تفسير نمونه جلد ۲
جمعي از فضلا
- ۲ -
(حرمات )
جمع (حرمه )
به معنى چيزى است كه بايد آن را حفظ كرد و احترام آن را نگه داشت ، و حرم را از اين
جهت حرم گفته اند كه جاى محترمى است و هتك آن جايز نيست ، و اعمال نامشروع و قبيح
را از اين جهت حرام مى گويند كه ممنوعيت دارد، همان گونه كه در مورد حرم ، يا ماه
حرام بعضى اعمال ممنوع است .
اين جمله در واقع پاسخ دندان شكنى است به آنها كه اجازه جنگ در ماههاى حرام را به
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايراد مى گرفتند.
يعنى احترام ماه حرام ، يا سرزمين مكه حرم امن خدا، در برابر كسانى است كه آن را
محترم مى شمرند، ولى در برابر كسانى كه احترام آن را زير پا مى گذارند رعايت آن
لازم نيست ، و مسلمانان حق دارند با آنها وارد پيكار شوند، و اين در واقع يك نوع
قصاص است ، تا ديگر مشركان به فكر سوء استفاده از احترام ماه حرام يا سرزمين محترم
مكه نيفتند.
سپس به يك دستور كلى و عمومى كه شامل موضوع مورد بحث نيز مى شود، اشاره كرده ، مى
فرمايد: (هر كس به شما تجاوز كند، به مانند
آن بر او تجاوز كنيد ولى از خدا به پرهيزيد (و زياده روى ننماييد) و بدانيد خدا با
پرهيزكاران است ) (فمن اعتدى عليكم فاعتدوا
عليه بمثل ما اعتدى عليكم و اتقوا الله و
اعلموا ان الله مع المتقين ).
اسلام بر خلاف مسيحيت كنونى كه مى گويد: هر كس كه به رخساره راست تو تپانچه زند
رخساره ديگر را به سوى او بگردان .
چنين دستورى را نمى دهد، چرا كه اين دستور انحرافى باعث جرأ ت و جسارت ظالم و
تجاوزگر است ، حتى مسيحيان جهان امروز نيز هرگز به چنين دستورى عمل نمى كنند و
كمترين تجاوزى را با پاسخى شديدتر، كه آن هم بر خلاف دستور اسلام است جواب مى
گويند.
اسلام مى گويد: در برابر متجاوز، بايد ايستاد، و به هر كس حق مى دهد كه اگر به او
تعدى شود، به همان مقدار مقابله كند، تسليم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ و
مقاومت مساوى است با حيات ، اين است منطق اسلام .
جالب اينكه آيه مفهوم وسيعى دارد و منحصر به مساله قصاص در مقابل قتل يا جنايات
ديگر نيست ، بلكه امور مالى و ساير حقوق را نيز شامل مى شود.
البته اين موضوع با مساله عفو و گذشت ، كه در مورد دوستان يا افراد شكست خورده يا
نادم و پشيمان صورت مى گيرد، هيچ گونه منافاتى ندارد.
گاهى بعضى از عوام ، تصور مى كنند كه معنى آيه اين است ، اگر كسى فرزند ديگرى را به
قتل برساند، مقابله به مثل اجازه مى دهد كه پدر مقتول فرزند قاتل را به قتل برساند،
و اگر ضربهاى بر برادر او وارد كرد، او هم ضربهاى بر برادر جانى وارد كند، ولى اين
اشتباه بزرگى است ، زيرا قرآن مى گويد: شخص معتدى و تجاوزگر بايد مجازات شود، (به
همان اندازه مجازات شود) نه فرد بيگناه ديگر، باز مفهوم اين سخن اين نيست كه اگر
كسى خانه شخصى را آتش زد خانه او را آتش بزنند، بلكه مفهومش اين است معادل قيمت
خانه را از او بگيرند.
ضمنا تاكيدى كه در ذيل آيه در مورد تقوا ذكر شده تاكيدى است بر عدم تجاوز از حد و
به تعبير ديگر، مقابله به مثل نبايد شكل انتقامجويى به خود گيرد، همان انتقامى كه
حد و مرزى براى خود نمى شناسد.
و اينكه مى گويد: خدا با پرهيزكاران است ، اشاره به اين است كه آنها را در مشكلات
تنها نمى گذارد و يارى مى دهد، زيرا كسى كه با ديگرى است در مشكلات به او كمك مى
كند و در برابر دشمن او را حمايت مى نمايد.
آيه و ترجمه
وأ نفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة و احسنوا ان الله يحب
المحسنين
(195)
|
ترجمه :
195 - و در راه خدا، انفاق كنيد! و (با ترك انفاق )، خود را به دست خود، به هلاكت
نيفكنيد! و نيكى كنيد! كه خداوند، نيكوكاران را دوست مى دارد.
تفسير:
انفاق و رهائى از تنگناها
اين آيه تكميلى است بر آيات جهاد كه قبلا تفسير آن گذشت ، زيرا جهاد به همان اندازه
كه به مردان با اخلاص و كار آزموده نيازمند است به اموال و ثروت نيز احتياج دارد،
جهاد هم نفرات آماده از نظر روحى و جسمى لازم دارد، و هم انواع سلاح و تجهيزات جنگى
، درست است كه عامل تعيين كننده سرنوشت جنگ در درجه اول سربازان اند، ولى سرباز
بدون وسايل و تجهيزات كافى (اعم از سلاح ، مهمات ، وسيله نقل و انتقال ، مواد غذائى
، وسايل درمانى ) كارى از او ساخته نيست .
لذا در اسلام تامين وسايل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده و از جمله در آيه
مورد بحث با صراحت دستور مى دهد، و مى فرمايد: در راه خدا انفاق كنيد و خود را به
دست خويش به هلاكت نيفكنيد (و انفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة
).
مخصوصا در عصر نزول اين آيات ، بسيارى از مسلمانان ، شور و شوق جهاد در سر داشتند،
ولى چون وسايل جنگ را هر كس شخصا فراهم ميكرد و بعضى فقير و نيازمند بودند. آن چنان
كه طبق آيه 92 سوره توبه گريه مى كردند و اشك ميريختند كه چرا وسيله شركت در جنگ
ندارند: تولوا و اعينهم تفيض من الدمع
حزنا ان لا يجدوا ما ينفقون ، آرى در چنين شرايطى نقش انفاقها بسيار مهم و
سرنوشتساز بود.
جمله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة (با دست خويش خود را به هلاكت نيفكنيد) هر چند
در مورد ترك انفاق ، براى جهاد اسلامى وارد شده ، ولى مفهوم وسيع و گستردهاى دارد
كه موارد زياد ديگرى را نيز شامل مى شود، از جمله اينكه انسان حق ندارد از جادههاى
خطرناك (چه از نظر ناامنى و چه عوامل جوى يا غير آن ) بدون پيشبينيهاى لازم بگذرد،
يا غذائى كه به احتمال قوى آلوده به سم است تناول كند، و يا حتى در ميدان جهاد بدون
نقشه و برنامه وارد عمل شود، در تمام اين موارد، انسان بيجهت جان خود را به خطر
انداخته و مسوول است .
