تفسير سوره ليل

مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى كاشانى (رضوان الله عليه)

- ۶ -


بها و ارزش واقعى انسان

محبت دنيا را بايد از دل بيرون كرد. دل را بيد از دنيا كند. بارها بيان كرديم، نه به اين معنا كه انسان زندگى را رها كند، نه، انسان نبايد به دنيا علاقه داشته باشد. انسان نبايد دنيا را براى دنيا خواسته باشد. در دنيا كوشش كن، فعاليت كن، خيلى هم كوشش كن، اما نه براى دنيا. بلكه هدفت از كوشش و فعاليت چيز ديگرى باشد. هدفت آخرت و عقبا باشد، خدا باشد. تو ارزشمندتر از اين هستى كه براى دنيا كار كنى. به خدا زمين و تمام شئونات زمين كه هيچ، تمام اين جهان در برابر تو كم ارزش است و ثمن تو نمى‏شود، در برابر عمل تو و كار تو بى ارزش است. انسان چرا اين قدر خود و كار خود را بى ارزش مى‏كند. بهاى تو، ثمن تو، ارزش تو بهشت است. آن هم نه بهشت از اين جهت كه بهشت است، از اين جهت كه مورد لطف و فضل خداست و رحمت و نعمت اوست. بهشت از اين جهت كه مورد رضا و خشنودى اوست آن هم از اين جهت ارزش دارد. ارزش من و تو، ثمن انسان، بهشت است. بنا بر اين چقدر انسان بايد كوتاه نظر و كم همت و نظر پست باشد كه فعاليت و كوششى بكند و تمام منظورش پست و مقام دنيوى باشد نه خداو آخرت. آيا مى‏توان گفت اين از لحاظ پستى، فرومايگى، كوتاه همتى چقدر است؟ خيلى پستى است. خيلى پستى است كه انسان مابه‏ازا ونتيجه خود و كوشش و كار خود را مقام و پستى در دنيا قرار بدهد، همين، پست و مقام، نه به خدا. كوششى بكند و كارى بكند، اشخاصى را تربيت، كند چيز بياموزاند، درس بدهد، اماهدفش از اين عمل، صرفاً يك چند تومان پول باشد، فقط هدفى ديگر نداشته باشد. خيلى بد است. خيلى بد است. در حالى كه ثمن واقعى انسان اين حرف هانيست. ارزش واقعى انسان اين چيزها نيست. ثمن انسان و بهاى انسان، خداست و انسان بايد براى رسيدن به او، براى لقاى او كار كند و تمام كوش و فعاليتش بايد بر اين اساس و مبنا باشد. حال نمى‏دانم درباره دنيا چه مى‏توان گفت و چه بيان كرد تا دنيا در برابر انسان بى ارزش بشود و اين حب دنيا از دل او بيرون برود. تا اين عامل مخرب، اين عامل شقاوت در وجود انسان از بين برود. كوبيده شود و انسان بتواند از علم ،دانش ، تربيت ، عبادت ، كوشش و فعاليتش استفاده كند و از آن برخوردار بشود و هر كارى كه مى‏كند سودش نصيب خودش شود و بتواند صورت باطن خود را زيبا تصوير كند و زيبا بكشد. انسان در عين دانستن ، در مقام عمل شكل ديگرى رفتار مى‏كند، طور ديگرى است، با اين كه مطلب را يقين دارد. آيا براى ما ترديدى هست كه ما از دنيا و دنيا از ما جدا مى‏شود؟ ترديدى نيست. يقينى است. آيا ترديدى است در اين كه انسان وقتى از اين دنيا جدا شد، هر چه در اين جهان بوده، در رابطه با او براى او هيچ نفعى ندارد. هيچ فايده‏اى ندارد واقعا اين طور نيست؟

مجسم شدن امور دنيوى در لحظه آخر

در روايات معتبر است كه در لحظاتى كه لحظه آخر اين زندگى و ورود به آن زندگى است، سه چيز جلوى انسان مجسم و متمثل مى‏شود. مال انسان، قوم و خويش انسان و عمل انسان. اين سه چيز براى انسان متمثل مى‏شود. حال به چه صورتى، به چه شكلى، خدا مى‏داند اين بنده خدا در آن حال رو مى‏كند به مال و مى‏داند و مى‏شناسد كه اينها كيستند. ما همين طور يك چيز ساده مى‏گويم و مى‏شنويم، ولى خدا مى‏داند آن انسان در آن حال و در آن لحظات چه حالى دارد و چطور با اين صورت‏ها حرف مى‏زند به مال خطاب مى‏كند به چه تأسفى و با چه حالى مى‏گويد: اى مال، من خيلى براى تحصيل تو باى به دست آوردن تو جان كندم. واقعا جان كندم، زحمت كشيدم، چه مشكلاتى را تحمل كردم. حالا در اين لحظه‏ها شما براى من چه مى‏كنيد، پاداش تمام اين جان كندن‏ها و زحمت‏ها كه براى تو كشيدم، چه چيز است؟ مى‏گويد: هيچ فقط كفن خودت را از من بگير و ديگر هيچ. اى داد، عجب جمله‏اى، اسم كفن هم را كه آدم مى‏شنود، بدنش مى‏لرزد. كفنت را از من بگير و ديگر هيچ. اين شخص حالا چه حالى مى‏شود، خدا مى‏داند. بعد رو مى كند به آن ديگرى كه آن اهل و عيالش است كه آنها هم به يك صورت متمثل شده‏اند مى‏گويد: خوب براى شماها هم خيلى زحمت كشيدم مثلا آن قدر آمدم در خانه و مى‏خواستم در را باز كنم ولى امكان نداشت، اين دستم پر بود، آن دستم پر بود، نان و ميوه، گوشت، ماست و پنير بود، و جبور بودم با پا در را باز كنم. خلاصه خيلى براى شماها زحمت كشيدم. خوب شماها در اين فرصت براى من چه مى‏كنيد؟ جواب مى‏دهند: ماخيلى خيلى براى شما كار بكنيم، بدن جنابعالى را برداريم، ببريم در خاك پنهان كنيم و برويم سر زندگى مان و ديگر هيچ. اى داد، اين هم كه هيچ. خوب، سومى، عمل، عمل، اخلاق، كار درست، آن هم به يك صورتى متمثل و مجسم شده. خوب آقا شمابا ما چه مى‏كنى؟ هر چند من نسبت به شما خيلى رغبت نداشتم، خيلى ميل نداشتم. اگر هم يك وقتى انجامت مى‏دادم، با كسالت، با خستگى، با چرت و با بى حالى. خوب شمابا من چه مى‏كنى؟ مى‏گويد: من از شما جدا نيستم، با تو هستم. در عالم برزخ با تو هستم، در قيامت با تو هستم، تا پايان كار، حالا به بهشت منتهى بشود يا به دوزخ‏(114). اينها چيزهايى است كه انسان مى‏داند. روشن است. واقع مطلب هم همين است. اينها هست ولى چه چيز است كه در مقام عمل جور ديگرى است. چه چيز اين طور ما را طلسم كرده و چشم و گوش ما را بسته و ما را اين طور به دام انداخته، چه چيز است؟ چه عاملى است؟ عرض كردم شايد عامل اساسى حب دنيا باشد. بايد براى اين فكرى كرد.

