى در "حياه على بن ابى- طالب عليه السلام" در ص 28 از او حكايت نموده اند. 15- حافظ ابوبكر بيهقى، متوفاى 458، حديث مزبور را بدون ذكر رجال سند از براء بن عازب- بطوريكه در "الفصول المهمه" ابن صباغ مالكى مكى ص 25 مذكور است روايت نموده و چنانكه در "درر السمطين" جمال الدين زرندى حنفى مذكور است همين حديث را بسنديكه بعدا خواهد آمد از ابى هريره روايت نموده و از طريق خوارزمى هم خواهد آمد كه از او، از براء و از ابى هريره روايت نموده است.

16- حافظ، ابوبكر، خطيب بغدادى متوفاى 463، روايت از او بدو سند صحيح از ابى هريره در ص 119 گذشت.

17- فقيه، ابو الحسن، ابن المغازلى، متوفاى 483 در كتاب " المناقب " گويد: خبر داد ما را ابوبكر احمد بن محمد بن طاوان از ابوالحسن احمد بن حسين بن سماك، از ابو محمد جعفر بن محمد بن نصير خلدى، از على بن سعيد بن قتيبه رملى از ضمره... تا آخر سند و لفظ مذكور از طريق خطيب بغدادى ص. 119 و نيز نامبرده "ابن مغازلى" گويد: خبر داد ما را: ابوالحسن احمد بن مظفر عطار از ابو محمد ابن سقاء و خبر داد ما را، ابوالحسن على بن عبد الله قصاب بيع واسطى از جمله اخبارى كه بمن اذن داد روايت نمودن آنرا، كه او گفت: حديث نمود مرا، ابوبكر محمد بن حسن بن محمد بياسرى، از ابوالحسن على بن محمد بن حسن جوهرى، از محمد بن زكريا عبدى، از حميد طويل، از انس، در ضمن حديثى كه گفت: سپس "رسول خدا صلى الله عليه و آله" دست او را "على عليه السلام" گرفت و او را ببالاى منبر برد و فرمود: بار خدايا، اين از من است، و من از اويم، آگاه باشيد، همانا او از من بمنزله هارون است از موسى، آگاه باشيد هر كس من مولاى اويم، على مولاى او است، گويد: پس از اين داستان على با مسرت و شادمانى برگشت و عمر ابن خطاب بدنبال او آمد و باو گفت: به به اى ابوالحسن، گرديدى مولاى من و مولاى هر مسلم.

18- ابو محمد احمد عاصمى، در تاليف خود " زين الفتى " گويد: خبر داد مرا استادم محمد بن احمد رحمه الله، از ابو احمد همدانى. از ابوجعفر محمد بن ابراهيم ابن محمد بن عبد الله بن جبله قهستانى از ابو قريش محمد بن جمعه بن خلف قاينى، از ابو يحيى محمد بن عبد الله بن يزيد مقرى كه گفت: حديث نمود مرا پدرم، از حماد بن سلمه، از على بن زيد بن جدعان، از عدى بن ثابت، از براء بن عازب كه گفت: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود من كنت مولاه فعلى مولاه، عمر گفت: گوارا باد تو را اى ابو الحسن، گرديدى مولاى هر مسلم.

و نيز عاصمى گويد: خبر داد ما را محمد بن ابى زكريا رحمه الله از ابوالحسن محمد بن عمر بن بهته بزاز بوسيله قرائت ابوالفتح ابن ابوالفوارس حافظ بر او در بغداد كه بدان اقرار نموده گفت: خبر داد ما را، ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد بن عبد الرحمن بن عقده همدانى "وابسته بنى هاشم" بوسيله قرائت بر او از اصل كتابش در سال 330 هنگامى كه در بغداد بر ما ورود نمود، گفت: حديث كرد ما را ابراهيم ابن وليد بن حماد و گفت پدرم ما را خبر داد از يحيى بن يعلى. تا آخر خبر مذكور در ص 183 از طريق حافظ ابن عقده از جهت متن و سند.

19- حافظ، ابو سعد سمعانى متوفاى 562 در كتاب خود "فضايل الصحابه" باسناد از براء بن عازب بلفظ احمد بن حنبل كه در ص 182 ذكر شد، داستان تهنيت را ذكر نموده.

20- حجه الاسلام، ابو حامد غزالى، متوفاى 505 در تاليف خود "سر العالمين" ص 9 گويد: جماهير مسلمين اجماع دارند بر متن حديث از خطبه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم باتفاق همگان كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، و سپس عمر گفت: به به براى تو اى ابوالحسن هر آينه بتحقيق گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن.