ولى اينكه بعضى از ناآگاهان ، هر گونه جهاد ابتدائى را القاء نفس در هلاكت پنداشته
اند، و گاه تا آنجا به پيش مى روند كه قيام سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام )
در كربلا را مصداق آن ميشمرند، ناشى از نهايت نادانى و عدم درك آيه است ، زيرا
القاى نفس در هلاكت مربوط به جائى است كه هدفى بالاتر از جان در خطر نباشد، و الا
بايد جان را فداى حفظ آن هدف مقدس كرد، همان گونه كه امام حسين (عليه السلام ) و
تمام شهيدان راه خدا اين كار را كردند.
آيا اگر كسى ببيند جان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خطر است و خود را
سپر براى حفظ او كند (همان كارى كه على (عليه السلام ) در جنگ احد كرد و يا در ليلة
المبيت آن شبى كه در بستر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خوابيد) چنين كسى
القاء نفس در هلاكت كرده و كار خلافى انجام داده ؟ آيا بايد بنشيند تا پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) را به قتل برسانند و بگويد القاء نفس در هلاكت جايز نيست .
حق اين است كه مفهوم آيه روشن است و تمسك به آن در اين گونه موارد نوعى ابلهى است .
آرى اگر هدف آن قدر مهم نباشد كه ارزش جان باختن را داشته باشد و يا اگر
مهم است راهحلهاى بهتر و مناسبترى دارد، در چنين جائى نبايد جان خويشتن را به خطر
انداخت (موارد تقيه مجاز نيز از همين قبيل است ).
در آخر آيه دستور به نيكوكارى داده ، مى فرمايد: و نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران
را دوست دارد (و احسنوا ان الله يحب المحسنين ).
در اينكه مراد از احسان در اينجا چيست ؟ چند احتمال در كلمات مفسران ديده مى شود:
نخست اين است كه حسن ظن به خدا داشته باشيد (و گمان نكنيد انفاقهاى شما موجب اختلال
امر معيشت شما خواهد شد) و ديگر اينكه منظور، اقتصاد و ميانه روى در مساله انفاق
است ، و ديگر اينكه منظور، آميختن انفاق با حسن رفتار نسبت به نيازمندان است ، به
گونهاى كه همراه با گشادهروئى و مهربانى باشد و از هر نوع منت و آنچه موجب رنجش و
ناراحتى شخص انفاق شونده است بر كنار باشد.
مانعى ندارد كه همه اين معانى سه گانه در مفهوم و محتواى آيه جمع باشد.
نكته ها
1 - انفاق سبب پيشگيرى از هلاكت جامعه ها
در اينكه ميان دو جمله و انفقوا فى سبيل الله و و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة ،
آيا ارتباطى وجود دارد يا نه ، با توجه به اينكه تمام تعبيرات قرآن حساب شده است ،
حتما ميان اين دو رابطهاى است و به نظر مى رسد رابطه اين است اگر انفاق در مسير
جهاد و فى سبيل الله نكنيد، خود را با دست خويش به هلاكت افكندهايد، بلكه مى توان
مساله را از اين فراتر برد و گفت :
اين آيه گر چه در ذيل آيات جهاد آمده است ولى بيانگر يك حقيقت كلى و اجتماعى است و
آن اينكه انفاق به طور كلى سبب نجات جامعه ها از مفاسد كشنده
است ، زيرا هنگامى كه مساله انفاق به فراموشى سپرده شود، و ثروتها در دست گروهى
معدود جمع گردد و در برابر آنان اكثريتى محروم و بينوا وجود داشته باشد ديرى نخواهد
گذشت كه انفجار عظيمى در جامعه به وجود مى آيد، كه نفوس و اموال ثروتمندان هم در
آتش آن خواهد سوخت و از اينجا رابطه مساله انفاق و پيشگيرى از هلاكت روشن مى شود.
بنابراين انفاق ، قبل از آنكه به حال محرومان مفيد باشد به نفع ثروتمندان است ،
زيرا تعديل ثروت حافظ ثروت است .
امير مومنان على (عليه السلام ) در يكى از كلمات قصارش به اين حقيقت اشاره . فرموده
، مى گويد: حصنوا اموالكم بالزكاة : اموال خويش را با دادن زكات حفظ كنيد.
و به تعبير بعضى از مفسران ، خوددارى از انفاق فى سبيل الله هم سبب مرگ روح انسانى
به خاطر بخل خواهد شد، و هم مرگ جامعه به خاطر عجز و ناتوانى ، مخصوصا در نظامى
همچون نظام اسلام كه بر نيكو كارى بنا شده است .
2 - سوء استفاده از مضمون آيه
همانگونه كه اشاره كرديم بعضى از عافيت طلبان براى فرار از جهاد فى سبيل الله به
جمله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة (با دست خويش ، خود را به هلاكت نيفكنيد)
چسبيده اند و رسوائى را به آنجا رسانيده كه قيام امام حسين (عليه السلام ) را در
عاشورا كه سبب نجات و بقاى اسلام در برابر دشمنانى همچون بنى اميه شد، مصداق اين
آيه شمرده اند، غافل از اينكه اگر اين باب گشوده شود، جهاد به كلى بايد تعطيل گردد،
اصولا تهلكه با شهادت دو مفهوم متباين دارد، تهلكه به معنى مرگ بيدليل است در حالى
كه شهادت قربانى شدن در راه هدف و نايل گشتن به
حيات جاويدان است .
بايد به اين حقيقت توجه داشت كه جان انسان ، ارزشمندترين سرمايه وجود او نيست ، ما
حقايقى با ارزشتر از جان داريم ، ايمان به خدا، آيين اسلام ، حفظ قرآن و اهداف مقدس
آن ، بلكه حفظ حيثيت و آبروى جامعه اسلامى ، اينها اهدافى والاتر از جان انسان است
كه قربان شدن در راه آن هلاكت نيست ، و هرگز از آن نهى نشده .
در حديثى مى خوانيم كه : گروهى از مسلمانان براى جهاد به قسطنطنيه رفته بودند يكى
از مردان شجاع حمله به لشكر روم كرد و داخل در صفوف آنها شد يكى از حاضران گفت :
القى بيديه الى التهلكة : خود را با دو دست خويش به هلاكت انداخت اينجا بود كه ابو
ايوب انصارى برخاست و فرياد زد: اى مردم ! چرا اين آيه را بد تفسير و تاويل مى
كنيد؟ اين آيه درباره ما طايفه انصار نازل شد، هنگامى كه خداوند دينش را عزت داد و
ياورانش فزونى گرفتند بعضى از ما به ديگرى مخفيانه به گونهاى كه پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) نشنود، چنين گفتند كه اموال ما از دست رفت ، و خداوند اسلام را
عزيز و يارانش را زياد كرد، ما اگر در مدينه بمانيم به اموال از دست رفته خود برسيم
بهتر است ، آيه فوق بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شد و به ما فرمود:
انفاق در راه خدا كنيد و خويشتن را به هلاكت نيفكنيد و منظور از هلاكت ، اقامت در
مدينه براى اصلاح اموال و ترك جهاد بود
3 - منظور از احسان چيست ؟
احسان معمولا به معنى نيكو كارى تفسير مى شود، ولى گاه معنى وسيعترى براى آن ذكر
شده ، و آن هر گونه عمل صالح ، بلكه انگيزه هاى عمل صالح است چنانكه در حديثى از
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه در تفسير احسان فرمود: ان
تعبد
الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك : احسان آن است كه خدا را آن چنان پرستش
كنى كه گوئى او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند.
