تفسير نمونه جلد ۳

جمعي از فضلا

- ۵ -


همان طور كه گفتيم شايعه بى اساس شهادت پيامبر در احد عده زيادى از مسلمانان را به وحشت افكند تا آنجا كه از ميدان جنگ فرار كردند و حتى بعضى مى خواستند از اسلام هم برگردند، در آيه فوق مجددا براى تنبيه و بيدارى اين دسته مى فرمايد: (مرگ بدست خدا و فرمان او است و براى هر كس اجلى مقرر شده است كه نمى تواند از آن فرار كند) (و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله كتابا مؤ جلا).
بنابراين اگر پيامبر در اين ميدان شربت شهادت مى نوشيد چيزى جز انجام يافتن يك سنت الهى نبود با اين حال نبايد مسلمانان از آن وحشت كنند و دست از ادامه مبارزه بردارند.
از سوى ديگر فرار از ميدان جنگ نيز نمى تواند از فرا رسيدن اجل جلوگيرى كند همان طور كه شركت در ميدان جهاد نيز اجل انسان را جلو نمى اندازد بنابراين فرار از ميدان جهاد براى حفظ جان بيهوده است .
درباره معنى (اجل ) و همچنين اجل (حتمى ) و (معلق ) و فرق ميان آنها در ذيل آيه دوم از سوره انعام به خواست خدا مشروحا بحث خواهيم كرد.
در پايان آيه مى فرمايد: سعى و كوشش انسان هيچگاه ضايع نمى شود، اگر هدف كسى تنها نتيجه هاى مادى و دنيوى باشد و همانند بعضى از رزمندگان احد تنها بخاطر غنيمت تلاش كند، بالاخره بهره اى از آن بدست مى آورد اما اگر هدف عاليتر بود، و كوششها در مسير حيات جاويدان و فضائل انسانى به كار افتاد، باز به هدف خود خواهد رسيد)(و من يرد ثواب الدنيا نؤ ته منها و من يرد ثواب الاخرة نؤ ته منها).
بنابراين حالا كه رسيدن به دنيا يا آخرت هر دو نيازمند به كوشش است ، پس چرا انسان سرمايه هاى وجودى خود را در مسير دوم كه يك مسير عالى و پايدار است به كار نيندازد؟
سپس بار ديگر تاكيد مى كند كه پاداش شاكران را بزودى خواهيم داد. (و سنجزى الشاكرين ).
قابل توجه اينكه در آيه سابق اين جمله به صورت فعل غائب ذكر شده بود و در اينجا به صورت فعل متكلم ، و اين نهايت تاكيد وعده الهى را به دادن پاداش به آنها بيان مى كند، و به تعبير ساده خداوند مى گويد: ضامن پاداش آنها منم .
در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه ، از امام باقر (عليه السلام ) چنين نقل شده كه : على (عليه السلام ) در روز احد شصت و يك زخم برداشت و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله (ام سليم ) و (ام عطيه ) را دستور داد كه به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند.
چيزى نگذشت كه آنها با نگرانى به خدمت پيغمبر عرضه داشتند وضع بدن على (عليه السلام ) طورى است كه ما هر زخمى را مى بنديم ديگرى گشوده مى شود، و زخمهاى تن او آنچنان زياد و خطرناك است كه ما از حيات او نگرانيم ، پيغمبر و جمعى از مسلمانان به عنوان عيادت به منزل على وارد شدند در حاليكه بدن او يك پارچه زخم و جراحت بود پيامبر با دست مبارك خود بدن او را مسح مى كرد و مى فرمود: كسى كه در راه خدا اين چنين ببيند آخرين درجه مسئوليت خود را انجام داده است ! و زخم هائيكه پيامبر دست بر آن مى كشيد بزودى التيام مى يافت ، على (عليه السلام ) در اين هنگام گفت الحمد لله كه با اين همه ، فرار نكردم و پشت به دشمن ننمودم .
خداوند از كوششهاى او قدردانى كرد و در دو آيه از قرآن به آن (و به فداكاريهاى افراد نمونه ديگر از مجاهدان احد) اشاره كرده است ، در يك مورد مى فرمايد: (و سيجزى الله الشاكرين ) و در مورد ديگر مى فرمايد: (و سنجزى الشاكرين ).
آيه و ترجمه


و كاين من نبى قتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اءصابهم فى سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله يحب الصبرين (146) و ما كان قولهم اءلا اءن قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اءسرافنا فى اءمرنا و ثبت اءقدامنا و انصرنا على القوم الكفرين (147) فاتئهم الله ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخرة و الله يحب المحسنين (148)


ترجمه :

