از ايـن گـذشـتـه سـخـن از نـمـاز و زكـات هر دو به ميان آمده ، درست است كه زكات
در مكه تشريع شده بود، ولى رسميت و گسترش آن در مدينه بود.
بـه هـر حـال ايـن سـوره اشـاره به رسالت جهانى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سـلم ) و آمـيـخـتـه بودن آن با دلائل و نشانه هاى روشن ، مى كند، رسالتى كه قبلا
آن را انـتـظـار مـى كـشـيـدنـد ولى هـنـگـامى كه به سراغشان آمد گروهى به خاطر
اينكه منافع ماديشان به خطر مى افتاد به آن پشت كردند.
در ضـمن اين حقيقت را نيز در بردارد كه اصول دعوت انبياء، مانند ايمان و توحيد و
نماز و روزه ، اصولى است ثابت و جاودانى كه در همه اديان آسمانى وجود داشته است .
و در بـخـش ديـگـرى از ايـن سـوره مـوضـع گـيـريـهـاى مـخـتـلف اهـل كـتـاب و
مـشـركـان را در بـرابر اسلام مشخص مى كند كه آن گروه كه ايمان آوردند و اعـمـال
صالح انجام دادند بهترين مخلوقاتند، و آن گروه كه راه كفر و شرك و گناه پيش گرفتند
بدترين مخلوقات محسوب مى شوند.
ايـن سـوره داراى نـامـهـاى مـتـعـددى اسـت كـه به تناسب الفاظ آن انتخاب شده ، اما
از همه معروف تر سوره (بينه
) و (لم يكن
) و (قيمة
) است .
در حـديـثـى از پـيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در فضيلت تلاوت اين سوره
چنين نقل شده :
اگـر مـردم مـى دانـسـتـنـد چـه بـركـاتـى ايـن سـوره دارد خـانـواده و اموال را
رها كرده ، به فرا گرفتن آن مى پرداختند!
مردى از قبيله خزاعه عرض كرد: اى رسول خدا! تلاوت آن چه اجر و پاداشى دارد؟
فـرمود: هيچ منافقى آن را قرائت نمى كند، و نه كسانى كه شك و ترديد در دلشان است ،
بـه خـدا سوگند فرشتگان مقرب از آن روز كه آسمانها و زمين آفريده شده است آن را مى
خـوانـنـد، و لحـظـه اى در تـلاوت آن سستى نمى كنند، هر كس آن را در شب بخواند
خداوند فـرشـتـگـانـى را مـامـور مى كند كه دين و دنياى او را حفظ كنند، و آمرزش و
رحمت براى او بـطـلبـنـد، و اگـر در روز بـخـوانـد بـه اندازه آنچه روز آن را روشن
مى كند و شب آن را تاريك مى سازد ثواب به او مى دهند.
آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
لم يكن الذين كفروا من اءهل الكتب و المشركين منفكين حتى تأ تيهم البينة
(1)
رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة
(2)
فيها كتب قيمة
(3)
و ما تفرق الذين اءوتوا الكتب إ لا من بعد ما جاءتهم البينة
(4)
و مـا اءمـروا إ لا ليـعـبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوة و يؤ توا
الزكوة و ذلك دين
(5)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - كـافـران از اهـل كـتـاب و مـشـركـان (مـى گـفـتند) ما دست از آئين خود بر نمى
داريم تا دليل روشنى براى ما بيايد!
2 - پيامبرى از سوى خدا كه صحيفه هاى پاكى را بر ما بخواند.
3 - و در آن نوشته هاى صحيح و پر ارزش باشد.
4 - ولى اهـل كـتـاب (در ديـن خـدا) اخـتـلاف نـكـردنـد مـگـر بـعـد از آنـكـه دليل
روشن براى آنان آمد.
5 - در حـالى كـه بـه آنـهـا دسـتـورى داده نـشـده بـود جـز ايـنـكـه خدا را پرستش
كنند با كـمـال اخـلاص ، و از شـرك بـه تـوحـيد باز گردند، نماز را برپا دارند، و
زكات را ادا كنند، و اين است آئين مستقيم و صحيح و پايدار.
تفسير:
اين است آئين جاويدان
در آغـاز سـوره بـه وضـع اهـل كـتـاب (يـهـود و نـصـارى ) و مـشـركـان عـرب قبل از
ظهور اسلام پرداخته مى گويد: آنها مدعى بودند ما دست از آئين خود بر نمى داريم تـا
دليـل روشـنـى و پـيـامـبـر مـسـلمـى بـراى مـا بـيـايـد (لم يـكـن الذيـن كـفـروا
مـن اهل الكتاب و المشركين منفكين حتى تاتيهم البينة ).
پـيـامـبـرى كـه از سـوى خـدا بـاشـد، و صـحـيـفـه هاى پاك و پاكيزهاى را بر ما
بخواند (رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة ).
صحيفه هائى كه در آن نوشته هاى درست و موزون و ثابت و پر ارزش باشد
(فيها كتب قيمة ).
آرى آنها قبل از ظهور پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين ادعائى را
داشتند، ولى بـعـد از ظـهـور او و نزول كتاب آسمانيش صحنه عوض شد، و آنها در دين
خدا اختلاف كـردنـد و اهـل كـتـاب اخـتـلاف نـكـردنـد مـگـر بـعـد از آنـكـه دليـل
روشن و پيامبر راستين و آشكار براى آنها آمد، (و ما تفرق الذين اوتوا الكتاب الا من
بعد ما جاءتهم البينة ).
به اين ترتيب آيات فوق ادعاى اهل كتاب و مشركان را بازگو مى كند كه در آغاز اصرار
داشتند كه اگر پيامبرى با دلائل روشن براى دعوت ما بيايد پذيرا مى شويم .
ولى بـعـد از آمـدنـش از اين قول خود سرباز زدند، و با او به مقابله و ستيز
برخاستند، جز گروهى كه طريق ايمان را پيش گرفتند.
بـنـابـرايـن آيـه فـوق شبيه چيزى است كه در سوره بقره آيه 89 آمده است : و لما
جائهم كـتـاب مـن عـند الله مصدق لما معهم و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا
فلما جائهم ما عـرفـوا كـفـروا به فلعنة الله على الكافرين : هنگامى كه از طرف
خداوند كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانه هائى بود كه با خود داشتند، و پيش از آن
به خود نويد فتح مى دادنـد، هـنـگـامـى كـه ايـن كـتـاب و پـيـامـبـرى را كـه از
قبل شناخته بودند نزد آنها آمد كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد.
مـى دانـيـم اهـل كـتـاب انـتـظـار چـنـيـن ظـهـورى را داشـتـنـد، و قـاعـدة
مـشـركـان عـرب كـه اهـل كـتـاب را از خـود عـالم تـر و آگـاه تـر مـى دانستند نيز
در اين برنامه با آنها همصدا بـودنـد، ولى بـعـد از تـحـقـق آرزوهـايـشـان مـسير
خود را تغيير دادند و به صف مخالفان پيوستند.
جـمـعـى از مـفـسران اعتقاد ديگرى در تفسير اين آيات دارند، و آن اينكه : منظور اين
است كه آنـهـا واقـعـا نـه بر حسب ادعا از آئين خود دست بر نمى داشتند و منفك و جدا
نمى شدند، تا دليل روشنى به سراغشان آيد.
ولى مـفـهـوم ايـن سـخـن آن اسـت كـه بـعـد از آمـدن چـنـيـن دليـل روشـنـى ايمان
آوردند، در حالى كه آيات بعد نشان مى دهد اين مطلب چنين نبود، مگر ايـنـكـه گـفته
شود منظور ايمان آوردن گروهى از آنها است هر چند در اقليت باشند، و به اصطلاح از
قبيل موجبه جزئيه است
ولى بـه هـر حـال ايـن تـفـسـيـر بـعـيـد بـه نـظـر مـى رسـد، و شـايـد بـه هـمـيـن
دليـل فخر رازى در تفسير خود آيه نخست را از پيچيده ترين آيات قرآن مى شمرد كه در
تـضـاد بـا آيـات بـعد است ، و بعد براى حل مشكل طرقى ذكر مى كند كه بهترين آن همان
است كه ما در بالا آورديم .
