تفسير نمونه جلد ۱۵

جمعي از فضلا

- ۱۵ -


بـه هـر حـال زنـدگـى قـوم لوط كـه بـه انحراف جنسى و همجنس گرائى و عادات زشت و نـنـگـيـن ديـگـر در دنـيا مشهورند، و همچنين پايان دردناك زندگى آنها مى تواند تابلوى گـويـائى بـراى كـسـانـى كه در منجلاب شهوت غوطه ورند بوده باشد، و گسترش اين آلودگى در ميان انسانها ايجاب مى كند كه اين ماجرا بارها خاطر نشان گردد.
در آيـات مـورد بـحـث نـخست مى گويد: لوط را به ياد آور هنگامى كه به قومش گفت : آيا شما به سراغ كار بسيار زشت و قبيح مى رويد در حالى كه (زشتى و نتائج شوم آن را) مى بينيد (و لوطا اذ قال لقومه اتاتون الفاحشة و انتم تبصرون ).
فاحشه چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم به معنى كارهائى است كه زشتى و قباحت آن روشن و آشـكـار اسـت و در ايـنـجـا مـنـظـور هـمـجـنـس گـرائى و عمل ننگين لواط است .
جـمـله انـتـم تـبـصـرون اشـاره بـه ايـن اسـت كـه شـمـا زشـتـى و شـنـاعـت ايـن عـمـل و عـواقـب شـوم آن را بـا چشم خود مى بينيد كه چگونه جامعه شما را سر تا پا آلوده كـرده ، و حـتـى بـچـه هـا و كـودكـان شـما در امان نيستند، چرا مى بينيد باز هم بيدار نمى شويد؟!
و امـا ايـنـكـه بـعـضـى احـتـمـال داده انـد اشـاره بـه ايـن بـاشـد كـه در مـقابل چشم يكديگر مرتكب چنين كارى مى شوند با ظاهر عبارت چندان سازگار نيست ، چرا كـه لوط مـى خـواهد وجدان آنها را بيدار كرده و نداى درونشان را به گوششان برساند، سـخـن لوط از بـصـيـرت اسـت و ديـدن عـواقـب مـرگـبـار ايـن عمل و بيدار شدن .
سـپـس مـى افـزايـد: آيـا شما بجاى زنان به سراغ مردان از روى شهوت مى رويد (ائنكم لتاتون الرجال شهوة من دون النساء).
در حـقـيـقـت نـخـسـت بـه عـنـوان فـاحـشـه (كـار زشـت ) از ايـن عـمـل يـاد كـرده ، سـپـس آن را روشنتر بيان مى كند تا جاى هيچ ابهامى باقى نماند، و اين يكى از فنون بلاغت براى بيان مسائل مهم است .
و بـراى ايـنـكـه روشـن سـازد انگيزه اين عمل جهالت و نادانى است مى افزايد: بلكه شما قومى جاهل و نادان هستيد (بل انتم قوم تجهلون ).
جـهـل بـه خـداونـد، و جـهـل بـه هـدف آفـريـنـش ، و نـوامـيـس خـلقـت ، و جهل به آثار شوم اين گناه ننگين ، و اگر خودتان خوب بينديشيد به اين حقيقت مى رسيد كـه ايـن عـمـل تا چه حد جاهلانه است . و ذكر اين جمله به صورت استفهاميه براى اين است كه پاسخ را از درون وجدان خود بشنوند تا مؤ ثرتر باشد.
آيه و ترجمه


فما كان جواب قومه إ لا أ ن قالوا أ خرجوا ال لوط من قريتكم إ نهم أ ناس يتطهرون (56)
فأ نجيناه و أ هله إ لا امرأ ته قدرناها من الغابرين (57)
و أ مطرنا عليهم مطرا فساء مطر المنذرين (58)
قل الحمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى ءالله خير أ ما يشركون (59)


ترجمه :

