« اياك نستعين»، راهنماي عمل
1- «اياك نستعين»؛ قطع انتظار از ديگران
«اياك نعبد» جهت را مشخص ميكند و « اياك نستعين» موانع حرکت را قطع و زنجيرها را
از دست و پا باز ميكند؛ زنجير وابستگيهايی كه مثلاً آيا كمكم ميكنند، ميگذارند
كار كنم، ديگران چه ميكنند؟ و... همه را پاره ميكند. ميگويد ميخواهند بگذارند
یا نگذارند، رفقا همراهي بكنند يا نكنند! من «اياك نعبد» خود را ميگويم.
امام ره در مرحلهاي كه ميخواست انقلاب را شروع كند، در مسألهي انجمنهاي ايالتي
و ولايتي، با علما و مراجع جهت هماهنگي جلسه تشكيل دادند. امام در آن جلسه
اطلاعيهي خود را از جيب درآوردند و گفتند: "اين اطلاعيهاي است كه امضا كردهام
و تمام است و میخواستم به اطلاعتان برسانم." و براي آنان خواندند. اين كه بيايند
حالا متني بنويسند و جملاتش را جلو و عقب كنند، اين طور نبود! ایشان جهت را مشخص
میکردند و کار را جلو میبردند.
خداي تعالي نسبت به استعانت از غير حساس است. زیرا كسي كه از غير خدا استعانت
بجويد، طبيعتاً مجبور است او را هم عبادت كند. این قانونش است؛ چون به او ميگويد
عبادتم كن تا كمكت كنم؛ اين دو قانونشان از هم جدا نيست. معمولاً در جامعه هم به
كسي كمك ميكنند كه حرف گوش كند و وقتي گوش نکرد و انجام نداد، كمك هم نميكنند.
خداي تعالي با اين آيه بر ما منت گذاشته كه منحصراً با استعانت از او، خود را از
ذلت استثمار و استعمار ديگران بيرون آوريم و آدم خودمان باشيم.
«اياك نستعين»، وابستگي به يار را كلاً قطع ميكند. بله يك وقت قيام عمومي است و
در اين صورت يار لازم است و وقتی هم جمع حاضر شد، حجّت تمام است. علي (ع) در زماني
كه مردم بعد از مرگ عثمان براي بيعت با ايشان مجتمع شده بودند، در باره ياري مردم
گفتند: «لَولاَ حُضُورُ الحَاضِر وَ قِيَامِ الحُجَّهِ بَوُجُودِ النَاصِر »:"اگر
اين جمعِ حاضر نبود و ياران حجت بر من تمام نمي نمودند ....، رشته اين كار را از
دست مي گذاشتم". در همين رابطه انبيا چنين ميگويند:«اِنْ اُرِيدُ اِلاَّ
الاِصلاَحَ مَا استَطَعتُ »:"من قصدي جز اصلاح جامعه تا آن جا كه بتوانم ندارم" ما
اراده اصلاح در حد مقدور خود داريم. يار گرفتن مربوط به استطاعت است، يار نبود باز
هم «ان اُرِيدُ اِلاَّ الاِصلاَح» بهجاي خود است. انبياء هميشه تك و تنها بهسراغ
قوم خود ميرفتند. تبليغ و امر به معروف مشروط به حد استطاعت است، اما قيام انسان
براي خود انسان، مشروط به هيچ چيز نيست.
آيهي قرآن ميگويد: «قُل اِنَّمَا اَعِظُكُم بِوَاحِدَهٍ اَنْ تَقُومُوا لِلَهِ
مَثنَي وَ فُرادَي ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِن جُنَّه اِن هُوَالاَّ
نِذِيرٌ لکم بَينَ يَدَيِ عَذَابٍ شَدِيدٍ »:"بگو من به شما يك اندرز مي دهم كه دو
دو و به تنهايي براي خدا بپا خيزيد سپس انديشه كنيد. همنشين شما هيچ گونه ديوانگي
ندارد. او شما را از عذاب سختي كه در پيش است جز هشدار دهنده اي نيست" شأن نزول آيه
"قيام لله"است و علي الاطلاق میباشد. امام ره اغلب به اين آيه استناد ميكردند.
منظور آيه سمينار گرفتن و تعداد ده نفر و چهل نفر نيست. ميگويد حداكثر دو تا،
وگرنه بصورت فردي براي خدا قيام كنيد. «ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا»:"سپس بعد از اين
قيام الهي، تفكر كنيد" در ادامه مي گويد:"دعوت كنندهي شما ديوانگي ندارد. باورتان
بشود كه دارد نسبت به عذاب شديد بحث ميكند".
«اياك نعبد» به منزلهي روشن كردن موتور کشتی براي حركت در جهت مقصود است و «اياك
نستعين» آزاد كردن طنابها از لنگرگاه است. اگر اولي باشد و دومي نباشد، كشتي حرکت
نمیکند. بسياري از انسانها مشكل در «اياك نعبد» ندارند. آدمهاي مخلص و خوبي
هستند و واقعاً خدا را ميخواهند، ولي در اياك «نستعين» مشكل دارند. «اياك نستعين»
به انسان جرأت و گستاخي و روحيه براي حركت ميدهد.
خدا ميخواهد كه مومن بدون كمك ديگران، به سمت خدا حركت كند و انتظار از هر انساني
را قطع كند. همين حالت قطع انتظار از دیگران، آزاد سازي براي حركت را فراهم ميكند.
