كه اين معنى در آيه بعد مى آيد).
البـتـه جـمـع مـيـان ايـن مـعـانـى مـمـكـن اسـت هـر چـنـد تـفـسـيـر اول مناسب تر
به نظر مى رسد.
بـه هـر حـال وقـتـى فـرامـوش كـنـنـدگـان نـمـاز شـايـسـتـه ويـل هـستند آنها كه
به كلى ترك نماز گفته و تارك الصلوة هستند چه حالى خواهند داشت ؟!
در چـهـارمـيـن مـرحـله بـه يـكـى ديگر از بدترين اعمال آنها اشاره كرده ، مى
فرمايد: آنها كسانى هستند كه پيوسته ريا مى كنند (الذين هم يراءون ).
و در آخـريـن مـرحـله مـى افـزايـد: آنـهـا ديـگـران را از ضروريات زندگى منع مى
كنند (و يمنعون الماعون ).
مـسـلما يكى از سرچشمه هاى تظاهر و رياكارى عدم ايمان به روز قيامت ، و عدم توجه به
پـاداشـهـاى الهـى اسـت ، و گرنه چگونه ممكن است انسان پاداشهاى الهى را رها كند و
رو به سوى خلق و خوش آيند آنها آورد؟!
(ماعون )
از ماده (معن
) (بر وزن شاءن ) به معنى چيز كم است ، و بسيارى از مفسران معتقدند كه
منظور از آن در اينجا اشياء جزئى است كه مردم مخصوصا همسايه ها از يكديگر بـه
عـنـوان عـاريـه يـا تملك مى گيرند، مانند مقدارى نمك ، آب ، آتش (كبريت ) ظروف و
مانند اينها.
بـديـهـى است كسى كه از دادن چنين اشيائى به ديگرى خوددارى مى كند آدم بسيار پست و
بـى ايمانى است ، يعنى آنها به قدرى بخيل اند كه حتى از دادن اين اشياء كوچك مضايقه
دارند، در حالى كه همين اشياء كوچك گاه نيازهاى بزرگى را برطرف مى كند، و منع آن ،
مشكلات بزرگى در زندگى مردم ايجاد مى نمايد.
جـمـعـى نـيـز گـفـتـه انـد مـنـظـور از (مـاعـون
) زكـات اسـت ، چـرا كـه زكـات نـسبت به اصـل مال غالبا بسيار كم است ،
گاه ده درصد، و گاه پنج درصد، و گاه دو و نيم درصد است .
البـتـه مـنـع زكـات نـيـز يـكـى از بدترين كارها است ، چرا كه زكات بسيارى از
مشكلات اقتصادى جامعه را حل مى كند.
در روايـتـى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه در تفسير ماعون فرمود: هو
القرض يـقرضه ، و المتاع يعيره ، و المعروف يصنعه : ماعون وامى است كه انسان به
ديگرى مى دهـد، و وسـائل زنـدگـى اسـت كه به عنوان عاريه در اختيار ديگران مى
گذارد، و كمكها و كـارهـاى خـيـرى كـه انـسـان انـجـام مـى دهـد در روايـت ديـگـرى
از هـمـان حـضـرت ايـن معنى نـقـل شـده ، و در ذيل آن آمده است كه راوى گفت : ما
همسايگانى داريم كه وقتى وسائلى را بـه آنـهـا عـاريـه مـى دهيم آن را مى شكنند و
خراب مى كنند، آيا گناه است به آنها ندهيم ؟ فرمود: در اين صورت مانعى ندارد.
در مـعـنى (ماعون
) احتمالات ديگرى نيز گفته اند، تا آنجا كه در تفسير قرطبى بالغ بر
دوازده قول در اين زمينه نقل شده كه بسيارى از آنها را مى توان در هم ادغام كرد و
مهم همان است كه در بالا آورديم .
ذكـر ايـن دو كار پشت سر يكديگر (رياكارى و منع ماعون ) گوئى اشاره به اين است كه
آنـها آنچه براى خدا است به نيت خلق بجا مى آورند، و آنچه براى خلق است از آنها
دريغ ميدارند، و به اين ترتيب هيچ حقى را به حق دارش نمى رسانند.
ايـن سـخـن را بـا حـديـثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پايان مى
دهيم ، فرمود:
مـن مـنـع المـاعـون جـاره منعه الله خيره يوم القيامة ، و وكله الى نفسه ، و من
وكله الى نفسه فما اسوء حاله ؟!: كسى كه وسائل ضرورى و كوچك را از همسايه اش دريغ
دارد خداوند او را از خـيـر خـود، در قـيـامـت مـنـع مـى كـنـد، و او را بـه حال
خود وامى گذارد، و هر كسى خدا او را به خود واگذارد، چه بد حالى دارد؟.
نكته ها :
1 - جمعبندى بحثهاى سوره ماعون
در ايـن سـوره كـوتـاه ، مـجـموعه اى از صفات رذيله كه در هر كس باشد نشانه ايمانى
و پـسـتى و حقارت او است آمده ، و قابل توجه اينكه همه آنها را فرع بر تكذيب دين ،
يعنى جزا يا روز جزا قرار داده است ،
تـحـقـيـر يتيمان ، ترك اطعام گرسنگان ، غفلت از نماز، رياكارى ، و عدم همكارى با
مردم حـتـى در دادن وسـائل كـوچـك زنـدگـى ايـن مـجـمـوعـه را تشكيل مى دهد، و به
اين ترتيب افراد بخيل و خودخواه ، و متظاهرى را منعكس مى كند كه نه پـيـونـدى بـا
خـلق دارنـد، و نـه رابطه اى با خالق افرادى كه نور ايمان و احساس مسؤ وليت در
وجودشان نيست نه به پاداش الهى ميان ديشند و نه از عذاب او بيمناكند.
2 - تظاهر و ريا يك بلاى بزرگ اجتماعى
ارزش هر عمل بستگى به (انگيزه
) آن دارد، و يا به تعبير ديگر از ديدگاه
اسلام ، اساس هر عمل را، (نيت
) تشكيل مى دهد، آن هم (نيت
خالص ).
اسـلام قبل از هر چيز پرونده نيت را مورد بررسى قرار مى دهد، و لذا در حديث معروفى
از پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) آمـده اسـت كـه : انـمـا
الاعـمـال بـالنـيـات ، و لكـل امرء ما نوى : هر عملى بستگى به نيت او دارد، و بهره
هر كس مطابق نيتى است كه در عمل دارد.
و در ذيـل اين حديث آمده است : آن كس كه براى خدا جهاد كند اجرش بر خداوند بزرگ است
، و كـسـى كـه بـراى مـتـاع دنـيـا پـيـكـار كـنـد، يـا حـتـى نـيـت بـه دسـت آوردن
عقال (طناب كوچكى كه پاى شتر را با آن مى بندند) كرده باشد بهره اش فقط همان است .
ايـنـهـا هـمـه بـه خـاطـر آن اسـت كـه نـيـت هـمـيـشـه بـه عـمـل شـكـل مـى دهـد،
آن كـس كه براى خدا كارى انجام مى دهد، شالوده آن را محكم مى كند، و تـمام تلاش او
اين است كه مردم از آن بهره بيشتر گيرند، ولى كسى كه براى تظاهر و ريـاكـارى عـمـلى
انجام مى دهد، تنها به ظاهر و زرق و برق آن مى پردازد، بى آنكه به عمق و باطن و
شالوده و بهره گيرى نيازمندان اهميت دهد.
جامعه اى كه به رياكارى عادت كند، نه فقط از خدا و اخلاق حسنه و ملكات فاضله دور مى
شـود، بـلكـه تـمـام بـرنـامـه هاى اجتماعى او از محتوا تهى مى گردد، و در يك مشت
ظواهر فاقد معنى خلاصه مى شود، و چه دردناك است سرنوشت چنين انسان ، و چنين جامعه
اى ؟!