در ايـنـجـا تـفـسـيـر سومى نيز وجود دارد و آن اينكه : منظور اين است كه خداوند
مشركان و اهـل كتاب را به حال خود رها نمى كند، تا زمانى كه به آنان اتمام حجت
نمايد، و بينه اى بفرستد، و راه را به آنان نشان دهد و لذا پيامبر اسلام (صلى الله
عليه و آله و سلم ) را براى هدايت آنها فرستاد.
در حـقـيـقـت ايـن آيـه اشـاره بـه قـاعده لطف است كه در علم كلام مطرح مى باشد كه
خداوند براى هر قوم و ملتى دلائل روشن را براى اتمام حجت خواهد فرستاد.
به هر حال منظور از (بينه
) در اينجا دليل روشن است كه مصداق آن طبق آيه دوم شخص
(رسول الله
) است ، در حالى كه قرآن مجيد را بر زبان داشت .
(صحف )
جمع (صحيفه
) به معنى اوراقى است كه چيزى بر آن مى نويسند، و منظور از آن در
ايـنـجـا مـحـتواى اوراق است ، زيرا مى دانيم پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) هرگز چيزى را از روى اوراق نمى خواند.
و مـنـظـور از (مـطـهـره
) پـاك بـودن آن از هـر گـونـه شـرك و كـذب و دروغ و باطل است ، و مطهر
از اينكه شياطين جن و انس در آن دخالت كنند.
هـمـانـگـونـه كـه در آيـه 42 فـصـلت آمـده اسـت : لا يـاتـيـه الباطل من بين يديه
و لا من خلفه : هيچگونه باطلى نه از پيش رو، و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آيد.
جمله (فيها كتب قيمة
) اشاره به اين است كه در اين صحف آسمانى مطالبى نوشته شده كـه از هـر
گـونـه انـحراف و اعوجاج و كجى بركنار است . بنابراين
(كتب ) به معنى مـكـتـوبـات
است و يا به معنى احكام و مقرراتى كه از ناحيه خداوند تعيين شده است ، زيرا
كـتـابـت بـه معنى تعيين حكم نيز آمده ، چنانكه مى فرمايد: كتب عليكم الصيام كما
كتب على الذيـن مـن قـبـلكـم روزه بـر شـما مقرر شد همانگونه كه بر پيشينيان مقرر
گرديد (بقره 183).
و بـه ايـن ترتيب (قيمة
) به معنى صاف و مستقيم ، يا محكم و پابرجا، يا ارزشمند و پربها، و يا
همه اين مفاهيم در آن جمع است .
اين احتمال نيز داده شده كه چون قرآن تمام محتواى كتب پيشين را با اضافات فراوانى
در بـر دارد و لذا گـفـتـه شـده كـه در آن كـتـب قـيـمـه گـذشـتـه اسـت . قابل توجه
اينكه در آيه اول اهل كتاب مقدم بر مشركان ذكر شده اند، و در آيه چهارم تنها سخن از
اهل كتاب است و از مشركان سخنى به ميان نيامده ، در حالى كه آيه ناظر به هر دو است
.
ايـن تـعـبـيـرات ظـاهـرا بـه خـاطـر آن اسـت كـه اهـل كـتـاب در ايـن بـرنـامـه
هـا اصـل و اسـاس بـودنـد، و مـشـركـان تـابـع آنـهـا، و يـا بـه خـاطـر آن اسـت
كـه اهل كتاب
در خـور مذمت بيشترى بودند، چرا كه آنها علما و دانشمندان فراوانى داشتند، و از اين
نظر در سـطـحـى بـالاتر از مشركان قرار گرفته بودند، بنابراين مخالفت آنها زشت تر و
ناپسندتر بود و در خور سرزنش فراوان .
سـپـس اهـل كتاب و به تبع آنها مشركان را مورد ملامت قرار داده ، مى گويد: چرا در
اين آئين جـديـد اخـتـلاف كـردنـد، بـعـضـى مـؤ مـن و بـعـضى كافر شدند، در حالى كه
در اين آئين دسـتـورى به آنها داده نشده است جز اينكه خدا را پرستش كنند، و عبادت
او را از عبادت غير او خـالص سـازنـد، و از هـر گـونـه شـرك بـاز گـردنـد و
مـتـمـايـل بـه توحيد شوند، نماز را بر پا دارند و زكات را ادا كنند (و ما امروا
الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوة و يؤ توا الزكاة ).
سپس مى افزايد:
(و اين است آئين مستقيم و پايدار)
(و ذلك دين القيمة ).
در ايـنـكـه مـنـظـور از (و مـا امـروا)...
در ايـنـجا چيست جمعى گفته اند منظور اين است كه اهـل كـتـاب در آئيـن خـودشان
مساءله توحيد و نماز و زكات وجود داشته و اينها مسائلى است ثابت ، ولى آنها به اين
دستورات نيز وفادار نمانده اند.
ديگر اينكه در آئين اسلام دستورى جز توحيد خالص و نماز و زكات و مانند
آن نـيـامـده ، و ايـنـهـا امـورى هـسـتـنـد شـنـاخـتـه شـده ، چـرا از قبول آن
سرباز مى زنند؟ و در پذيرش آن اختلاف مى كنند.
مـعـنـى دوم نـزديـك تـر بـه نـظـر مـى رسـد، زيـرا بـه دنـبـال آيـه قـبـل كه سخن
از اختلاف آنها در پذيرش آئين جديد مى گفت مناسب همين است كه
(امروا)
ناظر به آئين جديد باشد.
از ايـن گـذشـتـه مـعـنـى اول تـنـهـا در بـاره اهـل كـتـاب صـادق اسـت و مـشـركـان
را شـامـل نـمـى شـود، در حـالى كـه مـعـنـى دوم هـمـگـان را شامل مى شود.
مـنظور از (دين
) كه بايد آن را براى خدا خالص كنند به عقيده بعضى از مفسران همان
(عـبـادت )
اسـت ، و جـمـله (الا ليـعـبـدوا الله
) كـه قبل از آن ذكر شده نيز همين معنى را تاءييد مى كند
ولى ايـن احـتـمـال وجود دارد كه منظور مجموعه دين و شريعت باشد، يعنى آنها ماءمور
شده بـودنـد كـه خـدا را پـرسـتش كنند و دين و آئين خود را در تمام جهات خالص
گردانند، اين مـعـنى با گستردگى مفهوم دين سازگارتر است ، و جمله بعد
(و ذلك دين القيمة ) كه دين را
به معنى وسيع مطرح كرده همين معنى را تاءييد مى كند.
(حـنـفـا)
جـمـع (حـنـيف
) از ماده حنف (بر وزن كنف ) به گفته راغب در مفردات به معنى تمايل
يافتن از گمراهى به سوى راه مستقيم است ، و عرب تمام كسانى را كه حج بجا مى آوردنـد
يا ختنه مى كردند حنيف مى ناميد، اشاره به اينكه آنها بر آئين ابراهيم بوده اند و
احنف به كسى گفته مى شود كه پاى او كث باشد.
رويـهـمـرفـتـه از كـتـب مـخـتـلف لغـت چـنـيـن بـه دسـت مـى آيـد كـه ايـن واژه در
اصـل بـه مـعـنى انحراف و كجى بوده ، منتها در قرآن و اخبار اسلامى به معنى انحراف
از شرك به سوى توحيد و هدايت به كار رفته است .
انـتـخاب اين تعبير ممكن است در اصل به اين دليل باشد كه جامعه هاى بت پرست هر كسى
كـه آئيـن آنـهـا را رها مى كرد و به سوى توحيد گام بر مى داشت او را حنيف (منحرف )
مى شـمـردنـد، و تـدريـجـا اين تعبير براى پويندگان راه توحيد به عنوان يك تعبير
رائج شناخته شد كه در حقيقت مفهومش انحراف از ضلالت به هدايت بود، و لازمه آن همان
توحيد خـالص و اعـتـدال كـامـل و اجـتناب از هر گونه افراط و تفريط است ، ولى نبايد
فراموش كرد كه اينها معانى ثانوى اين كلمه است .
