درس دوازدهم: اقسام قياس
قياس در يك تقسيم اساسى، منقسم مىگردد به دو قسم: اقترانى و استثنائى.
قبلا گفتيم كه هر قياسى مشتمل بر لا اقل دو قضيه است، يعنى از يك قضيه قياس
تشكيل نمىشود و بعبارت ديگر يك قضيه هيچ گاه مولد نيست. و نيز گفتيم دو قضيه
آنگاه قياس تشكيل مىاهند و مولد مىگردند كه با نتيجه مورد نظر بيگانه نبوده
باشند همانطورى كه فرزند وارث پدر و مادر است و هسته اصلى او از آنها بيرون
آمده است همين طور است نتيجه نسبت به مقدمتين. چيزى كه هست نتيجه گاهى به صورت
پراكنده در مقدمتين موجود استيعنى هر جزء (موضوع و يا محمول در حمليه و مقدم
يا تالى در شرطيه) در يك مقدمه قرار گرفته است، و گاهى يك جا در مقدمتين قرار
گرفته است. اگر بصورت پراكنده در مقدمتين قرار گيرد «قياس اقترانى» ناميده
مىشود و اگر يكجا در مقدمتين قرار گيرد «قياس استثنائى» ناميده مىشود. اگر
بگوئيم:
آهن فلز است(صغرا)
هر فلزى در حرارت منبسط مىشود. (كبرا)
پس آهن در حرارت منبسط مىشود (نتيجه).
در اينجا سه قضيه داريم: قضيه اول و دوم را «مقدمتين» و قضيه سروم را
«نتيجه» مىخوانيم. نتيجه به نوبه خود از دو جزء اصلى تركيب شده است: موضوع و
محمول.
موضوع نتيجه را اصطلاحا «اصغر» مىنامند و محمول آن را «اكبر» مىخوانند و
چنانكه مىبينيم اصغر در يك مقدمه قياس سابق الذكر قرار دارد و اكبر در مقدمه
ديگر آن.
مقدمهاى كه مشتمل بر اصغر است، اصطلاحا «صغرى» قياس ناميده مىشود و
مقدمهاى كه مشتمل بر اكبر است، اصطلاحا «كبرى» قياس ناميده مىشودء.
ولى اگر قياس به نحوى باشد كه «نتيجه» يك جا در متقدمتين قرار گيرد، با اين
تفاوت كه با كلمهاى از قبيل «اگر» «هر زمان» و يا «ليكن» يا «اما» توام است
مثلا ممكن است چنين بگوئيم:
اگر آهن فلز باشد در حرارت منبسط مىشود.
لكن آهن فلز است.
پس در حرارت منبسط مىگردد.
قضيه سوم كه نتيجه استيك جا در مقدمه اول قرار دارد و به اصطلاح مقدمه اول،
يك قضيه شرطيه است و نتيجه قياس، «مقدم» آن شرطيه است.
قياس استثنائى
بحثخود را از قياس استثنائى شروع مىكنيم: مقدمه اول قياس استثنائى همواره
يك قضيه شرطيه است، خواه متصله و خواه منفصله و مقدمه دوم يك استثناء است.
استثناء بطور كلى به چهار نحو ممكن است صورت گيرد، زيرا ممكن است مقدم استثناء
شود و ممكن است تالى استثناء شود. و در هر صورت يا اين است كه به صورت مثبت
استثنا مىشود و يا به صورت منفى مجموعا چهار صورت مىشود:
1- وضع (اثبات) مقدم
2- رفع (نفى) مقدم.
3- وضع تالى.