146 - چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنها جنگ كردند، آنها هيچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها مى رسيد سست نشدند، و ناتوان نگرديدند و تن به تسليم ندادند و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد.
147 - سخنشان تنها اين بود كه : (پروردگارا گناهان ما را ببخش ! و از تندرويهاى ما در كارها صرفنظر كن ، قدمهاى ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعيت كافران پيروز بگردان !
148 - از اين رو خداوند پاداش اين جهان و پاداش نيك آن جهان را به آنها داد، و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.
تفسير :
مجاهدان پيشين
به دنبال حوادث احد آيه فوق با يادآورى شجاعت و ايمان و استقامت مجاهدان و ياران پيامبران گذشته مسلمانان را به شجاعت و فداكارى و پايدارى تشويق مى كند و ضمنا آن دستهاى را كه از ميدان احد فرار كردند سرزنش مى نمايد و مى گويد: پيامبران بسيارى بودند كه خدا پرستان مبارزى در صف ياران آنها قرار داشتند) (و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثير فما و هنوا لما اصابهم فى سبيل الله ).
(كاين ) به معنى چه بسيار است و مى گويند در اصل مركب از (كاف تشبيه ) و (اى ) استفهاميه است كه به صورت يك كلمه در آمده و معنى سابق متروك شده ، و معنى تازهاى مساوى (چه بسيار) پيدا كرده است .
(ربيون ) جمع ربى (بر وزن ملى ) است و به كسى گفته مى شود كه ارتباط و پيوند او با خدا محكم باشد، با ايمان ، دانشمند و با استقامت و با اخلاص باشد.
سپس رفتار و گفتار آنها را چنين شرح مى دهد: آنان به يارى پيامبران خود برخاستند و از تلفات سنگين و جراحات سخت و مشكلات طاقت فرسائى كه در راه خدا ديدند هرگز سست و ناتوان نشدند، آنها در مقابل دشمن هيچگاه تضرع و زارى و خضوع و كرنش نكردند و تسليم نشدند (ما ضعفوا و ما استكانوا)
بديهى است خداوند هم چنين افرادى را دوست دارد كه دست از مقاومت بر نمى دارند (و الله يحب الصابرين ).
آنها به هنگامى كه احيانا بر اثر اشتباهات يا سستيها، يا لغزشهائى گرفتار مشكلاتى در برابر دشمن مى شدند به جاى اينكه ميدان را به او بسپارند و يا تسليم شوند و يا فكر ارتداد و بازگشت به كفر در مغز آنها پيدا شود، روى به درگاه خدا مى آوردند و ضمن تقاضاى عفو و بخشش از گناهان خود از پيشگاه خداوند تقاضاى صبر و استقامت و پايمردى مى كردند و مى گفتند: (بار پروردگارا گناهان ما را بيامرز و از تندرويهاى ما درگذر، و ما را ثابت قدم بدار و بر كافران پيروز بگردان ) (و ما كان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين ).
آنها با اين طرز تفكر و عمل به زودى پاداش خود را از خدا مى گرفتند هم پاداش اين جهان كه فتح و پيروزى بر دشمن بود و هم پاداش جهان ديگر، (فاتاهم الله ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخرة ).
و در پايان آيه آنها را جزء نيكوكاران شمرده و مى فرمايد: (خدا نيكوكاران را دوست دارد) (و الله يحب المحسنين )
و به اين ترتيب يك درس زنده از برنامه مجاهدان امتهاى پيشين و سرانجام كار آنها و چگونگى برخورد آنها با مشكلات و پيروزى بر آنها براى تازه مسلمانان بيان مى كند، و آنها را براى ميدانهاى آينده پرورش مى دهد.
در آيات فوق علاوه بر آنچه گفته شد نكات ديگرى جلب توجه مى كند
1 - (صبر) همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم به معنى استقامت است و لذا در برابر (ضعف ) و (تسليم ) در اين آيه قرار گرفته و ضمنا صابران و نيكوكاران در يك رديف قرار گرفته اند زيرا در آخر يك آيه مى فرمايد: (و الله يحب الصابرين ) و در آيه ديگر مى فرمايد اشاره به اينكه نيكوكارى بدون استقامت ممكن نيست ، زيرا در برابر هر شخص نيكوكار، هزاران مشكل وجود دارد كه اگر فاقد استقامت باشد به زودى كار خود را رها خواهد ساخت .
2 - (مجاهدان حقيقى ) به جاى اينكه شكست خود را به ديگران نسبت دهند و يا به عوامل موهوم و مرموز مربوط بدانند، سرچشمه آن را در خودشان جستجو مى كنند و به فكر جبران اشتباهات خويش هستند، حتى آنها كلمه شكست را بر زبان نمى آورند و به جاى آن اسراف و تند روى بيجا ذكر مى كنند، بعكس ما كه امروز سعى مى كنيم نقاط ضعفى كه سرچشمه ناكاميها و شكستها است ناديده بگيريم و همه آنها را به عوامل خارجى و بيگانه مربوط بدانيم و در نتيجه به هيچوجه به فكر جبران اشتباهات و بر طرف ساختن نقاط ضعف خود نباشيم .
3 - در آيات فوق از (پاداش دنيا) تعبير به (ثواب الدنيا) شده اما از پاداش آخرت تعبير به (حسن ثواب الاخره ) شده ، اشاره به اينكه : پاداش آخرت با پاداش دنيا فرق بسيار دارد، زيرا پاداش دنيا هر چه باشد بالاخره آميخته با فنا و پارهاى نا ملايمات كه طبع زندگى اين دنيا است مى باشد در حالى كه پاداش آخرت سراسر حسن است و از هر نظر خالص و دور از ناراحتيها.
آيه و ترجمه


ياءيها الذين اءمنوا اءن تطيعوا الذين كفروا يردوكم على اءعقبكم فتنقلبوا خسرين (149) بل الله مولئكم و هو خير النصرين (150) سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب بما اءشركوا بالله ما لم ينزل به سلطنا و ماءوئهم النار و بئس مثوى الظلمين (151)


ترجمه :

149 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از كسانى كه كافر شده اند اطاعت كنيد شما را به عقب باز مى گردانند و سرانجام زيانكار خواهيد شد.
150 - (آنها تكيه گاه شما نيستند) بلكه تكيه گاه و سرپرست شما خدا است و او بهترين ياوران است .
151 - به زودى در دلهاى كافران به خاطر اينكه بدون دليل چيزهائى را براى خدا شريك قرار دادند، رعب و ترس مى افكنيم و جايگاه آنها آتش است و چه بد جايگاهى است جايگاه ستمكاران .
تفسير :
اخطارهاى مكرر
اين آيات همانند آيات گذشته بعد از جنگ احد و براى تجزيه و تحليل روى حوادث جنگ نازل گرديده است ، وضع آيات گذشته و اين آيات نيز گواه بر اين حقيقت است .
چنين به نظر مى رسد كه بعد از پايان جنگ احد دشمنان اسلام با يك سلسله تبليغات مسموم كننده در لباس نصيحت و دلسوزى تخم تفرقه در ميان مسلمانان ميپاشيدند و با استفاده از وضع نامساعد روانى عده اى از مسلمانان تلاش مى كردند كه آنها را نسبت به اسلام بد بين كنند، شايد يهود و مسيحيان نيز در اين قسمت با منافقان همكارى داشتند، همانطور كه در ميدان احد نيز با دامن زدن به شايعه بى اساس كشته شدن پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله براى تضعيف روحيه مسلمانان كوشش مى كردند.
آيه نخست به مسلمانان اخطار مى كند و از پيروى آنها بر حذر مى دارد و مى گويد: (اگر از كفار پيروى كنيد شما را به عقب بر مى گردانند و پس از پيمودن راه پر افتخار تكامل معنوى و مادى در پرتو تعليمات اسلام ، به نقطه اول كه نقطه كفر و فساد بود سقوط مى دهند و در اين موقع بزرگترين زيانكارى دامنگير شما خواهد شد) (يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا الذين كفروا يردوكم على اعقابكم فتنقلبوا خاسرين ).
چه زيانى از اين بالاتر كه انسان اسلام را با كفر و سعادت را با شقاوت و حقيقت را با باطل معاوضه كند.
سپس در آيه بعد تاءكيد مى كند كه شما بالاترين پشتيبان و بهترين ياور را داريد مى گويد (خدا پشتيبان و سرپرست شما است و او بهترين ياوران است ) (بل الله مولاكم و هو خير الناصرين ).
ياورى است كه هرگز مغلوب نمى شود و هيچ قدرتى با قدرت او برابرى ندارد در حاليكه ياوران ديگر ممكن است گرفتار شكست و نابودى شوند.
در آيه بعد اشاره به نجات معجزآساى مسلمانان بعد از جنگ احد مى كند و يكى از موارد حمايت و نفرت خود را از آنان بازگو مى نمايد و آنها را نسبت به آينده دلگرم مى سازد و وعده پيروزى مى دهد،
(ما به زودى در دل كفار رعب و وحشت مى افكنيم ) (يعنى همانطور كه در پايان جنگ احد افكنديم و نمونه آن را با چشم خود ديديد) بنابراين به آينده خويش اميدوار باشيد.(سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب ).
همانطور كه در داستان احد گفتيم بت پرستان مكه با اينكه در جنگ احد پيروزى چشمگيرى پيدا كرده بودند
و لشكر اسلام ظاهرا از هم متلاشى شده بود مى بايست در بازگشت به سوى ميدان و از بين بردن باقيمانده قدرت مسلمين و حتى غارت كردن مدينه و كشتن شخص پيامبر كه از بى اساس بودن شايعه شهادت او آگاه شده بودند كمترين ترديدى به خود راه ندهند.
اما خداوند ترس و وحشت عجيبى در دلهاى آنها افكند، ترس و وحشت بى دليلى كه خاصيت كفر و بتپرستى و خرافه پرستى بود، سراسر وجود آنان را فرا گرفت به طورى كه در روايات مى خوانيم : آنها هنگامى كه از احد بازگشتند و به نزديكى مكه رسيدند درست شكل و قيافه يك لشكر شكست خورده را داشتند.
جالب اينكه علت افكندن رعب و ترس را در دلهاى آنها چنين بيان مى كند: (به اين جهت كه آنها چيزهائى را بدون دليل شريك خدا قرار داده بودند) (بما اشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا).
در حقيقت مردمى كه خرافى هستند و تابع دليل و برهان نمى باشند و كاهى را در نظر خود كوه مى كنند و سنگ و چوبى را معبود و پروردگار خويش ميدانند در برابر حوادث بسيار نا توانند زيرا خيلى زود گرفتار اشتباه محاسبه مى شوند و اگر يك حادثه جزئى در زندگى آنها رخ دهد و مثلا بشنوند مسلمانان مدينه همراه مجروحان ميدان جنگ بار ديگر به ميدان احد برمى گردند اين موضوع بسيار بزرگ در نظرشان جلوه مى كند و سخت از آن به وحشت مى افتند، همانطور كه در دنياى امروز نيز افراد قدرتمندى را مشاهده مى كنيم كه از كوچكترين حادثه وحشت دارند و از كاه كوهى مى سازند زيرا تكيه گاه محكمى در زندگى براى خود انتخاب نكرده اند.
در پايان آيه به سرنوشت اين افراد اشاره كرده و مى گويد: (اين افراد به خود واجتماع خود ستم كرده اند و بنابراين جايگاهى جز آتش نخواهند داشت و چه بد جايگاهى است . (و ماءويهم النار و بس مثوى الظالمين ).
پيروزى از طريق ترس دشمن
در پايان آيه به سرنوشت اين افراد اشاره كرده و مى گويد: (اين افراد به خود و اجتماع خود ستم كرده اند و نبابراين جايگاهى جز آتش نخواهند داشت و چه بد جايگاهى است ) (و ماويهم النار و بئس مثوى الظالمين ).
در روايات متعددى مى خوانيم كه پيغمبر مى فرمود: يكى از امتيازاتى كه خداوند به من داده است اين است كه مرا به وسيله انداختن ترس در دل دشمن پيروزى داده است .
اين موضوع اشاره به يكى از عوامل مهم پيروزى در جنگها مى كند كه مخصوصا امروز بسيار مورد توجه است كه يكى از مهمترين عوامل پيروزى ، روحيه سرباز است و آن قدر كه روحيه عالى سربازان در پيروزى تاءثير دارد كم و كيف آنها و چگونگى سلاح آنها اثر ندارد، اسلام با تقويت روح ايمان و عشق به جهاد و افتخار به شهادت و اتكاى به خداوند قادر منان اين روح را در مجاهدان خود به عاليترين وجهى پرورش داد در حالى كه بت پرستان خرافى كه تكيه گاهشان بتهاى بى اراده و بى جان بود و عقيده به معاد و زندگى پس ‍ از مرگ نداشتند و خرافات افكار آنها را آلوده كرده بود روحيهاى ضعيف و ناتوان داشتند و يكى از عوامل مؤ ثر پيروزى مسلمانان بر آنها همين تفاوت روحيه بود.
آيه و ترجمه