بديهى است هنگامى كه انسان ، چنان ايمان به خدا داشته باشد كه گوئى او را مى بيند و
او را در همه حال حاضر و ناظر بداند به سراغ اعمال صالح ميرود، و از هر گونه گناه و
معصيت خوددارى مى نمايد.
آيه و ترجمه
وأ تموا الحج و العمرة لله فان احصرتم فما استيسر من الهدى و لا تحلقوا روسكم حتى
يبلغ الهدى محله فمن كان منكم مريضا او به اذى من راسه ففدية من صيام او صدقة او
نسك فاذا امنتم فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى فمن لم يجد فصيام
ثلثة ايام فى الحج و سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى
المسجد الحرام و اتقوا الله و اعلموا ان الله شديد العقاب(196)
|
ترجمه :
196 - و حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد! و اگر محصور شديد، (و مانعى مانند
ترس از دشمن يا بيمارى ، اجازه نداد كه پس از احرام بستن ، وارد مكه شويد،) آنچه از
قربانى فراهم شود (ذبح كنيد، و از احرام خارج شويد)! و سرهاى خود را نتراشيد تا
قربانى به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود) و اگر كسى از شما بيمار بود و يا
ناراحتى در سر داشت ، (و ناچار بود سر خود را بتراشد،) بايد فديه و كفارهاى از قبيل
روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد! و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن ) در امان بوديد، هر
كس با ختم عمره ، حج را آغاز كند، آنچه از قربانى براى او ميسر است (ذبح كند)! و هر
كه نيافت ، سه روز در ايام حج ، و هفت روز هنگامى كه باز مى گرديد، روزه بدارد! اين
، ده روز كامل است . (البته ) اين براى كسى است كه خانواده او، نزد مسجدالحرام
نباشد اهل مكه و اطراف آن نباشد. و از خدا به پرهيزيد و بدانيد كه او، سخت كيفر است
!
تفسير:
قسمتى از احكام مهم حج
دقيقا روشن نيست كه آيات مربوط به حج در قرآن مجيد در چه تاريخى نازل
شده است ولى به اعتقاد بعضى از مفسران بزرگ در حجة الوداع نازل گشته در حالى كه
بعضى گفته اند كه جمله فان احصرتم فما استيسر من الهدى ناظر به جريان حديبيه است كه
در سال ششم هجرت واقع شد و مسلمانان از زيارت خانه خدا ممنوع شدند
در اين آيه ، احكام زيادى بيان شده است :
1 - در ابتدا، يك دستور كلى براى انجام فريضه حج و عمره به طور كامل و براى اطاعت
فرمان خدا داده ، مى فرمايد: حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد (و اتموا الحج
و العمرة لله ).
در واقع قبل از هر چيز به سراغ انگيزههاى اين دو عبادت رفته و توصيه مى كند كه جز
انگيزه الهى و قصد تقرب به ذات پاك او، چيز ديگرى در كار نبايد باشد، و عمل نيز به
مقتضاى و اتموا از هر نظر كامل و جامع باشد.
2 - سپس به سراغ كسانى مى رود كه بعد از بستن احرام به خاطر وجود مانعى ، مانند
بيمارى شديد و ترس از دشمن ، موفق به انجام اعمال حج عمره نباشند، مى فرمايد: اگر
محصور شديد (و موانعى به شما اجازه نداد كه پس از احرام بستن وارد مكه شويد) آنچه
از قربانى فراهم شود ذبح كنيد و از احرام خارج شويد (فان احصرتم فما استيسر من
الهدى ).
به هر حال افرادى كه گرفتار مى شوند، و توانايى انجام مراسم حج و عمره را پيدا نمى
كنند، مى توانند با استفاده از اين مساله ، از احرام خارج شده و به حال
عادى باز گردند.
مى دانيم قربانى ممكن است شتر يا گاو يا گوسفند باشد، كه آسانترين آنها گوسفند است
، و لذا جمله فما استيسر من الهدى را غالبا اشاره به گوسفند دانسته اند.
3 - سپس به دستور ديگرى اشاره كرده ، مى فرمايد: سرهاى خود را نتراشيد تا قربانى به
محلش برسد و در قربانگاه ذبح شود (و لا تحلقوا رؤ سكم حتى يبلغ الهدى محله ).
آيا اين دستور مربوط به افرادى است كه محصور و ممنوع از انجام مراسم حج مى شوند، و
در واقع دستورى است براى تكميل دستور سابق ، و يا همه حاجيان را مى گويد، بعضى از
مفسران ، معنى اول را بر گزيده اند و گفته اند، منظور از محل هدى (محل قربانى ) حرم
است و گاه گفته اند، منظور همان جا است كه مانع و مزاحم ، حاصل مى شود و به فعل
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در داستان حديبيه كه محلى است بيرون حرم
مكه ، استدلال كرده اند كه حضرت بعد از ممانعت مشركان ، قربانى خود را در همان جا
ذبح كرد و به اصحاب و يارانش نيز دستور داد چنين كنند.
مفسر عاليقدر مرحوم طبرسى مى گويد: به اعتقاد علماى ما، محصور اگر به خاطر بيمارى
بوده باشد، قربانى او را در حرم بايد ذبح كنند و اگر به خاطر جلوگيرى از دشمن باشد
در همان جا كه جلوگيرى شده است ذبح مى كنند.
ولى بعضى ديگر از مفسران ، اين جمله را ناظر به تمام حجاج مى دانند و مى گويند هيچ
كس حق ندارد، تقصير كند (سر بتراشد و از احرام خارج گردد) مگر اينكه قربانى را در
محلش ذبح كند (قربانى حج در منى و قربانى عمره در مكه ).
به هر حال منظور از رسيدن قربانى به محلش ، آن است كه به آن محل برسد و ذبح شود، و
اين تعبير كنايه اى از ذبح است .
با توجه به عموميت تعبيرى كه در آيه وارد شده است تفسير دوم مناسبتر به
نظر مى رسد كه هم شامل محصور است و هم غير محصور.
4 - سپس مى فرمايد: اگر كسى از شما بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت (و به هر حال
ناچار بود سر خود را قبل از آن موقع بتراشد) بايد فديه (كفارهاى ) از قبيل روزه يا
صدقه يا گوسفندى بدهد (فمن كان منكم مريضا او به اذى من رأ سه ففدية من صيام او
صدقة او نسك ).
نسك در اصل جمع نسيكه به معنى حيوان ذبح شده است ، اين واژه به معنى عبادت نيز آمده
است .
لذا راغب در مفردات ، بعد از آنكه نسك را به عبادت تفسير مى كند، مى گويد: اين واژه
در مورد اعمال حج به كار مى رود، و نسيكه به معنى ذبيحه است .
بعضى از مفسران نيز آن را در اصل به معنى شمشهاى نقره مى دانند و اينكه به عبادت
نسك گفته شده به خاطر آن است كه انسان را خالص و پاك و پاكيزه مى كند.
به هر حال ظاهر آيه اين است كه چنين شخصى مخير در ميان اين سه (روزه ، و صدقه و ذبح
گوسفند) مى باشد.
در روايات اهل بيت (عليهما لسلام ) آمده است كه ، روزه در اين مورد بايد سه روز
بوده باشد، و صدقه به شش مسكين ، و در روايتى به ده مسكين ، و نسك يك گوسفند است .