خلاصه پروردگار جهان ما را هدايت كرده راه را نشان داده. عالى‏ترين رهنمودها در قرآن آمده است، با بيانات مختلف. منتها بايد كمى دقت كرد و توجه نمود واز آن درس گرفت. پروردگار جهان ما را هدايت كرده و به ما گفته ما دنيا را عبث و بيهوده نيافريديم. قهراً وقتى مابيهوده آفريده نشديم، پس تكليف و وظيفه‏اى هست، مسئوليتى هست. راهى را بايد برويم. مسؤليت‏ها و تكاليف را بايد در آن راه كه پروردگار جهان راهنمايى كرده يافت و به آن راه رفت. در آن راه به مسئوليت‏ها و وظايف و تكاليف عمل كرد. البته پس از آن اگر انسان به راه افتاد و خواست، آن ايصال الى المطلوب هم مى‏آيد. هدايت الهى و توفيق الهى و لطف وعنايت او هم مى‏آيد و انسان را تا سر منزل مقصود مى‏برد. انسان را به هدف نهايى كه سعادت ابدى باشد به لطف و عنايت خودش مى‏رساند. ان علينا للهدى پروردگار جهان به موجب حكمت بالغه خودش بر خودش حتم كرده و نوشته، همان طور كه درجايى ديگر مى‏فرمايد: كتب على نفسه الرحمة(115)، كه بشر را هدايت كند، و راه را به آنها نشان بدهد. انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفورا(116). هدايت به اين معنا صد در صد شده است. خيلى روشن است. ما بايد اين هدايت را بپذيريم و به راهى كه خدا فرموده برويم.

خدا به مقام محمد و آل محمد ما را از خواب غفلت بيدار كند و به ما هوشيارى و حساسيت عنايت فرمايد.

جلسه دوازدهم : چگونگى هدايت الهى

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم * ان علينا للهدى (12) و ان لنا للاخرة و الاولى (13) فانذرتكم نارا تلظى (14) لا يصليها الا الاشقى (15) الذى كذب و تولى (16) و سيجنبها الاتقى (17) الذى يؤتى ماله يتزكى (18) و ما لاحد عنده من نعمة تجزى (19) الا ابتغاء وجه ربه الاعلى (20) و لسوف يرضى (21)

كرامت پروردگار در آفرينش جهان و انسان

حكمت بالغه پروردگار جهان و قدرت ذات مقدسش و نيز علم نافذ و اراده و اقتضا كرد كه اين جهان را بيافريند، و آفريد، و همچنين حكمت و قدرت و علم نافذ او و مشيت و اراده‏اش اقتضا كرد آفرينش انسان را و انسان را آفريد و همچنين جن را. انسان را در ميان همه موجودات با استعداد و قابليتى خاص آفريد كه در نتيجه اين استعداد وقابليت مى‏تواند بار سنگين امانت الهى را تحمل كند و بر دوش بكشد. پروردگار جهان در سوره ذاريات مى‏فرمايد: و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون، ما اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون‏(117). غرض و هدف از آفرينش انسان را عبادت و پرستش خودش بيان كرده: ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون يعنى الا ليعبدونى كه ياى آن حذف شده است. نيافريدم جن و انسان را مگر براى اين كه مرا پرستش كنند، مرا عبادت كنند و بنده من باشند. بنا بر اين انسان بايد بنده خدا باشد و اطاعت و پرستش او كند. پروردگار جهان نيز بايد او را هدايت و راهنمايى كند، طريق عبادت و بندگى را براى او بيان فرمايد. اين مقدمه، مقدمه روشن و واضحى است. بنا بر اين مقدمه، راهنمايى پروردگار جهان براى هر انسانى يك امر لازم است. در آيه مورد بحث اين حقيقت بيان مى‏شود: ان علينا للهدى، به درستى كه حقا بر ماست از اين علينا استفاده وجوب و لزوم مى‏شود. لذا اكثر مفسران مى‏گويند خداوند بر خود هدايت بندگان را لازم و حتمى كرده است. ان علينا للهدى، و علت اين كه لازم است پروردگار جهان مردم را هدايت كند، اين است كه آنها را براى پرستش و عبادت خود آفريده، پس بايد راه و رسم عبادت وبندگى را براى مردم بيان كند، و بيان هم فرموده به وسيله انبيا، كتابهاى آسمانى و در خود بشر هم يك نيرو و قوه‏اى داده كه بتواند با آن نيرو و قوه، دعوت انبيا را درك كند، بين حق و باطل تميز دهد و حق و باطل را بشناسد و در نتيجه به اختيار خود، اگر خداوند او را توفيق داد، هدايت پروردگار جهان را بپذيرد و به راه مستقيم او برود.

ان علينا للهدى و ان لنا للاخرة و الاولى، به درستى كه براى ماست. اين لام لنا در اصطلاح لام ملك است. براى ماست، مال ماست هر آينه البته آخرت و اولى، يعنى دنيا و آخرت مال ماست. ملك حقيقى ماست و هر گونه تصرف در دنيا و آخرت براى ماست. مالك مطلق دنيا و آخرت ذات مقدس اوست. و متصرف در جهان، اعم از دنيا و آخرت، ذات مقدس اوست. اگر در اين دو جمله خوب دقت شود و انسان به عمق معنايش برسد، به حقيقت عبوديت و بندگى راه مى‏يابد، به طاعت ذات مقدس او راه مى‏يابد. واقعا، آن طوركه بايد در زندگى مى‏كند. اگر كسى به عمق معناى اين دو آيه رسيد و به حقيقت، اين دو معنا را باور كرد، مطمئنا انسانى فوق العاده مستقيم و درست مى‏شود.

فراگير بودن هدايت پروردگار

هدايت از طرف پروردگار جهان چگونه است؟ هدايتى كه به يك معنا شامل همه موجودات در اين جهان است. انسان مى‏تواند آثار هدايت و راهنمايى خدا را در موجودات ببيند كه با چه دقت و نظمى ، پروردگار جهان هر موجودى را در ظرف خودش، در محيط خودش، تكوينا هدايت كرده و رهبريش فرموده است. آن هم با چه دقت و نظم و روى چه حسابى! هر موجودى، از كوچك و بزرگ به مسيرى كه پروردگار جهان هدايتش كرده، مى‏رود. يك دانه كه در دل زمين قرار مى‏گيرد، ببيند اين دانه به هدايت پروردگار جهان در مسير خود چگونه مى‏رود، روى چه حسابى، با چه نظم دقيقى و نهايتا به هدفى كه براى او مقرر شده مى‏رسد، به كمالى كه براى او مقرر شده مى‏رسد. البته دانه بدون اختيار، بدون قدرت، بدون درك وشعوربه حسب ظاهر، ولى تكوينا پروردگار جهان او را هدايتش كرده واين دانه در مسير هدايت پروردگار بسيار دقيق ومنظم سير مى‏كند. همچنين است هر موجودى ديگرى كه شما ملاحظه كنيد. حال آيا امكان دارد يا مى‏شود باور كرد كه انسان از هدايت الهى به دور باشد؟ با اين قدرت ونيرويى كه در انسان است، مشاعر و لياقت واستعدادى كه در انسان است كه فوق العاده است. آيا مى‏شود خدا اينها را ضايع و مهم بگذارد وعنايت وتوجهى به هدايت اين انسان نكند؟ چنين چيزى امكان ندارد. پس لطف وعنايت او بدون ترديد شامل حال انسان است و انسان را هم در مسير انسانيتش، هدايت كرده و هدايت مى‏كند. راه براى او روشن وبيان كرده است. منتها ديگر موجودات غير از انسان، موجوداتى كه داراى اراده و حس و شعورى مثل انسان نيستند، تكوينا هدايت شده‏اند. بدون اختيار خودشان به سوى هدفى كه هدايت الهى برايشان مقرر كرده، مى‏روند. من و شما بايد به اختيار خودمان، مسيرى را كه خداوند براى مامقرر فرموده برويم و مسير، مسيرى است مستقيم صراط مستقيم، است كه در قرآن مجيد مكرر از آن ياد شده است. راه راست، اگر انسان به اين صراط مستقيم كه همان هدايت الهى است رفت و اين راه را طى كرد، يقينابه هدف نهايى درانسانيت خودش مى‏رسد، با سلامت، و با سعادت. در آيات قبل هم خداوند وعده فرمود هر كسى كه به خدا ايمان آورد، وعده‏هاى الهى را باور كرد، خلاصه مطيع خدا بود، پروردگار جهان راه را براى او آسان مى‏كند. طريقه آسانى را جلوى او مى‏نهاد كه رفتن به آن مسير براى چنين انسانى آسان است. يسر دارد، سهل است، ابدا مشقت و دشوارى ندارد. اگر رفتن به بعضى راهها به سوى خدا براى مادشوار است، براى اين است كه ماآن طور نيستيم و خودرا به آن شكل نساخته‏ايم.