جـمـله (و ذلك ديـن القـيـمـة
) اشـاره بـه آن اسـت كـه ايـن اصـول يـعـنـى تـوحـيـد خـالص و نـمـاز
(تـوجه به خالق ) و زكات (توجه به خلق ) از اصـول ثـابـت و پـابرجاى همه اديان است
، بلكه مى توان گفت اينها در متن فطرت آدمى قرار دارد.
زيـرا از يـكـسـو سرنوشت انسان بر مساءله توحيد است ، و از سوى ديگر فطرتش او را
دعـوت بـه شـكـر مـنـعـم و معرفت و شناخت او مى كند، و از سوى سوم روح اجتماعى و
مدنيت انسان او را به سوى كمك به محرومان فرا مى خواند.
بنابراين ريشه اين دستورات به صورت كلى در اعماق همه فطرتها جاى دارد، لذا در متن
تعليمات همه انبياى پيشين و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرار گرفته
است .
آيه و ترجمه
إ ن الذيـن كـفـروا مـن اءهـل الكـتـب و المـشـركـيـن فـى نـار جـهـنم خلدين فيها
اءولئك هم شر البرية
(6)
إ ن الذين ءامنوا و عملوا الصلحت اءولئك هم خير البرية
(7)
جـزاؤ هـم عـنـد ربـهم جنت عدن تجرى من تحتها الا نهر خلدين فيها اءبدا رضى الله
عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشى ربه
(8)
|
ترجمه :
6 - كـافـران از اهـل كـتـاب و مـشـركـان در دوزخـنـد، جـاودانه در آن مى مانند،
آنها بدترين مخلوقاتند.
7 - (اما) كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترين مخلوقات (خدا)
هستند.
8 - پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش
جـارى اسـت ، هـمـيشه در آن مى مانند، هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خدا
خشنود، و اين (مقام والا) براى كسى است كه از پروردگارش بترسد.
تفسير:
بهترين و بدترين مخلوقات !
در آيـات گـذشـتـه آمـده بـود كـه كـفـار اهـل كـتـاب و مـشـركـان در انـتـظـار
ايـن بودند كه دليـل روشـنـى از سـوى خـداونـد سـراغ آنـها بيايد، ولى بعد از آمدن
(بينه ) متفرق و پراكنده شدند
و هر كدام راهى را پيش گرفتند.
در آيات مورد بحث به دو گروه كافران و مؤ منان در برابر اين دعوت الهى ، و سرانجام
كار هر يك از آنها اشاره مى كند.
نخست مى فرمايد: كسانى كه از اهل كتاب و مشركان به اين آئين جديد كافر شدند در آتش
دوزخـنـد، جـاودانـه در آن مـى مـانـنـد، آنـهـا بـدتـريـن مـخـلوقـاتـنـد! (ان
الذيـن كـفـروا مـن اهل الكتاب و المشركين فى نار جهنم خالدين فيها اولئك هم شر
البرية ).
تـعـبـيـر بـه (كـفـروا)
اشـاره بـه كـفـرشـان در مقابل آئين اسلام است ، و گر نه كفر و شرك قبلى آنها مطلب
تازه اى نيست .
تـعـبـيـر اولئك هـم شـر البـريـة (آنها بدترين مخلوقاتند) تعبير تكان دهنده اى است
كه نـشان مى دهد در ميان تمام جنبندگان و غير جنبندگان موجودى مطرودتر از كسانى كه
بعد از وضـوح حق و اتمام حجت راه راست را رها كرده در ضلالت گام مى نهند يافت نمى
شود، و ايـن در حـقـيـقـت شـبـيـه چـيـزى اسـت كـه در آيـه 22 سـوره انفال آمده است
: ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون : بدترين جنبندگان نـزد
خـداونـد افـرادى هـسـتـنـد كـه نـه گوش شنوا دارند و نه زبان گويا و نه انديشه
بيدار!
و يـا آنـچـه در سوره اعراف آيه 179 آمده كه بعد از ذكر گروه دوزخيان با همين اوصاف
مى فرمايد: اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون :
(آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراهتر،
آنها غافلانند).
آيـه مورد بحث مطلبى فراتر از اينها نيز دارد چرا كه آنها را بدترين مخلوقات معرفى
كرده ، و اين در حقيقت به منزله بيان دليلى است براى خلود آنها در آتش دوزخ .
چـرا آنـهـا بـدترين مخلوقات نباشند در حالى كه تمام درهاى سعادت به رويشان گشوده
شـده و از روى كـبـر و غـرور و عـنـاد و لجـاج آگـاهـانه به مخالفت برخاستند. مقدم
داشتن اهـل كـتـاب بـر مـشـركـان در اين آيه نيز ممكن است به خاطر اين باشد كه آنها
داراى كتاب آسـمـانـى و عـلمـا و دانـشـمـندان بودند و نشانه هاى پيغمبر اسلام در
كتب آنها صريحا آمده بود، بنابراين مخالفت آنها زشت تر و بدتر بود.
در آيه بعد به گروه دوم كه نقطه مقابل آنها هستند و در قوس صعودى قرار دارند اشاره
كـرده مـى فـرمـايـد: كـسـانـى كـه ايـمـان آوردنـد و اعـمال صالح انجام دادند آنها
بهترين مخلوقات خدا هستند (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية ).
سـپـس پـاداش آنها را در چند جمله كوتاه چنين بيان مى كند: جزاى آنها نزد
پروردگارشان بـاغـهـاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش پيوسته جارى است ،
در حالى كه هـمـيـشـه در آن مـى مانند (جزاؤ هم عند ربهم جنات عدن تجرى من تحتها
الانهار خالدين فيها ابدا).
(هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از
خدا خشنود) (رضى الله عنهم و رضوا عنه ).
و ايـن مـقـام والا و پـاداشهاى مهم و بى نظير از آن كسى است كه از پروردگارش بترسد
(ذلك لمن خشى ربه ).
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در مـورد مـؤ مـنـان سـخـن از انـجـام اعـمـال صـالح نـيـز
بـه ميان آمده كه در حقيقت ميوه درخت ايمان است ، اشاره به اينكه ادعاى ايـمـان به
تنهائى كافى نيست ، بلكه اعمال انسان بايد گواه بر ايمان او باشد، ولى كفر به
تنهائى هر چند تواءم با عمل ناصالحى نيز نباشد مايه سقوط و بدبختى است ، گـذشـتـه
از ايـن كـفـر مـعـمـولا مـبـداء انـواع گـنـاهـان و جـنـايـات و اعمال خلاف نيز مى
شود.
تـعـبـير (اولئك هم خير البرية
) به خوبى نشان مى دهد كه انسانهاى مؤ من و صالح العـمـل حـتى از
فرشتگان برتر و بالاترند، چرا كه آيه مطلق است ، و هيچ استثنائى در آن نـيـسـت ،
آيـات ديـگـر قـرآن نـيـز گـواه بـر ايـن مـعـنـى مـى باشد ، مانند آيات سجود
فرشتگان بر آدم ، و آيه و لقد كرمنا بنى آدم (اسراء - 70).
بـه هـر حـال در ايـن آيه نخست از پاداش مادى و جسمانى آنها كه باغهاى پر نعمت
بهشتى اسـت سـخـن به ميان آمده ، و بعد از پاداش معنوى و روحانى آنان كه هم خدا از
آنان راضى است و هم آنان از خدا راضى .
آنـهـا از خـدا راضى اند چرا كه هر چه خواسته اند به آنها داده ، و خدا از آنها
راضى است چـرا كـه هـر چـه او خواسته انجام داده اند، و اگر هم لغزشى بوده به لطفش
صرف نظر كـرده ، چـه لذتـى از ايـن بـرتـر و بـالاتـر كـه احـسـاس كـنـد مـورد
قـبـول و رضـاى مـعـبـود و مـحـبـوبـش واقـع شـده ، و بـه لقـاى او واصل گرديده
است .