كسي که حالت قطع انتظار از ديگران يا «اياك نستعين» در او پيدا شد، بدون كمك همگان
حتي اگر سنگ اندازي هم كنند، در مسير «اياك نعبد» پيش ميرود و عواملي از قبيل اگر
توانستم، اگر مقدورم شد، اگر محيط اجازه داد و اگر رفيق راه پيدا كردم و... ، همه
در او از بين ميرود. «اياك نستعين»، بين خالق و مخلوق ارتباطي ناگسستني ايجاد
ميكند. اگر پشت سر «اياك نعبد» اعمال صالح یا عمل به اياك نستعين نباشد، علايق و
موانع و انتظاراتي مطرح ميشود كه به آن حالت مشروط ميدهد. ولي وقتي اعمال صالح
پشت سر «اياك نعبد » بيايد، همهي انتظارات قطع ميشود.
2- «اياك نعبد»، جز با یاری خدا عملی نیست.
وقتي چيزي را عديل و مانند چيز ديگری قرار ميدهند، عظمتش را بیان ميكنند. مثلاً
خدا وقتي ميخواهد بگويد تهمت بد است، آنرا در رديف گناه آشكار ميآورد: «
وَالَّذِينَ يُؤذُونَ المُؤمِنِينَ وَ المُؤمِنَاتِ بِغَيرِ مَا اكتَسَبُوا، فَقَدِ
احتَمِلُوا بُهتَاناً وَ اِثمَاً مُبِيناَ »:"و كساني كه مردان و زنان مؤمن را بي
آنكه كار زشتي مرتكب شده باشند آزار مي رسانند، قطعاً تهمت و گناهي آشكار را گردن
گرفته اند" خداي تعالي تهمتي را كه به مردان و زنان مؤمن زده شود، در يك كفّه
ميگذارد و گناه حاصله را در كفهي ديگر قرار ميدهد. اينجا هم ميخواهد بگويد
«اياك نستعين» خيلي مهم است و آنرا در رديف اياك نعبد قرار داده است.
«اياك نعبد» آنقدر مشكل است كه جز با توفيق خدا عملي نيست و براي همين است كه اياك
نستعين حتماً بايد بدنبال آن باشد. به خدا ميگوييم كمكم كن كه بتوانم اين بار را
بردارم. در حساس بودن موضوع «اياك نعبد» همين بس كه علي (ع) در روايتي به اين مضمون
ميفرمايند:"کسی که به گویندهای گوش فرا دهد، او را عبادت کرده است. اگر گوینده از
خدا گفت، خدا را عبادت کرده و اگر از شیطان گفت، شیطان را عبادت کرده است". در اين
روايت، حضرت، عبادت را فقط ركوع و سجود ندانستهاند و میگوید گوش گرفتن كلام هم
حكم عبادت را پيدا ميكند.
3- « اياك نستعين»؛ رمز پيروزي مؤمنین.
رمز پيروزي انبيا اين بود كه به احدي وابسته نبودند و در حالتي كه هيچ كس را
نداشتند، جهاد ميكردند. «لاَیُكَلِّفُ اللهُ نَفساً۱»، آنان مكلَّف به خود بودند،
ياري پيدا بشود يا نشود، تك بمانند يا كمكشان كنند؛ زيرا برنامهشان «اياك نعبد و
اياك نستعين» بود، كارشان تعطيلبردار نبود و هر كدامشان با برنامهي مستقل پيش
ميرفتند. «اياك نعبد و اياك نستعين» هر مومني را در هر جاي دنيا به يك سلول فعال و
آتش سوزنده تبديل ميكند و گیاه مقاومی میماند که در هر زمیني که قرار بگیرد،
تکثیر میشود.
در مثل مناقشه نيست. گياهي است مثل چمن كه شیرازیها به آن مُوْر يا «چمن رو»
گويند. ريشه اي بند بند و برگ سر تيز دارد. كشاورزان از بس كه اين گياه بهسرعت در
زمين تكثير ميشود، از دستش عاجز هستند. باغي كه چمن رو شود، كشاورزان خاك آن را تا
عمق هفتاد سانتيمتر بيل ميزنند و در اصطلاح پاكَن ميكنند تا تمام ريشههاي بند
بند را بیرون آورند. اگر يكي از اين بندها در زمين بماند، فوري تكثير ميشود و مثل
اینمي ماند که کاری نکردهاند. وقتي اينها را در ميآورند، جايي ميگذارند تا خشك
شود يا آتش ميزنند. به اطرافيان هم سفارش ميكنند كه اينها را كه از زمين در
آوردهاند، يك دانهاش از دستشان در نرود. «اياك نعبد واياك نستعين» هم از مسلمان،
مومنی ميسازد كه مثل گیاه مُوْر قابل تكثير است و به اين طرف و آن طرف و موافق و
مخالف نگاه نميكند و جلو میرود.
اگر كسي به تمام شرايط «اياك نعبد و اياك نستعين» موفق شد، آن موقع از هدایت «اهدنا
الصراط المستقيم» بهرهمند مي شود. بهعبارت دیگر اول انسان در «اياك نعبد و اياك
نستعين» صادق ميشود و وقتي صادق شد، موفق به هدايت در صراط مستقيم ميگردد. معناي
اين قضيه اين است كه آن هايي كه از صراط مستقيم محروم شدند، در «اياك نعبد و اياك
نستعين»، مشكل داشتند؛ غير خدا را عبادت كردند و از غير او كمك گرفتند و نهایتاً
گرفتار مغضوبٌ عليهم یا ضالّين شدند.