پس پروردگار جهان مارا هدايت كرده وبر او حتم ولازم است كه انسان را رهبرى و هدايت كند، راه را نشان بدهد و به معناى ديگرى، كه عده‏اى از مفسران نقل كرده‏اند، بر خدا لازم است كه انسان را هدايت كند، يعنى ايصال الى المطلوب، او را به مقصد برساند. زمانى كسى از شمامحلى را سوال مى‏كند، شما او را راهنمايى مى‏كنيد و مى‏گوييد اين طور برو آنجا به چپ بگرد و آنجا به راست بگرد. به اين نشان به آن نشان، آن محلى را كه مى‏خواهى آنجاست و ديگر او را رهامى‏كنى. او خود مى‏رود تا با آن نشانى‏ها خودش را به آن مقصد و هدف برساند. اين هدايت وراهنمايى، ارائه طريق است، يعنى نشان دادن راه. يك وقت آن شخص مقصدى را از شما مى‏پرسد، مثلا دستش را مى‏گيرى و او را تا آن مقصد مى‏برى. به اين مى‏گويند ايصال الى المطلوب، يعنى رساندن به سوى مقصد، هدايت به معنى ايصال الى المطلوب هم هست. پروردگار جهان بر خود حتم و لازم كرده كه مردم را هدايت كند و آنهارا به هدف و مقصد برساند و اين هم خيلى مهم است. هدايت خاص ايصال الى المطلوب ، همان توفيقات خاص عنايات ويژه‏اى است كه از طرف پروردگار جهان شامل حال اشخاص مى‏شود. البته اين به شرط اين كه انسان خودش بخواهد و به راه برود. روايتى در كتاب شريف كافى است در باب عبادت كه امام ششم سلام الله عليه فرمودند: در تورات اين طور نوشته است امام ششم حقايق تورات را مى‏دانستند واين حقيقت و اين معنا را از تورات بيان كردند، آن توراتى كه بر موسى بن عمران نازل شد، نه اين توراتى كه فعلا در دست است. مى‏گويد : بنده من، اگر خود را براى عبادت وبندگى من فارغ ساختى، يعنى براى بندگى من مهيا بودى و براى بندگى من فازغ البال بودى، من تو را و دلت را از محبت خودم پر مى‏كنم، به طور كلى مورد لطف و عنايت خود قرار مى‏دهم وتو را كفايت مى‏كنم وتورا به خودت نمى‏گذارم‏(118). اين تو را به خودم نمى‏گذارم، خيلى مهم است، يعنى گام به گام، در طول زندگى من با تو هستم، پيوسته مورد لطف وعنايت و توفيق منى. دائما دستت دردست من است وتورا به هدف نهايى مى‏رسانم. خوشا به حال چنين انسانى. ديگر براى انسان، نيكبختى و سعادتى فوق اين تصور مى‏شود؟ لا اكلك الى طلبك تو را به خودت نمى‏گذارم، تورا به كوشش وسعى خودت وانمى گذارم. اگر انسان بخواهد خودش، به سعى و كوشش خودش كارى بكند، خيلى ضعيف و ناتوان است، در مى‏ماند. امااگر انسان خودرا براى بندگى خدا فارغ كرد و واقعا بنده خدابود، ذات مقدس اويك لحظه او را به خودنمى گذارد ودائما مورد لطف وعنايت اوست. چگونه مى‏توان اين را تعبير كرد؟ انسان واقعيتى را درك مى‏كند، واقعيتى خيلى عظيم وخيلى بزرگ. در تمام لحظات زندگى دست انسان در دست خدا باشد وخدا انسان را پا به پا ببرد و خداوند در تمام شئون زندگى مدد كار انسان باشد. اين خيلى مهم است و خيلى عظيم. منتها اگرانسان بنده خداباشد وفارغ براى او.

واگذاشتن بنده به حال خود

بعدفرمودند: اگربنده‏اى خود رابراى عبادت من فارغ نداشته باشد و نكند، دل او را مشغول مى‏كنم به دنيا واو را به سعى و كوشش خودش وا مى‏گذارم و او را به خودش واگذار مى كنم. اكلك الى طلبك. هر چه آن حقيقت اول بزرگ است وهر چه درفوز و رستگارى و سعادت عظيم است، اين طرف در هلاكت وشقاوت وسقوط وگرفتار شدن است. پس پروردگار جهان كه انسان را هدايت مى‏كند، ايصال الى المطلوب مى‏كند يعنى انسان را به هدف واقعى ومقصد واقعى مى‏رساند. اين موضوع مهمى است. ليكن يك شرط دارد، شرطش اين است كه انسان خود، بخواهد و خود را در معرض قرار بدهد. آن وقت ببيند چگونه خداوند دست او را مى‏گيرد و راه را براى او سهل و آسان مى‏كند. فسنيسره لليسرى، اما اگر بر عكس شد، فسنيسره للعسرى.

پس اين جمله ان علينا للهدى، اثبات مى كند بعثت انبيا را، لزوم بعثت انبيا، فرستادن كتابهاى آسمانى و در نهاد خودانسان يك قدرت و نيرويى قرار دادن كه انسان بتواند حقايق وحى و نبوت را درك كند، بتواند از حقايق رسالت نبوت، پيروى كند. از حقايق كتابهاى آسمانى پيروى كند واينها همه، براى انسان جمع است. در وجود خود انسان، آن نيروها هست ودر خارج از وجود انسان، انبيا ورسل وكتاب‏هاى آسمانى.

خارج شدن از هدايت الهى و پذيرفتن هدايت شيطانى‏

پس هدايت كردن بر خداست و در خارج هدايت هم كرده است. بايد واقعا هدايت را پذيرفت. اگر انسان هدايت خدا را نپذيرد، هدايت و راهنمايى چه كسى را بپذيرد؟ كس ديگرى نيست. قهرا هدايت و راهنمايى شيطان را خواهد پذيرفت كه البته ممكن است انسان به ظاهر، اسمش را بگذارد هدايت وراهنمايى. اين هم نوعى از هدايت و راهنمايى است، ولى در حقيقت اضلال است و گمراه كردن. حديثى است از رسول اكرم (صلى الله عليه و اله و سلم) كه فرمود :انما هو الله والشيطان،(119) واقع امر، حقيقت امر خداست و شيطان. اگر هدايت خدارا نپذيرفتى، به هر دو معنا كه عرض شد، قهرا زير بار هدايت شيطان خواهى بود و او تو را رهبرى خواهدكرد و به مسيرى كه خودش مى‏خواهد، خواهد برد. كدام يك بهتراست؟ انسان، خوب است هدايت خدارا بپذيرد و به جان و دل از روى حقيقت و بكوشد هدايت الهى در مورد عمل، مو به مو به كار ببندد وبه آن عمل كند كه درنتيجه به هدايت پروردگار جهان ساخته شود، نتايجش هم دست خداست.

