ترجمه كامل الزيارات
جلد سوم

ابى القاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه القمى
مترجم : سيد محمد جواد ذهنى تهرانى

- ۲۱ -


ترجمه :
(دنباله حديث يازدهم )
و اما دخترت :
او را نزد عرش نگه داشته ، پس به او گفته مى شود: خداوند تو را درميان خلقش حاكم قرار داد، پس كسى كه به تو به فرزندانت ظلم نموده در او حكم نما به آنچه خواهى و من حكم تو را بر ايشان اجراء خواهم نمود، آن حضرت در عرصه قيامت حاضر شده و وقتى اشخاصى كه به او ظلم و ستم كرده اند.
در آن جا ايستادند امر مى كنم كه ايشان را در آتش بياندازند.
پس ظالم مى گويد: و احسرتا على ما فرطت فى جنب الله (فرياد واحسرتا بر آورد و گويد:
اى واى بر من كه جانب خدا را فرو گذارده و در حق خود ظلم و تفريط كردم ) و به دنبال آن آرزوى بازگشت به دنيا را مى كند و دو دست خود را از ناراحتى و شدت عذاب مى گزد و مى گويد: ياليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا (اى كاش من در دنيا با رسول حق راه دوستى و طاعت پيش مى گرفتم ).
يا ويلتنا ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا (واى بر من كاش فلان كافر و فلان فاسق را دوست خود قرار نمى دادم ) نيز مى گويد:
حتى اذا جاءنا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين (تا وقتى كه از دنيا به سوى ما باز آيد آن گاه با نهايت حسرت مى گويد: اى كاش ميان من و آن شيطان فاصله اى به دورى مشرق و مغرب بود كه او همنشين بسيار بدى براى من بود).
و نيز مى گويد:
ولى ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فى العذاب مشتركون (واى ستم كاران هرگز در آن روز پشيمانى به حال شما سودى ندارد زيرا در دنيا ظلم كرديد و امروز با شياطين در عذاب دوزخ شريك هستيد)
و نيز مى گويد:
انت تحكم بين عبادك فى ما كانوا فيه يختلفون (تو خود ميان بندگان در آنچه خلاف و نزاع مى كنند حكم فرما)
پس به ايشان گفته مى شود:
آگاه باشيد: لعنت خدا بر ستمكاران باد آنانكه بندگان خدا را از راه خدا باز مى دارند و راه كج را مى طلبند و به عالم آخرت اعتقاد ندارند.
و اولين نفرى كه در ظالمين حكم نموده و ايشان را محاكمه مى فرمايد حضرت حسن بن على عليه السلام است كه در قاتل خويش به حكومت مى پردازد و سپس قنفذ (قاتل حضرت سلام الله عليهما) را مورد محاكمه قرار مى دهد پس قاتل آن حضرت و قنفذ و صاحب قنفذ را آورده سپس با تازيانه اى از آتش ايشان را مى زنند، اگر يكى از اين تازيانه در دريا بيفتد از شرق و غرب دريا به غليان و جوش آمده چنانچه اگر آن را روى كوه هاى دنيا بياندازند آنها را ذوب كرده تا خاكستر شوند با اين تازيانه ايشان را مى زنند.
سپس اميرالمومنين عليه السلام روى انگشت پاها در مقابل حق تعالى براى خصومت ودادخواهى با فلانى كه در چاه عذاب است مى ايستد، پس چاه را بر ايشان مى بندد به طورى كه كسى ايشان را نديده و آنان نيز كسى را نبينند، پس آنانكه در ولايت و دوستى اين ظالمين بودند مى گويند:
پروردگارا به ما نشان بده جن و انسى كه ما را گمراه كردند، تا ايشان را زير قدم هاى خود گذاشته تا از اسفلين باشند.
خداوند عزوجل مى فرمايد:
(ولن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فى العذاب مشتركون ).
در اين وقت ايشان با صداى بلند مى گويند: واى بر ما هلاك شديم .
آن دو نفر بر سر حوض كوثر حاضر شده و از اميرالمومنين عليه السلام درخواست آب مى كنند درحالى كه با ايشان نگهبانانى همراه هستند، پس آن دو نفر مى گويند: ما را عفو كنيد و سيرابمان نموده و رهايمان بنمائيد.
به ايشان گفته مى شود:
چون كافران آن عذاب سخت را به چشم خود نزديك ديدند رخسارشان سياه و زشت شود و به آنها گويند اين همان عذابى است كه بواسطه ظلمى كه به اميرمومنان نموديد مستحقش مى باشيد، با حالت تشنگى به جهنم برگرديد آب شما تنها حميم (آب سوزان و گرم جهنم كه از عرق دوزخيان جارى است ) و غسلين (آبى متعفن كه از پوست و گوشت اهل دوزخ جريان دارد) مى باشد و امروز شفاعت شافعين نفى براى شما ندارد.
متن :