21- ابو الفتح اشعرى شهرستانى، متوفاى 548 در " الملل و النحل " چاپ شده در حاشيه كتاب فصل ابن حزم جلد 1 ص 220 گويد: و مانند آنچه جريان يافت در كمال اسلام و انتظام حال هنگام نزول قوله خداى تعالى: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته "، و چون رسول خدا صلى الله عليه و آله بغدير خم رسيد بامر آن جناب خار و خاشاك رفته و زدوده شد و نماز جماعت را اعلام نمودند، سپس آنحضرت در حاليكه بر جهاز شتران قرار داشت فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حيث دار " و سپس سه بار فرمود: آيا ابلاغ نمودم؟؟ اماميه مدعى هستند كه اين نص صريحى است، چه آنكه مى بينيم: "بمدلول اين فرموده" هر كس كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مولاى او است بهر معنى كه براى مولى قائل شويم شامل عليه السلام ميشود، و صحابه از توليت همان را كه ما فهميده ايم فهميده اند تا آنجا كه عمر وقتى با على عليه السلام روبرو شد باو گفت: خوشا بحال تو يا على، گرديدى مولاى هر مرد و زن با ايمان.

22- اخطب خطباى خوارزمى حنفى، متوفاى 568 در كتاب مناقب خود ص 94 با دقت در سند از ابى الحسن على بن احمد عاصمى خوارزمى، از اسمعيل بن احمد واعظ، از حافظ ابى بكر بيهقى، از على بن احمد بن حمدان، از احمد بن عبيد از احمد بن سليمان مودب از عثمان "ابن ابى شيبه" از زيد بن حباب از حماد بن سلمه از على بن زيد بن جدعان از عدى بن ثابت، از براء بن عازب روايت نموده كه گفت: در سفر حج با رسول خدا صلى الله عليه و آله آمديم تا در بين مكه و مدينه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرود آمد و بامر آنجناب نماز جماعت اعلام شد، سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من اولى "سزاوارتر" بمومنين از خود آنها نيستم؟ گفتند آرى هستى. فرمود: پس اين "اشاره بعلى عليه السلام" ولى كسى است كه من ولى اويم، بار خدايا دوست دار دوستان او را و دشمن دارد دشمنان او را من كنت مولاه، فعلى مولاه، اين جملات را با صداى بلند مى فرمود بعد از اين اعلام، عمر بن خطاب با او روبرو شد و گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان.

و نيز باسناد مذكور از حافظ ابى بكر بيهقى، از حافظ ابى عبد الله حاكم، از ابى يعلى زبير بن عبد الله ثورى از ابى جعفر احمد بن عبد الله بزاز، از على بن سعيد، از ضمره، از ابن شوذب تا آخر حديث مذكور از طريق خطيب بغدادى در ص 119 از حيث سند و متن روايت شده است.

23- ابوالفرج ابن جوزى حنبلى متوفاى 597 در مناقب خود از طريق احمد بن حنبل باسناد از براء بن عازب بلفظ او چنانكه مذكور افتاد روايت نموده است.

24- فخر الدين رازى شافعى، متوفاى 606 داستان تهنيت را در تفسير كبير خود جلد 3 ص 636 و در چاپ ديگر ص 443 بلفظى كه در ص 97 ذكر شد روايت نموده است.

25- ابو السعادات، مجد الدين ابن اثير شيبانى متوفاى 606 در جلد 4 " النهايه " ص 246 بعد از شمردن معانى مولا گويد: و از اين قبيل است حديث: من كنت مولاه فعلى مولاه، تا آنجا كه گويد: و سخن عمر بن على عليه السلام: " اصبحت مولى كل مومن ".

26- ابو الفتح محمد بن على نطنزى در كتاب خود- الخصائص العلويه- باسناد خود داستان تهنيت را از ابى هريره بلفظ آن از طريق خطيب بغدادى كه در صفحه 119 ذكر شد روايت نموده است.

27- عز الدين ابوالحسن ابن اثير شيبانى متوفاى 630 داستان تهنيت را باسناد خود از براء بن عازب بلفظى كه در صفحه 33 ذكر شد روايت نموده است.