نتيجه پذيرفتن هدايت خدا

در آيات فراوان و زياد به چشم مى‏خورد اشخاص مؤمن، آدم‏هاى شايسته وبندگان خدا، كه خدا درباره آنها مى‏فرمايد: سند خلهم جنات تجرى من تحتهاالانهار(120) ندخلهم . مااينها را به بهشت مى‏بريم، به فضل ورحمت خودمان. پس نتيجه اين كار هم به دست اوست. من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة (121) . كسى كه عمل شايسته انجام بدهد از مرد و زن واو مؤمن باشد، مازندگى سعادتمندانه به او مى‏دهيم. مااو را به زندگى خودش وزندگى پاك وزندگى آرام زنده مى‏داريم. ما به اين گونه زندگى مى‏دهيم. پس هدايت الهى را بايد پذيرفت، به راه خدا رفت. در مورد نتيجه هم، نتيجه را باز ذات مقدس او مى دهد. نتيجه را هم او مى‏دهد. آيه دوم را توجه كنيد: وان لنا للاخرة و الاولى. براى ما و مال ماست آخرت، جهان ديگر، جهان ابدى و اولى، يعنى اين كه ابتدا واقع شده و پيش از جهان آخرت كه همين جهان دنيا و باشد براى خداست لله ملك السموات والارض‏(122) له الحمدفى الاولى والاخرة(123) همه براى اوست. مالك حقيقى اوست. چون قيام جهان وجود از دنيا وآخرت همه به اوست. او قيوم است، او آفريدگار جهان است، لذا مالك حقيقى اوست و قهرا مالك حقيقى كه او شد، تصرف به هر شكل، در جهان، حقيقتا از اوست. اين يك حقيقت توحيدى بزرگ است. توحيد شامل توحيد ذاتى، توحيد صفاتى وتوحيد افعالى است كه در آيه وان لنا للاخرة والاولى. توحيد فعلى و توحيد صفتى صدق مى‏كند. مالى كه حقيقت اوست ومتصرف واقعا اوست. پس موجوداتى كه يك مالكيت هايى دارند، تصرف هايى درپديده هايى دارند، چه؟ اينها همه به اذن اوست.

اما عملا اين گونه نيست. اعمال مان نوعا دليل بر اين است كه ما اين حقيقت را باور نكرديم. وگرنه اگر كسى اين حقيقت را باور كرده باشد، در تمام تصرفاتش در زندگى، مو به مو دقت خواهد كرد، ببيند خدا در اين مورد چگونه اجازه تصرف داده است. اگر اجاره نداده تصرف نخواهد كرد يعنى تصرف جايز نيست، نارواست، چون خدا اجازه نداده است. اگر به مالكيت حقيقى خدا، ايمان داشته باشيم، بايد خيلى دقت كنيم تا مالكيت نسبت به اين چيز روا باشد خدا اذن داده باشد و اگر اذن نداده باشد ابدا نرويم و آن را تصرف نكنيم و در ملك خود نياوريم. چون ملك دروغى، غصبى و نارواست.

پى بردن به حقيقت عبوديت

آيه اولى مارا به اين حقيقت توجه مى‏دهد كه مابه دنبال رهنمودهاى او و هدايت او برويم و هدايت او را در تمام زندگى بپذيريم. آيه دوم هم مى‏گويد مالك حقيقى و متصرف حقيقى در جهان، ذات مقدس اوست كه اين هم به يك معنا همان آيه اول را تاييد مى‏كند. وقتى مالك به حقيقت اوست پس هر گونه راهنمايى، هدايت، امر و نهى در همه زندگى از آن اوست وانسان بايد تابع او باشد. از اين دو آيه ما حقيقت عبوديت و بندگى را درك مى‏كنيم. انسان بايد اين دو آيه را در تمام شئون زندگى نصب العين خود قرار دهد و هر عملى كه مى‏خواهد انجام دهد هر كارى مى‏خواهد بكند به اين دو آيه توجه داشته باشد، ان علينا للهدى و ان لناللاخرة والاولى تا كارها رو به راه شود و انسانى سالم و مستقيم بشود. از اين دو آيه مى‏گذريم.

فانذرتكم نارا تلظى ف اصطلاحا فاى نتيجه، يا فاى تخويف است. دنيا و آخرت مال ماست. بنابراين فانذرتكم نارا تلظى من شمارا انذار مى‏كنم، تخويفتان مى‏كنم، مى‏ترسانم‏تان از آتشى كه زبانه مى‏كشد و آن آتش دوزخ است. حال اين آيه را هم، به حقيقت دوآيه قبل ضميمه كنيد. حالا اگر شخص به هدايت پروردگار جهان توجه نكرد. رهنمودهاى او را پشت گوش انداخت، تصرفاتش درزندگى، در شئون زندگى خود سرانه بود و ابدا به اذن خدا و اجازه خدا و امر او كار نداشت خود سرانه هر چيزى را خواست ملك خودش كند هر چه را از ملك خودش خواست خارج كند هر گونه تصرفى بكند، وقتى اين گونه شد: فانذرتكم نارا تلظى. به دنبال چنين چيزى، شما را تخويف مى‏كنم وانذار مى‏كنم از آتشى كه زبانه مى‏كشد. و بعد، اين آتش كه زبانه مى‏كشد مربوط به كيست؟ چه كسى وارد آن مى‏شود؟ لايصليها الا الاشقى، به اين آتش درنمى آيد، اين ناز زبانه كشنده را داخل نمى‏شود مگر اشقى، آدم‏هاى شقى الذى كذب وتولى، آن شقى كه آيات حق و عده‏هاى الهى را تكذيب كرد و از آيات حق رو گرداند، كسى كه حاضر نشد توجهى به آيات حق بكند. و سيجنبها الاتقى، والبته از آن آتش فروزان دور داشته مى‏شود چه كسى؟ انسان با تقوا، پرهيزگار كه در زندگى با پرهيزگارى و حساسيت زندگى مى‏كرد. اگر مى‏خواست در چيزى تصرفى كند، خيلى دقت مى‏كرد كه مبادا اين تصرفش، ناروا باشد، دور از هدايت الهى و رهنمود خدا باشد. اين شخص، شخص با تقوا وپارسا از آن آتش دور داشته مى‏شود. حالا اين شخص كيست؟ اوصافش چيست؟ الذى يوتى ماله يتزكى، آن شخص با تقوايى كه مال خود را همان گونه كه درآيات قبل گفتيم، در راه خداانفاق مى‏كند و مى‏دهد. يتزكى و خودرا از رذائل تطهير وپاك مى‏كند. خود را از پستى‏ها از بخل و از صفات بد پاك مى‏كند. الذى يؤتى ماله يتزكى. البته آوردن اين صفات به مناسبت آيات قبل است كه مربوط به انفاق وتزكيه نفس بود. ومالاحد عنده مننعمة تجزى الا ابتغاء وجه ربه الاعلى ولسوف يرضى ذيل اين چندآيه مطالبى هست كه بعدا شرح مى‏دهيم انشاء الله.

جلسه سيزدهم : تأثير هدايت الهى بر زندگى دنيوى و اخروى انسان

اعوذبالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم * ان عليناللهدى (12) وان لنالاخرة و الاولى (13) فانذرتكم نارا تلظى (14) لا يصليها الا الاشقى (15) الذى كذب و تولى (16) وسيجنبها الاتقى (17) الذى يؤتى ماله يتزكى (18) ومالاحد عنده من نعمة تجزى (19) الا ابيغاء وجه ربه الاعلى (20) ولسوف يرضى (21)

پروردگار جهان بهترين راهنما

براى انسان راهنمايى بهتر و همه جانبه‏تر و درست‏تر از راهنمايى پروردگارنيست. خداوند كه آفريدگار انسان و خالق اوست، از هر جهت به ظاهر و باطن او، به جسم و جان او عميقا آگاه است وقهرا صلاح و فساد او را از هر جهت كاملا مى‏داند. امكان ندارد خداوندى كه ما را آفريده، صلاح و فساد ما را نداند و هدايت و راهنمايى اى بر خلاف مصالح ما بكند. اوبى نياز از هر جهت است. بنا بر اين امكان ندارد براى نفع خود مثلا ما را به راهى دعوت كند وبه راهى هدايت كند. ما را صد در صد براى نفع ما و براى سعادت ما هدايت مى‏كند.