5 - سپس مى افزايد: و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن ) در امان بوديد، كسانى كه
عمره را تمام كرده و حج را آغاز مى كنند، آنچه ميسر است از قربانى (ذبح كنند) (فاذا
امنتم فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى ).
اشاره به اينكه در حج تمتع كه عمره قبلا انجام مى گيرد، و بعد حج بجا آورده مى شود،
قربانى كردن لازم است ، و فرق نمى كند كه اين قربانى شتر باشد يا گاو و يا گوسفند،
و بدون آن از احرام خارج نمى شود.
درباره اصل هدى به گفته مرحوم طبرسى دو قول وجود دارد، اول اينكه از هديه گرفته شده
است ، و چون قربانى در واقع هديه اى به سوى بيت الله است ، اين واژه بر آن اطلاق
شده است . ديگر اينكه از ماده هدايت گرفته شده است زيرا حيوان قربانى را همراه مى
بردند، و به سوى خانه خدا و قربانگاه هدايت مى كردند.
ولى ظاهر كلام راغب در مفردات اين است كه فقط از هديه گرفته شده و مى گويد: هدى جمع
است و مفرد آن هديه است .
در معجم مقاييس اللغه نيز دو ريشه براى اين لغت ذكر شده ، هدايت و هديه ، اما بعيد
نيست هر دو به هدايت باز گردد. زيرا هديه چيزى است كه به سوى شخصى كه به او هديه مى
شود هدايت مى گردد. (دقت كنيد).
6 - سپس به بيان حكم كسانى مى پردازد كه در حال حج تمتع قادر به قربانى نيستند، مى
فرمايد: كسى كه (قربانى ) ندارد، بايد سه روز در ايام حج ، و هفت روز به هنگام
بازگشت ، روزه بدارد، اين ده روز كامل است (فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام فى الحج و
سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة ).
بنابراين اگر قربانى پيدا نشود، يا وضع مالى انسان اجازه ندهد، جبران آن ده روز
روزه است ، كه سه روز آن (روز هفتم و هشتم و نهم ذى الحجه ) در ايام حج واقع مى
شود، و اين از روزههايى است كه انجام آن در سفر مانعى ندارد، و هفت روز ديگر را بعد
از بازگشت به وطن انجام مى دهد.
با اينكه معلوم است سه روز به اضافه هفت روز مجموعا ده روز مى شود در
عين حال ، قرآن مى گويد: اين ده روز كامل است .
بعضى از مفسران در تفسير اين جمله گفته اند اين به خاطر آن است كه و او گر چه
معمولا براى جمع است نه براى تخيير، چون گاه در معنى تخيير نيز استعمال مى شود، در
اينجا خداوند براى رفع هر گونه ابهام ، جمله تلك عشرة كاملة را فرموده است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به كاملة اشاره به اين است كه روزه ده روز مى
تواند به طور كامل جانشين قربانى شود، و زوار خانه خدا نبايد از اين بابت نگران
باشند، زيرا تمام ثوابهائى كه براى صاحبان قربانى از سوى خدا داده مى شود، به آنها
داده خواهد شد.
بعضى نيز گفته اند: اين تعبير اشاره به نكته لطيفى در مورد عدد ده مى باشد زيرا از
يك نظر عدد ده كاملترين اعداد است ، چون هنگامى كه اعداد را از يك شروع مى كنيم تا
ده سير صعودى خود را تكميل مى كند، و اعداد بعد از آن ، تكرار و تركيبى است از ده و
عددهاى ديگر مانند يازده و دوازده ، عرب به عدد بيست ، عشرين مى گويد (يعنى دو عدد
ده ) و به سى ثلاثين (سه عدد ده ) و همچنين ..
7 - بعد به بيان حكم ديگرى پرداخته ، مى گويد: اين برنامه حج تمتع براى كسى است كه
خانواده او نزد مسجد الحرام نباشد (ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام ).
بنابراين كسانى كه اهل مكه يا اطراف آن باشند، حج تمتع ندارند، بلكه حج تمتع مخصوص
افراد دور از اين منطقه است ، و مشهور و معروف در ميان فقهاء اين است كه هر كس 48
ميل از مكه دورتر باشد، وظيفه او حج تمتع است ، و آنها كه در فاصله كمترى قرار
دارند، وظيفه آنها حج قران يا افراد است ، كه عمره آن بعد از
مراسم حج بجا آورده مى شود (شرح اين موضوع و مدارك آن در كتب فقهى آمده است )
بعد از بيان اين احكام هفتگانه در پايان آيه دستور به تقوا مى دهد و مى فرمايد: از
خدا به پرهيزيد و تقوا پيشه كنيد و بدانيد خداوند عقاب و كيفرش شديد است (و اتقوا
الله و اعلموا ان الله شديد العقاب ).
اين تاكيد شايد به اين جهت است كه مسلمانان در هيچ يك از جزئيات اين عبادت مهم
اسلامى كوتاهى نكنند چرا كه كوتاهى در آن گاهى سبب فساد حج و از بين رفتن بركات مهم
آن مى شود.
نكته ها
1 - اهميت حج در ميان وظايف اسلامى !
حج از مهمترين عباداتى است كه در اسلام تشريع شده و داراى آثار و بركات فراوان و
بيشمارى است حج مايه عظمت اسلام ، قوت دين و اتحاد مسلمين است حج مراسمى است كه پشت
دشمنان را مى لرزاند و هر سال خون تازهاى در عروق مسلمانان جارى مى سازد.
حج همان عبادتى است كه امير مومنان آن را پرچم و شعار مهم اسلام ناميده و در وصيت
خويش در آخرين ساعت عمرش فرموده :
و الله الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم فانه ان ترك لم تناظروا، خدا را خدا را!
در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام كه هستيد آن را خالى نگذاريد كه اگر خالى
گذارده شود مهلت داده نمى شويد (و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت ).
اين جمله نيز از دشمنان اسلام معروف است كه مى گويند: مادام كه حج رونق دارد ما بر
آنها پيروز نمى شويم .
يكى ديگر از دانشمندان مى گويد: واى به حال مسلمانان اگر معنى حج را در نيابند و
واى به حال ديگران اگر معنى آن را دريابند.
در حديث معروفى كه على (عليه السلام ) - در زمينه فلسفه احكام ، طبق نقل نهج
البلاغه حكمت 252 بيان فرموده نيز اشاره پر معنائى به اهميت حج شده است ، مى
فرمايد: فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك ... و الحج تقوية للدين : خداوند ايمان
را وسيله پاك سازى مردم از شرك ... و حج را سبب قوت دين قرار داده است .
اين سخن را با حديثى از امام صادق (عليه السلام ) پايان ميدهيم (و شرح بيشتر را به
جلد 14 تفسير نمونه ، ذيل آيه 26 تا 28 سوره حج كه به طور مبسوط از اهميت و فلسفه و
اسرار حج بحث شده وا مى گذاريم ) آنجا كه فرمود: لا يزال الدين قائما ما قامت
الكعبة ، اسلام بر پا است تا زمانى كه كعبه بر پا است .
2 - اقسام حج و فهرست اعمال حج تمتع
فقهاى بزرگ ما با الهام از آيات قرآن و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و
ائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) حج را سه قسم تقسيم كرده اند: حج تمتع ، و حج قران و
افراد
حج تمتع مخصوص كسانى است كه فاصله آنها از مكه 48 ميل يا بيشتر باشد (16 فرسخ حدود
96 كيلومتر) و حج قران و افراد، مربوط به كسانى است كه در
كمتر از اين فاصله زندگى مى كنند.
