آموزش دين

علامه سيد محمد حسين طباطبائى‏(ره)
 تلفيق و تنظيم : سيد مهدى آيت‏اللهى (دادور)

- ۷ -


اخلاق - احكام

1 - درسهايى از اخلاق

چنانكه در آغاز جلد اول دانسته شد دين مقدس اسلام يك برنامه عمومى و هميشگى است كه از جانب خداى متعال براى زندگى انسان در هر دو جهان به سوى خاتم پيغمبران نازل شده است تا در جامعه بشرى به مورد اجرا درآيد و كشتى انسانيت را از گرداب جهالت و بدبختى بيرون كشيده بساحل نجات برساند.
نظر باينكه دين برنامه زندگى است ناگزير نسبت به آنچه كه با زندگى ارتباط دارد وظيفه‏ئى براى انسان تشخيص داده و انجامش را از وى مى‏خواهد.
بطور كلى زندگى ما به سه امر ارتباط دارد:
1 - خداى متعال كه ما آفريده او هستيم و حق نعمت او از هر حقى بزرگتر و وظيفه‏شناسى نسبت به ساحت مقدس او از هر واجبى واجبتر است.
1 - خودمان
3 - همنوعان خودمان كه ناگزيريم با آنان زندگى كنيم و كار و كوشش خود را با همكارى و دستيارى ايشان انجام دهيم بنا براين بر حسب دستور ما سه وظيفه كلى داريم:
وظيفه نسبت بخدا؛ نسبت بخود؛ نسبت بديگران.

1 - وظيفه انسان نسبت بخدا

وظيفه نسبت بخداى متعال مهمترين همه وظائف مى‏باشد كه بايد با دلى پاك و نيتى خالص در انجام آن كوشيده و براى نخستين بار وظيفه انسانى است كه آفريدگار خود را بشناسد. زيرا چنانكه وجود خداى متعال سرچشمه هستى هر آفريده و موجود هر پديده و واقعيتى است شناسائى و علم بوجود پاكش نيز روشنائى بخش هر ديده واقع بينى است، و بى اعتنائى باين حقيقت وجدانى منشأ هر گونه جهالت و بى بصيرتى و وظيفه‏نشناسى مى‏باشد و كسيكه بمعرفت حق بى اعتنا بماند و در نتيجه چراغ روشن وجدان خود را بكشد هيچگونه راهى براى بدست آوردت سعادت واقعى انسانى ندارد.
چنانكه ميبينيم مردميكه از خداشناسى روگردان مى‏باشند و در زندگى خود اهميتى باين حقيقت نمى‏دهند از معنويات انسانى بكلى دور و منطقى جز منطق حيوانات چرنده و درنده ندارند. خداى متعال در كلام خود مى‏فرمايد: فأعرض عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحياه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم سوره نجم آيه 28:
خلاصه ترجمه: از كسانيكه از ياد خدا رو گردانند و غير از زندگى دنيا و خوردن و خوابيدن مقصود ديگرى ندارند روگردان باش چون اين مردم از دنيا چيزى غير از خوردن و خوابيدن نمى‏دانند:
و البته بايد يادآور شد كه خداشناسى براى انسان كه يك موجود واقع‏بين و داراى غريزه استدلال است اضطرارى و قهرى مى‏باشد زيرا با شعور خدادادى خود بهر گوشه و كنار آفرينش كه نگاه كند آثار وجود خداى جهان و علم قدرت وى را مشاهده مى‏نمايد. بنابراين معنى خداشناسى اين نيست كه انسان خداشناسى را براى خود بوجود آورد بلكه مقصود اينست كه انسان باين حقيقت روشن كه با هيچ پرده‏ئى نمى‏شود آنرا پوشاند با ديده بى اعتنائى ننگرد و بوجدان خود كه هر لحظه بسوى خدا دعوتش مى‏كند پاسخ مثبت دهد و با پى‏گيرى اين معرفت هر گونه شك و ترديد را از دل خود بزدايد.
خدا پرستى
پس از خداشناسى دومين وظيفه ما خداپرستى است زيرا در ضمن شناسائى حق اين حقيقت روشن مى‏ضشود كه سعادت و نيكبختى كه يگانه هدف ما است در عمل كردن و اجراء برنامه‏اى است كه خداى مهربان براى زندگى ما معين فرموده و بوسيله فرستادگان خود ابلاغ داشته است پس اطاعت فرمان خداوندى و بندگى او يگانه وظيفه ايست كه هر وظيفه ديگرى در برابر آن ناچيز و كوچك است.
خداى متعال مى‏فرمايد: و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه سوره بنى اسرائيل آيه 23. خلاصه ترجمه: دستور خداوند اينست كه غير از او كسى را نپرستيد و از ديگرى اطاعت نكنند.
و نيز مى‏فرمايد: الم أعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم سوره يس آيه 60. خلاصه ترجمه: اى گروه آدميان آيا بشما فرمان ندادم كه از دشمن آشكار خود شيطان اطاعت نكنيد و تنها مرا اطاعت و بندگى كنيد؟ اينست راه راست.
بنابراين وظيفه ما است كه مقام بندگى و نيازمندى خود را بشناسيم و عظمت و كبرياى نامحدود خداوند را در نظر داشته باشيم و او را از هر جهت بخويشتن محيط دانسته از فرمانهاى او اطاعت كنيم؛ بر ما است كه جز خداى متعال را نپرستيم و غير از پيغمبر گرامى و ائمه هدى كه خداوند عالم ما را بفرمانبردارى آنان دستور داده از ديگرى اطاعت نكنيم.
خداى متعال مى‏فرمايد: أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و اولى الامر منكم سوره نساء آيه 59. خلاصه ترجمه: از خدا و پيغمبر و فرمانروايان دين (ائمه) اطاعت كنيد.
البته در اثر اطاعت خدا و اولياى دين عملا بايد بهر چيزيكه منسوب بخدا است احترام كامل را رعايت نمود؛ نام مبارك خدا و نامهاى اولياى دين را با ادب ياد كرد؛ در احترام كتاب خدا (قرآن كريم) و كعبه مشرفه مساجد و اعتاب مقدسه اولياء دين بايد كوشيد چنانكه خداى متعال مى‏فرمايد: و من يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب سوره حج آيه 32. خلاصه ترجمه: كسيكه در تعظيم و احترام نشانه‏هاى خداى متعال مى‏كوشد، پرهيزكارى باطنى خود را اظهار مى‏دارد.

2 - وظيفه انسان نسبت بخود:

انسان در زندگى خود هر روشى را كه دنبال كند و هر راهى را كه بپيمايد در حقيقت جز سعادت وكاميابى خود چيزى نمى‏خواهد و چون شناختن سعادت چيزى فرع شناختن خود آنچيز است؛ يعنى تا خود را نشناسيم نيازمندى‏هاى واقعى خود را كه سعادت ما در رفع آنها است نخواهيم شناخت: بنابراين لازمترين وظيفه انسان اينست كه خود را بشناسد تا بدين وسيله سعادت و خوشبختى خود را درك نموده و با وسائلى كه در دست دارد و در رفع نيازمندى‏هاى خود بكوشد و عمر گرانمايه را كه تنها سرمايه او است برايگان از دست ندهد.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: هر كه خود را بشناسد خدا را شناخته است.
و اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد: كسيكه خود را بشناسد ببالاترين مرحله معرفت رسيده است.
بعد از آنكه انسان خود را شناخت متوجه مى‏شود كه بزرگترين وظيفه‏اش اينست كه گوهر انسانيت خود را گرامى دارد.
چنين گوهر تابناكى را پايمال هوى و هوس ننمايد و در بهداشت ظاهرى و باطنى خود بكوشد تا بيك زندگى شيرين و لذت بخش جاودانى نائل شود.
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد: كسيكه خود را گرامى دارد شهوتهاى نفسانى پيش وى پست و ناچيز خواهد شد.
وجود انسان از دو چيز تشكيل يافته است: روان و تن. وظيفه انسان است كه در حفظ صحت و استقامت هر دور كن خود بكوشد، و بطوريكه در آئين مقدس اسلام نسبت بهر دو بخش دستورهاى دقيق و كافى داده شده است در بهداشت روان و تن خود سعى نمايد.
بهداشت جمعى:
پرهيز از مضرات - آئين مقدس اسلام در ضمن يك سلسله مقررات، بهداشت جسمى را بطور كافى تأمين نموده است مانند نهى از خوردن خون و مردار و گوشت بعضى از حيوانات و غذاهاى سمى و نهى از نوشيدن مسكرات و آبهاى ناپاك؛ پرخورى؛ ضرر زدن ببدن و دستورهاى ديگرى كه اين فصل گنجايش تفصيل آنها را ندارد.
حفظ نظافت:
پاكيزگى يكى از مهمترين اصول بهداشت است بهمين سبب در آئين مقدس اسلام اهميت زيادى باين اصول داده شده است. اهميتى كه در اسلام بپاكيزگى داده شده در هيچ آئين ديگرى يافت نمى‏شود پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است النظافه من الايمان.
اسلام گذشته از اينكه بطور عموم بنظافت و پاكيزگى امر مى‏كند بطور خصوص نيز بهر يكى از نظافتها توصيه مى‏نمايد مانند چيدن ناخنهاى دشت و پا، ستردن موهاى زائد سر و بدن، شستن دستها پيش از غذا و پس از آن، شانه زدن مو مضمضه و استنشاق، روزى چند بار مسواك كردن؛ جاروب كرده خانه، پاكيزه نگاه داشتن راهها و در خانه‏ها و زير درختها و مانند اينها.
اسلام گذشته از اين دستورها عبادتهائى تشريع كرده كه توأم با پاكيزگى و نظافت دائمى است مانند پاك كردن بدن و لباس از نجاستها و روزى چند مرتبه وضو براى نماز و غسلهاى گوناگون براى نماز و روزه.
مضمضه و مسواك
دهان انسان كه مجراى غذا مى‏باشد بواسطه تناول غذا آلوده مى‏شود و ريزه‏هاى غذا در بن دندان‏ها و سطح زبان و ساير جاهاى دهان باقى مى‏ماند و در نتيجه داخل دهان؛ آلوده و بدبو مى‏گردد و گاهى بوسيله تخميرات و فعل و انفعالاتى شيميائى كه در ميان خرده‏هاى غذا انجام مى‏گيرد مواد سمى بوجود مى‏آيد و با غذا آميخته شده وارد معده مى‏شود. علاوه بر اين تنفس چنين شخصى در ميان يك جمع موجب فساد هواى آن مجمع شده ديگران را مى‏آزارد.
از اينرو شرع مقدس اسلام به مسلمانان دستور داده است كه هر روز (مخصوصاً پيش از هر وضو) دندانهاى خود را مسواك كنند و با آب تميز مضمضه كرده دهان خود را از آلودگى پاك نمايند.
استنشاق:
تنفس از ضروريات زندگى انسان است و غالباً هوائى كه در منطقه‏هاى مسكونى انسان مى‏باشد از گرد و غبار و كثافات خالى نيست و البته تنفس با چنين هوائى براى دستگاه تنفس ضرر دارد، براى پيشگيرى از اين ضرر خداى مهربان در درون بينى انسان موهائى رويانيده كه نمى‏گذارد گرد و غبار به ششها برسد با اين حال گاهى بواسطه آنكه گرد و غبار در بينى جمع مى‏شود و موهاى بينى از انجام كامل وظيفه خود باز مى‏ماند از اين جهت در شرع اسلام دستور داده شده كه مسلمانان روزى چند مرتبه پيش از وضو استنشاق كنند و بواسطه كشيدن آب پاك به بينى خود بهداشت مربوط به تنفس خود را حفظ نمايند.
بهداشت روح
تهذيب اخلاق
انسان با وجدان خدادادى خود؛ ارزش اخلاق پسنديده را درك كرده و به اهميت آن از نظر انفرادى و از نظر اجتماعى پى مى‏برد از اين جهت در جامعه بشرى كسى پيدا نمى‏شود كه اخلاق نيكو را نستايد و صاحب اخلاق ستوده را محترم نشمارد.
اهميتى كه انسان به اخلاق پسنديده مى‏دهد محتاج به بيان نيست و دستورهاى وسيع و دامنه دارى كه اسلام در اخلاق دارد براى همه كس روشن است خداى متعال مى‏فرمايد: و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها سوره شمس آيه 7 - 10.
خلاصه ترجمه: قسم به نفس و به خدائى كه آن را آفريده و پس از آن بديها و خوبى‏ها را به او فهمانيده؛ رستگار است كسى كه خود را از زشتى‏ها پاكيزه كند، و كسى كه در تربيت خويش كوتاهى كند از رستگارى باز مانده است.
تحصيل علم
يكى از صفات پسنديده روحى داشتن علم است و فضيلت و برترى دانا بر نادان از آفتاب روشن‏تر است.
آنچه انسانرا از ساير حيوانات امتياز مى‏دهد همانا نيروى عقل و زيور علم است حيوانات ديگر هر كدام طبق ساختمان ويژه خود داراى غريزه‏هاى ثابتى هستند كه بطور يكنواخت نيازمندى‏هاى زندگى خود را مطابق آنها رفع مى‏كنند و هرگز در زندگى آنها اميدى بترقى و تعالى نيست و نمى‏توانند درهاى تازه‏ئى بروى خود و ديگران باز كنند. تنها انسان است كه بواسطه نيروى خرد هر روز معلومات تازه‏ئى بر معلومات گذشته خود مى‏افزايد و با كشف قوانين طبيعت و ماوراء طبيعت هر زمان ارزش و رونق تازه‏اى به زندگى مادى و معنوى خود مى‏دهد به ادوار گذشته نظر افكنده براى آينده خود و ديگران پايه‏گذارى مى‏نمايد.
اسلام در تحصيل علم بقدرى تأكيد فرموده است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: تحصيل علم بر هر مسلمانى واجب است و نيز مى‏فرمايد: بدنبال علم برويد اگرچه در چين باشد و نيز مى‏فرمايد: از گهواره تا گور در آموختن دانش بكوشيد.
اسلام بشناختن اسرار آفرينش و تفكر در آسمانها و زمين و طبيعت انسان و تاريخ ملل و آثار گذشتگان (فلسفه و علوم رياضى و طبيعى و غير آنها) بسيار توصيه مى‏كند و همچنين ياد گرفتن مسائل اخلاقى و شرعى (اخلاق و حقوق اسلامى) و اقسام صنايع كه بزندگى انسان سر و صورت مى‏دهد در اسلام بسيار ترغيب و تأكيد شده اهميت علم از نظر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بقدرى است كه در جنگ بدر وقتى گروهى از كفار بدست مسلمانان اسير شدند حضرت دستور دادند تا هر يك از اسيران با پرداختن پولهاى هنگفتى آزاد شوند فقط عده‏ئى از اسيران كه سواد داشتند از پرداختن آن مقدار معاف شدند بشرط آنكه هر كدام آنان به ده نفر از جوانان مسلمان خواندن و نوشتن بياموزند.
اهميت محصل از نظر اسلام:
اهميت سعى و كوشش در راه رسيدن بهر هدفى باندازه اهميت همان هدف است و چون هر انسانى با فطرت خدادادى خود اهميت علم و دانش را در عالم انسانيت از هر چيز بالاتر مى‏داند ارزش محصل بالاترين ارزشها خواهد بود و نظر باينكه اسلام دينى است كه بر اساس فطرت استوار است بدون ترديد بالاترين ارزشها را به محصل مى‏دهد. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمود:
كسيكه در راه تحصيل علم باشد محبوب خدا است.
با اينكه جهاد يكى از پايه‏هاى دين است و اگر پيغمبر يا امام دستور جنگ دهد عموم مسلمانان بايد در جنگ شركت كنند كسانيكه مشغول تحصيل علوم دينى هستند از اين حكم معافند، و بايد پيوسته عده كافى از مسلمانان در مراكز علمى بتحصيل علم بپردازند.
خداى متعال مى‏فرمايد:
و ما كان المؤمنون لينفروا كافه فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون سوره توبه آيه 122
خلاصه ترجمه:
مسلمانان نبايد همگى براى جهاد بيرون روند بلكه بايد از هر فرقه گروهى بسوى مراكز علمى كوچ كرده حقايق دين را بدست آورند و پس از مراجعت، قوم خود را بتعاليم اسلام آشنا سازند.
اهميت معلم و آموزگار:
از بيانى كه در خصوص دانش و دانش پژوه گذشت ارزش آموزگار نيز از نظر اسلام روشن مى‏شود.
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد:
هر كس بمن چيزى آموخت مرا بنده خود كرده است.
و باز مى‏فرمايد: مردم سه دسته مى‏باشند:
اول عالم ربانى.
دوم آنكه براى نجات خود و ديگران بتحصيل علم مى‏پردازد.
سوم كسانيكه از دانش و خرد عارى هستند ايشان مانند مگسهائى هستند كه بسر و صورت چهارپايان مى‏نشينند و با هر بادى كه مى‏وزد اين سو و آن سو مى‏روند (يا از هر سو بوى كثافتى بشنوند بآن سو مى‏دوند).
وظيفه معلم و شاگرد:
قرآن كريم علم و دانش را حيات و زندگى حقيقى انسان مى‏شناسد چه اگر دانش نبود انسان با جماد و مرده هيچ فرقى نداشت.
بنابراين دانش‏آموز بايد معلم خود را كانونى از زندگى تصور كند كه تدريجاً زندگى واقعى خود را از وى دريافت مى‏دارد و از اينجهت بايد خود را زنده او بداند و در احترام و تعظيم او كوتاهى نكند و در پذيرفتن تعليم و تربيت او اگرچه همراه با خشونت و تندى باشد سرسختى نشان ندهد و در حضور و غيبت و زندگى و پس از مرگ او در بزرگداشت وى كوتاهى نكند.
همچنين معلم بايد خود را مسؤل زندگى شاگرد بداند و نا هنگاميكه او را بپايه يك انسان زنده و با افتخار نرسانيده خسته نشود و آرام نگيرد.
اگر گاهى دانش‏آموز از پذيرفتن آموزش و پرورش وى كوتاهى كند دلسرد نشود و اگر در تعليم و تربيت پيشرفت كند از وى تقدير نمايد و اگر مسامحه كند با تشويق بنشاطش آورد و هرگز روحيه دانش‏آموز را با گفتار و رفتار خود افسرده نكند.
وظيفه انسان نسبت به پدر و مادر:
پدر و مادر واسطه آفرينش فرزند و تربيت ابتدائى او مى‏باشند بدين سبب در دين مقدس اسلام بالاترين توصيه و تأكيد در اطاعت و احترام ايشان وارد شده تا جائيكه خداى متعال در كلام خود پس از ذكر توحيد باحسان والدين توصيه فرموده و مى‏فرمايد:
و قضى ربك ان لا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا سوره اسرى آيه 22.
خلاصه ترجمه: خداى تو فرمان داده است كه جز او را نپرستيد و بپدر و مادر نيكى كنيد.
و در اخباريكه گناهان بزرگ را مى‏شمارد پس از شرك، بدرفتارى نسبت به والدين شمرده شده است.
و نيز خداى متعال در ذيل آيه گذشته مى‏فرمايد:
اما يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهر هما و قل لهما قولا كريما و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه سوره اسرى آيه 23.
خلاصه ترجمه:
اگر يكى از پدر و مادر يا هر دوشان سالمند شده و بسن پيرى رسيدند به آنان كلمه زننده‏ئى مگو و بانك برايشان مزن و با احترام با ايشان سخن گوى و با مهربانى در برابرشان بال فروتنى بگستر.
چه خوش گفت زالى به فرزند خويش گر از عهد خرديت ياد آمدى نكردى در اين روز بر من جفا   چو ديدش پلنك افكن و پيل تن كه بيچاره بودى در آغوش من كه تو شير مردى و من پير زن

در دين مقدس اسلام اطاعت پدر و مادر جز در مورديكه بترك يكى از واجبات؛ يا فعل يكى از محرمات امر كنند، واجب است. و بتجربه رسيده است كه مرديكه پدر و مادر خود را مى‏رنجانند در زندگى خود خوشبخت و كامروا و بالاخره رستگار نمى‏شوند.
احترام بزرگان:
احترام پيران سالمند نيز لازم است چنانكه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود تجليل و احترام پيران تجليل و احترام خدا است.

وظيفه انسان نسبت بخويشاوندان:

خويشاوندان كه بوسيله پدر و مادر انسان رابطه نسبى دارند سبب طبيعى انعقاد اجتماع مى‏باشند و بواسطه اتحاد خون و اشتراك سلول، انسان را جزئى از يك خانواده قرار مى‏دهند. بپاس اين اتحا و ارتباط طبيعى اسلام پيروان خود را بصله رحم امر مى‏كند و در قرآن و اخبار پيشوايان دين توصيه‏هاى اكيدى در اين باره شده است؛
خداى متعال مى‏فرمايد:
و اتقوا الله الذى تساءلون به و الارحام ان الله كان عليكم رقيباً سوره نساء آيه 1
خلاصه ترجمه:
از خدائيكه همديگر را باو قسم مى‏دهيد بپرهيزيد؛ و خويشاوندان خود را رعايت كنيد؛ زيرا خداوند عالم مراقب اعمال شما است.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد:
من امت خود را به صله رحم سفارش مى‏كنم و اگر در ميان خويشاوندان يكسال راه فاصله باشد بايد پيوند خويشى را از هم نگسلند.

وظيفه انسان نسبت بهمسايگان:

چون همسايگان بواسطه نزديكى محل آسايش ارتباط بيشترى با يكديگر دارند و طبعاً در حكم يك خانواده بزرگترى مى‏باشند خوشرفتارى و بدرفتارى يكى از آنان در همسايه‏هاى ديگر بيشتر از سايرين تأثير خواهد داشت.
كسيكه در خانه خود شب را با هياهو بروز مى‏رساند بكسى كه در آنطرف شهر است آزار نمى‏رساند ولى از همسايه خود سلب آسايش مى‏كند.
توانگرى كه در كاخ زيباى خود با عيش و نوش روزگار مى‏گذراند از پيش چشم بينوايان دور دست بدور است ولى هر لحظه بدل همسايه تنگدست خود كه در كلبه گلى خزيده، آتش مى‏زند و قطعاً روزى فرا مى‏رسد كه كيفر كردار خود را بچشد، از اينرو و در شرع مقدس اسلام رعايت حال همسايه بسيار توصيه شده.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمود:
جبرئيل در خصوص همسايه آنقدر بمن سفارش كرد كه گمان بردم خداى متعال همسايه را يكى از وراث قرار خواهد داد.
و نيز مى‏فرمود:
كسيكه خدا و قيامت را قبول دارد و هرگز بهمسايه خود ظلم و ستم نمى‏كند و اگر از وى قرضى بخواهد باو مى‏دهد؛ و در غم و شادى شريك او خواهد بود، و همسايه را اگرچه كافر باشد نبايد آزرد.
و باز مى‏فرمايد:
كسيكه همسايه خود را بيازارد بوى بهشت را نخواهد شنيد و كسيكه حق همسايه را مراعات نكند از ما نيست و كسى كه سير باشد و بداند كه همسايه‏اش گرسنه است و باو چيزى ندهد مسلمان نيست.