ذات مقدس او به مقتضاى آيات قرآن كريم و روايات معتبر اسلامى و به مقتضاى ادله عقلى بى نياز است، غنى مطلق است. هيچ گونه نقص و كمبودى در ذات مقدى او نيست كه بخواهد در نتيجه آفرينش و هدايت ما و به راه مستقيم رفتن ما چيزى عايد خود كند و نقص و كمبود خود را جبران كند. اين طور نيست. آفرينش ما و سپس هدايت ما صرفاً براى اين است كه ما به سعادت برسيم و به فوز و رستگارى نائل آييم و او كه از هر جهت به حقيقت ما آشناست و عوارض جسم و جان ما را مى‏داند و به حالات نفس ما آگاه است خوب مى‏داند كه ما چگونه هدايت كند و به چه راهى بخواند، همان طور كه خوانده است. بهترين هدايت و عالى‏ترين راهنمايى از طرف پروردگار جهان، براى قرآن مجيد و عدل آن، اهل بيت معصومين هستند.

زندگى هر دو جهان با راهنمايى پرودگار

پروردگار جهان ما را به خود وانگذارده است، ما را به عالى‏ترين و جامع‏ترين هدايتها، هدايت كرده تا در نتيجه بتوانيم در دنيا بهترين زندگى و آرام‏ترين زندگى را داشته باشيم، كاملا در آسايش زندگى كنيم، واقعا با سعادت زندگى كنيم و پس از آن با سعادت كامل و سلامت مطلق زندگى ابدى داشته باشيم. جز اين نيست. منتها بايد پذيراى اين هدايت شد و براى رسيدن به سعادت و نيل به رستگارى راهى يافت. جز اين راهى نيست. نه اين كه خود را در دنيا به مشقت و زحمت بيندازى، نخورى و نياشامى و يك كارهاى شاق و دشوارى انجام دهى كه واقعا زندگيت در دنيا شقاوت بار باشد. چيزهايى درباره رياضت‏هاى مرضتان هند مى‏گويند كه كم و زياد شنيده‏ايد. در نتيجه آن رياضت‏ها به كجا مى‏رسند و چه كسب مى‏كنند؟ پروردگار جهان ما را به اين صورت هدايت نكرده و نمى‏خواهد اين گونه تربيت كند. مى‏گويد برو دانش بياموز آگاهى پيدا كن، انسانى هوشيار شو انسانى بيدار شو و در عين حال خوب بخور، خوب بياشام. قرآن خطاب به انبيا مى‏گويد: از پاكيزه‏ترين غذاها و نعمت‏هاى الهى برخوردار شويد، كلوا من الطيبات‏(124)، از هر چه بهتر است، تناول كنيد، از هر چه بهتر و پاك‏تر است بپوشد، در هر مسكنى كه بهتر است، سكنا گزينيد. منتها اينها همه با شرايطش براى ما مباح و حلال است. خلق لكم ما فى الارض جمعيا(125). قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده‏(126). چه كسى زينت‏هاى را كه پروردگار جهان در زمين قرار داده حرام كرده است؟ اين گوهرها، اين فلزات قيمتى را پروردگار جهان براى حيوانات ترتيب داده و قرار داده؟ نه، همه براى ماست. به ما هم ياد داده كه چطور از آنها استفاده كنيم و به چه شكل از آنها برخوردار شويم.

قرآن بهترين هادى در زندگى

در دنيا بهترين زندگى در سايه رهنمودهاى قرآن مجيد و در آخرت هم سعادت وسلامت مطلق در جور پروردگار جهان و در جوار رضا و خشنودى اوست. بدا به حال بنده‏اى كه اين حقيقت را نپذيرد و از اين راه برگردد و بخواهد به راى ديگر برود. ان هذا القرآن بهدى للتى هى اقوم‏(127). قرآن به سوى مستقيم‏ترين راه معتدل‏ترين طريق، بهترين رويه و روش هدايت مى‏كند و راهنمايى مى‏كند زحمت هم ندارد، جان كندن هم ندارد، زندگى را هم نبايد رها كنيم، لازم نيست پلاس بپوشيم، در يك گوشه هم لازم نيست پانزده دفعه، چله بنشينيم و شبانه روز يك مغز بادام بخوريم، نه، زندگى ائمه معصومين عليهم الصلوه و السلام را ببينيم، زندگى شان چطورى بوده، برخوردشان، پوشش شان، مسكن شان، خوراك شان چگونه بوده، خوراكى‏هاى لذيذ، پاكيزه، خوب، مطبوع، خوشمزه، لباس‏هاى خوب، مسكن‏هاى خوب، زندگى آبرومند، مرفه، خوب. البته زمانى، محيطى زندگى خاصى را اقتضا مى‏كند، يك شكل پوشاكى، يك شكل خانه و يك خواراكى و يك روش مخصوص را اقتضا مى‏كند كه آن استثناست و مربوط به زمان خاصى است. درست است وضع لباس وجود مقدس على بن ابيطالب عليه السلام فوق العاده بسيط و ساده بوده و خيلى ارزان قيمت. خانه هم اصلا براى خودش نساخت، آجرى روى آجرى و خشتى روى خشتى نگذاشت. وضع على عليه السلام از تواريخ معلوم است. اما ساير ائمه معصومين وضع زندگى شان چگونه بود، اينها لباس شان، خوراك شان، مثل على بن ابيطالب بود؟ بى خانه بودند؟ هنگامى كه مشرف شويد، ان شاء الله، به سامرا، آن محلى كه قبر مقدس امام دهم و يازدهم است، آن صحن و سرا و خانه‏اى كه مى‏بينيد خانه امام دهم و يازدهم بوده كه هيچ كدام از من و شما نتوانسته‏ايم در آن نوع خانه بنشينيم. خانه‏هاى وسيع، گسترده، بزرگ و جاى خوب. على بن ابيطالب عليه السلام در زمانى بود و در محيطى بود كه وضع زمان و كيفيت و چگونگى محيط، آن زندگى را اقتضا مى‏كرد. اين را هم بدانيد كه ائمه معصومين، يك ذره زهدشان از على عليه السلام كمتر نبود. آنها هم زاهد بودند، در اعلى درجه زهد. آنها هم دنيا را همچون على عليه السلام خوب مى‏شناختند. منتها زهد اين نيست كه كسى پيراهن كرباس بپوشد، زهد به اين نيست كه كسى پلاس به دور خود بپيچد. خوراك خوب ،مسكن خوب، با حقيقت زهد منافات ندارد. ديگر ائمه معصومين نيز در زهد و بى اعتايى به دنيا و شناخت نسبت به دنيا با على عليه السلام برابر بودند. منتها مقتضيات زمان اقتضا مى‏كرد كه على عليه السلام با آن شيوه زندگى كند، ائمه معصومين ديگر به شكلى ديگر زندگى كنند. پس اسلام، خوب خواسته ما را تربيت كند و مبانى و اصول فوق العاده عالى و انسانى داده است. اگر انسان از قرآن روى برگرداند براى تربيت خود، براى تأمين سعادت خود دنبال چه برنامه‏اى برود، به دنبال چه مكتبى برود و از چه سنت و روشى تبعيت كند كه با سعادت زندگى كند، نشان بدهيد. سراغ داريد؟ ديگر سنت و روش از سنت و روش اهل بيت معصومين و هدايت و راهنمايى از قرآن، جامع‏تر و عميق‏تر و عالى‏تر وجود دارد، مى‏شود براى انسان پيدا كرد؟ نه، والله.