56 - آنـها پاسخى جز اين نداشتند كه به يكديگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد كه اينها افرادى پاكدامن هستند!
57 - ما او و خانواده اش را نجات داديم ، بجز همسرش كه مقدر كرديم جزء باقى ماندگان باشد.
58 - سـپـس بارانى (از سنگ ) بر آنها فرستاديم (كه همگى زير آن مدفون شدند) و چه بد است باران انذار شدگان .
59 - بگو حمد مخصوص خداست و سلام (و درود) بر بندگان برگزيده اش ، آيا خداوند بهتر است يا بتهائى را كه شريك او قرار مى دهند؟
تفسير:
آنجا كه پاكدامنى عيب بزرگى است !
در بـحـثـهـاى گـذشـتـه مـنـطـق نـيـرومـنـد پـيـامـبـر بـزرگ خـدا لوط را در مـقـابـل مـنـحـرفـان آلوده مـلاحـظـه كـرديـم كـه بـا چـه بـيـان شـيـوا و مـسـتدل آنها را از عمل ننگين همجنس گرائى باز مى دارد و به آنها نشان مى دهد كه اين كار نتيجه جهل و نادانى و بيخبرى از قانون آفرينش و از همه ارزشهاى انسانى است .
اكنون ببينيم اين قوم كثيف و آلوده در پاسخ اين گفتار منطقى لوط چه گفتند؟!.
قـرآن مـى گـويد: آنها پاسخى جز اين نداشتند كه به يكديگر گفتند: خاندان لوط را از شـهـر و ديـار خـود بـيرون كنيد، چرا كه اينها افرادى پاكند و حاضر نيستند خود را با ما هـمـاهـنـگ كـنـنـد!! (فـمـا كـان جـواب قـومـه الا ان قـالوا اخـرجـوا آل لوط من قريتكم انهم اناس ‍ يتطهرون ).
جوابى كه بيانگر انحطاط فكر و سقوط فوق العاده اخلاقى آنها بود.
آرى در مـحـيـط آلودگـان ، پـاكـى جـرم اسـت و عـيـب ! يـوسـفـهاى پاكدامن را به جرم عفت و پارسائى به زندان مى افكنند، و خاندان پيامبر بزرگ خدا لوط را به خاطر پرهيزشان از آلودگـى و نـنـگ ، تبعيد مى كنند، اما زليخاها آزادند و صاحب مقام ! و قوم لوط بايد در شهر و ديار خود آسوده بمانند!
و اين است مصداق روشن سخنى كه قرآن درباره گمراهان مى گويد كه : بر دلهاى آنها - به خاطر اعمالشان - مهر مى نهيم ، و بر چشمشان پرده مى افكنيم ،
و در گوششان سنگينى است .
ايـن احـتـمـال نـيـز در جـمـله انـاس يـتطهرون وجود دارد كه آنها به خاطر فرو رفتن در اين مـنـجلاب فساد و خو گرفتن به آلودگى ، اين سخن را از روى مسخره به خاندان لوط مى گفتند كه اينها تصور مى كنند كار ما ناپاكى است و پرهيز آنها پاكدامنى ! چه چيز عجيب و مسخره اى ؟!
و ايـن شـگـفـت آور نـيـسـت كـه حـس تـشـخـيـص انـسـان بـر اثـر خـو گـرفـتـن بـه يـك عـمـل نـنـگين دگرگون شود، داستان معروف مرد دباغى كه دائما با پوستهاى متعفن سر و كـار داشت و شامه او با آن خو گرفته بود و گذشتن او از بازار عطاران و بيهوش شدن از بـوى نـامـنـاسب عطر! و دستور آن مرد حكيم كه وى را به بازار دباغان ببريد تا به هوش آيد و از مرگ نجات يابد شنيده ايم و مثال حسى جالبى است براى اين مطلب منطقى .
در روايات آمده است كه لوط حدود سى سال آنـها را تبليغ كرد ولى جز خانواده اش (آنهم به استثناى همسرش كه با مشركان هم عقيده شد) به او ايمان نياوردند.
بـديـهـى اسـت چـنـيـن گـروهى كه اميد اصلاحشان نيست جائى در عالم حيات ندارند و بايد طـومـار زنـدگـانـيشان در هم پيچيده شود، لذا در آيه بعد مى گويد: ما لوط و خاندانش را رهـائى بـخـشيديم بجز همسرش كه مقدر كرديم جزء باقيماندگان باشد (فانجيناه و اهله الا امرأ ته قدرناها من الغابرين ).
و پس از بيرون آمدن آنها در موعد معين (در سحرگاه شبى كه شهر غرق
فـسـاد و نـنـگ بـود) پـس از آنـكـه صـبـحـگـاهـان فـرا رسـيـد بـارانى (از سنگ ) بر آنها فـرسـتـاديـم (كـه همگى زير آن مدفون شدند، و اين بعد از آن بود كه زلزله وحشتناكى سرزمين آنها را به كلى زير و رو كرد) (و امطرنا عليهم مطرا).
و چه سخت و ناگوار و بد است باران انذار شدگان (فساء مطر المنذرين ).
دربـاره قـوم لوط و سـرنوشت آنها و اثرات شوم همجنس گرائى بحثهاى مشروحى در جلد نهم تفسير نمونه صفحه 178 - 198 (ذيل آيات 77 - 83 سوره هود) داشتيم كه نياز به تكرار آن نيست .
تنها ذكر يك نكته را ضرورى مى دانيم و آن اينكه :
قـانـون خـلقـت بـراى مـا مـسـيـرى تـعـيـيـن كـرده اسـت كـه پـيـمـودنـش مـايـه تكامل و حيات ما، و مخالفتش مايه سقوط و مرگ ما است .
قـانـون خـلقـت جـاذبـه جـنـسـى را - بـه عـنـوان عـامـل بـقـاى نـسـل انـسـان و آرامـش روح او - مـيـان دو جـنـس مخالف قرار داده ، و تغيير مسير آن به سوى هـمـجـنس گرائى هم آرامش روحى را بر هم مى زند، و هم آرامش اجتماعى را، و از آنجا كه اين قوانين اجتماعى ريشه اى در فطرت دارد اين تخلف سبب ناهماهنگى در سازمان وجود انسان مى شود.
لوط پيامبر بزرگ خدا قوم منحرف را متوجه همين ريشه فطرى كرده و به آنها مى گويد آيـا بـه سـراغ كـار زشـتـى مـى رويـد بـا ايـنـكـه مـى بـيـنـيـد، ايـن جـهـل و بـيـخـبـرى از قـانـون حـيـات و جهل به مفهوم سفاهت است كه شما را به اين بيراهه كشانده .
و جـاى تـعـجب نيست كه سائر قوانين خلقت نيز درباره اين قوم دگرگون گردد، و بجاى بـارانـى از آب حـياتبخش ، بارانى از سنگ بر سر آنان فرود آيد، و سرزمين آرامشان با زلزله ها زير و رو گردد، و نه تنها نابود شوند كه آثارشان نيز محو گردد.
در آخـريـن آيـه مـورد بـحث بعد از پايان شرح حال پنج پيامبر بزرگ الهى و سرنوشت قـوم آنـهـا، روى سـخن را به پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده و بـه عـنوان يك نتيجه گيرى از گذشته ، و مقدمه اى براى طرح گفتگو با مشركان ، چنين مـى فـرمـايـد: بـگـو حـمـد و سـتـايـش مـخـصـوص خـدا اسـت (قل الحمد لله ).
ستايش مخصوص خداوندى است كه اقوام ننگينى همچون قوم لوط را نابود كرد، مبادا دامنه آلودگيهاى آنها سراسر زمين را فرا گيرد.
حمد و ستايش براى كسى است كه فاسدان مفسدى همچون قوم ثمود و فرعونيان گردنكش را به ديار عدم فرستاد تا راه و رسمشان سنت و الگوئى براى ديگران نشود.
و سرانجام حمد و ستايش از آن كسى است كه اينهمه قدرت و نعمت به بندگان با ايمانى هـمـچون داود و سليمان (عليهم السلام ) بخشيد و گمراهانى همچون قوم سبا را به وسيله آنها هدايت كرد.
سـپـس مـى افـزايـد و سـلام و درود بـر بـنـدگان برگزيده اش (و سلام على عباده الذين اصطفى ).
سلام بر موسى و صالح و لوط و سليمان و داود (عليهم السلام ) و سلام بر همه انبياء و پيروان راستينشان .
بعد مى گويد: آيا خداوندى كه اينهمه توانائى و قدرت و موهبت و نعمت دارد بهتر است يا بـتـهـائى را كـه آنـهـا شـريـك خـدا قـرار مـى دهـنـد و مطلقا مبدأ اثر نيستند؟! (آلله خير اما يشركون ).
در ايـن سـرگـذشـتـهـاى پـيـامـبـران پـيـشـيـن ديـديـم كـه بتها هرگز نتوانستند به هنگام نـزول بـلاهـا كمترين كمك به عابدان خود كنند، در حالى كه خداوند مؤ منان را در هيچيك از اين مشكلات تنها نگذارد، و لطف بى پايانش به يارى آنها آمد.
آيه و ترجمه


أ مـن خـلق السـمـوات و الا رض و أ نـزل لكم من السماء ماء فأ نبتنا به حدائق ذات بهجة ما كان لكم أ ن تنبتوا شجرها ءاله مع الله بل هم قوم يعدلون (60)
أ مـن جـعـل الا رض قـرارا و جـعـل خـلالهـا أ نـهـارا و جـعـل لهـا رواسـى و جـعـل بـيـن البـحـريـن حـاجـزا ءاله مـع الله بل أ كثرهم لا يعلمون (61)
أ مـن يـجيب المضطر إ ذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الا رض ءاله مع الله قليلا ما تذكرون (62)
أ مـن يـهـديـكـم فـى ظـلمـات البـر و البـحـر و مـن يرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته ءاله مع الله تعالى الله عما يشركون (63)
أ من يبدؤ ا الخلق ثم يعيده و من يرزقكم من السماء و الا رض ءاله مع الله قل هاتوا برهانكم إ ن كنتم صادقين (64)


ترجمه :