4- رفع تالى. (1)
قياس اقترانى:
چنانكه دانستيم در قياس اقترانى، نتيجه در مقدمتين پراكنده است، مقدمهاى كه
مشتمل بر اصغر است، صغرا ناميده مىشود و مقدمهاى كه مشتمل بر اكبر است كبرا
خوانده مىشود و البته همانطورى كه قبلا اشاره شد، خود مقدمتين كه مولد نتيجه
هستند نمىتوانند نسبت به يكديگر بيگانه باشند، وجود يك «رابط» يا «حد مشترك»
ضرورت دارد. و نقش اساسى به عهده «حد مشترك» استيعنى حد مشترك است كه اصغر و
اكبر را به يكديگر پيوند مىدهد. اين رابط و حد مشترك، اصطلاحا «حد وسط»
ناميده مىشود. مثلا در قياس ذيل:
آهن فلز است.
فلز در حرارت منبسط مىشود.
پس آهن در حرارت منبسط مىشود.
«فلز» نقش رابط و حد وسط و يا حد مشترك را دارد. حد وسط يا حد مشترك ضرورتا
بايد در صغرا و كبرا تكرار شود، يعنى هم بايد در صغرا وجود داشته باشد و هم در
كبرا. و چنانكه مىبينيم مجموعا صغرا و كبرا از سه ركن تشكيل مىشوند كه اينها
را «حدود قياس» مىنامند.
1- حد اصغر.
2- حد اكبر.
3- حد وسط يا حد مشترك.
حد وسط; رابطه و پيوند اكبر به اصغر است، و هم او است كه در هر دو مقدمه
وجود دارد و سبب مىشد كه مقدمتين با يكديگر بيگانه نباشند.
اكنون مىگوئيم قياس اقترانى به اعتبار نحوه قرار گرفتن حد وسط در صغرا و
كبرا چهار صورت و شكل مختلف پيدا مىكند كه به شكلهاى چهار گانه معروف است.
شكل اول:
اگر حد وسط محمول در صغرا و موضوع در كبرا قرار گيرد شكل اول است.
مثلا اگر بگوئيم: «هر مسلمانى معتقد به قرآن است و هر معتقد به قرآن اصل
تساوس نژادها را كه قرآن تاييد كرده است قبول دارد; پس هر مسلمانى اصل تساوى
نژادها را قبول دارد» شكل اول است، زيرا حد وسط (معتقد به قرآن) محمول در صغرا
و موضوع در كبرا است، و اين طبيعىترين شكلهاى قياس اقترانى است. شكل اول بديهى
الانتاج است، يعنى اگر دو مقدمه صادق باشند و شكل آنها نيز شكل اول باشد، صادق
بودن نتيجه بديهى است. و بعرات ديگر: اگر ما علم به مقدمتين داشته باشيم و شكل
مقدمتين از نشر منطقى شكل اول باشد، علم به نتجيه قهرى و قطعى است. عليهذا
نيازى نيست كه براى منتج بودن شكل اول اقامه برهان بشود. بر خلاف سه شكل ديگر
كه منتج بودن آنها به حكم برهان اثبات شده است.
شرايط شكل اول:
شكل اول به نوبه خود شرايطى دارد. اينكه گفتيم شكل اول بديهى الانتاج است به
معنى اين است كه با فرض رعايتشرايط، بديهى الانتاج است. شرايط شكل اول دو تا
است:
الف - موجبه بودن صغرا - پس اگر صغرا سالبه باشد قياس ما منتج نيست.
ب - كلى بودن كبرا - پس اگر كبرا جزئيه باش قياس ما منتج نيست.
عليهذا اگر گفته شود، انسان فلز نيست و هر فلزى در حرارت منبسط مىشود، قياس
عقيم است و مولد نيست. زيرا قياس ما شكل اول است و صغراى قياس سالبه است در
حالى كه بايد موجبه باشد. همچنين اگر بگوئيم: انسان حيوان است، بعضى حيوانها
نشخوار كنندهاند باز هم قياس ما عقيم است، زيرا شكل اول است و كبرا جزئيه است
و حال آنكه كبراى شكل اول بايد كليه باشد.
شكل دوم:
اگر حد وسط در هر دو مقدمه محمول واقع شود شكل دوم است.
اگر بگوئيم «هر مسلمانى معتقد به قرآن است; هر كس آتش را تقديس كند معتقد به
قرآن نيست پس هيچ مسلمانى آتش را تقديس نمىكند شكل دوم است.
