مقدمه ناشر
كتاب حاضر با استفاده از درسهاى تفسير
مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى كاشانى تهيه شده است. مرحوم آيت الله نجفى
(1365 - 1300 شمسى) با وجود موفقيت چشمگيرى كه در تدريس فقه و اصول ،منطق،
ادبيات عرب ،هيئت و نجوم قديم ،در حوزههاى نجف اشرف ،قم و كاشان داشتند از سال
1337 تا پايان عمر ،خود را وقف مطالعه و ارائه تفسير قرآن نمودند مشتاقان
بسيارى به ويژه از طبقات تحصيلكرده و فرهنگيان از منبرهاى تفسير ايشان كه هر شب
پس از نماز مغرب و عشا در مسجد الحسين (ميرنشانه) كاشان برقرار بود، استفاده
مىكردند و از چشمههاى معرفتى و اخلاقى قرآن سيراب مىشدند. شيوه تفسيرى ايشان
قرآن به قرآن و با استفاده از روايات و با تأكيد بر نكات اخلاقى بود.
سوره ليل در 17 جلسه در سال 1361 تفسير شده
است براى تهيه اين كتاب سبك و سياق بيانى حفظ شده و تنها ويرايش اندكى به منظور
تبديل عبارات گفتارى به نوشتارى صورت گرفته است. عنوان گذارى و استخراج مدارك و
تهيه فهرست ها توسط دفتر نشر انجام گرفته است.
لازم به ذكر است با توجه به تسلط
شگفتانگيز استاد بر منابع حديثى و استفاده گسترده از آنها بديهى است اين دفتر
در امر استخراج مدارك نتوانسته است حق مطلب را ادا كند ،و مسؤليت هر گونه كاستى
را مىپذيرد.
دفتر تنظيم و نشر آثار
آيت الله نجفى كاشانى
جلسه اول : فضيلت تلاوت سوره ليل
اعوذ بالله من
الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن
الرحيم * و الليل اذا يغشى (1) و النهار اذا تجلى (2) و ما خلق الذكر و الانثى
(3) ان سعيكم لشتى (4)
معرفى سوره ليل
سوره مباركه الليل يا والليل بدون هيچ گونه
اختلافى ميان قراء، مشتمل است بر 12 آيه همان طور كه مشهور مفسران گفتهاند در
مكه معظمه نازل شده(1)
و البته عدهاى هم بر آنند كه در مدينه منوره نازل شده است(2).
روايتى از طريق شيعه از حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام نقل شده كه از آن
روايت بر مىآيد، سوره الليل در مدينه منوره نازل شده كه بعدا روايتش را عرض
مىكنيم(3).
اين سوره، سوره نود و دوم از سورههاى مرتب قرآن مجيد است.
فضيلت خواندن سوره ليل
در فضيلت سوره والليل روايتى از امام ششم
سلام الله عليه نقل شده است كه از جهانى روايتى است حساس و قابل توجه ،مخصوصا
از جهتى كه اشارهاى به آن مىكنيم. روايتى است درباره خواندن سوره الشمس و
الليل و الضحى و سوره الم نشرح. امام ششم عليه السلام فرمودند :هر كه اين چهار
سوره را در روز يا در شب تلاوت كند، لم يبق شىء بحضرته
الا شهد له يوم القيامة چيزى نزد او حاضر نيست مگر اين كه براى خواننده
اين چهار سوره در قيامت گواهى مىدهد حتى اعضا و جوارح خود قارى اين چهار تا
سوره. در روايت است كه حتى موى بدنش، خونش، گوشتش، اعصابش، رگش، مغزش و
استخوانش همه گواهى مىدهند. پروردگار جهان در قيامت به اين گواهان خطاب مىكند
كه گواهى شما را پذيرفتم و آن را امضا كردم. اين بنده من را ببريد به سوى
بهشتهاى من، هر بهشتى را كه خود مىخواهد انتخاب كند و هر كدام را انتخاب كرد،
بدون هيچ منت، بلكه صرفا از فضل و رحمت من، به او بدهيد. در پايان روايت،
پروردگار جهان مىفرمايد : هنيئا لعبدى يعنى اين
بهشت كه انتخاب خود بنده من بود و من به فضل و رحمت خود به او عطا كردم، گوارا
باد براى بنده من(4).
تلاش انسان در دنيا و كسب درجات عالى در بهشت
آيا ما بعد از تلاوت قرآن و گفتگو در اطراف
آياتش و در حد امكان شرح و بسطى درباره اين آيات گفتن و شنيدن، گامى به سوى
درجات بهشت برداشتيم يا نه؟ در روايات معتبر است كه درجات بهشت و بلكه اصول
درجات بهشت به شمار آيات قرآن مجيد است و در قيامت درجاتى را كه در بهشت به
مؤمنين و بندگان خدا مىدهند طبق ترقى و تعالى است كه اين بنده مؤمن در آيات
قرآن داشته است
(5). البته آنجا ديگر دنياى
حقيقت است، دنياى صدق است و دنياى واقع. ديگر آنجا نظام، زندگى و جهان، جهانى
نيست كه بشود در آن تظاهر و تصنع كرد، كسى را گول زد، ظاهر را جورى وانمود كرد
جز آن طورى كه در باطن است. نه اين طور نيست، آنجا حقيقت انسان، آن طور كه هست،
به آن شكلى كه انسان صورت باطنى خود را تصوير كرده و ساخته است، به همان شكل
جلوه مىكند. چون انسان صورتى در ظاهر دارد كه براى هر كس كه با آن صورت مواجه
شود، قابل رؤيت و لمس و درك است، اما انسان جز اين صورت ظاهرى، صورت ديگرى نيز
دارد، صورتى در درون و در باطن. اين صورت حقيقى و صورت باطنى انسان، در اول
وجودش استعداد و قوه و لياقت است، صورتى فعلى ندارد. اين صورت فعلى را كه از
قوه و استعداد، رشد و نمو مىكند، اين صورت واقعى و حقيقى و اين صورت باطنى را
خود انسان بايد تصوير و ترسيم كند و به آن تحقق بدهد. اين خيلى مهم است. هيچ
موجودى خود نمىتواند به حقيقت خود صورت و شكل بدهد، تنها انسان است كه خداوند
چنين عنايتى به او كرده و به او نيرو، آزادى، اختيار و قدرت داده تا بتواند
صورت درونى و صورت حقيقى خود را ترسيم كند و به آن شكل بدهد، البته به توفيق
خدا.