وظيفه انسان نسبت بزيردستان و بيچارگان:

شك نيست كه تشكيل جامعه براى رفع نيازمنديهاى افراد است. و مهمترين وظيفه اعضاء هر جامعه آنست كه از درماندگان و ناتوانان دستگيرى كنند و نيازمنديهاى زندگى كسانى را كه خود توانائى رفع آنرا ندارند بوسيله‏ئى رفع نمايند.
امروز ديگر اين مسأله روشن شده است كه بى قيدى متمولين نسبت به گرفتارى افراد تنگدست بزرگترين خطرى است كه مى‏تواند جامعه‏ئى را نابود كند و توانگران خود نخستين قربانى اين خطر مى‏باشند.
اسلام چهارده قرن پيش با توجه باين خطر دستور داده كه توانگران هر سال بخشى از ثروت خود را در ميان ناتوانان قسمت كنند؛ و چنانچه با اين اندازه رفع نيازمنديشان نشد مستحب است كه براى توسعه زندگى فقيران بمقداريكه مى‏تواند در راه خدا انفاق نمايند.
خداى متعال مى‏فرمايد:
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون سوره آل عمران آيه 92.
خلاصه ترجمه:
به نيكى رستگارى نخواهيد رسيد مگر مقدارى از آنچه را كه مورد علاقه شما است در راه خدا بدهيد.
اخباريكه در خصوص خدمت بخلق رسيده بيشمار است پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمود:
خير الناس أنفعهم للناس بهترين مردم كسى است كه بيش از همه براى مردم سودمند باشد.
و نيز مى‏فرمود:
در روز رستاخيز كسى در نزد خداى متعال مقامش بالاتر است كه بيش از همه در راه خيرخواهى بندگان خدا قدم برداشته باشد.
در بلا يار باش ياران را بهمه حال بدروى روزى   تا كند فضل ايزدت يارى تخم نيكى كه اينزمان كارى

وظيفه انسان نسبت به جامعه:

چنانچه مى‏دانيم افراد انسان بدستيارى هم كار مى‏كند و در اثر آن از كار و كوشش همديگر استفاده كرده و نيازمنديهاى زندگى خود را رفع مى‏نمايند جامعه‏هائى كه از اين افراد بوجود مى‏آيد بمنزله يك انسان بزرگ است و هر يك از افراد مانند عضوى از اعضاى انسان بزرگ مى‏باشد.
هر يك از اعضاء بدن انسان كارى را كه مخصوص به خود او است انجام مى‏دهد و از منفعت كار خود بعلاوه منافع اعضاء ديگر بهرمند مى‏شود يعنى در محيط فعاليت خود منافع خود را در ضمن منافع اعضاء ديگر تأمين مى‏كند، و در شعاع زندگى ديگران بزندگى خود ادامه مى‏دهد؛ و اگر هر يك از اعضاء خودخواهى بخرج مى‏داد و بدرد ديگران نمى‏خورد مثلا جائى كه دست يا پا مشغول كار است چشم با نگاه خود با آنها همكارى نمى‏كرد، يا دهان تنها به جويدن غذا و لذت بردن از آن قناعت كرده براى رفع نيازمندى معده غذا را فرو نمى‏برد، انسان بيدرنگ بدرود زندگى مى‏گفت و در نتيجه؛ همان اعضاى خودخواه انفرادى طلب نيز مى‏مردند.
وظيفه افراد اجتماع نيز نسبت بجامعه همان وظيفه اعضاى يك انسان است يعنى آدمى بايد منافع خود را در ضمن منافع جامعه بخواهد و از كار و كوشش خود بهره‏بردارى جامعه را در نظر گيرد تا از زحمت خودش برخوردار شود و بهمه نفع برساند تا خود نيز بتواند نفعى ببرد، از حقوق همه دفاع كند تا حقوق خودش از بين نرود اين حقيقتى است كه ما با فطرت خدادادى خود مى‏فهميم و دين مقدس اسلام نيز كه بر اساس فظرت و آفرينش استوار است حكم و نظرى جز اين نخواهد داشت.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد:
مسلمانان برادر همديگر و در برابر بيگانگان بمنزله يكدست؛ يكدل و يك جهت مى‏باشند.
و باز مى‏فرمايد:
المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند.
و باز مى‏فرمايد:
من أصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم يعنى كسيكه بامور مسلمانان اهميت ندهد مسلمان نيست.
از اين جهت، در جنگ تبوك كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با لشكر اسلام بسر حد روم حركت كردند بواسطه آنكه سه نفر از مسلمانان در جنگ شركت ننمودند پس از مراجعت لشكريان اسلام وقتى آن سه نفر به استقبال رفته و بآن حضرت سلام كردند روى مبارك خود را از ايشان برگردانيده و جواب سلامشان را نداد همچنين مسلمانان روى از ايشان برتافتند و كسى در شهر مدينه حتى زنهاى ايشان با آنان سخن نگفتند بالاخره بيچاره شده بكوههاى مدينه پناه بردند و بتوبه و انابه پرداختند تا پس از چند روز خداوند توبه ايشان را پذيرفت و بداخل شهر برگشتند.
عدالت:
در قرآن و اخبار پيشوايان دين، عدالت بر دو قسم است:
فردى و اجتماعى؛ و بهر دو معنى مورد عنايت كامل آئين مقدس اسلام مى‏باشد.
عدالت فردى:
آنست كه انسان از دروغ و غيبت و گناهان بزرگ ديگر اجتناب نموده و در انجام ساير گناهان پافشارى نكند و كسيكه داراى اين صفت است عادل ناميده مى‏شود و طبق مقررات اسلامى مى‏تواند متصدى قضاوت و حكومت و پيشوائى تقليد و ساير مشاغل اجتماعى شود ولى كسيكه اين شخصيت دينى را نداشته باشد نمى‏تواند از اين مزايا بهرمند گردد.
عدالت اجتماعى:
آنست كه انسان بحقوق ديگران افراد و تفريط روا ندارد و همه را در برابر قانون الهى مساوى به‏بيند و در اجراء مقررات دينى از حق تجاوز نكند و تحت تأثير عواطف و احساسات قرار نگرفته از راه راست منحرف نشود.
خداى متعال مى‏فرمايد:
ان الله يأمر بالعدل سوره نحل آيه 90. خداى متعال بعدالت امر مى‏كند.
در آيات و روايات بيشمارى بعدالت در گفتار و رفتار امر شده و خداى متعال ستمكاران را در چند مورد از كلام خود صريحاً لعنت كرده است.
در علم اخلاق عدالت بمعنى ميانه‏روى در ملكات و صفات نفسانى است و كسى داراى اين صفت مى‏باشد كه عدالت فردى و اجتماعى را مراعات نمايد.
راستگوئى:
ارتباط افراد انسان با يكديگر كه اساس اجتماعى بشرى است بوسيله سخن گفتن برقرار مى‏شود بنابراين، سخن راست كه حقيقت پوشيده‏ئى را براى انسان كشف مى‏كند يكى از اركان ضرورى اجتماع است و فوائد مهمى كه هرگز اجتماع از آنها بى نياز نيست بواسطه سخن راست تأمين مى‏شود.
و فوائد راستگوئى را در چند جمله مى‏توان بيان نمود:
1 - راستگو مورد اعتماد همنوعان خويش است و آنان را از بررسى هر سخنى كه از وى مى‏شنود آسوده مى‏كند.
2 - راستگو پيش وجدان خود سربلند و از رنج دروغ آسوده است.
3 - راستگو بعهد و پيمان خود وفا مى‏كند و در امانتى كه باو سپرده شده خيانت نمى‏نمايد زيرا راستى در رفتار از راستى در گفتار جدا نيست.
4 - بوسيله راستگوئى بيشتر اختلافات و مشاجرات از بين مى‏رود زيرا اكثر نزاعها در اثر اين است كه يك طرف يا هر دو طرف نزاع؛ حق و حقيقت را منكر مى‏شوند.
5 - بخش بزرگى از عيوب اخلاقى و تخلف از قوانين و مقررات خود بخود از بين مى‏رود زيرا غالب مردم براى پوشانيدن همين نوع كردارها و رفتارها است كه دروغ مى‏گويند.
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد:
مسلمان واقعى كسى است كه راستگوئى را اگرچه بضرر او تمام شود بر دروغى كه از آن بهرمند مى‏شود ترجيح دهد و از اين ترجيح آسايش درونى يابد.
دروغ:
دروغ در اسلام يكى از گناهان بزرگ است كه در كلام خداى متعال در برابر آنها عذاب قطعى وعده داده شده است.
دروغ نه تنها در شرع، گناه و كردارى زشت معرفى شده بلكه از نظر عقل نيز زشتى و ناروائى آن روشن است و شيوع اين كردار ناپسنديده در جامعه در كمترين فرصتى؛ اعتماد را كه يگانه رابطه اجتماعى مردم است از بين مى‏برد و با تباه شدن چنين رابطه‏اى مردم در معنى با نهايت نگرانى كه از همديگر دارند در حال انفراد زندگى مى‏كنند اگرچه به صورت در هيئت اجتماع بچشم مى‏خورند.
مضرات دروغ:
از بيانى كه در راستگوئى گذشت مضار دروغگوئى روشن مى‏شود. دروغگو دشمن نابكار جامعه بشرى مى‏باشد و با دروغ خود كه جنايت بزرگى است، در خرابى جامعه مى‏كوشد زيرا دروغ مانند ماده مخدرى است كه نيروى فهم و شعور جامعه را كشته و حقايق را مى‏پوشاند يا مانند نوشابه الكلى است كه مردم را مست نموده و قوه عاقله را از تميز خير و شر باز مى‏دارد.
و از اينجاست كه اسلام دروغ را يكى از گناهان بزرگ شمرده و براى دروغگو شخصيت دينى قائل نيست.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
سه طايفه اگرچه نماز بخوانند و روزه بگيرند منافقند، دروغگو؛ كسيكه بوعده خودش وفا نمى‏كند و كسيكه در امانت خيانت نمايد.
و نيز اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد:
انسان وقتى لذت ايمان را مى‏چشد كه دروغ را اگرچه از روى شوخى باشد ترك نمايد.
غيبت و افتراء:
بدگوئى از ديگران و نكوهش ايشان اگر راست باشد غيبت است و اگر دروغ باشد افتراء و گاهى بهتان ناميده مى‏شود.
البته خداى متعال انسان را (جز پيامبران و امامان) معصوم نيافريده و هر كسسى بواسطه نقايصى كه دارد از لغزش مصون نيست و عموم مردم در پس پرده‏ايكه خداى متعال بحكمت بالغه خود روى اعمالشان كشيده زندگى مى‏كنند چنانكه اگر لحظه‏اى اين حجاب الهى از روى نواقص و عيوبشان برداشته شود همه از همديگر متنفر و گريزان مى‏شوند و بنياد اجتماعشان دفعه ويران مى‏گردد از اينروى خداى متعال غيبت را حرام فرموده كه از همديگر در پشت سر در امن باشند و ظاهر محيط زندگيشان آراسته جلوه كند تا تدريجاً همان زيبائى بيرونى زشتى درونى را اصلاح نمايد.
خداى متعال مى‏فرمايد:
و لا يغتب بعضكم بعضاً ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتاً سوره حجرات آيه 12 خلاصه ترجمه:
غيبت همديگر را نكنيد زيرا غيبت برادر مسلمان مانند اينست كه تن مرده و بى جان او را (كه بيخبر است) دريده بخوريد.
گناه و زشتى افتراء بمراتب شديدتر از غيبت مى‏باشد و زشتى آن پيش خرد روشن است، خداى متعال در كلام خود بدى و ناروائى آنرا مسلم و بيچون و چرا شمرده، و نيز مى‏فرمايد:
انما يفترى الكذب الذين لا يؤمنون سوره نحل آيه 105 كسانيكه افترا مى‏گويند ايمان ندارند.
تعرض به عرض مردم:
دريدن پرده عفت از نظر اسلام يكى از گناهان بزرگ است و بحسب اختلاف مورد مجازاتهاى سختى از قبيل تازيانه و قتل و رجم براى آن وضع شده است.
باز بودن راه اين كردار زشت اگرچه با رضايت طرفين باشد بنياد نسبها را كه اسلام اهميت زياد بآن مى‏دهد متزلزل و جريان احكام ارث و غير آن را متوقف مى‏سازد، و بالاخره عاطفه و علاقه پدر و مادرى و فرزندى را از اثر مى‏اندازد، و ضامن حقيقى اجتماع را كه عقله طبيعى توالد و تناسل است از ميان مى‏برد.
رشوه:
گرفتن پول يا ارمغانى در برابر حكم يا انجام دادن عملى كه وظيفه گيرنده است رشوه ناميده مى‏شود.
در اسلام، رشوه يكى از گناهان بزرگ است كه مرتكب آن از مزاياى اجتماعى دينى (عدالت) محروم و مستحق عذاب خداوندى است و كتاب و سنت باين معنى ناطقند.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) رشوه دهنده و رشوه گيرنده و كسى را كه ميان آنان واسطه است نفرين فرموده است.
و امام ششم (عليه السلام) مى‏فرمايد:
رشوه گرفتن در دادرسى برابر كفر بخدا است.
البته اينهمه نكوهش در رشوه‏اى است كه براى حكم حق يا عمل عادلانه گرفته شود، و رشوه‏اى كه در برابر حكم خلاف حق و عمل ظالمانه گرفته شد گناه آن بسى بزرگتر و سزاى آن سخت‏تر است.
حسن معاشرت:
انسان كه خواه و ناخواه در اجتماع زندگى مى‏كند از معاشرت با مردم گريزى ندارد و بى ترديد معاشرت براى اينست كه انسان وضع اجتماعى خود را حفظ نمايد و روزبروز بر ترقى و پيشرفت مادى و معنوى خود بيفزايد و مشكلات زندگى را بهتر و آسانتر حل كند.
بنابراين بايد با مردم طورى برخورد كرد كه موجب محبوبيت گردد و روز بروز بر وزن اجتماعى انسان بيفزايد و بر شماره ياران وى اضافه شود زيرا اگر مردم در برخورد با كسى سنگينى يا تلخى درك كنند در دلهاشان نفرت و دلتنگى ايجاد خواهد شد و بالاخره روزى فرا خواهد رسيد كه همه از او گريزان مى‏شوند و چنين كسى منفور و مبغوض اجتماع خواهد شد و بايد در ميان جمعيت با حال تنهائى و در وطن خود غريبانه زندگى كند و اين وضع يكى از تلخترين و ناگوارترين نمونه‏هاى تيره بختى انسان است.
اينست كه دين مقدس اسلام معاشرت نيكو را به پيروان خود توصيه فرموده و درباره آن بهترين آداب و دستورها را بيان كرده است. از آنجمله دستور داده كه مسلمانان هنگام ملاقات، بيكديگر سلام كنند و فضيلت را از كسى دانسته كه ابتدا بسلام نمايد.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در سلام بهمه كس سبقت مى‏گرفت حتى بزنان و كودكان هم سلام مى‏كرد و اگر كسى بآن حضرت سلام مى‏كرد جواب سلامش را بهتر از او مى‏داد.
خداوند متعال مى‏فرمايد:
و اذا حييتم بتحيه فحيوا بأحسن منها أوردوها سوره نساء آيه 85.
خلاصه ترجمه:
وقتى بشما سلام دادند بهتر از آن پاسخ دهيد يا عين آنرا رد كنيد. و نيز دستور داده كه انسان در برخورد با مردم تواضع و فروتنى كند و هر كس را فراخور وضع اجتماعيش احترام نمايد.
خداى متعال مى‏فرمايد:
و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هوناً سوره فرقان آيه 63 خلاصه ترجمه: بندگان شايسته خدا كسانى هستند كه با مردم تواضع و فروتنى مى‏كنند.
نكته‏اى را كه بايد متذكر شد اينست كه معنى تواضع و فروتنى نه آنست كه انسان خود را در انظار خوار و سبك كند و بانسانيت خود لطمه زند بلكه مقصود اينست كه مزايا و افتخارات خود را برخ مردم نكشد و مزاياى گزاف ديگرى بخود نبندد و مردم را سبك و ناچيز نشمارد و همچنين معنى احترام به مردم اين نيست كه مردم را بحدى احترام كند كه بتملق و چاپلوسى بكشد بلكه بايد هر كسى را باندازه مزاياى دينى و اجتماعيش ارزش دهد ببزرگان باندازه بزرگيشان احترام نمايد و ديگران را نيز برعايت انسانيت آنان اكرام كند.
و باز معنى احترام و بزرگداشت مردم نه اينست كه هر كار ناشايسته‏ئى از هر كه ديد لب فرو بندد و بگذرد يا در مجلسى كه همه اهل آن مجلس خلاف شرافت انسامى رفتار مى‏كنند يا عملى را مخالف مقررات دينى انجام مى‏دهند با آنان آميزش كند و از ترس رسوائى همرنگ جماعت شود زيرا احترام مردم در حقيقت احترام شرافت انسانى و مزيت دينى آنان است نه احترام هيكل و اندامشان و در صورتيكه شخصى شرافت انسانى و مزيت دينى خود را از بين ببرد و دليلى براى بزرگداشت وى در ميان نيست.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمود: بواسطه فرمانبردارى از ديگران نبايد معصيت خدا نمود.
همنشينى با نيكان:
انسان با اينكه بسيارى از مردمان معاشرت دارد بحسب اقتضاى زندگى ناگزير است كه با بعضى از مردم بيشتر از ديگران معاشرت كند اينان كسانى هستند كه بنام دوست ناميده مى‏شوند.
البته باعث اين دوستى نزديكى يكنوع همانندى در اخلاق يا روش يا پيشه و نظائر آنها است كه بين دو يا چند نفر وجود دارد و چون ملازمت و همنشينى كم كم عادات و اخلاق يكى از دو همنشين را بديگرى انتقال مى‏دهد از اينرو انسان بايد همنشينى نيكان را اختيار كند زيرا در اينصورت اخلاق پسنديده آنان بوى سرايت خواهد كرد و از دوستى و يارى بى شائبه و خيرخواهانه ايشان سود خواهد برد و به پايدارى دوستى ايشان دلگرم خواهد بود و گذشته از همه اينها بارزش و وزن اجتماعى خود پيش مردم خواهد افزود.
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد:
خير الاصحاب من يد لك على الخير.
بهترين ياران كسى است كه تو را به كار نيك رهبرى كند.
و نيز مى‏فرمايد:
المرء يوزن بخليله مرد با دوستش سنجيده مى‏شود.
تو اول بگو با چه كس زيستى همان قيمت آشنايان تو   كه تا من بگويم كه تو كيستى بود قيمت و ارزش جان تو