و لقد صدقكم الله وعده اءذ تحسونهم بإ ذنه حتى اءذا فشلتم و تنزعتم فى الا مر و عصيتم من بعد ما اءرئكم ما تحبون منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الاخرة ثم صرفكم عنهم ليبتليكم و لقد عفا عنكم و الله ذو فضل على المؤ منين (152) اءذ تصعدون و لا تلون على اءحد و الرسول يدعوكم فى اءخرئكم فاءثبكم غما بغم لكيلا تحزنوا على ما فاتكم و لا ما اءصبكم و الله خبير بما تعملون (153) ثم اءنزل عليكم من بعد الغم اءمنة نعاسا يغشى طائفة منكم و طائفة قد اءهمتهم اءنفسهم يظنون بالله غير الحق ظن الجهلية يقولون هل لنا من الا مر من شى ء قل اءن الا مر كله لله يخفون فى اءنفسهم ما لا يبدون لك يقولون لو كان لنا من الا مر شى ء ما قتلنا ههنا قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل اءلى مضاجعهم و ليبتلى الله ما فى صدوركم و ليمحص ما فى قلوبكم و الله عليم بذات الصدور (154)


ترجمه :

152 - خداوند وعده خود را به شما (درباره پيروزى بر دشمن در احد) راست گفت ، در آن هنگام (در آغاز جنگ احد) دشمنان را به فرمان او به قتل مى رسانديد (و اين پيروزى ادامه داشت ) تا اينكه سست شديد و (بر سر رها كردن سنگرها) و در كار خود به نزاع پرداختيد، و بعد از آن كه آنچه را دوست مى داشتيد (از غلبه بر دشمن ) به شما نشان داد نافرمانى كرديد، بعضى از شما خواهان دنيا بودند و بعضى خواهان آخرت ، سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت ؛ (و پيروزى شما به شكست انجاميد) تا شما را آزمايش كند و او شما را بخشيد و خداوند نسبت به مؤ منان فضل و بخشش دارد.
153 - (به خاطر بياوريد) هنگامى كه از كوه بالا مى رفتيد و (جمعى در وسط بيابان پراكنده مى شديد و) به عقب ماندگان نگاه نمى كرديد، و پيامبر از پشت سر شما را صدا ميزد، سپس اندوهها يكى پس از ديگرى به سوى شما روى آورد اين به خاطر آن بود كه ديگر براى از دست رفتن (غنائم جنگى ) غمگين نشويد و نه به خاطر مصيبتهائى كه بر شما وارد مى گردد، و خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
154 - سپس به دنبال اين غم و اندوه آرامشى بر شما فرستاد، اين آرامش به صورت خواب سبكى بود (كه در شب بعد از حادثه احد) جمعى از شما را فرو گرفت اما جمع ديگرى در فكر جان خويش بودند (و خواب چشمان آنها را فرا نگرفت ) آنها گمانهاى نادرستى درباره خدا همچون گمانهاى دوران جاهليت داشتند، و مى گفتند: (آيا چيزى از پيروزى نصيب ما مى شود؟) بگو (همه كارها (و پيروزيها) بدست خدا است ، آنها در دل خود امورى را پنهان مى دارند كه براى تو آشكار نمى سازند مى گويند: (اگر سهمى از پيروزى داشتيم در اينجا كشته نمى شديم !) بگو (اگر هم در خانه هاى خود بوديد آنهائى كه كشته شدن در سرنوشت آنها بود به بسترشان مى ريختند (و آنها را به قتل مى رساندند) و اينها براى اين است كه خداوند آنچه در سينه شما پنهان است بيازمايد و آنچه در دلهاى شما (از ايمان ) مى باشد خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سينه ها است با خبر است .
تفسير :
شكست پس از پيروزى
در ماجراى جنگ احد گفتيم مسلمانان در آغاز جنگ با اتحاد و شجاعت
خاصى جنگيدند، و بزودى پيروز شدند و لشكر دشمن از هم پراكنده شد و موجى از شادى سراسر لشكر اسلام را فرا گرفت ، ولى نافرمانى جمعى از تيراندازان كه در شكاف كوه (عينين ) به سركردگى (عبد الله بن جبير) مى جنگيدند و رها كردن آن سنگر حساس و مشغول شدن آنها و ديگران به جمع آورى غنائم ، سبب شد كه ورق برگردد و شكست سختى به لشكر اسلام وارد گردد.
هنگامى كه مسلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگين به مدينه بازگشتند با يكديگر مى گفتند مگر خداوند به ما وعده فتح و پيروزى نداده بود؟ پس چرا در اين جنگ شكست خوردى ؟ آيات فوق به آنها پاسخ مى گويد و علل شكست را توضيح مى دهد. اكنون به تفسير جزئيات آيات باز مى گرديم :
در نخستين آيه قرآن مى گويد: (وعده خدا درباره پيروزى شما كاملا درست بود و به همين دليل در آغاز جنگ پيروز شديد و به فرمان خدا دشمن را پراكنده ساختيد و اين وعده پيروزى تا زمانى كه دست از استقامت و پيروزى فرمان پيغمبر برنداشته بوديد ادامه داشت ، شكست از آن زمان شروع شد كه سستى و نافرمانى شما را فرا گرفت ) (و لقد صدقكم الله وعده اذ تحسونهم باذنه حتى اذا فشلتم ).
يعنى اگر تصور كرديد كه وعده پيروزى بدون قيد و شرط بوده سخت در اشتباه بوده ايد، تمام وعده هاى پيروزى مشروط به پيروى از فرمان خدا است .
درباره اينكه خداوند در كجا به مسلمانان وعده پيروزى در اين جنگ داده بود دو احتمال است نخست اينكه منظور وعده هاى عمومى است كه بطور مكرر از خدا به مؤ منان درباره پيروزى بر دشمنان داده شده بود، ديگر اينكه پيامبر خدا كه وعده او وعده الهى است صريحا قبل از شروع جنگ احد به مسلمانان وعده پيروزى در اين ميدان داده بود.
سپس قرآن مى گويد: پس از مشاهده آن پيروزى چشمگير كه مورد علاقه شما بود راه عصيان پيش گرفتيد، و در حقيقت براى بدست آوردن پيروزى كوشش لازم را به خرج داديد، اما براى نگاهداشتن آن استقامت نكرديد و هميشه نگاهدارى پيروزيها از بدست آوردن آن مشكلتر است (و تنازعتم فى الامر و عصيتم من بعد ما اريكم ما تحبون ).
از اين جمله كه اشاره به وضع تيراندازان كوه عينين است به خوبى استفاده مى شود كه تيراندازانى كه در شكاف كوه بودند درباره رها كردن سنگر خود اختلاف كردند و جمع زيادى دست به عصيان و مخالفت زدند
ضمنا تعبير به (عصيتم ) به بعنى نافرمانى كرديد نشان مى دهد كه اكثريت دست به مخالفت زده بودند.
سپس قرآن مى افزايد: (در اين موقع جمعى از شما خواستار دنيا و جمع غنائم بوديد در حاليكه جمعى ديگر (همچون خود عبدالله بن جبير و چند نفر از تيراندازان ثابت قدم ) خواستار آخرت و پاداشهاى الهى بودند) (منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الاخرة ).