اشخاص در صورت بخشيدن به باطن و به نفس خود
دو دستهاند: يك گروهى صورت باطن خود را زيبا و خيلى قشنگ ترسيم مىكنند و
عدهاى، اين صورت باطنى خود را خيلى نازيبا و زشت و بدنما تصوير مىكنند. در
قيامت بشر با اين صورت باطنى كه خودش ترسيم كرده، محشور مىشود. ديگر تظاهر و
تصنع و فريبكارى و كلك آنجا معنى ندارد. به او خطاب مىشود آيات قرآن را قرآئت
كن و از درجات بالا برو(6).
ديگر اين بنده تا چه حد صورت باطن خود را با آيات قرآن مجيد شكل بندى و ترسيم
كرده باشد، به همان مقدار صعود مىكند و بالا مىرود.
درجات بهشت با يكديگر خيلى تفاوت دارند.
مبادا فكر كنيد اين يك مطلب ساده و بى ارزشى است. درجات بهشت، عجيب متفاوت است.
ائمه معصومين عليه السلام فرمودند: مردمى كوتاه همت و كوتاه نظر نباشيد قانع
نباشيد به بهشت، بلكه تنافس كنيد و مسابقه بدهبد و مسارعت كنيد به سوى درجات
عاليه بهشت و مىتوانيد(7).
اما خواستن و علاقه مىخواهد. اگر انسان بخواهد مىبيند كه مىتواند و خدا هم
توفيقش مىدهد كه به درجات عاليه بهشت صعود كند.
آيات قرآن مجيد اين طور كه معروف است شش
هزار و ششصد و اندى است و البته اين اصول درجات بهشت است. خود هر درجهاى بسيار
مراتب دارد. اصول درجات شش هزار و اندى است، اما خود هر درجهاى شايد ميليونها
مرتبه يا طبقه مختلف داشته باشد.
مسئوليت انسان در پاسخگويى
ما تا اينجا 91 سوره از سورههاى قرآن را
شرح و بسط و تفسيرش را گفتهايم. آيا در خود حس مىكنيم كه گامى فرا، گامى
بالا، قدمى از اين جهان ظلمت و عالم ماده به طرف عالم بالا و عالم نور
برداشتهايم؟ در ايمان مان و در معرفت مان آيا فزونى و نيرو و قدرتى پيدا شده
است؟ يا نه، همين هستيم و قبلا نيز همين بوديم تفاوتى در ما پيدا نشده. اگر
تفاوتى پيدا نشده كه واقعا بزرگترين زيان و ضرر است كه اين استعداد و لياقتى را
كه خداوند به رايگان به ما عنايت فرموده، بى جهت و مفت از دست دادهايم و اى
كاش مفت از دست داده بوديم. اهميت مطلب اينجاست كه اگر كسى به طرف بالا گامى
برنداشت به طرف پايين رفته. يك وقت انسان يك چيزى دارد كه مفت از دستش مىرود
ديگر كسى كارى به كارش ندارد اما موضوع انسان اين جور نيست. اين طور نيست كه
انسان چيزى را مفت از دست داده باشد، مسئوليت دارد، گير و دار دارد، پشت سرش
خشم و عذاب خداست. حالا نفس و حقيقت انسان كه جاى خود دارد، يك وقت نكند يك
مالى به دست مىآورى، پول، خانه، زندگى، فرش، كيف، دوچرخه اينها را بى جهت،
بدون ملاك و مفت از دست بدهيد و فكر كنيد كه مهم نيست، دنياست، مىگذرد. نه، به
اين شكل نيست. عجب اين است كه فردا مىپرسند كه چرا اين را مفت از دست داديد.
اگر پرسش نبود، مهم نبود. خيلى چيزها از دست انسان مىرود، برود، طورى نيست اما
سؤال مىشود چرا مفت از دست دادى. از مال انسان مىپرسند كه اين را از كجا
تحصيل كردى و از چه راهى به دست آوردى و در چه راهى صرف كردى و چگونه خرج كردى.
پس اين كه ما تعبير مىكنيم خود را مفت از دست داديم، اين يك تعبير منطقى نيست.
از نظر حقيقت، مفت از دست نداديم، از زيانها و ضررها بر آن مترتب مىشود و
مورد سؤال و جواب است.
تثبيت حقايق آيات در وجود انسان
خوب است يك قدرى با آيات قرآن مجيد، با
حقايق اين كتاب بزرگ بهتر و بيشتر آشنايى پيدا كنيم و به حقيقت از خدا بخواهيم
كه به ما توفيق دهد و ما خود را متحقق به حقايق قرآن كنيم.
عدهاى به مدينه آمدند و خدمت رسول اكرم
(صلى الله عليه و اله و سلم) ايمان آوردند. حضرت آياتى از قرآن را براى آنها
تلاوت كردند، آنها هم آيات را ضبط كردند و خداحافظى كردند و رفتند، چون ساكن
بيرون مدينه بودند.