در حج تمتع ، نخست عمره را بجا مى آورند، سپس از احرام بيرون مى آيند، بعدا مراسم
حج را در ايام مخصوصش انجام مى دهند، ولى در حج قران و افراد، اول مراسم حج بجا
آورده مى شود، و بعد از پايان آن مراسم عمره ، با اين تفاوت كه در حج قران ، قربانى
همراه مى آورند و در حج افراد اين قربانى نيست ، ولى به عقيده اهل سنت حج قران آن
است كه حج و عمره را در يك احرام با هم قصد مى كند).
اعمال حج تمتع به شرح زير است :
نخست از نقاط معينى كه ميقات نام دارد احرام مى بندند: يعنى متعهد مى شوند يك سلسله
كارها كه بر محرم حرام است ترك كنند و جامه احرام كه دو قطعه لباس ندوخته است بر تن
مى كنند و لبيك گويان به سمت خانه خدا مى آيند نخست هفت بار دور خانه خدا طواف مى
كنند و سپس در محلى كه به نام مقام ابراهيم معروف است دو ركعت نماز به جا مى آورند
و بعد در ميان دو كوه صفا و مروه هفت مرتبه رفت و آمد مى نمايند و بعد با چيدن كمى
از مو يا ناخن خود، از احرام خارج مى شوند و براى مراسم حج از مكه احرام بسته و روز
نهم ذى الحجه به عرفات كه بيابانى است در چهار فرسخى مكه مى روند و آن روز را از
ظهر تا غروب آفتاب در آنجا مى مانند و به نيايش پروردگار مشغول مى شوند و سپس از
غروب آفتاب به سوى مشعر الحرام كه در حدود دو فرسخ و نيمى مكه قرار دارد كوچ مى
كنند و شب را تا صبح در آن وادى مقدس مى مانند و هنگام طلوع آفتاب از آن سرزمين به
منى كه در نزديكى آن قرار دارد حركت مى كنند و در همان روز كه روز عيد قربان است به
ستون مخصوصى كه نام آن جمره عقبه است هفت سنگ ميزنند سپس قربانى مى كنند و با
تراشيدن سر از احرام بيرون مى آيند.
و همان روز يا بعد از آن به مكه باز مى گردند و طواف خانه خدا و نماز طواف و سعى
صفا و مره و طواف نساء و نماز طواف نساء بجا مى آورند و در روزهاى
يازدهم و دوازدهم به سه ستون مخصوص در منى كه جمرات نام دارد يكى پس از ديگرى را
هفت بار سنگ مى زنند و شبهاى يازدهم و دوازدهم در سرزمين منى مى مانند و به اين
ترتيب مراسم حج كه هر كدام زنده كننده يك خاطره تاريخى است و كنايات و اشاراتى به
مسائل مربوط به تهذيب نفس و فلسفه هاى اجتماعى است انجام مى دهند كه فلسفه هر كدام
در آيات مناسب تشريح خواهد شد.
3 - چرا بعضى حج تمتع را به فراموشى سپرده اند؟
ظاهر آيه فوق اين است كه وظيفه كسانى كه مقيم در مكه نيستند، حج تمتع مى باشد (حجى
كه با عمره شروع مى شود، و بعد از اتمام مراسم عمره از احرام بيرون مى آيند، و
مجددا براى حج احرام مى بندند و مراسم حج را بجا مى آورند) و هيچ گونه دليلى به نسخ
اين آيه در دست نيست و روايات زيادى در كتب شيعه و اهل تسنن در اين زمينه نقل شده
است از جمله محدثان معروفى از اهل سنت مانند نسائى در كتاب سنن خود، و احمد در كتاب
مسند و ابن ماجه در سنن ، و بيهقى در سنن الكبرى ، و ترمذى در صحيح خود و مسلم نيز
در كتاب معروف خود، روايات فراوانى در مورد حج تمتع نقل كرده اند كه اين حكم نسخ
نشده و تا روز قيامت باقى است .
بسيارى از فقهاى اهل سنت نيز آن را افضل انواع حج مى دانند هر چند اجازه حج قران و
افراد را در كنار آن مى دهند (البته قران به همان معنى كه در بالا از فقهاى آنان
نقل شد).
ولى در حديث معروفى كه از عمر نقل شده مى خوانيم كه گفت : متعتان كانتا على عهد
رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و انا انهى عنهما و اعاقب عليهما متعة
النساء و متعة الحج ، دو متعه در زمان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود
كه من از آن دو نهى مى كنم و هر كس
بجا آورد مجازات مى كنم متعه نساء و متعه حج .
فخر رازى در ذيل آيه مورد بحث بعد از نقل اين حديث از عمر مى گويد: منظور از متعه
حج اين است كه هر دو احرام (احرام حج و احرام عمره ) را با هم جمع كند سپس نيت حج
را فسخ كند و عمره بجا آورد و بعد از آن حج نمايد.
بديهى است هيچ كس جز پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) حق اعلام نسخ حكمى
را ندارد و اصولا اين تعبير كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين گفت و من
چنين ميگويم تعبيرى است كه براى هيچ كس قابل تحمل نمى باشد مگر مى توان فرمان
پيامبر را زمين نهاد و به دنبال گفتار ديگران رفت اين غير قابل قبول است .
به هر حال امروز بسيارى از علماى اهل سنت حديث مزبور را رها كرده و حج تمتع را به
عنوان افضل انواع حج پذيرفته و بر طبق آن عمل مى كنند!
آيه و ترجمه
الحج اشهر معلومت فمن فرض فيهن الحج فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج و ما
تفعلوا من خير يعلمه الله و تزودوا فان خير الزاد التقوى و اتقون يا اولى الالباب(197)
ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم فاذا افضتم من عرفت فاذكروا الله عند المشعر
الحرام و اذكروه كما هدئكم و ان كنتم من قبله لمن الضالين(198)
ثم افيضوا من حيث افاض الناس و استغفروا الله ان الله غفور رحيم
(199)
|
ترجمه :
197 - حج ، در ماههاى معينى است ! و كسانى كه (با بستن احرام ، و شروع به مناسك حج
،) حج را بر خود فرض كرده اند، (بايد بدانند كه ) در حج ، آميزش جنسى با زنان ، و
گناه و جدال نيست ! و آنچه از كارهاى نيك انجام دهيد، خدا آن را مى داند. و زاد و
توشه تهيه كنيد، كه بهترين زاد و توشه ، پرهيزكارى است ! و از من به پرهيزيد اى
خردمندان !
198 - گناهى بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادى در ايام حج )
طلب كنيد (كه يكى از منافع حج ، پيريزى يك اقتصاد صحيح است ). و هنگامى كه از عرفات
كوچ كرديد، خدا را نزد مشعر الحرام ياد كنيد! او را ياد كنيد همان طور كه شما را
هدايت نمود و قطعا شما پيش از اين ، از گمراهان بوديد.
199 - سپس از همان جا كه مردم كوچ مى كنند، (به سوى سرزمين منى ) كوچ كنيد! و از
خداوند، آمرزش بطلبيد، كه خدا آمرزنده مهربان است !
