الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۶ -


و رجال طريق احمد ثقه هستند... تا آخر حديث، و جمال الدين عطاء الله بن فضل الله شيرازى در كتاب خود " الاربعين فى مناقب اميرالمومنين " در مورد ذكر حديث غدير گويد: و آنرا زر بن حبيش روايت نموده و چنين گفته: على عليه السلام از قصر خارج شد، در اين هنگام سوارانى كه شمشير حمايل داشتند و روپوش بر صورت و تازه از راه رسيده بودند با آنحضرت روبرو شدند و گفتند:

السلام عليك يا اميرالمومنين، و رحمه الله و بركاته، السلام عليك يا مولانا على عليه السلام پس از جواب سلام فرمود: در اينجا از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله چه كسانى هستند؟ پس دوازده تن از آنها برخاستند، كه از جمله خالد بن زيد ابو ايوب انصارى، و خزيمه بن ثابت و ذو الشهادتين، و قيس بن ثابت بن شماس، و عمار بن ياسر، و ابو الهيثم بن تيهان، و هاشم بن عتبه بن ابى وقاص، و حبيب بن بديل بن ورقاء بودند. پس شهادت دادند كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيدند كه ميفرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه.. تا آخر حديث. پس على عليه السلام به انس به مالك و براء بن عازب "كه از اداى شهادت خوددارى كردند" فرمود: چه چيز مانع شد شما را از اينكه برخيزيد و شهادت دهيد؟ چه آنكه شما نيز همانطور كه اين گروه شنيده اند، شنيده ايد؟ سپس فرمود: بار خدايا اگر اين دو نفر بعلت عناد كتمان كردند آنها را مبتلا كن، اما براء نابينا شد و پس از نابينا شدن هنگامى كه از منزل خود سوال ميكرد ميگفت: كسيكه گرفتار نفرين شده چگونه راه مقصود را در مى يابد؟ و اما انس، پاهاى او مبتلا به برص شد، و گفته شده است هنگاميكه على عليه السلام طلب گواهى داير بگفتار پيغمبر صلى الله عليه و آله من كنت مولاه فعلى مولاه فرمود نامبرده معتذر بفراموشى شد و على عليه السلام فرمود: بار خدايا اگر دروغ ميگويد او را مبتلا بسفيدى "برص" كن كه دستار او آنرا مخفى نسازد پس چهره او دچار برص شد و پيوسته خرقه بر چهره خود مى افكند- ع 1 صفحه 211 و ج 2 صفحه 137. و ابو عمرو كشى در صفحه 30 فهرست خود در آنچه كه از جهت عامه روايت نموده گويد: عبد الله بن ابراهيم روايت نموده باخبار از ابو مريم انصارى، از منهال ابن عمرو، از زر بن حبيش كه گفت: على بن ابى طالب عليه السلام از قصر خارج شد و سوارانى كه شمشير حمايل و لئام بر چهره داشتند با آنجناب روبرو شدند و گفتند:

السلام عليك يا اميرالمومنين، و رحمه الله و بركاته، السلام عليك يا مولانا، آنحضرت فرمود: در اينجا چه كسى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله هست؟ خالد بن زيد ابو ايوب، و خزيمه بن ثابت ذو الشهادتين، و قيس بن سعد بن عباده، و عبد الله ابن بديل بن ورقاء بپا خاستند، و همگى آنها شهادت دادند باينكه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدند در روز غدير خم كه ميفرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، پس از آن على عليه السلام به انس بن مالك و براء بن عازب فرمود: چه مانع شد شما را كه برخيزيد و شهادت دهيد؟ زيرا شما هم شنيده ايد همانطور كه اين گروه شنيده اند؟ سپس فرمود: بار خدايا اگر اين دو نفر از روى عناد شهادت خود را كتمان نمودند آنها را مبتلا كن، در نتيجه براء بن عازب نابينا شد و قدمهاى انس بن مالك دچار برص شد پس انس بن مالك سوگند ياد كرد كه هيچ منقبتى و فضيلتى را كه درباره على عليه السلام وجود دارد هرگز كتمان نكند، و اما براء بن عازب، از منزل خود سوال ميكرد و باو نشانى ميدادند، پس ميگفت چگونه راهنمائى و ارشاد ميشود كسيكه مورد اصابت نفرين واقع شده؟

و در اين زمينه و راجع باين جريان تعداد ديگرى از محدثين متاخر هستند كه اين داستانها و وقايع را ذكر نموده اند و ما بذكر آنها سخن را طولانى نميكنيم.

شهود مشهور و بنام كه نسبت بحديث غدير در روز ركبان "قافله" شهادت داده اند بر حسب آنچه از احاديث گذشت.

1- ابو الهيثم بن تيهان "از اصحاب بدر".