در اينجا ورق برگشت و خداوند پيروزى شما را به شكست تبديل كرد تا شما را بيازمايد و تنبيه كند و پرورش دهد) (ثم صرفكم عنهم ليبتليكم ).
(سپس خداوند همه اين نافرمانيها و گناهان شما را بخشيد در حالى كه سزاوار مجازات بوديد زيرا خداوند نسبت به مؤ منان از هر گونه نعمتى فروگذار نمى كند) (و لقد عفا عنكم و الله ذو فضل على المؤ منين ).
در آيه خداوند صحنه پايان احد را به مسلمانان يادآورى مى كند و مى فرمايد (بخاطر بياوريد هنگامى را كه بهر طرف پراكنده مى شديد و فرار مى كرديد و هيچ نگاه به عقب سر نمى كرديد كه ساير برادران شما در چه حالند در حالى كه پيامبر از پشت سر فرياد مى زد) (اذ تصعدون و لاتلوون على احد و الرسول يدعوكم فى اخريكم ).
پيامبر فرياد مى زد كه : (بندگان خدا به سوى من بازگرديد به سوى من بازگرديد من رسول خدايم ) (الى عباد الله الى عباد الله فانى رسول الله ).
ولى هيچ يك از شما به سخنان او توجه نداشتيد.
(در اين هنگام غم و اندوه يكى پس از ديگرى به سوى شما روى آورد) (فاثابكم غما بغم ).
اندوه بخاطر شكست ، بخاطر از دست دادن جمعى از افسران و سربازان شجاع ، بخاطر مجروحان و بخاطر شايعه شهادت پيامبر و واقعيت جراحات او، اينها همه نتيجه آن مخالفتها بود.
هجوم سيل غم و اندوه به سوى شما (براى اين بود كه ديگر بخاطر از دست رفتن غنائم جنگى غمگين نشويد و از جراحاتى كه در ميدان جنگ در راه پيروزى به شما مى رسد نگران نباشيد) (لكيلا تحزنوا على ما فاتكم و لا ما اصابكم ).
(خدا از اعمال شما آگاه بود) (و الله خبير بما تعملون ).
و به خوبى وضع اطاعت كنندگان و مجاهدان واقعى و همچنين فراريان را مى داند، بنابراين هيچ يك از شما نبايد خود را فريب دهد و چيزى بر خلاف آنچه در ميدان احد واقع شده ادعا كند اگر براستى جزء دسته اول هستيد خدا را شكر گوييد و در غير اين صورت از گناهان خود توبه كنيد.
وسوسه هاى جاهليت
شب بعد از جنگ احد شب دردناك و پر اضطرابى بود مسلمانان پيش بينى مى كردند كه سربازان فاتح قريش بار ديگر به مدينه بازگردند و آخرين مقاومت مسلمانان را در هم بشكنند و شايد جسته گريخته خبر تصميم بتپرستان به بازگشت ، نيز به آنها رسيده بود و مسلما اگر باز مى گشتند خطرناكترين مرحله جنگ رخ ميداد.
در اين ميان مجاهدان راستين و توبه كنندگانى كه از فرار احد پشيمان شده بودند و به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعدهاى پيغمبر نسبت به آينده دلگرم و مطمئن بودند در ميان اين اضطراب و وحشت عمومى خواب آسوده و آرام بخشى داشتند در حالى كه لباس جنگ در تن آنها بود و سلاح در كنار آنها، اما منافقان و افراد ضعيف الايمان و ترسو در ميان انبوهى از افكار ناراحت كننده تمام شب را بيدار ماندند و بدون اينكه بخواهند، براى مؤ منان حقيقى پاسدارى كردند، آيه فوق ماجراى آن شب را تشريح مى كند و مى گويد: سپس بعد از آنهمه غم و اندوه روز احد، آرامش را بر شما نازل كرد) (ثم انزل عليكم من بعد الغم امنة ).
(اين آرامش همان خواب سبكى بود كه جمعى از شما را فرا گرفت ، اما جمع ديگرى بودند كه تنها به فكر جان خود بودند و به چيزى جز نجات خويش نمى انديشيدند و به همين جهت آرامش را بكلى از دست داده بودند) (نعاسا يغشى طائفة منكم و طائفة قد اهمتهم انفسهم ).
اين يكى از آثار مهم ايمان است كه مؤ من حتى در زندگى اين جهان آرامش لذت بخشى دارد كه افراد بى ايمان يا منافق و يا ضعيف الايمان هيچگاه طعم آن را نمى چشند.
سپس قرآن مجيد به تشريح گفتگوها و افكار منافقان و افراد سست ايمان كه در آن شب بيدار ماندند پرداخته مى گويد: (آنها درباره خدا گمانهاى نادرست همانند گمانهاى دوران جاهليت و قبل از اسلام داشتند و در افكار خود احتمال دروغ بودن وعده هاى پيامبر را مى دادند) (يظنون بالله غير الحق ظن الجاهلية ).
و به يكديگر و يا به خويشتن مى گفتند: (آيا ممكن است با اين وضع دلخراشى كه مى بينيم پيروزى نصيب ما بشود؟ (هل لنا من الامر من شى ء) يعنى بسيار بعيد و يا غير ممكن است .
قرآن در جواب آنها مى گويد: (بگو: آرى پيروزى بدست خدا است و اگر او بخواهد و شما را شايسته ببيند نصيب شما خواهد شد) (قل ان الامر كله لله ).
(آنها حاضر نبودند همه آنچه را در دل داشتند اظهار كنند زيرا مى ترسيدند در صف كافران قرار گيرند) (يخفون فى انفسهم ما لا يبدون لك ).
گويا آنها چنين مى پنداشتند كه شكست احد نشانه نادرست بودن آئين اسلام است و لذا مى گفتند: (اگر ما بر حق بوديم و سهمى از پيروزى داشتيم در اينجا اينهمه كشته نمى داديم . (يقولون لو كان لنا من الامر شى ء ما قتلنا هيهنا).
خداوند در پاسخ آنها به دو مطلب اشاره مى كند: نخست اينكه : تصور نكنيد كسى با فرار از ميدان جنگ و از حوادث سختى كه بايد به استقبال آن بشتابد مى تواند از مرگ فرار كند، آنها كه اجلشان رسيده حتى اگر در خانه هاى خود بمانند به بستر آنها مى تازند و آنها را در بستر خواهند كشت (قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الدين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم ).
اصولا ملتى كه بر اثر سستى اكثريتش محكوم به شكست است بالاخره طعم مرگ را خواهد چشيد چه بهتر كه آن را در ميدان جهاد و در زير ضربات شمشير دشمن در حال مبارزه افتخارآميز ببيند نه اينكه در خانهاش بر سر او بريزند و او را با ذلت در ميان بستر از بين ببرند.
ديگر اينكه بايد اين حوادث پيش بيايد و هر كس آنچه در دل دارد آشكار كند و صفوف مشخص گردد، و به علاوه افراد تدريجا پرورش يابند و نيات آنها خالص و ايمان آنها محكم و قلوب آنها پاك شود (و ليبتلى الله ما فى صدوركم و ليمحص ما فى قلوبكم ).
در پايان آيه مى گويد: (خداوند اسرار درون سينه ها را مى داند) (و الله عليم بذات الصدورو)
و به همين دليل تنها به اعمال مردم نگاه نمى كند بلكه مى خواهد قلوب آنها را نيز بيازمايد و از هر گونه آلودگى به شرك و نفاق و شك و ترديد پاك سازد.
آيه و ترجمه