 


12- و حدثنى محمد بن الحسن بن الوليد، عن محمد بن الحسن الصفار، عن العباس بن معروف ، عن عبد الله بن عبد الرحمن الاصم ، عن جده ، قال : قلت لابى عبد الله عليه السلام : جعلت فداك ايما افضل : الحج اول الصدقة ؟ قال : هذه مسالة فيها مسالتان ، قال : كم المال ؟ يكون ما يحمل صاحبه الى الحج ؟ قال : قلت : لا، قال : اذا كان مالا يحمل الى الحج فالصدقة لا تعدل الحج ، الحج افضل ، و ان كانت لا يكون الا القليل فالصدقة ، قلت : فالجهاد؟ قال : الجهاد افضل الاشياء بعد الفرائض فى وقت الجهاد، و قال : و لا جهاد الا مع الامام ، قلت فالزيارة ؟ قال زيارة النبى صلى الله عليه و آله و زيارة الاوصياء و زيارة حمزة ، و بالعراق زيارة الحسين عليه السلام ، قلت : فما لمن زار الحسين عليه السلام ؟ قال : يخوض فى الرحمة ، و يستوجب الرضا، و يصرف عنه السوء و يدر عليه الرزق ، تشيعه الملائكة ، و يلبس نورا تعرفه به الحفظة ، فلا يمر باحد من الحفظة الا دعاله .

 


ترجمه :
(حديث دوازدهم )
محمد بن الحسن بن وليد، از محمد بن الحسن الصفار، از عباس بن معروف ، از عبد الله بن عبد الرحمن اصم ، از جدش ، وى گفت : محضر حضرت ابى عبد الله عليه السلام عرض ‍ كردم : فدايت شوم حج افضل است يا دادن صدقه ؟
حضرت در جواب فرمودند:
اين سوال مشتمل بر دو سوال است :
الف : مالى كه آن را صدقه مى دهند چقدر است ؟
ب : آيا به مقدارى كه صاحبش را حج برساند مى باشد يا نه ؟
راوى مى گويد: عرض كردم : خير.
حضرت فرمودند:
اگر مال صاحبش را به حج برساند، صدقه معادل حج نيست يعنى اين ما را اگر صرف حج كند افضل است و اگر به اين مقدار نباشد، پس صدقه دادن افضل مى باشد.
عرض كردم : جهاد چه طور است ؟
حضرت فرمودند:
پس از فرائض جهاد در وقتش افضل اشياء است و بايد توجه داشت كه جهاد مشروع نيست مگر با دستور امام عليه السلام .
عرض كردم : زيارت چه طور است ؟
حضرت فرمودند:
زيارات عبارتند از زيارت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و زيارت اوصياء و زيارت حمزه و زيارت حسين عليه السلام در عراق ، كدام منظور تو است ؟
عرضه داشتم : چه ثوابى براى زيارت حسين عليه السلام است ؟
حضرت فرمودند:
زائر حسين عليه السلام در رحمت الهى فرو مى رود و زيارتش سبب خشنودى و رضايت حق مى باشد، بدى ها از او دفع گشته ، روزى به دنبالش بوده ، فرشتگان مشايعتش نموده ، نورى او را پوشانده كه فرشتگان حافظ و نگهبان بدين وسيله او را مى شناسد از اينرو به هيچيك فرشته نگهبان و حافظى عبور نمى كند مگر آنكه او برايش دعاء مى نمايد.
متن :