2- ابو ايوب خالد بن زيد انصارى.

3- حبيب بن بديل بن ورقاء خزاعى.

4- خزيمه بن ثابت ذو الشهادتين "از اصحاب بدر است و در صفين شهادت يافته".

5- عبد الله بن بديل بن ورقاء- در صفين شهادت يافته.

6- عمار بن ياسر "از اصحاب بدر است و در صفين بدست گروه ستمكار كشته شده".

7- قيس بن ثابت بن شماس انصارى

8- قيس بن سعد بن عباده خزرجى "از اصحاب بدر است".

9- هاشم مرقال بن عتبه "پرچمدار على صلى الله عليه و آله در صفين كه در همان جنگ شهادت يافته".

كساني كه بسبب کتمان حديث غدير دچار نفرين شدند

در تعدادى از احاديث مناشده روز رحبه و روز " ورود سواران " اشاره شد كه جمعى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله كه در روز غدير خم حاضر بوده اند شهادت خود را در مقابل اميرالمومنين عليه السلام كتمان نمودند و در نتيجه نفرين آنجناب دچار بليه شدند چنانكه در بسيارى از كتب معاجم تصريح بدان شده است، آن افراد اينها هستند:

1- ابو حمزه انس بن مالك متوفاى در يكى از سالهاى 93/91/99.

2- براء بن عازب انصارى متوفاى در يکي از سالهاي 72/71.

3- جرير بن عبد الله بجلى متوفاى در يکي از سالهاي 54/51.

4- زيد بن ارقم خزرجى متوفاى در يکي از سالهاي 68/66.

5- عبد الرحمن بن مدلج.

6- يزيد بن وديعه.

يك بررسى در پيرامون حديث اصابت نفرين

چه بسا اختلاف احاديثى كه صراحت دارد باينكه انس به مالك بسبب كتمان شهادت مبتلا باثر نفرين گرديد با آنچه از احاديث كه ايهام به شهادت دادن او دارد در خاطر خواننده ايجاد شبهه كند و لا ينحل بماند.

ولى "با قدرى توجه" معلوم خواهد شد كه متن اخبار موهم بشهادت نامبرده دچار تحريف و تصحيف گشته و بفرض اينكه تحرفى هم دست نداده باشد در مقابل اخبار مصرحه به كتمان او و ابتلايش باثر نفرين- چه از نظر زيادى تعداد اخبار و چه از لحاظ صحت و صراحت- نميتواند برابرى كند، خاصه آنكه در اين باره نصوص ديگريهم جز آنچه ذكر شده وجود دارد.

ابو محمد ابن قتيبه "شرح حال او در ج 1 صفحه 161 گذشت" در " المعارف " صفحه 251 گويد: در چهره انس بن مالك برص نمايان بود و گروهى ذكر كرده اند كه على رضى الله عنه از او درباره گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله "اللهم وال من والاه و عاد من عاداه" سوال نمود، نامبرده در پاسخ گفت: سن من زياد شده و فراموش كرده ام، و على عليه السلام گفت: اگر دروغ بگوئى خداوند تو را مبتلا به سفيدى "مراد برص است" نمايد كه دستار "عمامه" آنرا پنهان نكند؛

امينى گويد: اينست تصريح ابن قتيبه در كتاب مزبور و نامبرده كسى است كه ابن ابى الحديد بر او اعتماد نموده آنجا كه در جلد 4 شرح نهج البلاغه صفحه 388 گويد: ابن قتيبه حديث برص و نفرين اميرالمومنين عليه السلام را بر انس بن مالك در كتاب " المعارف " در باب برص كه اعيان رجال بدان مبتلا بوده اند ذكر نموده و نامبرده "ابن قتيبه" با وجود آنچه نسبت بانحراف او مشهور است اتهامى "داير بمحبت و علاقه بعلى عليه السلام" ندارد،.. اه. و اين كاشف است از يقين ابن ابى الحديد بصحت عبارت و برابر بودن نسخه هاى كتاب و تطابق آنها بر اين مطلب همانطور كه از ساير اشخاصيكه اين كلمه را از كتاب " المعارف " نقل كرده اند نيز همين مطلب بدست ميايد ولى در چاپخانه هاى مصرى دستهائيكه بايد نسبت به ودايع علماء در كتبشان امين باشند "متاسفانه" مرتكب خيانت شده و كلماتى كه از ابن قتيبه نيست و در متن كتاب او وجود نداشته بر آن افزوده اند و پس از ذكر اين داستان اين جمله را درج كرده اند: ابو محمد "ابن قتيبه" گويد: اين داستان اصل و حقيقت ندارد. غافل از اينكه سياق مطالب اصل كتاب اين خيانت را نشان خواهد داد و اين افزايش خائنانه را نمى پذيرد زيرا: مولف كتاب " المعارف " در مورد هر موضوعى مصاديق و مواردى را ذكر ميكند كه در نزد او مسلم باشد، و از آغاز تا انجام اين كتاب ديده نشده كه موضوعى را عنوان نمايد و مصاديق آنرا ذكر كند و سپس آنها را نفى و رد نماند، جز موضوع مورد بحث چه اول كسى را كه مبتلا به برص شده و نام او را مى برد انس بن مالك است، سپس نام افراد ديگر را مى برد بنابراين آيا ممكن است كه مولف در اثبات امرى، چيزى را كه مصداق آن امر دانسته ذكر و بدان تصريح نمايد و سپس آنرا انكار كند و بگويد: اين داستان اصل ندارد؟