همنشينى با بدان:
نشست و برخاست با بدان و تبهكاران مايه هر گونه تيره‏بختى و بدفرجامى است و براى روشن شدن اين مطلب همين بس كه اگر از جنايتكاران و زشت كرداران مانند دزدان و راهزنان سبب انحراف و كجرويشان را بپرسيم بدون ترديد خواهند گفت همنشينى با بدان و معاشرت با آنان ما را بدين روز انداخته است. و در ميان هر هزار نفر بدكار يكى پيدا نمى‏شود كه از پيش خود راه ناشايست را انتخاب كند. اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد:
از همنشينى با بدان دورى كن چه آنكه يار بد ترا همانند خود مى‏سازد. زيرا تا تو را مانند خود نسازد بتو نمى‏پيوندد.
و نيز مى‏فرمايد:
اياك و مصادقه الفاجر فانه يبيعك بالتافه از دوستى بدكردار دورى كن زيرا تو را باندك چيزى مى‏فروشد.
با بدان كم نشين كه درمانى   خوپذير است نفس انسانى

حقوق فرزندان بر پدر و مادر:
كارهائى كه انسان بايد انجام دهد نسبت بكسيكه در نتيجه آن ذى نفع است حق ناميده مى‏شود و نسبت بكسيكه بايد آنها را انجام دهد وظيفه و حكم و تكليف ناميده مى‏شود مثلا كسيكه در مقابل اجرت براى ديگرى كارى انجام دهد. پرداختن اجرت وظيفه كارفرما و حق كارگر است؛ و اگر كارفرما اجرت را نپردازد كارگر مى‏تواند آنرا مطالبه كند و از حق خود دفاع نمايد.
چون انسان طورى آفريده شده كه زندگى وى در اين جهان جاويد نيست و خواه و ناخواه پس از چندى رخت بر مى‏بندد، خداوند براى اينكه نوع بشر را از نابودى نگهدارد روش توالد و تناسل را برقرار ساخته و افراد را بوسائل ايجاد نسل مجهز نموده و عواطف درونيش را متوجه اينكار كرده است.
در اثر همين تجهيز كامل است كه طبعاً انسان فرزند خود را پاره‏اى از خود مى‏داند و بقاء او را بقاء خود فرض مى‏كند و در راه ا سايش و كاميابى وى هر گونه تلاش و كوششى را مى‏نمايد و رنجهاى گوناگون را بر خود هموار مى‏سازد؛ زيرا نابودى شخص يا شخصيت او را نابودى شخص يا شخصيت خود مى‏داند، و در حقيقت از فرمان سازمان آفريتش كه بقاء نوع بشر را مى‏خواهد اطاعت مى‏كند. پس وظيفه پدر و مادر است كه حكمى را كه وجدان و شرع در آن متفقند در مورد فرزند اجراء نمايند و او را نيكو پرورش دهند تا انسان شايسته‏اى بار آيد و در حق او چيزى را روا دارند كه از نظر انسانيت براى خود روا مى‏دارند و اينك بقسمتى از آنها اشاره مى‏شود.
1 - از نخستين روزيكه سخن يا اشاره را مى‏فهمد پايه اخلاق پسنديده و صفات شايسته را در روان وى بنا نهاده استوار سازند، و تا مى‏توانند او را از موضوعات خرافى نترسانند و از كارهاى زشت و خلاف عفت باز دارند؛ و خود نيز نزد وى از دروغ و بدگوئى و دشنام و الفاظ ركيك اجتناب كنند؛ و در برابر وى كارهاى پسنديده كنند تا عفيف و عالى طبع بار آيد. و از خود جديت و همت و عدالت بروز دهند تا عدالت دوستى و نوع پرورى آنان از روى قانون انتقال اخلاق بوى منتقل شود و از زورگوئى و پستى همت و خودخواهى دور ماند.
2 - تا بحد تميز نرسيده در خور و خواب و ساير نيازمنديهاى زندگيش عنايت بخرج دهند و بهداشت جسمى وى را رعايت كنند تا بدنى سالم و مغز و مزاجى قوى يافته آماده تعليم و تربيت شود.
3 - از موقعيكه استعداد آموزش پيدا كند (معمولا از سال هفتم) بدست آموزگارش بسپارند و كمال سعى را مبذول دارند كه زيردست آموزگار شايسته‏اى درآيد تا آنچه مى‏شنود اثر نيك و مطلوبى در وى بگذارد و موجب تلطيف روح و تزكيه نفس و تهذيب اخلاق وى گردد.
4 - هنگاميكه سن فرزند اقتضاى آن را دارد كه در مجامع عمومى يا در ملاقاتهاى خانوادگى شركت كند براى آشنائى برسمهاى اجتماعى ويرا همراه خود بمجامع ببرند و بطرز معاشرتهاى پسنديده آشنا سازند.
حق والدين بر اولاد:
همان ندائى كه از منادى وجدان و شرع بگوش پدر و مادر رسيده آنانرا درباره اولاد موظف مى‏نمايد، همانند آنرا وجدان و شرع متوجه فرزند ساخته او را موظف مى‏سازد كه از نيكى‏هاى پدر و مادر با دست و زبان و يا هر وسيله ديگر سپاسگزارى كند.
پدر و مادر كسانى هستند كه بخواست خدا فرزند را بوجود آورده‏اند و آسايش زندگى خود را فداى آسايش روحى و جسمى او نموده، يك عمر شبها بيدارى كشيده و روزها رنج برده او را بحد يك انسان برومند رسانيده‏اند.
بسى ناجوانمردى و پست فطرتى و نمك نشناسى است كه انسان پدر و مادر را از خود بيازارد يا در روز پيرى و ناتوانى با توانائى خود از ايشان دستگيرى نكند.
پس از توحيد خداى متعال كه اولين وظيفه انسان مى‏باشد دومين وظيفه‏اى را كه اسلام براى مردم معين فرموده نيكى بپدر و مادر است:
و قضى ربك أن لا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احساناً سوره اسرى آيه 23
حاصل ترجمه:
خداى تو فرمان داده است كه خدائى را جز او نپرستيد و بر والدين نيكوئى كنيد.
بموجب وظيفه‏اى كه در اسلام مقرر شده فرزند حق ندارد بهيچ وجه پدر و مادر خود را خوار بشمارد يا كارى انجام دهد كه موجب رنجش ايشان شود، و بايد پيوسته از پدر و مادر احترام نموده و نسبت به آنان فروتنى كرده و از احسان نيكوئى مخصوصاً در موقع نيازمندى ايشان مضايقه نكند ولى بايد دانست كه رضايت ايشان فقط در مستحبات و مباحات است و در واجبات مراعات رضايت آنان لازم نيست.
حق برادران و خواهران نسبت بيكديگر:
در قرآن كريم بارها درباره خويشاوندان سفارش شده است و از قطع رحم اكيداً نهى گرديده و برادر و خواهر بعد از پدر و مادر و فرزند نزديكترين خويشاوند مى‏باشند و رابطه اجتماعى در ميان آنان طبيعى و از ساير رابطه‏ها استوارتر و ريشه دارتر است، وظيفه برادران و خواهران است كه اتصال نسبى خود را ترك نكنند و بتعاون پرداخته تا آنجا كه ممكن است بهمديگر يارى دهند و در روز نيازمندى از همديگر دستگيرى كنند؛ بزرگتران نسبت به كوچكتران مهربان و دلسوز باشند كوچكتران نيز نسبت به بزرگتران احترام نمايند.
عقوق والدين:
پدر و مادر در اجتماع خانوادگى نسبت بفرزندان بمنزله ريشه درختند نسبت بشاخه‏ها چنانكه نسل و موجوديت شاخه‏هاى درخت بسته بريشه آن است همچنين پايه‏گذار زندگى فرزند پدر و مادر وى مى‏باشد و نظر باينكه جامعه انسانى از دو طبقه والدين و اولاد تركيب يافته ريشه اصلى جامعه همان پدر و مادر مى‏باشند.
بدرفتارى با پدر و مادر و آزار رسانيدن بآنها گذشته از اينكه نهايت حق ناشناسى و ناجوانمردى است موجب انقراض انسانيت و انهدام جامعه است؛ زيرا بى احترامى فرزند نسبت بپدر و مادر از جانب پدر و مادر نيز در شكل بى مهرى و بى اعتنائى منعكس خواهد شد و از سوى ديگر چنانچه طبقه فرزند به پدر و مادر خود با چشم خوارى و پستى نگاه كنند از فرزندان خود توقع بيشتر از آنكه خود دارند نخواهند داشت و بمهربانى و دستگيريشان در روز پيرى و ناتوانى اميدوار نخواهند بود و قهراً از تشكيل خانواده دلسرد خواهند شد چنانكه در بسيارى از جوانان امروز اينحال مشاهده مى‏شود.
عموميت پيدا كردن اين طرز تفكر بطور قطع راه توالد و تناسل را مى‏بندد زيرا هرگز عاقلى عمر گرانمايه را وقت پرورش نهالى نمى‏كند كه نه ميوه‏اش را خواهد خورد و در در زير سايه‏اش خواهد نشست و نه از تماشاى آن سودى جز غم و اندوه خواهد برد. ممكن است تصور كنيم كه دولت مى‏تواند بوسيله جائزه‏هاى گوناگون مردم را به تشكيل خانواده تشويق نمايد، و بدين طريق مشكل توالد و تناسل را حل كند. ولى اين نكته را بايد متذكر بود كه هيچ طريقه و رسمى از رسوم اجتماعى كه پشتوانه طبيعى (ماند عاطفه پدر و مادرى و فرزندى) نداشته باشد قابل دوام نيست.
گذشته از اينكه رها كردن يكى از غريزه‏هاى طبيعى ناگزير انسانرا از يك رشته لذتهاى روحى پاك محروم خواهد ساخت.
عزت نفس و درستكارى:
دستگاه آفرينش كه انسان را اجتماعى و نيازمند بتعاون آفريده است او را طورى مجهز نموده كه در محيط اجتماع با نيروى شخصى خود مى‏تواند گليم خود را از آب بيرون كشيده از بهره كاريكه انجام مى‏دهد چرخ زندگى خود را بگرداند.
تأمل در بيان گذشته جاى ترديد باقى نمى‏گذارد كه صفت عزت نفس عبارت از آنست كه انسان در زندگى از نيروهاى خدادادى استفاده كند و در راه رسيدن به مقاصد خويش آنها را بكار اندازد و به نيروى ديگران تكيه نكند، و اين خود يكى از اخلاق فطرى و پسنديده انسان است.
عزت نفس سدى است كه انسان را از زندگى پست و بسيارى از كارهاى ناروا و كردارهاى زشت نگه مى‏دارد؛ كسيكه عزت نفس ندارد و چشم بدست اين و آن دوخته بآسانى مى‏تواند اراده و شخصيت خود را بديگران بفروشد؛ و بطمع نوائى ناچيز هر چه بگويند آن كند؛ و هر چه از او بخواهند اگرچه آزادى فطرى و آبرو و عزت و شرافت باشد نثار كند.
غالب جنايتها مانند آدمكشى و راهزنى و دزدى و جيب برى و خيانت و دروغگوئى و چاپلوسى و وطن فروشى و اجنبى پرستى و مانند اينها از نتايج شوم طمع و تكيه زدن بر ديگران است.
ولى كسيكه تاج افتخار و عزت نفس را بسر دارد در برابر هيچ عظمتى جز عظمت خداى متعال سر فرود نمى‏آورد؛ و در مقابل هيچ صولت و حشمتى بزانو در نمى‏آيد و هميشه از آنچه حق تشخيص مى‏دهد دفاع مى‏كند.
عزت نفس بهترين وسيله‏اى است كه مى‏توان با آن صفت درستكاريرا بدست آورده حفظ نمود.
احسان و دستگيرى از درماندگان:
اين مطلب مسلم است كه در هر جامعه‏اى درماندگان و بينوايان مستحق كمك و دستگيرى هستند.