 


13- و روى احمد بن جعفر البلدى ، عن محمد بن يزيد البكرى ، عن منصور بن نصر المدائنى ، عن عبد الرحمن بن مسلم قال : دخلت على الكاظم عليه السلام فقلت له : ايما افضل : زيارة الحسين بن على او اميرالمومنين عليه السلام ؟ او الفلان و فلان ، و سميت الائمة واحدا واحدا؟، فقال لى : يا عبد الرحمن من زار اولنا فقد زار آخرنا و من زار آخرنا فقد زار اولنا، و من تولى اولنا فقد تولى آخرنا، و من تولى آخرنا فقد تولنا اولنا، و من قضى حاجة لاحد من اوليائنا فكانما قضاها لاجمعنا، يا عبد الرحمن احبنا و حب من يحبنا و احب فينا، و احبب لنا و تولنا و تول من يتولانا، و ابغض من يبغضنا، الا و ان الراد علينا كالراد على رسول الله جدنا، و من رد على رسول الله صلى الله عليه و آله فقد رد على الله ، الا يا عبد الرحمن و من ابغضنا فقد ابغض محمدا و من ابغض محمدا فقد ابغض الله ، و من ابغض الله عزوجل كان حقا على الله ان يصليه النار و ماله من نصير.

 


ترجمه :
(حديث سيزدهم )
احمد بن جعفر بلدى روايت كرد از محمد بن يزيد بكرى ، از منصور بن مدائنى ، از عبد الرحمن بن مسلم وى گفت : بر حضرت كاظم عليه السلام داخل شده و محضرش عرض ‍ كردم :
زيارت حضرت حسين بن على عليه السلام افضل است يا زيارت اميرالمومنين عليه السلام يا فلان و فلان و يك يك اسامى ائمه عليه السلام را بردم ؟
حضرت به من فرمودند:
اى عبد الرحمن ، كسى كه اول نفر ما را زيارت كند پس محققا آخرين ما را نيز زيارت كرده و بالعكس اگر آخرين نفر ما را زيارت كند اولين نفر از ما را نيز زيارت كرده ، و كسى كه اولين نفر ما را دوست بدارد قطعا آخرين نفر ما را نيز دوست دارد و كسى كه حاجتى از دوستان ما را روا كند گويا براى جميع ما حاجتى را بر آورده است ، اى عبد الرحمن ما را دوست بدار و كسى كه محب ما هست را نيز دوست بدار و دوستيت در راه ما باشد، دوست بدار براى ما بخواه ما را و بخواه كسى را كه ما را بخواهد و دشمن بدار كسى كه دشمن ما هست ، آگاه باش كسى كه ما را رد و انكار كند گويا رسول خدا كه جد ما است را انكار كرده و كسى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را انكار كند خدا را انكار كرده ، آگاه باش اى عبد الرحمن كسى كه نسبت به ما بغض و كينه داشته باشد پس نسبت به حضرت محمد بغض دارد و كسى كه نسبت به حضرت محمد بغض داشت نسبت به خدا بغض دارد و كسى كه خدا را مبغوض داشت بر خدا است كه او را به جهنم داخل كرده و برايش ياورى نمى باشد.