4- «اياك نستعين»؛ ايده ئولوژي مؤمن
آمدن اياك نستعين بعد از اياك نعبد اشاره به اين دارد كه آن هايي كه
در«اياك نعبد» لغزيدند، بهخاطر این بوده که در اياك نستعين برايشان مشكل پيدا شده
است؛ چشم به كمك غير خدا داشتند و به اين روز نشستند. ميگويد مواظب باشيد كه از
آنها مأيوس باشيد. اخلاق و رفتار و كردار و گفتار و دوست و مجموعهي حكومتي كه در
آن زندگي ميكنید، جوري انتخاب كنيد كه همه از «اياك نستعين» نشأت گرفته باشد.
«اياك نعبد و اياك نستعين»، آيين نامهي زندگي انسان و به اصطلاح ايدئولوژي او ست.
5- توجه به امام(ع)، استعانت از خداست.
ممكن است اين مطلب كه «عبادت اشخاص، عبادت خدا است»، مقداري ثقيل باشد. اگر اين طور
است، در رابطه با اين آيه چه ميگوييد؟«فَإِذَا سَوَّيتُهُ وَ نَفَختُ فِيهِ مِن
رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ » "وقتي او را راست و درست كردم و از روحم در او
دميدم براي او به سجده بيافتيد" فرشتگان حرف خدا را قبول كردند و بر آدم سجده
كردند. سجده ي آنان چه حكمي دارد؟
«نَفَختُ فِيهِ مِن رُوحِي» سجدهي بر آدم را سجدهي بر خدا ميكند. بههمين خاطر،
ملايكه وقتي به آن سمت سجده كردند، مثل این بود که به سمت خدا توجه كردهاند. اين
سجده، از منازل بين ملايكه و خداست. کما اين كه اگر كسي از شيراز به سمت سعادت شهر
برود، به سمت مشهد هم رفته است. در دعاي توسل همين را مي گوييم: «اَلَلهُمَّ اَنِّي
اَتَوَجَهُ اِلَيكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحمَه ». يعني وقتي كه به سمت نبي(ع)
توجه كنيم، مثل اين است كه به سمت خدا توجه كرده ايم. در زيارت وارده نسبت به امام
رضا (ع) داريم: «اَلَلهُمَّ اِلَيكَ صَمَدتُ مِن اَرضِي وَ قَطَعتُ البِلاَدَ
رَجَاءَ رَحمَتِكَ ... »:خدایا از خانهام به سوي تو آمدم. نميگويد به سمت امام
رضا آمدم، ميگويد به سوي تو آمدم. چرا؟ چون امام، جزءِ منازل بين انسان و خدا است.
«مَنِ اعَتصَمَ بِكُم فَقَدِ اعتَصَمَ بِاللهِ وَ مَن اَحَبَّكُم فَقَد اَحَبَّ
اللهُ »:"كسي كه به شما چنگ زده و توجه كند، به خدا توجه كرده است و کسی که شما را
دوست داشته باشد، خدا را دوست داشته است.".
«اياك نستعين» هم اين معني را دارد كه "خدایا استعانت ميگيرم از كساني كه از تو
استعانت ميجویند "زيرا مسير استعانت آنان به تو برميگردد.
6- راه رسيدن به امام زمان چیست؟
علی(ع) در هيجدهم ذي الحجه خطبه خواندند و در ذيل این آيه صحبت كردند: «اِنَّ
اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفََّاً كَأَنَّهُم بُنيَانٌ
مَرصُوصٌ »:"خدا دوست دارد کسانی را که در راه او صف در صف چون بنايي محكم، کارزار
میکنند" حضرت گفتند مردم ميگویند که اين آيه در رابطه با مجاهدان میادین جنگ است
و منظور از سبيل الله جهاد در راه خداوند است. سپس فرمودند: «اَتَدرُونَ مَا
سَبِيلُ اللهِ، اَتَدرُونَ مَا طَرِيقُهُ، اَتَدرُونَ مَا صِرَاطُهُ»:"میدانید
سبیل و طريق و صراطِ خدا چیست؟"بعد گفتند: «اَنَا الطَّرِيق، اَنَاالسَّبِيل،
اََنَا الصِّرَاط»:"طريق منم، سبيل منم، صراط منم!»" چقدر جالب است!
صراط مستقيم در روايات به امام زمان (عجل) تعبیر شده است. حال، راه رسيدن به امام
زمان چیست؟ راه آن است كه انسان موحد باشد تا تسليم ايشان شده و در صراط ايشان قرار
گيرد. اگر غير موحد باشد، ديگران برايش مهم خواهند بود و راهش را ميزنند و قبل از
اين كه بخواهد در صراط امامش بيايد، در صراط ديگران ميرود. چرا ما وقتي به مسجد
جمكران ميرويم، نماز استغاثه يا نماز امام زمان(عجل) مي خوانيم؟ براي اين كه
استغاثه به امام زمان، استغاثه به صراط مستقيم است؟ میگوید اگر نتوانستيد در صراط
مستقيم ارتباط با ايشان را درك كنيد و دستتان به ايشان نرسيد، «اياك نعبد و اياك
نستعين» را دوبار و سه بار و چهار بار و دست آخر صد بار در نماز بگوييد! میخواهد
بگويد هر كدامتان ديديد با آقا مسأله داريد، بدانيد حتماً با خدا مسأله داريد. اول
برويد مسألهتان را با خدا درست كنيد، بعد مسأله با ايشان حل ميشود. مشكل ما همين
جاست! چون ایشان درب ورود به صراط مستقيم هستند.