دارند هر كس از تو مرادى و مطلبى
|
مقصود ما ز دنيى و عقبى لقاى تو است !
|
آرى بـهـشـت جـسـم انـسـان ، بـاغهاى جاويدان آن جهان است ، ولى بهشت جانش رضاى خدا
و لقاى محبوب است .
جمله (ذلك لمن خشى ربه
) نشان مى دهد كه تمام اين بركات از (خوف
و خشيت و ترس از خدا) سرچشمه مى گيرد، چرا
كه همين ترس انگيزه حركت به سوى هر گونه اطاعت و تقوى و اعمال صالح است .
بـعـضـى از مفسران با ضميمه كردن اين آيه به آيه 28 سوره فاطر انما يخشى الله من
عـبـاده العـلماء تنها دانشمندان از خدا مى ترسند چنين نتيجه گرفته اند كه بهشت در
واقع حق مسلم دانشمندان و آگاهان است .
البـتـه بـا تـوجـه بـه ايـنكه خشيت مراتب و مراحلى دارد و علم و دانش و آگاهى نيز
داراى سلسله مراتب است مفهوم اين سخن روشن مى شود.
ضـمـنـا بـعضى عقيده دارند كه مقام (خشيت
) مقامى برتر از مقام (خوف
) است ، زيرا خوف به هر گونه ترس گفته مى شود ولى خشيت ترسى است تواءم
با تعظيم و احترام .
نكته ها :
1 - على (عليه السلام ) و شيعيانش خير البريه اند
در روايـات فـراوانـى كـه از طـرق اهل سنت و منابع معروف آنها، و همچنين در منابع
معروف شـيـعـه نـقـل شده ، آيه (اولئك هم
خير البرية ) (آنها بهترين مخلوقات خدا
هستند) به على (عليه السلام ) و پيروان او تفسير شده است .
(حـاكـم حـسـكـانـى
) نـيـشـابـورى كـه از دانـشـمـنـدان مـعـروف اهـل سـنـت در قـرن
پـنـجـم هـجـرى اسـت ايـن روايـات را در كـتـاب مـعـروفـش
(شـواهـدالتنزيل
) با اسناد مختلف نقل مى كند، و تعداد آن بيش از بيست روايت است كه به
عنوان نمونه چند روايت را از نظر مى گذارنيم :
1 - (ابن عباس
) مى گويد: هنگامى كه آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير
البرية نازل شد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام )
فرمود:
هـو انـت و شـيـعـتك تاتى انت و شيعتك يوم القيامة راضيين مرضيين ، و ياتى عدوك
غضبانا مقحمين :
مـنـظـور از ايـن آيـه تـو و شـيعيانت هستيد كه در روز قيامت وارد عرصه محشر مى
شويد در حالى كه هم شما از خدا راضى و هم خدا از شما راضى است و دشمنت خشمگين وارد
محشر مى شـود و بـه زور بـه جـهـنـم مى رود (در بعضى از نسخه هاى حديث مقمحين آمده
است كه به معنى بالا نگاه داشتن سر به وسيله غل و زنجير مى باشد).
2 - در حديث ديگرى از (ابوبرزه
) آمده است كه وقتى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين آيه
را قرائت كرد، فرمود: هم انت و شيعتك يا على ، و ميعاد ما بينى و بينك الحوض : آنها
تو و شيعيانت هستيد، اى على ! و وعده من و شما كنار حوض كوثر است !.
3 - در حـديـث ديـگرى از (جابر بن عبدالله
انصارى ) آمده است كه ما خدمت پيغمبر اكرم
(صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) كـنـار خـانه خدا نشسته بوديم على (عليه السلام )
به سوى ما آمد، هنگامى كه چشم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او افتاد
فرمود: قد اتـاكـم اخـى : بـرادرم بـه سـراغ شـمـا مـى آيـد سـپـس رو بـه كـعـبـه
كـرد: فقال و رب هذه البنية ! ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة : به خداى
اين كعبه قسم كه اين مرد و شيعيانش در قيامت رستگارانند سپس رو به سوى ما كرد و
افزود:
امـا و الله انه اولكم ايمانا بالله ، و اقومكم بامر الله ، و اوفاكم بعهد الله و
اقضاكم بحكم الله و اقسمكم بالسوية ، و اعدلكم فى الرعية ، و اعظمكم عند الله مزية
.
قال (جابر):
فانزل الله : (ان الذين آمنوا و عملوا
الصالحات
اولئك هم خير البرية ) فكان على اذا اقبل
قـال اصـحـاب مـحـمـد (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) قـد اتـاكـم خـيـر البـريـة
بـعـد رسول الله .
به خدا سوگند او قبل از همه شما به خدا ايمان آورد، و قيام او به فرمان خدا بيش از
همه شـمـا اسـت ، وفـايـش بـه عـهد الهى از همه بيشتر، و قضاوتش به حكم الله
افزونتر، و مساواتش در تقسيم (بيت المال ) از همه زيادتر، عدالتش درباره رعيت از
همه فزون تر، و مقامش نزد خداوند از همه بالاتر است .
جـابـر مـى گـويـد: در ايـنـجـا خداوند آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك
هم خير البرية را نازل فرمود و از آن به بعد هنگامى كه على (عليه السلام ) مى آمد
ياران محمد (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) مـى گـفـت نـد: بـهـتـريـن مـخـلوق
خـدا بـعـد از رسول الله آمد!.
نـزول ايـن آيـه در كـنار خانه كعبه منافات با مدنى بودن سوره ندارد، زيرا ممكن است
از قـبـيـل نـزول مـجـدد، و يـا تـطـبـيـق بـوده بـاشـد، بـعـلاوه بـعـيـد نـيـسـت
كـه نزول اين آيات در سفرهائى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از
مدينه به مـكه آمده است واقع شده باشد، به خصوص اينكه راوى روايت جابر بن عبد الله
انصارى است كه در مدينه به حضرت ملحق شد، و اطلاق مدنى بر اينگونه آيات بعيد نيست .
بـعـضـى از ايـن احـاديـث را (ابـن حـجـر)
در كتاب (صواعق
) آورده و بعضى را محمد
(شبلنجى )
در (نور الابصار).
(جـلال الديـن سـيـوطـى
) در (در المـنـثـور)
نـيـز قـسمت عمده روايت اخير را از (ابن
عساكر) از (جابر
بن عبدالله ) نقل كرده است .
4 - در (درالمـنـثـور)
از (ابـن عـبـاس
) آمـده اسـت كـه وقتى آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصـالحات اولئك هم
خير البرية نازل شد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على فرمود: هو انت
و شيعتك يوم القيامة راضيين مرضيين : آن تو و شيعيان تو در قيامت مى باشيد كه هم
شما از خدا خشنود هستيد و هم خدا از شما خشنود!
5 - نـامـبـرده در حـديـث ديـگـرى از ابـن مـردويـه از عـلى (عـليـه السـلام )
نـقـل مـى كـنـد كـه پـيـغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به من فرمود: ا لم
تسمع قول الله : ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية ؟ انت و
شيعتك و موعدى و موعدكم الحوض ، اذا جئت الامم للحساب ، تدعون غرا محجلين : آيا اين
سخن خدا نشنيده اى كـه مـى فـرمايد: كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده
اند بهترين مخلوقاتند؟ ايـن تـو و شـيـعـيان تو هستيد، و وعده گاه من و شما كنار
حوض كوثر است ، هنگامى كه من براى حساب امتها مى آيم و شما دعوت مى شويد در حالى كه
پيشانى سفيد و شناخته شده ايد.
بـسـيـارى ديـگـر از دانـشـمـنـدان اهـل سـنـت نـيـز هـمـيـن مـضـمـون را در كـتـب
خـود نـقـل كرده اند از جمله خطيب خوارزمى در (مناقب
) و (ابو نعيم اصفهانى
) در (كفاية الخـصـام
) و (عـلامـه طـبـرى
) در (تـفـسـيـر مـعـروفـش
) و ابـن صـبـاغ مـالكى در
(فـصـول المـهـمـه
) و (عـلامـه شـوكانى
) در (فتح الغدير)
و (شيخ سليمان قـنـدوزى
) در (يـنـابـيـع المـودة
) و آلوسـى در (روح المـعـانـى
)
ذيل آيات مورد بحث و جمعى ديگر.