اءن الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان اءنما استزلهم الشيطن ببعض ما كسبوا و لقد عفا الله عنهم اءن الله غفور حليم (155)


ترجمه :

155 - كسانى كه در روز روبرو شدن دو جمعيت با يكديگر (روز جنگ احد) فرار كردند شيطان آنها را بر اثر پاره اى از گناهانى كه قبلا مرتكب شده بودند به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و بردبار است .
تفسير :
گناه سرچشمه گناه ديگر است
اين آيه كه باز ناظر به حوادث جنگ احد است حقيقت ديگرى را براى مسلمانان بازگو مى كند و آن اينكه : لغزشهائى كه بر اثر وسوسه هاى شيطانى به انسان دست مى دهد و او را به گناهانى مى كشاند نتيجه زمينه هاى نامناسب روحى است كه بر اثر گناهان پيشين در انسان فراهم شده و راه را براى گناهان ديگر هموار ساخته است و گرنه وسوسه هاى شيطانى در دلهاى پاك كه آثار گناهان سابق در آن نيست اثرى در آن نمى گذارد و لذا مى فرمايد: (آنهايى كه در ميدان احد فرار كردند شيطان آنان را به سبب پارهاى از اعمالشان به لغزش انداخت ، اما خدا آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است ) (ان الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان انما استزلهم الشيطان ببعض ما كسبوا و لقد عفا الله عنهم ان الله غفور حليم ).
و به اين ترتيب به آنها مى آموزد كه براى كسب پيروزى در آينده بايد بكوشند نخست خود را تربيت كنند و دل را از گناه بشويند.
ممكن است منظور از گناهى كه سابقا مرتكب شده اند همان گناه دنياپرستى
و جمع آورى غنائم و مخالفت فرمان پيامبر در بحبوحه جنگ بوده باشد و يا گناهان ديگرى كه قبل از حادثه احد مرتكب شده بودند و نيروى ايمان را در آنها تضعيف كرده بود.
مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در ذيل اين آيه از ابو القاسم بلخى نقل مى كند كه در روز احد همه مهاجرين و انصار جز 13 نفر (كه با پيامبر 14 نفر مى شدند) فرار كردند از اين 13 نفر 8 نفر از انصار و 5 نفر از مهاجرين بودند كه در شخص اين افراد اختلاف شده به جز على (عليه السلام ) و طلحه كه همه بالاتفاق گفته اند آنها فرار نكردند.
آيه و ترجمه


ياءيها الذين اءمنوا لا تكونوا كالذين كفروا و قالوا لاخونهم اءذا ضربوا فى الا رض اءو كانوا غزى لو كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا ليجعل الله ذلك حسرة فى قلوبهم و الله يحى و يميت و الله بما تعملون بصير (156) و لئن قتلتم فى سبيل الله اءو متم لمغفرة من الله و رحمة خير مما يجمعون (157) و لئن متم اءو قتلتم لالى الله تحشرون (158)


ترجمه :

