و در جـاى ديـگـر مـى گويد: ((تنها بيست و يك درصد از هواى اطراف زمين اكسيژن
است اگر مـقدار اكسيژن موجود در هوا به جاى بيست و يك درصد پنجاه درصد بود تمام
مواد سوختنى اين عـالـم مـحـتـرق مى شد, و اگر جرقه اى به درختى درجنگلى مى رسيد,
تمام جنگل بطور كامل مى سوخت ))!.
(آيه )ـ در اين آيه مى افزايد: ((و در وجود خود شما)) نيز آياتى است (وفى انفسكم ).
((آيا (چشم باز نمى كنيد و اين همه آيات و نشانه اى آشكار حق را)نمى بينيد))؟!
(افلا تبصرون ).
بـدون شك انسان اعجوبه عالم هستى است و آنچه در عالم كبير است در اين عالم صغير نيز
وجود دارد, بلكه عجايبى در آن است كه در هيچ جاى جهان نيست .
دسـتـگـاهـهـائى كـه در بدن انسان است مانند قلب و كليه و ريه و مخصوصادهها هزار
كيلومتر! رگهاى درشت و باريك و حتى مويرگهائى كه با چشم ديده نمى شود, و مسؤول
آبرسانى و تغذيه و تهويه ((ده ميليون ميليارد)) سلول تن انسان هستند, و حواس مختلفى
مانند بينائى و شنوائى و حواس ديگر هركدام آيتى عظيم از آيات اوست .
و از هـمـه مهمتر معماى ((حيات )) كه اسرار آن همچنان ناشناخته مانده , وساختمان
روح و عقل انسان است كه عقول همه انسانها از درك آن عاجز است .
و لـذا پـيـغمبر گرامى اسلام (ص ) فرمود: ((كسى كه خويش را بشناسد خداى خويش را
شناخته است )).
(آيه )ـ در اين آيه به سومين بخش از نشانه هاى عظمت پروردگار و قدرت او بر معاد
اشاره كرده , مى فرمايد: ((و روزى شما در آسمان است , و آنچه به شماوعده داده مى
شود)) (وفى السما رزقكم وما توعدون ).
مفهوم ((رزق )) هم باران را شامل مى شود, هم نور آفتاب را كه از آسمان به سوى ما مى
آيد و نقش آن در حـيـات و زندگى فوق العاده حساس است , و همچنين هوا را كه مايه
حيات همه موجودات زنده است .
چـيـزى كه مانع بصيرت آدمى مى شود, همان حرص براى روزى است ;Šخداوند در اين آيه به
انسان اطـمـيـنـان مـى دهد كه روزى او تضمين شده است , تابتواند با خيال راحت به
شگفتيهاى جهان هستى بنگرد.
بـه هـرحال سه آيه فوق ترتيب لطيفى دارد: آيه نخست از عوامل وجود انسان در كره زمين
سخن مى گويد, و آيه دوم از خود وجود انسان , و آيه سوم از عوامل دوام و بقا او.
(آيـه )ـ لـذا بـراى تـاكيد مطلب در اين آيه سوگند ياد كرده , مى گويد:((سوگند به
پروردگار آسمان و زمين كه اين مطلب حق است , همان گونه كه شماسخن مى گوئيد)) (فورب
السما والا رض انه لحق مثل ما انكم تنطقون ).
كـار بـه جـائى رسـيـده است كه خداوند با آن عظمت و قدرتش براى اطمينان دادن به
بندگان شـكـاك و ديـرباور و ضعيف النفس و حريص سوگند ياد مى كند كه آنچه به شما در
زمينه رزق و روزى و وعـده هاى ثواب و عقاب قيامت وعده داده شده همه حق است , و هيچ
شك و ترديدى در آن نيست .
(آيه )ـ.
ميهمانان ابراهيم (ع ):.
از ايـن بـه بـعد گوشه هائى از سرگذشت انبيا و اقوام پيشين براى تاكيد و تاييدمطالب
گذشته مـطـرح مى شود, و نخستين فراز آن سرگذشت فرشتگانى است كه براى عذاب قوم لوط
در شكل آدمـيـان بـر ابراهيم (ع ) ظاهر شدند, و او را بشارت به تولد فرزندى دادند
با اين كه ابراهيم به سن پيرى رسيده بود و همسرش نيز مسن ونازا بود.
از يـكـسـو عـطا كردن اين فرزند برومند در اين سن و سال به اين پدر و مادر پير
وفرتوت تاكيدى است براى آنچه درباره مقدر بودن ساير روزيها كه در آيات گذشته آمد.
و از سـوى ديـگـر دلـيـلـى است بر قدر و توانائى حق , و آيتى است از آيات خداشناسى
كه در آيات گذشته از آن بحث شده است .
و از سـوى سـوم بـشارتى است براى اقوام با ايمان كه مشمول حمايت حق هستند, همان
گونه كه آيـات بـعـد كـه سـخن از عذاب هولناك قوم لوط مى گويد هشدارو تهديدى است
براى مجرمان بى ايمان .
نخست روى سخن را به پيامبر كرده , مى فرمايد: ((آيا خبر مهمانهاى بزرگوارابراهيم به
تو رسيده است ))؟! (هل اتيك حديث ضيف ابرهيم المكرمين ).
(آيـه )ـ سـپـس به شرح حال آنها پرداخته , مى گويد: ((در آن زمان كه بر اووارد شدند
و گفتند: سلام بر تو! او گفت : سلام بر شما كه جمعيتى ناشناخته ايد))! (اذدخلوا
عليه فقالوا سلا ما قال سلا م قوم منكرون ).
(آيـه )ـ بـه هرحال ابراهيم ميهمان نواز و پرسخاوت , براى پذيرائى ميهمانان خود
فورا دست به كار شد, ((پس پنهانى به سوى خانواده خود رفت وگوساله فربه (و بريان شده
اى را براى آنها) آورد)) (فراغ الى اهله فجا بعجل سمين ).