تفسير:
بهترين زاد و توشه
اين آيات همچنان احكام حج و زيارت خانه خدا را تعقيب مى كند، و دستورات جديدى در آن
مطرح است :
1 - نخست مى فرمايد: حج در ماههاى معينى است (الحج اشهر معلومات ).
منظور از اين ماهها ماههاى شوال ، ذى القعده و ذى الحجه است (تمام ماه ذى الحجه يا
همان ده روز اول ) و اين ماهها را اشهر حج مى نامند زيرا بخشى از اعمال حج (مراسم
عمره را) در غير اين ماهها نمى توان انجام داد و بخشى را منحصرا در روزهاى نهم تا
دوازدهم ماه ذى الحجه بايد انجام داد، و اينكه در قرآن تصريح به نام اين ماهها نشده
به خاطر آن است كه اين ماهها براى همه شناخته شده بود، و قرآن با اين عبارت تاكيد
بر آن مى كند.
ضمنا اين جمله ، يكى از رسوم خرافى جاهليت را نفى مى كند كه گاه به خاطر درگيرى با
جنگها يا غير آن ، ماههاى حج را تغيير و تبديل مى دادند، و جلو و عقب مى كردند،
قرآن مى گويد: اين ماهها معين و ثابت است ، و تقديم و تاخير در آن جايز نيست .
2 - سپس به دستور ديگرى در مورد كسانى كه با احرام بستن شروع به مناسك حج مى كنند
اشاره كرده ، مى فرمايد: آنها كه حج را بر خود فرض كرده اند (و احرام بسته اند بايد
بدانند) در حج آميزش جنسى و گناه و جدال نيست (فمن
فرض فيهن الحج فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج )
رفث بر وزن قفس در اصل به معنى سخنى است كه متضمن مطلبى كه ذكر آن قبيح است بوده
باشد، اعم از آميزش جنسى و يا مقدمات آن ، سپس كنايه از جماع قرار داده شده است .
ولى بعضى تصريح كرده اند واژه رفث تنها در صورتى به اين نوع گفتگوها اطلاق مى شود
كه در حضور زنان باشد و اگر در غياب آنها باشد، رفث ناميده نمى شود.
بعضى نيز اصل آن را به معنى تمايل عملى به زنان دانسته اند كه از مزاح و لمس و تماس
شروع مى شود و به آميزش جنسى پايان مى گيرد.
فسوق به معنى گناه و خارج شدن از اطاعت خدا است . و جدال به معنى گفتگوى توأ م با
نزاع است ، و در اصل به معنى محكم پيچيدن طناب است و از آنجا كه طرفين گفتگوى
آميخته با نزاع به يكديگر مى پيچند و هر كدام مى خواهد سخن خود را به كرسى بنشاند،
اين واژه در آن به كار رفته است .
به هر حال طبق اين دستور حاجيان به هنگام احرام ، نه حق نزديكى با همسران دارند و
نه كلمات دروغ و فحش دادن (گر چه اين كار در غير موقع احرام نيز حرام است ، ولى يكى
از بيست و پنج امرى است كه محرم بايد ترك كند) و همچنين از كارهايى كه بر آنها حرام
است جدال است ، و سوگند خوردن ، خواه راست باشد يا دروغ ، و گفتن لا و الله - بلى و
الله .
به اين ترتيب محيط حج بايد از تمتعات جنسى و همچنين انجام گناهان و گفتگوهاى
بيفايده و جر و بحثها و كشمكشهاى بيهوده پاك باشد، زيرا محيط عبادت و اخلاص و ترك
لذايذ مادى است ، محيطى است كه روح انسان بايد از آن نيرو بگيرد و يكباره از جهان
ماده جدا شود، و به عالم ماوراء ماده راه يابد و در عين
حال رشته الفت و اتحاد و اتفاق و برادرى در ميان مسلمانان محكم گردد و هر كارى كه
با اين امور منافات دارد ممنوع است .
البته هر كدام از اين احكام ، شرح و بسط و شرايطى دارد كه در كتب مناسك حج آمده است
.
3 - در مرحله بعد به مسائل معنوى حج ، و آنچه مربوط به اخلاص است اشاره كرده ، مى
فرمايد: آنچه را از كارهاى خير انجام مى دهيد خدا مى داند (و ما تفعلوا من خير
يعلمه الله ).
چه پاداشى براى نيكوكاران با ايمان از اين بالاتر كه بدانند هر كار نيكى را انجام
مى دهند خدا از آن با خبر است ، و مولى و معبود آنان ، حاضر و ناظر مى باشد و اين
بسيار لذتبخش است كه اعمال خير در محضر او انجام مى شود و اين پاداشى است قبل از
پاداشهاى معنوى و مادى ديگر كه خداوند عالم و آگاه به آنها مى دهد.
و در ادامه همين مطلب مى فرمايد: زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه ها
پرهيزكارى است و از من به پرهيزيد اى صاحبان عقل (و تزودوا فان خير الزاد التقوى و
اتقون يا اولى الالباب ).
بسيارى از مفسران گفته اند كه اين آيه اشاره به گروهى مى كند (به گفته بعضى گروهى
از مردم يمن بودند) كه وقتى براى زيارت خانه خدا حركت مى كردند هيچگونه زاد و
توشهاى با خود بر نمى داشتند، و حتى اگر زاد و توشهاى با خود داشتند به هنگام احرام
به دور مى ريختند و مى گفتند ما به زيارت خانه خدا مى رويم چگونه ممكن است به ما
غذا ندهد (و گاه به همين جهت خود را به زحمت مى افكندند و يا محتاج به سؤ ال از اين
و آن مى شدند) قرآن اين تفكر غلط را نفى مى كند و مى گويد زاد و توشه براى خود تهيه
كنيد ولى در عين حال آنها را به مساله معنوى مهمترى ارشاد كرده ، مى گويد: كه
ماوراى اين زاد و توشه زاد و توشه ديگرى است كه بايد براى سفر آخرت فراهم گردد و آن
پرهيزكارى و تقوا است .
اين جمله ممكن است اشاره لطيفى به اين حقيقت بوده باشد كه در سفر حج موارد فراوانى
براى تهيه زادهاى معنوى وجود دارد كه بايد از آن غفلت نكنيد در آنجا تاريخ مجسم
اسلام است و صحنه هاى زنده فداكارى ابراهيم (عليه السلام ) قهرمان توحيد و جلوههاى
خاصى از مظاهر قرب پروردگار ديده مى شود كه در هيچ جاى ديگر جهان نيست آنها كه روحى
بيدار و انديشه اى زنده دارند مى توانند براى يك عمر از اين سفر بى نظير روحانى
توشه معنوى فراهم سازند.
قابل توجه اينكه به دنبال اين مطلب باز دستور به تقوا مى دهد و روى سخن را به اولى
الالباب يعنى صاحبان مغز و انديشه مى كند آرى آنها هستند كه روح حج را درك مى كنند
و از اين برنامه عالى تربيتى حد اكثر بهره بردارى را مينمايند در حالى كه ديگران
تنها از قشر و پوست آن سهمى دارند و روح حج را درك نمى كنند.
آرى صاحبان مغز و انديشمندانند كه آثار تقوا و پرهيزكارى را در فرد و جامعه درك مى
كنند.
در آيه بعد به رفع پارهاى از اشتباهات در زمينه مساله حج پرداخته ، مى فرمايد:
گناهى بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان (و منافع اقتصادى در ايام حج ) برخوردار
شويد (ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم ).