ساده‏ترين راه هدايت انسان‏ها

خوب است انسان حالى پيدا كند، آنگاه پذيرايى و هدايت قرآن مجيد را بپذيرد، و به حقايق قرآن كه خيلى ساده و بسيط هم بيان شده و در خور فهم هر كسى هست، دل بدهد. البته براى اشخاص خاص معناى عميق و معارف تو در تويى هم دارد ولى آنچه براى عموم ضرورت دارد لازم است خيلى روش ساده است. هر كسى مى‏فهمد درك مى‏كند. قرآن با بيان ساده خود از طرف پروردگار، راه به تمام معنا مستقيم را براى مردم بيان كرده و در معرض قرار داده است. بياييم بپذيريم، چرا كه تا راهنمايى قرآن را به حقيقت و به جان و دل نپذيريم و به آن عمل نكنيم كارمان درست نمى‏شود، در بدبختى و كينه توزى، بدبينى و تفرقه زندگى مى‏كنيم. رهنمودهاى قرآن را به جان و دل و به حقيقت بايد پذيرفت و عمل كرد و نه به بحث و گفتگو. ببينيد قرآن، گذشته از فرد مى‏خواهد جامعه چگونه باشد.مى‏گويد مؤمنان برادر يكديگرند: انما المؤمنون اخوة(128). تعبير را ببينيد. مؤمنين برادر يكديگرند. آنگاه روايات اسلامى در بيان اين اخوت را ببينيد. آنجا ديگر بياناتى است و چه مطالبى؟ كه چطور اين اخوت و برادرى را از ريشه و عمق، آن هم با چه لطفى بيان كرده است! اخوت و برادرى براى افراد، پاكى، صداقت، درستى، استقامت، پاكى دل، پاكى نفس و طهارت فكر مى‏آورد. به چه صورت ؟ آيا پاكى دل، طهارت، نفس تزكيه نفس با به چله نشستن ، روزانه يك مغز بادام خوردن و به آن قناعت كردن، يا دروه سال را روزه گرفتن، شب‏ها را در دوره سال بيدار بودن به دست مى‏آيد؟ نه، با يك كار خيلى ساده. مى‏خواهى خيلى بنده خوبى باشى و مقرب در پيشگاه حضرت حق، واجبات را به جاى بياور، محرمات را ترك كن، مستحبات و مكروهات را كار نداشته باش. عابدترين مردم كسى است كه فرايضش را انجام بدهد، منتها بكوشد فرايض را با دلى پاك، قلبى درست با صداقت و قلبى پارسا انجام بدهد. گرد محرمات هم نگردد. اين آدم مى‏شود آدم خوب، خيلى هم خوب، مقرب پروردگار جهان، محبوب خداوند عالم. چنين انسانى با سعادت و خوش و خرم زندگى مى‏كند مشى اش طورى است كه كسى از او نمى‏ترسد. مردم به او اطمينان دارند، طورى زندگى مى‏كند كه مردم از او آزار نبينند. دروغ نمى‏گويد. اينها چيزهاى بسيطى است، رياضت است و بالاترين نوع رياضت. در عين حال كه خيلى ساده و بسيط است. خلاصه، هدايت قرآن مجيد كه هدايت پروردگار جهان است، هدايت عالى و همه جانبه است در نتيجه دنيا و آخرت انسان را از هر جهت با سعادت و روسفيدى تأمين مى‏كند و به انسان آسايش و راحتى و خوشى مى‏دهد. منتها اگر از مسير قرآن از مسير هدايت واقعى منحرف شويد در طول عمر، در تمام شئون زندگى هر قدمى كه بر مى‏داريد، هر فعاليتى كه مى‏كنيد، هر حركتى و سكونى كه داريد، عدوانى و غاصبانه است.

ارتقاء منزلت انسان در پذيرش هدايت الهى

تن لنا للاخرة و الاولى جهان از آن خداست، ملك حقيقى اوست و تمام تصرف به حقيقت از آن اوست. اگر مى‏خواهى در جهان خدا زندگى كنى و از نعمت‏هاى خدا برخوردار باشى و آن نعمت‏ها برايت حلال باشد و روا، نه ناروا، بايد به دنبال هدايت خدا و فرمان او بروى و به فرمان او زندگى كنى تا خوردنت، پوشيدنت، مسكنت، حرف زدنت، هر كارى كه مى‏خواهى بكنى، حلال باشد و مجاز. يعنى اگر تصرفات جز اين باشد، هر گونه تصرفى مى‏كنى، غاصبانه است. در فقه اسلامى مى‏گويند: جان و مال و ناموس و هيچ چيز كافر محترم نيست. اين يك موضوع معروف در فقه اسلامى است چرا؟ مگر مؤمن چه فرقى با او دارد؟ او هم كه انسان است. چطور جان مؤمن، ناموس مؤمن، حيثيت و آبرو و مال مؤمن محترم است، نمى‏شود به آن دست درازى كرد. اما كافرانى كه غير از اهل كتاب هستند، خون شان، مال شان، زن شان، بچه شان، زندگى شان، اموال شان به هر شكل و هر صورت احترام ندارد. چرا؟ چون كافر ذى حق نيست، تمام تصرفاتى كه مى‏كند غاصبانه است و ناروا. چون به اذن خدا نيست، چون به راه خدا نمى‏رود تا در اين تصرفات مأذون باشد. لذا در تمام لحظات زندگى، متعدى است و متجاوز و با دشمنى و غاصبانه زندگى مى‏كند، هيچ چيز او هم احترام ندارد. ان لنا للاخرة و الاولى بنا بر اين اگر انسان هدايت پروردگار جهان را پذيرفت، خيلى موضوع مهمى است. در آفرينش قدرى پيدا مى‏كند، منزلت و موقعيتى پيدا مى‏كند. ولى قدر و منزلت و موقعيتش هم روشن است، چون در رابطه با مبدأ هستى است. در رابطه با خداست كه همه موجودات تكوينى در رابطه با او هستند. مؤمن كه در جهان زندگى مى‏كند با همه موجودات جهان هم صدا و هم دوش است، عملش با همه موجودات جهان واكنش دارد، نسبت به همديگر انعكاس دارد. مؤمن كه در جهان زندگى مى‏كند با همه موجودات هم صداست، چون همه موجودات تسبيح او مى‏گويند. منتها با اين امتياز كه مؤمن اين كارها را با اختيار، آزادى و شعور ويژه انجام مى‏دهد، اما حيوان شعور و اختيار و از روى غريزه و هدايت تكوينى اين كارها را انجام مى‏دهد. پس انسان مؤمن در جهان چنين موقعيتى دارد.

ثمر بخشى اعمال با هدايت الهى

چرا آدم هدايت خدا را نپذيرد؟ چرا سركشى كند؟ به راهى جز راهى كه خدا مقرر كرده برود تا در نتيجه در دنيا غريب باشد؟ چطور غريب باشد؟ آدم غير مؤمن، خدانشناس، آدمى كه به هدايت الهى هدايت نشده و به راه خدا نمى‏رود، از جهان جداشت. نه تنها از خدا دور است، از جهان هم جداست غريب به تمام معناست و دور است. عجيب دور است! هيچ موجودى با او هم صدا و هم دوش نيست، هيچ موجودى با او همگام نيست. عجيب جداست! در روايات مى‏گويند كوشش هر انسان هنگامى ارزشمند است و مزد دارد و براى آن شخص كوشش كننده نتيجه مى‏دهد كه بر اساس ايمان و رابطه با خدا باشد. آدمى كه با خدا رابطه ندارد، بر اساس ايمان و هدايت خدا كار نمى‏كند، غريب است، از همه موجودات جداست، با هيچ كدام همگام نيست و با موجودات پيش نمى‏رود. لذا اعمالش هيچ ارزشى ندارد، به جايى مربوط نيست و هيچ نتيجه‏اى از عملش نمى‏گيرد. اما مؤمن اين طور نيست. ما غافليم از اين كه هدايت الهى چه ارزشى دارد و چه حقيقتى است.