مثلا فرض كنيد ظهر بوده و مردم مسلمان كه
اينها را شناختند، شب موقع نماز منتظر بودند كه اين گروه براى نماز بيايند.
براى نماز مغرب ديدند نه، خبرى از اينها نشد. براى نماز عشا و نماز صبح هم
پيدايشان نشد. خلاصه چند روز گذشت، يك هفته، سه هفته، يك ماه ديدند نه، اينها
پيدايشان نشد. عجب !نكند اين آيات قرآن مجيد به دلشان نچسبيد يا برايشان
انحرافى شد و مرتد شدند بعد از مدتى در مدينه خدمت پيامبر (صلى الله عليه و اله
و سلم) آمدند. اصحاب پيش افتادند كه از آنها جويا شوند كه شما از آن روز تا
حالا كجا بوديد؟ چرا زودتر نيانديد؟ گفتند آياتى را كه ما آن روز گرفتيم، تا به
حال در حقايق آن آيات تأمل و تدبير و تفكر داشتيم و مىخواستيم حقايق آن آيات و
معارفش را در اعماق دل و جان مان تثبيت كنيم و راجع به آن آيات استقامت پيدا
كنيم. در اين مدت با رياضت، با مجاهدتى مشكل و درست، حقايق آن را در اعماق دل و
جانمان تثبيت كرديم به طورى كه اينك قرص و محكم مستقر شده است و خود را به
حقايق آن آيات متحقق كرديم. امروز آمديم تا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و اله و
سلم) چند آيه ديگر براى ما بخواند و اين چند آيه را بگيريم و برويم وقتى معانى
اين آيات هم در درون دل مان تثبيت شد و خود رابا حقايق آن ساختيم، بياييم و
آيات ديگرى را بگيريم(8).
واقع مطلب اين جور است. بايد انسان در مقابل حقايق قرآن مجيد اين طور باشد. با
اين روحيه با آيات قرآن مجيد مواجه شود.
گواهى اعضا و جوارح بر تلاوت قرآن
روايتى كه در اول سوره شمس هم عرض شد، يك
جمله خيلى عجيبى دارد واقعا عجيب است. گمان مىكنم از يادمان رفته باشد. چون ما
مطالب را زود فراموش مىكنيم، نه الفاظ را، بلكه حقيقت معنا را. الفاظ احيانا
اگر از ياد انسان برود طورى نيست، بايد معنا و حقيقت الفاظ در عمق جان انسان
بماند. ما چون سرگرمى داريم مشغله مان زياد است و كارمان فراوان است، نمىرسيم
كه حقايق را در عمق دل مان تثبيت و مستقر كنيم از آن روايت استفاده مىشود عالم
وجود، تمام اين موجودات دور و بر انسان و حتى اعضا و جوارح خود انسان، سلولهاى
بدن انسان خود انسان هم گواه به اعمال و رفتار و كردار و سخنان انسان است. اين
موضوع خيلى مهمى است، به قدرى مهم كه حضرت امام صادق سلام الله عليه در اين
روايت فرمودند كه حتى موى بدن كسى كه اين سوره را مىخواند خونش، رگ و پيش و
استخوانش اينها همه شهادت مىدهند و عرض كرديم كه شهادت دادنشان در قيامت فرع
اين است كه بايد اينجا گواه باشند، موضوع را ببينند تا بتوانند آنجا گواهى
بدهند. چون گواهى دادن فرع بر گواه بودن است. اگر كسى در يك موضوعى گواه باشد،
امكان دارد گواهى بدهد. اگر گواه بر چيزى نباشد و بعد بخواهد گواهى بدهد، گواهى
دادنش دروغ است، خلاف حقيقت است. بايد گواه باشد، حاضر باشد، حقيقت را ببيند تا
بعد طبق آنچه ديده و درك كرده و لمس كرده گواهى بدهند. پس موى بدن انسان،
سلولهاى بدن انسان فرداى قيامت گواهى مىدهند. معلوم مىشود كه هنگام تلاوت
كردن قرآن، فرش و ديوار و در و ستون و همه اين موجودات بدن، همه گواهند. در
واقع عمق و جان مطلب را مىبينند. نه ظاهر، عمق مطلب را مىبينند، آيا شما
مىتوانيد تصور كنيد يا باور كنيد كه يك كسى اينجا قرآن بخواند، اين چهار تا
سوره را تلاوت كند، اما نه حقيقت بلكه صورى، يا تصنع يا براى نشان دادن صداى
خوبش در كارها هدفها گوناگون است، اين آدم وقتى سورهها را قرائت كند نه براى
خدا، نه براى خود را ساختن و نه براى واقعا تعليم دادن به مردم آن هم براى رضاى
خدا، اين چيزها گواهى دهند به اين كه ايشان اين سورهها را قرائت كرده است؟
چطور گواهى مىدهند، اينها به عمق كار گواهند. واقعا هم جاى تعجب هست خيلى مهم
است مثلا مو و ريش آدم، موى سر، موهايى كه به دست و بدن است، وقتى انسان
مىنشيند و قرآن مىخواند، اين موهاى انسان اين جور واقع مطلب و حقيقت مطلب را
درك مىكنند، فرداى قيامت گواهى مىدهند. فكر نكنيد كه اين روايت است كه منحصرا
از آن استفاده مىشود، بلكه در ابواب مختلف آن قدر روايات با سندهاى قوى وجود
دارد كه انسان به يقين مطلب را مىداند، به طور يقين مىداند كه مطلب اين طور
است و ترديدى در آن نيست. مثلا در مورد اذان و نيز در مورد نماز رواياتى هست،
رواياتى محكم در وسائل و غير وسائل، اين روايات به قدرى محكم است كه براى
بزرگان فقها و اهل فتوا حجت است و طبق آن فتوا مىدهند. كسى كه نماز مىخواند
تار و پود و ذرات آن لباس هايى كه به تن دارد، با آن شخص نمازگزار تسبيح
مىگويند و تسبيح هايى كه مىگويند همه نتايجش عايد اين نمازگزار مىشود. لذا
در نماز مستحب است با لباس خود را بيارايد، قناعت نكند به حد واجب كه همان
پوشاندن عورت باشد. لباس به تنش بپوشد، آن هم لباس خوب، لباس پاكيزه، لباس
خوشبو، لباس تميز، اگر متعدد هم باشد بهتر است، چون ثوابش بيشتر است و چيز
بيشترى عايد انسان مىشود(9).