«مَن اََصلَحَ فيما بَينَهُ وَ بَينَ الله عَزَّ وَ جَلَّ، اَصلَحَ اللهُ تَبَارَكَ
و تَعَالَي فيما بَينَهُ وَ بَينَ الناسِ »:"کسی که رابطهی بین خودش و خدا را
اصلاح کند، خدا رابطهی بین او و خلقش را اصلاح میکند" امام زمان هم جزء خلق است!
پس هر كس ميخواهد بين خودش و امام زمانش اصلاح شود، بايد ابتدا بين خود و خدايش را
اصلاح كند. از اين جهت ميگويد اگر «اياك نعبد و اياك نستعين» درست شد، بعدش که
«اهدنا الصراط المستقيم» است، درست مي شود و باب هدايت به سوي صراط مستقيم برايش
باز ميگردد.
7- بشر، امروز از خودش كمك مي خواهد.
«اياك نستعين» يا استعانت بشرِ امروز از خودش است. كارهايي كه ميكند، تعريف از
خودش مي باشد. بشريت امروز با همه ي علم و معرفتي كه پيدا كرده، در مقابل اين
طوفاني كه دارد همه را غرق ميكند، وضع فرزند نوح را دارد. آیهي قرآن میگوید
«وَنَادَي نُوحٌ اِبنَهُ وَ كَانَ فِي مَعزِلٍ، يَا بُنَيَّ اركَب مَعَنَا وَ لاَ
تَكُن مَعَ الكَافِرِينَ »:"نوح(ع) فرزندش را که در شرف غرق شدن بود صدا زد که
فرزندم با ما سوار کشتی شو و با کافران مباش" امروز هم انبيا ميگويند «اِرکَب
مَعَنَا»"اي بشر همراه ما سوار كشتي شو و با كافران نباش" ولي بشر جواب فرزند نوح
را مي دهد و ميگويد: «سَآوِي اِلَي جَبَلٍ يَعصِمُنِي مِنَ المَاء »:"به كوهي پناه
ميبرم كه من را از آب حفظ ميكند!" کوهی كه بشر امروز ميخواهد به آن پناه ببرد،
دانش اوست. جواب انبيا اين است كه: «لاَ عَاصِم َاليَومَ مِن اَمرِاللهِ اِلاَّ
مَن رَحِم»:"امروز هيچ پناهي از امر عذاب الهي جز رحم خدا نيست"!
آيه مي گويد هر بهرهاي كه انسان بخواهد ببرد، نميتواند از قلمرو رحم خارج باشد.
اين امر عذابي كه آمده هيچ چيز جز رحم خدا، جلودارش نيست. بچه وقتی كه مادرش او را
تنبيه كند، در آن حالت صدايش به مادر مادر بلند ميشود و به او پناه مي برد. اين
خيلي معنا دارد! اگر وقتي كه مادر دارد تنبيه ميكند، بگويد بابا بابا! اين گوياي
حال نيست. چرا فرزند اينطور ميگويد؟ چون به حدي به مادر وابسته و دلبسته است و به
حدي قلمرو مادر وسيع است كه وقتي او را تنبيه ميكند، پناهي غير او نميگيرد!
اينجا هم وضع همينطوراست؛ به حدي قلمرو رحمت الهی وسيع است كه وقتي امر عذاب
بیاید، صدايش به ربِّ ربِّ بلند مي شود و پناهي غير از رحم او نمیيابد كه غير آن
هم براي بشر نیست.
وضعي كه عالم اكنون دارد، حالت طوفاني است كه همه دارند در آن غرق ميشوند. ديني كه
خداوند فرستاده، به منزلهي كشتي است كه اينها در اين كشتي بيايند و بهوسیلهی
رحم او بتوانند حفظ شوند. نبي گرامي اسلام فرمود:«اَلاَ اِنَّ مَثَلَ اَهلِ بَيتِي
كَمَثَلِ سَفِينَهَ نُوحٍ، مَن رَكِبَهَا نَجَي، وَ مَن تَخَلَّفَ عَنهَا هَلَكَ
»:"آگاه باشيد كه مثل اهل بيت من مانند كشتي نوح است. هر كس سوار آن كشتي شد، نجات
يافته است و هركس كه تخلف كرد و سوار نشد، هلاك شده است".
اگر كسي دقت كند، اداي شهادتين چيزي شبيه وارد شدن به كشتي است انسان وقتي كه وارد
ديني ميشود، مثل اين مي ماند كه از طوفان وارد كشتي شده است. آنهايي كه در بيرون
كشتي هستند، ميبينند عدهاي روي آب افتاده و دارند غرق ميشوند، ولي آنهايي كه
داخل كشتي هستند، به سلامت از وسط امواج عبور مينمايند.