روايـات در مـذمـت ريـا بـسـيار زياد است ، تا آنجا كه آن را نوعى شرك ناميده اند،
و ما در اينجا به ذكر سه روايت تكان دهنده قناعت مى كنيم :
1 - در حديث از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است : سياتى على
الناس
زمـان تـخبث فيه سرائرهم ، و تحس فيه علانيتهم ، طمعا فى الدنيا لا يريدون به ما
عند ربـهـم ، يـكـون دينهم رياء، لا يخالطهم خوف ، يعمهم الله بعقاب فيدعونه دعاء
الغريق فلا يستجيب لهم !:
زمـانـى بـر مـردم فـرا مى رسد كه باطنهاى آنها زشت و آلوده مى شود، و ظاهرشان
زيبا، به خاطر طمع در دنيا اين در حالى كه علاقه اى به پاداشهاى پروردگارشان ندارند
، ديـن آنـهـا ريـا مـى شـود، و خـوف خدا، در دل آنها وجود ندارد، خداوند همه آنها
را به عذاب سـخـتـى گـرفـتـار مـى كـنـد، و هر قدر خدا را مانند شخص غريق بخوانند
هرگز دعايشان مستجاب نمى شود.
2 - در حـديـث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه به يكى از يارانش به
نـام زراره فـرمـود. مـن عـمـل للنـاس كـان ثـوابـه عـلى النـاس يـا زراره ! كل
رياء شرك !: كسى كه براى مردم عمل كند ثوابش بر مردم است ، اى زراره ! هر ريائى شرك
است !.
3 - در حديث ديگرى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است :
ان المـرائى يـدعـى يـوم القـيـامة باربعة اسماء: يا كافر! يا فاجر! يا غادر! يا
خاسر! حـبـط عـمـلك ، و بـطـل اجـرك ، فـلا خـلاص لك اليـوم ، فـالتـمـس اجـرك
مـمـن كـنـت تعمل له !: شخص رياكار در روز قيامت با چهار نام صدا زده مى شود: اى
كافر! اى فاجر! اى حـيـلهـگـر! واى زيـانـكـار ! عـمـلت نـابـود شـد، و اجـرت
بـاطـل گـشت ، امروز هيچ راه نجاتى ندارى ، پاداش خود را از كسى بخواه كه از براى
او عمل كردى !.
خداوندا! خلوص نيت ، سخت مشكل است ، خودت ما را در اين راه يارى فرما.
پـروردگـارا! آنـچـنـان ايـمـانى به ما مرحمت كن كه جز به ثواب و عقاب تو نينديشيم
و رضا و خشنودى و غضب خلق در راه تو براى ما يكسان باشد.
بارالها! هر خطائى در اين راه تاكنون كرده ايم بر ما ببخش .
آمين يا رب العالمين
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 3 آيه است
محتوى و فضيلت سوره كوثر
مـشـهـور ايـن اسـت كـه ايـن سـوره در (مـكـه
) نـازل شـده اسـت ولى بـعـضـى احـتـمـال مـدنـى بـودن آن را داده انـد،
ايـن احـتـمـال نـيـز داده شده است كه اين سوره دو بار نـازل شـده يـكـبـار در
مـكـه و بـار ديـگـرى در مـديـنـه ، ولى روايـاتـى كـه در شـاءن نزول اين سوره وارد
شده ، قول مشهور را كه اين سوره مكى است تاءييد مى كند.
در شـاءن نـزول ايـن سـوره مـى خـوانـيـم : (عـاص
بـن وائل ) كـه از سـران مـشـركـان بود،
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به هنگام خارج شدن از مسجد الحرام
ملاقات كرد، و مدتى با حضرت گفتگو نمود، گروهى از سـران قـريـش در مـسـجـد
نـشـسـتـه بـودند و اين منظره را از دور مشاهده كردند، هنگامى كه
(عـاص بـن وائل
) وارد مـسجد شد به او گفتند: با كه صحبت مى كردى ؟ گفت : با اين مرد
(ابتر)!
ايـن تـعـبير را به خاطر اين انتخاب كرد كه (عبدالله
) پسر پيغمبر اكرم (صلى الله عـليـه و آله و سلم ) از دنيا رفته بود، و
عرب كسى را كه پسر نداشت (ابتر)
(يعنى بلاعقب ) مى ناميد، و لذا قريش اين نام را بعد از فوت پسر پيغمبر براى حضرت
انتخاب كـرده بـود (سـوره فـوق نـازل شـد و پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم
) را به نعمتهاى بسيار و كوثر بشارت داد، و دشمنان او را ابتر خواند).
تـوضـيح اينكه : پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دو فرزند پسر از بانوى
اسـلام خـديجه داشت : يكى قاسم و ديگرى طاهر كه او را
(عبدالله ) نيز مى ناميدند، و
ايـن هـر دو در مـكـه از دنـيـا رفـتـنـد، و پـيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) فاقد فـرزنـد پـسـر شـد، ايـن مـوضوع زبان بدخواهان قريش را گشود، و كلمه
(ابتر) را براى حضرتش انتخاب
كردند.
آنـهـا طـبـق سـنـت خـود بـراى فـرزنـد پـسـر اهـمـيـت فـوق العـاده اى قـائل
بـودند، او را تداوم بخش برنامه هاى پدر مى شمردند، بعد از اين ماجرا آنها فكر مى
كردند با رحلت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) برنامه هاى او به خاطر
نداشتن فرزند ذكور تعطيل خواهد شد و خوشحال بودند.
قرآن مجيد نازل شد و بطرز اعجازآميزى در اين سوره به آنها پاسخ گفت ، و خبر داد كه
دشـمـنـان او ابتر خواهند بود، و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد، بشارتى
كـه در ايـن سوره داده شده از يكسو ضربه اى بود بر اميدهاى دشمنان اسلام ، و از سوى
ديـگـر تـسـلى خـاطـرى بـود بـه رسـول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه بعد از
شنيدن اين لقب زشت و توطئه دشمنان قلب پاكش غمگين و مكدر شده بود.
در فـضـيـلت تلاوت اين سوره در حديثى (از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
آمـده اسـت : مـن قـراءهـا سـقـاه الله مـن انـهـار الجـنـة ، و اعـطـى مـن الاجـر
بـعـدد كـل قـربـان قـربـه العـبـاد فـى يـوم عـيـد، و يـقـربـون مـن اهل الكتاب و
المشركين :
هـر كـس آن را تـلاوت كند خداوند او را از نهرهاى بهشتى سيراب خواهد كرد، و به عدد
هر قـربانى كه بندگان خدا در روز عيد (قربان ) قربانى مى كنند، و همچنين قربانيهائى
كه اهل كتاب و مشركان دارند، به عدد هر يك از آنان اجرى به او مى دهد.
نام اين سوره (كوثر) از اولين آيه آن گرفته شده است .
آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
إ نا اءعطينك الكوثر
(1)
فصل لربك و انحر
(2)
إ ن شانئك هو الا بتر
(3)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - ما به تو كوثر (خير و بركت فراوان ) عطا كرديم .
2 - اكنون كه چنين است براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن .
3 - مسلما دشمن تو ابتر و بلا عقب است .
تفسير:
ما به تو خير فراوان داديم
روى سـخـن در تمام اين سوره به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است
(مانند سـوره و الضـحـى و سـوره ا لم نشرح ) و يكى از اهداف مهم هر سه سوره تسلى
خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناك و زخم زبانهاى مكرر دشمنان است .
نخست مى فرمايد: ما به تو كوثر عطا كرديم (انا اعطيناك الكوثر).
(كوثر)
وصف است كه از كثرت گرفته شده ، و به معنى خير و بركت فراوان است ، و به افراد
سخاوتمند نيز كوثر گفته مى شود.
در ايـنـكـه مـنـظـور از كـوثـر در ايـنـجـا چـيـسـت ؟ در روايـتـى آمده است كه
وقتى اين سوره نـازل شد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر فراز منبر رفت
و اين سوره را تـلاوت فـرمـود، اصـحاب عرض كردند: اين چيست كه خداوند به تو عطا
فرموده ؟ گفت : نهرى است در بهشت ، سفيدتر از شير، و صافتر از قدح (بلور) در دو طرف
آن قبه هائى از در و ياقوت است ....
در حـديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: كوثر نهرى است در
بـهـشت كه خداوند آن را به پيغمبرش در عوض فرزندش (عبد الله كه در حيات او از دنيا
رفت ) به او عطا فرمود.
بـعـضـى نـيـز گـفته اند: منظور همان حوض كوثر است كه تعلق به پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) دارد و مؤ منان به هنگام ورود در بهشت از آن سيراب مى شوند.
بـعـضـى آن را بـه نـبـوت تفسير كرده ، و بعضى ديگر به قرآن ، و بعضى به كثرت
اصـحـاب و يـاران ، و بـعـضـى بـه كـثـرت فـرزنـدان و ذريـه كـه هـمـه آنـهـا از
نـسـل دخـتـرش فـاطمه زهرا (عليهاالسلام ) به وجود آمدند، و آنقدر فزونى يافتند كه
از شماره بيرونند، و تا دامنه قيامت يادآور وجود پيغمبر اكرمند، بعضى نيز آن را به
شفاعت تـفـسـيـر كـرده و حـديـثـى از امـام صـادق در ايـن زمـيـنـه نقل نموده اند.
تـا آنـجـا كـه (فـخـر رازى
) پانزده قول در تفسير (كوثر)
ذكر كرده است ، ولى ظاهر اين است كه غالب اينها بيان مصداقهاى روشنى از اين مفهوم
وسيع
و گـسترده است ، زيرا چنانكه گفتيم (كوثر)
به معنى (خير كثير و نعمت فراوان
)
اسـت ، و مـى دانـيـم خـداوند بزرگ نعمتهاى فراوان بسيارى به پيغمبر اكرم (صلى الله
عـليـه و آله و سـلم ) ارزانى داشت كه هر يك از آنچه در بالا گفته شد يكى از
مصداقهاى روشن آن است ، و مصداقهاى بسيار ديگرى نيز دارد كه ممكن است به عنوان
تفسير مصداقى براى آيه ذكر شود.
بـه هـر حـال تـمـام مواهب الهى بر شخص پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
در تـمام زمينه ها حتى پيروزيهايش در غزوات بر دشمنان ، و حتى علماى امتش كه در هر
عصر و زمـان مـشعل فروزان قرآن و اسلام را پاسدارى مى كنند، و به هر گوشهاى از جهان
مى برند، همه در اين خير كثير وارد هستند.
فـرامـوش نـبـايـد كرد اين سخن را خداوند زمانى به پيامبرش مى گويد كه كه آثار اين
خـيـر كثير هنوز ظاهر نشده بود، اين خبرى بود از آينده نزديك و آينده هاى دور، خبرى
بود اعجازآميز و بيانگر حقانيت دعوت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ).
ايـن نـعـمـت عظيم و خير فراوان شكرانه عظيم لازم دارد، هر چند شكر مخلوق هرگز حق
نعمت خـالق را ادا نمى كند، بلكه توفيق شكرگزارى خود نعمت ديگرى است از ناحيه او
لذا مى فـرمـايـد: اكـنـون كـه چـنـيـن اسـت ، فـقط براى پروردگارت نماز بخوان و
قربانى كن (فصل لربك و انحر).
آرى بـخـشنده نعمت او است ، بنابراين نماز و عبادت و قربانى كه آن هم نوعى عبادت
است بـراى غـيـر او مـعنى ندارد، مخصوصا با توجه به مفهوم رب كه حكايت از تداوم
نعمتها و تدبير و ربوبيت پروردگار مى كند.
كوتاه سخن اينكه (عبادت
) خواه به صورت نماز باشد، يا قربانى كردن مخصوص رب و ولى نعمت است ، و
او منحصرا ذات پاك خدا است .
اين در برابر اعمال مشركان است كه براى بتها سجده و قربانى مى كردند، در حالى كه
نـعـمـتـهـاى خـود را از خـدا مـى دانـسـتـنـد! و بـه هـر حـال تـعـبـيـر
(لربـك )
دليل روشنى است بر مساءله لزوم قصد قربت در عبادات .
بسيارى از مفسران معتقدند كه منظور نماز روز عيد قربان ، و قربانى كردن در همان روز
اسـت ، ولى ظـاهـرا مـفـهـوم آيه مفهوم عام و گسترده اى است هر چند نماز و قربانى
روز عيد يكى از مصداقهاى روشن آن است .
تعبير به (وانحر)
از ماده (نحر)
كه مخصوص كشتن شتر است ، شايد به خاطر اين است كه در ميان قربانيها شتر از اهميت
بيشترى برخوردار بود، و مسلمانان نخستين علاقه بسيار به آن داشتند، و قربانى كردن
شتر بدون ايثار و گذشت ممكن نبود.
در اينجا دو تفسير ديگر براى آيه فوق ذكر شده است :
1 - مـنـظـور از جمله (وانحر)
رو به قبله ايستادن به هنگام نماز است ، چرا كه ماده نحر بـه مـعـنـى گـلوگـاه مـى
بـاشـد، سـپـس عـرب آن را مـعـنـى مـقـابـله بـا هـر چـيـز اسـتـعـمـال كـرده اسـت
، و لذا مـى گـويـنـد (مـنـازلنـا
تـتـنـاحـر) يـعنى : منزلهاى ما در مقابل
يكديگر است .
2 - مـنـظـور بـلنـد كـردن دسـتـهـا بـه هـنـگـام تـكـبـيـر و آوردن آن در مـقـابـل
گـلوگـاه و صـورت اسـت ، در حـديـثـى مـى خـوانـيـم : هـنـگـامـى كـه ايـن سـوره
نـازل شـد پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) از جبرئيل سؤ ال
فرمود: اين (نحيره
) اى كه پروردگارم مرا به آن ماءمور ساخته چيست ؟
(جـبـرئيل )
عرض كرد: (اين نحيره نيست ، بلكه خداوند
به تو دستور مى دهد هنگامى كه وارد نماز مى شوى موقع تكبير، دستها را بلند كن ، و
همچنين هنگامى كه ركوع مى كنى يـا سـر از ركـوع برمى دارى ، و يا سجده مى كنى ، چرا
كه نماز ما و نماز فرشتگان در هفت آسمان همين گونه است ، و براى هر چيزى زينتى است
، و زينت نماز بلند كردن دستها در هر تكبير است ).
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه با دست
مباركش اشـاره كـرده و فـرمـود: مـنـظور اين است كه دستها را اينگونه در آغاز نماز
بلند كنى به طورى كه كف آنها رو به قبله باشد.
ولى تـفـسـيـر اول از هـمـه مـنـاسـب تـر اسـت ، چـرا كـه مـنـظـور نـفـى اعـمـال
بـت پـرسـتـان اسـت كه عبادت و قربانى را براى غير خدا مى كردند، ولى با اين حـال
جـمـع مـيـان هـمه معانى و رواياتى كه در اين باب رسيده است هيچ مانعى ندارد و به
خـصـوص اينكه درباره بلند كردن دست به هنگام تكبيرات روايات متعددى در كتب شيعه و
اهـل سـنـت نـقـل شـده اسـت ، بـه ايـن تـرتـيـب آيـه مـفـهـوم جـامـعـى دارد كـه
ايـنـهـا را نـيـز شامل مى شود.
و در آخـريـن آيـه ايـن سوره با توجه به نسبتى كه سران شرك به آن حضرت مى دادند مى
فرمايد: (تو ابتر و بلاعقب نيستى ، دشمن
تو ابتر است !) (ان شانئك هو الابتر).
(شـانـى ء)
از مـاده (شنئان
) (بر وزن ضربان ) به معنى عداوت و كينه - ورزى و بدخلقى كردن است ، و
(شانى ء) كسى است كه داراى اين
وصف باشد.