كه به تن انسان است چگونه مىفهمد كه اين آدم مشغول نماز است؟ اين قبيل روايات
زياد است كه تمام موجودات جهان مراقب انسانند، حتى اعضا و جوارح، اينها حقيقت
مطلب را درك كى كنند اگر كسى تصنع بكند، بازى در بياورد و رياكار باشد، آنها
گواهى به حق مىدهند، مىگويند اين شخص در خواندن نماز رياكار و متظاهر بود. از
اين رواياتى كه مىگويد چه بسا قاريان قرآن كه فرداى قيامت قرآن مجيد خصمشان
مىشود و آنها را لعنت مىكند به جاى اين كه شفاعت كند(10)،
معلوم مىشود گواهانى گواهى مىدهند كه اين شخص به حقيقت قرآن را تلاوت نكرده،
لذا مورد لعن و نفرين واقع مىشود و قرآن با او خصومت مىكند. پس اين يك حقيقت
بلندى است. پيشوايان معصوم اينها را براى ما بيان كردند و ما به آن خيلى توجه
نمىكنيم.
خوب است ما مقدارى به خود بياييم و اين
صورت باطنى و درونى خود را خوب نقش و تصوير كنيم كه فرداى قيامت همان صورت
باطنى مان جلوه مىكند و اين بدن، بدن مادى، در پرتو همان زيبايى صورت باطن
جلوه مىكند. حالا اين بدن هر چه بدشكل و نازيبا باشد، وقتى صورت باطنى زيبا
شد، آن قدر در روز قيامت زيبا جلوه مىكند كه ديگر اين بدن تحت تأثير آن صورت
باطنى واقع مىشود و صورت ظاهرى كه به اصطلاح مندك در صورت باطنى است، آن هم
زيبا و قشنگ مىشود صورت باطنى را طاهر و پاك بسازيد. زيرا بهشت، پاك و جاى
پاكان است و امكان ندارد انسان آلوده را به بهشت راه بدهند.
آغاز شرح آيات سوره
بسم الله الرحمن
الرحيم * ،و الليل اذا يغشى (1) و النهار اذا تجلى (2) و ما خلق الذكر و الانثى
(3) ان سعيكم لشتى (4)
اين سوره همچون سورههاى ديگر با بسم الله
الرحمن الرحيم آغاز شده و بعد از اين آيه بزرگ از آيات قرآن مجيد، خداوند به
چند چيز سوگند ياد مىكند. يكى سوگندبه شب اما نه شب، به نحو اطلاق. سوگند به
شب، نه سوگند به شب در آن حين كه شب به متحقق است، نه، در اين دو آيه كه قسم به
شب و روز خورده شده، نه قسم به اين دو پديده از اين جهت كه پديدهاند بلكه قسم
به شب، آنگاه كه فرو مىپوشاند، آنگاه كه فرا مى گيرد و ظلمت و تاريكى آن
گسترده مىشود و قهرا روشنى از ميان مىرود و فضا تاريك مىشود. و سوگند به
روز، آن هم نه مطلق از اين جهت كه روز است. سوگند به روز،
اذا تجلى، آنگاه كه متجلى و آشكار مىشود، آن لحظهاى كه جهان را روشن
مىكند و پرده ظلمت شب را از بين مىبرد. يعنى در هر افقى كه روز پيدا مىشود،
خداوند به اين دو پديده بزرگ و دو پديده عجيب و به يك تعبير دو پديده متقابل
سوگند مىخورد متقابل چون شب و روز مقابل هم هستند و هيچ گاه همديگر را در
نمىيابند، پشت سر هم رفت و آمد دارند. لا الشمس ينبغى
لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار(11)،
هيچ كدام بر ديگرى پيشى نمىگيرند، با اين نظم فوق العاده دقيقى كه پروردگار
جهان مكرر در آيات مختلف در قرآن مجيد به آن سوگند ياد كرده است. در يك جا
فرموده: و الليل اذا عسعس، والصبح اذا تنفس
(12)، كه در اين اينجا
به حالت خاصى از شب سوگند ياد كرده، و در جاى ديگر به جهت ديگرى اشاره فرموده
است: و الفجر ،و ليال عشر ،و الشفع و الوتر(13).