وظيفه توانگران است كه آنها را يارى كنند و اين حق مسلم را پايمال نكنند و شرع مقدس اسلام نيز سفارشهاى مؤكد در رعايت اين حق فرموده و توانگران را موظف مى‏دارد كه از ناتوانان و درماندگان دستگيرى نمايند.
خداى متعال در قرآن مجيد، خود را نيكوكار و بخشاينده و بخشنده معرفى نموده و بندگان خود را به داشتن اين صفات پسنديده ترغيب و تشويق مى‏فرمايد، تا جائيكه مى‏فرمايد:
خدا همراه نيكوكاران است.
و نيز مى‏فرمايد:
چيزيرا كه انفاق مى‏كنيد بنفع خودتان است.
و در جاى ديگر مى‏فرمايد:
آنچه را كه انفاق مى‏كنيد بخودتان خواهد برگشت و خسارتى نبرده‏ايد.
مطالعه و دقت در وضع اجتماعى و نيز در فوائد احسان مضمون شريف اين آيات را روشن مى‏سازد زيرا در حقيقت همه قواى اجتماع براى همه افراد كار مى‏كند و در جامعه‏اى كه گروهى درمانده بر اثر دست تنگى از كار و كوشش باز مى‏مانند بهمان نسبت از توليد ثروت كاسته مى‏شود و نتايج نامطلوب آن دامنگير همه افراد مى‏شود و كار بجائى مى‏رسد كه توانگران از همه درمانده‏تر مى‏شوند.
ولى اگر توانگران با نيكوكارى و بخشش خود از درماندگان دستگيرى نمايند نتايج بسيار عالى عايدشان مى‏شود كه از آنجمله است:
1 - با اينكار در ديگران نسبت به خود ايجاد محبت كرده دل گروهى را شيفته خود ساخته‏اند.
2 - با سرمايه ناچيزى احترام زياد كسب نموده‏اند.
3 - پشتيبانى همه مردم را نسبت به خود كسب كرده‏اند زيرا مردم از نيكوكار طرفدارى مى‏كنند.
4 - از خطر روزى كه كينه و خشم تنگدستان رويهم تراكم كرده هر خشك و تر را بسوزاند ايمن مى‏باشند.
5 - همان مال ناچيزى كه در انفاق خرج كرده‏اند بواسطه براه افتاد چرخ اقتصاد جامعه مضاعف شده بخودشان برمى‏گردد.
آيات و روايات در فضيلت انفاق در راه خدا و تحريص و ترغيب بر آن بى شمار است.
تعاون:
مسأله احسان و نيكوكارى كه ذكر شد يكى از شعبه‏هاى مختلف تعاون است كه اساس اجتماع بشرى است چه حقيقت اجتماع، دست بدست هم دادن افراد است كه بواسطه كمكى كه بهمديگر مى‏كنند كار همه درست گردد و زندگى همه استوار شود و نيازمندى همه رفع شود. نبايد تصور كرد كه دين مقدس اسلام نيكوكارى را تنها در مال خواسته بلكه دستگيرى از هر درمانده‏اى اگرچه نياز مالى نداشته باشد مطلوب دين مقدس اسلام و هم يكى از خواسته‏هاى وجدان انسان است.
نادانى را دانش آموختن؛ نابينائى را دست گرفتن؛ گمراهى را راهنمائى كردن، افتاده‏اى را كمك كردن و... همه از مصاديق احسان و نيكوكارى است و از تعاونى است كه ما در نخستين روز تشكيل اجتماع اعتبار آن را تصديق كرده و امضاء نموده‏ايم و پر روشن است كه اگر انسان بخشى از كارهاى فرعى را انجام ندهد كارهاى اساسى را انجام نخواهد داد و اگر وظايف جزئى غير مهم را رعايت نكند زير بار وظائف كلى و مهم نخواهد رفت.
اقدام در خيرات و مبرات:
پسنديده بودن نيكوكارى براى نتيجه‏هائى است كه از آن حاصل مى‏شود و البته هر چه اين نتايج و آثار؛ همگانى‏تر و پاينده‏تر باشد نيكوكارى خود نيز پسنديده‏تر و عالى‏تر خواهد بود معالجه يك بيمار، نيكوكارى و احسان است ولى ساختن و براه انداختن بيمارستانى كه روزانه صدها بيمار را معالجه كند با آن قابل سنجش نيست. تعليم يك دانشجو پسنديده است ولى هرگز بپايه تأسيس يك مؤسسه‏اى كه سالانه صدها دانشمند بيرون مى‏دهد نخواهد رسيد؛ اينست كه اوقاف عامه و خيرات و مبرات همگانى از مراتب عاليه احسان و نيكوكارى است.
در زبان شرع از اين خيرات عمومى بصدقه جاريه تعبير مى‏شود. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: دو چيز اسباب سربلندى مرد است: يكى فرزند صالح و ديگرى جاريه و چنانكه از كتاب و سنت معلوم مى‏شود تا صدقه جاريه برپاست خداى متعال در حق كسيكه آنرا صدقه كرده حسنات مى‏نويسد.
تعدى بر مال يتيم:
همان اندازه كه نيكى به مردم عقلا و شرعاً پسنديده است بدى به بندگان خدا نيز ناروا و نكوهيده مى‏باشد ولى در شرع مقدس اسلام از چند مورد از مورد ظلم و اجهاف به شدت نهى شده كه يكى از آنها تفريط در مال يتيم است.
اسلام خوردن مال يتيم را يكى از گناهان بزرگ شمرده و در قرآن كريم تصريح شده كه كسى كه مال يتيمى را مى‏خورد در حقيقت آتش مى‏خورد و بزودى داخل آتش برافروخته‏اى خواهد شد. و چنانكه بيانات ائمه هدى مى‏رساند سبب اين همه تأكيد اين است كه اگر به شخصى سالمند ستمى رسد ممكن است در مقام مخاصمه برآمده از حق خود دفاع كند ولى يتيم خردسال از دفاع عاجز مى‏باشد.
قتل نفس:
يكى ديگر از موارد ظلم كه در شرع مقدس اسلام بسيار ناپسنديده و نكوهيده است قتل نفس و كشتن بيگناه است.
قتل نفس يكى از گناهان بزرگ مى‏باشد و خداى متعال در كلام خود كشتن يك انسان را با كشتن همه مردم برابر مى‏گيرد، و اين نيست مگر از اين راه كه كشنده انسان سر و كار با انسانيت دارد و انسانيت در يك نفر و هزار نفر يكسان است.
نوميدى از رحمت خدا:
يكى از خطرناكترين گناهان در اسلام نوميدى از رحمت خدا است.
خداى متعال مى‏فرمايد: قل يا عبادى الذين أسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعاً انه هو الغفور الرحيم سوره زمر آيه 54.
خلاصه ترجمه: بگو اى بندگان من كه به خود ستم كرده‏ايد از رحمت و آمرزش من نوميد نشويد زيرا خدا آمرزنده و مهربان است و اگر توبه كنيد هر گناهى را مى‏آمرزد.
در جاى ديگر نوميد از رحمت را كافر مى‏شمارد و جهتش اين است كه اگر كسى از رحمت و آمرزش خدا نوميد شود ديگر محرك درونى ندارد كه در زندگى خود كار خوب و پسنديده‏اى انجام دهد يا از گناهان بزرگ و كوچك و كردارهاى زشت و ناروا اجتناب ورزد، زيرا محرك اصلى در اين دو چيز اميد رحمت و نجات از عذاب خدا است و اين اميد در چنين آدمى وجود ندارد و اين فرد با كافرى كه پايبند به هيچ دين و آئين نيست از جهت حالت قلبى و صفات درونى كمترين فرقى ندارد.
فرار از جهاد و دفاع:
فرار از ميدان جنگ و پشت بدشمن كردن معمايش اينست كه گريزنده جان خود را پرارزش‏تر و گرامى‏تر از زندگى جامعه مى‏داند، و در حقيقت تسليم كردن مقدسات دينى و جان و عرض و مال جامعه است بدشمنى كه همه شئون زندگيشان را تهديد مى‏كند.
بدين سبب فرار از جهاد و دفاع يكى از گناهان بزرگ شمرده شده و خداى متعال در كلام خود براى فرار كننده صريحاً وعده آتش داده است چنان كه مى‏فرمايد:
و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفاً لقتال او متحيزاً الى فئه فقد باء بغضب من الله و مأويه جهنم سوره انفال آيه 16.
خلاصه ترجمه:
كسيكه در جهاد و دفاع پشت بدشمن كند و برگردد با خشم خداى تعالى برگشته و بازگشت وى بسوى جهنم است مگر اينكه كناره گيرد براى اينكه بهتر بتواند بجنگد يا برگردد كه در ميان ياران خود جاى گرفته با دشمن بجنگد.
دفاع از آب و خاك
بنابر آنچه گذشت دفاع از جامعه اسلامى و خانه و كاشانه مسلمانان يكى از مهمترين واجبات اسلامى است.
خداى متعال مى‏فرمايد:
و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات بل احياء ولكن لا تشعرون سوره بقره آيه 154.
خلاصه ترجمه: كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند مردگان نخوانيد آنان زنده هستند ولى شما درك نمى‏كنيد.
داستان مردانيكه در آغاز پيدايش اسلام جان بكف گرفته به جنگهاى خونين مى‏شتافتند، و شهدائى كه در خون پاك خود آغشته مى‏شدند، بسيار حيرت‏انگيز و در عين حال عبرت‏آميز است اينان بودند كه با خون پاك و تنهاى چاك چاك خود پايه اين آئين مقدس را استوار ساختند.
دفاع از حق:
دفاع ديگرى كه بسى عميقتر و وسيع‏تر از دفاع آب و خاك مى‏باشد دفاع از حق است كه يگانه هدف آئين مقدس اسلام مى‏باشد. ريشه‏دارترين مقصد اين روش خدائى احياء حق و حقيقت است و بهمين نظر اين آئين پاك دين حق ناميده شده يعنى دينى كه از آن حق است و جز حق در بر ندارد، و چيزى را جز حق هدف قرار نمى‏دهد.
خداى متعال در وصف كتاب خود كه جامع همه حقايق است مى‏فرمايد: يهدى الى الحق و الى الطريق مستقيم سوره احقاف آيه 30 قرآن راهنمائى مى‏كند بسوى حق و بسوى راهى كه هيچگونه تناقض و تضاد در آن نيست.
اينست كه بر هر فرد مسلمان لازم است كه حق را پيروى كند و حق گويد و حق شنود و با جميع قواى خود و از هر راه كه ممكن است از حق دفاع كند.
خشم و غضب:
خشم حالتى است در انسان كه اگر بروز كند او را بفكر انتقام مى‏اندازد و راحتى درون را در گرفتن انتقام نشان مى‏دهد و چنانچه انسان در اين حال كمترين سستى در مهار كردن نفس خود ورزد بيدرنگ عقل سليم وى مقهور خشم مى‏شود و هر زشت و ناروائى و ناشايسته و ناسزائى در نظرش درست مى‏آيد و بجائى مى‏رسد كه بواسطه آن از هر درنده‏اى درنده‏تر و از هر آتشى سوزنده‏تر مى‏گردد.
در اسلام سفارشهاى مؤكدى در جلوگيرى از طغيان اين حال رسيده و نكوهش بسيارى از متابعت آن شده است، خداى متعال عنايت زيادى نسبت بكسانيكه غيظ خود را فرو مى‏برند و در حال خشم بردبارى بكار برده عفو مى‏كنند فرموده است.
چنانكه مى‏فرمايد:
و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس سوره آل عمران آيه 134 آنانكه غيظ خود را فرو برده از مردم عفو و اغماض مى‏كنند.
و در علامت مؤمنان مى‏فرمايد:
و اذا ما غضبوا هم يغفرون سوره شورى آيه 37 مؤمنان كسانى هستند كه وقتى خشمناك مى‏شوند مى‏بخشايند.