156 - اى كسانيكه ايمان آورده ايد شما همانند كافران نباشيد كه هنگامى كه برادرانشانبه مسافرتى مى روند، يا در جنگ شركت مى كنند (و از دنيا مى روند و يا كشته مىشوند) مى گويند: (اگر آنها نزد ما بودند نمى مردند و كشته نمى شدند!) (شما اينگونه سخنان نگوئيد) تا خدا اين حسرت را بردل آنها( كافران ) بگذارد و خداوند، زنده مى كند و مى ميراند؛ (و حيات و مرگ بدست اوست؛) و خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست .
157 - (تازه ) اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد (زيان نكرده ايد؛ زيرا) آمرزش و رحمت خدا، از تمام آنچه آنها (در طول عمر خود) جمع آورى مى كنند، بهتر است !
158 - و اگر بميريد، و يا كشته شويد، به سوى خدا محشور مى شويد. (بنابراين ، فانى نمى شويد كه از فنا، وحشت داشته باشيد.)
تفسير :
بهره بردارى منافقان
حادثه احد از دو نظر براى مسلمانان فوق العاده اهميت داشت : نخست
اينكه آئينه تمام نمائى بود كه مى توانست چهره واقعى مسلمانان آن زمان را منعكس سازد، و آنها را وادار به اصلاح وضع خود و بر طرف ساختن نقاط ضعف بنمايد و به همين جهت قرآن فوق العاده روى آن تكيه كرده ، و در آيات بسيارى كه در گذشته خوانديم و در آينده نيز خواهيم خواند از آن استفاده تربيتى مى كند.
از سوى ديگر اين حادثه زمينه را براى سمپاشى دشمنان و منافقان آماده ساخت و به همين دليل آيات زيادى براى خنثى كردن اين سمپاشى ها نازل گرديد كه آيات فوق از آنهاست .
اين آيات به منظور در هم كوبيدن فعاليتهاى تخريبى منافقان و هشدار به مسلمانان ، نخست به افراد با ايمان خطاب كرده و مى گويد: ( اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شما همانند كافران نباشيد كه هنگامى كه برادرانشان به مسافرتى مى روند و يا در صف مجاهدان قرار مى گيرند و كشته مى شوند مى گويند: افسوس اگر نزد ما بودند نمى مردند و كشته نمى شدند) (يا ايهاالذين آمنوا لا تكونوا كالذين كفرو و قالوا لاخوانهم اذا ضربوا فى الارض او كانوا غزى لو كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا).
گرچه آنها اين سخنان را در لباس دلسوزى ايراد مى كنند اما نظرى جز مسموم ساختن روحيه شما ندارند و نبايد شما تحت تاثير اين سخنان مسموم قرار گيريد و چنين جمله هائى بر زبان آريد.
اگر شما مؤ منان تحت تاثير سخنان گمراه كننده آنان قرار گيريد و همان حرفها را تكرار كنيد طبعا روحيه شما ضعيف گشته و از رفتن به ميدان جهاد و سفر در راه خدا خوددارى خواهيد كرد و آنها به هدف خود نائل مى شوند، ولى شما اين كار را نكنيد و با روحيه قوى به ميدان جهاد برويد. (تا اين حسرت بر دل منافقان براى هميشه بماند). (ليجعل الله ذلك حسرة فى قلوبهم ).
سپس قرآن به سمپاشى آنها سه پاسخ منطقى مى دهد:
1 - (مرگ و حيات در هر حال بدست خدا است (و مسافرت و يا حضور در ميدان جنگ نمى تواند مسير قطعى آن را تغيير دهد) و خدا از همه اعمال بندگان با خبر است . (و الله يحيى و يميت و الله بما تعملون بصير).
2 - (تازه اگر در راه خدا بميريد يا كشته شويد (و به گمان منافقان مرگى زودرس دامن شما را بگيرد چيزى از دست نداده ايد) زيرا آمرزش و رحمت پروردگار از تمام اموالى كه شما يا منافقان با ادامه حيات براى خود جمع آورى مى كنيد بالاتر است ) (و لئن قتلتم فى سبيل الله او متم لمغفرة من الله و رحمة خير مما يجمعون ).
اصولا نبايد اين دو را با هم مقايسه كرد ولى در برابر افكار پستى كه ؛ چند روز زندگى و ثروت اندوزى را بر افتخار جهاد و شهادت مقدم مى داشتند راهى جز اين نبود كه بگويد: آنچه را شما از طريق شهادت يا مردن در راه خدا بدست مى آوريد بهتر است از آنچه كافران از راه زندگى نكبت بار و آميخته با شهوات و دنياپرستى خويش جمع آورى مى كنند.
3 - از همه گذشته مرگ به معنى فنا و نابودى نيست كه اين قدر از آن وحشت داريد بلكه دريچه اى است به سوى زندگانى ديگرى در سطحى بسيار وسيعتر و آميخته با ابديت چنانكه قرآن مى گويد: (اگر بميريد و يا كشته شويد به سوى خدا باز مى گرديد) (و لئن متم او قتلتم لالى الله تحشرون )
قابل توجه اينكه در آيات فوق مردن در مسافرت در رديف شهادت در راه خدا ذكر شده است زيرا منظور از آن مسافرتهائى بوده كه در راه خدا و براى خدا انجام مى دادند، مانند سفر به سوى ميدان جنگ و يا سفرهاى تبليغى و مانند آن و
چون مسافرت در آن زمان آميخته با مشكلات و خطرات و بيماريهاى فراوان بوده لذا مرگ و مير در آن گاهى كمتر از مرگ و مير در ميدان جنگ نبود.
و اما اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از مسافرت در اينجا مسافرتهاى تجارتى است بسيار از معنى آيه دور است ، زيرا كافران هرگز از چنين چيزى تاسف نمى خوردند بلكه اين خود راه جمع آورى اموال بود، بعلاوه اين موضوع تاءثيرى در تضعيف روحيه مسلمانان بعد از جنگ احد نداشت و نيز عدم هماهنگى مسلمانان با كفار در اين مورد حسرتى براى آنها ايجاد نمى كرد، بنابراين ظاهرا منظور، مردن در اثناء سفر به سوى ميدان جهاد و يا ساير برنامه هاى اسلامى بوده است .
آيه و ترجمه


فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الا مر فإ ذا عزمت فتوكل على الله اءن الله يحب المتوكلين (159) اءن ينصركم الله فلا غالب لكم و اءن يخذلكم فمن ذا الذى ينصركم من بعده و على الله فليتوكل المؤ منون (160)


ترجمه :