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه حديث فوق از احاديث بسيار معروف و مشهور است كه از سوى غالب
دانـشمندان و علماى اسلام پذيرفته شده ، و اين فضيلتى است بزرگ و بى نظير براى على
(عليه السلام ) و پيروانش .
ضمنا از اين روايات به خوبى اين حقيقت آشكار مى شود كه واژه
(شيعه )
از هـمـان عـصـر رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سلم ) به وسيله آن حضرت در
ميان مـسـلمين نشر شد، و اشاره به پيروان خاص امير مؤ منان على (عليه السلام )
است ، و آنها كـه گـمـان مـى كـنند تعبير شيعه از تعبيراتى است كه قرنها بعد به
وجود آمده سخت در اشتباهند.
2 - لزوم اخلاص نيت در عبادت
بـعـضـى از عـلمـاى اصول فقه به آيه و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين
براى لزوم قـصـد قـربـت در عـبـادات ، و ايـنـكـه اصـل در اوامـر تـعـبدى بودن است
نه توصلى استدلال كرده اند، و اين منوط به آن است كه دين در اينجا به معنى عبادت
بوده باشد، تا دليـل بـر لزوم اخـلاص در عـبـادات گردد و امر را در اين آيه به طور
مطلق قرار دهيم تا مـفـهـومـش لزوم قصد قربت در همه اوامر باشد (مگر مواردى كه به
دليلى خارج شده ) در حـالى كـه مـفـهـوم آيـه ظـاهـرا هـيـچ يـك از ايـنـهـا
نـيـسـت ، بـلكـه مـقصود اثبات توحيد در مـقـابـل شـرك اسـت ، يـعـنـى آنـهـا جـز
بـه تـوحـيـد دعـوت نـشـده انـد و بـا ايـن حال ارتباطى با احكام فرعى ندارد.
3 - قوس عجيب صعودى و نزولى انسان
از آيـات ايـن سـوره بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شود كه هيچ مخلوقى در عالم فاصله
قوس صـعـودى و نـزوليـش بـه انـدازه انـسـان نـيـسـت ، اگـر داراى ايـمـان و
اعـمـال صـالح بـاشـد (تـوجـه داشـتـه بـاشـيـد كـه عـمـلوا الصـالحـات هـمـه
اعـمـال صـالح را شـامـل مى شود نه بعضى را) برترين خلق خدا است ، و اگر راه كفر و
ضلالت و لجاج و عناد را بپويد چنان سقوط مى كند كه بدترين خلق خدا مى شود!
اين فاصله عظيم ميان قوس صعودى و نزولى انسان گر چه مساءله
حـسـاس و خـطـرنـاكـى اسـت ، ولى دلالت بـر عـظـمـت مـقـام نـوع بـشـر و قـابـليـت
تـكـامـل او دارد، و طـبـيـعـى اسـت كـه در كـنـار چـنـيـن قابليت و استعداد فوق
العادهاى امكان تـنزل و سقوط فوق العاده نيز باشد. خداوندا! براى رسيدن به مقام
شامخ خير البرية از لطـف تـو اسـتـمـداد مـى طلبيم . پروردگارا! ما را از شيعيان و
پيروان آن بزرگ مردى قـرار ده كـه بـراى ايـن عنوان از همه شايسته تر است .
بارالها! چنان اخلاصى مرحمت كن كه جز تو را نپرستيم و به غير تو عشق نورزيم .
آمين يا رب العالمين
مقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 8 آيه است
محتوى و فضيلت سوره زلزله
در ايـنـكـه ايـن سـوره در مـكـه نـازل شده است ، يا در مدينه ؟ در ميان مفسران
گفتگو است : بـسـيـارى آن را مـدنـى مـى دانـنـد، در حـالى كـه بـعـضـى
مـعـتـقـدنـد در مـكـه نـازل شـده ، لحـن آيـات آن كه در باره معاد و اشراط الساعة
(نشانه هاى وقوع رستاخيز) سـخـن مـى گـويـد، به آيات مكى شبيه تر است ، ولى در
حديثى آمده كه ابو سعيد خدرى وقـتـى ايـن سـوره نـازل شـده از پـيـغـمـبـر اكـرم
سـؤ الى در بـاره آيـه فـمـن يعمل مثقال ذرة ... كرد، و مى دانيم
(ابوسعيد) در مدينه به
مسلمانان ملحق شد.
اما مدنى بودن يا مكى بودن اين سوره تاءثيرى در مفاهيم و تفسير آن ندارد.
به هر حال اين سوره عمدة بر سه محور دور مى زند:
نـخـسـت از (اشـراط السـاعـة
) و نـشـانـه هـاى وقـوع قـيـامـت بـحـث مـى كـنـد، و در دنبال آن سخن
از شهادت زمين به تمام اعمال آدمى آمده است .
در بـخـش سـوم از تـقـسـيـم مـردم بـه دو گـروه نـيـكـوكـار و بـدكار و رسيدن هر كس
به اعمال خود سخن مى گويد.
در فضيلت اين سوره تعبيرات مهمى در روايات اسلامى آمده ، از جمله در حديثى از
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : من قراءها فكانما قراء
البقرة و اعطى من الاجـر كـمـن قـراء ربـع القرآن : (هر
كس آن را تلاوت كند گوئى سوره بقره را قرائت كرده ، و پاداش او به اندازه كسى است
كه يك چهارم قرآن را تلاوت
كرده باشد).
و در حـديـثـى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: هرگز از تلاوت سوره
اذا زلزلت الارض خـسـتـه نـشـويد، چرا كه هر كس آن را در نمازهاى نافله بخواند هرگز
به زلزله گرفتار نمى شود، و با آن نمى ميرد، و به صاعقه و آفتى از آفات دنيا تا
هنگام مرگ گرفتار نخواهد شد.
آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
إ ذا زلزلت الا رض زلزالها
(1)
و اءخرجت الا رض اءثقالها
(2)
و قال الانسن ما لها
(3)
يومئذ تحدث اءخبارها
(4)
بأ ن ربك اءوحى لها
(5)
يومئذ يصدر الناس اءشتاتا ليروا اءعملهم
(6)
فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره
(7)
و من يعمل مثقال ذرة شر
(8)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - هنگامى كه زمين شديدا به لرزه در آيد.
2 - و زمين بارهاى سنگينش را خارج سازد!
3 - و انسان مى گويد زمين را چه مى شود (كه اينگونه مى لرزد)؟
4 - در آن روز زمين تمام خبرهاى خود را بازگو مى كند.
5 - چرا كه پروردگارت به او وحى كرده است .
6 - در آن روز مـردم بـه صـورت گروه هاى مختلف از قبرها خارج مى شوند تا اعمالشان
به آنها نشان داده شود.
7 - پس هر كس به اندازه سنگينى ذره اى كار خير انجام داده آن را مى بيند.
8 - و هر كس به اندازه ذره اى كار بد كرده آن را مى بيند.
تفسير:
آن روز كه انسان تمام اعمالش را مى بيند!
هـمـانگونه كه در بيان محتواى سوره اشاره شد آغاز اين سوره همراه است با بيان بعضى
از حوادث هول انگيز و وحشتناك پايان اين جهان و شروع رستاخيز.
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (هـنـگـامـى كـه
زمين شديدا به لرزه در آيد) (اذا زلزلت
الارض زلزالها).
و چنان زير و رو شود كه بارهاى سنگينى را كه در درون دارد خارج سازد (و اخرجت الارض
اثقالها).
تـعـبير به (زلزالها)
(زلزله اش ) يا اشاره به اين است كه در آن روز تمام كره زمين بـه لرزه در مـى آيـد
(برخلاف زلزله هاى معمولى كه همه آنها موضعى و مقطعى است ) و يا اشاره به زلزله
معهود يعنى زلزله رستاخيز است و.