و الليل اذا يغشى،
سوگند به شب، گاهى كه فرو مىپوشاند و فرا مىگيرد، يعنى جهان را فرو
مىپوشاند. و النهار اذا تجلى؛ و سوگند به روز
هنگامى كه متجلى و ظاهر مىشود. در اين حالت، هنگامى مىتوانيم به عظمت و بزرگى
و دقت در نظم و حساب اين دو پديده پى ببريم كه خود را هر چند در خيال، خود را
در يك گوشهاى از فضا، منتها نه خيلى دور از زمين، در يك فاصلهاى كه بتوان
زمين را ديد، تصور كنيم. اگر در يك گوشهاى از اين فضا بايستيم و تماشا كنيم
مىتوانيم ببينيم اين زمين چه مىكند و زمين تا چه حد عظيم است و به چه سرعت
سرسامآورى به دور خودش مىچرخد و در عين حال با چه سرعتى يك مدارى را به دور
خورشيد طى مىكند. آن وقت در اثر گردشش به دور خورشيد پديده شب و روز را
ببينيم. چگونه اين شب و روز دنبال همديگر مىچرخند و آمد و شد مىكنند.
ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار
لايات(14)،
در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز آيات و نشانه هايى است
از كمال قدرت او، از كمال حكمت او و علم او، همين جاذبه زمين كه ما را روى زمين
نگه داشته، خياى عجيب است، خيلى عجيب. الان انسان هايى كه آن طرف زمين هستند،
پاهايشان به طرف ما است، سرهايشان رو به آن طرف است. معلقاند نسبت به ما،
پاهايشان بالا است سرشان پايين. همه هم زندگى مىكنند. آرام، در آسايش، فعاليت
مىكنند، رياست و سلطنت مىكنند درس مىدهند، درس مىخوانند، با همه اين احوال،
اين زمين هم با يك سرعتى به دور خودش مىچرخد و اينها پرت هم نمىشوند، به فضا
پرتاب نمىشوند. اين پديده شب و روز كه در اثر گردش زمين به دور خود در برابر
خورشيد و با اين نظم دقيق به وجود مىآيد، واقعا ديدنى و تماشايى است. حيف كه
ما نمىتوانيم قدرى از زمين دور مىشوند و در يك گوشهاى بايستيم. كسانى كه با
يك وسايلى از كره زمين كمى دور مىشوند و در گوشهاى از فضا زمين را تماشا
مىكنند، عجايبى مىبينند عجيب، آن وقت ما اصلا و ابدا به آن توجه نمىكنيم و
به آن نمىنگريم. از آن نتيجهاى هم نمىگيريم. قسم به شب هنگامى كه جهانى را
مىپوشاند و مستور مىكند و سوگند به روز هنگام تجلى و هنگام ظهورش.
حكمت خدا در آفرينش زن و مرد
و ما خلق الذكر و
الانثى. ما، ماى موصوله است، يعنى سوگند به آن قادر و حكيم و عليم كه چه
كرده؟ آفريده است مذكر و مونث را، آفريده نر و ماده را، آفريده مرد و زن را.
مرد و زن هم عينا مثل شب و روز در مقابل هم هستند. لازم نيست اين موضوع، جفت
بودن و نر و ماده بودن را، مرد و زن را در مورد همه موجودات بررسى كنيد. ببينيد
همين موجودات زنده، گياه، حيوان و انسان چه عاملى دارند و چگونه او طبق حكمت
بالغه خودش اين گونهها را جفت قرار داده است. طبيعت كر و كور را اين گونه جفت
قرار داده است. او داناست به اين كه اين موجودات در بقايشان، تا مدتى كه لازم
است، به توليد مثل نياز دارند. او مىدانسته و توليد مثل را با يك حساب خيلى
دقيق، با يك نظام فوق العاده عالى و عجيب قرار داده است. گياهان توليد مثل
مىكنند، حيوانات و انسان توليد مثل مىكنند تا نوع گياه، نوع حيوان و نوع
انسان يك دو سه روزى زندگى نكند و تمام بشود و از بين برود. نه، بقا داشته باشد
تا مدتى كه مصلحت او و مصلحت آفرينش اقتضا مىكند. بعد ازاين سوگندها،
ان سعيكم لشتى. به درستى كه كوشش و عمل شما، اى
مردم، شتى است. شتى جمع شتيت است، يعنى متفرق، گونه گون. كوشش شما و عمل شما و
تلاش هايتان كارهايتان گونه گون است، متفرق است و متشتت هر كسى به گونهاى كار
مى كند و قهرا آثار اين اعمال كه گونه گون و متفرق انجام مىشود، نيز متفرق و
گوناگون خواهد بود كه به يارى خدا شرحش را بعدا عرض مىكنيم.
جلسه دوم : شب و روز ،نشانههاى خدا
اعوذ بالله من
الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن
الرحيم * و الليل اذا يغشى (1) و النهار اذا تجلى (2) و ما خلق الذكر و الانثى
(3) ان سعيكم لشتى (4)
در اين آيات سوگند به سه چيز واقع شده و
بعد از اين سوگندها، جوابى براى سوگند و قسم آمده است.
و الليل اذا يغشى و
النهار اذا تجلى و ما خلق الذكر و الانثى. سوگند به شب آنگاه كه
مىپوشاند، حالا چه چيز را مىپوشاند. در آيه بعد به طور واضح ذكر شده، خورشيد
را مىپوشاند يا زمين و موجودات زمينى را مىپوشاند، يا فعاليتها و كوششها را
مىپوشاند و مستور مىكند. سوگند به روز هنگامى كه تجلى مىكند و نمايان مىشود
و فضا را روشن مىكند و سوگند به آن نيرو و قدرت و آن حكمت و توانايى كه نر و
ماده، مذكر و مؤنث را آفريده. بعد از اين سوگندها، جواب سوگند:
ان سعيكم لشتى به درستى كه كوشش شما متفرق و گونه
گون است. هر فردى باى هدفى، بر اساس يك انگيزهاى، كار مىكند و مىكوشد.