چرا ابراهيم چنين كرد؟ براى اين كه ممكن بود اگر ميهمانان متوجه شوندمانع از چنين
پذيرائى پرهزينه اى گردند.
امـا چـرا ابـراهـيم براى ميهمانهاى معدود كه به گفته بعضى سه نفر و حداكثردوازده
نفر بودند غـذاى فـراوان و مـفـصـل تهيه كرد, اين به خاطر آن است كه معمولااشخاص
سخاوتمند هرگاه ميهمانى براى آنها فرا رسد تنها به اندازه ميهمانان غذاتهيه نمى
كنند, بلكه غذائى فراهم مى سازند كـه علاوه بر ميهمانان تمام كسانى كه براى آنان
كار مى كنند در آن شريك و سهيم باشند, و حتى همسايگان و نزديكان واطرافيان ديگر را
هم در نظر مى گيرند.
(آيه )ـ ابراهيم شخصا اين غذا را براى ميهمانان آورد ((و نزديك آنهاگذارد)) (فقربه
اليهم ).
ولى با تعجب ديد كه آنها دست به سوى غذا نمى برند ((گفت : آيا شما غذانمى خوريد))؟!
(قال الا تاكلون ).
(آيه )ـ ابراهيم تصور مى كرد آنها از جنس بشرند و هنگامى كه ديد دست به سوى غذا نمى
برند ((از آنان احساس وحشت كرد)) (فاوجس منهم خيفة ).
زيـرا در آن زمـان و امروز هم در ميان بسيارى از اقوام ـكه پايبند به اخلاق سنتى
هستندـ هرگاه كسى از غذاى ديگرى بخورد به او آزارى نمى رساند و خيانتى نمى كند و
اگر ميهمان دست به غذا نبرد اين گمان پيدا مى شد كه او براى كارخطرناكى آمده است .
در ايـنـجـا ميهمانان ـهمان گونه كه در آيه 70 سوره هود آمده است ـ ((به اوگفتند:
نترس )) ما رسولان و فرشتگان پروردگار توايم (قالوا لا تخف ).
سپس مى افزايد: ((و او را بشارت به تولد پسرى دانا دادند)) (وبشروه بغلا م عليم ).
بديهى است فرزند به هنگام تولد ((عالم )) نيست , اما ممكن است استعدادى در او باشد
كه در آينده عـالـم و دانـشـمـند بزرگى شود, و منظور در اينجا همين است ومشهور اين
است كه اين فرزند ((اسحاق )) بوده است .
(آيـه )ـ ((در ايـن هـنـگـام همسرش جلو آمد در حالى كه (از خوشحالى و تعجب )فرياد
مى كشيد به صورت خود زد و گفت : (آيا پسرى خواهم آورد در حالى كه )پيرزنى نازا هستم
)) (فاقبلت امراته فى صرة فصكت وجهها وقالت عجوز عقيم ).
(آيـه )ـ ولـى قـرآن در اين آيه پاسخ فرشتگان را به او نقل مى كند:
((گفتند:پروردگارت چنين گفته است و او حكيم و داناست )) (قالوا كذلك قال ربك انه
هوالحكيم العليم ).
گـرچـه تـو پـيرزن فرتوتى هستى و شوهرت نيز چنين است , اما هنگامى كه فرمان
پروردگار تو صادر شود و اراده اش به چيزى تعلق گيرد بدون ترديد تحقق مى يابد.
آغاز جز 27 قرآن مجيد.
(آيه )ـ .
شهرهاى بلاديده قوم لوط آيت و عبرتى است :.
در تـعـقـيـب مـاجـراى ورود فرشتگان بر ابراهيم و بشارت دادن به او درباره
تولداسحاق بحث از گفتگويى است كه ميان ((ابراهيم )) و ((فرشتگان )) درباره قوم
((لوط))درگرفت .
تـوضيح اين كه : ابراهيم پس از تبعيد به شام , به دعوت مردم به سوى خداوندو مبارزه
با هرگونه شـرك و بت پرستى ادامه مى داد, حضرت ((لوط)) كه از پيامبران بزرگ بود در
عصر او مى زيست و احـتمالا از سوى او ماموريت يافت كه براى تبليغ وهدايت گمراهان به
يكى از مناطق شام (يعنى شـهـرهـاى سدوم ) سفر كند, او در ميان قوم گنهكارى آمد كه
آلوده به شرك و گناهان بسيارى بودند, و از همه زشت تر گناه همجنس بازى و لواط بود
سرانجام گروهى از فرشتگان مامور هلاك اين قوم شدنداما قبلا نزد ابراهيم آمدند.
ابراهيم از وضع ميهمانان فهميد اينها به دنبال كار مهمى مى روند, و تنها براى بشارت
تولد فرزند نزد او نيامده اند, چرا كه براى چنين بشارتى يك نفر كافى بود, ويا به
خاطر عجله اى كه در حركت داشتند احساس كرد ماموريت مهمى دارند.
لـذا در آيـه مورد بحث مى گويد: ابراهيم ((گفت : ماموريت شما چيست اى فرستادگان ))
خدا؟ (قال فما خطبكم ايها المرسلون ).
(آيـه )ـ فـرشـتـگـان پـرده از روى ماموريت خود برداشته , و به ابراهيم ((گفتند: ما
به سوى قوم مـجـرمـى فـرسـتاده شده ايم )) (قالوا انا ارسلنا الى قوم مجرمين ) قومى
كه علاوه بر فساد عقيده گرفتار انواع آلودگيها و گناهان مختلف زشت و ننگينى هستند.
(آيه )ـ سپس افزودند: ما ماموريت داريم ((تا بارانى از سنگ گل بر آنهابفرستيم ))
(لنرسل عليهم حجارة من طين ).
تعبير به ((حجارة من طين )) (سنگى از گل ) همان چيزى است كه در آيه82 سوره هود به
جاى آن ((سـجـيـل )) آمـده است , و در مجموع شايد اشاره به اين معنى است كه براى
نابود كردن اين قوم مجرم حتى نيازى به نازل كردن صخره هاى عظيم از آسمان نبود, بلكه
بارانى از ريگهاى كوچك و نه چندان محكم و مانند دانه هاى باران بر آنها فرو باريد.
(آيـه )ـ سپس افزودند: ((سنگهائى كه از ناحيه پروردگارت براى اسرافكاران نشان
گذاشته شده است )) (مسومة عند ربك للمسرفين ).
(آيـه )ـ قـرآن در ايـنـجا دنباله ماجراى اين رسولان پروردگار را ـكه نزدحضرت لوط
آمدند و به عـنـوان مـيهمانانى بر او وارد شدند, و قوم بى شرم به گمان اين كه آنها
جوانانى زيباروى از جنس بـشرند به سراغ آنها آمدند, اما به زودى به اشتباه خود پى
بردند, و چشمان همه آنها نابينا شدـ رها كرده و دنباله سخن را ازسوى خداوند بازگو
مى كند.
مـى فـرمـايد: ((ما مؤمنانى را كه در شهرها (ى قوم لوط) زندگى مى كردند (قبل ازنزول
عذاب ) خارج كرديم )) (فاخرجنا من كان فيها من المؤمنين ).
(آيـه )ـ ((ولـى (در تمام اين مناطق ) جز يك خانواده با ايمان نيافتيم ))!
(فماوجدنا فيها غير بيت من المسلمين ).
آرى ! مـا هـرگـز خـشـك و تـر را با هم نمى سوزانيم و عدالت ما اجازه نمى دهدمؤمن
را گرفتار سرنوشت كافر كنيم , حتى اگر در ميان ميليونها نفر بى ايمان و مجرم ,يك
فرد با ايمان و پاك باشد نجاتش مى دهيم .
ايـن هـمان مطلبى است كه در سوره حجر آيه 59 و 60 به اين صورت آمده : ((مگرخاندان
لوط كه همگى آنها را نجات خواهيم داد, به جز همسرش كه مقدر داشتيم ازبازماندگان (در
شهر, و هلاك شوندگان ) باشد))!.
البته اين بخش از ماجراى قوم لوط در سوره هاى مختلف قرآن با عبارات مختلف بيان شده
كه همه آنـها يك حقيقت را بازگو مى كند, ولى از آنجا كه ممكن است به يك حادثه از
زواياى مختلف نگاه كـرد و در هـر نـگاه بعدى از آن را مشاهده نمود, در قرآن مجيد
نيز حوادث تاريخى غالبا به همين صورت مطرح و تكرار شده است , و در مقام تربيت گاه
لازم مى شود كه روى يك مساله مهم بارها تكيه شود, تاتاثير عميق در ذهن خواننده
بگذارد.
بـه هـر حال خداوند شهرهاى اين قوم آلوده را با زمين لرزه اى سخت وويرانگر زير و رو
كرد سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو باريد و اثرى از آنهانماند, حتى
جسدهاى پليدشان زير آوارها و سـنـگـهـاى آسـمانى مدفون گشت , تاعبرتى باشد براى
آيندگان و براى همه افراد بى ايمان و مجرمان آلوده .
(آيـه )ـ و لذا در اين آيه مى افزايد: ((و در آن (شهرهاى بلاديده ) نشانه اى روشن
براى كسانى كه از عذاب دردناك مى ترسند به جاى گذارديم )) (وتركنا فيهاآية للذين
يخافون العذاب الا ليم ).
ايـن تـعـبير به خوبى نشان مى دهد كه از اين آيات و نشانه هاى خدا تنها كسانى پند
مى گيرند كه آمادگى پذيرش در وجودشان باشد, و احساس مسؤوليت كنند.
(آيه )ـ.
اين همه درس عبرت در تاريخ پيشينيان :.
قرآن در اينجا در تعقيب داستان قوم لوط و عاقبت دردناكى كه بر اثر گناهان بسيار زشت
و ننگين پيدا كردند اشاره به سرگذشت چند قوم ديگر از اقوام پيشين مى كند.
نـخست مى فرمايد: ((و در (زندگى ) موسى نيز (نشانه و درس عبرتى بود) درآن هنگامى كه
او را به دليلى آشكار به سوى فرعون فرستاديم )) (وفى موسى اذارسلناه الى فرعون
بسلطان مبين ).
((سـلطان )) چيزى است كه مايه تسلط گردد, و منظور در اينجا معجزه يادليل و منطق
نيرومند عقلى يا هر دو است كه ((موسى ))(ع ) در برابر فرعون از آن استفاده كرد.
(آيـه )ـ امـا فرعون نه تسليم معجزات بزرگ موسى (ع ) كه گواه ارتباطش باخدا بود شد,
و نه در مـقـابـل دلائل مـنـطقى او سر تعظيم فرود آورد, بلكه به خاطرغرور و تكبرى
كه داشت ((با تمام وجودش از وى روى برتافت و گفت : (اين مرد) ياساحر است يا ديوانه
))! (فتولى بركنه وقال ساحر او مجنون ).
جـالـب اين كه جباران زورگو در تهمتها و نسبتهاى دروغين كه به انبيا بزرگ مى دادند
گرفتار سردرگمى و تناقض گوئى عجيبى بودند, گاه آنها را ساحرمى خواندند, و گاه مجنون
, با اين كه ((سـاحـر)) بايد انسان هوشيارى باشد كه بااستفاده از ريزه كاريها و
مسائل روانى و خواص مختلف اشـيا كارهاى اعجاب انگيزى را انجام دهد و مردم را اغفال
نمايد, در حالى كه مجنون نقطه مقابل آن است .
(آيـه )ـ امـا قـرآن از نـتـيـجـه كـار فرعون جبار و اعوانش چنين خبر مى دهد:
((ازاين رو ما او و لـشـكـريـانش را گرفتيم و به دريا افكنديم , در حالى كه درخور
سرزنش بود)) (فاخذناه وجنوده فنبذناهم فى اليم وهو مليم ).
(آيه )ـ سپس به سرنوشت اجمالى قوم ((عاد)) پرداخته , چنين مى گويد:((در سرگذشت قوم
عاد نـيـز (آيتى است ) در آن هنگام كه تندبادى بى باران بر آنهافرستاديم )) (وفى
عاد اذ ارسلنا عليهم الريح العقيم ).
عـقـيـم بـودن بادها زمانى است كه ابرهاى باران زا با خود حمل نكند, گياهان راتلقيح
ننمايد, و فايده و بركتى نداشته باشد, و جز هلاكت و نابودى چيزى همراه نياورد.
(آيـه )ـ سـپـس بـه تـوصيف تندبادى كه بر قوم عاد مسلط شد پرداخته ,مى افزايد: ((بر
هيچ چيز نمى گذشت مگر اين كه آن را همچون استخوانهاى پوسيده مى ساخت )) (ما تذر من
شى اتت عليه الا جعلته كالرميم ).
ايـن تعبير نشان مى دهد كه تندباد قوم عاد يك تندباد معمولى نبود, بلكه علاوه بر
تخريب و درهم كوبيدن و به اصطلاح فشارهاى فيزيكى , داراى سوزندگى و مسموميتى بود كه
اشيا گوناگون را مى پوساند.
ايـن بـود اشـاره كـوتاهى به سرنوشت قوم نيرومند و ثروتمند ((عاد)) كه در سرزمين
((احقاف )) (منطقه اى ميان عمان و حضرموت ) مى زيستند.
(آيـه )ـ بـعـد از آنها نوبت به قوم ((ثمود)) مى رسد و درباره آنها مى فرمايد:
((ونيز در سرگذشت قـوم ثـمود (عبرتى است در آن هنگام كه به آنها گفته شد: مدتى
كوتاه بهره مند باشيد)) و سپس منتظر عذاب (وفى ثمود اذ قيل لهم تمتعوا حتى حين ).
منظور از ((حتى حين )) همان سه روز مهلتى است كه در آيه 65 سوره هود به آن اشاره
شده است : ((آنـهـا شترى را كه به عنوان اعجاز آمده بود از پاى درآورند وپيامبرشان
صالح به آنها گفت : سه روز در خـانـه هـايـتـان بـهـره گـيريد (و بعد از آن
منتظرعذاب الهى باشيد) اين وعده اى است تخلف ناپذير)).
(آيـه )ـ آرى ((آنـهـا از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و صاعقه آنان رافراگرفت ,
در حالى كه (خـيـره خـيـره ) نـگاه مى كردند)) بى آنكه قدرت دفاع داشته باشند(فعتوا
عن امر ربهم فاخذتهم الصاعقة وهم ينظرون ).
اين جمله اشاره به تمام سرپيچيهائى است كه آنها در طول دعوت صالح داشتند, مانند بت
پرستى و ظـلم و ستم و از پاى درآوردن ناقه اى كه معجزه ((صالح ))بود, نه فقط
سرپيچيهايى كه در طول اين سه روز انجام دادند و به جاى توبه و انابه به درگاه خدا
در غفلت و غرور فرو رفتند.
(آيـه )ـ سـرانـجـام آخرين جمله اى كه درباره اين قوم سركش مى فرمايد اين است كه :
((چنان بر زمـيـن افـتادند كه توان برخاستن نداشتند و نتوانستند از كسى يارى
طلبند)) (فما استطاعوا من قيام وما كانوا منتصرين ).
آرى ! صـاعـقـه چـنـان آنـها را غافلگير كرد و بر زمين كوبيد كه نه خود ياراى
برخاستن و دفاع از خـويـشـتـن داشـتـنـد, و نـه قدرت ناله و فرياد و كمك طلبيدن , و
درهمين حال جان دادند, و سرگذشتشان درس عبرتى براى ديگران شد.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه اشـاره كـوتـاهـى بـه سرنوشت پنجمين قوم يعنى قوم نوح كرده ,
مى فرمايد: ((هـمـچنين قوم نوح را پيش از آنها هلاك كرديم , چرا كه قوم فاسقى
بودند)) (وقوم نوح من قبل انهم كانوا قوما فاسقين ).
((فـاسـق )) به كسى مى گويند كه از محدوده فرمان خداوند قدم بيرون گذارد, وآلوده به
فكر و ظلم يا ساير گناهان شود.
(آيه )ـ.
پيوسته آسمانها را گسترش مى دهيم !.
قـرآن بار ديگر به مساله آيات عظمت خداوند در عالم آفرينش مى پردازد و درحقيقت
بحثهائى را كه در آيات 20 و 21 همين سوره درباره آيات او در زمين ووجود انسان گذشت
تكميل مى كند, و در ضمن دليلى بر قدرت خداوند بر مساله معاد و زندگى پس از مرگ است
نخست مى فرمايد: ((و مـا آسـمـان را بـا قـدرت بـناكرديم , و همواره آن را وسعت مى
بخشيم )) (والسما بنيناها بايد وانا لموسعون ).
(آيـه )ـ ((و زمـيـن را گـسـترديم و چه خوب گستراننده اى هستيم ))! (والا رض
فرشناها فنعم الماهدون ).
نـشانه هاى اين قدرت عظيم هم در عظمت آسمانها و هم در نظام خاصى كه بر آنها حاكم
است به خوبى آشكار مى باشد.
با توجه به كشفيات اخير دانشمندان در مساله ((گسترش جهان )) معناى آيه روشن است و
آن اين كه خداوند آسمانها را آفريده و دائما گسترش مى دهد.
عـلم امروز مى گويد: نه تنها كره زمين , بر اثر جذب مواد آسمانى تدريجا فربه و
سنگينتر مى شود, بـلكه آسمانها نيز در گسترشند, يعنى ;Š ستارگانى كه در يك كهكشان
قرار دارند بسرعت از مركز كهكشان دور مى شوند, حتى سرعت اين گسترش را در بسيارى از
مواقع اندازه گيرى كرده اند.
(آيه )ـ بعد از آفرينش آسمانها و زمين نوبت به موجودات مختلف آسمانى و زمين و انواع
گياهان و حـيـوانات مى رسد آيه مورد بحث مى فرمايد:((و از هر چيز دو جفت آفريديم
شايد متذكر شويد)) (ومن كل شى خلقنا زوجين لعلكم تذكرون ).
((مـن كـل شى )) (از هر چيزى ) مى تواند اشاره به اين حقيقت باشد كه تمام اشياى
جهان از ذرات مـثبت و منفى ساخته شده , و امروز از نظر علمى مسلم است كه ((اتمها))
از اجزا مختلفى تشكيل يـافته اند, از جمله اجزائى كه داراى بار الكتريسته منفى
هستند, و ((الكترون )) ناميده مى شوند, و اجزائى كه داراى بار الكتريسته مثبت هستند
و ((پروتون )) نام دارد.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه عنوان يك نتيجه گيرى از بحثهاى توحيدى گذشته مى افزايد:
((پس به سـوى خـدا بگريزيد كه من از سوى او براى شما بيم دهنده اى آشكارم )) (ففروا
الى اللّه انى لكم منه نذير مبين ).
تعبير به ((فرار)) در اينجا تعبير جالب و لطيفى است , معمولا ((فرار)) در جائى گفته
مى شود كه انـسـان از يـك سو با موجود يا حادثه وحشتناكى روبرو شده , و ازسوى ديگر
پناهگاهى در نقطه اى سـراغ دارد, لذا با سرعت تمام از محل حادثه دورمى شود و به
نقطه امن و امان روى مى آورد, شما نـيـز از شرك و بت پرستى كه عقيده وحشتناكى است
بگريزيد و به توحيد خالص كه منطقه امن و امان واقعى است روى آريد.
از زشـتـيـهـا, بديها, بى ايمانى , تاريكى جهل , و عذاب جاويدان بگريزيد, و درآغوش
رحمت حق و سعادت جاويدان قرار گيريد.
(آيـه )ـ بـاز بـراى تـاكـيـد بيشتر, روى مساله يكتاپرستى تكيه كرده ,مى فرمايد:
((و با خدا معبود ديـگرى قرار ندهيد كه من براى شما از سوى اوبيم دهنده اى آشكارم
)) (ولا تجعلوا مع اللّه الها آخر انى لكم منه نذير مبين ).
(آيه )ـ در آيه 39 همين سوره خوانديم كه فرعون در برابر دعوت موسى (ع ) به سوى
خداوند يكتا و ترك ظلم و بيدادگرى , موسى را متهم ساخت كه او ((ساحر)) يا ((مجنون
)) است , اين نسبت كه از سـوى مشركان به پيامبر اسلام (ص )نيز داده مى شد براى
مؤمنان اندك نخستين , بسيار گران بود, و روح پاك پيامبر(ص )را آزرده مى ساخت .
آيـه بـراى دلدارى پيامبر(ص ) و مؤمنان مى گويد: تنها تو نيستى كه هدف اين تيرهاى
زهرآگين تـهمت قرار گرفته اى ((اين گونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى
قومى فرستاده نشد مـگـر ايـن كه گفتند: او ساحر است يا ديوانه )) (كذلك ما اتى
الذين من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون ).
آنـهـا را ((سـاحـر)) مـى خـواندند زيرا در برابر معجزات چشمگيرشان پاسخى منطقى
نداشتند, و ((مـجـنون )) خطاب مى كردند چرا كه همرنگ محيط نبودند و دربرابر
امتيازات مادى سر تسليم فرود نمى آوردند.
(آيـه )ـ سپس مى افزايد: ((آيا (اين قوم كافر و معاند) يكديگر را به آن سفارش مى
كردند)) كه همه چنين تهمتى بزنند (اتواصوا به ).
آن چنان هماهنگ و يكنواخت عمل مى كنند كه گوئى همگى در ماورا تاريخ مجلسى تشكيل
داده , و به مشاوره نشسته , و به يكديگر توصيه نموده اند كه انبيا راعموما متهم به
سحر و جنون كنند, تا از نفوذ اعتبار آنها در توده مردم كاسته شود.
سپس مى افزايد: ((بلكه آنها قومى طغيانگرند)) (بل هم قوم طاغون ).
ايـن اثـر روح طـغـيـانگرى است كه براى بيرون كردن مردان حق از صحنه به هردروغ و
تهمتى متوسل مى شوند.
(آيه )ـ باز براى تسلى خاطر و دلدارى بيشتر به پيامبر(ص ) مى فرمايد:((اكنون (كه
اين قوم طاغى و سركش حاضر به شنيدن حق نيستند) از آنها روى بگردان )) (فتول عنهم ).
و مـطمئن باش كه تو وظيفه خود را بطور كامل انجام داده اى , و ((هرگز درخورملامت
نخواهى بود)) (فما انت بملوم ).
اگر آنها حق را نپذيرند غم مخور كه دلهاى شايسته اى در انتظار آن است .
ايـن جمله در حقيقت يادآور آيات ديگرى است كه نشان مى دهد پيامبرآن قدر دلسوز بود
كه گاه از عدم ايمان آنها نزديك بود دق كند, چنانكه در آيه 6سوره كهف مى خوانيم :
((گوئى مى خواهى خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنهاهلاك كنى چرا كه آنها به
اين قرآن ايمان نياورده اند)).
(آيـه )ـ مـفسران گفته اند: هنگامى كه آيه فوق نازل شد پيامبر(ص ) و مؤمنان
اندوهگين شدند و تصور كردند كه اين آخرين سخن در برابر مشركان است , وحى آسمانى قطع
شده , و عذاب الهى به زودى فرا مى رسد, ولى چيزى نگذشت كه اين آيه نازل شد و به
پيامبر(ص ) دستور داد: ((و پيوسته تذكر و اندرز ده , زيرا تذكرمؤمنان را سود مى
بخشد)) (وذكر فان الذكرى تنفع المؤمنين ).
اينجا بود كه همگى احساس آرامش كردند.
اشـاره بـه ايـن كـه دلـهـاى آماده اى در گوشه و كنار در انتظار سخنان توست ,
اگرگروهى به مـخـالـفت در برابر حق برخاسته اند گروه ديگرى از جان و دل مشتاق
آنند,و گفتار دلنشين تو تاثير خود را در نفوس آنان مى گذارد.
(آيه )ـ.
هدف خلقت انسان از ديدگاه قرآن :.
از مـهـمـتـرين سؤالاتى كه هركس از خود مى كند اين است كه ((ما براى چه آفريده شده
ايم ))؟ و ((هدف آفرينش انسانها و آمدن به اين جهان چيست ))؟.
آيه مورد بحث به اين سؤال مهم و همگانى با تعبيرات فشرده و پرمحتوايى پاسخ مى گويد,
و بحثى را كـه در آيـه قـبـل پـيـرامـون تذكر و يادآورى به مؤمنان بيان شدتكميل مى
كند, چرا كه اين از مهمترين اصولى است كه پيامبر(ص ) بايد آن را تعقيب كند, ضمنا
معنى فرار به سوى خدا را كه در آيه 50 همين سوره آمده بود روشن مى سازد.
مى فرمايد: ((من جن و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند)) و از اين راه
تكامل يابند و به من نزديك شوند (وما خلقت الجن والا نس الا ليعبدون ).
(آيه )ـ من نيازى به آنها ندارم و ((هرگز از آنها روزى نمى خواهم , ونمى خواهم مرا
اطعام كنند))! (ما اريد منهم من رزق وما اريد ان يطعمون ).
(آيه )ـ ((خداوند روزى دهنده , و صاحب قوت و قدرت است )) (ان اللّه هوالرزاق
ذوالقوة المتين ).
انـدكـى تـامـل در مـفـهوم آيات قرآن در زمينه هدف خلقت نشان مى دهد كه هدف اصلى
همان ((عـبـوديـت )) اسـت كـه در آيـه فـوق بـه آن اشاره شده , و مساله ((علم ودانش
)) و ((امتحان و آزمايش )) اهدافى هستند كه در مسير عبوديت قرار مى گيرند, و((رحمت
واسعه خداوند)) نتيجه اين عبوديت است .
بدين ترتيب روشن مى شود كه ما همه براى عبادت پروردگار آفريده شده ايم ,اما مهم اين
است كه بدانيم حقيقت ((عبادت )) چيست ؟.
آيـا تـنـها انجام مراسمى مانند ركوع و سجود و قيام و قعود و نماز و روزه منظوراست
؟ يا حقيقتى است ماوراى اينها؟ هرچند عبادات رسمى نيز همگى واجداهميتند.
((عـبوديت )) ـن گونه كه در متون لغت آمده ـ اظهار آخرين درجه خضوع دربرابر معبود
است , و بـه هـمين دليل تنها كسى مى تواند معبود باشد كه نهايت انعام واكرام را
كرده است و او كسى جز خدا نيست .
بنابراين عبوديت نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خداست .
عـبـوديـت كـامل آن است كه انسان جز به معبود واقعى يعنى كمال مطلق نينديشد, جز در
راه او گام بر ندارد, و هرچه غير اوست فراموش كند, حتى خويشتن را!.
و اين است هدف نهائى آفرينش بشر كه خدا براى وصول به آن ميدان آزمايشى فراهم ساخته
و علم و آگاهى به انسان داده , و نتيجه نهائيش نيز غرق شدن در اقيانوس ((رحمت ))
اوست .
(آيه )ـ.
اينها نيز در عذاب الهى سهيمند:.
ايـن آيه و آيه بعد كه آخرين آيات سوره ((ذاريات )) است در حقيقت يك نوع نتيجه گيرى
از آيات مـخـتلف اين سوره است , مخصوصا آياتى كه پيرامون سرنوشت اقوام پيشين همچون
قوم فرعون و قـوم لـوط و عـاد و ثـمـود سـخـن مـى گويد, همچنين آيات گذشته كه از
هدف آفرينش سخن مى گفت .
مى گويد: ((و براى كسانى كه ستم كردند, سهم بزرگى از عذاب است همانندسهم يارانشان
)) از اقوام ستمگر پيشين (فان للذين ظلموا ذنوبا مثل ذنوب اصحابهم ).
((بـنـابـرايـن عجله نكنند)) (فلا يستعجلون ) و پى درپى نگويند اگر عذاب الهى حق
است چرا به سراغ ما نمى آيد؟.
تـعبير به ((ظلم )) درباره اين گروه به خاطر آن است كه ((شرك )) و كفر بزرگترين ظلم
است , زيرا حقيقت ظلم اين است كه چيزى را در غير محل شايسته قرار دهند, ومسلما بت
را به جاى خدا قـراردادن مـهـمـتـريـن مصداق ظلم محسوب مى شود, و به همين دليل آنها
هم مستحق همان سرنوشتى هستند كه اقوام مشرك پيشين داشتند.
(آيـه )ـ در آخـريـن آيـه ايـن سـوره تهديد به عذاب دنيا را با تهديد به عذاب آخرت
تكميل كرده , مـى گـويـد: ((پـس واى بر كسانى كه كافر شدند از روزى كه به آنهاوعده
داده مى شود)) (فويل للذين كفروا من يومهم الذى يوعدون ).
همان گونه كه اين سوره از مساله معاد و رستاخيز آغاز شد, با تاكيد بر همين مساله
پايان مى گيرد .
((پايان سوره ذاريات )).
سوره طور [52].
.
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 49 آيه است .
محتواى سوره :.
اين سوره نيز از سوره هائى است كه سنگينى بحثهاى آن روى مساله معاد وسرنوشت نيكان و
پاكان از يكسو, و بدان و مجرمان در آن روز عظيم از سوى ديگراست .
و روى هم رفته مى توان محتواى اين سوره را به شش بخش تقسيم كرد.
1ـ آيات نخستين سوره كه با سوگندهاى پى درپى شروع مى شود بحث ازعذاب الهى و نشانه
هاى قيامت و آتش دوزخ و كيفر كافران مى كند (آيه 1 تا 16).
2ـ بـخـش ديـگـرى از ايـن سـوره نـعـمـتـهاى بهشتى و مواهب الهى را در قيامت كه در
انتظار پـرهـيـزكـاران اسـت مـشروحا برمى شمرد, و يكى را پس از ديگرى مورد توجه
قرار مى دهد, و در حقيقت به غالب نعمتهاى بهشتى در اين بخش از سوره اشاره شده است
(آيه 17 تا 28).
3ـ در بـخـش ديـگرى از ين سوره از نبوت پيامبر(ص ) سخن مى گويد, واتهاماتى را كه
دشمنان براى او ذكر مى كردند برمى شمرد, و بطور فشرده به آن پاسخ مى دهد (آيه 29
تا 34).
4ـ در بخش ديگر سخن از توحيد است , و با استدلالى روشن اين مساله راتعقيب مى كند
(آيه 35 تا 43).
5ـ در بـخش ديگر سوره باز به مساله معاد و پاره اى از مشخصات روز قيامت باز مى گردد
(آيه 44 تا 47).
6ـ سـرانـجـام در آخـريـن بـخـش سـوره كـه دو آيه بيشتر نيست با دستوراتى به پيامبر
گرامى اسلام (ص ) در زمينه صبر و استقامت و تسبيح و حمد پروردگار ووعده حمايت او از
سوى خداوند بحثهاى گذشته را پايان مى بخشد.
نامگذارى اين سوره به ((طور)) به تناسب نخستين آيه آن است .
فضيلت تلاوت سوره :.
در حديثى آمده كه پيامبر(ص ) فرمود: ((هركس سوره طور را بخواند برخداست كه او را از
عذابش ايمن سازد, و او را در بهشتش متنعم دارد)).
و در حـديـث ديگرى از امام باقر(ع ) مى خوانيم : ((كسى كه سوره طور را تلاوت كند
خداوند, خير دنيا و آخرت را براى او جمع مى كند)).
روشـن است كه اين همه اجر و پاداش عظيم در دنيا و آخرت از آن كسانى است كه اين
((تلاوت )) را وسيله اى براى ((تفكر)), و آن را نيز به نوبه خود وسيله اى درراه
((عمل )) قرار دهند.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيـه )ـ ايـن سـوره يكى ديگر از سوره هائى است كه با سوگند شروع مى شود,سوگندهائى
براى بيان يك واقعيت مهم يعنى مساله قيامت و معاد و رستاخيز ومحاسبه اعمال انسانها.
مى فرمايد: ((سوگند به كوه طور)) (والطور).
((طـور)) در لغت به معنى ((كوه )) است , ولى باتوجه به اين كه اين كلمه در ده آيه
از قرآن مجيد مـطـرح شـده كه در نه مورد سخن از ((طور سينا)) همان كوهى كه در
آنجاوحى بر موسى نازل مى شد به ميان آمده , معلوم مى شود كه در آيه مورد بحث
نيزمنظور همان معنى است .
(آيه )ـ ((و سوگند به كتابى كه نوشته شده است )) (وكتاب مسطور).
به تناسب سوگندى كه قبل از آن آمده اين تعبير يا اشاره به تورات است و ياهمه كتب
آسمانى .
(آيه )ـ ((در صفحه اى گسترده )) (فى رق منشور).
در اين آيه نيز سوگند به كتابى خورده شده كه بر صفحه اى از بهترين صفحات نگاشته شده
و در عين حال باز و گسترده است و نه پيچيده !.
(آيه )ـ ((و سوگند به بيت المعمور)) (والبيت المعمور).
((بـيـت الـمعمور)) را بعضى به ((كعبه )) و خانه خدا در زمين تفسير كرده اند كه به
وسيله زوار و حـاجـيـان همواره معمور و آباد است , و مى دانيم نخستين خانه اى است
كه براى عبادت , در روى زمين ساخته و آباد شده است .
(آيه )ـ ((و سقف برافراشته )) (والسقف المرفوع ).
مـنـظـور از ((سقف مرفوع )) آسمان است , چرا كه در آيه 32 سوره انبيامى خوانيم :
((ما آسمان را سقف محفوظى قرار داديم )).
تـعـبـيـر بـه ((سقف )) ممكن است از اين نظر باشد كه ستارگان و كرات آسمانى آن چنان
سراسر آسمان را پوشانده اند و به سقفى مى مانند, و نيز ممكن است اشاره به ((جو
اطراف زمين )) باشد كه قـشـر فـشـرده اى از هـوا هـمـچون سقف محكمى اطراف آن را
فراگرفته و آن را در برابر هجوم سنگهاى آسمانى و اشعه زيانبار كيهانى به خوبى حفظ
مى كند.
(آيه )ـ ((و (سوگند به ) درياى مملو و برافروخته ))! (والبحر المسجور).
((مـسجور)) به معنى ((برافروخته )) است چنانكه در آيه 71 و 72 سوره مؤمن مى خوانيم
: ((آنها را در آب سوزان مى كشند, سپس در آتش مشتعل خواهند شد)).
ايـن دريـاى بـرافـروخـته يا همين اقيانوسهاى كره زمين ما است كه در آستانه قيامت ,
برافروخته مى شود و سپس منفجر مى گردد.
و يا دريائى از مواد مذاب كه در دل كره زمين است و ممكن است آيه فوق قسم به هر دو
باشد, چرا كه هر دو از آيات خداوند و شگفتيهاى بزرگ اين جهان است .
قـابـل تـوجـه ايـن كـه در ارتـباط مفهوم اين پنج سوگند با يكديگر چنين به نظر مى
رسد كه سه سـوگـنـد نـخـسـت رابـطه نزديكى با يكديگر دارند چرا كه همه از وحى
وخصوصيات آن سخن مـى گـويـنـد ((كوه طور)) محل نزول وحى بود, و ((كتاب مسطور))نيز
اشاره به كتاب آسمانى است , خواه تورات باشد يا قرآن , و ((بيت المعمور)) محل رفت و
آمد فرشتگان و پيك وحى خداست .
و اما دو سوگند ديگر از آيات ((تكوينى )) سخن مى گويد ـدر برابر سه سوگندنخست كه از
آيات ((تشريعى )) سخن مى گفت ـ اين دو سوگند يكى اشاره به مهمترين نشانه توحيد يعنى
آسمان با عظمت است , و ديگرى به يكى از نشانه هاى مهم معادكه در آستانه رستاخيز رخ
مى دهد.
بنابراين ((توحيد)), ((نبوت )) و ((معاد)) در اين پنج سوگند جمع است .
(آيـه )ـ سـپـس در ايـنجا قرآن به بيان موضوعى كه سوگندهاى فوق به خاطر آن ياد شده
اشاره كرده , مى فرمايد: ((عذاب پروردگارت واقع مى شود)) (ان عذاب ربك لواقع ).
(آيه )ـ ((و چيزى از آن مانع نخواهد بود)) (مـاله من دافع ).
كـوتـاه سـخـن ايـن كـه : سوگندهاى پنج گانه كه بر محور قدرت خداوند در عالم
((تكوين )) و ((تـشريع )) دور مى زند بيانگر اين است كه چنين كسى به خوبى قادر است
مردگان را بار ديگر به زندگى و حيات بازگرداند, و قيامت را برپا كند, اين همان چيزى
است كه سوگندها به خاطر آن ياد شده , همان گونه كه در دو آيه فوق خوانديم .
(آيه )ـ در آيات گذشته اشاره سربسته اى به عذاب الهى در قيامت شده بود, در اينجا كه
توضيح و تـفـسـيـرى بر اين معنى است بعضى از ويژگيهاى روز قيامت را بازگو مى كند, و
سپس كيفيت عذاب تكذيب كنندگان را.
مـى فرمايد: اين عذاب الهى ((در آن روزى است كه آسمان (كرات آسمانى ) به شدت به
حركت در مى آيد)) (يوم تمور السما مورا).
بـديـن تـرتـيـب در آسـتانه قيامت نظام حاكم بر كرات آسمانى برهم مى ريزد آنهااز
مدارات خود مـنـحرف مى شوند, و به هر سو رفت و آمد مى كنند, سپس درهم نورديده مى
شوند, و به جاى آنها آسـمـانى نو به فرمان خدا برپا مى شود, چنانكه آيه104 سوره
انبيا مى گويد: ((روزى كه آسمان را همچون طومار درهم مى پيچيم )).
و در آيـه 48 سـوره ابـراهيم مى خوانيم : ((روزى كه اين زمين به زمينى ديگر
وآسمانها به آسمان ديگرى تبديل مى شود)).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و (روزى كه ) كوهها از جا كنده و متحرك مى شوند))! و به
شهادت آيات ديگر قرآن سپس متلاشى مى گردند (وتسير الجبال سيرا).
ايـنها همه اشاره به آن است كه اين دنيا و تمام پناهگاههاى آن درهم كوبيده مى شود,
جهانى نو, با نظاماتى نوين جاى آن را مى گيرد و انسان در برابر نتايج اعمال خويش ,
قرار خواهد گرفت .
(آيـه )ـ لـذا در اين آيه مى افزايد: چون چنين است ((واى در آن روز برتكذيب كنندگان
))! (فويل يومئذ للمكذبين ).
آرى ! در حـالـى كـه وحشت و اضطراب ناشى از دگرگونى جهان , همگان رافراگرفته , وحشت
عـظيمترى به سراغ ((مكذبين )) مى آيد كه همان عذاب الهى است چرا كه ((ويل )) اظهار
تاسف و اندوه است بر وقوع يك حادثه نامطلوب .
(آيـه )ـ سـپـس به معرفى اين مكذبين پرداخته , مى فرمايد: ((همانها كه درسخنان باطل
به بازى مشغولند)) (الذين هم فى خوض يلعبون ).
آيـات قرآن را ((دروغ )), و معجزات پيامبر(ص ) را ((سحر)) مى خوانند, و آورنده آن
را ((مجنون )) مى شمرند, همه حقايق را به بازى گرفته , و به سخريه و استهزا دربرابر
آنها مى پردازند.
((خوض )) به معنى ورود در سخنان باطل است , و در اصل به معنى واردشدن در آب و عبور
از آن است .
(آيـه )ـ بـار ديـگـر بـراى مـعرفى آن روز و بيان سرنوشت اين مكذبان به توضيح ديگرى
پرداخته , مـى افزايد: ((در آن روز كه آنها را به زور به سوى آتش دوزخ مى رانند))!
(يوم يدعون الى نار جهنم دعا).
(آيه )ـ به آنها مى گويند: ((اين همان آتشى است كه آن را انكار مى كرديد))!(هذه
النار التى كنتم بها تكذبون ).