حسين بن علي(ع) در روز عاشورا، كشتي و اهلش را به سلامت به ساحل رساند. حالا گاهي
شاعر ميخواهد مثلاً دلسوزي كند و تعبير ميكند و ميگويد:"کشتيْ شكست خوردهي
طوفان كربلا!" خوب شاعر است و تقصير ندارد، دارد در حوزهی ديگري صحبت ميكند و
منظورش این نيست كه حسين بن علي(ع) يك كشتي شكست خورده است! روایت میگوید که
«اِنَّ الحُسَين مِصبَاحُ الهُدَي وَ سَفِينَهُ النِّجَاهِ»:"حسین چراغ هدایت و
کشتی نجات است"، آیا سفينهي نجات، مي تواند کشتی شكست خورده باشد؟ اگر باشد كه نمي
تواند نجات دهنده باشد! روایت میگوید کشتی نجات است نه شکست خورده! اينها
تعبيراتي است كه شاعران درعالم شاعري خودشان دارند. به هر جهت اگر بخواهيم يك كشتي
مثال بزنيم كه شكست نخورد و نمي خورد و در طوفانها نجات دهنده است، همين كشتي نجات
امام حسين (ع) است.
جاي ديگر ميگويد «لاَ اِكرَاهَ فَي الدِّينِ، قَد تَبَيَّنَ الرُشدُ مِنَ
الغَيِّ، فَمَن يَكفُر بِالطَاغُوتِ وَ يُؤمِنُ بِاللهِ، فَقَدِ استَمسَكَ
بِالعُروَهِ الوُثقَي لَانفِصَامَ لَهَا »:"در دين هيچ اجباري نيست و راه از
بيراهه بخوبي آشكار شده است.پس هر كس يه طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به
يقين به دستاويزي استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خدا شنواي داناست" در
اين آیه هم صحيح است بگويند دست او به ريسماني است كه پاره شدني نيست و بدينوسيله
هدايت شده است و هم صحيح است بگويند در يك كشتي نشسته كه آن كشتي غرق شدني نيست.
علي(ع) ميفرمود: «شُقُّوا اَموَاجَ الفِتَنِ بِسُفُنِ النِّجَاهِ »:"امواج فتنه
را بوسيلهي كشتيهاي نجات بشكافيد".
8- راه انبیاء؛ تنها راه نجات بشر
مشكل بشر امروز همين است كه ميگويد «سَآوِي اِلَي جَبَلٍ يَعصِمُنِي مِنَ
المَاءِ» اين كوههايي كه ميخواهد او را از طوفانها حفظ كند، بايد يكي يكي فرو
بريزند. قبلاً ماركسيسم را به عنوان يك كوه درست کردند و فرو ریخت و حالا
كاپيتاليسم، اومانیسم، دموكراسي و غيره را درست کرده و مي كنند و فرو خواهند ريخت.
در روايات داريم كه آن حضرت(عج) ظهور نميكند مگر بعد از اين كه تمام كساني كه
داعيه ي عوض كردن انسان ها دارند، روي كار بيايند و به بطلان داعيه شان برسند و
تسلیم شوند. تا اينها روي كار نيايند، حضرت نميآيد.
لِكُلِّ اُنَاسٍ دُولَهٌ یَرقُبُونَهَا
وَ دُولَتُنَا فِي آخِر
الدَّهرِ تَظهَرُ
"هر دسته و گروهی دولتهايي دارند که بهزودی میآیند و دولت ما در آخر الزمان
خواهد آمد»
اِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ
هدايت و رهبري، لب سورهی حمد
اين آيه بیشترین شرح سورهی حمد را به خود اختصاص داده است. سورهی حمد جزء
سورههای مختصر و بسیار فشرده است. حالا نگاه کنید که در همین سورهی مختصر،
بیشترین شرح را برای صراطمستقیم گذاشته و نصف سوره را خرج آن کرده است. این
میرساند که خدای تعالی عنایت ویژهای به این موضوع دارد.
هر كس بخواهد سفري را آغاز کند، بايد با كسي همسفر شود كه خودش راه افتاده باشد، نه
این که با يك آدم از كار افتاده مشورت كند و همسفر شود! اگر «اياك نعبد و اياك
نستعين»، مسلماني را از حالت قصد اقامت در دنيا خارج نمود و مسافر صراط مستقيم
گرداند، سؤالي كه براي مسافر مطرح ميشود اين است كه از كدام راه برود و همسفر او
كيست؟ میگوید خدایا هدایتم کن که هادی لازم دارم و بدون آن گمراه خواهم شد.
چكيدهي سورهي حمد، درخواست هدايت و عضويت در صراط مستقيم است. صراط، معبر است و
عبادت را حركت و عبور معرفي مي نمايد. اين مطلب پيشرفتهاياست كه انسان معتقد شود
كه عبادت سير و سلوك و حركت است.