قـابـل توجه اينكه : (ابتر)
در اصل به معنى (حيوان دم بريده
) است و انتخاب اين تعبير از سوى دشمنان اسلام به منظور هتك و توهين
بود، و تعبير (شانى ء)
بيانگر ايـن واقـعـيـت است كه آنها در دشمنى خود حتى كمترين ادب را نيز رعايت نمى
كردند، يعنى عداوتشان آميخته با قساوت و رذالت بود، در حقيقت قرآن مى گويد: اين لقب
خود شما است نه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ).
از سـوى ديـگر همانگونه كه در شاءن نزول سوره گفته شد: قريش انتظار مرگ پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) و برچيده شدن بساط اسلام را داشتند، چرا كه مى گفت ند او
بلا عقب است ، قرآن مى گويد تو بلا عقب نيستى ، دشمنان تو بلا عقب اند!
نكته ها :
1 - فاطمه (عليهاالسلام ) و كوثر
گفتيم كوثر يك معنى جامع و وسيع دارد، و آن خير كثير و فراوان است ، و مصاديق آن
زياد اسـت ، ولى بـسـيارى از بزرگان علماى شيعه يكى از روشن ترين مصداقهاى آن را
وجود مـبـارك (فـاطـمـه زهـرا)
(سـلام الله عـليـهـا) دانـسـتـه انـد، چـرا كـه شـاءن نـزول آيـه مى گويد: آنها
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را متهم مى كردند كه بلا عقب است ، قرآن
ضمن نفى سخن آنها مى گويد: ما به تو كوثر داديم .
از اين تعبير استنباط مى شود كه اين (خير
كثير) همان فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) است
، زيرا نسل و ذريه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به وسيله همين دختر گرامى
در جـهـان انـتـشـار يافت نسلى كه نه تنها فرزندان جسمانى پيغمبر بودند، بلكه آئين
او و تمام ارزشهاى
اسـلام را حـفـظ كـردنـد، و بـه آيـنـدگـان ابـلاغ نـمـودنـد، نـه تـنـهـا امـامـان
مـعـصـوم اهـل بـيـت (عـليـهـمـالسـلام ) كـه آنها حساب مخصوص به خود دارند، بلكه
هزاران هزار از فـرزنـدان فـاطـمـه (عـليـهـاالسـلام ) در سراسر جهان پخش شدند كه
در ميان آنها علماى بزرگ و نويسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و
فرماندهان عظيم بودند كه با ايثار و فداكارى در حفظ آئين اسلام كوشيدند.
در ايـنـجـا بـه بـحث جالبى از (فخر رازى
) برخورد مى كنيم كه در ضمن تفسيرهاى مختلف كوثر مى گويد:
قـول سـوم ايـن اسـت كـه ايـن سـوره بـه عـنـوان رد بـر كـسـانـى نـازل شـده كه عدم
وجود اولاد را بر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) خرده مى گـرفـتـنـد،
بـنـابـرايـن مـعـنـى سـوره ايـن اسـت كـه خـداونـد بـه او نـسـلى مى دهد كه در
طـول زمـان بـاقـى مـى مـانـد، بـبـيـن چـه انـدازه از اهـل بـيـت را شـهـيـد
كـردنـد، در عـيـن حـال جـهـان مـملو از آنها است ، اين در حالى است كه از بنى اميه
(كه دشمنان اسلام بودند) شـخـص قابل ذكرى در دنيا باقى نماند، سپس بنگر و ببين چقدر
از علماى بزرگ در ميان آنها است ، مانند باقر و صادق و رضا و نفس زكيه و.
2 - اعجاز اين سوره
ايـن سـوره در حـقـيـقـت سـه پـيـشگوئى بزرگ در بردارد: از يكسو اعطاء خير كثير را
به پـيـغـمـبـر نـويـد مـى دهـد (گـر چـه (اعـطـيـنـا)
بـه صـورت فـعـل مـاضـى اسـت ، ولى مـمـكـن اسـت از قـبـيـل مـضـارع مـسـلم بـاشـد
كـه در شكل ماضى بيان
شده ) و اين خير كثير تمام پيروزيها و موفقيتهائى را كه بعدا نصيب پيغمبر اكرم (صلى
الله عـليـه و آله و سـلم ) شـد، بـه هـنـگـام نـزول ايـن سـوره در مـكـه قابل
پيشبينى نبود، شامل مى شود.
از سوى ديگر خبر مى دهد كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بلا عقب نخواهد
بود، بلكه نسل و دودمان او به طور فراوان در جهان وجود خواهند داشت .
از سـوى سـوم خـبـر مـى دهد كه دشمنان او ابتر و بلا عقب خواهند بود، اين پيشگوئى
نيز تحقق يافت ، و چنان دشمنانش تار و مار شدند كه امروز اثرى از آنها باقى نمانده
است ، در حـالى كـه طوائفى همچون بنى اميه و بنى عباس كه به مقابله با پيغمبر (صلى
الله عـليـه و آله و سـلم ) و فـرزنـدان او بـرخـاسـتـنـد روزى آنـقـدر جـمـعـيـت
داشـتـنـد كـه فـامـيـل و فـرزنـدان آنـهـا قابل شماره نبود، ولى امروز اگر هم چيزى
از آنها باقى مانده باشد هرگز شناخته نيست .
3 - ضمير جمع در باره خدا براى چيست ؟
قابل توجه اينكه در اينجا و در آيات فراوان ديگرى از قرآن مجيد خداوند با صيغه
متكلم مع الغير از خود ياد مى كند مى فرمايد: ما كوثر را به تو عطا كرديم !
ايـن تـعـبـيـر و مانند آن براى بيان عظمت و قدرت است ، زيرا بزرگان هنگامى كه از
خود سخن مى گويند نه فقط از خود كه از ماءمورانشان نيز خبر مى دهند، و اين كنايه از
قدرت و عظمت و وجود فرمانبردارانى در مقابل اوامر است .
در آيـه مـورد بـحـث كـلمـه (ان
) نـيـز تـاءكـيد ديگرى است بر اين معنى ، و تعبير به
(اعطيناك )
و نه (آتيناك
) دليل بر اين است كه خداوند (كوثر)
را به حضرتش بخشيده و اعطا فرموده است ، و اين بشارتى است بزرگ به پيغمبر اكرم
تـا در بـرابـر يـاوه گـوئيـهاى دشمنان قلب مباركش آزرده نشود، و در عزم آهنينش
فتور و سستى راه نيابد، و بداند تكيه گاه او خدائى است كه منبع همه خيرات است و خير
كثير در اختيار او نهاده .
خـداونـدا! مـا را از بـركـات اين (خير
كثير) كه به پيامبرت مرحمت فرمودى بى نصيب
مگردان .
پـروردگـارا! تـو مـى دانـى مـا آن حـضـرت و ذريـه طـاهـريـنـش را از صـمـيـم دل
دوست داريم ، ما را در زمره آنان محشور كن .
بارالها! عظمت او و آئينش بسيار است روز به روز بر اين عظمت و عزت و شوكت بيفزاى .
آمين يا رب العالمين
مقدمه
ايـن سـوره در مـكـه نـازل شده و داراى 6 آيه است
محتوى و فضيلت سوره (كافرون
)
ايـن سـوره در (مـكـه
) نازل شده ، و لحن و محتواى آن گواه روشنى بر اين معنى است ،
هـمـچـنـيـن شـاءن نـزولى كـه بـه خـواسـت خـدا بـعـدا بـه آن اشـاره مـى شـود
دليـل ديـگـرى بـر ايـن مـدعـا اسـت ، و ايـنـكـه بـعـضـى احتمال داده اند مدنى
باشد بسيار بعيد به نظر مى رسد.
