برگزيده تفسير نمونه جلد پنجم

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۲۹ -


((مـاعـون )) از مـاده ((معن )) به معنى چيز كم است , و منظور از آن در اينجا اشياجزئى است كه مردم مخصوصا همسايه ها از يكديگر به عنوان عاريه يا تملك مى گيرند, مانند مقدارى نمك , آتش (كبريت ) ظروف و مانند اينها.
بـديـهـى اسـت كـسـى كـه از دادن چنين اشيائى به ديگرى خوددارى مى كند آدم بسيار پست و بى ايمانى است , يعنى آنها به قدرى بخيلند كه حتى از دادن اين اشياكوچك مضايقه دارند.
پيغمبراكرم (ص ) فرمود: ((كسى كه وسائل ضرورى و كوچك را از همسايه اش دريغ دارد خداوند او را از خير خود, در قيامت منع مى كند, و او را به حال خود وامى گذارد, و هركس خدا او را به خود واگذارد, چه بد حالى دارد؟)).
((پايان سوره ماعون )).

سوره كوثر [108].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 3 آيه است .

محتوا و فضيلت سوره :.

در شان نزول اين سوره مى خوانيم : ((عاص بن وائل )) كه از سران مشركان بود,پيغمبراكرم (ص ) را بـه هـنـگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات كرد, و مدتى باحضرت گفتگو نمود, گروهى از سران قريش در مسجد نشسته بودند و اين منظره رااز دور مشاهده كردند, هنگامى كه ((عاص بن وائل )) وارد مسجد شد به او گفتند: با كه صحبت مى كردى ؟ گفت : با اين مرد ((ابتر))!.
تـوضـيـح ايـن كه : پيغمبراكرم (ص ) دو فرزند پسر از بانوى اسلام خديجه داشت : يكى ((قاسم )) و ديـگرى ((طاهر)) كه او را ((عبداللّه )) نيز مى ناميدند, و اين هر دودر مكه از دنيا رفتند, و پيغمبر اكرم (ص ) فاقد فرزند پسر شد, اين موضوع زبان بدخواهان قريش را گشود, و كلمه ((ابتر)) (يعنى بلاعقب ) را براى حضرتش انتخاب كردند;Š فكر مى كردند با رحلت پيغمبراكرم (ص ) برنامه هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذكور تعطيل خواهد شد و خوشحال بودند.
قـرآن مـجـيـد نـازل شـد و بـه طرز اعجازآميزى در اين سوره به آنها پاسخ گفت , وخبر داد كه دشـمـنـان او ابـتر خواهند بود, و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهدشد, بشارتى كه در اين سوره داده شده از يكسو ضربه اى بود بر اميدهاى دشمنان اسلام , و از سوى ديگر تسلى خاطرى بود بـه رسـول اللّه (ص ) كه بعد از شنيدن اين لقب زشت و توطئه دشمنان قلب پاكش غمگين و مكدر شده بود.
در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) آمده است :.
((هـركس آن را تلاوت كند خداوند او را از نهرهاى بهشتى سيراب خواهد كردو به عدد هر قربانى كـه بـنـدگـان خدا در روز عيد (قربان ) قربانى مى كنند, و همچنين قربانى هائى كه اهل كتاب و مشركان دارند, به عدد هر يك از آنان اجرى به اومى دهد)).
نام اين سوره (كوثر) از اولين آيه آن گرفته شده است .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

ما به تو خير فراوان داديم !.

روى سخن در تمام اين سوره به پيغمبراكرم (ص ) است ـمانند سوره والضحى و سوره الم نشرح ـ و يـكـى از اهـداف مـهـم هر سه سوره تسلى خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناك و زخم زبانهاى مكرر دشمنان است .
نخست مى فرمايد: ((ما به تو كوثر [ خير و بركت فراوان ] عطا كرديم )) (انااعطيناك الكوثر).
((كـوثر)) در اين كه منظور از ((كوثر)) در اينجا چيست ؟ در روايتى آمده است كه وقتى اين سوره نازل شد پيغمبراكرم (ص ) بر فراز منبر رفت و اين سوره را تلاوت فرمود, اصحاب عرض كردند: اين چيست كه خداوند به تو عطا فرموده ؟.
گفت : نهرى است در بهشت , سفيدتر از شير, و صافتر از قدح (بلور) در دوطرف آن قبه هايى از در و ياقوت است )).
بـعـضـى آن را بـه نـبوت تفسير كرده , و بعضى ديگر به قرآن , و بعضى به كثرت اصحاب و ياران , و بعضى به كثرت فرزندان و ذريه كه همه آنها از نسل دخترش فاطمه زهرا(ع ) به وجود آمدند.
بعضى نيز آن را به ((شفاعت )) تفسير كرده اند.
ولى ظاهر اين است كه ((كوثر)) مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه هر يك ازآنچه در بالا گفته شـد يـكـى از مـصـداقهاى روشن آن است , و مصداقهاى بسيارديگرى نيز دارد كه ممكن است به عنوان تفسير مصداقى براى آيه ذكر شود.
فـرامـوش نـبايد كرد اين سخن را خداوند زمانى به پيامبرش مى گويد كه آثار اين خير كثير هنوز ظـاهـر نـشـده بود, اين خبرى بود از آينده نزديك و آينده هاى دور,خبرى بود اعجازآميز و بيانگر حقانيت دعوت رسول اكرم (ص ).
(آيـه )ـ ايـن نـعمت عظيم و خير فراوان شكرانه عظيم لازم دارد, هرچندشكر مخلوق هرگز حق نـعـمـت خـالـق را ادا نـمـى كند, بلكه توفيق شكرگزارى خودنعمت ديگرى است از ناحيه او لذا مى فرمايد: اكنون كه چنين است ((پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن )) (فصل لربك وانحر).
آرى ! بخشنده نعمت اوست ;Š بنابراين نماز و عبادت و قربانى كه آن هم نوعى عبادت است براى غير او معنى ندارد.
ايـن در بـرابـر اعمال مشركان است كه براى بتها سجده و قربانى مى كردند, درحالى كه نعمتهاى خود را از خدا مى دانستند!.
(آيـه )ـ و در آخـريـن آيـه ايـن سـوره بـا توجه به نسبتى كه سران شرك به آن حضرت مى دادند, مى فرمايد: ((و (بدان ) دشمن تو قطعا بريده نسل و بى عقب است )) (ان شانئك هو الا بتر).
تـعـبـيـر به ((شانئك )) بيانگر اين واقعيت است كه آنها در دشمنى خود حتى كمترين ادب را نيز رعايت نمى كردند, يعنى عداوتشان آميخته با قساوت و رذالت بود.

حضرت فاطمه (ع ) و ((كوثر))!.

گفتيم ((كوثر)) يك معنى جامع و وسيع دارد, و آن ((خير و بركت فراوان )) است ,ولى بسيارى از بـزرگـان عـلـمـاى شـيعه يكى از روشنترين مصداقهاى آن را وجودمبارك ((فاطمه زهرا))(ع ) دانـسـتـه اند, چرا كه شان نزول آيه مى گويد: آنهاپيغمبراكرم (ص ) را متهم مى كردند كه بلاعقب است , قرآن ضمن نفى سخن آنهامى گويد: ((ما به تو كوثر داديم )).
از ايـن تـعـبير استنباط مى شود كه اين ((خيركثير)) همان فاطمه زهرا(ع ) است ,زيرا نسل و ذريه پـيـامـبـر(ص ) بـه وسـيـلـه همين دختر گرامى در جهان انتشار يافت نسلى كه نه تنها فرزندان جـسـمـانى پيغمبر بودند, بلكه آيين او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ كردند, و به آيندگان ابلاغ نمودند, نه تنها امامان معصوم اهل بيت (ع ) كه آنهاحساب مخصوص به خود دارند.
در ايـنـجا به بحث جالبى از ((فخررازى )) برخورد مى كنيم كه در ضمن تفسيرهاى مختلف كوثر مى گويد:.
قـول سوم اين است كه اين سوره به عنوان رد بر كسانى نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكـرم (ص ) خرده مى گرفتند, بنابراين معنى سوره اين است كه خداوند به او نسلى مى دهد كه در طـول زمـان باقى مى ماند, ببين چه اندازه ازاهل بيت را شهيد كردند, در عين حال جهان مملو از آنـهـاست , اين در حالى است كه از بنى اميه (كه دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذكرى در دنيا بـاقى نماند, سپس بنگر و ببين چقدر از علماى بزرگ در ميان آنهاست مانند باقر و صادق و رضا و نفس زكيه .
هزاران هزار از فرزندان فاطمه (ع ) در سراسر جهان پخش شدند, در ميان آنهانويسندگان و فقها و مـحـدثان و مفسران والامقام و فرماندهان عظيم بودند كه با ايثارو فداكارى در حفظ آيين اسلام كوشيدند.
((پايان سوره كوثر)).

سوره كافرون [109].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 6 آيه است .

محتواى سوره :.

لـحـن سوره نشان مى دهد در زمانى نازل شده كه مسلمانان در اقليت بودند وكفار در اكثريت , و پيغمبر اكرم (ص ) از ناحيه آنها سخت در فشار بود, و اصرارداشتند او را به سازش با شرك بكشانند, پـيامبر(ص ) دست رد بر سينه همه آنهامى زند, و آنها را بكلى مايوس مى كند, بدون آن كه بخواهد با آنها درگير شود.
ايـن سـرمـشـقى است براى همه مسلمانان كه در هيچ شرائطى در اساس دين واسلام با دشمنان سـازش نـكـنـنـد, و هـر وقت چنين تمنائى از ناحيه آنها صورت گيردآنها را كاملا مايوس كنند, مخصوصا در اين سوره دو بار اين معنى تاكيد شده كه ((من معبودهاى شما را نمى پرستم )) و اين تـاكـيـد بـراى مايوس ساختن آنها است , همچنين دوباره تاكيد شده كه ((شما هرگز معبود من , خـداى يـگانه را نمى پرستيد)) و اين دليلى است بر لجاجت آنها, و سرانجامش اين است كه ((من و آيين توحيديم , و شما وآيين پوسيده شرك آلودتان ))!.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثـى از پـيغمبراكرم (ص ) نقل شده كه فرمود: ((كسى كه سوره ((قل يا ايهاالكافرون )) را بـخـوانـد گـوئى ربـع قـرآن را خـوانـده , و شياطين طغيانگر از او دورمى شوند, و از شرك پاك مى گردد, و از فزع بزرگ (روزقيامت ) در امان خواهد بود)).
و در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((پدرم مى گفت : ((قل ياايها الكافرون )) ربع قـرآن است , و هنگامى كه از آن فراغت مى يافت مى فرمود: من تنها خدا را عبادت مى كنم من تنها خدا را عبادت مى كنم )).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
شـان نـزول سـوره : در روايات آمده است كه : ((اين سوره درباره گروهى از سران مشركان قريش نـازل شـده , مـانـنـد ((ولـيدبن مغيره )) و ((عاص بن وائل )) و ((حارث بن قيس )) و گفتند: اى مـحمد! تو بيا از آيين ما پيروى كن , ما نيز از آيين تو پيروى مى كنيم , و تو را در تمام امتيازات خود شريك مى سازيم , يك سال تو خدايان ما راعبادت كن ! و سال ديگر ما خداى تو را عبادت مى كنيم .
پيغمبر(ص ) فرمود: پناه بر خدا كه من چيزى را همتاى او قرار دهم !.
گفتند: لااقل بعضى از خدايان ما را لمس كن و از آنها تبرك بجوى ما تصديق تو مى كنيم و خداى تو را مى پرستيم !.
پيامبر(ص ) فرمود: من منتظر فرمان پروردگارم هستم .
در اين هنگام سوره ((قل يا ايها الكافرون )) نازل شد, و رسول اللّه به مسجدالحرام آمد, در حالى كه جـمعى از سران قريش در آنجا جمع بودند بالاى سرآنها ايستاد, و اين سوره را تا آخر بر آنها خواند آنها وقتى پيام اين سوره را شنيدندكاملا مايوس شدند, و حضرت و يارانش را آزار دادند)).
(آيه )ـ.

هرگز با بت پرستان سر سازش ندارم !.

آيـات ايـن سـوره پـيغمبراكرم (ص ) را مخاطب ساخته , مى فرمايد: ((بگو: اى كافران ))! (قل يا ايها الكافرون ).
(آيه )ـ ((آنچه را شما مى پرستيد من نمى پرستم )) (لا اعبد ما تعبدون ).
(آيه )ـ ((و نه شما آنچه را من مى پرستم مى پرستيد)) (ولا انتم عابدون مااعبد).
بـه اين ترتيب جدائى كامل خط خود را از آنها مشخص مى كند, و با صراحت مى گويد: من هرگز بـت پـرستى نخواهم كرد, و شما نيز با اين لجاجت كه داريد و باتقليد كوركورانه از نياكان كه روى آن اصرار مى ورزيد و با منافع نامشروع سرشارى كه از بت پرستان عائد شما مى شود هرگز حاضر به خداپرستى خالص از شرك نيستند.
(آيـه )ـ بـار ديگر براى مايوس كردن كامل بت پرستان از هرگونه سازش برسر توحيد و بت پرستى مى افزايد: ((و نه من هرگز آنچه را شما پرستش كرده ايدمى پرستم )) (ولا انا عابد ما عبدتم ).
(آيه )ـ ((و نه شما آنچه را كه من مى پرستم پرستش مى كنيد)) (ولا انتم عابدون ما اعبد).
تـكـرار نـفـى عبادت بتها از ناحيه پيغمبر(ص ) و نفى عبادت خدا از ناحيه مشركان , براى تاكيد و مـايـوس كـردن كـامل مشركان , و جدا نمودن مسير آنها از اسلام است , و اثبات عدم سازش ميان توحيد و شرك مى باشد و اين در حديثى از امام صادق (ع ) نيز وارد شده .
(آيـه )ـ حـال كـه چنين است ((آيين شما براى خودتان و آيين من براى خودم )) (لكم دينكم ولى دين ).
يعنى ;Š آيين شما به خودتان ارزانى باد! و به زودى عواقب نكبت بار آن راخواهيد ديد.
((پايان سوره كافرون )).

سوره نصر [110].

اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 3 آيه است .

محتوا و فضيلت سوره :.

ايـن سوره بعد از هجرت نازل شده است , و در آن بشارت و نويد از پيروزى عظيمى مى دهد كه به دنـبـال آن مـردم گـروه گـروه وارد ديـن خـدا مـى شـونـد, و لـذا بـه شكرانه اين نعمت بزرگ پيغمبراكرم (ص ) را دعوت به ((تسبيح )) و ((حمد)) الهى و((استغفار)) مى كند.
گـرچـه در اسـلام فـتـوحات زيادى رخ داد, ولى فتحى با مشخصات فوق جز((فتح مكه )) نبود, بخصوص اين كه طبق بعضى از روايات , اعراب معتقدبودند اگر پيامبراسلام (ص ) مكه را فتح كند و بر آن مسلط گردد اين دليل بر حقانيت اوست .
بعضى گفته اند: اين سوره بعد از ((صلح حديبيه )) در سال ششم هجرت , و دوسال قبل از ((فتح مكه )) نازل گرديد.
يـكى از نامهاى اين سوره سوره ((توديع )) (خداحافظى ) است چرا كه در آن بطور ضمنى از رحلت پيامبر(ص ) خبر مى دهد.
در حـديثى آمده است هنگامى كه اين سوره نازل شد و پيغمبراكرم (ص )آن را بر ياران خود تلاوت كـرد هـمـگى خوشحال و خوشدل شدند, ولى ((عباس ))عموى پيامبر(ص ) كه آن را شنيد گريه كرد, پيغمبر(ص ) فرمود: اى عمو چرا گريه مى كنى ؟.
عرض كرد: گمان مى كنم خبر رحلت شما در اين سوره داده شده اى رسول خدا!.
پيامبر فرمود: مطلب همان گونه است كه تو مى گوئى .
درباره فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) آمده است :((كسى كه آن را تلاوت كند همانند اين است كه همراه پيغمبر(ص ) در فتح مكه بوده است )).
در حـديـث ديگرى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((كسى كه سوره اذا جانصراللّه والفتح را در نماز نـافـلـه يـا فـريضه بخواند خداوند او را بر تمام دشمنانش پيروز مى كند و در قيامت در حالى وارد مـحـشـر مـى شـود كه نامه اى با اوست كه سخن مى گويد, خداوند آن را از درون قبرش همراه او بيرون فرستاده , و آن امان نامه اى است از آتش جهنم )).
نـاگـفـتـه پـيـداست اين همه افتخار و فضيلت از آن كسى است كه با خواندن اين سوره در خط رسول اللّه قرار گيرد, و به آيين و سنت او عمل كند.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

هنگامى كه پيروزى نهائى فرا رسد !.

در نـخـستين آيه اين سوره مى فرمايد: ((هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرارسد)) (اذا جا نصراللّه والفتح ).
(آيـه )ـ ((و ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مى شوند)) (ورايت الناس يدخلون فى دين اللّه افواجا).
درست است كه براى غلبه بر دشمن بايد تامين قوا و تهيه نيرو كرد, ولى يك انسان موحد, نصرت را تـنها از ناحيه خدا مى داند و به همين دليل به هنگام پيروزى مغرور نمى شود, بلكه در مقام شكر و سپاس الهى در مى آيد.
(آيـه )ـ از ايـن رو در ايـن آيـه مـى فـرمـايـد: ((پـس (به شكرانه اين نعمت بزرگ واين پيروزى و نـصرت الهى ) پروردگارت را تسبيح و حمد كن , و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير است )) (فسبح بحمد ربك واستغفره انه كان توابا).
در اين سوره نخست از نصرت الهى , و سپس فتح و پيروزى , و بعد نفوذ وگسترش اسلام , و ورود مردم دسته دسته در دين خدا سخن به ميان آمده , و اين هرسه علت و معلول يكديگرند, تا نصرت و يـارى الـهى نباشد فتح و پيروزى نيست ,و تا فتح و پيروزى نرسد و موانع از سر راه برداشته نشود مـردم گروه گروه مسلمان نمى شوند, و البته به دنبال اين سه مرحله مرحله چهارم يعنى مرحله شكر و حمد وستايش خدا فرا مى رسد.
((تسبيح )) به معنى منزه شمردن خداوند از هرگونه عيب و نقص است , و((حمد)) براى توصيف او به صفات كماليه و ((استغفار)) در برابر نقصانها و تقصيرهاى بندگان است .
ايـن فـتـح عـظيم سبب شد كه افراد گمان نكنند خداوند يارانش را تنهامى گذارد (پاكى از اين نـقـص ) و نـيز بدانند كه خداوند بر انجام وعده هايش توانا است (موصوف بودن به اين كمال ) و نيز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف كنند.

فتح مكه بزرگترين پيروزى اسلام :.

فـتـح مـكه فصل جديدى در تاريخ اسلام گشود, و مقاومتهاى دشمن را بعد ازحدود بيست سال درهـم شـكست , در حقيقت با فتح مكه بساط شرك و بت پرستى از جزيره عربستان برچيده شد, و اسلام آماده براى جهش به كشورهاى ديگر جهان گشت .
((پايان سوره نصر)).

سوره مسد [111].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى پنج آيه است .

محتوا و فضيلت سوره :.

ايـن سـوره كـه تـقـريبا در اوائل دعوت آشكار پيغمبراكرم (ص ) نازل شده تنهاسوره اى است كه در آن حـمـلـه شديدى با ذكرنام نسبت به يكى از دشمنان اسلام وپيغمبراكرم (ص ) در آن عصر و زمان ـيـعـنـى ابـولـهـب ـ شـده است , ومحتواى آن نشان مى دهد كه او عداوت خاصى نسبت به پيغمبر اسلام (ص ) داشت , او و همسرش از هيچ گونه كارشكنى و بدزبانى مضايقه نداشتند.
قـرآن بـا صـراحـت مـى گويد: هردو اهل دوزخند و اين معنى به واقعيت پيوست , سرانجام هر دو بى ايمان از دنيا رفتند و اين يك پيشگوئى صريح قرآن است .
در حـديـثـى از پـيـغـمـبراكرم (ص ) آمده است كه فرمود: ((كسى كه آن سوره راتلاوت كند من امـيـدوارم خـداوند او و ابولهب را در خانه واحدى جمع نكند)) يعنى او اهل بهشت خواهد بود در حالى كه ابولهب اهل دوزخ است .
نـاگـفته پيداست اين فضيلت از آن كسى است كه با خواندن اين سوره خطخود را از خط ابولهب جدا كند, نه كسانى كه با زبان مى خوانند ولى ابولهب وار عمل مى كنند.
شـان نـزول سـوره : از ((ابن عباس )) نقل شده هنگامى كه آيه ((وانذر عشيرتك الا قربين )) ((12)) نـازل شـد و پيغمبر ماموريت يافت فاميل نزديك خود را انذار كندو به اسلام دعوت نمايد (دعوت خود را علنى سازد) پيغمبراكرم (ص ) بر فراز كوه صفا آمد و فرياد زد: ((يا صباحاه ))! (اين جمله را عرب زمانى مى گفت كه موردهجوم غافلگيرانه دشمن قرار مى گرفت , براى اين كه همه را باخبر سـازنـد و بـه مـقابله برخيزند) هنگامى كه مردم مكه اين صدا را شنيدند گفتند: كيست كه فرياد مى كشد؟.
گفته شد: ((محمد)) است , جمعيت به سراغ حضرتش رفتند.
فـرمـود: بـه مـن بگوئيد;Š اگر به شما خبر دهم كه سواران دشمن از كنار اين كوه به شما حمله ور مى شوند, آيا مرا تصديق خواهيد كرد؟.
در پاسخ گفتند: ما هرگز از تو دروغى نشنيده ايم .
فرمود: ((انى نذير لكم بين يدى عذاب شديد;Š من شما را در برابر عذاب شديد الهى انذار مى كنم )) (شما را به توحيد و ترك بتها دعوت مى نمايم ).
هنگامى كه ابولهب اين سخن را شنيد گفت : ((زيان و مرگ بر تو باد! آيا تو فقطبراى همين سخن ما را جمع كردى ))؟!.
در اين هنگام بود كه اين سوره نازل شد.
بعضى در اينجا افزوده اند: هنگامى كه همسر ابولهب (ام جميل ) باخبرشد كه اين سوره درباره او و هـمـسرش نازل شده , به سراغ پيغمبراكرم (ص )آمد در حالى كه آن حضرت را نمى ديد, سنگى در دسـت داشـت و گـفت : من شنيده ام ((محمد)) مرا هجو كرده , به خدا سوگند اگر او را بيابم با همين سنگ بر دهانش مى زنم ! من خودم نيز شاعرم ! سپس به اصطلاح اشعارى در مذمت پيغمبر و اسلام بيان كرد.
خـطـر ابولهب و همسرش براى اسلام و عداوت آنها منحصر به اين نبود, و اگرمى بينيم قرآن لبه تـيز حمله را متوجه آنها كرده و با صراحت از آنها نكوهش مى كنددلائلى بيش از اين دارد كه بعدا به آن اشاره خواهد شد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

بريده باد دست ابولهب !.

هـمـان گـونه كه در شان نزول سوره گفتيم اين سوره در حقيقت پاسخى است به سخنان زشت ((ابولهب )) عموى پيغمبراكرم (ص ) و فرزند عبدالمطلب كه ازدشمنان سرسخت اسلام بود.
قـرآن مجيد در پاسخ اين مرد بدزبان مى فرمايد: ((بريده باد هر دو دست ابولهب )) و مرگ بر او باد (تبت يدا ابى لهب وتب ).
در روايـتى آمده است كه شخصى به نام ((طارق محاربى )) مى گويد: من در بازار((ذى المجاز)) بـودم (ذى الـمـجـاز نـزديك عرفات در فاصله كمى از مكه است ) ناگهان جوانى را ديدم كه صدا مـى زند: ((اى مردم ! بگوئيد: لااله الااللّه تا رستگار شويد)), ومردى را پشت سر او ديدم كه با سنگ بـه پـشت پاى او مى زند به گونه اى كه خون از پاهايش جارى بود, و فرياد مى زد, ((اى مردم ! اين دروغگوست , او راتصديق نكنيد))!.
من سؤال كردم اين جوان كيست ؟.
گفتند: ((محمد)) است كه گمان مى كند پيامبر مى باشد, و اين پيرمرد عمويش ابولهب است كه او را دروغگو مى داند.
در خـبـر ديگرى مى خوانيم : هر زمان گروهى از اعراب خارج مكه وارد آن شهر مى شدند به سراغ ابـولـهـب مـى رفـتـنـد, بـه خاطر خويشاونديش نسبت به پيامبر(ص ) و سن و سال بالاى او, و از رسـول اللّه (ص ) تـحـقـيـق مـى نـمـودنـد, اومى گفت : محمد مرد ساحرى است , آنها نيز بى آنكه پـيغمبر(ص ) را ملاقات كنند بازمى گشتند, در اين هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از مكه باز نـمى گرديم تا او راببينيم , ابولهب گفت : ما پيوسته مشغول مداواى جنون او هستيم ! مرگ بر او باد!.
از ايـن روايـات بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شود كه او در بسيارى از مواقع همچون سايه به دنبال پـيـغمبر(ص ) بود, و از هيچ كارشكنى فروگذار نمى كرد, مخصوصا زبانى زشت و آلوده داشت , و تعبيرات ركيك و زننده مى كرد, و شايد از اين نظر سرآمد تمام دشمنان پيغمبراكرم (ص ) محسوب مـى شد, و به همين جهت آيات موردبحث بااين صراحت و خشونت , او و همسرش ام جليل را به باد انتقاد مى گيرد.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشيد)) و عذاب الهى را از او باز نخواهد داشت (ما اغنى عنه ماله وما كسب ).
از ايـن تـعـبـيـر اسـتـفـاده مـى شود كه او مرد ثروتمند مغرورى بود كه بر اموال وثروت خود در كوششهاى ضد اسلاميش تكيه مى كرد.
(آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد: ((و به زودى وارد آتشى شعله ور و پر لهيب مى شود)) (سيصلـى نارا ذات لهب ).
اگر نام او ((ابولهب )) بود, آتش عذاب او نيز ((ابولهب )) است و شعله هاى عظيم دارد.
نه تنها ((ابولهب )) كه هيچ يك از كافران و بدكاران , اموال و ثروت و موقعيت اجتماعيشان آنها را از آتش دوزخ و عذاب الهى رهائى نمى بخشد, چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم : ((قيامت روزى است كـه نـه امـوال و نـه فـرزندان , هيچ كدام سودى به حال انسان ندارد, مگر آن كس كه با قلب سالم (روحى با ايمان و باتقوا) در محضرپروردگار حاضر شود)) (شعرا/88 و 89).
در روايـات آمـده اسـت كـه بعد از جنگ ((بدر)) و شكست سختى كه نصيب مشركان قريش شد, ابولهب كه شخصا در ميدان جنگ شركت نكرده بود پس ازبازگشت ابوسفيان ماجرا را از او پرسيد .
ابـوسفيان چگونگى شكست و درهم كوبيده شدن لشكر قريش را براى اوشرح داد, سپس افزود: به خـدا سـوگـند ما در اين جنگ سوارانى را ديديم در ميان آسمان و زمين كه به يارى محمد آمده بودند!.
در ايـنـجا ((ابورافع )) يكى از غلامان ((عباس )) مى گويد: من در آنجا نشسته بودم ,دستم را بلند كردم و گفتم : آنها فرشتگان آسمان بودند.
ابـولـهـب سـخـت بـرآشـفـت و از سـوز دل خـود پيوسته مرا كتك مى زد, در اينجاهمسر عباس ((ام الـفـضل )) حاضر بود چوبى برداشت و محكم بر سر ابولهب كوبيد, وگفت : اين مرد ضعيف را تنها گير آورده اى .
سـر ابـولـهب شكست و خون جارى شد, و بعد از هفت روز بدنش عفونت كرد و دانه هايى همچون ((طاعون )) بر پوست تنش ظاهر شد, و با همان بيمارى ازدنيا رفت .
عـفـونـت بـدن او بـه حدى بود كه جمعيت جرات نمى كردند نزديك او شوند,او را به بيرون مكه بردند, و از دور آب بر او ريختند, و سپس سنگ بر او پرتاب كردند تا بدنش زير سنگ و خاك پنهان شد!.
(آيه )ـ در اين آيه به وضع همسرش ((ام جميل )) پرداخته , مى فرمايد: ((و(نيز) همسرش , در حالى كه هيزم كش (دوزخ ) است )) (وامراته حمالة الحطب ).
(آيه )ـ ((و در گردنش طنابى است از ليف خرما))! (فى جيدها حبل من مسد).
در ايـن كـه هـمـسـر ابـولـهـب كـه خـواهـر ((ابوسفيان )) و عمه ((معاويه )) بود و درعداوتها و كـارشـكـنـيـهـاى شوهرش بر ضد اسلام شركت داشت حرفى نيست , اما دراين كه قرآن چرا او را ((حمالة الحطب )) (زنى كه هيزم بر دوش مى كشد) توصيف كرده , بعضى گفته اند: اين به خاطر آن اسـت كـه بوته هاى خار را بر دوش مى كشيد, وبر سر راه پيغمبر اسلام (ص ) مى ريخت تا پاهاى مباركش آزرده شود.
((پايان سوره مسد)).

سوره اخلاص [112].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 4 آيه است .

محتوا و فضيلت سوره :.

ايـن سوره از توحيد پروردگار, و يگانگى او سخن مى گويد, و در چهارآيه كوتاه چنان توصيفى از يگانگى خداوند كرده كه نياز به اضافه ندارد.
در شان نزول اين سوره از امام صادق (ع ) چنين نقل شده : ((يهود از رسول اللّه تقاضا كردند خداوند را بـراى آنها توصيف كند, پيغمبر(ص ) سه روز سكوت كرد وپاسخى نگفت , تا اين سوره نازل شد و پاسخ آنها را بيان كرد)).
در فضيلت تلاوت اين سوره روايات زيادى در منابع معروف اسلامى آمده است كه حاكى از عظمت فوق العاده آن مى باشد از جمله :.
در حـديـثـى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم كه فرمود: ((آيا كسى از شما عاجزاست از اين كه يك سوم قرآن را در يك شب بخواند))؟!.
يكى از حاضران عرض كرد: اى رسول خدا! چه كسى توانائى بر اين كار دارد؟.
پيغمبر(ص ) فرمود: ((سوره قل هواللّه را بخوانيد)).
و در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (ع ) مـى خـوانـيـم : هـنـگامى كه رسول خدا(ص ) بر جنازه ((سعدبن معاذ)) نماز گزارد فرمود: هفتاد هزار ملك كه درميان آنها ((جبرئيل )) نيز بود بر جنازه او نماز گزاردند! من از جبرئيل پرسيدم او به خاطر كدام عمل مستحق نماز گزاردن شما شد؟.
گـفـت : به خاطر تلاوت ((قل هواللّه احد)) در حال نشستن , و ايستادن , و سوارشدن , وپياده روى ورفت وآمد)).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

او يكتا و بى همتاست :.

نـخـسـتـيـن آيه از اين سوره در پاسخ سؤالات مكررى كه از ناحيه اقوام يا افرادمختلف در زمينه اوصـاف پـروردگـار شده بود, مى فرمايد: ((بگو: خداوند يكتا و يگانه است )) (قل هواللّه احد) ذات منفردى است كه نظير و شبيهى براى او نيست .
آغاز جمله با ضمير ((هو)) ـكه ضمير مفرد غائب است و از مفهوم مبهمى حكايت مى كندـ در واقع رمـز و اشـاره اى بـه ايـن واقـعـيت است كه ذات مقدس او درنهايت خفا است , و از دسترس افكار مـحـدود انسانها بيرون , هرچند آثار او آن چنان جهان را پر كرده كه از همه چيز ظاهرتر و آشكارتر اسـت , چنانكه در آيه 53 سوره فصلت مى خوانيم : ((به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهيم تا برايشان آشكار گردد كه او حق است )).
سپس از اين حقيقت ناشناخته پرده برمى دارد و مى گويد: ((او خداوند يگانه ويكتاست )).
در حديثى از اميرمؤمنان على (ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((در شب جنگ بدر((خضر)) را در خواب ديدم , از او خواستم چيزى به من ياد دهد كه به كمك آن بردشمنان پيروز شوم گفت : بگو: ياهو, يا من لا هو الا هو;Š هنگامى كه صبح شد جريان را خدمت رسول اللّه (ص ) عرض كردم .
فـرمـود: ((اى عـلـى (ع ) اسم اعظم به تو تعليم شده , سپس اين جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود)).
((عـمارياسر)) هنگامى كه شنيد حضرت على (ع ) اين ذكر را روز صفين به هنگام پيكار مى خواند, عرض كرد: اين كنايات چيست ؟.
فرمود: ((اسم اعظم خدا و ستون توحيد است ))!.
((اللّه )) اسم خاص براى خداوند است كه در همين يك كلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده و اين نام جز بر خدا اطلاق نمى شود, در حالى كه نامهاى ديگر خداوند معمولا اشاره به يكى از صفات جمال و جلال او است مانندعالم و خالق و رازق و غالبا به غير او نيز اطلاق مى شود.
ايـن نـام مـقدس قريب ((هزار بار)) در قرآن مجيد تكرار شده , و هيچ اسمى ازاسما مقدس او اين اندازه در قرآن نيامده است , نامى است كه قلب راروشن مى كند, به انسان نيرو و آرامش مى بخشد, و او را در جهانى از نور و صفامستغرق مى سازد.
((احـد)) يـعـنـى ;Š خـداوند احد و واحد است و يگانه و يكتاست نه به معنى واحد عددى , يا نوعى و جـنـسـى , بـلكه به معنى وحدت ذاتى , و به عبارت روشنتروحدانيت او به معنى عدم وجود مثل و مانند و شبيه و نظير براى او است .
دلـيـل ايـن سـخـن نيز روشن است : او ذاتى است بى نهايت از هر جهت , و مسلم است كه دو ذات بـى نـهـايـت از هـر جـهت غيرقابل تصور است , چون اگر دو ذات شدهر دو محدود مى شود, اين كمالات آن را ندارد, و آن كمالات اين را ـ دقت كنيد.
(آيـه )ـ در ايـن آيه در توصيف ديگرى از آن ذات مقدس يكتا مى فرمايد:((خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى كنند)) (اللّه الصمد).
در تـفسير ((صمد)) در حديثى مى خوانيم كه : ((محمدبن حنيفه )) از اميرمؤمنان على (ع ) درباره ((صمد)) سؤال كرد حضرت (ع ) فرمود:.
((تـاويـل صـمـد آن اسـت كه او نه اسم است و نه جسم , نه مانند و نه شبيه دارد, و نه صورت و نه تـمثال نه حد و حدود, نه محل و نه مكان , نه ((كيف )) و نه ((اين )) نه اينجاو نه آنجا, نه پر است و نـه خـالـى , نه ايستاده است و نه نشسته , نه سكون دارد و نه حركت , نه ظلمانى است نه نورانى ;Š نه روحانى است و نه نفسانى , و در عين حال هيچ محلى از او خالى نيست , و هيچ مكانى گنجايش او را نـدارد, نـه رنـگ دارد و نه بر قلب انسانى خطور كرده , و نه بو براى او موجود است , همه اينها از ذات پاكش منتفى است )).
ايـن حـديـث به خوبى نشان مى دهد كه ((صمد)) مفهوم بسيار جامع و وسيعى دارد كه هرگونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مى كند.
(آيـه )ـ سـپس در اين آيه به رد عقايد نصارى و يهود و مشركان عرب كه براى خداوند فرزندى , يا پدرى قائل بودند, پرداخته , مى فرمايد: (((هرگز) نزاد وزاده نشد)) (لم يلد ولم يولد).
در مـقابل اين بيان , سخن كسانى است كه معتقد به تثليث (خدايان سه گانه )بودند, خداى پدر, و خداى پسر, و روح القدس !.
((يـهـود گـفتند: عزير پسر خداست ! و نصارا گفتند: مسيح پسر خداست ! اين سخنى است كه با زبـان خـود مـى گويند كه همانند گفتار كافران پيشين است , لعنت خدا بر آنها باد چگونه از حق منحرف مى شوند)) ! (توبه /30).
مـشركان عرب نيز معتقد بودند كه ملائكه دختران خدا هستند! ((آنها براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روى جهل ساختند))! (انعام /100).
(آيـه )ـ و بـالاخـره در آخـرين آيه اين سوره مطلب را درباره اوصاف خدا به مرحله كمال رسانده , مى فرمايد: ((و براى او هيچ گاه شبيه و مانندى نبوده است ))(ولم يكن له كفوا احد).
((كفو)) در اصل به معنى همطراز در مقام و منزلت و قدر است , و سپس به هرگونه شبيه و مانند اطلاق مى شود.
مـطـابق اين آيه تمام عوارض مخلوقين , و صفات موجودات , و هرگونه نقص و محدوديت از ذات پاك او منتفى است , اين همان توحيد ذاتى و صفاتى است , درمقابل توحيد عددى و نوعى .
بنابراين , او نه شبيهى در ذات دارد, نه مانندى در صفات , و نه مثلى درافعال , و از هر نظر بى نظير و بى مانند است .
امـيـرمـؤمـنان على (ع ) در خطبه 186 نهج البلاغه مى فرمايد: ((او كسى را نزاد كه خود نيز مولود بـاشـد, و از كـسى زاده نشد تا محدود گردد, مانندى ندارد تا با او همتاگردد, و شبيهى براى او تصور نمى شود تا با او مساوى باشد)).
و ايـن تـفـسـيـر جـالـبـى اسـت كـه عاليترين دقايق توحيد را بازگو مى كند (سلام اللّه عليك يا اميرالمؤمنين ).

نكته ها:.

1ـ دلائل توحيد:.