در اينكه منظور از (اثقال
) (بارهاى سنگين ) چيست ؟ مفسران تفسيرهاى متعددى ذكر كرده اند: بعضى
گفته اند منظور انسانها هستند كه با زلزله رستاخيز از درون قبرها به خارج پرتاب مى
شوند، نظير آنچه در سوره انشقاق آيه 4 آمده است (و
القت ما فيها و تخلت
).
و بـعـضـى گـفته اند: گنجهاى درون خود را بيرون مى ريزد، و مايه حسرت دنياپرستان بى
خبر مى گردد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور بيرون فرستادن مواد سنگين و مذاب درون زمين است
كه مـعـمـولا كمى از آن به هنگام آتشفشانها و زلزله ها بيرون مى ريزد، در پايان
جهان آنچه در درون زمين است به دنبال آن زلزله عظيم به بيرون پرتاب مى شود.
تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد هر چند جمع ميان اين تفاسير نيز بعيد نيست .
به هر حال ، در آن روز انسان از ديدن اين صحنه بى سابقه ، سخت متوحش مى شود، و مى
گويد: چه مى شود كه زمين اينگونه به لرزه در آمده است ، و آنچه در درون داشته بيرون
ريخته ؟ (و قال الانسان مالها).
گـر چـه بـعـضـى انسان را در اينجا به خصوص انسانهاى كافر تفسير كرده اند كه در
مساءله معاد و رستاخيز شك و ترديد داشته اند، ولى ظاهر اين است كه انسان در اينجا
معنى گـسـتـرده اى دارد كـه هـمـگـان را شـامـل مـى شـود، زيـرا تـعـجـب از اوضـاع
و احوال زمين در آن روز مخصوص به كافران نيست .
آيا اين تعجب ، و سؤ ال ناشى از آن ، مربوط به نفخه اولى است يا دوم ؟.
ظـاهـر ايـن اسـت كه همان نفخه اولى است كه نفخه پايان جهان است ، زيرا زلزله عظيم
در پايان جهان رخ مى دهد.
ايـن احـتـمـال نـيـز داده شـده است كه منظور نفخه رستاخيز و زنده شدن مردگان ، و
بيرون ريختن آنها از درون زمين مى باشد، زيرا آيات بعد نيز همه مربوط به نفخه دوم
است .
ولى از آنـجـا كـه در آيـات قـرآن كـرارا حـوادث ايـن دو نـفـخـه بـا هـم ذكـر شـده
، تفسير اول با توجه به بيان زلزله وحشتناك پايان جهان مناسب تر به نظر مى رسد، و
در اين صورت منظور از اثقال زمين معادن و گنجها و مواد مذاب درون آن است .
و از آن مهمتر اينكه : زمين در آن روز تمام خبر خود را باز مى گويد (يومئذ تحدث
اخبارها).
آنـچـه از خـوبـيـهـا و بـديـها، و اعمال خير و شر، بر صفحه زمين واقع شده است ،
همه را بـرمـلا مـى سـازد، و يـكـى از مـهـمترين شهود اعمال انسان در آن روز همين
زمينى است كه ما اعمال خود را بر آن انجام مى دهيم ، و شاهد و ناظر ما است .
در حـديـثـى از پـيـغـمـبـر اكـرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه
فرمود، (ا تدرون ما اخبارها)؟:
آيا مى دانيد منظور از اخبار زمين در اينجا چيست ؟
قـالوا: الله و رسوله اعلم : گفتند: خدا و پيغمبرش آگاه تر است فرمود: اخبارها ان
تشهد على كل عبد و امة بما عملوا على ظهرها، تقول عمل كذا و كذا، يوم كذا، فهذا
اخبارها: منظور از خـبـر دادن زمـيـن ايـن است كه اعمال هر مرد و زنى را كه بر روى
زمين انجام داده اند خبر مى دهد، مى گويد: فلان شخص در فلان روز فلان كار را انجام
داد، اين است خبر دادن زمين !.
در حـديث ديگرى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : حافظوا
على الوضـوء و خـيـر اعـمـالكـم الصـلاة ، فـتـحـفـظـوا مـن الارض فانها امكم ، و
ليس فيها احد يـعـمـل خـيـرا او شـرا الا و هـى مـخـبـرة بـه !: مـواظـبـت بـر وضـو
كـنـيـد، و بـهـتـريـن اعمال شما نماز است ، و مراقب زمين باشيد كه مادر شما است ،
هيچ انسانى كار خير يا شرى بجا نمى آورد مگر اينكه زمين از آن خبر مى دهد!.
از ابوسعيد خدرى نقل شده كه مى گفت : هر گاه در بيابان هستى صدايت را به اذان بلند
كن ، چرا كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه ميفرمود: لا يسمعه
جن و لا انـس و لا حـجـر الا يـشـهـد له : هـيـچ جـن و انس و قطعه سنگى آن را نمى
شنود مگر اينكه براى او (در قيامت ) گواهى مى دهد.
آيا راستى زمين به فرمان خدا زبان مى گشايد و تكلم مى كند؟ يا اينكه منظور ظاهر شدن
آثـار اعـمـال انسان بر صفحه زمين است ؟ زيرا مى دانيم هر عملى كه انسان انجام دهد،
خواه نـاخـواه در اطـراف او آثارى بجا مى گذارد، هر چند امروز براى ما محسوس
نباشد، درست همانند آثارى كه از خطوط انگشتان يك دوست يا دشمن بر روى دستگيره درمى
ماند، و در آن روز هـمـه ايـن آثـار ظـاهـر مـى شـود، و سـخـن گفتن زمين چيزى جز
اين ظهور بزرگ نيست ، هـمـانـگـونـه كه گاه به يك شخص خواب آلود مى گوئيم چشمان تو
مى گويد كه ديشب نخوابيده اى ، يعنى آثار بى خوابى در آن نمايان است .
به هر حال اين موضوع عجيبى نيست ، چرا كه هم امروز با پيشرفت علم و دانش بشر ابزار
و وسـائلى اخـتراع شده كه در همه جا، و هر لحظه ، مى تواند صداى انسان را ضبط كند،
يـا از انـسـان و اعمالش عكسبردارى نمايد، و به عنوان يك سند مسلم در دادگاه مطرح
شود، به گونه اى كه قابل هيچگونه انكار نباشد.
اگـر در گـذشـتـه بـعـضـى از شـهـادت زمـين تعجب مى كردند امروز يك نوار نازك يا يك
دسـتـگـاه ضـبـط كـه بـه صـورت يـك دكـمـه بـه لبـاس دوخـتـه مـى شـود مـى
تـوانـد مسائل بسيارى بازگو كند.
جـالب ايـنـكه در حديثى از على (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: صلوا المساجد فى
بـقـاع مختلفة ، فان كل بقعة تشهد للمصلى عليها يوم القيامة : در قسمتهاى مختلف
مساجد نـماز بخوانيد، زيرا هر قطعه زمينى در قيامت براى كسى كه روى آن نماز خوانده
گواهى مى دهد.
و در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت كـه امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام )
هـنـگـامـى كه بيت المال را تقسيم مى كرد و خالى مى شد، دو ركعت نماز بجا مى آورد و
مى فرمود:
اشـهـدى انى ملا تك بحق ، و فرغتك بحق : (روز قيامت ) گواهى ده كه من تو را به حق
پر كردم و به حق خالى كردم !.
در آيه بعد مى افزايد: اين به خاطر آن است كه پروردگار تو به زمين وحى كرده (بان
ربك اوحى لها).
و زمين در اجراى اين فرمان كوتاهى نمى كند، تعبير (اوحى
) در اينجا به خاطر آن است كـه چـنـيـن سـخن گفتن اسرارآميز بر خلاف
طبيعت زمين است و اين جز از طريق يك وحى الهى ممكن نيست .
بـعـضـى گـفـتـه انـد: مـنظور اين است كه به زمين وحى مى كند آنچه در درون دارد
بيرون بريزد.
ولى تفسير اول صحيح تر و مناسب تر به نظر مى رسد.