عظمت دو پديده روز و شب
شب و روز دو پديده شگفتى است كه در قرآن
مجيد بسيار از آن ياد شده، و ما توجه مىدهد به عظمت اين دو پديده تا در نتيجه
به عظمت پديد آورندهاش پى ببريم و عظمت او را بشناسيم، و نتيجه شناخت او به
ياد او بودن و او را آن طور كه خواسته اطاعت كردن و پرستش نمودن است.
اين پديدههاى شب و روز كه پشت سر هم، با
يك نظم و حساب دقيق رفت و آمد دارند، از دو جهت واقعا قابل بررسى، دقت و توجه
است. يك جهت خود ذات و نفس اين پديدهها، خود پديده شب و روز خود ليل و نهار،
از اين جهت كه ليل و نهار است و دو پديده و دو حادثه در اين جهان آفرينش، قابل
دقت و قابل بررسى است و جهت ديگر، آثار اين دو پديده است كه پديده شب و روز با
اين وصفش داراى چه آثار و چه نتايج مهمى در اين جهان است و البته از اين دو جهت
در خور بحثهاى فراوان و گفتگوهاى زيادى است. چند جلسه قبل يك جملهاى عرض
كردم، حالا نمىدانم تا چه حد به آن توجه فرموديد. بحث مان در مورد موجودات اين
جهان به طور اجمال بود كه عرض كردم اگر در كتابى بخواهيم شرح احوال اين
پديدههاى طبيعى را بنويسيم بايد كتابى باشد به اندازه خود اين جهان طبيعت ولى
يك كتابخانه يك ميليون كتابى، يك كتابخانهاى كه يك ميليارد كتاب در آن باشد و
اگر دانشمندان كاتريليون كتاب براى شرح حال پديدههاى اين جهان بنويسد امكان
ندارد كه بتوانند پديدههاى اين جهان را شرح بدهند. پديدههاى اين جهان، كه شرح
كلمات پروردگار جهان است، يك كتابى مىخواهد اندازه خود اين كون و اندازه خود
اين جهان طبيعت. اندازه جهان طبيعت چقدر است؟ 200 ميليون يا 500 ميليون يا
ميلياردها سال نورى؟ نمىدانم چقدر است؛ و اگر بخواهيد گذشته ازاين، آثار و
نتايج را هم بنويسيد، ديگر كتابى وسيعتر و عظيمتر مىخواهد.
در حقيقت شرح نفس شب و روز خود كتابى
مىخواهد به اندازه شب و روز، آن هم با طول و امتدادش. حالا شب و روز از كى
پديد آمده و تاكى خواهد بود؟ كتابى با اين امتداد كه صفحاتش به اندازه خود شب
وروز باشد، مىتواند حقيقت پديده شب و روز را، آن طور كه هست بيان كند، تا بعد
برسد به آثار و نتايج اين دو پديده.
يك تأمل و انديشيدن اجمالى در ارتباط كره
زمين با موجودات ديگر نشان مىدهد كه اين پديده شب و روز نه تنها در رابطه
بازمين، بلكه در رابطه با خورشيد هم هست. حساب اين را هم بكنيد كه خورشيد در
رابطه با چه موجود ديگرى است و آن موجود در ارتباط با چه موجود ديگرى است و او
در رابطه با چيست و در آخر به كجا منتهى مىشود. بدون شك پديده شب و روز به
زمين مربوط است، به منظومه شمسى به كهكشانها، به كرسى، به عرش، به فرشتگان و
به ائمه معصومين مربوط است تا در آخر به پروردگار جهان منتهى بشود. در آيات
قرآن آمده است: يكور الليل و النهار(15)
و يا در جاى ديگر يولج الليل فى النهار و يولج
النهار فى الليل(16)،
پس بالاخره به خدا منتهى مىشود.
اگر انسان يك حساب بكند، مىتواند درك كند
كه پديده شب و روز تا چه حد مهم، شگفتانگيز و عظيم است. دراين جهان چه فعل و
انفعالاتى شده و مىشود تا در نتيجه اين فعل و انفعالات، شب و روز به وجود آيد
كه گمان نمىكنم بشرى بتواند آن را روى كاغذ بياورد. خدا مىداند ميلياردها،
ميلياردها فعل و انفعال رخ مىدهد تا در نتيجه، پديده شب و روز به وجود آيد.
قبلا روايتى را عرض كردم. گاهى انسان به
اين روايات بر مىخورد، ليكن تأمل و تدبرى درآن نمىكند و خيلى سطحى و ساده از
آن مىگذرد و حال اين كه مطلب خيلى عميق و خيلى بزرگى را افاده مىكند. روزى
ابوذر غفارى بر سلمان فارسى وارد شد. سلمان فارسى آنچه را كه داشت كه عبارت بود
از يك يا دو قرص نان و مقدارى نمك يا سركه، براى ابوذر حاضر كرد. ابوذر يك دانه
از اين نانها رابرداشت و زير و رويش را نگاه مىكرد. حالا معلوم نيست روى چه
حسابى نگاه مىكرده، نگاه مىكرد كه ببيند مثلا خوب پخته شده يا خوب پخته نشده
و خمير است بالاخره معلوم مىشود اين نوع نگاه كردن به نان مناسب نبوده است.
سلمان فارسى فرمود: اى ابوذر، به چه چيز اين نان نگاه مىكنى؟ تو مىپندارى كه
اين نان، ساده به دست آمده؟ اى اباذر، مى دانى چه عوامل و چه مقدماتى در فعاليت
و كار و كوشش بودند تا اين قرص نان اينجا به دست من و تو رسيده است. اينجا
سلمان فارسى يك اشارهاى مىكند و مىگويد تنها يك عامل آن آب است، مىدانى اى
ابوذر منبع اين آب كجاست؟ از زير عرش آمده است(17).