28- حافظ، ابو عبد الله گنجى شافعى، متوفاى 658 در " كفايه الطالب " ص 16 گويد: خبر داد ما را حافظ يوسف بن خليل دمشقى در حلب، گفت: خبر داد ما را شريف ابو المعمر محمد بن حيدره حسينى كوفى در بغداد، و خبر داد ما را، ابو الغنائم محمد بن على بن ميمون نرسى در كوفه، از ابو المثنى دارم بن محمد بن زيد نهشلى بحديث از ابو حكيم محمد بن ابراهيم بن سرى تميمى از ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد همدانى "مشهور به ابن عقده" از ابراهيم بن وليد بن حماد كه او گفت پدرم بمن خبر داد باخبار از يحيى بن يعلى از حرب بن صبيح از پسر خواهر حميد طويل... تا آخر آنچه كه از ابن عقده در ص 183 ذكر شد از متن و سند.

29- شمس الدين، ابو المظفر، سبط ابن جوزى حنفى، متوفاى 654 در تذكره خود در ص 18 از فضائل احمد بن حنبل حكايت نموده، باسنادش از براء بن عازب بلفظ و سندى كه در ص 182 ذكر شد.

30- عمر بن محمد ملا، داستان تهنيت را در " وسيله المتعبدين " از براء بن عازب بلفظ احمد روايت نموده.

31- حافظ، ابوجعفر محب الدين طبرى شافعى، متوفاى 694 در "الرياض النضره" جلد 2 ص 169 بطريق احمد بن حنبل از براء بن عازب و زيد بن ارقم بلفظ مذكور روايت كرده، و در " ذخائر العقبى " ص 67 از طريق احمد بلفظ براء بن عازب داستان تهنيت را روايت نموده.

32- شيخ الاسلام حموينى، متوفاى 722 در " فرايد السمطين " در باب 13 گويد: خبر داد ما را شيخ- امام "استاد و پيشوا" عماد الدين عبد الحافظ بن بدران بوسيله قرائت من بر او در شهر نابلس در مسجد آنجا باو گفتم: قاضى ابوالقاسم، عبد الصمد بن محمد بن ابى الفضل انصارى حرستانى بر سبيل اجازه بتو خبر داد؟ نامبرده اقرار بدان نمود، گفت: خبر داد ما را ابو عبد الله محمد بن ابى الفضل عراوى بطور اجازه، گفت: خبر داد: شيخ السنه، ابوبكر احمد بن حسين بيهقى حافظ، گفت: خبر داد حاكم ابويعلى زبير بن عبد الله نورى باخبار از ابوجعفر احمد بن عبد الله بزاز باخبار از على بن سعيد برقى باخبار از ضمره بن ربيعه از ابن شوذب از مطر وراق، از شهر بن حوشب، از ابى هريره بلفظ خطيب بغدادى مذكور در صفحه 119 و گفت: خبر داد ما را پيشواى زاهد. وحيد الدين محمد بن ابى بكر بن ابى يزيد جوينى بوسيله قرائت من بر او در خير آباد در جمادى الاولى سال 663 باخبار از امام سراج الدين محمد بن ابى الفتوح يعقوبى بطور استماع كه گفت: خبر داد ما را پدرم امام فخر الدين محمد بن ابى الفتوح بن ابى عبد الله محمد بن عمر بن يعقوب كه گفت: خبر داد ما را استاد پيشوا محمد بن على بن فضل قارى، و خبر داد مرا- سيد و پيشواى منزه فخر الدين مرتضى بن محمود حسينى اشترى بر سبيل اجازه در سال 671 بروايت او از پدرش كه گفت: خبر داد مرا پيشوا، مجد الدين ابوالقاسم عبد الله بن محمد قزوينى، گفت: خبر داد ما را، جمال السنه ابو عبد الله محمد بن حمويه بن محمد جوينى گفت: خبر داد ما را جمال الاسلام ابو المحاسن على بن شيخ الاسلام فضل بن محمد فارندى، گفت خبر داد ما را پيشوا عبد الله بن على استاد زمان خود كه در طريقت مشار اليه بود و مورد توجه مسلمين و پيشوا در شريعت، گفت: خبر داد ما را ابوالحسن على بن محمد بن بندار قزوينى در مكه باخبار از على بن عمر بن محمد حبرى بر سبيل قرائت بر او باخبار او از محمد بن عبيده قاضى باخبار از ابراهيم ابن حجاج، از حماد، از على بن زيد و ابى هارون عبدى، از عدى بن ثابت از براء بن عازب كه گفت: با رسولخدا صلى الله عليه و آله در حجه الوداع همراه بوديم، آمديم تا بغديرخم رسيديم، در آنجا نماز جماعت را اعلام فرمود، وزير دو درخت براى پيغمبر رفته شد، سپس پيغمبر صلى الله عليه و آله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من باهل ايمان اولى "سزاوارتر" از خود آنان نيستم؟ گفتند: آرى هستى.