و اين تحريف كه در كتاب " المعارف " صورت گرفته در اين باب بى سابقه نيست، و عنقريب در مناشده چهاردهم خواهيد يافت كه اين قسمت را از آن حذف و اسقاط كرده اند، و ما در شرح حال مهلب بن ابى صفره، در جلد 2 تاريخ ابن خلكان صفحه 273 موضوعى را نقل از " المعارف " بدست آورديم كه چاپخانه ها آنرا حذف نموده اند؛

و احمد بن جابر "بلاذرى" متوفاى 379 در جزء اول از " انساب الاشراف " گويد: على عليه السلام بر منبر گفت: بخدا سوگند ميدهم كسى را كه شنيده است از رسول خدا كه در روز غدير خم فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه برخيزد و گواهى دهد، و انس بن مالك، و براء بن عازب، و جرير بن عبد الله بجلى، در زير منبر بودند، على عليه السلام سوگند دادن خود را تكرار نمود و احدى پاسخ او را نداد، پس فرمود بار خدايا هر كس كه اين شهادت را كتمان ميكند در حاليكه آنرا ميداند او را از دنيا مبر مگر بعد از آنكه بر او علامتى قرار دهى كه بدان شناخته شود گويد: در نتيجه انس گرفتار برص شد، و براء نابينا گشت، و جرير بصحرانشينى و گمراهى جاهليت "پس از مهاجرت باسلام" برگشت و بجايگاه اولى خود رفت و در خانه مادرش درگذشت.

و ابن ابى الحديد در جلد 4 شرح نهج البلاغه در صفحه 488 گويد: مشهور اينست كه على عليه السلام در رحبه كوفه مردم را سوگند داد و گفت: بخدا سوگند ميدهم هر كس را كه در بازگشت رسول خدا صلى الله عليه و آله از حجه الوداع از آنحضرت شنيده كه درباره من فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، برخيزد و گواهى دهد، در نتيجه مردانى بپا خاستند و باين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله گواهى دادند، سپس على عليه السلام به انس به مالك فرمود: تو نيز آن روز حضور داشتى، تو را چه مى شود "كه گواهى نميدهى"؟ نامبرده گفت: يا اميرالمومنين سن من زياد شده و آنچه را كه فراموش كرده ام بيشتر است از آنچه بياد دارم، فرمود: اگر دروغ ميگوئى خداوند تو را بسفيدى مبتلا كند كه عمامه آنرا پنهان نكند، پس نامبرده نمرد تا مبتلا به برص شد.

و در جلد 1 صفحه 361 گويد: و گروهى از استادان بغدادى ما ذكر نمودند كه عده از صحابه و تابعين و محدثين از على عليه السلام منحرف بودند و نسبت باو بدگوئى ميكردند و بعضى از آنها براى رسيدن بدنيا و منافع آنى و جاعل آن، مناقب او را كتمان ميكردند و بدشمنان او اعانت مينمودند و از جمله آنها انس بن مالك است، على عليه السلام در رحبه "ميدان بزرگ" قصر- "يا- رحبه مسجد جامع كوفه" سوگند داد كه كدام يك از شما از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه در نتيجه دوازده تن بپا خاستند و بدان شهادت دادند و انس بن مالك كه در ميان آن گروه بود بر نخاست، على عليه السلام فرمود: اى انس چه چيز تو را مانع شد كه برخيزى و شهادت دهى در حاليكه تو نيز "در غدير خم" حضور داشتى؟ گفت: يا اميرالمومنين پير شده ام و فراموش نموده ام، على عليه السلام گفت: بار خدايا اگر دروغ ميگويد او را گرفتار كن به سفيدى كه عمامه آنرا نپوشاند، طلحه بن عمير گفت: قسم بخدا بعد از آن بطور آشكار ديدم كه سفيدى بين دو چشم او از برص پيدا شد.