سـپـس مـى فـرمايد: در آن روز مردم به صورت گروه هاى مختلف از قبرها خارج شده ، در
عرصه محشر وارد مى شوند، تا اعمالشان به آنها نشان داده شود!
(يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم ).
(اشـتـات )
جـمـع شـت (بـر وزن شـط) بـه مـعـنـى مـتفرق و پراكنده است ، اين اختلاف و
پـراكندگى ممكن است به خاطر اين باشد كه اهل هر مذهبى جداگانه وارد عرصه محشر مى
شـونـد، يـا اهـل هـر نـقـطـهـاى از مـنـاطـق زمـيـن جـدا وارد مـى شـوند، و يا
اينكه گروهى با صورتهاى زيبا و شاد و خندان ، و گروهى
با چهره هاى عبوس و تيره و تاريك در محشر گام مى نهند.
يا هر امتى همراه امام و رهبر و پيشوايشان هستند، همانگونه كه در آيه 71 سوره اسراء
آمده : يوم ندعوا كل اناس بامامهم : روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى
خوانيم .
و يا اينكه مؤ منان با مؤ منان و كافران با كافران محشور مى شوند.
جمع ميان اين تفسيرها كاملا ممكن است زيرا مفهوم آيه گسترده است .
(يـصـدر)
از ماده (صدر)
(بر وزن صبر) به معنى خارج شدن شتران از آبگاه است كـه بـه صـورت انـبـوه و
هـيـجـان زده بـيـرون مـى آيـنـد به عكس (ورود)
كه به معنى داخـل شـدن آنها در آبگاه است و در اينجا كنايه از خروج اقوام مختلف از
قبرها و آمدنشان در محشر براى حسابرسى است .
ايـن احـتـمـال نـيـز داده شـده كـه منظور خروجشان از محشر، و حركت به سوى
جايگاهشان در بهشت و دوزخ است .
معنى اول با آيات گذشته تناسب بيشترى دارد.
مـنـظـور از جـمـله ليـروا اعـمـالهـم : تـا اعـمـالشـان را بـه آنـهـا نـشـان
دهـنـد مشاهده جزاى اعمال است .
يا مشاهده نامه اعمال كه هر نيك و بدى در آن ثبت است .
يا مشاهده باطنى به معنى معرفت و شناخت چگونگى اعمالشان است .
و يـا بـه مـعـنـى (تـجـسـم اعـمـال
) و مـشـاهـده خـود اعمال است .
تـفسير اخير با ظاهر آيه از همه موافق تر است ، و اين آيه يكى از روشن ترين آيات بر
مـسـاءله تـجـسـم اعـمـال مـحـسـوب مـى شـود كـه در آن روز اعـمال آدمى به صورتهاى
مناسبى تجسم مى يابد و در برابر او حضور پيدا مى كند، و همنشينى با آن مايه نشاط يا
رنج و بلا است .
سـپـس بـه سـرانـجـام كـار هر يك از اين دو گروه مؤ من و كافر، نيكوكار و بدكار،
اشاره كرده مى فرمايد: پس كسى كه به اندازه سنگينى ذرهاى كار خير انجام داده آن را
مى بيند (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره ).
و هـر كـس بـه انـدازه سـنـگـيـنـى ذرهـاى كـار بـد كـرده آن را مـى بـيـنـد! (و
مـن يعمل مثقال ذرة شرا يره ).
بـاز در ايـنـجـا تـفـسـيـرهـاى مـخـتـلفـى ذكـر شـده كـه آيـا جـزاى اعـمـال را
مـى بـيـنـد و يـا نـامـه اعـمـال را مـشـاهـده مـى كـنـد و يـا خـود عمل را.
ظـاهـر ايـن آيـات نـيـز تـاءكـيـد مـجـددى اسـت بـر مـسـاءله تـجـسـم اعـمـال و
مشاهده خود عمل ، اعم از نيك و بد در روز قيامت كه حتى اگر سر سوزنى كار نيك يا بد
باشد در برابر صاحب آن مجسم مى شود و آنرا مشاهده مى كند.
(مـثـقـال )
در لغـت هـم بـه مـعـنى ثقل و سنگينى آمده ، و هم ترازوئى كه با آن سنگينى اشياء را
مى سنجند، و در اينجا به همان معنى اول است .
بـراى (ذرة
) نـيـز در لغت و كلمات مفسران تفسيرهاى گوناگونى ذكر شده است : گاه بـه
مـعـنـى مـورچـه كـوچـك ، و گـاه گـرد و غـبـارى كه وقتى دست را بر زمين بگذاريم و
برداريم به آن مى چسبد، و گاه به معنى ذرات بسيار كوچك غبار كه در فضا معلق است و
به هنگامى كه آفتاب از روزنه اى به اطاق تاريك مى تابد آشكار مى گردد تفسير شده است
.
مـى دانـيـم امـروز كـلمـه (ذره
) را بـه (اتـم
) نـيـز اطـلاق مـى كـنـند و بمب اتمى را
(القنبلة الذرية
) مى گويند، اتم به قدرى كوچك است كه نه با چشم عادى ، و نه با دقـيـق
تـريـن مـيكروسكوپها قابل مشاهده نيست ، و تنها آثار آن را مشاهده مى كنند، و حجم و
وزن آن بـا مـحـاسـبات علمى قابل سنجش است ، و به قدرى كوچك است كه چند ميليون روى
نوك سوزنى جاى مى گيرد!
مفهوم ذره هر چه باشد منظور در اينجا كوچكترين وزنها است .
بـه هـر حـال ايـن آيه از آياتى است كه پشت را مى لرزاند و نشان مى دهد كه حسابرسى
خـداونـد در آن روز فـوق العـاده دقـيـق و حـسـاس اسـت ، و تـرازوهـاى سـنـجـش
عـمـل در قـيـامـت آنـقـدر ظـريـف اسـت كـه حـتـى كـوچـكـتـريـن اعمال انسانى را
وزن مى كنند و به حساب مى آورند.
نكته ها :
1 - دقت و سختگيرى در حسابرسى قيامت
نـه تـنـها از آيات اخير اين سوره كه از آيات مختلف قرآن به خوبى استفاده مى شود كه
در حـسـابـرسـى اعـمـال در قـيـامت فوق العاده دقت و موشكافى مى شود، در آيه 16
سوره لقـمـان مـى خـوانـيـم : يـا بـنـى انـهـا ان تـك مـثـقـال حـبـة مـن خـردل
فتكن فى صخرة او فى السموات او فى الارض يات بها الله ان الله لطيف خبير: پـسـرم !
اگـر بـه انـدازه سـنـگـيـنـى دانـه خـردلى (عـمـل نـيك يا بد) باشد و در دل سنگى
يا در گوشه اى از آسمانها يا زمين پنهان گردد، خداوند آن را (در قيامت ) براى
حسابرسى مى آورد، خداوند دقيق و آگاه است .
(خـردل )
دانـه بـسـيـار كـوچـكـى از گـيـاه مـعـروفـى اسـت كـه ضـرب المثل در كوچكى مى
باشد.
ايـن تعبيرات نشان مى دهد كه در آن حسابرسى بزرگ كوچكترين كارها محاسبه مى شود،
ضـمـنـا ايـن آيـات هـشـدار مـى دهـد كـه نـه گـنـاهـان كـوچـك را كـم اهـمـيـت
بـشـمرند، و نه اعـمـال خـيـر كـوچـك را، چـيزى كه مورد محاسبه الهى قرار مى گيرد
هر چه باشد كم اهميت نيست .
لذا بـعـضـى از مـفـسـران گـفـتـه انـد ايـن آيـات زمـانـى نازل شد كه بعضى از
ياران
پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نـسـبـت بـه انـفـاق امـوال
كـم اعـتـنـا بـودنـد، و مى گفتند: اجر و پاداش بر چيزهائى داده مى شود كه ما آن را
دوست داريم ، و اشياء كوچك چيزى نيست كه مورد علاقه ما باشد، و همچنين نسبت به
گناهان كوچك بى اعتنا بودند، آيات نازل شد و آنها را به خيرات كوچك ترغيب كرد، و از
گناهان كوچك بر حذر داشت .