لحن سوره نشان مى دهد در زمانى نازل شده كه مسلمانان در اقليت بودند و كفار در
اكثريت ، و پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) از ناحيه آنها سخت
در فشار بود، و اصرار داشتند او را به سازش با شرك بكشانند، پيامبر (صلى الله عليه
و آله و سلم ) دست رد بر سينه همه آنها مى زند، و آنها را به كلى ماءيوس مى كند،
بدون آنكه بخواهد با آنها درگير شود.
ايـن سـرمـشـقـى اسـت بـراى هـمـه مـسـلمانان كه در هيچ شرائطى در اساس دين و اسلام
با دشـمـنـان سـازش نـكـنـند، و هر وقت چنين تمنائى از ناحيه آنها صورت گيرد آنها
را كاملا ماءيوس كنند، مخصوصا در اين سوره دو بار اين معنى تاءكيد شده كه من
معبودهاى شما را نمى پرستم و اين تاءكيد براى ماءيوس ساختن آنها است ، همچنين
دوباره تاءكيد شده كه شـمـا هـرگـز مـعـبود من ، خداى يگانه را نمى پرستيد و اين
دليلى است بر لجاجت آنها، و سرانجامش اين است كه من و آئين توحيديم ، و شما و آئين
پوسيده شرك آلودتان !
درباره فضيلت اين سوره روايات فراوانى نقل شده كه حاكى از اهميت فوق العاده محتواى
آن است از جمله :
در حـديـثـى (از پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نقل شده كه
فرمود: من قراء قل يا
ايـهـا الكـافـرون فـكـانـمـا قـراء ربـع القـرآن و تباعدت عنه مردة الشياطين ، و
براء من الشـرك ، و يـعـافـى مـن الفـزع الاكـبـر: كـسـى كـه سـوره قـل يـا ايـها
الكافرون را بخواند گوئى ربع قرآن را خوانده ، و شياطين طغيانگر از او دور مى شوند،
و از شرك پاك مى گردد، و از فزع (روز قيامت ) در امان خواهد بود.
تـعـبـير به (ربع القرآن
) شايد به خاطر آن است كه حدود يك چهارم قرآن مبارزه با شـرك و بـت
پرستى است ، و عصاره آن در اين سوره آمده است ، و دور شدن شياطين سركش بـه خـاطـر
آن اسـت در ايـن سـوره دسـت رد بـر سـيـنـه مشركان زده شده ، و مى دانيم شرك
مهمترين ابزار شيطان است .
نـجـات در قـيـامـت نيز در درجه اول در گرو توحيد و نفى شرك است ، همان مطلبى كه
اين سوره بر محور آن دور مى زند.
در حـديـث ديـگرى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : مردى
خدمتش آمد عرض كرد اى رسول خدا! براى اين آمده ام كه چيزى به من ياد دهى كه به
هنگام خواب بـخـوانـم ، فـرمـود: اذا اخـذت مـضـجعك فاقراء قل يا ايها الكافرون ثم
نم على خاتمتها فانها براءة من الشرك : هنگامى كه به بستر رفتى سوره يا ايها
الكافرون را بخوان ، بـعـد از آن بـخـواب كـه ايـن بـيـزارى از شـرك اسـت . و نـيـز
در روايـتـى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كه به جبير بن مطعم
فرمود: آيا دوست دارى هـنـگـامـى كه به سفر ميروى از بهترين يارانت از نظر زاد و
توشه باشى ؟ گفت : آرى پدرم و مادرم فدايت اى رسول خدا!
فـرمـود: ايـن پنج سوره را بخوان : (قل يا
ايها الكافرون )، و
(اذا جاء نصر الله و الفـتـح )،
و (قـل هـو الله احـد)،
و (قـل اعـوذ بـرب الفـلق ،)
و
(قل اعوذ برب
الناس )، و قرائت خود را با
(بسم الله الرحمن الرحيم )
آغاز كن .
و در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم كـه مـى فرمود: پدرم
مى گفت قـل يـا ايـهـا الكـافـرون ربـع قرآن است ، و هنگامى كه از آن فراغت مى يافت
مى فرمود: اعبدالله وحده ، اعبدالله وحده : من تنها خدا را عبادت مى كنم من تنها
خدا را عبادت مى كنم .
آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
قل يأ يها الكفرون
(1)
لا اءعبد ما تعبدون
(2)
و لا اءنتم عبدون ما اءعبد
(3)
و لا اءنا عابد ما عبدتم
(4)
و لا اءنتم عبدون ما اءعبد
(5)
لكم دينكم و لى دين
(6)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - بگو اى كافران !
2 - آنچه را شما مى پرستيد من نمى پرستم .
3 - و نه شما آنچه را من پرستش مى كنم مى پرستيد.
4 - و نه من هرگز آنچه را شما پرستش كرده ايد مى پرستم
5 - و نه شما آنچه را كه من مى پرستم عبادت مى كنيد.
6 - (حال كه چنين است ) آئين شما براى خودتان و آئين من براى خودم !
شاءن نزول :
در روايـات آمـده اسـت كـه ايـن سـوره در بـاره گـروهـى از سـران مـشـركـان قـريـش
نـازل شـده ، مـانـنـد وليـد بـن مـغـيـره و عاص بن وائل و حارث بن قيس و امية بن
خلف و... گفتند: اى محمد! تو بيا از آئين ما پيروى كن ، ما نيز از آئين تو پيروى مى
كنيم ، و تو را در تـمـام امـتـيـازات خـود شـريـك مـى سـازيـم ، يـكـسـال تـو
خـدايـان مـا را عـبـادت كـن ! و سـال ديـگـر مـا خـداى تـو را عـبـادت مـى كـنيم ،
اگر آئين تو بهتر باشد ما در آن با تو شـريـك شـده ايـم ، و بهره خود را گرفته ايم
، و اگر آئين ما بهتر باشد تو در آئين ما شـريـك شـده و بـهـره ات را از آن
گـرفـتـه اى ! پـيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فـرمـود: پـنـاه بـر خـدا كـه
مـن چـيـزى را هـمـتـاى او قـرار دهـم ! گـفـتـنـد: لا اقـل بـعـضى از خدايان ما را
لمس كن و از آنها تبرك بجوى ما تصديق تو مى كنيم و خداى تو را مى پرستيم !
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: من منتظر فرمان پروردگارم هستم .
در ايـن هـنـگـام سـوره (قـل يـا ايـهـا
الكـافـرون )
نـازل شـد، و رسـول الله بـه مسجدالحرام آمد، در حالى كه جمعى از سران قريش در آنجا
جـمـع بـودند بالاى سر آنها ايستاد، و اين سوره را تا آخر بر آنها خواند آنها وقتى
پيام اين سوره را شنيدند كاملا ماءيوس شدند، و حضرت و يارانش را آزار دادند.
تفسير:
هرگز با بت پرستان سر سازش ندارم
آيات اين سوره پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مخاطب ساخته ، مى
فرمايد: بگو اى كافران (قل يا ايها الكافرون ).
آنچه را شما مى پرستيد نمى پرستم (لا اعبد ما تعبدون ).
و نه شما آنچه را من پرستش مى كنم مى پرستيد (و لا انتم عابدون ما اعبد).
بـه ايـن تـرتـيب جدائى كامل خط خود را از آنها مشخص مى كند، و با صراحت مى گويد:
من هـرگـز بـت پـرسـتـى نـخـواهـم كـرد، و شـمـا نـيـز بـا ايـن لجـاجت كه داريد و
با تقليد كوركورانه از نياكان كه روى آن اصرار مى ورزيد و با منافع نامشروع سرشارى
كه از بت پرستان عائد شما مى شود هرگز حاضر به خداپرستى خالص از شرك نيستيد.
بـار ديـگـر براى ماءيوس كردن كامل بت پرستان از هر گونه سازش بر سر توحيد و بت
پرستى مى افزايد: (و نه من هرگز آنچه را
شما پرستش كرده ايد مى پرستم (و لا انا عابد ما عبدتم ).
(و نه شما آنچه را كه من مى پرستم عبادت
مى كنيد) (و لا انتم عابدون ما اعبد).