 


14 - حدثنى محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد، عن محمد، بن الحسن الصفار، عن العباس بن معروف ، عن عبد الله بن عبد الرحمن الاصم ، عن الحسين ، عن الحلبى (قال : قال لى ابو عبد الله عليه السلام : لما قتل الحسين عليه السلام سمع اهلنا قائلا بالمدينة يقول : اليوم نزل البلاء على هذه الامة فال ترون فرحا حتى يقوم قائمكم فيشفى صدوركم و يقتل عدوكم ، و ينال بالوتر اوتارا، ففزعوا منه و قالوا: ان لهذا القول لحادثا قد حدث ملا نعرفه ، فاتاهم خبر قتل الحسين عليه السلام بعد ذلك فحسبوا ذلك ، فاذا هى تلك اليلة التى تكلم فيها المتكلم ، فقلت له : جعلت فداك الى متى انتم و نحن فى هذا القتل و الخوف و الشدة ؟ فقال : حتى ياتى سبعون فرحا اجواب و يدخل وقت السبعين ، فاذا دخل وقت السبعين اقبلت الرايات تترى كانها نظام ، فمن ادرك ذلك الوقت قرت عينه .
ان الحسين عليه السلام لما قتل اتاهم آت و هم فى المعسكر فصرخ فزبر، فقال لهم : و كيف لا اصرخ و رسول الله صلى الله عليه و آله قائم ينظر الى الارض مرة ، و الى حزبكم مرة ، و انا اخاف ان يدعوا على اهل الارض فاهلك فيهم ، فقال بعضهم لبعض : هذا انسان مجنون .
فقال التوابون : تالله ما صنعا لانفسنا، قتلنا، لا بن سمية سيد شباب اهل الجنة ، فخرجوا على عبيد الله بن زياد، فكان من امرهم ما كان .
قال : فقلت له : جعل فداك من هذا الصارخ ؟ قال : ما نراه الا جبرئيل . اما انه لو اذن له فيهم لصاح بهم صيحة يخطف به ارواحهم من ابدانهم الى النار، ولكن امهل ليزدادوا اثما و لهم عذاب اليم ، قال : انه قدعق رسول الله صلى الله عليه و آله و عقنا و استخف بامر هوله ، و من زاره كان الله له من وراء حوائجه ، و كفاه ما اهمه من امر دنياه ، و انه ليجلب الرزق على العبد و يخلف عليه ما انفق و يغفر له ذنوب خمسين سنة ، و يرجع الى اهله و ما عليه ذنب و لا خطيئة الا وقد محيت من صحيفته ، فان هلك فى سفره نزلت الملائكة فعسلنه ، و فتح له باب الى الجنة حتى يدخل عليه روحها حتى ينشر، ان سلم فتح الباب الذى ينزل منه رزقه فيجعل له بكل درهم عشرة آلاف درهم ، و ان الله تبارك و تعالى قد ذخرها لك عنده ).
الحمد لله رب العالمين و صل الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين .

 