اگر ما هدايت او را بپذيريم تا چه حد براى سعادت ما در دنيا و آخرت مؤثر است؟ هيچ عاملى جز هدايت الهى و جز پذيرش هدايت او براى سعادت آخرت وجود ندارد. ان علينا للهدى و ان لنا للاخرة و الاولى. در انسان بيم و اميد، خوف و رجا دو حالت عجيب است و از آنجا كه خداوند حالات انسان را مى‏داند گاهى براى اين كه مؤمنين يا مردم و عموماً توده‏ها دعوت او را بپذيرند، به بشارت و مژده و نويد دادن مى‏خواهد روح اميد را در آنها بپروراند تا بلكه از اين راه دعوت او را بپذيرند. خداوند دل ندارد كه بگوييم نسبت به بندگانش دلسوز است، ولى رحيم است، مهربان است، فوق العاده مهربان است. اگر از اول آفرينش تا آخر آفرينش، رحمت او را صد بخش كنيم، يك بخش آن يك صدم آن، در جهان وجود پخش شده، تمام اين رحمتها، انصافها و مهربانى هايى كه در جهان مى‏بينيد همه و همه از آن يك بخش از صد بخش رحمت خداست. نود و نه بخش ديگرش منحصراً نزد خود خداست و به آن نود و نه بخش، خداوند با ما رفتار مى‏كند. ببينيد رحمت او در چه حدى است و قيامت كه مى‏شود آن يك بخش را هم اضافه مى‏كند به نود و نه بخش و با تمام رحمت خود با مردم آنجا معامله مى‏كند. مگر مى‏شود پروردگار مردم را رها كند كه هر كار مى‏خواهند بكنند؟ خير! او رحيم است مهربان و عطوف است. گاهى به نويد دادن، مژده و بشارت دادن، مى‏خواهد اميدى در دل مردم ايجاد شود، اگر اميدى هست تقويت بشود، رشد داده شود. بلكه به اين وسيله بيايند و دعوت انبيا و رسل را بپذيرند و گاهى به مقتضاى حال، به عنوان تخويف و بيم دادن و ترساندن مى‏خواخد دعوتش را بپذيرند، تا شايد اشخاصى از اين جهت بترسند و در آنها بيمى ايجاد شود، آن بيم و ترس شان ايجاب كند كه بيايند به طرف حق و دعوت حق را بپذيرند. آن بشارت و مژده دادن و تخويف و بيم و ترس را هم با تعبيرات گوناگون و عبارات مختلف در قرآن مشاهده مى‏كنيد. اينجا هم پروردگار جهان به اين صورت، تخويف و بيم داده است: فانذرتكم نارا تلظى بيم مى‏دهم شما را، انذار كردم شما را به آتشى كه زبانه مى‏كشد. آن هم چطور زبانه مى‏كشد، با چه شدتى، غرشى و قدرتى! هنگامى كه خزينه دار دوزخ، مالك، نهيب مى‏زند به دوزخ آن طور كه على بن ابيطالب عليه السلام در بعضى از خطبه هايش مى‏فرمايند، اين دوزخ زير و زبر مى‏شود، غرش مى‏كند، زبانه مى‏كشد(129). آتشى كه زبانه مى‏كشد كه مراد آتش دوزخ است. انذارتان مى‏كنم، بيمتان مى‏دهم. اين يك وعيدى است كه به راستى حق است، خلفى هم در آن نيست. ربنا انك جامع الناس ليوم لاريب فيه ان الله لا يخلف الميعاد(130). پروردگار تو جامع ناسى، گرد آورنده مردم براى روز قيامت، روزى كه شك و ترديدى در آن نيست. چون اين جهان گذراست و قيامت مى‏آيد، آمدنش حتمى است. كل ما هو آت قريب‏(131)، و در جاى ديگر : و يرونه بعيدا و در حالى كه، و نراه قريبا(132)، نزديك است. پس شما را انذار مى‏كنم و بيم مى‏دهم. لا يصليها الا الاشقى در نمى‏آيد به آتش، داخل آن آتش كه زبانه مى‏كشد نمى‏شود مگر اشقى، آدم خيلى شقى. الذى كذب و تولى آن اشقى آن آدم بدبخت كه تكذيب كرد و روى گرداند. شخصيتى چون رسول اكرم آمد در خانه آن مرد و فرمود اين درخت خرمايى را به من واگذار، و من از خدا مى‏خواهم كه خداوند در بهشت، درخت خرمايى به تو عطا كند يا يك نخلستان در بهشت به تو بدهد. او باور نكرد و تكذيب كرد، روى گرداند و گفت: نه، و بنا به بعضى روايات اين قدر آدم پستى بود كه احياناً خرمايى اگر از درخت مى‏افتاد و بچه‏هاى فقير آن را بر مى‏داشتند، از دست شان مى‏گرفت و اگر در دهان گذارده بودند، انگشت داخل دهان مى‏كرد و خرما را در مى‏آورد(133). سخن حضرت رسول را قبول نكرد و گفت: اين درخت خرما در بين همه درختان نخل من تك است و بهتر است و حاضر نشد، بخل ورزيد، وعده الهى را باور نكرد، تصديق نكرد و روى گرداند. الذى كذب و تولى، تكذيب كرد، تولى كرد و اعراض كرد و روى گرداند از رسول اكرم و از وعده الهى، و حاضر نشد. و سيجنبها الاتقى پس آتش دوزخ كه زبانه مى‏كشد و پروردگار جهان به آن آتش مردم را بيم مى‏دهد، اين آتش براى آدم‏هاى شقى است، براى آدم‏هاى كافر است. كسانى كه در دنيا دعوت انبيا را نپذيرفتند، زير بار هدايت نرفتند و روى گرداندند. حال، روى گرداندن‏ها مختلف است. گفتند ما خود رويه و روش داريم، راه ما راه مستقيم و درستى است. خودمان عقل داريم. هر گروهى به شكلى، به بهانه‏اى، راهنمايى انبيا و دعوت پيامبران را رد كردند و زير بارش نرفتند. در دنيا گرفتار هميشه در عسر و ناراحتى، سختى و دلهره، وحشت و در زد و خورد و در آخرت هم گرفتار اين نارى كه زبانه مى‏كشد. ولى در عين حال گروه ديگرى هستند كه دور داشته مى‏شوند از آن آتش، آدم‏هاى باتقوا، پارسا، انسان‏هاى پاك كه خود را تزكيه كردند، نفس و دل و افكارشان را تطهير كردند و اينها هم در آخر كار، كارشان به جايى مى‏رسد كه در نهايت رضا و خشنودى هستند. شرحش در آيه آخر سوره است كه بعدا بيان مى‏كنيم، انشاء الله.

جلسه چهاردهم : هدايت الهى و مالكيت مطلق پروردگار

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم * ان علينا للهدى (12) و ان لنا للاخرة و الاولى (13) فانذرتكم ناراً تلظى (14) لا يصليها الا الاشقى (15) الذى كذب و تولى (16) و سيجنبها الاتقى (17) الذى يؤتى ماله يتزكى (18) و ما لاحد عنده من نعمة تجزى (19) الا ابتغاء وجه ربه الاعلى (20) و لسوف يرضى (21)

انواع هدايت در آيات قرآن

آيه اول از اين آيات درباره هدايت پروردگار جهان و راهنمايى اوست و آيه بعد مربوط است به مالكيت ذات مقدس او بر جهان دنيا و جهان آخرت. شايد بهتر اين باشد كه هدايت را در آيه اول هدايت مطلق معنا كنيم. مطلق هدايت، چه تكوينى و جه تشريعى. هدايت تكوينى در صورت‏هاى گوناگون و همچنن هدايت تشريعى، راهنمايى و هدايت، ذاتاً از ذات مقدس اوست. هيچ موجودى و هيچ كس مستقلا نمى‏تواند موجودى ديگر يا چيز ديگرى را هدايت كند و راهنمايى نمايد. هدايت على الاطلاق از ذات مقدس اوست. منتها چيزها يا كسانى را كه مشاهده مى‏كنيم هدايت و راهنمايى مى‏كنند، واسطه‏هاى هستند كه به اذن و اراده پروردگار جهان هدايت مى‏كنند و الا خودشان به هيچ وجه استقلالى ندارند، چون اصل وجود و هستى شان از ذات مقدس اوست و قائم به او، و تمام شئون هستى شان نيز قائم به ذات مقدس او و قائم به اراده و خواست اوست

مالكيت تنها از آن اوست

مالكيت مطلق در عالم وجود از آن اوست و نتيجه مالكيت مطلق، تصرف مطلق است. يعنى باى مالك رواست كه هر گونه تصرفى كه خواست در ملك خود بكند. مالكيت هايى كه ما مشاهده مى‏كنيم، مالكيت‏هاى اعتبارى است كه باز به اذن و اراده و خواست ذات مقدس اوست والا مستقلا، هدايت فقط براى اوست و مالكيت در جهان هستى از آن اوست. اگر به اين دو اصل مهم توجه شود، باى تربيت انسان فوق العاده مهم و حساس است. اگر انسان اين دو اصل مهم را به حقيقت باور كرد، مى‏تواند شخصى مستقيم و درست شود و اگر به اين دو اصل معتقد نشد، نمى‏تواند خود را انسانى مستقيم و درست تربيت كند.