وجوب كار و اهميت حرفه و صنعت:

فعاليت و كار؛ پايه و اساسى است كه نظام آفرينش روى آن استوار مى‏باشد و آنست كه ضامن بقاء هر آفريده‏اى است. خداى متعال آفريده‏هاى خود را مناسب حال هر يك با وسائلى مجهز كرده كه با بكار انداختن آنها منافع را جلب و مضار را از خود دفع كند.
انسان كه شگفترين و پيچيده‏ترين نقش آفرينش است نيازش از ديگر آفريدگان بيشتر مى‏باشد و بدين سبب بفعاليت بيشترى احتياج دارد تا بوسيله آن حوائج بيشمار شخصى خود را رفع نمايد و هم نظام خانوادگى را كه طبعاً بايد تشكيل دهد سراپا نگهدارد.
اسلام كه دينى است فطرى و اجتماعى، بهمين ملاحظه كسب و كار را واجب شمرده و براى افراديكه بيكار مى‏نشينند ارزشى قائل نشده است.
در اسلام هر فرد بايد طبق سليقه و ذوق خود يكى از اينهمه حرفه و صنعت كه خداى متعال فكر انسان را بسوى آنها هدايت فرموده است انتخاب كند و از اينراه روزى خود را بدست آورد و بارى از بارهاى اجتماع را بدوش كشيده در آسودگى مردم بكوشد.
خداى متعال مى‏فرمايد:
و أن ليس للانسان الا ما سعى سوره نجم آيه 39.
خلاصه ترجمه:
انسان تنها بوسيله كوشش و كار مى‏تواند بجائى برسد.
و از اينجاست كه بيكارى در اثر تنبلى در اسلام شديداً ممنوع است.
مضار بيكارى:
از بيان گذشته روشن شد كه كار و كوشش راهى است راست كه آفرينش پيش پاى انسان گذاشته تا با پيمودن آن، سعادت زندگى خود را دريابد و البته انحراف از مجراى خلقت و طبيعت اگرچه بسيار كم هم باشند جز بضرر انسان تمام نخواهد شد و در اين صورت انحراف از امرى كه اساس نظام زندگى روى آن استوار است جز بدبختى دنيا و آخرت در بر نخواهد داشت.
از اينجا است كه امام هفتم (عليه السلام) مى‏فرمايد:
در كارها اظهار سستى و خستگى مكن وگرنه دنيا و آخرت را از دست مى‏دهى.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) كسانيرا كه به بيكارى خو كرده سنگينى زندگى خود را بدوش ديگران مى‏اندازند لعنت فرموده است.
امروز از راه سنجشهاى روانى واجتماعى بخوبى روشن شده است كه قسمت اعظم مفاسد اجتماعى از بيكارى برمى‏خيزد. بيكارى است كه چرخ اقتصادى و فرهنگى جامعه را از گردش باز مى‏دارد و هر گونه انحطاط اخلاقى و خرافه پرستى را رواج مى‏دهد.

كشاورزى و منافع آن:

كشاورزى كه بوسيله آن مواد غذائى جامعه تهيه مى‏شود بواسطه اهميتى كه دارد يكى از پسنديده‏ترين حرفه‏هاى انسانى است و بهمين سبب در اسلام تأكيد زيادى در اتخاذ اين شغل وارد شده است.
امام ششم (عليه السلام) مى‏فرمايد:
روز قيامت مقام كشاورزان از هر مقامى بالاتر است.
امام پنجم (عليه السلام) مى‏فرمايد:
هيچ كارى از زراعت بهتر و فائده آن عمومى‏تر نيست زيرا نيكوكار و بدكار، چرنده و پرنده از آن نفع مى‏برند و بزبان حال كشاورز را دعا مى‏كنند.

اعتماد بنفس:

بارها در بخش اعتقادات تذكر داده شد كه برنامه عمومى اسلام اينست كه انسان جز خداى يگانه كسيرا نپرستد و بكسى جز وى كه پروردگار جهان است كرنش نكند و سر تعظيم فرو نياورد.
همه و همه، آفريدگان و پروردگان خدا مى‏باشند و روزى او را مى‏خورند و كسى را بر كسى حق تقدم نيست مگر آنچه بسوى خدا برگردد.
هر فرد مسلمانى بايد بنفس خود اعتماد داشته باشد و از استقلالى كه خداى متعال بوى داده استفاده كند و وسائلى را كه بوى ارزانى داشته بكار اندازد و راه زندگى را به پيمايد نه اينكه بديگران اميد بسته و هر روز شريكى براى خدا بگيرد و بت تازه‏اى بتراشد.
خادم بايد بداند كه نان خود را مى‏خورد نه نان مخدوم را، كارگر بايد بداند كه بهره دسترنج خود را مى‏برد نه بخشش رايگان كارفرما يا ارباب خود را؛ هر كارمندى بايد ايمان داشته باشد كه مزد كار خود را مى‏برد نه عطيه و هديه رئيس يا اداره مربوط يا دولت يا جامعه را.
بالاخره انسان آزاد نبايد جز خدا بكسى اميد بسته و كرنش كند وگرنه در باطن همان پستى و بردگى شرك را خواهد داشت كه بت پرستان در ظاهر دارند.
مضار زندگى اتكالى:
زندگى اتكالى يعنى باميد و پشتيبانى ديگران زيستن در حقيقت از دست دادن افتخار انسانى و شرافت استقلال و آزادى و منشأ همه گونه بزه و زشتكاريهاى اجتماعى است كه از خوارى و پستى سرچشمه مى‏گيرد.
كسيكه باميد ديگران نشسته چشم بدست اين و آن مى‏دوزد در حقيقت اراده و شعور خود را در اين راه مى‏فروشد، بايد تملق كند؛ بايد هر چه بخواهند و بگويند (حق يا باطل؛ زشت يا زيبا) انجام دهد. به هر عار و ننگى تن در دهد، بيگانه پرستى نمايد، بهر ستم و ناروائى راضى شود، و بالاخره همه حدود و مقررات انسانى را بهيچ شمرد.
سؤال در غير حال ضرورت در اسلام حرام است و مساعدت مالى فقرا كه جزء مقررات اسلامى است تنها شامل حال فقيرانى است كه مزد كارشان با مخارجشان برابرى نمى‏كند يا از كار بازمانده‏اند.