بـنـابـرايـن اصـرار بى جا در مصالحه بر سر مساءله بت پرستى نكنيد كه اين امر غير
ممكن است .
حال كه چنين است آئين شما براى خودتان و آئين من براى خودم (لكم دينكم و لى دين ).
بـسـيـارى از مـفـسـران تـصريح كرده اند كه منظور از كافرون در اينجا گروه خاصى از
سـران بـت پـرستان مكه اند، بنابر اين الف و لام در الكافرون به اصطلاح براى عهد
است ، نه براى جمع .
مـمـكـن اسـت دليـل آنـهـا بـر ايـن مـطـلب عـلاوه بـر آنـچـه در شـاءن نـزول
گـفـتـه شـد ايـن بـاشـد كـه بـسـيـارى از بت پرستان مكه سرانجام ايمان آوردند،
بـنـابـرايـن اگـر مى گويد نه شما معبود مرا عبادت مى كنيد و نه من معبود شما را
حتما در مـورد آن گـروهـى از سـران شـرك و كـفر است كه تا پايان عمر هرگز ايمان
نياوردند و گرنه بسيارى از مشركان به هنگام فتح مكه فوج فوج وارد اسلام شدند.
نكته ها
در اينجا چند سؤ ال مطرح است كه بايد به آن پاسخ گفت :
1 - چرا سوره با فرمان قل بگو شروع شده است :
آيـا بـهـتـر ايـن نـبـود گـفـتـه شـود يـا ايـهـا الكـافـرون بـدون ايـنـكـه قـل
در آغـاز آن بـاشـد؟ و بـه تـعبير ديگر: پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بايد
دسـتـور خـداونـد را اجـرا كـنـد و جمله يا ايها الكافرون را به آنها بگويد: نه
اينكه جمله قل را نيز تكرار كند.
پـاسـخ ايـن سـؤ ال بـا تـوجه به محتواى سوره روشن است ، زيرا مشركان عرب پيغمبر
اكـرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را دعوت به سازش بر سر بتها كرده بودند. و او
مى بايست اين
مـطـلب را از خـود نـفـى كـنـد، و بـگويد: من هرگز تسليم شما نمى شوم ، و عبادتم را
با شـرك آلوده نمى كنم اگر كلمه قل در آغاز اين سوره نباشد سخن سخن خدا خواهد شد، و
در ايـن صـورت جـمـله لا اعـبـد مـا تـعـبـدون (مـن آنـچـه را شـما عبادت مى كنيد
نمى پرستم ) و امثال آن مفهومى نخواهد داشت .
بـعلاوه چون كلمه قل در پيام جبرئيل از سوى خدا بوده ، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم ) مؤ ظف است كه براى حفظ اصالت قرآن آن را عينا بازگو كند، و اين خود
نشان مـى دهـد كـه جـبـرئيـل و رسـول اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) در
نقل وحى الهى كمترين تغييرى نداده اند، و عملا ثابت كرده اند ماءمورانى هستند گوش
بر فـرمـان الهـى ، هـمـانـگـونـه كـه در آيـه 15 سـوره يـونـس مـى خـوانـيـم :
قـل مـا يـكـون لى ان ابدله من تلقاء نفسى ان اتبع الا ما يوحى الى : بگو من حق
ندارم كه قرآن را از پيش خود تغيير دهم من فقط از چيزى پيروى مى كنم كه بر من وحى
مى شود.
2 - مگر بت پرستان منكر خدا بودند؟
مـى دانـيـم بت پرستان هرگز خدا را انكار نمى كردند، و طبق صريح آيات قرآن اگر از
خالق آسمان و زمين از آنها سؤ ال مى شد مى گفتند: خدا است :
و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض ليقولن الله (لقمان 25).
پس چگونه در اين سوره مى گويد: نه من معبود شما را مى پرستم و نه شما معبود مرا؟
پـاسـخ ايـن سـؤ ال نـيـز با توجه به اينكه بحث از مساءله خلقت نيست ، بلكه از
مساءله عـبـادت است ، روشن مى شود، بت پرستان خالق جهان را خدا مى دانستند، ولى
معتقد بودند بـايـد بتها را عبادت كرد، تا آنها واسطه در درگاه خدا شوند، يا اينكه
اصلا ما لايق اين نيستيم كه خدا را پرستش كنيم ، بلكه بايد بتهاى
جسمانى را پرستش كنيم ، اينجاست كه قرآن قلم سرخ بر اوهام و پندارهاى آنها مى كشد،
و مى گويد عبادت بايد فقط براى خدا باشد، نه بتها، و نه هر دو!
3 - اين تكرار براى چيست ؟
در ايـنـكـه آيـا تـكرار نفى عبادت بتها از ناحيه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و
سلم ) و نفى عبادت خدا از ناحيه مشركان ، براى چيست ؟ گفتگو بسيار است .
جـمـعـى مـعـتـقـدنـد كـه ايـن تـكـرار بـراى تـاءكـيـد و مـاءيـوس كـردن كـامـل
مـشـركـان ، و جدا نمودن مسير آنها از مسير اسلام است ، و اثبات عدم امكان سازش
ميان تـوحـيد و شرك مى باشد، و به تعبير ديگر چون آنها در دعوت پيغمبر اكرم (صلى
الله عـليه و آله و سلم ) به سوى شرك اصرار مى ورزيدند و تكرار مى كردند قرآن نيز
رد آنها را تكرار مى كند.
در حديثى آمده است كه ابوشاكر ديصانى (يكى از زنادقه عصر امام صادق (عليه السلام )
از يكى از ياران امام صادق بنام ابوجعفر احول (محمد بن على نعمانى كوفى معروف به
مـؤ مـن طـاق ) از دليـل تكرار اين آيات سؤ ال كرد و گفت آيا شخص حكيم ممكن است اين
چنين تكرارى در كلامش باشد؟
ابـوجعفر احول چون در اينجا پاسخى نداشت وارد مدينه شد خدمت امام صادق (عليه السلام
) رسـيـد، و در ايـن بـاره سـؤ ال كـرد، امـام (عـليـه السـلام ) فـرمـود: سـبـب
نـزول ايـن آيـات و تـكـرار آن ايـن بـود كـه قـريـش بـه رسـول خـدا پـيـشـنـهـاد
كـردنـد كـه يـك سـال تـو خـدايـان مـا را بـپـرسـت ، سـال ديـگـر مـا خـداى تـو را
مـى پـرسـتـيـم ، و هـمـچـنـيـن سـال بـعـد تـو خـدايـان مـا را بـپـرسـت و سـال
ديـگـر (سـال چـهـارم ) مـا خـداى تـو را مـى پـرسـتـيـم ، آيـات فـوق نازل شد و
تمام اين پيشنهادها را نفى كرد.
هنگامى كه ابوجعفر (احول
) اين پاسخ را براى (ابوشاكر)
بيان كرد
او گفت : هذا ما حمله الابل من الحجاز!: اين بارى است كه شتران از حجاز آورده اند
اشاره به اينكه سخن تو نيست و گفتار امام صادق (عليه السلام ) است ).
بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: ايـن تـكـرار بـه خـاطـر ايـن اسـت كـه يـكـى نـاظـر
بـه حـال مـى بـاشـد و ديـگـرى نـاظـر بـه آيـنـده ، يـعـنـى نـه در حال و نه در
آينده هرگز معبود شما را پرستش نمى كنم !
ولى ظاهرا شاهدى براى اين تفسير وجود ندارد.
تفسير سومى نيز براى اين تكرار گفته اند كه اولى اختلاف در معبودها را بيان مى كند،
و دومى اختلاف در عبادت را، يعنى نه معبودهاى شما را هرگز مى پرستم ، و نه چگونگى
عبادت من همچون شما است ، زيرا عبادت من خالصانه و خالى از هر گونه شرك است .
بعلاوه عبادت شما از بتها از روى تقليد كوركورانه نياكان است و عبادت من نسبت به
خدا از روى تحقيق و شكر است .