و عثمان بن مطرف گفت: مردى از انس بن مالك در پايان عمرش درباره على بن ابى طالب سوال نمود، انس در جواب او گفت: من بعد از روز واقعه رحبه قسم خوردم كه درباره على عليه السلام چيزى را كه از من سئوال كنند، كتمان نكنم او در روز قيامت سرور اهل تقوى است، بخدا قسم اين سخن را از پيغمبر صلى الله عليه و آله شما شنيدم.

و در جلد 3 تاريخ ابن عساكر صفحه 150 مذكور است كه: احمد بن صالح عجلى گفت: احدى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله مبتلى نشد، مگر دو نفر، يكى معيقيب كه مبتلا به بيمارى جذام بود و يكى انس بن مالك كه مبتلا به برص بود.

و ابو جعفر گفت: انس را ديدم كه مشغول خوردن بود و لقمه هاى بزرگى ميگرفت و بيمارى برص در او نمايان بود و "براى اينكه برص را مخفى بدارد" خلوق ميماليد و گفتار عجلى را كه فوقا ذكر شد ابو الحجاج مزدى در كتاب تهذيب خود "بطوريكه در خلاصه خزرجى صفحه 35 مذكور است" حكايت نموده، و سيد حميرى موضوع اصابت نفرين را در قصيده لاميه خود كه خواهد آمد بدين دو بيت بنظم درآورده:

فى رده سيد كل الورى مولاهم فى المحكم المنزل
فصده ذو العرش عند رشده و شانه بالبرص الانكل

و زاهى در قصيده خود كه در مورد خود خواهد آمد چنين سروده:

ذاك الذى استوحش منه انس ان يشهد الحق فشاهد البرص
اذ قال من يشهد بالغدير لى؟ فبادر السامع و هو قد نكص
فقال انسيت: فقال: كاذب سوف ترى ما لا تواريه القمص

در اينجا حديث مجملى هست كه اجمالى از اين تفصيل را شامل است، خوارزمى با بررسى از طريق حافظ ابن مردويه در مناقب خود روايت كرده از زاذان ابى عمرو كه: على عليه السلام در رحبه از مردى درباره حديثى پرسش كرد؟ آن مرد او را تكذيب نمود، على عليه السلام فرمود مرا تكذيب كردى؟ گفت تو را تكذيب نكردم، پس على عليه السلام فرمود: از خدا ميخواهم كه اگر مرا تكذيب كردى چشم تو را كور كند، گفت بخواه، در اين هنگام على عليه السلام او را نفرين كرد و در نتيجه آنمرد از رحبه بيرون نرفته بود كه چشمش نابينا شد!

و اين روايت را خواجه پارسا در " فصل الخطاب " از طريق امام مستغفرى ذكر نموده و همچنين نور الدين عبد الرحمن جامى از مستغفرى روايت كرده، و ابن حجر در " صواعق " صفحه 77 آنرا از جمله كرامات اميرالمومنين عليه السلام شمرده و وصابى در محكى " الاكتفاء " از زاذان از طريق حافظ عمر بن محمد ملائى در " سيره " او و جمع ديگر "از ارباب حديث" آنرا روايت نموده اند.

مناشده اميرالمومنين

در روز صفين سال 37 هجري

ابو صادق سليم بن قيس هلالى تابعى بزرگوار در كتاب خود عنوان كرده كه: على عليه السلام "در صفين" در ميان سپاهيان خود و گروهى از مردم و كسانى كه در نواحى مختلفه و از مهاجرين و انصار حضورش بودند بر منبر بالا رفت و پس از حمد و ستايش خداوند فرمود: اى گروه مردم، مناقب من بيش از حد احصاء است و بعد از آنچه خداوند در كتاب خود نازل فرموده و آنچه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده از تمام مناقب و جهات برترى خود اكتفا بان ميكنم: آيا ميدانيد كه خداوند در كتابش سابق را بر مسبوق برترى داده، و احدى از اين امت در راه خدا و رسول بر من پيشى نگرفته است؟ گفتند: آرى چنين است. فرمود: شما را بخدا سوگند ميدهم، آيا هنگامى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله سئوال شد از قول خداى تعالى: السابقون السابقون اولئك المقربون: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اين آيه را خداوند نازل فرموده درباره پيغمبران و اوصياء پيغمبران و من افضل انبياء و رسولان خداوند هستم و وصى من على بن ابى طالب افضل اوصياء است؟ در اين هنگام نزديك هفتاد تن از اصحاب بدر كه اكثر آنها از انصار و بقيه از مهاجرين بودند برخاستند و از جمله آنها بودند: ابو الهيثم بن تيهان، و خالد بن زيد ابو ايوب انصارى، و در ميان مهاجرين بود عمار بن ياسر و گفتند: ما شهادت ميدهيم كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيديم كه اين سخن را فرمود.