159 - به (بركت ) رحمت الهى ، در برابر آنها ( مردم ) نرم (و مهربان شدى )! و اگرخشن و سنگدل بودى ، از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنهاآمرزش بطلب ! و در كارها، با آنها مشورت كن ! اما هنگامى كه تصميم گرفتى ، (قاطعباش ! و) بر خدا توكل كن ! زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.
160 - اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد! و اگر دست از يارى شما بردارد! كيست كه بعد از او، شما را يارى كند؟! و مؤ منان تنها بر خداوند بايد توكل كنند!
تفسير :
فرمان عفو عمومى
گرچه در اين آيه يك سلسله دستورهاى كلى به پيامبر صلى اللّه عليه و آله داده شده و از نظر محتوى مشتمل بر برنامه هاى كلى و اصولى است ولى از نظر نزول درباره حادثه (احد) است زيرا بعد از مراجعت مسلمانان از احد كسانى كه از فرار كرده بودند، اطراف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله را گرفته و ضمن اظهار ندامت تقاضاى عفو و بخشش كردند.
خداوند در اين آيه به پيامبر صلى اللّه عليه و آله دستور عفو عمومى آنها را صادر كرد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله با آغوش باز، خطاكاران توبه كار را پذيرفت .
در آيه فوق ، نخست اشاره به يكى از مزاياى فوق العاده اخلاقى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله شده و مى فرمايد: (در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدى در حالى كه اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند) (فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لا انفضوا من حولك ).
(فظ) در لغت به معنى كسى است كه سخنانش تند و خشن است ، و (غليظ القلب ) به كسى مى گويند كه سنگدل مى باشد و عملا انعطاف و محبتى نشان نمى دهد بنابراين ، اين دو كلمه گرچه هر دو بمعنى خشونت است اما يكى غالبا در مورد خشونت در سخن و ديگرى در مورد خشونت در عمل به كار مى رود و به اين ترتيب خداوند اشاره به نرمش كامل پيامبر صلى اللّه عليه و آله و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنهكار مى كند.
سپس دستور مى دهد كه : (از تقصير آنان بگذر، و آنها را مشمول عفو خود گردان و براى آنها طلب آمرزش كن ) (فاعف عنهم و استغفر لهم )
يعنى نسبت به بى وفائى هائى كه با تو كردند و مصائبى كه در اين جنگ براى تو فراهم نمودند از حق خود درگذر و من براى آنها نزد تو شفاعت مى كنم ، و در مورد مخالفت هائى كه نسبت به فرمان من كردند، تو شفيع آنها باش و آمرزش آنها را از من بطلب !
به عبارت ديگر آنچه مربوط به حق تو است عفو كن و آنچه مربوط بحق من است من مى بخشم پيامبر صلى اللّه عليه و آله به فرمان خدا عمل كرد و آنها را بطور عموم مشمول عفو خود ساخت .
روشن است كه اينجا يكى از موارد روشن عفو و نرمش و انعطاف بود و اگر پيامبر صلى اللّه عليه و آله غير از اين مى كرد زمينه براى پراكندگى مردم كاملا فراهم بود، مردمى كه گرفتار آن شكست فاحش شده بودند و آن همه كشته و مجروح داده بودند (اگر چه عامل اصلى همه اينها خودشان محسوب مى شدند) چنين مردمى نياز شديد به
محبت و دلجوئى و مرهم گذاشتن بر جراحات قلبى و جسمى داشتند، تا به سرعت همه اين جراحات ، التيام پذيرد و آماده براى حوادث آينده شوند.
موضوع مهم ديگر اينكه آيه فوق به يكى از صفات مهم كه در هر رهبرى لازم است شده و آن ، مساءله گذشت ، و نرمش و انعطاف ، در برابر كسانى است كه تخلفى از آنها سرزده و بعدا پشيمان شده اند، بديهى است شخصى كه در مقام رهبرى قرار گرفته اگر خشن و تندخو و غير قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد بزودى در برنامه هاى خود مواجه با شكست خواهد شد و مردم از دور او پراكنده مى شوند و از وظيفه رهبرى باز مى ماند و بهمين دليل على (عليه السلام ) در يكى از كلمات قصار خود مى فرمايد: (آلة الرياسة سعة الصدر؛ وسيله رهبرى گشادگى سينه است ).
بعد از فرمان عفو عمومى ، براى زنده كردن شخصيت آنها و تجديد حيات فكرى و روحى آنان دستور مى دهد كه : (در كارها با آنها مشورت كن و راءى و نظر آنها را بخواه ) ( و شاورهم فى الامر).
اين دستور بخاطر آن است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله همانطور كه اشاره كرديم قبل از آغاز جنگ (احد) در چگونگى مواجهه با دشمن با ياران خود مشورت كرد و نظر اكثريت بر اين شد كه اردوگاه ، دامنه احد باشد و ديديم كه اين نظر، محصول رضايت بخشى نداشت . در اينجا اين فكر به نظر بسيارى مى رسيد كه در آينده پيامبر صلى اللّه عليه و آله نبايد با كسى مشورت كند. قرآن به اين طرز تفكر پاسخ مى گويد و دستور مى دهد كه باز هم با آنها مشورت كن هر چند نتيجه مشورت در پاره اى از موارد، سودمند نباشد زيرا از نظر كلى كه بررسى كنيم منافع آن روى هم رفته بمراتب بيش از زيانهاى آن است و اثرى كه در آن براى پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصيت آنها وجود دارد از همه اينها بالاتر است .
اكنون ببينيم پيامبر صلى اللّه عليه و آله در چه موضوعاتى با مردم مشورت مى كرد. گرچه
كلمه (الامر) در (شاورهم فى الامر) مفهوم وسيعى دارد و همه كارها را شامل مى شود ولى مسلم است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله هرگز در احكام الهى با مردم مشورت نمى كرد بلكه در آنها صرفا تابع وحى بود.
بنابراين مورد مشورت ، تنها طرز اجراى دستورات و نحوه پياده كردن احكام الهى بود و بعبارت ديگر پيامبر صلى اللّه عليه و آله در قانونگزارى ، هيچ وقت مشورت نمى كرد و تنها در طرز اجراى قانون نظر مسلمانان را مى خواست و لذا گاهى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله پيشنهادى را طرح مى كرد مسلمانان نخست سؤ ال مى كردند كه آيا اين يك حكم الهى است ؟ و يك قانون است كه قابل اظهار نظر نباشد و يا مربوط به چگونگى تطبيق قوانين مى باشد اگر از قبيل دوم بود اظهار نظر مى كردند و اگر از قبيل اول بود تسليم مى شدند.
چنانكه در جنگ بدر لشكر اسلام طبق فرمان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله مى خواستند در نقطه اى اردو بزنند يكى از ياران بنام (حباب بن منذر) عرض كرد: اى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله اين محلى را كه براى لشگرگاه انتخاب كرده ايد طبق فرمان خدا است كه تغيير آن جايز نباشد و يا صلاحديد خود شما مى باشد.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: فرمان خاصى در آن نيست ، عرض كرد: اينجا به اين دليل و آن دليل جاى مناسبى براى اردوگاه نيست دستور دهيد لشكر از اين محل حركت كند و در نزديكى آب براى خود محلى انتخاب نمايد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نظر او را پسنديد و مطابق راءى او عمل كرد.