ولى ظـاهر اين است كه اين تكرار براى تاءكيد است ، همانگونه كه در بالا توضيح داده
ايم و در حديث امام صادق (عليه السلام ) نيز اشاره به آن شده بود.
در ايـنجا تفسير چهارمى نيز وجود دارد و آن اينكه در آيه دوم مى فرمايد: آنچه را كه
شما اكـنـون مـى پـرسـتـيـد من پرستش نمى كنم و در آيه چهارم مى فرمايد: من در
گذشته نيز معبودهاى شما را نمى پرستيدم تا چه رسد به امروز.
ايـن تـفـاوت بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه در آيـه دوم (تـعـبـدون
) بـه صـورت فعل مضارع
و (عبدتم )
در آيه چهارم به صورت فعل ماضى است بعيد به نظر نمى رسد. هر چند ايـن تـفـسـير فقط
تكرار آيه دوم و چهارم را حل مى كند اما تكرار آيه سوم و پنجم همچنان به قوت خود
باقى است .
4 - آيا مفهوم آيه لكم دينكم ... جواز بت پرستى است ؟!
گاهى چنين تصور شده كه آخرين آيه اين سوره كه مى گويد: آئين شما براى خودتان ، و
آئيـن مـن بـراى خـودم هـمان مفهوم صلح كل را دارد، و به آنها اجازه مى دهد كه بر
آئينشان بمانند، چرا كه اصرار بر پذيرش آئين اسلام نمى كند!
ولى اين پندار بسيار سست و بى اساس است ، زيرا لحن آيات به خوبى نشان مى دهد كه
ايـن تـعـبـيـر نـوعى تحقير و تهديد است ، يعنى آئين شما به خودتان ارزانى باد! و
به زودى عـواقـب نـكـبـت بـار آن را خـواهيد ديد، شبيه آنچه در آيه 55 سوره قصص
آمده : و اذا سـمـعـوا اللغـو اعـرضـوا عـنـه و قـالوا لنـا اعمالنا و لكم اعمالكم
سلام عليكم لا نبتغى الجـاهـليـن : مـؤ مـنان هر گاه سخن لغوى را بشنوند از آن روى
مى گردانند، و مى گويند: اعـمـال مـا بـراى مـا و اعـمـال شـما براى خودتان ، سلام
بر شما (سلام وداع و جدائى ) ما طالب جاهلان نيستيم !
شاهد گوياى اين مطلب صدها آيه قرآن مجيد است كه شرك را در تمام اشكالش مى كوبد، و
از هر كارى منفورتر مى شمرد، و گناهى نابخشودنى مى داند.
جوابهاى ديگرى از اين سؤ ال نيز داده اند، مانند اينكه آيه محذوفى دارد و در تقدير
چنين اسـت : لكـم جزاء دينكم و لى جزاء دينى ، جزاى دين شما براى شما، و جزاى دين
من براى من .
ديگر اينكه : دين در اينجا به معنى جزا است ، و آيه نيز هيچ محذوفى ندارد، و مفهومش
اين است شما جزاى خودتان را مى گيريد و من هم جزاى خودم را.
ولى تفسير و پاسخ اول مناسب تر به نظر مى رسد.
5 - او هرگز يك لحظه با شرك سازش نكرد
آنـچـه در ايـن سـوره آمـده در واقـع بـيـانگر اين واقعيت است كه توحيد و شرك دو
برنامه مـتـضـاد و دو مـسير كاملا جدا مى باشد، و هيچ شباهتى با يكديگر ندارند،
توحيد انسان را به خدا مربوط مى سازد، در حالى كه شرك او را از خدا بيگانه مى كند.
تـوحـيـد رمـز وحـدت و يـگـانـگـى در تـمام زمينه ها است در حالى كه شرك مايه تفرقه
و پراكندگى در همه شؤ ون است .
تـوحـيد انسان را از عالم ماده و جهان طبيعت بالا مى برد ، و در ما وراى طبيعت به
وجود بى انتهاى الهى پيوند مى دهد، در حالى كه شرك انسان را در چاه طبيعت سرنگون مى
سازد، و بـه مـوجـودات مـحـدود و ضـعـيـف و فـانـى پـيـونـد مـى دهـد. بـه هـمـيـن
دليـل پـيـغـمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و تمام انبياء عظام نه تنها يك
لحظه با شرك سازش نكردند، بلكه نخستين و مهمترين برنامه آنها مبارزه با آن بود.
امـروز نيز همه پويندگان راه حق و علماء و مبلغان اين آئين بايد همين خط را ادامه
دهند، و در همه جا برائت و بيزارى خود را از هر گونه شرك و سازش با مشركان اعلام
دارند.
اين است راه اصيل اسلام .
خداوندا! ما را از هر گونه شرك و افكار و اعمال شرك آلود بر كنار دار
پـروردگـارا! وسوسه هاى مشركين عصر ما نيز خطرناك است ، ما را از گرفتارى دام آنها
حفظ كن .
بـارالهـا! بـه مـا آنـچنان شجاعت و صراحت و قاطعيتى مرحمت فرما كه همچون پيغمبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر گونه پيشنهاد سازش با كفر و شرك را رد كنيم .
آمين يا رب العالمين
مقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 3 آيه است
محتوى و فضيلت سوره نصر
ايـن سـوره در مـدينه و بعد از هجرت نازل شده است ، و در آن بشارت و نويد از پيروزى
عـظـيـمـى مـى دهـد كـه بـه دنـبـال آن مـردم گـروه گروه وارد دين خدا مى شوند، و
لذا به شكرانه اين نعمت بزرگ پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را دعوت به
تسبيح و حمد الهى و استغفار مى كند.
گـر چـه در اسـلام فتوحات زيادى رخ داد، ولى فتحى با مشخصات فوق جز
(فتح مكه
) نـبود، به خصوص اينكه طبق بعضى از
روايات اعراب معتقد بودند اگر پيامبر اسلام (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) مـكـه
را فـتـح كـنـد و بـر آن مـسـلط گـردد ايـن دليـل بـر حـقـانيت او است ، چرا كه اگر
بر حق نباشد خدا چنين اجازهاى را به او نمى دهد، هـمـانـگـونـه كـه بـه لشـكـر
عـظـيـم (ابـرهـه
) اجـازه نـداد، بـه هـمـيـن دليل بعد از فتح مكه مشركان عرب گروه گروه
وارد اسلام شدند.
بـعـضـى گـفـتـه انـد: ايـن سـوره بـعـد از (صـلح
حـديـبـيـه ) در سال ششم هجرت ، و دو سال
قبل از فتح مكه نازل گرديد.
امـا ايـنـكـه بـعـضـى احـتـمـال داده انـد بـعـد از فـتـح مـكـه در سال دهم هجرت
در حجة الوداع نازل شده بسيار بعيد است ، چرا كه تعبيرات سوره با اين معنى سازگار
نيست ، زيرا خبر از يك حادثه مربوط به آينده مى دهد، نه گذشته .
يـكـى از نـامهاى اين سوره . سوره (توديع
) است (توديع يعنى خدا حافظى ) چرا كه در آن خبر ضمنى از رحلت پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
در حديثى آمده است هنگامى كه اين سوره نازل شد و پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله
و سـلم ) آن را بـر يـاران خـود تـلاوت كـرد هـمـگـى خوشحال و خوشدل شدند، ولى عباس
عـمـوى پـيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه آن را شنيد گريه كرد، پيغمبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اى عمو چرا گريه مى كنى ؟
عـرض كـرد گـمـان مـى كـنـم خـبـر رحـلت شـمـا در ايـن سـوره داده شـده اى رسول
خدا! فرمود: مطلب همانگونه است كه تو مى گوئى .