چرا به صراط، مستقيم گويند؟
ما در فارسی به مستقيم، راست در مقابل کج ميگوييم، در حالیکه ريشهي لغت مستقيم
از «قیام به معناي پايداري و ثبات» است. به همین خاطر، به صراط بخاطر استواري و
استمرار آن در مقابل راههاي ديگر برای هدایت انسان، مستقيم مي گويند. «يُثَبِّتُ
اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالقَولِ الثَّابِتِ فِي الدُّنِيَا وَفی الاَ خِرَه وَ
يُضِّلُّ اللهُ الضَّالَمِينَ وَ يَفعَلُ اللهُ مَا يَشَاءُ۱»:خدا ثابت قدم مي دارد
مومنين را به قول ثابت در دنيا و آخرت و ظالمين را گمراه مينمايد و اينگونه است
كه خداوند آنچه بخواهد انجام ميدهد" قول ثابت در دنيا و آخرت، همان صراط مستقيم
است؛ یعنی محبوب و مطلوب و حرف مومن از دنيا تا آخرت دو تا نميشود و يك منظور
بیشتر ندارد. صراط مستقيم صراطي است كه با مرگ و زندگي رنگ نمیبازد. مسلماني که در
مسیر صراط مستقیم مي افتد، آنچنان «تحول» عمیق فکری و روحی پیدا میکند که ثبات آن
به وسيلهي مرگ، اصلاً رنگ نمياندازد. علتش هم اين است كه موت و حيات چهرههاي
خلقتند؛ «خَلَقَ المَوتَ وَالحَيوَهَ لِيَبلُوَكُم اَيكُّمُ اَحسَنُ
عَمَلاً۱»:"مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید کدامتان بهترین عمل را انجام
میدهید"و مسلمان با عمل به «اياك نعبد و ايا ك نستعين» به «تحولی» در وجود خود دست
مییابد که از مرگ و زندگي که چهرههاي خلقتند، بالاتر میباشد. این تحول، همان
صراط مستقيم است.
ببينيد! زمين بخاطر چرخش خاص آن، شب و روز دارد، اما كره ماه از شب و روز بيرون
است. موت و حيات مثل شب و روز است. مومن هم كه از اين عالم بيرون رفت، با «تحولی»
که قبلاً در او صورت گرفته، مافوق موت و حيات مي شود. چرا؟ چون مومن به جايي تكيه
كرده كه تغيير وضعيت موت و حيات نسبت به او سايه نمياندازد. مؤمن به خالق موت و
حيات تكيه دارد كه همه جا مِلك اوست. اگر كسي بر مبناي «اياك نعبد و اياك
نستعين» با خدا انس گرفت، اعمال و حالاتش يكي میشود و اين همان ثبات و استقامتي
است كه در معناي مستقيم نهفته است. ثبات يعني اينكه انسان به مرحلهاي برسد كه مرگ
و زندگي برايش فرقي نكند.
صراط مستقيم چيست؟
1- صراط مستقيم، هدايتي بعد از توبه، ايمان و عمل صالح
با توجه به آیهی «اِنِّي لَغَفَّّارٌ لِمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحَاً
ثُمَّ اهتَدَي۱»:"من نسبت به کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد،
آمرزندهام و چنین کسی هدایت یافته است" امامان بزرگ ما علیهم السلام، از روي
جايگاه «ثُمَّ» در آیهی فوق، خبر از هدايتي دادهاند كه متأخر از توبه و ايمان و
عمل صالح است. درست مثل آیهی؛ «اَليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دِينُكُم وَ اَتمَمتُ
عَلَيكُم نِعمَتِي...۲» كه نزول ولايت را مشروط به تكميل فروع دين يعني نماز و حج
و امر به معروف ونهي از منكر، قرار داده است، اینجا هم هدایت به صراط را مشروط به
توبه و ايمان و عمل صالح، قرار داده است.
«ثم اهتدي» معادل «اهدنا الصراط المستقيم"است و آن امتحان نهايي است كه بعد از
اتمام آزمايشهاي توبه و ايمان و اعمال صالحه (فروع دين)، براي مسلمان در هدايت پيش
ميآيد. امتحان نهايي، امتحان صداقت مسلمان در عمل به قولی که با گفتن «اياك نعبد و
اياك نستعين» داده است، میباشد كه در صورت موفقيت، به هدایت در صراط مستقيم دست
مییابد.
موفقيت در اين امتحان بستگی به انتخاب راهي دارد كه بنده برمیگزیند؛ راهی که بنده
با انتخاب آن به خدا ميگويد هر كس را كه تو تعيين كني، همان را قبول دارم و جز
مطيع تو را اطاعت نميكنم و با اين انتخاب، وارد حوزهي «اهدنا الصراط المستقيم»
ميشود. اما مسلماني كه اين عهد را نقض كند و مطيع قدرتها شود و بر سر آن معامله
كند، «مغضوبٌ عليهم» است. اما اگر خبر از ماهيت كار ندارد و در عقل و فهم مغلوب شود
و گولش بزنند و بازي بخورد، از ضالّين مي كردد!
هدايت بعد از صداقت
خدا میگوید كار شما «اياك نعبد واياك نستعين» است و كار ما هدایت به «صراط
مستقيم». خدای تعالی هدایت را به خودش نسبت ميدهد و میگوید شما نميتوانيد صراط
مستقيم را كشف كنيد؛ اين كار خدا است كه شما را به سوي آن هدايت كند. آن چيزي كه
وظيفهي شماست، صدق در «اياك نعبد و اياك نستعين» است!
هر كس در «اياك نعبد واياك نستعين» صادق بود، هدایت به صراط برايش حتمي است و هر
کس که در هدایت به صراط، لغزش پيدا کرد، گرفتار «مغضوب عليهم» يا «ضالين» میشود.
کسانی که در ميدان نبرد نمیتوانند استقامت كنند، كارهايي قبلاً انجام دادهاند که
بر اساس «اياك نعبد واياك نستعين» نبوده و مسألهدار شدهاند.