ما وجدانا تا به حال چنين حسابى كردهايم؟ چنين
حقيقتى به نظرمان آمده است؟ البته معناى اين جمله اين نيست كه سلمان فارسى علوم
طبيعى را نمىدانسته و نخوانده بوده كه گفته است آب از زير عرش مىآيد. آبى را
كه ما مىبينيم، از قناتها مىآيد، از ابر مىبارد و اين گندم و برنج و جو
مىرويد. اين اسباب و وسايلش معلوم است. پس آب از زير عرش مىآيد، يعنى چه؟ به
يقين سلمان فارسى آب، باران است و اين جور قطره قطره در زمين فرو مىرود و يك
جا رودخانه، قنات يا چشمه تشكيل مىشود. اينها را مىدانسته، منتها مىخواسته
به ابوذر غفارى و ديگران اين حقيقت را بفهماند كه درست است آب از اين عوامل به
وجود مىآيد، اما اينها يك عواملى است نزديك، عواملى است قريب كه ما نزديك
بينان، اين عوامل نزديك را مىبينيم. اى اباذر، عواملى بيش از اين عوامل است،
كه تا عرش مىرسد.
حالا ببينيد چه فعل و انفعالاتى مىشود و
چه عواملى كار مىكند تا يك لقمه نان براى خوردن من و شما آماده مىشود. عوامل
پيدايش شب و روز چگونه كار كردند و كوشيدند تا پديده شب و روز، اين طور كه ما
مشاهده مىكنيم و در سايهاش زندگى مىكنيم، پديد آمده است. آن هم اين فعل و
انفعالات، اين كسر و انكسارها، عوامل واقعا بى شمار كه البته براى ما بىشمار
است، ولى براى پروردگار جهان محدود و با حساب دقيق است. اين فعل و انفعالات
بايد بى نهايت منظم باشد، بايد بى نهايت دقيق باشد، بايد عجيب حساب شده باشد.
اگر يك مقدمه از ميليونها مقدمات درست كار نكند، بى نظم كار كند، بدون حساب
كار كند، همه به هم مىخورد، مقدمات بعدى هم زير و رو مىشود. اينها را چه كسى،
چه قدرت و نيرويى با اين دقت، با اين نظم پشت سر هم آورده و آورده تا به منظومه
شمسى ما رسيده، تا به كره زمين رسيده است و اين كره زمين را با دقت هر چه بيشتر
و حسابى هر چه دقيقتر به دور خودش و در برابر خورشيد به چرخ انداخته است و در
نتيجه اين چرخش شب و روز پديد آمده است.
دانايى پديد آورنده شب و روز
آيا اين دو پديده با اين مقدمهاى كه عرض
شد، بزرگترين آيت و قوىترين نشانه و دليل و برهان نيست بر اين كه پديد آورنده
شب و روز موجودى است عالم و دانا، قادر و توانا، و موجودى است حكيم و خردمند و
با حكمت، كه اينها را اين گونه متقن و محكم و منظم و دقيق آفريده است؟
آيا ميلياردها مقدماتى كه همه در فعل و
انفعالاند تا پديده شب و روز به وجود آيد، نتيجه تصادفاند؟ نتيجه اتفاقاند؟
آيا طبيعت كر و كور، طبيعت بى شعور و بى جان اين نظم و دقت و حساب را در
پديدهها و مقدمات آورده تا نتيجهاش نظام شب و روز بشود؟ آيا مىتوان اين چنين
گفت، يا نه، بايد به طور قطع و يقين تصديق كرد كه پديد آورنده شب و روز ذات
مقدس اوست. قرآن مجيد پديده شب و روز را مستقيما به خود خداوند نسبت مىدهد و
مىگويد اوست كه شب و روز را پديد آورده، اوست كه شب و روز را با نظم دقيقى پشت
سر هم مىبرد و مىآورد. اين پديده يك عوامل و مقدماتى دارد. مىتوان گردش زمين
به دور خود در برابر خورشيد را ديد كه جرم روشنى است و نتيجهاش پديده شب و روز
است. ليكن تمام اين فعل و انفعالات و تمام اين كسر و انكسارها و كوششها و
مقدماتى كه در مورد اين فعاليتها مىشود، همه و همه بدون استثنا به اذن و
اراده و خواست اوست: من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه(18).
چه كسى مىتواند، چه موجودى مىتواند كوچكترين اثرى در پديدهاى بگذارد،
چه در وجود آن پديده و چه در بقاى آن پديده؟ به جز اذن او و خواست او و اراده
او. چون همه به اراده و اذن و خواست اوست، مستقيما به ذات مقدس او مستند
مىشود. بدون شك اگر كسى بگويد خداوند گرسنه را سير نمىكند، حقيقتى را گفته
است. واقعا هم اين چنين است. نان انسان را سير نمىكند، آب تشنگى تشنه را رفع
نمىكند، خدا آدم تشنه را سيراب مىكند. شخص موحد و خداشناس و خداپرست به حقيقت
مىگويد: انبت الله البقل. اين يك واقعيتى است كه
گياهان را خدا مىروياند و خدا رويانيده است. طبيعيون مىگويند:
انبت الربيع البقل، ماه ربيع، فروردين، فصل بهار،
گياهان را مىروياند و رويانيده. اگر ما درست فكر كنيم حقيقت باور خواهيم كرد
كه اين جمله انبت الله البقل خداوند گياهان
رويانيده، واقعا درست است و حرفى هم در آن نيست.