اهميت مشاوره در اسلام
موضوع مشاوره در اسلام با اهميت خاصى تلقى شده ، پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله با اين
كه قطع نظر از وحى آسمانى آنچنان فكر نيرومندى داشت كه نيازى به مشاوره نداشت براى اينكه از يكسو مسلمانان را به اهميت مشورت متوجه سازد تا آن را جزء برنامه هاى اساسى زندگى خود قرار دهند، و از سوى ديگر، نيروى فكر و انديشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومى مسلمانان كه جنبه اجراى قوانين الهى داشت (نه قانونگزارى ) جلسه مشاوره تشكيل مى داد، و مخصوصا براى راءى افراد صاحب نظر ارزش خاصى قائل بود، تا آنجا كه گاهى از راءى خود براى احترام آنها، صرفنظر مى نمود چنانكه نمونه آنرا در جنگ (احد) مشاهده كرديم و مى توان گفت : يكى از عوامل موفقيت پيامبر صلى اللّه عليه و آله در پيشبرد اهداف اسلامى همين موضوع بود.
اصولا مردمى كه كارهاى مهم خود را با مشورت و صلاح انديشى يكديگر انجام مى دهند و صاحبنظران آنها به مشورت مى نشينند، كمتر گرفتار لغزش مى شوند.
به عكس افرادى كه : گرفتار استبداد راءى هستند و خود را بى نياز از افكار ديگران مى دانند - هر چند از نظر فكرى فوق العاده باشند - غالبا گرفتار اشتباهات خطرناك و دردناكى مى شوند.
از اين گذشته استبداد راءى ، شخصيت را در توده مردم مى كشد و افكار را متوقف مى سازد، و استعدادهاى آماده را نابود مى كند، و به اين ترتيب بزرگترين سرمايه هاى انسانى يك ملت از دست مى رود.
به علاوه كسى كه در انجام كارهاى خود با ديگران مشورت مى كند، اگر مواجه با پيروزى شود كمتر مورد حسد واقع مى گردد، زيرا ديگران پيروزى وى را از خودشان مى دانند و معمولا انسان نسبت به كارى كه خودش انجام داده حسد نمى ورزد و اگر احيانا مواجه با شكست گردد زبان اعتراض و ملامت و شماتت مردم بر او بسته است ، زيرا كسى به نتيجه كار خودش اعتراض نمى كند، نه تنها اعتراض نخواهد كرد بلكه دلسوزى و غمخوارى نيز مى كند.
يكى ديگر از فوائد مشورت اين است كه انسان ارزش شخصيت افراد و ميزان دوستى و دشمنى آنها را با خود درك خواهد كرد و اين شناسائى راه را براى پيروزى او هموار مى كند و شايد مشورتهاى پيامبر صلى اللّه عليه و آله با آن قدرت فكرى و فوقالعاده اى كه در حضرتش وجود داشت ، بخاطر مجموع اين جهات بوده است .
در اخبار اسلامى تاءكيد زيادى روى مشاوره شده است : در حديثى از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: (ما شقى عبد قط بمشورة و لا سعد باستغناء راءى ؛ هيچ كس هرگز با مشورت بدبخت و با استبداد راءى ، خوشبخت نشده است ).
در سخنان على (عليه السلام ) مى خوانيم : (من استبد براءيه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولهم ؛ كسى كه استبداد به راى داشته باشد هلاك مى شود و كسى كه با افراد بزرگ مشورت كند در عقل آنها شريك شده است ).
و نيز از پيامبر صلى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: (اذا كان امرائكم خياركم و اغنيائكم سمحائكم و امركم شورى بينكم فظهر الارض خير لكم من بطنها و اذا كان امرائكم شراركم و اغنيائكم بخلائكم و لم يكن امركم شورى بينكم فبطن الارض خير لكم من ظهرها؛ هنگامى كه زمامداران شما، نيكان شما باشند و توانگران شما سخاوتمندان و كارهايتان به مشورت انجام گيرد، در اين موقع روى زمين از زير زمين براى شما بهتر است (يعنى شايسته حيات و زندگى هستيد) ولى اگر زمامدارانتان ، بدان ، و ثروتمندان ، افراد بخيل باشند و در كارها مشورت نكنيد در اين صورت ، زير زمين از روى آن براى شما بهتر است ).
با چه اشخاصى مشورت كنيم ؟
مسلم است كه هر كس نمى تواند طرف مشورت قرار گيرد، زيرا گاه آنها نقاط ضعفى دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختى و عقب افتادگى است چنانكه على (عليه السلام ) مى فرمايد: با سه طايفه مشورت نكن :
1 - (لا تدخلن فى مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر؛ با افراد بخيل مشورت نكن زيرا ترا از بخشش و كمك به ديگران باز مى دارند و از فقر مى ترسانند).
2 - (و لا جبانا يضعفك عن الامور؛ همچنين با افراد ترسو مشورت نكن زيرا آنها ترا از انجام كارهاى مهم باز مى دارند).
3 - (و لا حريصا يزين لك الشره بالجور؛ و نيز با افراد حريص مشورت نكن كه آنها براى جمع آورى ثروت و يا كسب و مقام ، ستمگرى را در نظر تو جلوه مى دهند).
وظيفه مشاور
همانطور كه در اسلام دستور مؤ كد درباره مشورت كردن داده شده به افرادى كه مورد مشورت قرار مى گيرند نيز تاكيد شده كه از هيچ گونه خيرخواهى فروگذار نكنند و خيانت در مشورت ، يكى از گناهان بزرگ محسوب مى شود، حتى اين حكم درباره غير مسلمانان نيز ثابت است ، يعنى اگر انسان ، پيشنهاد مشورت را از غير مسلمانى بپذيرد، حق ندارد در مشورت ، نسبت به او خيانت كند و غير از آنچه تشخيص مى دهد به او اظهار نمايد.
در رساله حقوق كه از امام سجاد على بن الحسين (عليهماالسلام ) نقل شده ، مى فرمايد:
(و حق المستشيران علمت له راءيا اشرت عليه و ان لم تعلم ارشدته الى من يعلم و حق المشير عليك ان لا تتهمه فيما لا يوافقك من راءيه ؛ حق كسى كه از تو مشورت مى خواهد اين است كه اگر عقيده و نظرى دارى در اختيار او بگذارى و اگر درباره آن كار، چيزى نمى دانى ، او را به كسى راهنمائى كنى كه مى داند و اما حق كسى كه مشاور تو است اين است كه در آنچه با تو موافق نيست او را متهم نسازى ).
شوراى عمر
جمعى از مفسران و دانشمندان اهل تسنن هنگامى كه به آيه فوق رسيده اند اشاره به شوراى شش نفرى عمر، براى انتخاب خليفه سوم كرده و ضمن بيانات مشروحى آنرا منطبق بر آيه فوق و روايات مشورت دانسته اند.
گرچه تشريح كامل اين بحث در عهده كتب عقائد است ولى در اينجا لازم است بطور فشرده بچند نكته اشاره شود:
اولا: انتخاب امام و جانشين پيامبر صلى اللّه عليه و آله تنها بايد از طرف پروردگار باشد زيرا او همانند پيامبر صلى اللّه عليه و آله بايد واجد صفاتى همچون عصمت و مانند آن باشد كه تشخيص آن تنها بدست خدا است ، و به عبارت ديگر همانطور كه نمى توان پيامبر را با مشورت تعيين كرد، انتخاب امام هم با مشورت ممكن نيست .
ثانيا: شوراى شش نفرى مزبور، هرگز منطبق بر موازين مشورت نبود، زيرا اگر منظور، مشورت با عموم مسلمانان بوده ، منحصر به اين شش نفر نبودند و افراد پر مايه اى همچون سلمان كه مشاور شخص پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بود و ابوذر و مقداد و ابن عباس و مانند آنها از دايره اين مشورت بيرون بودند، بنابراين ، منحصر

next page

fehrest page

back page