شكل دوم بديهى نيست، به حكم برهان اثبات شده كه با رعايتشرايطى كه ذيلا ذكر
مىكنيم منتج است. از ذكر برهان مزبور صرف نظر مىكنيم و به شرايط آن
مىپردازيم.
شرايط شكل دوم:
شرايط شكل دوم دو چيز است.
الف - اختلاف مقدمتين (صغرا و كبرا) در كيفت، يعنى «ايجاب و سلب»
ب - كليت كبرا:
عليهذا اگر دو مقدمه موجبه يا سالبه باشد و يا اگر كبرا جزئيه باشد قياس ما
منتج نيست مثلا:
هر انسانى حيوان است; و هر اسبى حيوان است. منتج نيست زيرا هر دو مقدمه
موجبه است و بايد يكى موجبه و ديگر سالبه باشد و همچنين، هيچ انسانى علفخوار
نيست، و هيچ كبوترى علفخوار نيست منتج نيست، زيرا هر دو مقدمه سالبه است، و
همچنين: هر انسانى حيوان است; و بعضى از اجسام حيوان نيست: عقيم است زيرا كبرى
قياس جزئيه است و بايد كليه باشد.
شكل سوم و شكل چهارم
شكل سوم و شرايط آن:
اگر حد وسط موضوع در هر دو مقدمه باشد شكل سوم است (2) شرايط شكل
سوم عبارت است از:
الف - موجبه بودن صغرا.
ب - كليتيكى از دو مقدمه.
عليهذا قياس ذيل، هيچ انسانى نشخوار كننده نيست، هر انسانى نويسنده است،
عقيم است، زيرا صغرا سالبه است. و همچنين بعضى از انسانها عالمند و بعضى از
انسانها عادلند عقيم است، زيرا هر دو مقدمه جزئيه است و لازم استيكى از دو
مقدمه كلى باشد.
شكل چهارم و شرايط آن:
شكل چهارم آن است كه حد وسط موضوع در صغرا و محمول در كبرا باشد، و اين
دورترين اشكال از ذهن است. ارسطو كه مدون منطق است اين شكل را (شايد به علت
دورى آن از ذهن) در منطق خويش نياورده است، بعدها منطقيين اضافه كردهاند.
شرايط اين شكل يكنواخت نيست، يعنى به دو صورت مىتواند باشد به اين نحو كه:
1- هر دو مقدمه موجبه باشد.
2- صغرا كليه باشد.
و يا به اين نحو كه:
1- مقدمتين در ايجاب و سلب اختلاف داشته باشند.
2- يكى از دو مقدمه كليه باشد.
براى احتراز از تطويل از ذكر مثالهاى منتج و عقيم خوددارى مىكنيم زيرا هدف
ما بيان اصول و كليات منطق است، نه درس منطق. در اينجا خوب است دو بيت معروفى
را كه چهار شكل را تعريف كرده، براى بهتر به خاطر ماندن آنها ذكر كنيم.
اوسط اگر حمل يافت در بر صغرا و باز وضع به كبرا گرفتشكل نخستين شمار حمل
به هر دو دوم، وضع بهر دو سوم رابع اشكال را عكس نخستين شمار
هم خوب است بيت معروف ديگرى كه شرائط اشكال چهار گانه را با علائم رمز، يعنى
با حروف بيان كرده است براى ضبط نقل كنيم.
مغكب اول خين كب ثانى و مغ كاين سوم در چهارم مين كغ، ياخين كاين شرط دادن
علائم رمزى باين شرح است:
م موجبه بودن
غ صغرا
ك كليت
ب كبرا
خ اختلاف مقدمتين در ايجاب و سلب
ين مقدمتين
اين احدى المقدمتين (يكى از دو مقدمه)
2- مثل اينكه بگوئيم هر انسانى فطرتا علم دوست است، هر انسانى فطرتا
عدالتخواه است، پس بعضى علم دوستان عدالتخواهند.