آثار شب و روز
اين دو پديده از نظر ذاتشان از اين جهت كه
دو پديده خارجى و طبيعى اند شگفت، عجيب و بزرگ اند و آثار فوق العاده عجيبى
دارند. اولين اثر آنها بر مردم هوشيار، متفكر و دورانديش است. اولين اثر آنها،
اين است كه اين دو پديده با نظم و حساب دقيقى كه دارند بزرگترين دلالت را بر
عظمت آفرينندهاش دارند، بر ذات مقدس او بهترين برهان هستند. آثار ديگر هم
دارند الى ماشاء الله. از آثار ديگرى كه انسان از شب و روز مشاهده مىكند، اين
است كه شب و روز با موجودات زنده چه مىكند، با مشاعر باطنى و درونى آنها. همه
را گويى مىميراند، منتها نه، نمىميراند. همه اين موجودات زندهاى كه به خواب
رفتهاند، به يك معنا مردهاند، مشاعر و احساسات ظاهرى و باطنى شان و فكرشان
انديشه شان همه در يك حال خمود، در يك حال آرامش، سكوت و وقفه عجيبى است. اما
صبح، هنگام روز اين شعورها همه بيدار مىشود، احساسات همه بيدار مىشود. مشاعر
همه زنده مىشود، فكر مىآيد سرجاى خودش، انديشه به حال اول بر مىگردد. منتها
با يك تفاوت، با يك نشاط و شادابى. روز كه سپرى مىشود همه اين حواس و مشاعر كه
خسته، كسل و ملولاند در نتيجه آمدن شب در يك آرامش فرو مىروند و نشاطهاى
ازدست رفته، نيروهاى از دست رفته هم به انسان بر مىگردد. اين پديده شب و روز
منحصر به انسان نيست، بلكه شامل موجودات زنده است. ببينيد حيواتان شب و روز وضع
شان به چه صورت است. گياهان هم به اين شكل هستند. معلوم مىشود اين پديده شب و
روز اثر فوق العاده عميقى بر موجودات زنده اعم از انسان و حيوان و گياهان دارد
و اين شب و روز نقش و اثر عجيب ديگرى هم دارد. البته اين نتيجههايى كه
مىخواهم عرض كنم، براى همه كس نيست. براى گروه بيدار، هشيار، گروهى كه خداى
خود را شناخته و به حقيقت و عمق زندگى راه يافتهاند، روزها در فعاليت و
كوششاند، براى چه كسى؟ براى خدا و براى خدمت به خلق خدا و شبها در راز و نياز
با آفريدگارشاناند. آن هم چه راز و نيازى و چه مناجاتى و چه استغاثه كردنها و
چه نيرو گرفتن هايى! !پس شب و روز دو پديدهاى است كه شرح و بسطش فراوان است.
سوگند خداوند به شب و روز
حالا خداوند در دو آيه از اين آيات سوگند
ياد مىكند يكى به شب، آن هم نه از اين جهت كه شب است و پديدهاى است. از اين
جهت كه چيزهايى را فرو مىپوشاند، جهانى را مىپوشاند و تاريك مىكند و روز، آن
هم نه از اين جهت كه پديدهاى است، از اين جهت كه تجلى مىكند و جهانى را روشن
مىكند. شب تاريك است و موجودات زنده را خواب مىبرد، ظاهر و باطن شان را
مىميراند. بر روى سطح زمين و پديدههاى زمينى، جمالات و زيبايىها پرده
مىكشد، پردهاى عجيب. اين طبيعى است، تاريك مىكند و يك پوشش فوق العاده سخت
بر روى زمين مىكشد. ولى، در عين حال كه شب، زمين و پديدههاى زمينى را
مىپوشاند عجيب اين است كه يك جهانى را براى انسان مىنماياند، يك جهان را
مىنماياند كه زمين و پديدههاى زمينى در جنب آن، به تحقيق از ذره كمتر است. چه
كمتر است. چه جهانى؟ جهان بالا را.
روز با اين كه خورشيد ظاهر مىشود و فضا را
روشن مىشود، اما اين جهان بالا مستور و پوشيده مىشود. فقط زمين و پديدههاى
زمينى، مظاهر جمال و زيبايى پديدههاى زمينى، براى انسان جلوه گرى و تجلى
مىكند، اما آن جهان بالا پوشيده مىشود. وقتى شب رسيد و صحنه زمين تاريك شد،
پديدهها از نظر ما غايب شدند و پرده روى شان كشيده شد، جهانى ديگر براى ما
آشكار و پيدا مىشود. چه جهانى؟ جهان ستارگان، جهان منظومههاى شمسى،
كهكشانها، شهابها، سياركها، منتها نه گسترده، بلكه خيلى سربسته و مجمل كه با
تماشاى آن، حالت نشاط و شادابى و ذوق درانسان پديد مىآيد و انسان مىخواهد
بتواند اين جهان عظيم را مطالعه كند. هنگامى كه انسانها اين جهان عظيم بالا را
تماشا مىكنند، مخصوصا آنها كه فى الجمله، بينش عميقى دارند، چه الهاماتى بر
قلب و دلشان مىشود و چه ارتباطاتى با آفريدگار اين جهان بالا پيدا مىكنند. بى
جهت نيست كه در روايات دستور اكيد داريم كه كسانى كه آخر شب بيدار مىشوند و به
اين جهان بالا مىنگرند، خوب آن را تماشا كنند و بعد از تماشا كردن و درس
آموختن عرض كنند: پروردگارا، ما خلقت هذا باطلا سبحانك
فقنا عذاب النار(19)
زمين و پديدههاى زمين را شب مىپوشاند، اما يك چنين جهانى رابراى ما
مىگشايد و باز مىكند.