كم فروشى:

از نظر اسلام كم فروشى يكى از گناهان بزرگى است كه خداى متعال در كلام خود مرتكبين آن را سرزنش و تهديد مى‏كند و مى‏فرمايد:
ويل للمطففين... يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم سوره مطففين آيه 1 خلاصه ترجمه:
واى بر كم فروشان... آيا اينان نمى‏دانند كه براى روز بزرگى برانگيخته خواهند شد؟
كم فروش علاوه بر اينكه بمردم ستم كرده اموالشان را از راه دزدى مى‏ربايد اطمينان و وثوق مردم را از خود سلب و تدريجاً مشتريان و بالاخره سرمايه خود را از دست مى‏دهد.

ظلم و ستمگرى:

خداى متعال در كلام آسمانى خود صدها بار از ظلم ياد كرده و از اين صفت پست كه خوى درندگان است نكوهش فرموده (در دو سوم سوره هاس قرآن كريم كه مجموعاً صد و چهارده سوره مى‏باشد از ظلم سخن بميان آمده).
كسى را نمى‏توان پيدا كرد كه با فطرت خود بدى و ناروائى ظلم را درك نكرده باشد يا كم و بيش نداند كه از ظلم و ستم چه مصيبتهاى دردناكى به پيكر جامعه بشرى وارد شده و چه خونهائى روان گرديده و چه خانه‏هائى بر باد رفته است.
بتجربه قطعى رسيده است كه كاخ ستم هر چه محكم باشد پايدار نيست و زود يا دير بر سر ستمكاران فرو خواهد ريخت. خداى متعال مى‏فرمايد:
ان الله لا يهدى القوم الظالمين سوره انعام آيه 144.
خلاصه ترجمه:
البته ستمكاران را بمقصد نهائى‏شان نخواهد رسانيد.
و اولياء دين فرموده‏اند:
سلطنت و ملك با كفر باقى مى‏ماند ولى با ظلم و ستم پايدار نخواهد بود.

ايذاء مردم و شرارت:

ايت دو صفت بهمديگر نزديكند زيرا ايذاء رسانيدن اذيت و رنج است به ديگران از راه زبان مانند دشنام دادن و گفتن سخنى كه ديگران را برنجاند، يا از راه دست مثل كارى كه مردم را ناراحت كند. و شرارت انجام دادن كارهائى است كه براى مردم ايجاد شر كند.
بهر حال اين دو صفت نقطه مقابل آرزوئى قرار دارند كه انسان اجتماع را براى رسيدن بآن بوجود آورده است؛ و آن آسايش زندگى و آرامش خاطر مى‏باشد.
و از اينجا است كه شرع اسلام كه صلاح جامعه را درجه اول اهميت قرار مى‏دهد آنها را تحريم كرده است چنانكه خداى متعال مى‏فرمايد:
و الذين يؤذون المؤمنين و المؤمنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتاناً و ائماً عظيماً سوره احزاب آيه 58.
خلاصه ترجمه:
كسانيكه مردان و زنان مسلمان را بى جهت اذيت مى‏كنند بار بهتان و گناه بزرگى را بدوش گرفته‏اند.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد:
كسيكه مسلمانى را اذيت كند مرا اذيت كرده است و اذيت من اذيت خدا است، چنين كسى در توراه و انجيل و قرآن لعنت شده است.

سرقت

دزدى پيشه زشت و ناروائى است كه امن مالى جامعه را تهديد مى‏كند و بديهى است كه ماده اولى زندگانى انسان مال و ثروتى است كه بقيمت عمر خود آنرا بدست مى‏آورد و بواسطه امن، حصارى بدور آن مى‏كشد كه از گزند هر گونه تعدى و تجاوز مصون بماند و پشتوانه و پشتيبان زندگى جامعه باشد البته شكستن اين حصار و مختل ساختن اين نظم، تباه ساختن سرمايه عمرى است كه در راه بدست آوردن آن مصرف شده است و سبب از كار انداختن قسمت اعظم فعاليت مردم و برديت دست آنها است.
اينست كه اسلام در مجازات اين عمل نفرت بخش كه وجدان خود دزد نيز بخيانت بودن آن گواهى مى‏دهد مقرر داشته كه دست وى (چهار انگشت از دست راست) را ببرند.
خداى متعال مى‏فرمايد:
و السارق و السارقه فاقطعوا ايديهما جزاء بما كسبا سوره مائده آيه 38.
خلاصه ترجمه:
دست دزد را ببريد و او را بسزاى كردارش برسانيد.

وظيفه‏شناسى

اينهمه وسائل زندگى بيرون از شمار كه امروز در دسترس انسان مى‏بينيم در راه تحصيل و استفاده از آنها روز و شب مى‏كوشيم؛ از نخستين روز در دسترس انسان نبوده و تدريجاً در اثر فعاليت بشر بوجود آمده مورد استفاده قرار گرفته است.
ولى در هر صورت بشر از انسان اولى گرفته تا انسان متمدن امروزى هرگز از كار و كوشش آرام ننشسته و براى تهيه وسائل زندگى با فطرت خدادادى خود مى‏كوشيده است.
زيرا انسانى كه نيروى وجودى او از فعاليت بيفتد و ابزار و جهازات داخلى و خارجى او مانند چشم و گوش و دهان و دست و پا و همچنين مغز و قلب و ريه و كبد او؛ از كار بماند جز مرده نخواهد بود.
از اينجا است كه انسان نه تنها از راه ناچارى كار مى‏كند بلكه از اين جهت كه انسان است فعاليتهاى گوناگون از خود بروز مى‏دهد؛ و براى اينكه با شعور انسانى خود درك مى‏كند كه هر راه كه هست بايد سعادت و خوشى زندگى خود را تأمين كند، بكار و كوشش مى‏پردازد و در راه خواسته‏هاى خود قدم بر مى‏دارد و هم از اينجا است كه انسان در هر محيطى و با هر روشى زندگى نمايد؛ دينى يا غير دينى؛ قانونى يا استبدادى و شهرى و يا بيابانگردى، براى خود يك رشته تكاليف و وظائفى (كارهائيكه انجام دادن آن در زندگى لازم است) حس مى‏كند كه انجام دادن آنها آرزوهاى واقعى انسانيت را بر مى‏آورد و براى وى زندگى خوش و آسوده و سعادتمندانه‏اى را مهيا مى‏سازد.
و البته ارزش اين تكاليف و وظائف كه تنها طريق سعادتمندى است قيمت و ارزش خود انسانيت است كه ما پر ارزشتر و گرانبهاتر از آن كالائى تصور نمى‏نمائيم و آن را با هيچ كالاى ديگرى عوض نمى‏كنيم.
بنابراين وظيفه‏شناسى و انجام آن مهمترين مسئله عملى است كه انسان در زندگى خود با آن روبرو است.
زيرا اهميتش همان اهميت خود انسان مى‏باشد و كسيكه از انجام وظائف مسلمه خود سرباز مى‏زند يا گاهى كوتاه مى‏آيد بهمان اندازه از مقام والاى انسانيت سقوط مى‏نمايد و طبعاً به پستى و بى ارزشى خود اعتراف مى‏كند؛ و يا هر تخلفى كه مى‏ورزد ضربت تازه‏اى به پيكر جامعه خود و در حقيقت به پيكر خود وارد مى‏سازد.
خداى متعال در كلام خود مى‏فرمايد:
و العصر ان الانسان لفى خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر سوره عصر آيه 3.
و نيز مى‏فرمايد:
ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس سوره روم آيه 41.

اختلاف نظر روش‏ها در تشخيص وظيفه:

اهميت شناختن وظيفه و انجام آن در جهان انسانيت يك وظيفه‏اى است ثابت و مسلم، و هرگز انسانى نمى‏توان يافت كه با فطرت انسانى خود منكر اين حقيقت گردد.
آرى چون وظائف انسانى ارتباط كامل با سعادت زندگى انسان دارد، و دين با روشهاى غيردينى درباره زندگى انسان اختلاف نظر دارد، قهراً وظائف دينى با وظائف روشهاى ديگر اختلاف خواهد داشت.
دين معتقد است كه زندگى انسان يك زندگى نامحدود و بى پايانى است كه با مرگ از ميان نمى‏رود و سرمايه بخش پس از مرگ اين زندگى بى پايان، همان فرآورده عقائد پاك و صحيح و اخلاق پسنديده و اعمال صالحه‏اى است كه انسان در اين نشاه پيش از مرگ كسب نموده است.
از اينروى در وظائف و تكاليفى كه دين براى فرد و جامعه تنظيم كرده زندگى آن جهان جاويدان نيز در نظر گرفته شده.
دين مقررات خود را در شعاع خداشناسى و پرستش و بندگى خدا كه اثر بارز آن پس از مرگ و روز رستاخيز جلوه خواهد مرد وضع مى‏نمايد.
روشهاى غير دينى (هر چه باشد) تنها زندگى چند روزه اين جهان را در نظر مى‏گيرند و براى انسان وظائفى وضع مى‏كنند كه در سايه آنها از زندگى مادى و منابع جسمانى كه ميان انسان و ساير حيوانات مشترك است بهتر بتواند بهره‏بردارى نمايد.
و در حقيقت يك زندگى حيوانى را با منطقى كه از احساسات و عواطف چرندگان و درندگان سرچشمه مى‏گيرد براى انسان تنظيم مى‏كنند؛ و ديگر توجهى بواقع بينى انسان و زندگى جاويد و مملو از معنويات وى ندارند.
از اينجا است كه اخلاق عاليه انسانى (چنانكه تجربه قطعى نشان مى‏دهد) تدريجاً از جامعه‏هاى غير دينى رخت مى‏بندد و روز بروز انحطاط اخلاقى آنان روشنتر و آشكارتر مى‏گردد.
برخى مى‏گويند:
پايه اساس دين تقليد است و پذيرفتن بى چون و چراى يكرشته وظائف و مقررات است ولى روشهاى اجتماعى بمنطق روز قابل انطباق مى‏باشد.
كسانيكه اين سخن را گفته‏اند از اين نكته غفلت كرده‏اند كه قوانين و مقرراتى كه در جامعه اجرا مى‏گردد بايد بى چون و چرا اجرا شود.
هرگز ديده يا شنيده نشده كه افراد كشورى قوانين جاريه كشور را توأم با مناظره و گفتگوى علمى بكار ببندند، و هر كه حكمت قانونى را نفهميد از بكار بستن آن معاف و در پذيرفتن آن مختار باشد و درين جهت روش دينى و غير دينى فرق ندارند.
بلى با مطالعه اوضاع طبيعى و اجتماعى كشورى و كنجكاوى در روش عمومى آن مى‏توان به حكمت كليات قوانين آن كشور و پاره‏اى از جزئيات (نه بهمه) پى برد.
و اين خاصيت در مقررات دينى نيز هست و از راه واقع بينى و كنجكاوى در خلقت و آفرينش و نيازمنديهاى فطرى انسان مى‏توان بكليات مقررات دين كه روش فطرى است و برخى از جزئيات آنها پى برد.
قرآن كريم و روايات زيادى به تعقل و تفكر و تدبر دعوت مى‏كنند و در برخى از احكام بمصلحت اجمالى حكم اشاره مى‏فرمايد و از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و اهلبيت گرام وى اخبار زيادى در علل احكام در دست است.