2 - پاسخ به يك سؤ ال
در ايـنـجـا سـؤ الى مـطـرح اسـت و آن ايـنـكـه مـطـابـق ايـن آيـات انـسـان هـمـه
اعـمـال خـود را در قيامت اعم از نيك و بد كوچك و بزرگ مى بيند، اين معنى چگونه با
آيات احـبـاط و (تكفير)
و (عفو)
و (توبه )
سازگار است ؟ زيرا آيات (احباط)
مى گـويـد: بـعـضـى از اعـمـال مـانـنـد كـفر تمام حسنات انسان را از بين مى برد
لئن اشركت ليـحـبـطن عملك (زمر - 65) و طبق آيات (تكفير)
گاهى (حسنات
) (سيئات
) را از بين مى برد ان الحسنات يذهبن السيئات (هود - 114).
و آيـات (عفو)
و (توبه )
مى گويد: در سايه عفو الهى يا توبه كردن ، گناهان مـحـو مـى شـونـد، ايـن
مـفـاهـيـم چـگـونـه بـا مـسـاءله مـشـاهـده تـمـام اعمال نيك و بد تطبيق مى كند؟
در پـاسـخ ايـن سـؤ ال بـايـد بـه يك نكته توجه كرد و آن اينكه : دو اصلى كه در
آيات فـوق آمـده است كه مى گويد انسان هر ذره اى از كار نيك و بد را مى بيند به
صورت يك قـانـون كـلى اسـت ، و مـيـدانـيـم هـر قـانون ممكن است استثناهائى داشته
باشد، آيات عفو و توبه و حباط و تكفير در حقيقت به منزله استثناء است در اين قانون
كلى .
پاسخ ديگر اينكه : در مورد احباط و تكفير در حقيقت موازنه و كسر
و انكسارى رخ مى دهد، و درست مانند مطالبات و بدهيها است كه از يكديگر كسر مى شود،
هـنـگـامـى كـه انـسـان نـتـيـجـه ايـن مـوازنـه را مـى بـيـنـد در حـقـيـقـت
تـمـام اعـمـال نيك و بد خود را ديده است ، همين سخن در مورد عفو و توبه نيز جارى
است ، چرا كه عـفـو بـدون ليـاقـت و شـايـسـتـگـى صـورت نـمـى گـيـرد، و تـوبـه
خـود نـيـز يـكـى از اعمال نيك است .
بـعضى در اينجا جواب ديگرى گفته اند كه صحيح به نظر نمى رسد و آن اينكه افراد
كـافـر نـتـيـجـه اعـمـال خـوب خـود را در اين دنيا مى بينند، همانگونه كه افراد مؤ
من كيفر اعمال بد خود را در اين جهان مى بينند.
ولى ظـاهـر ايـن اسـت كـه آيـات مـورد بـحث مربوط به قيامت است نه دنيا بعلاوه اين
كليت ندارد كه هر مؤ من و كافرى نتيجه اعمالش را در دنيا ببيند.
3 - جامعترين آيات قرآن
از عـبـدالله بـن مـسـعـود نـقـل شـده اسـت كـه مـحـكـمـتـرين آيات قرآن مجيد همين
آيات (فمن يـعمل مثقال ذرة خيرا يره و من
يعمل مثقال ذرة شرا يره ) مى باشد و از آن
تعبير به جامعه مى كرد و به راستى ايمان عميق به محتواى آن كافى است كه انسان را در
مسير حق وادارد، و از هـر گـونـه شـر و فـسـاد بازدارد، لذا در حديثى آمده است كه
مردى خدمت پيغمبر اكرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) آمد عرض كرد: علمنى مما
علمك الله : از آنچه خداوند به تو تعليم داده به من بياموز.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را به مردى از يارانش سپرد، تا قرآن
به او تعليم كند، و او سوره (اذا زلزلت
الارض ) را تا به آخر به او تعليم داد، آن
مرد از جـا بـرخاست و گفت : همين مرا كافى است (و در روايت ديگرى آمده تكفينى هذه
الاية : همين يك آيه مرا كفايت مى كند)!
پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) فـرمـود: او را بـه حـال خـود
بـگـذار كـه مـرد فـقـيـهـى شد! (و طبق روايتى فرمود رجع فقيها: او فقيه شد و
بـازگـشـت !) دليـل آن هـم روشـن اسـت زيـرا كـسـى كـه مـى دانـد كـه اعـمـال مـا
حـتـى به اندازه يك ذره يا يك دانه خردل مورد محاسبه قرار مى گيرد امروز به حساب
خود مشغول مى شود، و اين بزرگترين اثر تربيتى روى او دارد.
بـا ايـن حـال در روايـت ديـگـرى از ابـوسـعـيـد خـدرى آمـده اسـت كـه وقـتـى آيـه
فـمـن يـعـمـل ... نازل شد عرض كردم اى رسول خدا آيا من همه اعمالم را مى بينم ؟
فرمود: آرى . گـفـتـم : آن كارهاى بزرگ را؟ فرمود: بله ، گفتم : كارهاى كوچك كوچك
را؟ فرمود: بله ، عرض كردم : اى واى بر من ! مادرم بنشيند و براى من عزادارى كند!
فـرمـود: بـشارت باد بر تو اى ابوسعيد! چرا كه حسنات به ده برابر حساب مى شود، تـا
هـفـتـصد برابر، و خدا براى هر كس بخواهد آن را هم مضاعف مى كند، و اما هر گناه به
انـدازه يـك گـنـاه مـجازات دارد، يا خداوند عفو مى كند و بدان احدى با عملش نجات
نخواهد يـافـت ! (جـز ايـنـكـه كـرم خـدا شـامـل او گـردد) عـرض كـردم حـتـى تـو
هـم اى رسـول خـدا؟! فـرمـود: حـتـى مـن ، مـگـر ايـنـكـه خـداونـد مـرا مشمول
رحمتش سازد!.
خـداونـدا! جـائى كـه پـيـامـبـرت بـا آن عـظـمـت تـنـهـا بـه عـفـو تـو دل بسته
است تكليف ما روشن است .
پـروردگـارا! اگـر اعـمـال مـا مـعـيـار نـجـات مـا بـاشـد واى بـه حال ما، و اگر
كرم تو يار ما باشد خوشا بحال ما؟!
بـارالهـا! آن روز كـه تـمـام اعمال كوچك و بزرگ در برابر ما مجسم مى شود ما تنها
به لطف عميم تو چشم دوخته ايم .
آمين يا رب العالمين
مقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 11 آيه است
محتوى و فضيلت سوره و العاديات :
در ايـنـكه اين سوره در مكه نازل شده است يا در مدينه ؟ در ميان مفسران سخت گفتگو
است ، بسيارى آن را مكى شمرده اند، در حالى كه جمعى آن را مدنى مى دانند.
كـوتـاه بـودن مقطع آيات ، و تكيه بر سوگندها، و همچنين تكيه بر مساءله معاد قرائنى
است كه مكى بودن سوره را تاءييد مى كند.
ولى از سـوى ديـگـر مـضـمـون سـوگـنـدهـاى ايـن سـوره كـه تـنـاسـب زيـادى بـا
مـسـائل جـهـاد دارد - چـنـانكه انشاء الله مشروحا بيان خواهد شد - و همچنين
رواياتى كه مى گـويـد ايـن سـوره بـعـد از جـنـگ (ذات
السـلاسـل )
نازل شده است .
(جنگى كه در سال هشتم هجرت واقع شد و در آن گروه كثيرى از كفار به اسارت درآمدند، و
آنـهـا را بـا طـنـابـهـا مـحـكـم بـسـتـنـد و لذا آن را ذات السـلاسـل نـامـيده
اند و شرح آن در تفسير آيات به خواست خدا خواهد آمد) گواه بر مدنى بـودن ايـن سـوره
است ، حتى اگر سوگندهاى آغاز اين سوره را ناظر به حركت حجاج به سوى منى و مشعر
بدانيم نيز تناسب با مدينه دارد.