60 - آيـا بـتـهـائى كـه معبود شما هستند بهترند يا كسى كه آسمان و زمين را آفريده ؟، و بـراى شما از آسمان آبى فرستاد كه با آن باغهائى زيبا و سرور انگيز رويانديم ، و شـمـا قـدرت نـداشـتـيـد درخـتـان آنـرا بـرويـانـيد، آيا معبود ديگرى با خداست ؟ نه ، آنها گروهى هستند كه (از روى نادانى ) مخلوقات خدا را در رديف او قرار مى دهند.
61 - يا كسى كه زمين را مستقر و آرام قرار داد، و در ميان آن نهرهائى روان ساخت ، و براى زمين كوههاى ثابت و پا بر جا ايجاد كرد، و ميان دو دريا مانعى قرار داد (تا با هم مخلوط نشوند، با اين حال ) آيا معبودى با خدا است ؟، نه بلكه اكثر آنها نمى دانند (و جاهلند).
62 - يـا كسى كه دعاى مضطر را اجابت مى كند و گرفتارى را برطرف مى سازد، و شما را خلفاى زمين قرار مى دهد، آيا معبودى با خداست ؟ كمتر متذكر مى شويد!
63 - يـا كـسى كه شما را در تاريكيهاى صحرا و دريا هدايت مى كند، و كسى كه بادها را بشارت دهندگان پيش از نزول رحمتش ‍ مى فرستد، آيا معبودى با خداست ؟ خداوند برتر است از اينكه شريك براى او قرار دهند.
64 - يـا كسى كه آفرينش را آغاز كرد، و سپس آنرا تجديد مى كند، و كسى كه شما را از آسـمـان و زمـين روزى مى دهد، آيا معبودى با خداست ؟ بگو دليلتانرا بياوريد اگر راست مى گوئيد.
تفسير:
با اينهمه دليل باز مشرك مى شويد؟
در آخـريـن آيه بحث گذشته - بعد از ذكر بخشهاى تكان دهنده اى از زندگى پنج پيامبر بزرگ -كوتاه و پر معنائى مطرح شد كه آيا خداوند با اينهمه
قدرت و توانائى بهتر است يا بتهاى بى ارزشى كه آنها ساخته اند.
در آيـات مـورد بحث به شرح آن پرداخته و ضمن پنج آيه كه با پنج حساب شده شروع مـى شـود مـشـركـان را تـحـت بـازپـرسـى و مـحـاكـمـه قـرار مـى دهـد، و روشـنـتـريـن دلائل توحيد را در پنج آيه ضمن اشاره به دوازده نمونه از مواهب بزرگ خداوند بيان مى كند.
نـخـسـت بـه خـلقـت آسـمـانها و زمين و نزول باران و بركات ناشى از آن پرداخته چنين مى گـويـد: آيـا بتهائى كه معبود شما هستند بهترند يا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده و بـراى شـمـا از آسمان آبى فرستاد كه با آن باغهاى زيبا و سرور انگيز رويانديم (امن خلق السموات و الارض و انزل لكم من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات بهجة ).
حـدائق جـمـع حـديـقـه بـه طـورى كه بسيارى از مفسران گفته اند به معنى باغى است كه اطـراف آن ديـوار كـشـيـده بـاشند و از هر نظر محفوظ باشد، همچون حدقه چشم كه در ميان پـلكـهـا مـحـصـور شـده اسـت و راغـب در مـفـردات مـى گـويـد: حـديـقـه در اصل به زمينى مى گويند كه آب در آن جمع شده است ، همچون حدقه چشم كه هميشه آب در آن قرار دارد.
از مجموع اين دو سخن مى توان چنين نتيجه گرفت كه حديقه باغى است كه هم ديوار دارد و هم آب كافى .
بهجة (بر وزن لهجه ) به معنى زيبائى رنگ و حسن ظاهر است كه
بينندگان را غرق سرور مى كند.
و در پايان آيه روى سخن را به بندگان كرده مى گويد: شما قدرت نداشتيد كه درختان اين باغهاى زيبا را برويانيد (ما كان لكم ان تنبتوا شجرها).
كـار شـمـا تـنـهـا بـذر افـشـانـى و آبـيـارى اسـت ، امـا كـسـى كـه حـيـات را در دل ايـن بـذر آفريده ، و به نور آفتاب و قطرات حياتبخش باران و ذرات خاك فرمان مى دهد كه اين دانه را برويانيد، تنها خدا است .
ايـنـهـا حقائقى است كه هيچكس نمى تواند منكر آن شود، و يا آن را به غير خدا نسبت دهد، او اسـت كـه آفـريـنـنـده آسـمـانـهـا و زمـيـن اسـت ، و او اسـت كـه نـازل كـنـنـده بـاران اسـت ، او مـبـداء ايـنـهـمـه زيـبـائى و حـسـن و جمال در عالم حيات است .
حـتى دقت در رنگ آميزى يك گل زيبا و برگهاى لطيف و منظمى كه در درون يكديگر اطراف هسته مركزى گل حلقه زده اند، و آواى حيات سرداده اند كافى است كه انسان را به عظمت و قـدرت و حـكـمـت آفريدگار آن آشنا سازد، اينها است كه قلب انسان را تكان مى دهد و به سوى او مى خواند.
بـه تـعـبـيـر ديـگـر: توحيد در خلقت (توحيد خالق ) و توحيد در ربوبيت (توحيد تدبير كننده اين جهان ) پايه اى براى توحيد معبود شمرده شده است .
و لذا در پايان آيه مى گويد: آيا معبود ديگرى با خدا است (اءاله مع الله ).
ولى آنـهـا گـروهـى نـادان هـسـتـنـد كـه از پـروردگـار عـدول كـرده و غـيـر او را كـه هـيـچـگـونـه قـدرتـى نـدارد شـريـك او قـرار مـى دهـنـد (بل هم قوم يعدلون ).
در دومين سؤ ال به بحث از موهبت آرامش و ثبات زمين و قرارگاه انسان در اين جهان پرداخته مـى گويد: آيا معبودهاى ساختگى آنها بهتر است يا كسى كه زمين را مستقر و آرام قرار داد، و در مـيـان آن ، نـهـرهـاى آب جارى ، روان ساخت ، و براى زمين ، كوههاى ثابت و پا بر جا ايـجـاد كـرد؟! (تـا هـمـچـون زرهـى قـشـر زمـيـن را از لرزش نـگـاه دارنـد) (امـن جعل الارض قرارا و جعل خلالها انهارا و جعل لها رواسى ).
و نـيـز مـيـان دو دريـا (از آب شـيـريـن و شـور) مـانـعى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (و جعل بين البحرين حاجزا).
بـه ايـن تـرتـيب ، چهار نعمت بزرگ در اين آيه آمده است كه سه قسمت از آن سخن از آرامش مى گويد:
آرامش خود زمين كه در عين حركت سريع به دور خودش و به دور آفتاب و حركت در مجموعه مـنـظـومـه شـمـسـى ، آنچنان يكنواخت و آرام است كه ساكنانش به هيچوجه آن را احساس نمى كنند، گوئى در يكجا ميخكوب شده و ثابت ايستاده است و كمترين حركتى ندارد.
و ديـگـر وجـود كوهها - كه سابقا گفتيم دور تا دور زمين را فرا گرفته اند و ريشه هاى آنها به هم پيوسته و زره نيرومندى را تشكيل داده است ، و در برابر فشارهاى داخلى زمين و حركات جزر و مد خارجى كه بر اثر جاذبه ماه پيدا مى شود
مقاومت مى كند، و هم مانعى است براى طوفانهاى عظيم كه آرامش زمين را بر هم مى زنند.
و ديـگـر حـجـاب و حايل طبيعى است كه ميان بخشهائى از آب شيرين و آب شور اقيانوسها قـرار داده ، ايـن حـجـاب نـامـرئى چـيـزى جـز تفاوت درجه غلظت آب شور و شيرين ، و به اصـطـلاح تفاوت وزن مخصوص آنها نيست كه سبب مى شود كه آب نهرهاى عظيمى كه به دريـا مـى ريـزنـد تـا مـدت زيـادى ، در آب شـور حـل نـشـونـد و در نـتـيـجـه جـزر و مـد دريـا آنـهـا را بـر بـخـش عـظـيـمـى از سـواحـل آمـاده كـشـت و زرع مـسـلط مى سازد، و آنها را آبيارى مى كند، كه شرح اين سخن را ذيل آيه 53 سوره فرقان در همين جلد آورده ايم .