آقاي پرورش میگفت: من به مرحوم دكتر بهشتي گفتم اسم اين سكوتي را كه اينقدر عليه
شما حرف ميزنند و شما جواب نميدهيد، چه بگذاریم؟ اين صبر است يا بيحالي و
بيتفاوتي؟! مرحوم آقاي بهشتي اين آيه را خواند: «اِنَّ اللهَ يُدَافِعُ عَنِ
الَّذِينَ آمَنُوا۱»:"خداوند از کسانی که ایمان میآورند، دفاع میکند" ایشان از من
پرسيد كه فاعل آمَنُوا كيست؟ گفتم مومنين، گفت اگر ضمير را جدا كنيد به چه كسي بر
ميگردد؟ گفتم به الله. گفت پس چه ميگوييد؟ دفاع كار ما نيست، كار او است؛ ما
داريم كار ايمانمان را مي كنيم. در روايات داريم كه خدا از مومنين عهد گرفته كه از
خودشان دفاع نكنند؛ گفته اگر خودت دفاع كردي، كار خراب ميشود، بگذار من از تو دفاع
كنم!
2- صراط مستقيم؛ ولايت اهل بيت (ع)
تفاوت «اياك نستعين» با «اهدنا الصراط المستقيم» اين است كه «اياك نستعين» كلّي
تر است و اين تفاوت زيبايي است. مؤمن با گفتن «اياك نستعين»، مي گويد هر چه
ميخواهم از تو ميخواهم، ولي با گفتن «اهدنا الصراط المستقيم»، يك چيز و آن
هدايت را ميخواهد.
لازمهي توحيد، ایجاب میکند که صراط به اهل بيت متصل شود. اين اتصال را ولايت
ميگوييم. اين كه در روايات داريم: «بُنِيَ الاِسلاَمُ عَلَي خَمسٍ، عَلَي
الصَّلوهِ وَالصَّومِ و الحَجِّ وَ الجَهَادِ وَ الوِلاَيَهِ وَ لَمْ یُنادِ بشَيءٍ
كَمَا نُودِيَ بِالوِلاَيَه »:"اسلام بر پنج پایه استوار است، بر روزه و نماز و حج
و جهاد و ولایت و ولایت بالاتر از همه است" بر ولايت بيشتر از نماز و روزه وحج و
جهاد تاكيد شده است. امام صادق(ع) اظهار تأسف ميكند و ميگويد: «وَ اَخَذَ
النَّاسُ اَربَعَه»:"مردم چهار مورد اول را گرفتند و ولايت را كه از همه مهمتر
بود، رها كردند" انسان اگر عضو كاروان ولايتالله بشود و ولايت خدا را پيدا كند،
وضعيتش كاملاً با قبل فرق خواهد کرد.
«اَللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَي النُّورِ
:"خدا ولی ّو سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند و آنها را از ظلمت بهسوی نور
خارج می کند". يعني «يُخرِجُهُم بِالوِلاَيَهِ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَي النُّورِ».
چیزی که مومنان را از ظلمت به سوي نور میبرد، اَعمالي مثل نماز و روزه و غيره
نیست. این اعمال، شروط ولايت هستند. عاملي كه انسان را از ظلمت بسوي نور خارج مي
كند، ولايت است. آيه خيلي زيبا میگوید: «اَللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»، يعني
تا ولايت بين انسان و خدا منعقد نشود، «يُخرِجُهُم مِنَ الظُلُمَاتِ اِلَي
النُّورِ»، يعني هدايت حاصل نميشود. نميگويد که خارج میشوند، میگوید خدا انسان
را از ظلمت به سوي نور خارج ميكند و اين كار را خدا به خودش نسبت ميدهد. به عبارت
ديگر همان طور كه ولايت را خدا به خودش نسبت مي دهد، خروج از ظلمت بسوي نور را هم
بعد از ولايت ذكر ميكند؛ يعني اين خروج به كمك ولايت صورت ميگيرد. يعني تا ولايت
بين انسان و خدا واقع نشود، هيچ عملي مثل نماز و روزه و زكات و امر به معروف و نهي
از منكر و جهاد اين هنر را ندارند كه انسان را از ظلمت به سوي نور خارج كنند. اين
است كه در روايت داريم «اَلمَرءُ مَعَ مَن اَحَبَّ»:"شخص با آنچه دوست ميدارد،
محشور ميشود".
علت تطبيق صراط مستقيم به اهل بيت(ع) چيست؟
امام صادق (ع) به ابوحنيفه گفت: آيا تفسير و معناي قرآن را ميداني؟ گفت بله
ميدانم. گفت آيا به آن حكم و فتوا نميدهي؟ گفت بله فتوا ميدهم. گفت اين آيه چه
ميگويد؟ «وَ جَعَلنَا بَينَهُم وَ بَينَ القُرَي الَّتِي بَارَكنَا فيها، قُرَيً
ظَاهِرَهً وَ قَدَّرنَا فِيهَا السَّير، سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَ اَيَّامَاً
آمِنِِينَ »:"ميان آنان و ميان آبادانيهايي كه در آن ها بركت نهاديم، شهرهاي متصل
به هم قرار داديم و در ميان آن ها مسافت را، به اندازه، مقرر داشتيم. در اين راه
ها، شب ها و روزها آسوده بگرديد". حضرت انگشت گذاشتند روي آمنين و گفتند"اين چه
راهي است كه ميگويد شبها و روزها در آن ایمن حركت كنيد؟"گفت: راه مكه است. فرمود:
آيا خدا شهادت ميدهد كه راه مكه امن است؟ مگر فلاني را در راه مكه نكشتند و فلاني
را دزد نزد؟ اگر بگويي دزد نزد كه دروغ گفتهاي و اگر هم بگويي دزد زد، پس قرآن
درست نگفته و به راهي كه امن نيست، آمنين گفته است! ابوحنيفه درمانده شد و گفت پس
معنايش چيست؟
فرمودند: ما قراي ظاهره هستيم و قرآن قريهي مباركه است. ما واسطهي بين مردم و
قرآن هستيم. مردم به قريهي ظاهره، یعنی بهسوی ما ميآيند و از اين جا به قريهي
مباركه که قرآن است ميروند.