دفاع و گذشت:

همانطور كه يكفرد انسان در زندگى خود شيفته خوشى و سعادت حيات است و فعاليت خود را در راه جلب آن بمصرف مى‏رساند ودر عين حال از هر سوى با خطرهاى بيشمار تهديد مى‏شود كه برخى از آنها اصل وجود و برخى سعادت و خوشى زندگى وى را هدف قرار داده‏اند و ناگزير بدفع آنها بايد پرداخت و در برابر آنها مقاومت بايد نمود.
در آفرينش انسان نيز همين دو مرحله جذب و دفع پيش بينى شده و تجهيزات مناسبى در ساختمان وجودش بعمل آمده است.
همچنين جامعه منافع وجودى دارد كه بايد جلب و تأمين شود و در معرض خطرهائى قرار دارد كه در هر حال بايد در برابر آنها ايستادگى كرد و از مقدسات زندگى دفاع نمود.
كسى كه درصدد از ميان بردن جان افراد است يا سرنگون ساختن پرچم استقلال يا كشتن آزادى ايشان را وجهه هدف خود داده دشمن جامعه است. فقر و ضعف ايمان و نادانى دشمن جامعه است و كسيكه به جامعه خود يعنى بسعادت زندگى يعنى بواقعيت انسانى خود پايبند است بايد در برابر اين دشمنان خطرناك خود، بدفاع بپردازد.
از خودگذشتگى
نمى‏توان ترديد داشت كه در قاموس وجدانى انسان اصل زندگى و زندگى شرافتمندانه بيك پايه است، و زندگى كه با شرافت توأم است و سعادت انسان را در بر ندارد زندگى نيست بلكه مرگى است بس تلختر و ناگوارتر از مرگ طبيعى، و انسانى كه براى شرافت و سعادت خود ارزشى قائل است بايد از اين زندگى پست مانند مرگ بگريزد.
انسان در هر محيطى زندگى كند و بهر روشى تمايل نمايد با نهاد خدادادى خود مى‏فهمد كه مرگ در راه آنچه تقديس مى‏كند خود سعادت است اگرچه در منطق دين اين مسئله از هر منطق ديگر روشن‏تر و از پندار و خرافه دورتر است. زيرا كسيكه بدستور دين از جامعه دينى خود دفاع نموده جان مى‏سپارد مى‏داند كه محروميتى را بخود هموار نكرده است و جان شيرين چند روزه را كه در راه خدا بذل مى‏كند يك زندگى شيرين‏تر و گران بهاتر و جاويدان بدست مى‏آورد و براستى سعادت وى قابل زوال نيست.
چنانكه خداى متعال در كلام خود مى‏فرمايد: و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون سوره آل عمران آيه 169.
خلاصه ترجمه: كسانيكه در راه خدا كشته مى‏شوند مرده نيستند بلكه زندگى جاودانى دارند و در مقام قرب از نعمتهاى خداوندى برخوردار هستند.
ولى در روشهاى غير دينى كه زندگى انسان را بهمين زندگى چند روزه گذران اين جهان منحصر مى‏دانند هرگز نمى‏توان گفت انسان پس از مرگ زنده مى‏باشد، يا سعادت و نيكبختى بدست مى‏آورد جز اينكه از راه پندار و خرافه بوى تلقين شود كه كسيكه در راه وطن يا مقدسات ملى مثلا كشته شود نام وى در فهرست جانبازان و از خود گذشتگان ملت درج و در صحيفه تاريخ با خطوط طلائى نوشته مى‏شود و براى هميشه زنده و جاويد خواهد بود.
تمجيد و تقديسى كه در اسلام از شهادت و كشته شدن در راه خدا شده از هيچ عمل صالحى بعمل نيامده، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: بالاتر از هر نيكو كارى نيكو كارى ديگرى هست تا برسد بشهادت كه بالاتر از آن نيكو كارى نيست مسلمانان صدر اسلام از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) درخواست استغفار مى‏كردند و در اثر دعاى آن حضرت بدرجه رفيعه شهادت نائل مى‏شدند؛ و بكسانى كه با شهادت از دنيا مى‏رفتند براى اينكه زنده است و نمرده گريه نمى‏كردند.

بخشش و بذل مال:

سهمى كه مال در تعديل زندگى بعهده دارد محتاج بيان نيست؛ و از اهميت آنست كه بسيارى از مردم زندگى را همان مال مى‏دانند و براى انسانى فضيلت و شرافتى جز دارائى تصور نمى‏كنند و همه فعاليت خود را در انباشتن و ذخيره نمودن پول متمركز مى‏سازند و در نتيجه همين شيفتگى و حرص گرفتار صفت بخل گرديده ديگران را محروم مى‏سازند و گاهى قدمى فراتر گذاشته به پستى و لئامت تن داده خود را نيز از بهره بردارى از مال محروم مى‏سازند، نه خود مى‏خورند نه بديگران مى‏دهند و تنها از جمع‏آورى پول لذت مى‏برند.
اشخاصى كه گرفتار صفت ناپسنديده بخل مى‏باشند (و البته گرفتاران لئامت از آنان پست‏ترند) از فطرت انسانى بكنار افتاده‏اند و در بازار زندگى ورشكسته‏اند، زيرا:
1 - در زندگى تنها سعادت و نيكبختى و آسودگى خود را مى‏خواهند و به زندگى فردى معتقدند با اينكه فطرت انسان زندگى اجتماعى را براى ما زندگى معرفى مى‏نمايد و زندگى فردى از هر راه كه باشد محكوم بشكست است.
2 - با نشان دادن قدرت بديگران خضوع مستمندان و بينوايان را بخود جلب مى‏نمايند و با اينكه بدرد دردمندان نمى‏رسند آنان را پيوسته در حال كرنش نگهداشته برده مى‏گيرند و روح بت‏پرستى را زنده مى‏دارند؛ و در نتيجه هر گونه شهامت و شجاعت و علو طبع و افتخارات انسانى از جامعه رخت مى‏بندد.
3 - گذشته از اينكه خودشان عواطف پاك مهر و مودت و انسان دوستى و دلسوزى و خيرخواهى را زير پا مى‏گذارند انواع جرم و خيانت و هر گونه پستى و رذالت را در جامعه ترويج مى‏نمايند زيرا قوى‏ترين عامل طبيعى جنايت و جرم مانند بدگوئى و بى عفتى و دزدى و راهزنى و آدم كشى، فقر و فاقه‏اى است كه در طبقه نيازمند است؛ و خشم و كينه و حس انتقامى است كه توانگران در دل گرفتاران و پريشانان جايگير مى‏شود و توانگران بخيل و لئيم دامن بر آن مى‏زنند. از اينجا است كه مرد بخيل در جامعه بحسب حقيقت دشمن شماره يك آن جامعه است و در حال گرفتار خشم و پاداش سخت خداى جهان و نفرت جهانيان خواهد بود.
در قرآن كريم آيات بسيارى در نكوهش مذمت رذيله بخل و امساك و بالعكس در مدح صفت جود و سخا و انفاق در راه خدا و دست‏گيرى بينوايان و مستمندان وارد است.
خداى متعال در كلام خود وعده مى‏دهد كه مالى را كه مورد انفاق قرار مى‏گيرد يك به ده و در مواردى تا هفتاد و تا بهفتصد و بيشتر مضاعف نموده بانفاق كنند برگداند.
و بتجربه نير ثابت شده كسانيكه دست بازدارند و جوانمردانه از نيازمندان دستگيرى مى‏كنند و نواقص جامعه انسانى را تكميل مى‏نمايند روز بروز بثروت و نعمتشان افزوده مى‏شود.
كار گره‏گشا نشود در زمانه بند   هرگز كسى نديد در انگشت شانه بند

و اگر اتفاقاً روزى بسختى بيفتند همه دلها همراه ايشان است و دستگيرى كه از ديگران كرده‏اند بصورت دسته جمعى بسوى خودشان برمى گردد.
و گذشته از اينكه با كردار خوب خود مانند يك انسان شريف وجدان خود را آرامش بخشيده‏اند و نداى آسمانى را نسبت بحقوق واجبه و مندوبه اجابت نموده‏اند؛ و عواطف پاك انسانيت را از رأفت و شفقت و انسان دوستى و خيرخواهى بكار انداخته و محبوبيت عمومى و احترامى بى شائبه كسب كرده‏اند و بالاخره خشنودى خداى متعال و سعادت جاويد را بكمترين قيمتى بدست آورده‏اند.

بذل علم:

دانش و فرهنگ ثروت غير قابل رقابتى است كه انسان در زندگى خود هرگز از وى بى نياز نيست و انسانى نمى‏توان پيدا كرد كه با فطرت انسانى خود برترى علم رابه جهل درك نكند يا باحترام اهل علم و دانشمندان قضاوت ننمايد.
خداى متعال در كلام خود فرق ميان دانا و نادان را با فرق ميان زنده و مرده و بينا و نابينا تمثيل مى‏فرمايد، و اهميتى كه در اسلام بعلم و دانش داده شده در هيچ دين و آئينى داده نشده تا آنجا كه پيغمبر اكرم مى‏فرمايد:
طلب علم بر هر مسلمانى واجب است.
و مى‏فرمايد:
علم را بخوانيد از گهواره تا لب گور و اگرچه در آن طرف جهان باشد.
و از همين نظر است كه اسلام چنانكه از بخل و امساك نهى كرده كتمان علم را نكوهش نموده بلكه كتمان علوم دينى را حرام كرده و علم را مسئول تربيت جاهل شناخته است.

مبارزه با دشمنان داخلى جامعه:

چنانكه بحكم فطرت؛ با دشمنان خارجى جامعه بايد جنگيد و از خسارت جامعه دفاع كرد همچنان با دشمنان داخلى جامعه بايد بمبارزه و جنگ برخاست. دشمن داخلى جامعه كسى است كه از روش عمومى و قوانين جاريه تخلف مى‏ورزد و بدين طريق رشته زندگى جامعه را پاره مى‏كند و نظام جاريه را مختل مى‏سازد. از اين رو است كه در جمعيت‏هاى متشكل براى حفظ نظم و جريان امور، قواى تأمينى و مجازاتهاى گوناگون براى پاداش متخلفين بكار برده مى‏شود.
اسلام نيز اضافه بر قوه اجرائى و مجازاتهاى مختلف، فريضه امر بمعروف و نهى از منكر را براى عموم افراد جامعه فرض و ايجاب نموده بدين وسيله مبارزه را عمومى‏تر و مؤثرتر ساخته است. فرق اساسى ميان اسلام و روشهاى اجتماعى ديگر اين است كه در ساير روشها تنها باصلاح افعال و اعمال مردم بذل عنايت شده است، ولى اسلام هم با افعال مردم و هم باخلاقشان اعتنا نموده و در هر دو مرحله با فساد مبارزه كرده است.
معاصى و گناهانى كه اسلام آنها را تحريم نموده اعمالى هستند كه در جامعه آثار شوم و دنباله‏هاى ناگوار دارند با اين وصف برخى از آنها مستقيماً فرد يا افرادى را كه مرتكب مى‏شوند فاسد مى‏كند و بواسطه‏اى در جامعه رخنه بوجود مى‏آورد مانند زخمهاى محلى و عارضه‏هاى عضوى كه در بدن انسان پيدا مى‏شود. غالب گناهانى كه مزاحم حال بندگى است و حقوق خدائى را تضييع مى‏كند مانند نماز نخواندن و روزه خوردن اين حال را دارد.
و برخى از آنها مستقيماً زندگى اجتماعى را تهديد نموده پيكز جامعه را از پا در مى‏آورد مانند امراضى كه مستقيماً با حيات انسان سر و كار دارد و رشته زندگى را پاره مى‏نمايد، دروغ گفتن و تهمت زدن از اين قبيل است؛ و بنظر اسلام حقوق والدين و غيبت و تعرض مردم نيز همين حكم را دارد.

پاداش عمومى گناهان بزرگ در اسلام:

اينگونه كردارهاى زشت در اسلام گناهان بزرگ ناميده شده خداى متعال در كلام خود صريحاً وعده عذاب بمرتكبين آنها داده است.
گذشته از اينكه در مورد برخى از آنها مجازاتهاى سخت وضع شده بطور كلى از مرتكبين آنها (اگرچه يكمرتبه انجام دهند) عدالت را الغاء كرده است يعنى شرافت يك عضو صالح جامعه انسانى را از ايشان سلب نموده.
كسيكه مرتكب گناه بزرگ شود عدالت خود را از دست مى‏دهد و از مزايائى كه يك عضو صالح از اعضاء جامعه مى‏تواند بهرمند گردد برخوردار نمى‏شود؛ نمى‏تواند متصدى يكى از مشاغل گوناگون حكومت اسلامى باشد؛ نمى‏تواند بمسند خلافت تكيه زند، امام جماعت نمى‏تواند باشد، شهادت وى بر نفع و ضرر كسى قبول نيست. و بهمان حال خواهد ماند تا توبه كند و با تقواى مداوم خود دوباره صفت عدالت را در خود برقرار نمايد.