در زمان جاهليت هنگام مراسم حج هر گونه معامله و تجارت و باركشى و مسافربرى را گناه
مى دانستند و حج كسانى را كه چنين مى كردند باطل مى شمردند.
آيه مورد بحث اين حكم جاهلى را بى ارزش و باطل اعلام كرد و فرمود هيچ مانعى ندارد
كه در موسم حج از معامله و تجارت حلال كه بخشى از فضل خداوند بر بندگان است بهره
گيريد و يا كار كنيد و از دست رنج خود استفاده كنيد.
اصولا گاهى اين تفكر كه در عصر جاهليت بوده در زمان ما نيز پيدا مى شود كه اين
عبادت بزرگ يعنى حج بايد از هر گونه شائبه مادى خالص باشد ولى از آنجا كه اين مساله
بسيارى از كارگران و كسانى كه تداركات و خدمات آن را انجام مى دهند اعم از راننده و
خدمتگزار و طبيب و راهنما و ساير خدمتگزاران را گرفتار زحمت مى كند به علاوه مردم
آن ديار مى توانند بسيارى از مشكلات اقتصادى را در موقع حج سامان بخشند اين تفكر
مردود شمرده شده است و اينگونه اشخاص مى توانند ضمن خدمات خود مراسم حج را به جا
آورند و از اين نظر در مضيقه نيفتند.
بلكه از اين بالاتر از منابع اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه حج علاوه بر فلسفه
مهم اخلاقى و تهذيب نفوس داراى فلسفه سياسى و فرهنگى و اقتصادى نيز هست .
توضيح اينكه : مسافرت مسلمانان از نقاط مختلف دنيا به سوى خانه خدا و تشكيل آن
كنگره عظيم اسلامى مى تواند پايه و اساسى براى يك جهش اقتصادى عمومى در جوامع
اسلامى گردد به اين ترتيب كه مغزهاى متفكر اقتصادى مسلمين پس از مراسم حج يا قبل از
آن دور هم بنشينند و با همفكرى و همكارى پايه محكمى براى اقتصاد جوامع اسلامى
بريزند و با مبادلات صحيح تجارتى آن چنان اقتصاد نيرومندى به وجود آورند كه از
دشمنان و بيگانگان بى نياز گردند.
بنابراين ، اين معاملات و مبادلات تجارتى خود يكى از وسايل تقويت جامعه اسلامى در
برابر دشمنان اسلام است زيرا ميدانيم هيچ ملتى بدون داشتن اقتصادى نيرومند استقلال
كامل نخواهد داشت ولى بديهى است فعاليتهاى تجارتى بايد تحت الشعاع جنبه هاى عبادى و
اخلاقى حج باشد نه حاكم و مقدم بر آنها و خوشبختانه مسلمانان وقت كافى قبل يا بعد
از اعمال حج براى اين كار دارند: هشام بن حكم مى گويد از امام صادق (عليه السلام )
پرسيدم :.... فقلت له : ما العلة التى من اجلها كلف الله العباد الحج و الطواف
بالبيت فقال .... فجعل فيه الاجتماع من
الشرق و الغرب ليتعارفوا و لينزع كل قوم من التجارات من بلد الى بلد و لينتفع بذلك
المكارى و الجمال ... و لو كان كل قوم انما يتكلمون على بلادهم و ما فيها هلكوا و
خربت البلاد و سقطت الجلب و الارباح : چرا خداوند مردم را به انجام حج و طواف خانه
خود فرمان داده است ؟
فرمود: خداوند انسانها را آفريد... و آنان را به عمل حج دستور داد كه اطاعت دين و
مصالح دنياى آنان را در بر دارد در موسم حج مسلمانان از مشرق و مغرب گرد هم جمع مى
شوند تا با يكديگر آشنا گردد و براى اين كه هر ملتى از تجارتها و فرآورده هاى
اقتصادى ملتهاى ديگر استفاده كنند و به خاطر اينكه مسافران و حمل و نقل كنندگان در
اين سفر با كرايه دادن وسيله هاى نقليه خود بهره ببرند. (و براى اينكه با آثار و
اخبار پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آشنا گردند و اين آثار همچنان زنده
بماند و در دست فراموشى سپرده نشود) و اگر بنا باشد هر ملتى فقط درباره محيط خود
سخن بگويند هلاك مى گردند و شهرها ويران مى شود و استفاده ها و منافع تجارتى از بين
مى رود.
سپس در ادامه همين آيه عطف توجه به مناسك حج كرده ، مى فرمايد: هنگامى كه از عرفات
كوچ كرديد خدا را در نزد مشعر الحرام ياد كنيد (فاذا افضتم من عرفات فاذكروا الله
عند المشعر الحرام ).
او را ياد كنيد همانگونه كه شما را هدايت كرد هر چند پيش از آن از گمراهان بوديد (و
اذكروه كما هديكم و ان كنتم من قبله لمن الظالين ).
باز در ادامه همين معنى مى فرمايد: سپس از آنجا كه مردم كوچ مى كنند (از مشعر
الحرام به سوى سرزمين منى ) كوچ كنيد (ثم افيضوا من حيث افاض الناس ). و در پايان
دستور به استغفار و توبه مى دهد و مى فرمايد: از خدا طلب آمرزش كنيد كه خداوند
آمرزنده و مهربان است (و استغفروا الله ان الله غفور رحيم ).
در اين بخش از آيات به سه موقف از مواقف حج اشاره شده عرفات كه محلى است در حدود 20
كيلومترى مكه و حاجيان از ظهر روز نهم ذى الحجه تا غروب آفتاب در آنجا وقوف مى كنند
و به عبادت پروردگار مشغولند سپس وقوف در مشعر الحرام يا مزدلفه كه بخشى از شب عيد
قربان و صبحگاهان قبل از طلوع آفتاب در آنجا مى مانند و به راز و نياز با پروردگار
مى پردازند و سوم سرزمين منى كه محل قربانى و رمى جمرات و پايان دادن به احرام و
انجام مراسم عيد است .
نكته ها
1 - نخستين موقف حج
زائران خانه خدا بعد از انجام مراسم عمره راهى مراسم حج مى شوند و نخستين مرحله
همان وقوف در عرفات است كه از نيمه روز نهم ذى الحجه تا غروب آفتاب در آنجا توقف مى
نمايند سپس از آنجا به سوى مشعر الحرام حركت مى كنند (در آيات فوق به هر دو قسمت
اشاره شده است ).
در نامگذارى سرزمين عرفات به اين نام جهات گوناگونى ذكر كرده اند، گاه گفته اند
هنگامى كه پيك وحى خداوند جبرئيل مناسك حج را در آنجا به ابراهيم نشان داد ابراهيم
مى فرمود: عرفت ، عرفت (شناختم - شناختم ) لذا آنجا را عرفات گفتند.
گاه گفته اند اين داستان براى آدم واقع شد و گاه گفته شده كه آدم و حوا در آن
سرزمين يكديگر را پيدا كردند و شناختند و گاه گفته شده زوار خانه خدا در آنجا
يكديگر را مى بينند و مى شناسند و تفسيرهاى ديگر.
ولى بعيد نيست اين نامگذارى اشاره به حقيقت ديگرى باشد و آن اينكه اين سرزمين محيط
بسيار آمادهاى براى معرفت پروردگار و شناسائى ذات پاك اوست .