پس تقدير الهي اين است كه ائمه علیهم السلام، مسير و صراط مستقيم باشند و مردم از
اين مسيرها شب و روز ايمن عبور كنند؛ نهتنها روز كه شب هم در امان حركت نمايند!
ولي ناشكري كردند و گفتند «حَسبُنَا كِتَابَ اللهِ»:"کتاب خدا برای ما کافی است"،
خودمان يكراست به قريهي مباركه ميرويم و از قريهي ظاهره رد نميشويم!
«وَظَلَمُوااَنفُسَهُم»:"و به اين ترتيب به خودشان ستم کردند" «فجَعَلنَا هُم
اَحَادِيثَ وَ مَزَّقنَاهُم كُلَّ مُمَزَّقٍ وَ اِنَّ فِی ذَلِکَ لَآيَاتٍ لِکُلِّ
صَبَّارٍ شَکُور »:"پس آنها را موضوع حكايتها گردانيديم و سخت تارو مارشان كرديم؛
قطعاً در اين ماجرا براي هر شكيباي سپاسگزاري، عبرتها است".
قرآن براي كساني كه اهل بيت را قبول دارند، هدايت است و براي آنهايي كه قبول
ندارند، مايه گمراهي ميشود. «يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهدِي بِهِ كَثِيراً وَ
مَا يُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الفَاسِقِينَ »:"بسياري را با آن گمراه و بسياري را هدايت
مي كند ولي جز نافرمايان را با آن گمراه نمي كند" مسلمانان يکبار درغدیر خم با
رسول خدا(ص) و یکبار هم در واقعهي عثمان، بر ولايت علي(ع) بهعنوان
اميرالمومنين بيعت كردند، ولي ميثاقها را بعد از محكم كردن شكستند. «اَلَّذِينَ
يَنقُضُونَ عَهدَاللهِ مِن بَعدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقطَعُونَ مَا اَمَرَاللهُ بِهِ
اَن يُوصَلَ وَ يُفسِدُونَ فِي الاَرضِ، اُولَئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ »"آنان که عهد
خدا را بعد از میثاق میشکنند و آنچه را که خدا امر به پیوستن به آن ها کرده( يعني
ولايت) قطع میکنند و در زمین فساد مینمایند، اینان همان ضرر کنندگان هستند"
خداوند میگوید ما ضرر نكرديم، خودشان ضرر كردند.
اهل بيت عليهم السلام به ما ميگويند كه هرچه قرآن ميگويد قصهي ما است. اگر انسان
اين مطلب را فهميد، آيه را فهميده است. از همين جا فهمیده میشود که چرا صراط
مستقيم به اهل بيت تطبيق داده شده است؟ زيرا ولايت، اساس عبادت است و هدايت بدون
ولايت، ضلالت میباشد. در نماز هم، نمازگزار اول در کشتی ولایت قرار مي گیرد تا
بعد نمازش عبادت باشد. قرآن در آيه «فَاتَّقُوا اللهَ وَ اَطِيعُونِ »، تصريح دارد
كه شرط اول دینداری، اطاعت است. به عبارت ديگر دين، حضور در كشتي ولایت است.
در دورهي نوح، هر كس كه در كشتي آمد، نجات پيدا كرد و هر كس نیامد، هلاك شد. در
دورههاي بعد، ديگر مثل زمان حضرت نوح علیه السلام نيست که به صورت فيزيكي كشتي به
آب اندازند! در اين دوره کشتی امام حسین علیه السلام مطرح مي شود. «مَثَلُ اَهلِ
بَيتِي كَمَثَلِ سَفِينَهُ نُوحٍ، مَن رَکِبَهَا نَجَی وَ مَن تَرَکَهَا غَرَق ».
چقدر تشبيه قشنگي است! سفينهي نوح صدها سال طول كشيد تا ساخته شد. حضرت نوح(ع) اول
درختها را کاشت و سيصد سال طول کشید تا نخلها بزرگ شدند. بعد آن ها را بريد و
تختهها را به هم وصل كرد و اين كار صد و پنجاه سال طول كشيد تا كشتي ساخته شد.
كشتي اهل بيت هم همينطور ساخته شده است. درغدير خُم هستهاش كاشته شد. جريان سقیفه
مرحله اي ديگر از ساخت و حفاظت آن است. صلح امام حسن مجتبي (ع) و واقعهی عاشورا،
مراحل دیگر آن است. از بعد از عاشورا، دورهي توسعه است و علما در زمان حاضر
خدمههای این كشتي هستند. امامره اين كشتي را روي آب انداخت.