خود بينى و ناديده گرفتن مالكيت مطلق پروردگار

اشخاصى كه يك غرور خاصى آنها را مى‏گيرد، اشخاصى كه داراى تكبر و خود بينى و خود پسندى مى‏شوند، اشخاصى هستند كه به اين دو اصل مهم ايمان ندارند و اين دو اصل را نشناخته‏اند. دانشمند در هر پايه از دانش باشد، آن هم در هر دانشى و در هر رشته‏اى از علوم، معنا ندارد به خودش ببالد و علم و دانش اش به او غرور بدهد. چرا؟ چون علم و دانش او از پروردگار جهان است. ذات مقدس اوست كه وى را هدايت و تربيت كرده و در رشته‏اى از علم و دانش او را پرورش داده است، عقلش را نيرو و نمو داده است. درست است كه وى زحمت كشيده، درس خوانده، تقلا كرده و مطالعه كرده است، ولى اينها همه وسيله است. اساساً علم و دانشى كه دارد، پرورش علمى اى كه پيدا كرده، عنايت و داده او و هدايت اوست. اگر ذات مقدس او نمى‏خواست امكان نداشت اين شخص در اين رشته‏هاى علوم، كمترين موفقيتى پيدا كند، به كمترين رتبه‏اى از مراتب علمى برسد. اگر انسان اين را بداند، اگر دانشمند هم بشود، در هر رتبه‏اى از علم و دانش كه باشد، در كمل خضوع و خشوع و در نهايت افتادگى است. چون مى‏داند خودش به ذات خود، اينها را به دست نياورده و تحصيل نكرده است، از جاى ديگرى به او افاضه شده و لطف و عنايت ديگرى است كه او را پرورش داده است. اشخاصى كه در رشته‏هاى سير و سلوك و به اصطلاح در راه تربيت و تهذيب و تزكيه خود مى‏كوشند، درست است ما مى‏گوييم رياضت مى‏كشند و مجاهدت مى‏كنند در عين حال با تمام آن رياضت و مجاهدت و كوششى كه مى‏كنند، به حقيقت، پرورش، تربيت و تهذيبشان از طرف ذات مقدس اوست، به لطف و عنايت اوست. اگر فرد تنها بود و لطف و عنايت او از اين شخص دستگيرى نمى‏كرد و به اين شخص مدد نمى‏داد امكان نداشت كه يك گام در راه تربيت و تهذيب و تزكيه خودش بردارد. و لو لا فضل الله عليكم رحمة ما زكى منكم من احد(134)، اگر نبود فضل پروردگار جهان بر شما، و اگر نبود رحمت او و لطف و عنايت او، ما زكى منكم من احد يك نفر از شما هيچ كس از شما رشد و نمودى پيدا نمى‏كرد. لا تزكوا انفسكم‏(135). ولكن الله يزكى من يشاء(136) پس مبناى اين دو آيه مباركه و آياتى ديگر نظير اين آيات در قرآن مجيد، تزكيه، تهذيب و تربيت يافتن به ذات خود نيست، بلكه از لطف و عنايت اوست او دستگيرى مى‏كند. البته نه اين كه بخواهم بگويم موضوع جبر است و خود انسان كار نمى‏كند، نه، خود انسان كار مى‏كند، منتها كارى كه به حول و قوه الهى است. كارى كه مى‏كند به مدد اوست. ممكن نيست انسان بدون مدد او، بدون حول و قوه او بتواند كوچكترين عملى انجام بدهد. بحول الله و قوته اقوم و اقعد. البته اين جمله در مورد نماز است كه انسان به حول و قوه خداوند مى‏نشيند و بر مى‏خيزد. در بعضى روايات هم هست كه مستحب است جمله و اركع و اسجد به آن اضافه شود بحول الله و قوته و اقوم و اقعد و اركع و اسجد(137). ولى اين حقيقت در تمام شئون زندگى، در تمام حركات و سكنات انسان نهفته است. ممكن نيست بتواند انسان بدون حول و قوه الهى، بدون مدد او، عملى و كارى را هر چند كوچك باشد، انجام دهد. پس اگر شخصى در رشته‏اى يا رشته هايى از علوم، رشد و نموى پيدا كرد و به پايه و مقامى رسيد گرفتار غرور نشود، خود پسندى و خود خواهى او را هلاك نكند. متوجه باشد كه اين رشد و نموش تا هر پايه و درجه به مدد و دستگيرى اوست. سپاسگزارى او باشد و در برابر اين نعمت بزرگ الهى كه به او عنايت شده شكر بگويد، نه اين كه تكبر بورزد. كسى كه ذره‏اى در خود احساس كرد قدرى زحمت كشيده، رياضت كشيده، خودش را به مقاماتى رسانيده، پيش خودش فكر مى‏كند كه خود را يك مؤمن اخلاقى ساخته، آن گاه يك عجب و غرورى در درون او را مى‏گيرد، به ديگران به نظر حقارت و كوچكى مى‏نگرد و حاضر نيست با آنها صحبت كند، با آنها روبرو شود، با آنها مواجه بشود، من كجا و اين مردم كجا كه با اينها بنشينم و صحبت كنم، نشست و برخاست داشته باشم! خيلى اتفاق مى‏افتد. اين نتيجه غفلت از اين حقيقت است. او توجه ندارد كه خود، خود را به اين پايه نرسانده است. پروردگار جهان او را هدايت كرده، ذات مقدس او در وى تصرفاتى كرده و اين رشد و نمو را به او عطا كرده است. اگر اين حقيقت را درك كرد، در مراتب تزكيه و تهذيب نفس به هر مقامى برسد، امكان ندارد او را عجب و غرور بگيرد، در نهايت شكستگى و افتادگى و خضوع و خشوع است و همچنين قدرت مالى سياسى و هر گونه قدرت و نيرويى كه پيدا كرد، به همين صورت است. ان علينا للهدى ،و ان لنا للاخرة و الاولى هدايت پروردگار جهان و تربيت ذات مقدس او، مالكيت او و تصرف او، محيط به جهان هستى است، و غيبت و شهادت، ظاهر و باطن، جسم و روح و جان و همه را فرا گرفته و همه زير سايه راهنمايى او، زير سايه تربيت او، زير سايه ملك و تصرف او زندگى مى‏كنند و به راه خود ادامه مى‏دهند. اگر يك لحظه و كمتر از لحظه‏اى، لطف و عنايت و هدايتش را از موجودى يا از موجودات برگيرد، همه از بين مى‏روند، سقوط مى‏كنند و نابود مى‏شوند. خوب است ما از حقايق قرآنى درس بگيريم، اين دسته از حقايق قرآنى و اين نوع معارف اين كتاب بزرگ، خيلى مهم است و در تربيت و رشد انسان فوق العاده مؤثر است. منتها خدا توفيق بدهد ان شاء الله كه انسان بخواهد و در نتيجه خواستن به لطف خداوند در اين حقايق قرآن تدبر كند، درست بينديشد، اطراف مطلب را بنگرد، تا بتواند به طور قطع و يقين به لب و مغز و حقيقت اين معنا برسد و واقعا باور كند. طورى بشود كه از حد درس و بحث و مطالعه و گفت و شنود بالاتر برود.