و به راستى آن جذبه معنوى و روحانى كه انسان به هنگام ورود در عرفات پيدا مى كند با
هيچ بيان و سخنى قابل توصيف نيست - تنها بايد رفت و مشاهده كرد - همه يك شكل ، همه
يكنواخت ، همه بيابان نشين همه از هياهوى شهر و از هياهوى دنياى مادى و زرق و برقش
فرار كرده ، در زير آن آسمان نيلى در آن هواى آزاد و پاك از آلودگى گناه در آنجا كه
فرشته وحى بال و پر مى زند، در آنجا كه از لابلاى نسيمش صداى زمزمه جبرئيل و آهنگ
مردانه ابراهيم خليل و طنين حيات بخش صداى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم
) و مجاهدان صدر اسلام شنيده مى شود.
در اين سرزمين خاطره انگيز كه گويا دريچه اى به جهان ماوراى طبيعت در آن گشوده شده
انسان نه تنها از نشئه عرفان پروردگار سر مست مى شود و لحظه اى با زمزمه تسبيح
عمومى خلقت هماهنگ مى گردد بلكه در درون وجود خود، خودش را هم كه عمرى است گم كرده
و به دنبالش مى گردد پيدا مى كند و به حال خويشتن نيز عارف مى گردد و مى داند او آن
كس نيست كه شب و روز در تلاش معاش حريصانه كوه و صحرا را زير پا مى گذارد و هر چه
مى يابد عطشش فرو نمى نشيند مى يابد گوهر ديگرى در درون جان او نهفته است كه او در
حقيقت همان است آرى اين سرزمين را عرفات مى نامند راستى چه اسم جالب و مناسبى !
2 - مشعر الحرام - دومين موقف حج
در مورد نامگذارى مشعر الحرام به اين نام نيز گفته اند كه آنجا مركزى است براى
شعائر حج و نشانهاى از اين مراسم عظيم و پر شكوه و آسمانى .
اما نبايد فراموش كرد كه مشعر از ماده شعور است در آن شب تاريخى و هيجان انگيز (شب
دهم ذى الحجه ) كه زائران خانه خدا پس از طى دوران تربيت خود در عرفات به آنجا كوچ
مى كنند و شبى را تا به صبح روى ماسه هاى نرم در زير
آسمان پر ستاره در سرزمينى كه نمونه كوچكى از محشر كبرى و پرده اى از رستاخيز بزرگ
قيامت است ، در آنجا كه جمعيت همچون امواج خروشان دريا به هنگام طوفان همه جا را پر
كرده و آواى مردمى كه در حركتاند تا به صبح خاموش نمى شود.
آرى در چنان محيط بى آرايش و با صفا و تكان دهنده در درون جامه معصومان احرام و روى
آن ماسه هاى نرم ، انسان جوشش چشمه هاى تازهاى از انديشه و فكر و شعور در درون خود
احساس مى كند و صداى ريزش آن را در اعماق قلب خود به روشنى مى شنود آنجا را مشعر مى
نامند!
3 - درس يگانگى و اتحاد
در روايات آمده است كه قبيله قريش در جاهليت امتيازات نادرستى براى خود قائل بودند
و براى هيچ يك از اعراب مقامى را كه براى خويشتن مى دانستند قايل نبودند آنها خود
را حمس (بر وزن خمس ) به معنى كسى كه در دين خود محكم و پا برجاست مى خواندند و به
عنوان فرزندان ابراهيم و سرپرستان خانه كعبه خود را از همه برتر مى شمردند.
از جمله اينكه مى گفتند ما نبايد در مراسم حج به عرفات برويم زيرا عرفات از حرم مكه
بيرون است ، اگر چنين كنيم عرب براى ما ارزشى قائل نخواهد شد حرم مكه با نقاط بيرون
حرم يكسان نيست اين سخن را در حالى مى گفتند كه مى دانستند وقوف در عرفات جزء مراسم
حج ابراهيمى است .
قرآن در آيات فوق خط بطلان بر اين اوهام كشيد و به مسلمانان دستور داد همه با هم در
عرفات وقوف كنند و از آنجا همگى به سوى مشعر الحرام و از آنجا به سوى منى كوچ
نمائيد جمله ثم افيضوا من حيث افاض الناس از همان جا كه
مردم كوچ مى كنند شما هم كوچ كنيد اشاره لطيفى به اين معنى است .
در واقع قرآن با اين بيان دستور مى دهد كه همه مردم بدون استثناء نخست به عرفات
بروند و از آنجا به مشعر الحرام و سپس به سرزمين منى كوچ كنند.
دستور استغفار در ذيل آخرين آيه فوق اشاره به اين است كه از خداوند طلب آمرزش تمام
گناهان را كنند و از آن افكار و خيالات جاهلى كه مخالف روح مساوات و برابرى حج است
كنار روند و يادآور مى شود كه اگر دست بردارند خداوند غفور و رحيم است .
بايد توجه داشت كه افاضه از ماده فيض در اصل به معنى جريان و ريزش آب است و از آنجا
كه وقتى مردم به طور دسته جمعى از جائى به نقطه ديگرى با سرعت حركت مى كنند بى
شباهت به يك نهر جارى نيست اين تعبير به كار مى رود.
4 - ارتباط آيات
در اينكه چه رابطهاى ميان ابتغاء فضل الله (فعاليتهاى تجارتى ) و مساله وقوف در
عرفات و حركت از آن به سوى مشعر الحرام و سپس منى وجود دارد كه در آيات فوق در كنار
هم قرار گرفته ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه تلاش اقتصادى اگر براى خدا و
زندگى آبرومندانه باشد آن هم يك نوع عبادت است همچون مناسك حج يا اينكه نقل و
انتقال زوار از مكه به عرفات و از آنجا به مواقف ديگر مستلزم هزينه ها و خدماتى است
و اگر هر گونه كار و خدمت و مزد گرفتن در اين ايام ممنوع و حرام باشد مسلما زوار
خانه خدا سخت به زحمت مى افتند.
و لذا اين طور در كنار هم قرار داده شده ، يا اينكه مبادا پرداختن به فعاليتهاى
اقتصادى شما را از ذكر خدا و از توجه به عظمت اين مواقف دور سازد.
آيه و ترجمه
فاذا قضيتم منسككم فاذكروا الله كذكركم اباءكم او اشد ذكرا فمن الناس من يقول ربنا
اتنا فى الدنيا و ما له فى الاخرة من خلق(200)
و منهم من يقول ربنا اتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة و قنا عذاب النار(201)
اولئك لهم نصيب مما كسبوا و الله سريع الحساب(202)
|
ترجمه :
200 - و هنگامى كه مناسك (حج ) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانند
يادآورى از پدرانتان (آن گونه كه رسم آن زمان بود) بلكه از آن هم بيشتر! (در اين
مراسم ، مردم دو گروه اند) بعضى از مردم مى گويند: خداوندا! به ما در دنيا (نيكى )
عطا كن ! ولى در آخرت ، بهرهاى ندارند.
201 - و بعضى مى گويند: پروردگارا! به ما در دنيا (نيكى ) عطا كن ! و در آخرت نيز
(نيكى ) مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاهدار!
202 - آنها از كار (و دعاى ) خود، نصيب و بهرهاى دارند، و خداوند، سريع الحساب است
.
|