و در عـيـن حال در لابلاى بخشهاى مختلف زمين ، نهرهائى از آب كه مايه حيات و زندگى و سـرچـشـمـه طراوت و خرمى ، و مزارع آباد و باغهاى پر ثمر است ، قرار داده ، بخشى از منابع اين آبها در كوهها است ، و بخشى در لابلاى قشرهاى زمين .
آيـا ايـن نـظـام مـى تـوانـد مـولود تـصـادف كـور و كـر و مـبـدئى فـاقـد عقل و حكمت باشد؟
آيا بتها نقشى در اين نظام بديع و شگفت انگيز دارند؟!
حتى بت پرستان چنين ادعائى نمى كنند.
لذا در پـايـان آيـه بـار ديـگـر اين سؤ ال را تكرار مى كند كه آيا معبودى با الله هست ؟ (اءالله مع الله ).
نه بلكه اكثر آنها نادانند و بيخبر (بل اكثرهم لا يعلمون ).
در سـومـيـن سـؤ ال ، از ايـن سؤ الات پنجگانه كه مجموعه اى از يك بازپرسى و محاكمه مـعـنـوى را تـشـكـيل مى دهد، سخن از حل مشكلات ، و شكستن بن بستها و اجابت دعاها است ، مى گويد:
آيـا مـعـبـودهاى بى ارزش شما بهترند يا كسى كه دعاى مضطر و درمانده را به اجابت مى رسـانـد و گـرفـتـارى و بـلا را بـر طـرف مـى كـنـد؟! (امـن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء).
آرى در آن هـنـگـام كـه تـمـام درهـاى عـالم اسـبـاب بـه روى انسان بسته مى شود كارد به اسـتـخـوانـش مـى رسـد، و از هـر نظر درمانده و مضطر مى گردد، تنها كسى كه مى تواند قـفـل مـشـكـلات را بـگـشـايـد، و بن بستها را بر طرف سازد، و نور اميد در دلها بپاشد، و درهاى رحمت به روى انسانها درمانده بگشايد، تنها ذات پاك او است و نه غير او.
از آنـجـا كـه ايـن واقـعـيـت بـه عنوان يك احساس فطرى در درون جان همه انسانها است ، بت پرستان نيز به هنگامى كه در ميان امواج خروشان دريا گرفتار مى شوند تمام معبودهاى خود را فراموش كرده ، دست به دامن لطف الله مى زنند همانگونه كه قرآن مى گويد: فاذا ركبوا فى الفلك دعوا الله مخلصين له الدين : هنگامى كه سوار كشتى مى شوند خدا را مى خوانند در حالى كه پرستش را مخصوص او مى دانند (عنكبوت - 65)
سپس مى افزايد:
نـه تـنها مشكلات و ناراحتيها را بر طرف مى سازد بلكه شما را خلفاى زمين قرار مى دهد (و يجعلكم خلفاء الارض ).
آيا با اينهمه معبودى با خدا است ؟ (ءاله مع الله ).
ولى شما كمتر متذكر مى شويد و از اين دلائل روشن پند و اندرز نمى گيريد
(قليلا ما تذكرون ).
پـيـرامـون مـفهوم مضطر و مساله استجابت دعا و شرائط آن بحثهائى است كه در نكته ها در پايان همين آيات خواهد آمد.
منظور از خلفاء الارض ممكن است به معنى ساكنان زمين و صاحبان آن باشد، چرا كه خدا با آنـهـمه نعمت و اسباب رفاه و آسايش و آرامش كه در زمين قرار داده انسان را حكمران اين كره خاكى ساخته ، و او را براى سلطه بر آن آماده كرده است .
مخصوصا هنگامى كه انسان در اضطرار فرو مى رود و به درگاه خدا رو مى آورد و او به لطـفـش بلاها و موانع را بر طرف مى سازد، پايه هاى اين خلافت مستحكمتر مى شود (و از اينجا رابطه ميان اين دو بخش از آيه روشن مى گردد).
و نيز ممكن است اشاره به اين باشد كه خدا ناموس حيات را چنين قرار داده كه دائما اقوامى مـى آيـنـد و جـانـشـيـن اقوام ديگر مى شوند كه اگر اين تناوب نبود تكاملى صورت نمى گرفت .
در چـهـارمـين سؤ ال مساله هدايت را مطرح كرده مى گويد: آيا اين بتها بهترند يا كسى كه شـمـا را در تاريكيهاى صحرا و دريا (بوسيله ستارگان ) هدايت مى كند؟ (امن يهديكم فى ظلمات البر و البحر).
و كـسـى كـه بـادهـا را بـه عـنـوان بـشـارت دهـنـدگـان پـيـش از نزول رحمتش مى فرستد (و من يرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته ).
بادهائى كه بيانگر نزول بارانند و همانند پيك مخصوص بشارت ، پيشاپيش
آن حـركـت مـى كـنـنـد، در حـقـيـقـت كـار آنـهـا نـيـز هـدايـت مـردم اسـت بـه نزول باران .
تـعـبـيـر بـشـرا (بـشارت دهندگان ) در مورد بادها و تعبير به رحمت در مورد باران هر دو جـالب اسـت ، چـرا كـه بـادهـا هـسـتند كه رطوبت هوا و قطعات ابر را از صفحه اقيانوسها بـرداشته و بر دوش خود حمل مى كنند و به نقاط خشك و تشنه مى برند و از قدوم باران خبر مى دهند.
هـمـچـنـيـن بـاران اسـت كـه نـغـمـه حـيـات را در سـراسـر كـره خـاك سـر مـى دهـد و هـر جـا نازل شود خير و رحمت و بركت و زندگى مى آفريند.
(شـرح بـيـشـتـر دربـاره نـقـش بـادهـا در نـزول بـاران در سـوره اعـراف ذيل آيه 57 جلد ششم تفسير نمونه صفحه 214 آمده است ).
و در پايان آيه ، بار ديگر، مشركان را مخاطب ساخته مى گويد: آيا معبود ديگرى با خدا است ؟! (ءاله مع الله )
سـپـس بـى آنـكه منتظر جواب آنها باشد اضافه مى كند: خداوند برتر و بالاتر است از آنچه براى او شريك قرار مى دهند (تعالى الله عما يشركون ).
در آخرين آيه مورد بحث پنجمين سؤ ال را كه در مورد مبدء و معاد است به اين صورت مطرح مـى كـنـد: آيـا مـعبودان شما بهترند يا كسى كه آفرينش را آغاز كرد و سپس آن را اعاده مى كند؟! (امن يبدء الخلق ثم يعيده ).
و كسى كه در ميان اين آغاز و انجام ، شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد (و من يرزقكم من السماء و الارض ).
آيا با اين حال باز هم معتقديد كه معبودى با خدا است ؟ (ءاله مع الله ).
بـه آنـهـا بـگـو اگـر چـنـيـن اعـتـقـادى داريـد دليـلتان را بياوريد اگر راست مى گوئيد (قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين ).
در واقـع آيـات گـذشـتـه هـمـه سـخن از مبدء و نشانه هاى عظمت خدا در عالم هستى و مواهب و نـعـمـتـهـاى او مـى گـفت ، ولى در آخرين آيه ، بحث را از يك گذرگاه ظريف به مساله معاد مـنـتـقـل مـى كـنـد، چـرا كـه آغـاز آفـريـنـش خـود دليـلى بر انجام آن است و قدرت بر خلقت دليل روشنى بر معاد محسوب مى شود.
و از اينجا پاسخ سؤ الى كه بسيارى از مفسران مطرح كرده اند معلوم مى شود و آن اينكه مـشـركـان كـه مـخـاطـب ايـن آيـات هستند غالبا عقيده به معاد (معاد جسمانى ) نداشتند با اين حال چگونه ممكن است از آنها سؤ ال كنيم و اقرار بخواهيم ؟
پـاسـخ اينكه اين سؤ ال ، توأ م با دليلى است كه طرف را وادار به اقرار مى كند زيرا همين كه معترف باشند كه آغاز آفرينش از او است ، و اينهمه روزيها و مواهب از ناحيه او مى باشد، كافى است كه قبول كنند امكان بازگشت مجدد به زندگى در قيامت موجود است .
ضـمـنـا مـنـظـور از رزق آسمان ، باران و نور آفتاب و مانند آن است ، و منظور از رزق زمين گـيـاهـان و مـواد غـذائى مـختلفى است كه مستقيما از زمين مى رويد يا به طور غير مستقيم از زمـيـن نـشـات مـى گيرد همچون دامها همچنين معادن و مواد گوناگونى كه انسان در زندگى خود از آن بهره مى گيرد.
نكته ها:
1 - مضطرى كه دعاى او به اجابت مى رسد كيست ؟
گـر چـه خـداوند دعاى همه را - هر گاه شرائطش جمع باشد - اجابت مى كند ولى در آيات فـوق مـخـصـوصـا روى عـنـوان مـضـطـر تـكـيـه شـده اسـت ، بـه ايـن دليل كه يكى از شرائط اجابت دعا آن است كه انسان چشم از عالم اسباب بكلى برگيرد
و تـمـام قـلب و روحـش را در اخـتـيـار خـدا قـرار دهـد، هـمـه چـيـز را از آن او بـدانـد و حـل هـر مـشـكـلى را بـه دسـت او بـبـيـنـد، و ايـن درك و ديـد در حال اضطرار دست مى دهد.
درسـت اسـت كه عالم ، عالم اسباب است ، و مؤ من نهايت تلاش و كوشش خود را در اين زمينه به كار مى گيرد ولى هرگز در جهان اسباب گم نمى شود، همه را از بركت ذات پاك او مـى بـيـند ديده اى نافذ و سبب سوراخ كن دارد كه اسباب را از بيخ و بن بر مى كند و در پشت حجاب اسباب ذات مسبب الاسباب را مى بيند و همه چيز را از او مى خواهد.
آرى اگر انسان به اين مرحله برسد مهمترين شرط اجابت دعا را فراهم ساخته است .
جـالب ايـنكه در بعضى از روايات اين آيه تفسير به قيام حضرت مهدى - صلوات الله و سلامه عليه - شده .
در روايتى از امام باقر مى خوانيم كه فرمود: و الله لكانى انظر الى القائم و قد اسند ظهره الى الحجر ثم ينشد الله حقه ... قال هو و الله المضطر فى كتاب الله فى قوله : امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض :
به خدا سوگند گويا من مهدى (عليه السلام ) را مى بينم كه پشت به حجر الاسود زده و خدا را به حق خود مى خواند ... سپس ‍ فرمود: به خدا سوگند مضطر در كتاب الله در آيه امن يجيب المضطر ... او است .
در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) چـنـيـن آمـده : نـزلت فـى القـائم مـن آل مـحـمد عليهم السلام هو و الله المضطر اذا صلى فى المقام ركعتين و دعا الى الله عز و جل فاجابه و يكشف السوء و يجعله خليفة فى الارض :
ايـن آيـه در مـورد مـهـدى از آل مـحـمـد (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـازل شـده ، به خدا سوگند مضطر او است ، هنگامى كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز بجا مـى آورد و دسـت بـه درگاه خداوند متعال بر مى دارد دعاى او را اجابت مى كند، ناراحتيها را بر طرف مى سازد، و او را خليفه روى زمين قرار مى دهد.
بـدون شـك مـنـظـور از ايـن تـفسير - همانگونه كه نظائر آن را فراوان ديده ايم - منحصر سـاخـتن مفهوم آيه به وجود مبارك مهدى (عليه السلام ) نيست ، بلكه آيه مفهوم گسترده اى دارد كه يكى از مصداقهاى روشن آن وجود مهدى (عليه السلام ) است كه در آن زمان كه همه جا را فساد گرفته باشد، درها بسته شده ، كارد به استخوان رسيده بشريت در بن بست سختى قرار گرفته ، و حالت اضطرار در كل عالم نمايان است در آن هنگام در مقدس ترين نـقـطه روى زمين دست به دعا بر مى دارد و تقاضاى كشف سوء مى كند و خداوند اين دعا را سـرآغـاز انـقـلاب مـقـدس جهانى او قرار مى دهد و به مصداق و يجعلكم خلفاء الارض او و يارانش را خلفاى روى زمين مى كند.
دربـاره اهـمـيـت دعـا و شـرائط اجابت آن و اينكه چرا گاهى بعضى از دعاها به اجابت نمى رسد به طور مشروح در جلد اول ذيل آيه 186 سوره بقره بحث كرده ايم .
2 - همه جا دعوت به استدلال منطقى
كـرارا در آيـات قـرآن مـى خـوانـيـم كـه از مـخـالفـان مـطـالبـه دليـل مـى شـود، مـخـصـوصـا جـمـله هـاتـوا بـرهـانـكـم : دليـل خـود را بـيـاوريـد در چـهـار مورد از قرآن مجيد آمده است (بقره - 111 و انبياء - 24 و نمل - 64 و قصص - 75) و در موارد ديگرى
نيز روى كلمه برهان مخصوصا تكيه شده است (برهان به معنى محكمترين دليلى است كه همواره با صدق همراه است ).
ايـن منطق برهان طلبى اسلام حكايت از محتواى قوى و غنى آن مى كند چرا كه سعى دارد با مـخـالفـان خـود نـيـز بـرخـورد مـنطقى داشته باشد، چگونه ممكن است از ديگران مطالبه بـرهـان كـنـد و خـود نـسـبـت به آن بى اعتنا باشد؟ آيات قرآن مجيد مملو است از استدلالات مـنـطـقـى و بـراهـيـن عـلمـى در سـطـوح مـخـتـلف بـراى مسائل گوناگون .
اين درست بر خلاف چيزى است كه مسيحيت تحريف يافته امروز روى آن تكيه مى كند و مذهب را تـنـهـا كـار دل مـى دانـد، و عـقـل را از آن بـيگانه معرفى مى كند، و حتى تضادهاى عقلى (هـمـچـون تـوحـيـد در تـثـليـث ) را در مـذهـب مـى پـذيـرد و بـه هـمـيـن دليـل انـواع خـرافـات را اجـازه ورود بـه مـذهـب مـى دهـد، در حـالى كـه اگـر مـذهـب از عـقـل و اسـتـدلال جـدا شـود هـيـچ دليـلى بر حقانيت آن وجود نخواهد داشت و آن مذهب و ضد آن يكسان خواهد بود.
عـظـمـت ايـن بـرنـامـه اسـلامـى (تـكـيـه بـر بـرهـان و دعـوت مـخـالفـان بـه اسـتـدلال منطقى ) هنگامى آشكارتر مى شود كه توجه كنيم اسلام از محيطى آشكار شد كه بـيـشـتـريـن مـحـتـواى فـكـرى مـحـيـط را خـرافـات بـى پـايـه و مسائل غير منطقى تشكيل مى داد.
3 - جمع بندى و مرورى بر آيات گذشته
در آيـاتـى كـه گـذشـت قـرآن بـراى اثـبات توحيد معبود روى توحيد خالق و توحيد رب (توحيد آفرينش و توحيد تدبير) تكيه داشت و از دوازده نشانه بزرگ خدا در عالم هستى سخن مى گفت (آسمان و زمين ، نزول باران ، آثار حياتى
آن ، آرامـش قـرارگـاه انـسـان ، نـهـرهـاى آب جـارى ، كـوهـهـاى عـظـيـم و پـا بـر جـا حايل و مانع در ميان آب شور و شيرين ، اجابت دعوت بندگان هدايت آنها در تاريكى بر و بـحر، بادهاى پيام آور از نزول باران تجديد حيات موجودات ، و روزى دادن به انسان از آسمان و زمين ).
ايـن مـواهـب دوازده گـانـه در طـى پـنـج آيـه و تـحـت پـنـج سـؤ ال بـيـان شـد كـه بـه تـرتـيـب مـسـائل پـنـجـگـانـه زير را بيان مى كرد: خلقت ، آرامش ، حل مشكلات ، هدايت ، و بازگشت به حيات مجدد.
و در ذيل هر يك از اين سؤ الهاى پنجگانه اين جمله تكرار مى شد (اءاله مع الله ).
آيا معبودى با خدا وجود دارد؟
و بـه دنـبـال ايـن سـؤ ال در آيـه اول اشـاره بـه انـحـراف آنـهـا از حـق و در آيـه دوم جهل آنها، و در آيه سوم عدم انديشه كردن آنان ، و در آيه چهارم انحطاط فكرى آنها، و در آيـه پـنـجـم مـطـالبـه استدلال از آنها آمده است كه رويهمرفته مجموعه جامع و منسجمى را ارائه مى كند.
آيه و ترجمه


قل لا يعلم من فى السموات و الا رض الغيب إ لا الله و ما يشعرون أ يان يبعثون (65)
بـل ادارك عـلمـهـم فـى الاخـرة بـل هـم فـى شـك مـنـهـا بل هم منها عمون (66)
و قال الذين كفروا ءاذا كنا ترابا و ءاباؤ نا ائنا لمخرجون (67)
لقد وعدنا هذا نحن و ءاباؤ نا من قبل إ ن هذا إ لا اساطير الا ولين (68)


ترجمه :

65 - بـگـو كسانى كه در آسمان و زمين هستند از غيب آگاهى ندارند جز خداو نمى دانند كى برانگيخته مى شوند.
66 - ايـن مـشـركـان اطـلاع صـحـيـحـى دربـاره آخـرت نـدارنـد، بـلكـه در اصل آن شك دارند، بلكه نابينا و اعمى هستند.
67 - كـافـران گـفـتـنـد: آيـا هـنـگـامـى كـه مـا و پـدرانـمـان خـاك شـديـم بـاز هـم از دل خاك بيرون مى آئيم .
68 - ايـن وعـده اى اسـت كـه بـه مـا و پـدرانـمـان از پـيـش داده شده اينها همان افسانه هاى خرافى پيشينيان است .
تفسير:
از آنـجـا كـه در آخـرين آيات بحث گذشته سخن از قيامت و رستاخيز به ميان آمد آيات مورد بـحـث ايـن مـساله را از جوانب مختلف مورد بررسى قرار مى دهد. نخست به پاسخ سؤ الى مـى پـردازد كـه مـشـركـان بارها آن را مطرح كرده بودند و مى گفتند قيامت كى بر پا مى شود؟
مـى فـرمـايد: هيچ كس از كسانى كه در آسمان و زمين هستند از غيب آگاه نيستند، و نمى دانند كـى بـرانـگـيـخـتـه مـى شـونـد (قـل لا يـعـلم مـن فى السموات و الارض الغيب الا الله و ما يشعرون ايان يبعثون ).
بـدون شـك آگـاهـى از غـيـب - و از جـمـله تـاريـخ وقـوع قيامت - مخصوص خدا است ولى اين مـنـافـات بـا آن نـدارد كـه خـداونـد بـخشى از علم غيب را در اختيار هر كس بخواهد بگذارد، چـنـانـكـه در آيـه 26 و 27 سوره جن مى خوانيم : عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتـضى من رسول : عالم به غيب او است و هيچكس را از غيب خود آگاه نمى كند مگر رسولى كه مورد رضايت او است و براى نبوت برگزيده است .
و بـه تـعـبـير ديگر علم غيب بالذات و استقلالا و به صورت نامحدود مخصوص خدا است و ديـگـران آنـچـه مـى دانـنـد از نـاحـيـه او اسـت ولى بـه هـر حال مساله تاريخ وقوع قيامت از اين امر هم مستثنى است و هيچكس بر آن آگاه نيست .
سـپـس دربـاره عـدم آگاهى مشركان از قيامت و شك و ترديد و بيخبريشان مى فرمايد: آنها اطـلاع صـحـيـحـى از عـالم پـس از مـرگ نـدارنـد بـلكـه در اصـل آن در شـكـنـد، بـلكـه نـابـيـنـا و اعـمـى هـسـتـنـد! (بـل ادارك عـلمـهـم فـى الاخـرة بل هم
فى شك منها بل هم منها عمون ).
ادارك در اصـل تـدارك بـوده كـه بـه معنى پشت سر هم قرار گرفتن است بنابراين مفهوم جـمـله ادارك عـلمـهم فى الاخرة اين است كه آنها تمام معلومات خود را در مورد آخرت به كار گـرفـتـنـد امـا بـه جـائى نـرسيدند، لذا بعد از آن مى فرمايد: آنها از آن در شكند بلكه نـابـيـنـا هـسـتند چرا كه نشانه هاى آخرت در زندگى همين دنيا نمايان است : بازگشت زمين مـرده بـه حـيـات در فـصـل بـهـار، بـارور شـدن درخـتـانـى كـه در فـصـل زمـسـتـان از كـار افـتـاده بـود و مـشـاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرينش ، همگى دليـل بـر امكان زندگى پس از مرگ است ، اما آنها همچون نابينايان از كنار اين صحنه ها مى گذرند.
البـتـه تـفـسـيـرهـاى ديـگرى براى جمله بالا ذكر كرده اند از جمله اينكه : منظور از ادارك عـلمـهم فى الاخرة اين است كه اسباب به دست آوردن علم درباره آخرت فراوان است و پشت سر يكديگر قرار گرفته اما آنها چشم باز ندارند كه ببينند.
بـعـضى نيز گفته اند منظور اين است كه آنها در جهان ديگر كه پرده ها كنار مى رود به حد كافى از حقايق با خبر مى شوند.
ولى از ميان اين سه تفسير، تفسير اول با جمله هاى ديگر آيه و با بحثهائى كه در آيات بعد مى آيد هماهنگ تر است .
به اين ترتيب براى جهل منكران آخرت سه مرحله ذكر شده :
نـخـست اينكه انكار و ايراد آنها به خاطر آن است كه از خصوصيات آخرت بيخبرند و چون نديدند حقيقت ره افسانه مى زنند.
ديـگـر ايـنـكـه آنـهـا در اصـل وجـود آخرت شك دارند واز زمان تحقق آن از اين شك ريشه مى گيرد.
و ديـگـر ايـنـكـه ايـن جـهـل و شـك آنـهـا نـه بـه خـاطـر ايـنـسـت كـه دليل كافى بر آخرت
در اختيار ندارند، بلكه دلائل بسيار است اما آنها چشم بر هم نهاده نمى بينند.
آيه بعد منطق منكران رستاخيز را در يك جمله بيان مى كند: كافران گفتند آيا هنگامى كه ما و پـدرانـمـان خـاك شـديـم بـاز هـم از دل خـاك بـيـرون فـرسـتـاده خـواهـيـم شـد؟ (و قال الذين كفروا أ اذا كنا ترابا و آبائنا ائنا لمخرجون ).
آنها به همين اندازه قناعت كردند كه اين مساله بعيدى است كه انسان خاك شود و دوباره به زنـدگـى برگردد، در حالى كه روز اول خاك بودند و از خاك برخاستند، چه مانعى دارد كه باز به خاك برگردند و سپس حيات جديدى پيدا كنند.
جالب اينكه در هشت مورد از قرآن به همين گونه تعبير برخورد مى كنيم كه آنها به مجرد استبعاد راه انكار را در مورد قيامت پوئيده اند.
سپس آنها مى افزايند: اين وعده بى پايه اى است كه به ما و پدرانمان از پيش داده شده و هـرگـز اثـرى از آن نـمـايـان نـبـوده و نـيـسـت (لقـد وعـدنـا هـذا و آبـائنـا مـن قبل ).
اينها همان افسانه هاى پيشينيان است ، اينها اوهام و خرافاتى بيش نيست (ان هذا الا اساطير الاولين ).
بـنابراين نخست از استبعاد شروع مى كردند و بعد آنرا پايه انكار مطلق قرار مى دادند، گـوئى انـتـظـار داشـتند رستاخيز به زودى متحقق شود و چون در عمر خود شاهد و ناظر آن نبودند آنرا نفى مى كردند.
به هر حال اين تعبيرات همگى نشانه غرور و غفلت آنهاست .
ضـمـنـا آنها با اين تعبير مى خواستند سخن پيامبر را در مورد قيامت تحقير كنند و بگويند اين از وعده هاى كهنه و بى اساسى است كه ديگران هم به نياكان ما داده اند و مطلب تازه اى به نظر نمى رسد كه قابل بررسى و مطالعه باشد.
آيه و ترجمه


قل سيروا فى الا رض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين (69)
و لا تحزن عليهم و لا تكن فى ضيق مما يمكرون (70)
و يقولون متى هذا الوعد إ ن كنتم صادقين (71)
قل عسى أ ن يكون ردف لكم بعض الذى تستعجلون (72)
و إ ن ربك لذو فضل على الناس و لكن أ كثرهم لا يشكرون (73)
و إ ن ربك ليعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون (74)
و ما من غائبة فى السماء و الا رض إ لا فى كتاب مبين (75)


ترجمه :

69 - بگو در روى زمين سير كنيد، ببينيد عاقبت كار مجرمان به كجا رسيد؟
70 - از تـكـذيـب و انـكـار آنـهـا غـمـگـيـن مباش ، و اينهمه غصه آنها را مخور، و سينه ات از توطئه آنها تنگ نشود.
71 - مـى گـويـنـد ايـن وعده (عذاب را كه به ما مى دهى ) اگر راست مى گوئيد كى خواهد آمد؟
72 - بگو شايد پاره اى از آنچه را عجله مى كنيد نزديك و در كنار شما باشد!
73 - پروردگار تو نسبت به مردم فضل و رحمت دارد ولى اكثر آنها شكرگزار نيستند.
74 - و پـروردگـارت آنـچـه را در سينه هاشان پنهان مى دارند و آنچه را آشكار مى كنند بخوبى مى داند.
75 - و هـيـچ موجودى پنهان در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتاب مبين (در لوح محفوظ و علم بى پايان پروردگار) ثبت است .
تفسير:
از توطئه هاى آنها نگران نباش
در آيـات گـذشـتـه سخن از انكار معاد از سوى كفار متعصب بود كه با سخريه و استهزاء رستاخيز را تكذيب مى كردند.
از آنـجـا كـه بـحـث مـنـطـقـى بـا چـنـيـن قـوم لجـوجـى بـيـهـوده بـوده اسـت ، بـعـلاوه دلائل فـراوانـى بـراى مـعـاد در آيات ديگر قرآن اقامه شده ، دلائلى كه حتى در زندگى روزمـره در جـهـان گياهان ، در عالم جنين و مانند آن مشاهده مى شود، لذا در آيات مورد بحث ، بـجـاى ايـنـكـه دليـلى بـراى آنها ذكر كند آنها را به مجازاتهاى الهى كه در پيش دارند تهديد و انذار مى كند.
روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى گويد: بگو در روى زمين سـيـر كـنيد و آثار گذشتگان را ببينيد، و بنگريد عاقبت كار مجرمان و گنهكاران به كجا رسيد؟ (قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين ).
شـمـا مـى گـوئيـد ايـن وعـده هـا به نياكان ما نيز داده شد و آنها نيز به آن اعتنا نكردند و ضـررى هم نديدند، اما اگر كمى در جهان سير كنيد و آثار اين گذشتگان مجرم و گنهكار و مـنـكر توحيد و معاد را كه مخصوصا در اطراف همين سرزمين حجاز شما قرار دارد بنگريد مى دانيد مطلب چنين نيست .
نوبت شما هم مى رسد، عجله نكنيد، شما هم اگر مسير خود را اصلاح
نكنيد به همان سرنوشت شوم گرفتار خواهيد شد.
قـرآن مـجـيـد كرارا مردم را به سير در ارض و مشاهده آثار گذشتگان ، سرزمينهاى ويران شـده اقـوامى كه به عذاب گرفتار شده اند، كاخهاى در هم شكسته شاهان ، قبرهاى در هم ريـخـته و استخوانهاى پوسيده مستكبران ، اموال و ثروتهاى بى صاحب مانده ثروتمندان مغرور، دعوت كرده است مخصوصا تصريح مى كند كه مطالعه اين آثار كه تاريخ زنده و گويا و ملموس پيشينيان است دلها را بيدار و چشمها را بينا مى كند و به راستى چنين است ، گـاهـى مـشـاهـده يـكـى از ايـن آثـار آنـچـنـان طـوفـانـى در دل و جان انسان بر پا مى كند كه مطالعه چندين كتاب تاريخ قطور چنان اثرى ندارد.
و مـا در ايـن زمـيـنـه بـطـور مـشـروح ذيـل آيـه 137 سـوره آل عمران (جلد سوم صفحه 102 به بعد) بحث كرده ايم .
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در اين آيه بجاى مكذبين (تكذيب كنندگان معاد) مجرمين گفته شده ، اشـاره بـه ايـنـكـه تـكـذيـب آنـهـا بـه خـاطر آن نبود كه در تحقيق و بررسى اشتباه كرده باشند، بلكه سرچشمه آن لجاجت و عناد و آلوده شدن به انواع جرمها بود.
و از آنجا كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از انكار و مخالفت آنها رنج مى بـرد و بـه راستى دلش براى آنها مى سوخت و عاشق هدايت و بيدارى آنها بود و از سوى ديـگـر، هـمـواره با توطئه هاى آنها مواجه بود آيه بعد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سـلّم ) را دلدارى داده مـى گـويـد: از تـكـذيـب و انكار آنها غمگين مباش و زياد غصه آنها را مخورو لا تحزن عليهم ).
و از توطئه هاى آنها نگران مباش ، و سينه ات بخاطر آن تنگى نكند كه ما پيشينيان و يار و ياور توئيم (و لا تكن فى ضيق مما يمكرون ).
ولى ايـن مـنكران لجوج بجاى اينكه از اين هشدار پيامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبت كار مجرمان ، پند و اندرز گيرند، باز در مقام سخريه و استهزاء برآمده مى گويند اگر راسـت مـى گـوئيد اين وعده عذاب الهى ، كى واقع خواهد شد؟! (و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ).
بـا ايـنـكه مخاطب ، پيامبر بود ولى مطلب را به صورت جمع مى آورند، بخاطر اينكه مؤ مـنـان راسـتـين نيز با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اين سخن همصدا بودند، و طبعا آنها نيز مخاطبند.
در ايـنـجـا قـرآن بـه پـاسـخ ايـن گـفـتـار سـخريه آميز آنها با لحنى كاملا واقع بينانه پرداخته مى گويد: به آنها بگو شايد بعضى از آنچه را عجله مى كنيد نزديك و در كنار شما باشد! (قل عسى ان يكون ردف لكم بعض الذى تستعجلون )
چرا عجله مى كنيد؟ چرا مجازات الهى را كوچك مى شمريد؟ چرا به خود رحم نمى كنيد؟ آخر عذاب خدا شوخى نيست ! احتمال بدهيد به خاطر همين سخنانتان قهر و غضب خدا بر سر شما سـايـه افـكـنـده بـاشـد و بـه هـمـيـن زودى بـر شـمـا فـرود آيد و نابودتان كند، اينهمه سرسختى براى چيست ؟
ردف از مـاده ردف (بـر وزن حـرف ) بـه معنى قرار گرفتن پشت سر چيزى است ، لذا به كـسـى كـه پـشـت سـر اسـب سـوار مـى نـشـيند، رديف گفته مى شود همچنين در مورد افراد و اشيائى كه پشت سر يكديگر قرار مى گيرند اين كلمه به كار مى رود.
در اينكه منظور از اين عذاب چه بوده بعضى مى گويند همان ضربه شديدى است كه بر پـيكر اين مجرمان لجوج در جنگ بدر، نخستين پيكار مسلمانان با كفار وارد شد، هفتاد نفر از سردمداران آنها به خاك افتادند و هفتاد نفر اسير شدند.
ايـن احـتمال نيز وجود دارد كه منظور مجازات دردناك عمومى باشد ولى سرانجام به خاطر وجـود پـيـامـبـر كـه رحـمـة للعـالمـيـن بـود از آنـهـا دفـع شـد، و آيـه 33 سـوره انفال شاهد بر آنست (و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم ).
تـعـبـيـر به عسى (شايد) از زبان پيامبر است ، و حتى در كلام الهى نيز اين تعبير - بر خـلاف آنـچـه بـعـضـى پنداشته اند - هيچ اشكالى ندارد چرا كه اشاره به وجود مقدمات و مـقـتـضى چيزى است ، هر چند ممكن است اين مقدمات مقرون به مانع گردد و به نتيجه نهائى نرسد (دقت كنيد).
سـپـس بـه بيان اين واقعيت مى پردازد كه اگر خداوند در مجازات شما عجله نمى كند، به خـاطـر فـضـل و رحـمـتـش بر شما است ، تا براى اصلاح خويش و جبران گذشته به قدر كـافـى مـهـلت داشـتـه بـاشـيـد مـى گـويـد: پـروردگـار تـو نـسـبـت بـه هـمـه مـردم فـضـل و رحـمـت دارد، ولى اكـثـر آنـهـا شـكـرگـذار نـيـسـتـنـد (و ان ربـك لذو فضل على الناس و لكن اكثرهم لا يشكرون ).
و اگـر تـصـور مـى كـنـنـد تـاخـير مجازات آنها به خاطر آنست كه خداوند از نيات سوء و انـديـشـه هـاى زشـتـى كه در سر مى پرورانند بيخبر است ، اشتباه بزرگى است چرا كه پـروردگـار تـو آنـچـه را در سـيـنه هاشان پنهان مى دارند و آنچه را آشكار مى كنند به خوبى مى داند (و ان ربك ليعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون ).
او بـه هـمـان انـدازه از خـفـايـاى درونـشـان آگـاه اسـت كـه از اعمال برون ، و اصولا پنهان و آشكار و غيب و شهود براى او يكسان است ، اين علم محدود ما است
كـه ايـن مـفـاهـيـم را سـاخـتـه و پـرداخـتـه ، و گـر نـه در مقابل يك وجود نامحدود، اين مفاهيم ، به سرعت رنگ خود را مى بازند.
در ايـنـجـا عـلم خـداونـد بـه اسـرار درون دلهـا، مـقـدم بـر عـلم بـه افعال برون ، ذكر شده ، اين به خاطر اهميت نيت و اراده است ، و نيز ممكن است به خاطر اين باشد كه افعال برون از نيات نهفته درون سرچشمه مى گيرد و علم به علت مقدم بر علم به معلوم است .
سـپـس مـى افـزايـد: نـه تـنـهـا خداوند، اسرار درون و برون آنها را مى داند، بلكه علم او بـقـدرى وسـيـع و گـسترده است كه هيچ موجودى در آسمان و زمين ، پنهان و مكتوم نيست مگر آنكه در كتاب آشكار (علم پروردگار) ثبت است (و ما من غائبة فى السماء و الارض الا فى كتاب مبين ).
روشن است كه غائبة معنى وسيعى دارد كه هر آنچه را از حس ما پنهان است در بر مى گيرد، اعم از اعمال مخفى بندگان ، و نيات باطنى آنها، و نيز اسرارى كه در پهنه آسمان و زمين نـهـفـتـه اسـت ، و هـمچنين قيام رستاخيز و زمان نزول عذاب و مانند اينها، و دليلى ندارد كه مانند بعضى از مفسران ، آن را به خصوص يكى از اين امور تفسير كنيم .
مـنـظـور از كـتـاب مـبـيـن ، لوح مـحـفـوظ، هـمـان صـفـحـه عـلم بـى پـايـان خـدا اسـت كـه در ذيـل آيـه 59 سـوره انـعـام از آن بـحث كرده ايم (به جلد پنجم تفسير نمونه صفحه 271 مراجعه فرمائيد).
نكته :
بـررسـى آيـات فـوق نـشـان مـى دهـد كـه مـنكران معاد براى اينكه از زير بار ايمان به رستاخيز و مسئوليتهاى ناشى از آن ، شانه خالى كنند، از سه طريق وارد مى شدند:
1 - اسـتـبـعـاد بـازگـشـت بـه زنـدگـى بعد از خاك شدن چرا كه خاك به اعتقاد آنها نمى توانست ، سرچشمه حيات گردد.
2 - كهنه بودن اين عقيده و عدم تازگى آن .
3 - عـدم نـزول عذاب براى منكران معاد، زيرا: اگر براستى منكران مى بايست به عذابى در اين دنيا مبتلا شوند، چرا اين عذاب دامان آنها را نمى گيرد؟
اما قرآن پاسخ اول و دوم را به وضوح آن واگذار كرده ، چرا كه همواره با چشم مى بينيم خـاك سـرچشمه حيات مى شود، و در آغاز خاك بوديم و سپس به صورت موجود زنده اى در آمديم .
قـديـمـى بـودن چـيـزى نيز هرگز از اهميت آن نمى كاهد، چرا كه قوانين اصلى اين عالم از ازل تـا ابـد ثـابـت و بـرقـرار اسـت ، در اصـول فـلسـفـى و مـسـائل ريـاضـى و عـلوم ديـگـر، اصـول ثابت فراوان مى باشد، آيا قديمى بودن امتناع اجـتـمـاع نـقـيـضـين يا جدول ضرب فيثاغورث دليل بر ضعف آن است ؟ و يا اگر مى بينيم عـدالت خـوب اسـت و ظـلم بـد و هـمـيـشـه چـنـيـن بـوده و چـنـيـن خـواهـد بـود، دليـل بـر بـطـلان آن اسـت ، اصـولا بـسـيـار مـى شـود كـه قـدمـت دليل بر اصالت چيزى است .
و در مورد ايراد سوم ، پاسخ مى دهد: كه در فرا رسيدن عذاب عجله نكنيد اين لطف خدا است كـه بـه شـمـا مـهـلت مى دهد و به سرعت مجازاتتان نمى كند، ولى به هوش باشيد عذاب الهى گر چه دير آيد بيايد!
آيه و ترجمه


إ ن هذا القرءان يقص على بنى إ سرائيل أ كثر الذى هم فيه يختلفون (76)
و إ نه لهدى و رحمة للمؤ منين (77)
إ ن ربك يقضى بينهم بحكمه و هو العزيز العليم (78)
فتوكل على الله إ نك على الحق المبين (79)
إ نك لا تسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء إ ذا ولوا مدبرين (80)
و ما أ نت بهادى العمى عن ضلالتهم إ ن تسمع إ لا من يؤ من باياتنا فهم مسلمون (81)


ترجمه :

76 - ايـن قرآن اكثر چيزهائى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند براى آنها بيان مى كند.
77 - و مايه هدايت و رحمت براى مؤ منان است .
78 - پروردگار تو ميان آنها در قيامت به حكم خود داورى مى كند و اوست قادر و دانا.
79 - پس بر خدا توكل كن كه تو بر طريقه حق آشكار هستى
80 - تـو نـمـى تـوانـى سـخـنـت را به گوش مردگان برسانى و نمى توانى كران را هنگامى كه روى بر مى گردانند و پشت مى كنند صدا كنى !
81 - و نيز نمى توانى كوران را از گمراهى برهانى ، تو فقط مى توانى سخن خود را بـه گـوش كـسـانـى بـرسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند.
تفسير:
كوران و كران سخن تو را پذيرا نيستند!
در آيات گذشته سخن از مبدء و معاد، در ميان بود و آيات مورد بحث با طرح مساله نبوت و حقانيت قرآن ، اين بحث را تكميل مى كند.
از سـوى ديـگر در بحثهاى گذشته سخن از علم بيكران خداوند بود، و در آيات مورد بحث شرح بيشترى از علم او آمده است .
بـعـلاوه در گـذشـتـه روى سـخن با مشركان بود، و در اينجا از كفار ديگر همچون يهود و اختلافات آنها سخن مى گويد.
نـخـسـت مـى فـرمـايـد ايـن قـرآن ، اكـثـر چـيـزهـائى را كـه بـنـى اسـرائيـل در آن اخـتـلاف دارنـد بـراى آنـهـا بـيـان مـى كـنـد (ان هذا القرآن يقص على بنى اسرائيل اكثر الذى هم فيه يختلفون ).
بـنـى اسـرائيـل در مـسـائل زيـادى بـا هـم اخـتـلاف داشتند، در مورد مريم و عيسى و در مورد پيامبرى كه بشارتش در تورات داده شده ، و اينكه او چه كسى است ؟ و همچنين در بسيارى از احكام دينى و مذهبى با يكديگر اختلافاتى داشتند قرآن آمد و در اين زمينه حق مطلب را ادا كـرد، و گـفـت : مـسـيـح (عـليـه السلام ) خودش با صراحت خود را معرفى كرده كه من بنده خـدايـم ، او كـتـاب آسـمـانـى بـه مـن داده ، و مـرا پـيـامـبـر قـرار داده اسـت قال انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا (مريم - 30).
و نيز روشن ساخت كه مسيح ، تنها از مادر و بدون پدر تولد يافته و اين امر محالى نيست ، چـرا كـه خـداونـد آدم را بـدون پـدر و مـادر و تـنـهـا از خـاك آفـريـد ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب (آل عمران - 59).
و در مورد پيامبرى كه اوصافش در تورات آمده آن را به روشنى بر پيامبر
اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) منطبق مى داند چرا كه بر هيچكس همچون او منطبق نمى شود.
بـه هـر حـال يـكى از رسالتهاى قرآن مبارزه با اختلافاتى است كه بخاطر آميخته شدن خـرافـات بـا حـقـايق تعليمات انبياء به وجود آمده بود، و هر پيامبرى وظيفه دارد كه به اخـتـلافـات ناشى از تحريفها و آميختن حق و باطل پايان دهد، و چون چنين كارى از يك فرد درس نخوانده برخاسته از محيط جهل ممكن نيست روشن مى شود كه از سوى خدا است .
و از آنجا كه مبارزه با هر گونه اختلاف ، مايه هدايت و رحمت است در آيه بعد به صورت يك اصل كلى مى فرمايد: قرآن ، هدايت و رحمت است براى مؤ منان (و انه لهدى و رحمة للمؤ منين ).
آرى هدايت و رحمت است از نظر اختلاف زدائى ، و مبارزه با خرافات .
هدايت و رحمت است از اين نظر كه دليل حقانيتش در عظمت محتوايش نهفته شده است .
هدايت و رحمت است از اين جهت كه هم راه را نشان مى دهد و هم طرز پيمودن راه را.
و ذكر مؤ منين در اينجا بخصوص ، بخاطر همانست كه قبلا هم گفته ايم كه تا مرحله اى از ايمان يعنى آمادگى براى پذيرش حق و تسليم در برابر پروردگار در انسان نباشد از اين منبع پر فيض الهى بهره نخواهد برد.
و از آنجا كه گروهى از بنى اسرائيل در برابر حقايقى كه قرآن بازگو كرده بود باز مقاومت به خرج دادند و تسليم نشدند، در آيه بعد مى افزايد: پروردگار تو ميان آنها در روز قيامت به حكم خود داورى مى كند، و او توانا و دانا است (ان ربك يقضى بينهم بحكمه و هو العزيز العليم ).

next page

fehrest page

back page