تـوحـيـد, يعنى يگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبيه براى او, گذشته از دلائل نـقلى و آيات قرآن مجيد, با دلائل عقلى فراوان نيز قابل اثبات است كه در اينجا قسمتى از آن را به صورت فشرده مى آوريم :.
الف ) برهان صرف الوجودـ و خلاصه اش اين است كه خداوند وجود مطلق است , و هيچ قيد و شرط و حـدى بـراى او نـيست , چنين وجودى مسلما نامحدودخواهد بود, چرا كه اگر محدوديتى پيدا كـنـد بـايـد آلوده به عدم گردد, و ذات مقدسى كه هستى از آن مى جوشد هرگز مقتضى عدم و نـيستى نخواهد بود و چيزى در خارج نيست كه عدم را بر او تحميل كند بنابراين , محدود به هيچ حدى نمى باشد.
از سوى ديگر دو هستى نامحدود در عالم تصور نمى شود, زيرا اگر دوموجود پيدا شود حتما هريك از آنها فاقد كمالات ديگرى است , يعنى كمالات او راندارد, و بنابراين هر دو محدود مى شوند, و اين خود دليل روشنى است بر يگانگى ذات واجب الوجود ـ دقت كنيد.
ب ) بـرهـان عـلـمـى ـ هـنـگـامى كه به اين جهان پهناور نگاه مى كنيم در ابتدا عالم را به صورت مـوجـوداتـى پـراكـنـده مى بينيم , زمين و آسمان و خورشيد و ماه وستارگان و انواع گياهان و حيوانات , اما هرچه بيشتر دقت كنيم مى بينيم اجزا وذرات اين عالم چنان به هم مربوط و پيوسته اسـت كـه مـجموعا يك واحد منسجم راتشكيل مى دهد, و يك سلسله قوانين معين بر سراسر اين جهان حكومت مى كند.
ايـن وحـدت نـظـام هستى , و قوانين حاكم بر آن , و انسجام و يكپارچگى درميان اجزاى آن نشان مى دهد كه خالق آن يكتا و يگانه است .
ج ) بـرهـان تـمـانـع (دليل علمى فلسفى ) ـ دليل ديگرى كه براى اثبات يگانگى ذات خداوند ذكر كـرده انـد و قرآن در آيه 22 سوره انبيا الهام بخش آن است برهان تمانع است , مى فرمايد: ((اگر در زمـين و آسمان خدايانى جز خداوند يگانه بود زمين وآسمان به فساد كشيده مى شد و نظام جهان بـه هـم مـى خـورد, پـس مـنـزه اسـت خـداونـدى كه پروردگار عرش است از آنچه آنها توصيف مى كنند))!.
د) دعـوت عمومى انبيا به خداوند يگانه ـ اين دليل ديگرى براى اثبات توحيد است , چرا كه اگر دو واجـب الـوجـود در عالم بود هر دو بايد منبع فيض باشند, چرا كه يك وجود بى نهايت كامل ممكن نـيـسـت در نـورافـشانى بخل ورزد,زيرا عدم فيض براى وجود كامل نقص است , و حكيم بودن او ايجاب مى كند كه همگان را مشمول فيض خود قرار دهد.
حضرت على (ع ) در وصيت نامه اش به امام مجتبى (ع ) مى فرمايد: ((بدان فرزندم ! اگر پروردگارت همتائى داشت فرستادگان او به سراغ تو مى آمدند و آثارملك و سلطان او را مشاهده مى كردى , و بـه افـعـال و صـفاتش آشنا مى شدى ولى اومعبود يكتاست همان گونه كه خودش توصيف كرده است )).

2ـ شاخه هاى پربار توحيد:.

معمولا براى توحيد چهار شاخه ذكر مى كنند:
الف ) توحيد ذات (آنچه در بالا شرح داده شده ).
ب ) توحيد صفات يعنى خداوند نه صفاتش زائد بر ذات اوست , و نه جدا ازيكديگرند, بلكه وجودى است تمامش علم , تمامش قدرت , تمامش ازليت وابديت .
اگر غير از اين باشد لازمه اش تركيب است , و اگر مركب باشد محتاج به اجزامى شود و شئ محتاج هرگز واجب الوجود نخواهد بود.
ج ) تـوحـيـد افـعـالـى يـعـنـى هـر وجـودى , هر حركتى , هر فعلى در عالم است به ذات پاك خدا برمى گردد;Š حتى افعالى كه از ما سر مى زند به يك معنى از اوست , اوبه ما قدرت و اختيار و آزادى اراده داده , بـنـابراين در عين حال كه ما فاعل افعال خودهستيم , و در مقابل آن مسؤوليم , از يك نظر فاعل خداوند است , زيرا همه آنچه داريم به او باز مى گردد.
د) تـوحـيـد در عـبادت : يعنى ;Š تنها بايد او را پرستش كرد و غير او شايسته عبوديت نيست , چرا كه عبادت بايد براى كسى باشد كه كمال مطلق و مطلق كمال است , كسى كه از همگان بى نياز است , و بخشنده تمام نعمتها, و آفريننده همه موجودات , و اين صفات جز در ذات پاك او جمع نمى شود.

شاخه هاى توحيد افعالى .
 

ـ تـوحـيـد افـعالى نيز به نوبه خود شاخه هاى زايدى دارد كه در اينجا به شش قسمت از مهمترين فروع آن اشاره مى كنيم .
1ـ تـوحـيـد خـالقيت ـ همان گونه كه قرآن مى گويد: ((بگو: خداوند آفريدگار همه چيز است )) (رعد/16).
دلـيل آن هم روشن است وقتى با دلائل گذشته ثابت شد واجب الوجود يكى است , و همه چيز غير از او ممكن الوجود است , بنابراين خالق همه موجودات نيزيكى خواهد بود.