ترجمه :
(حديث چهاردهم )
محمد بن الحسن بن احمد بن وليد، از محمد بن الحسن الصفار، از عباس بن معروف ، از عبد الله بن عبد الرحمن اصم ، از حسين ، از حلبى ، وى گفت : حضرت ابو عبد الله عليه السلام به من فرمودند:
هنگامى كه حسين عليه السلام كشته شد اهل ما شنيدند قائلى در مدينه مى گفت :
امروز بلاء بر اين امت نازل شد ديگر سرور و شادى نخواهند ديد تا وقتى كه قائم شما قيام كند و سينه ها را با قيامش شفاء داده و دشمنانتان را بكشد، و در مقابل آن تنها مانده اى كه خونش قصاص نشد و به انتقام آن تنها مانده هايى را بكشد.
اهل ما از شنيدن اين صدا به فزع آمده و گفتند:
گوينده اين صدا را مى شناسيم كيست ، پس بعدا كه خبر شهادت حسين عليه السلام به ايشان رسيد حساب كردند دقيقا سخن و تكلم آن متكلم همان شبى بود كه روزش حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شدند.
عرض كردم : فدايت شوم : تا كى شما و ما در سوز اين كشتار و وقوع آن سوخته و در خوف و سختى بسر بريم ؟
حضرت فرمودند: تا زمانى كه هفتاد مرتبه رخنه و شكاف و فرجه پيدا شده بطوريكه بين هر فرجه و فرجه ديگر فاصله بوده و بهم متصل نباشند و وقت فرجه هفتادمين كه رسيد پرچم ها پيدا شده كه بترتيب مى آيند و سپس ايستاده و درنگ مى كنند گويا مرواريدهائى بوده كه برشته كشيده شده اند پس كسى كه آن وقت را درك كند چشمش روشن باد.
زمانى كه حسين عليه السلام كشته شد شخصى در ميدان حاضر شد در حالى كه لشگريان اهل كفر در جايگاهشان بودند، پس آن شخص فريادى بر آورد به طورى كه تمام را از هر گونه حركتى باز داشت ، پس به آنها گفت :
چگونه فرياد نكنم و حال آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله ايستاده گاهى به زمين و گاهى به حرب و جنگ شما نظر مى كنند و من خوف دارم كه خدا را خوانده و اهل زمين را نفرين كرده پس حق تعالى ايشان را هلاك كند.
بعضى از لشگريان به برخى ديگر گفتند: اين انسانى ديوانه است .
توبه كنندگان در بين لشگر گفتند: به خدا سوگند ما براى خود اين كار را نكرده بلكه بخاطر رضايت و خشنودى پسر سميه سرور جوانان اهل بهشت را كشتيم .
پس بر عبيد الله بن زياد خروج كرده و كارشان به آنجائى رسيد كه رسيد.
عرض كردم : فدايت شوم : اين فرياد كننده چه كسى بود؟
حضرت فرمودند:
ما نمى بينيم او را مگر جبرئيل عليه السلام و همين قدر بدان اگر از خداوند اذن مى داشت چنان صيحه مى زد كه جملگى قالب تهى كرده و روحشان به جهنم روانه مى شد ولى مهلتشان داد تا به گناهان خويش افزوده و عذاب اليم و دردناك را بر اى خود فراهم كنند.
عرض كردم : فدايت شوم ، چه مى فرمائيد راجع به كسى كه بر زيارت آن حضرت قدرت دارد ولى معذلك آن را ترك مى كند؟
حضرت فرمودند:
وى عاق رسول خدا صلى الله عليه و آله و عاق ما بوده و به امرى كه بايد به آن توجه مى كرد استخفاف نموده و كسى كه آن حضرت را زيارت كند خداوند متعال ماوراء حوائجش ‍ مى باشد يعنى نيازمندى هايش را بر آورده مى كند و آنچه خواسته اش مى باشد را كفايت مى كند و و نيز زيارت آن حضرت رزق را به بنده جلب كرده و آنچه را كه بايد وى خرج كند برايش باقى مى گذارد و گناهان پنجاه سال او را خدا مى آمرزد و پس از زيارت شخص به اهل خودش باز مى گردد در حالى كه هيچ گناه و لغزشى بر او نيست مگر آنكه تمام از نامه عملش محو مى شود و اگر در راه فوت كند فرشتگان بر او نازل شده و غسلش مى دهند و دربى برايش به طرف بهشت گشوده مى شود و روحش از آن داخل بهشت مى گردد و اگر سالم ماند دربى كه از آن روزى وى فرود مى آيد باز مى شود و به هر يك درهمى كه در اين سفر و زيارت صرف كرده ده هزار درهم برايش منظور شده و آنها را بر او ذخيره مى كنند و وقتى پس از مرگ محشور شد به او گفته مى شود:
در مقابل هر يك درهم ، ده هزار درهم دارى كه حق تعالى براى تو آنها را ذخيره كرده است .
پايان كتاب ترجمه كامل الزيارات تصنيف ابى القاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه القمى رحمة الله عليه بدست ناتوان سيد محمد جواد ذهنى تهرانى در روز يكشنبه هفتم ماه ذيحجة الحرام سنه يكهزار و چهارصد و هيجده هجرى قمرى نزيل قم المشرفه و از خداوند متعال تقاضا دارم كه آن را خالصا لوجهه قبول فرمايد بحق محمد و آله الطاهرين آمين يا رب العالمين .