در اينكه از كجاى اين سوره چنين مطلبى استفاده مى شود در ميان مفسران گفتگو است ،
زيرا در ظـاهـر آيـات آن چـيـزى جـز بـشـارت از فـتح و پيروزى نيست ، اين مفهوم
ظاهرا از اينجا اسـتـفـاده شده كه اين سوره دليل بر آن است كه رسالت پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سـلم ) بـه پـايـان رسـيـده ، و آئيـن او كـاملا تثبيت شده است ،
و معلوم است در چنين حالتى انـتـظـار رحـلت از سـراى فـانـى بـه جـهـان بـاقـى ،
كـامـلا قابل پيش بينى است .
دربـاره فـضـيـلت تـلاوت اين سوره در حديثى (از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سـلم ) آمـده اسـت ): مـن قـراءهـا فكانما شهد مع رسول الله (صلى الله عليه و آله و
سلم ) فـتح مكه : كسى كه آن را تلاوت كند همانند اين است كه همراه پيغمبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) در فتح مكه بوده است .
در حـديـث ديـگـرى از امـام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : كسى كه سوره اذا جاء
نصر الله و الفـتـح را در نـمـاز نـافـله يـا فـريـضـه بخواند خداوند او را بر تمام
دشمنانش پـيـروز مى كند و در قيامت در حالى وارد محشر مى شود كه نامه اى با او است
كه سخن مى گـويـد، خـداونـد آن را از درون قبرش همراه او بيرون فرستاده ، و آن امان
نامه اى است از آتش جهنم ....
نـاگـفـته پيدا است اين همه افتخار و فضيلت از آن كسى است كه با خواندن اين سوره در
خـط رسـول الله قـرار گـيـرد، و بـه آئيـن و سـنـت او عمل كند، نه تنها به لقلقه
زبان قناعت نمايد.
آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
إ ذا جاء نصر الله و الفتح
(1)
و راءيت الناس يدخلون فى دين الله اءفواجا
(2)
فسبح بحمد ربك و استغفره إ نه كان توابا
(3)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد.
2 - و مردم را ببينى گروه گروه وارد دين خدا مى شوند.
3 - پـروردگـارت را تـسبيح و حمد كن ، و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير
است .
تفسير:
هنگامى كه پيروزى نهائى فرا رسد!...
در نـخـسـتـيـن آيـه ايـن سـوره كـه مـى فـرمـايـد: (هـنـگامى
كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد)... (اذا
جاء نصر الله و الفتح )
و مـردم را به بينى كه گروه گروه در دين خدا وارد مى شوند... (و راءيت الناس يدخلون
فى دين الله ، افواجا).
بـه شـكـرانه اين نعمت بزرگ و اين پيروزى و نصرت الهى ، پروردگارت را تسبيح و حـمـد
كـن ، و از او آمـرزش بـخـواه كـه او بـسـيـار تـوبه پذير است (فسبح بحمد ربك و
استغفره انه كان توابا).
در ايـن سـه آيـه كـوتـاه و پر محتوا، ريزه كاريهاى فراوان است كه دقت در آنها كمك
به فهم هدف نهائى سوره مى كند:
1 - در آيـه اول نـصرت اضافه به خداوند شده است (نصرالله ) تنها در اينجا نيست كه
ايـن اضـافـه ديده مى شود، در بسيارى از آيات قرآن اين معنى منعكس است ، از جمله در
آيه 214 بقره مى خوانيم : الا ان نصر الله قريب : بدانيد يارى خدا نزديك است .
و در آيـه 126 آل عـمـران و 10 انـفال آمده است : و ما النصر الا من عند الله :
نصرت جز از ناحيه خدا نيست .
اشاره به اينكه به هر حال يارى و پيروزى به اراده حق است .
درسـت اسـت كـه براى غلبه بر دشمن بايد تاءمين قوا و تهيه نيرو كرد، ولى يك انسان
مـوحـد ، نـصـرت را تـنـهـا از نـاحـيـه خـدا مـى دانـد و بـه هـمـيـن دليل به
هنگام پيروزى مغرور نمى شود، بلكه در مقام شكر و سپاس الهى درمى آيد.
2 - در اين سوره نخست از نصرت الهى ، و سپس فتح و پيروزى ، و بعد نفوذ
و گـسـتـرش اسـلام ، و ورود مـردم دسته دسته در دين خدا سخن به ميان آمده ، و اين
هر سه عـلت و مـعـلول يـكـديـگـرنـد، تا نصرت و يارى الهى نباشد فتح و پيروزى نيست
، و تا فـتـح و پـيروزى نرسد و موانع از سر راه برداشته نشود مردم گروه گروه مسلمان
نمى شـونـد، و البـتـه بـه دنـبـال ايـن سه مرحله كه هر كدام نعمتى است بزرگ ،
مرحله چهارم يعنى مرحله شكر و حمد و ستايش خدا فرا مى رسد.
و از سـوى ديـگـر نصرت الهى و پيروزى همه براى اين است كه هدف نهائى يعنى ورود مردم
در دين خدا و هدايت همگانى صورت گيرد.
3 - (فـتـح
) در ايـنـجـا بـه صـورت مـطـلق گـفته شده ، و با قرائنى كه قبلا اشاره
كـرديـم بـدون شـك مـنـظور از آن فتح مكه است كه چنين بازتاب گسترده اى داشت ، و به
راسـتـى فـتـح مـكـه ، فـصـل نـويـنى در تاريخ اسلام گشود، چرا كه مركز اصلى شرك
مـتـلاشـى شـد، بـتـهـا از مـيـان رفـت ، امـيـد بـت پـرسـتـان بـه يـاس و
نـومـيـدى مبدل گشت ، و موانعى كه بر سر راه ايمان مردم به اسلام وجود داشت ،
برچيده شد.
بـه هـمـيـن دليـل فـتح مكه را بايد مرحله تثبيت اسلام ، و استقرار آن در جزيرة
العرب ، و سپس در جهان دانست ، و لذا بعد از فتح مكه ديگر هيچ مقاومتى از ناحيه
مشركان (جز در يك مـورد كـه آن هـم بـه سـرعـت سـركـوب شـد) ديـده نشد، و مردم از
تمام نقاط جزيره براى پذيرش اسلام خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى
آمدند.
4 - در ذيـل آيـه سـه دسـتـور مهم به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) (و
طبعا بـه هـمـه مـؤ مـنـان ) مـى دهد كه در حقيقت شكرانه اى براى اين پيروزى بزرگ ،
و واكنش مناسبى در برابر اين نصرت الهى است ، دستور به تسبيح و حمد و استغفار.
(تسبيح )
به معنى منزه شمردن خداوند از هر گونه عيب و نقص است ،
و (حـمـد)
بـراى تـوصـيـف او بـه صـفـات كـمـاليـه اسـت ، و (استغفار)
در برابر نقصانها و تقصيرهاى بندگان است .
ايـن پـيـروزى بـزرگ سـبـب شـد كـه افـكـار شـرك آلود زدوده شـود، كمال و جمال
خداوند ظاهرتر گردد، و گم كرده راهان به سوى حق بازگردند.
اين فتح عظيم سبب شد كه افراد گمان نكنند خداوند يارانش را تنها مى گذارد (پاكى از
ايـن نـقـص ) و نيز بدانند كه خداوند بر انجام وعده هايش توانا است (موصوف بودن به
اين كمال ) و نيز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف كنند.
بـعـلاوه مـمـكن است به هنگام پيروزى واكنشهاى نامطلوبى در انسان پيدا شود و گرفتار
(غـرور و خـود بـرتـربـينى
) گردد، و يا در برابر دشمن دست به (انتقام
جوئى و تصفيه حساب شخصى ) زند، اين سه
دستور به او تعليم مى دهد كه در لحظه حساس پـيـروزى بـيـاد صـفـات جـلال و جمال
خدا بيفتد، همه چيز را از او بداند، و در مقام استغفار برآيد تا هم غرور و غفلت او
زايل گردد، و هم از انتقامجوئى بر كنار ماند.
5 - مـسلم است پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) همچون همه انبياء
(معصوم )
بود پس دستور به استغفار براى چيست ؟
در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت اين سرمشقى است براى همه امت زيرا: