در حـديـثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((كسى كه سوره شورى را بخواند
روزقيامت با صورتى سـفيد و درخشنده همچون آفتاب محشور مى شود, تا به پيشگاه خدا مى
آيد, مى فرمايد: بنده من ! قـرائت سوره حم , عسق را تداوم دادى , در حالى كه پاداش
آن را نمى دانستى , اما اگر مى دانستى چه پاداشى دارد هيچ گاه از قرائت آن خسته نمى
شدى , ولى من امروز پاداش تو رابه تو خواهم داد, سپس دستور مى دهد او را وارد بهشت
كنند و غرق در نعمتهاى ويژه بهشتى )).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه 1 و 2)ـ باز در دو آيه اول اين سوره با ((حروف مقطعه )) روبرو مى شويم ,حروف
مقطعه اى كه در يـكى از مفصلترين اشكال منعكس شده , يعنى پنج حرف ((حا, ميم ـ عين ,
سين , قاف )) (حم ـ عسق ).
((حـم )) در آغـاز هفت سوره قرآن مجيد است منتها در خصوص سوره شورى ((عسق )) نيز بر
آن افزوده شده است .
(آيـه )ـ بـعـد از حـروف مـقـطعه , طبق معمول سخن از وحى و قرآن شروع مى شود,مى
فرمايد: ((ايـن گـونـه خـداوند عزيز و حكيم به تو و پيامبرانى كه قبل از تو
بودندوحى مى كند)) (كذلك يوحى اليك والى الذين من قبلك اللّه العزيز الحكيم ).
سـرچـشـمـه وحـى همه جا يكى است , و آن علم و قدرت پروردگار است , ومحتواى وحى نيز
در اصول و كليات نسبت به تمام پيامبران يكى است .
عـزت و قـدرت شـكـست ناپذير او ايجاب مى كند كه توانايى بر وحى ومحتواى عظيم آن را
داشته بـاشـد, و حـكمت او ايجاب مى كند كه وحى الهى از هرنظر حكيمانه و هماهنگ با
نيازهاى تكامل انسانها باشد.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افزايد: ((آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست , و
او بلند مرتبه و بزرگ است )) (له مـا فى السموات ومـا فى الا رض وهوالعلى العظيم ).
مـالـكيت او نسبت به آنچه در آسمان و زمين است ايجاب مى كند كه ازمخلوقات خود و
سرنوشت آنها بيگانه نباشند و نيازهاى آنها را از طريق وحى بر آنهانازل كند.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه مـى افزايد: ((نزديك است آسمانها (به خاطر نسبتهاى نارواى
مشركان ) از بالا متلاشى شوند)) (تكاد السموات يتفطرن من فوقهن ).
سپس در دنباله آيه مى افزايد: ((و فرشتگان پيوسته تسبيح و حمدپروردگارشان را به جا
مى آورند و بـراى كـسـانـى كـه در زمـيـن هـسـتـند استغفار مى كنند))(والملا ئكة
يسبحون بحمد ربهم ويستغفرون لمن فى الا رض ).
رابطه اين جمله با جمله قبل چنين است كه فرشتگان حامل اين وحى بزرگ آسمانى پيوسته
حمد و تـسبيح خدا به جا مى آورند و او را به هر كمالى مى ستايند,و از هر نقصى منزه
مى شمرند, و چون در مـحـتـواى ايـن وحى بزرگ يك سلسله تكاليف و وظائف الهى است , و
احيانا ممكن است براى مـؤمنان لغزشهايى پيش آيد, مى گويد آنها به يارى مؤمنان مى
شتابند و براى لغزشهاى آنها از خدا طلب آمرزش مى كنند.
در پايان اين آيه به دو وصف ديگر از اوصاف پروردگار كه آن هم در زمينه غفران و رحمت
است و تـناسب نزديكى با مساله وحى و محتواى آن در موردوظائف مؤمنان دارد اشاره كرده
, مى فرمايد: ((آگاه باشيد خداوند آمرزنده و مهربان است )) (الا ان اللّه هو الغفور
الرحيم ).
و به اين ترتيب مجموعه كاملى از اسماى حسناى خداوند را در رابطه بامساله وحى بيان
مى كند, و در ضمن اشاره لطيفى است بر اجابت دعاى فرشتگان در مورد استغفار براى
مؤمنان .
(آيـه )ـ بـه تـنـاسـب اشـاره اى كه در آيات گذشته به مساله شرك شده , در اين آيه
به نتيجه كار مـشـركـان و انـتـهاى مسيرشان پرداخته , مى گويد: ((كسانى كه غير
خدارا ولى خود برگزيدند خـداوند حساب همه اعمال آنها را نگه مى دارد, و از نياتشان
آگاه است )) (والذين اتخذوا من دونه اوليا اللّه حفيظ عليهم ) تا به موقع حساب آنها
را برسد و كيفر لازم را به آنها بدهد.
سـپـس روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده , مى گويد: ((تو مامور نيستى كه آنها رامجبور
به قبول حق كنى )) (ومـا انت عليهم بوكيل ).
وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت , و رسانيدن پيام خدا به همه بندگان است .
(آيه )ـ.
قيامى از ((ام القرى ))!.
بار ديگر به مساله وحى باز مى گردد, و اگر در آيات قبل از اصل وحى سخن در ميان بود
در اينجا سخن از هدف نهايى وحى است , مى فرمايد: ((و اين گونه قرآنى عربى [فصيح و
گويا] را بر تو وحى كـرديم تا ام القرى [مكه ] و مردم پيرامون آن راانذار كنى ))
(وكذلك اوحينا اليك قرآنا عربيا لتنذر ام القرى ومن حولها).
((و آنـهـا را از روزى كـه هـمـه خـلايـق در آن روز جمع مى شوند و شك و ترديدى در
آن نيست بترسانى )) (وتنذر يوم الجمع لا ريب فيه ).
از آن روز كه مردم به دو گروه تقسيم مى شوند ((گروهى در بهشتند, و گروهى در آتش
سوزان دوزخ )) (فـريـق فـى الـجنة وفريق فى السعير) روزى كه به خاطراجتماع عموم
انسانها رسوائيش بسيار دردناك و شديد است .
(آيـه )ـ از آنـجا كه آيه قبل بيانگر تقسيم مردم به دو گروه بود, در اين آيه مى
افزايد: ((و اگر خدا مى خواست همه آنها را امت واحدى قرار مى داد)) (ولوشااللّه
لجعلهم امة واحدة ).
و بـه حـكم اجبار هدايت مى كرد اما ايمان اجبارى چه ارزشى دارد؟ و چگونه مى تواند
معيار كمال انـسـانـى گردد؟ تكامل واقعى آن است كه انسان با اراده خويش ,و در نهايت
اختيار و آزادى طى كند.
ايـن بـزرگترين امتيازى است كه خداوند به او داده , و راه تكامل را به صورت نامحدود
به روى او گشوده است , اين سنت غيرقابل تغيير الهى است .
سـپـس بـه مـسـالـه مـهم ديگرى در اين رابطه مى پردازد و توصيف گروهى را كه اهل
بهشت و سعادتند در برابر گروهى كه به دوزخ فرستاده مى شوند با اين عبارت بيان مى
كند: ((ولى خداوند هـر كه را بخواهد در رحمت خود وارد مى كند, و براى ظالمان ولى و
ياورى نيست )) (ولكن يدخل من يشا فى رحمته والظالمون مـا لهم من ولي ولا نصير).
(آيه )ـ.
ولى مطلق خداست :.
از آنجا كه در آيه قبل اين واقعيت بيان شده كه هيچ ولى و ياورى جز خداوندنيست , در
اينجا براى تاييد اين واقعيت و نفى ولايت غير خدا دلائل زنده اى مطرح مى كند.
نـخـست در لباس تعجب و انكار مى فرمايد: ((آيا آنها غير خدا را ولى خود
قراردادند))؟ (ام اتخذوا من دونه اوليا).
با اين كه ((ولى تنها خداست )) (فاللّه هو الولى ).
پس اگر مى خواهند براى خود ولى و سرپرستى برگزينند بايد خدا را برگزينند.
سپس به دليل ديگرى پرداخته , مى گويد: ((اوست كه مردگان را حيات مى بخشد)) (وهو
يحيى الموتى ).
و چون معاد و رستاخيز به دست اوست , و بزرگترين نگرانى انسان چگونگى زندگى او بعد
از مرگ است , بنابراين بايد دست به دامن والاى او زد و نه غيراو.
سپس به ذكر دليل سومى پرداخته , مى گويد: ((و اوست كه بر هر چيزى تواناست )) (وهو
على كل شى قدير).
اشاره به اين كه شرط اصلى ((ولى )) دارا بودن قدرت است و قادرحقيقى اوست .
(آيه )ـ و در اين آيه چهارمين دليل و لايت او را به اين صورت شرح مى دهد: ((و در هر
چيز اختلاف كـنـيـد داورى و حـكـمـش با خداست , و تنها اوست كه مى تواند به
اختلافات شما پايان دهد (وما اختلفتم فيه من شى فحكمه الى اللّه ).
آرى ! يـكـى از شـؤون ولايـت آن اسـت كه بتواند به اختلافات كسانى كه تحت ولايت او
هستند با داورى صحيحش پايان دهد.
بـعـد از ذكـر اين دلائل مختلف بر انحصار مقام ولايت در ذات پاك خداوند ازقول
پيامبرش (ص ) مى گويد: ((اين است خداوند پروردگار من )) با اين اوصاف كماليه (ذلكم
اللّه ربى ).
و به همين دليل من او را ولى و ياور خود برگزيده ام ((بر او توكل كردم و به سوى او
(در مشكلات و گرفتاريها و لغزشها) باز مى گردم )) (عليه توكلت واليه انيب ).
(آيـه )ـ اين آيه مى تواند دليل پنجمى بر ولايت مطلقه پروردگار باشد, يا دليلى
برمقام ربوبيت و شـايـستگى او براى توكل و انابه , مى فرمايد: ((او آفريننده
آسمانها وزمين است )) (فاطر السموات والا رض ).
الـبته منظور از آسمانها و زمين در اينجا تمام آسمانها و زمين و موجوداتى است كه در
آنها و ميان آنها وجود دارد.
سپس به توصيف ديگرى از افعال او پرداخته , مى گويد: ((و از جنس شماهمسرانى براى شما
قرار داد و جـفـتهايى از چهارپايان آفريد;Š و شما را به اين وسيله [بوسيله همسران ]
زياد مى كند)) (جعل لكم من انفسكم ازواجا ومن الا نعام ازواجايذرؤكم فيه ).
وجـود هـمـسـران از يك سو مايه آرامش روح و جان انسان هستند, و از سوى ديگر مايه
بقا نسل و تكثير مثل و تداوم وجود او.
در توصيف سومى كه در اين آيه ذكر شده , مى فرمايد: ((هيچ چيز همانند اونيست )) (ليس
كمثله شى ).
ايـن جـمله در حقيقت پايه اصلى شناخت تمام صفات خداست كه بدون توجه به آن به هيچ يك
از اوصـاف پـروردگـار نـمى توان پى برد, زيرا خطرناكترين پرتگاهى كه بر سر راه
پويندگان طريق ((مـعـرفـة اللّه )) قـرار دارد هـمـان پـرتـگاه ((تشبيه ))است كه
خدا را در وصفى از اوصاف شبيه مخلوقاتش بدانند اين امر سبب مى شودكه به دره شرك
سقوط كنند.
بـه تعبير ديگر او وجودى است بى پايان و نامحدود از هر نظر و هر چه غيراوست , محدود
و متناهى اسـت از هر نظر, از نظر عمر, قدرت , علم , حيات ,اراده , فعل , و خلاصه
همه چيز, و اين همان خط ((تنزيه )) و پاك شمردن خداوند ازنقائص ممكنات است .
و در پـايـان آيه و بيان اوصاف ديگر ذات مقدسش مى گويد: ((و او شنوا وبيناست ))
(وهو السميع البصير).
آرى ! او هـم خـالـق است , و هم مدبر, هم شنواست و هم بينا, و در عين حال شبيه و
نظير و مانند ندارد.
(آيه )ـ در اين آيه سخن از سه قسمت ديگر از صفات فعل و ذات پروردگار است كه هركدام
مساله ولايت وربوبيت اورا در بعد خاصى نشان مى دهد.
نخست مى فرمايد: ((كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست )) (له مقاليدالسموات والا رض
).
بـنابراين هركس هرچه دارد از اوست , و هرچه مى خواهد بايد از او بخواهد,نه تنها
((كليدها)) بلكه ((خزائن )) آسمانها و زمين نيز از آن اوست .
در توصيف بعد كه در حقيقت نتيجه اى است براى توصيف قبل , مى افزايد:((روزى را براى
هركس بـخواهد گسترش مى دهد و (براى هركس بخواهد) تنگ ومحدود مى سازد)) (يبسط الرزق
لمن يشا ويقدر).
از آنـجـا كـه خـزائن عالم در دست اوست تمام رزق و روزيها نيز در قبضه قدرت او قرار
دارد, و بر طـبـق مـشيتش كه از حكمت او سرچشمه مى گيرد و مصالح بندگان در آن ملحوظ
است آن را تقسيم مى كند.
و از آنـجـا كـه بـهـره مـنـد سـاختن همه موجودات زنده از روزيها نياز به علم
وآگاهى از مقدار احـتياجات و محل و ساير خصوصيات آنها دارد, در آخرين توصيف اضافه
مى كند: ((او به همه چيز داناست )) (انه بكل شى عليم ).
و به اين ترتيب در چهار آيه فوق يازده وصف ديگر از اوصاف كماليه پروردگار (اعم از
اوصاف ذات و اوصاف فعل ) بيان شده است .
(آيه )ـ.
آيين تو عصاره آيين همه انبياست !.
از آنـجـا كـه بـسـيارى از بحثهاى اين سوره در برابر مشركان است , در اينجا اين
حقيقت را روشن مى سازد كه دعوت اسلام به توحيد دعوت تازه اى نيست .
مـى فرمايد: ((خداوند آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح (نخستين
پيامبراولواالعزم ) توصيه كرده بود)) (شرع لكم من الدين مـا وصى به نوحا).
((هـمـچـنـين آنچه را بر تو وحى فرستاديم , و ابراهيم و موسى و عيسى را به آن سفارش
كرديم )) (والذى اوحينا اليك ومـا وصينا به ابرهيم وموسى وعيسى ).
و بـه اين ترتيب آنچه در شرايع همه انبيا بوده در شريعت توست و ((آنچه خوبان همه
دارند تو تنها دارى ))!.
لذا در دنباله آيه به عنوان يك دستور كلى به همه اين پيامبران بزرگ مى افزايد: به
همه آنها توصيه كرديم كه : ((دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجادنكنيد)) (ان
اقيموا الدين ولا تتفرقوا فيه ).
و بـه دنـبـال آن مـى افـزايـد: هرچند ((بر مشركان گران است آنچه شما آنان را به
سويش دعوت مى كنيد!)) (كبر على المشركين مـا تدعوهم اليه ).
آنـهـا بـر اثـر جـهل و تعصب ساليان دراز آن چنان به شرك و بت پرستى خوگرفته اند و
در اعماق وجودشان حلول كرده كه دعوت به توحيد مايه وحشت آنهاست .
ولـى بـا ايـن حـال همان گونه كه گزينش پيامبران به دست خداست , هدايت مردم نيز به
دست اوسـت ((خـداونـد هـركـس را بـخـواهد برمى گزيند, و كسى را كه به سوى او
بازگردد هدايت مى كند)) (اللّه يجتبى اليه من يشا ويهدى اليه من ينيب ).
در اين آيه تنها به پنج تن از پيامبران خدا اشاره شده (نوح و ابراهيم و موسى ,عيسى
و محمد(ص )) چـرا كه پيامبران اولواالعزم يعنى صاحبان دين و آيين جديدتنها اين پنج
تن هستند, و در حقيقت آيه اشاره اى است به انحصار پيامبران صاحب شريعت در اين پنج
نفر.
(آيه )ـ و از آنجا كه يكى از دو ركن دعوت انبياى اولواالعزم عدم تفرقه دردين است و
مطمئنا همه آنها روى اين مساله تبليغ كردند, اين سؤال پيش مى آيدپس سرچشمه اين همه
اختلافات مذهبى از كجاست ؟.
ايـن آيـه به پاسخ اين سؤال پرداخته , سرچشمه اصلى اختلافات دينى راچنين بيان مى
كند: ((آنها راه تـفـرقه را پيش نگرفتند مگر بعد از آنكه (اتمام حجت برآنها شد, و)
علم و آگاهى كافى به آنها رسـيد, و اين تفرقه جويى به خاطر حب دنيا ورياست و ظلم و
حسد و عداوت بود)) (ومـا تفرقوا الا من بعد مـا جاهم العلم بغيابينهم ).
به اين ترتيب سرچشمه اختلافهاى مذهبى جهل و بى خبرى نبود, بلكه بغى و ظلم و انحراف
از حق و اعمال نظرهاى شخصى بود.
((دانـشـمـنـدان دنـيـاطـلب )) و ((عوامهاى متعصب و كينه توز)) دست به دست هم دادند
و اين اختلافات را بنيان نهادند.
ايـن آيـه پـاسـخ روشـنـى اسـت به آنها كه مى گويند مذهب در ميان بشر ايجاداختلاف
كرده , و خونريزيهاى فراوانى در طول تاريخ به بار آورده است .
سپس قرآن مى افزايد: ((اگر فرمانى از سوى پروردگار تو صادر نشده بود كه آنها تا
سرآمد معينى زنـده و آزاد بـاشـنـد خـداوند در ميان آنها داورى مى كرد))طرفداران
باطل را نابود مى ساخت و پيروان حق را پيروز (ولولا كلمة سبقت من ربك الى اجل مسمى
لقضى بينهم ).
آرى ! دنـيـا سـراى آزمـون و پرورش و تكامل است , و اين بدون آزادى عمل امكان پذير
نيست , اين فـرمـان تـكـويـنـى خداوند است كه از آغاز خلقت انسان بوده ودگرگونى در
آن راه ندارد, اين طبيعت زندگى دنياست , ولى از امتيازات سراى آخرت حل تمام اين
اختلافات و رسيدن انسانيت به يكپارچگى كامل است .
و در آخرين جمله به توضيح حال كسانى مى پردازد كه بعد از اين گروه بر سركار آمدند,
گروهى كه عهد پيامبران را درك نكردند, مى فرمايد: ((كسانى كه بعد از آنهاوارثان كتب
آسمانى شدند از آن در شـك و تـرديدند, شكى توام با بدبينى وسؤظن ))! (وان الذين
اورثوا الكتاب من بعدهم لفى شك منه مريب ).
(آيه )ـ.
آن گونه كه مامور شده اى استقامت كن !.
از آنـجـا كـه در آيات قبل مساله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح شده ,
در اين آيه به پـيـامبر(ص ) دستور مى دهد كه براى حل اختلافات و احياى آيين انبيا
بكوشد, و در اين راه نهايت استقامت را به خرج دهد.
مـى فـرمـايـد: ((پـس به همين خاطر تو نيز (انسانها را به سوى اين آيين واحد الهى
)دعوت كن )) (فلذلك فادع ).
سپس دستور به استقامت در اين راه داده , مى گويد: ((و آن چنان كه مامورشده اى
استقامت نما)) (واستقم كما امرت ).
و از آنـجـا كـه هـوى و هـوسـهـاى مردم در اين مسير از موانع بزرگ راه است ,
درسومين دستور مى افزايد: ((و از هوى و هوسهاى آنها پيروى مكن )) (ولا تتبع اهواهم
).
چـرا كـه هـر گـروهـى تـو را به تمايلات و منافع شخصى خود دعوت مى كنند,همان دعوتى
كه سرانجامش تفرقه و پراكندگى و نفاق است .
و چـون هـر دعـوتـى نـقـطه شروعى دارد, نقطه شروع آن را خود پيامبر(ص ) قرارمى دهد,
و در چـهـارمـيـن دسـتور مى فرمايد: ((بگو: من ايمان آورده ام به هر كتابى كه ازسوى
خدا نازل شده است )) (وقل آمنت بما انزل اللّه من كتاب ).
مـن در مـيـان كـتب آسمانى فرق نمى نهم , همه را به رسميت مى شناسم , و ازآنجا كه
براى ايجاد وحـدت رعـايـت ((اصل عدالت )) ضرورت دارد, در پنجمين دستور آن را مطرح
كرده , مى فرمايد;Š بگو: ((من مامورم كه در ميان همه شما عدالت كنم )) (وامرت لا
عدل بينكم ).
چه در قضاوت و داوريها, چه در حقوق اجتماعى و مسائل ديگر.
به دنبال اين پنج دستور, به جهات مشترك همه اقوام كه آن هم در پنج قسمت خلاصه شده ,
اشاره كرده , مى فرمايد: ((خدا پروردگار ما و شماست )) (اللّه ربنا وربكم ).
((نتيجه اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن شما)) (لنا اعمالنا ولكم اعمالكم ).
((خصومت شخصى در ميان ما نيست )) (لا حجة بيننا وبينكم ).
از اين گذشته سرانجام , همه ما در يك جا جمع مى شويم و ((خداوند ما وشما را در يكجا
(قيامت ) جمع مى كند)) (اللّه يجمع بيننا).
و قاضى همه ما در آن روز يكى است آرى ((بازگشت (همه ) به سوى اوست ))(واليه
المصير).
بـه ايـن تـرتـيب هم خداى ما يكى است , و هم سرانجام ما يك جاست و هم قاضى دادگاه و
مرجع امـورمـان و از ايـن گذشته همه در برابر اعمالمان مسؤوليم , وهيچ يك امتيازى
بر ديگرى جز به ايمان و عمل پاك نداريم .
(آيه )ـ از آنجا كه در آيات گذشته اين سخن به ميان آمد كه پيامبر(ص )مامور بود ضمن
احترام به محتواى كتب آسمانى عدالت را در ميان همه مردم اجراكند و هرگونه خصومت و
محاجه با آنها را تـرك كـنـد, در ايـنـجـا براى تكميل اين سخن و اين كه حقانيت
پيامبر اسلام نياز به دليل ندارد, مى فرمايد: ((آنها كه درباره خداونديكتا به محاجه
برمى خيزند بعد از آن كه دعوت او از سوى مردم پذيرفته شد دليل آنها نزد پروردگارشان
باطل و بى اساس است )) (والذين يحاجون فى اللّه من بعد مااستجيب له حجتهم داحضة عند
ربهم ).
((و خـشـم و غـضب پروردگار بر آنهاست )) (وعليهم غضب ) چون از روى علم و عمد به
مخالفت خود ادامه مى دهند.
((و عـذاب شديد الهى نيز (در قيامت ) از آن آنهاست )) (ولهم عذاب شديد)چرا كه لجاجت
و عناد ثمره اى جز اين ندارد.
مـنـظور از جمله ((من بعد ما استجـيب له )) (بعد از آن كه دعوت او اجابت شد) پذيرش
توده هاى مـردم پـاك دل و بـى غرض مى باشد كه با الهام از فطرت الهى ومشاهده محتواى
وحى و معجزات گوناگون پيامبر اسلام (ص ) سر تسليم در برابر اوفرود آوردند.
(آيه )ـ.
شتاب نكنيد, قيامت مى آيد!.
در اين آيه به يكى از دلائل توحيد و قدرت پروردگار ـكه در عين حال متضمن اثبات نبوت
است ـ در مـقـابـل احـتـجـاج كـنـندگان بى منطق پرداخته , مى گويد: ((خداوند همان
كسى است كه كتاب آسمانى را به حق نازل كرد و همچنين ميزان را)) (اللّه الذى انزل
الكتاب بالحق والميزان ).
((حـق )) كـلـمـه جـامـعـى اسـت كه معارف و عقائد حقه , و همچنين اخبار صحيح
وبرنامه هاى هماهنگ با نيازهاى فطرى و اجتماعى را و آنچه از اين قبيل است شامل مى
شود.
هـمـچـنـيـن ((ميزان )) در معنى كنائى به هرگونه معيار سنجش , و قانون صحيح الهى ,
و حتى شـخـص پـيـامبراسلام (ص ) و امامان راستين (ع ) كه وجودشان معيارتشخيص حق از
باطل است اطلاق مى گردد و ميزان روز قيامت نيز نمونه اى است ازاين معنى .
بـه ايـن تـرتـيب خداوند كتابى بر پيامبراسلام (ص ) نازل كرده است كه هم حق است , و
هم ميزان ارزيابى ارزشها.
و از آنـجا كه نتيجه همه اين مسائل , مخصوصا بروز و ظهور كامل حق وعدالت و ميزان در
قيامت اسـت در پـايان آيه مى گويد: ((تو چه مى دانى شايد ساعت (قيام رستاخيز) نزديك
باشد))؟! (ومـا يدريك لعل الساعة قريب ).
هـمـان قـيـامـتـى كه وقتى برپا شود همگان در دادگاه عدلش حضور مى يابند, ودر برابر
ميزان سـنـجـشـى كـه حتى به اندازه سنگينى يك دانه خردل و كوچكتر از آن رادقيقا مى
سنجند قرار مى گيرد.
(آيـه )ـ سـپس به موضع گيرى كفار و مؤمنان در برابر آن پرداخته , مى گويد:((آنها كه
به قيامت ايـمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند)) و مى گويند: اين قيامت كى خواهد
آمد؟! (يستعجل بها الذين لا يؤمنون بها).
آنـهـا هرگز به خاطر عشق به قيامت و رسيدن به لقاى محبوب , اين سخن رانمى گويند,
بلكه از روى استهزا و مسخره و انكار چنين تقاضايى دارند.
((ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند, ومى دانند آن
حق است و خواهد آمد)) (والذين آمنوا مشفقون منها ويعلمون انهاالحق ).
و از ايـنـجا روشن مى شود كه ايمان به قيامت و دادگاه بزرگ عدل الهى مخصوصا با توجه
به اين معنى كه هر لحظه احتمال وقوع آن مى رود چه تاثير تربيتى عميقى در مؤمنان
دارد.
و در پـايـان آيـه به عنوان يك اعلام عمومى , مى فرمايد: ((آگاه باشيد كسانى كه در
قيامت ترديد مى كنند (و با لجاج و عناد در مورد آن به محاجه مى پردازند) درگمراهى
عميقى هستند)) (الا ان الذين يمارون فى الساعة لفى ضلا ل بعيد).
چـرا كه نظام اين جهان خود دليلى است بر اين كه مقدمه اى است براى جهان ديگر, كه
بدون آن , آفرينش اين جهان , لغو و بى معنى است , نه با حكمت خداوندسازگار است و نه
با عدالت او.
(آيـه )ـ از آنـجا كه در آيات قبل بحثى از عذاب شديد خداوند به ميان آمد,و نيز
تقاضايى از ناحيه منكران معاد مطرح شده بود كه چرا قيامت زودتر برپانمى شود؟ اين
آيه براى آميختن آن ((قهر)) با ((لطف )) و براى پاسخگويى به شتاب كردن بى معنى
منكران معاد مى فرمايد: ((خداوند نسبت به بندگانش لطف (و آگاهى )دارد)) (اللّه لطيف
بعباده ).
اگر در مجازات جاهلان مغرور تعجيل نمى كند آن هم از لطف اوست .
سپس يكى از مظاهر بزرگ لطف عميمش را ـكه روزى گسترده اوست ـمطرح كرده , مى گويد:
((هركس را بخواهد روزى مى دهد)) (يرزق من يشا).
منظور اين نيست كه گروهى از روزى او محرومند, بلكه منظور توسعه روزى است درباره
هركس بخواهد.
در آيـه 27 از هـمين سوره نيز مى خوانيم : گستردگى و محدوديت روزى اوروى حساب معينى
است , چرا كه ((اگر خداوند روزى را براى همه گسترده سازد درزمين طغيان خواهند
كرد)).
روشن است كه ((روزى )) در اينجا هم ارزاق معنوى را شامل مى شود و هم مادى را, هم
جسمانى و هم روحانى .
و درپايان آيه مى افزايد: ((او قوى وشكست ناپذير است )) (وهوالقوى العزيز).
اگر وعده روزى و لطف به بندگان مى دهد قادر بر انجام اين امر مى باشد و به همين
دليل هرگز در وعده هاى او تخلف نيست .
(آيه )ـ.
مزرعه دنيا و آخرت !.
در ايـن آيه با يك تشبيه زيبا, مردم جهان را در برابر روزيهاى پروردگار وچگونگى
استفاده از آن , بـه كـشـاورزانـى تـشبيه مى كند كه گروهى براى آخرت كشت مى كنند, و
گروهى براى دنيا, و نتيجه هر يك از اين دو زراعت را مشخص مى كند.
مـى فـرمـايـد: ((كـسـى كـه زراعـت آخـرت را طـالب باشد به او بركت مى دهيم و
برمحصولش مى افزاييم )) (من كان يريد حرث الا خرة نزد له فى حرثه ).
((و آنها كه فقط براى دنيا كشت كنند (و تلاش و كوششان براى بهره گيرى ازاين متاع
زودگذر و فـانـى بـاشد) تنها كمى از آنچه را مى طلبند به آنها مى دهيم اما درآخرت
هيچ نصيب و بهره اى نخواهند داشت )) (ومن كان يريد حرث الدنيا نؤته منها ومـا له فى
الا خرة من نصيب ).
بـه ايـن تـرتـيـب نـه دنـياپرستان به آنچه مى خواهند مى رسند و نه طالبان آخرت از
دنيا محروم مـى شـونـد, امـا با اين تفاوت كه گروه اول با دست خالى به سراى آخرت مى
روند و گروه دوم با دستهاى پر!.
تـشـبـيـه جـالـب و كـنايه زيبايى است : انسانها همگى زارعند و اين جهان مزرعه ماست
اعمال ما بـذرهـاى آن و امكانات الهى بارانى است كه بر آن مى بارد اما اين بذرها
بسيار متفاوت است بعضى مـحـصـولـش نـامـحـدود, جـاودانى و درختانش هميشه خرم و
سرسبز و پرميوه , اما بعضى ديگر محصولاتش بسيار كم , عمرش كوتاه و زودگذر و ميوه
هايى تلخ و ناگوار دارد.
(آيه )ـ از آنجا كه در آيه 13 همين سوره سخن از تشريع دين از ناحيه پروردگار به
وسيله پيامبران اولـواالعزم بود در ادامه آن در اين آيه براى نفى تشريع ديگران , و
اين كه هيچ قانونى در برابر قانون الـهـى رسـميت ندارد, و اصولا حق قانونگذارى
مخصوص خداست مى فرمايد: ((آيا آنها معبودانى دارنـد كـه ديـن و آيـينى بى اذن
خداوند براى آنان تشريع كرده اند)) (ام لهم شركا شرعوا لهم من الدين مـالم ياذن به
اللّه ).
به دنبال آن با لحنى تهديدآميز به تشريع كنندگان باطل هشدار داده مى گويد:((هرگاه
فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن به اين گونه اشخاص نبود در ميان آنها داورى مى
شد)) دستور عذابشان صادر مى گشت و مجالى به آنها نمى داد (ولولا كلمة الفصل لقضى
بينهم ).
در عـيـن حـال آنها نبايد اين حقيقت را فراموش كنند كه ((براى ظالمان عذاب دردناكى
است )) (وان الظالمين لهم عذاب اليم ).
(آيـه )ـ سـپـس بـه توضيح كوتاهى درباره ((عذاب ظالمين )) و توضيح بيشترى درباره
((پاداش مـؤمـنان )) در مقابل آنها, پرداخته , مى گويد: در آن روز((ستمگران را مى
بينى كه از اعمالى كه انـجام داده اند سخت بيمناكند, اما (چه فايده كه ) مجازات
اعمالشان آنها را فرو مى گيرد)) (ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا وهوواقع بهم ).
((و امـا كـسـانـى كـه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در بهترين
وسرسبزترين باغهاى بهشت جاى دارند)) (والذين آمنوا وعملوا الصالحات فى روضات الجنات
).
امـا فضل الهى درباره مؤمنان صالح العمل به همين جا ختم نمى شود, آنهاچنان مشغول
الطاف او هستند كه ((هرچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنهافراهم است )) (لهم مـا
يشاؤن عند ربهم ) .
و بـه ايـن تـرتيب هيچ موازنه اى بين ((عمل )) و ((پاداش آنها)) وجود ندارد, بلكه
پاداششان از هر نظر نامحدود است .
و از آن جالبتر تعبير ((عند ربهم )) (نزد پروردگارشان ) مى باشد كه بيانگر لطف بى
حساب خداوند درباره آنهاست , چه موهبتى از اين بالاتر كه به مقام قرب خدا راه
يابند؟.
بى جهت نيست كه در پايان آيه مى گويد: ((اين است فضل بزرگ )) (ذلك هوالفضل الكبير).
آيـه ـ شان نزول : در تفسير مجمع البيان شان نزولى براى آيات 23 تا 26اين سوره از
پيامبر گرامى اسلام (ص ) نقل شده است كه حاصلش چنين است :.
((هنگامى كه پيامبر وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد, انصار گفتند ماخدمت
رسول خـدا(ص ) مـى رسـيم و عرض مى كنيم : اگر مشكلات مالى پيدا شد اين اموال ما
بدون هيچ گونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد.
هـنـگـامى كه اين سخن را خدمتش عرض كردند آيه قل لا اسئلكم عليه اجراالا المودة فى
القربى نـازل شـد, و پـيـامبر(ص ) بر آنها تلاوت كرد, آنها با خوشحالى ورضا و تسليم
از محضرش بيرون آمدند, اما منافقان گفتند: اين سخنى است كه او برخدا افترا بسته , و
هدفش اين است كه ما را بعد از خـود در برابر خويشاوندانش ذليل كند, آيه بعد نازل شد
ام يقولون افترى على اللّه كذبا, و به آنها پـاسـخ گفت ,پيامبر(ص ) به سراغ آنان
فرستاد و آيه را بر آنها تلاوت كرد, گروهى پشيمان شدند وگريه كردند و سخت ناراحت
گشتند آيه سوم نازل گرديد: وهو الذى يقبل التوبة عن عباده .
پيامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد كه توبه خالصانه آنان مقبول درگاه
خداست .
تفسير:.
مودت اهل بيت (ع ) پاداش رسالت است :.
بـه دنبال آيه قبل كه پاداش مؤمنان را بيان مى كرد در اين آيه , براى بيان عظمت اين
پاداش بزرگ مـى افزايد: ((اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش راكه ايمان آورده
اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد)) (ذلك الذى يبشراللّه عباده
الذين آمنوا وعملوا الصالحات ).
بشارت مى دهد تا رنجهاى طاعت و بندگى و مبارزه با هواى نفس و جهاد دربرابر دشمنان
بر آنها سخت نيايد.
و از آنجا كه ابلاغ اين رسالت از سوى پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) گاه اين توهم را
ايجاد مى كرد كه او چـه اجـر و پـاداشـى در برابر رسالت خود از مردم مى طلبد به
دنبال اين سخن به پيامبر دستور مى دهد: ((بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم
درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم [اهل بيتم ])) (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا
المودة فى القربى ).
دوسـتـى ذوى الـقـربـى بـازگشت به مساله ولايت و قبول رهبرى ائمه معصومين (ع ) از
دودمان پيامبر(ص ) مى كند كه در حقيقت تداوم خط رهبرى پيامبر(ص ) وادامه مساله
ولايت الهيه است و پرواضح است كه قبول اين ولايت ورهبرى همانند نبوت پيامبر(ص ) سبب
سعادت خود انسانهاست و نتيجه اش به خود آنها بازگشت مى كند.
((احمدبن حنبل )) در ((فضائل الصحابه )) با سند خود از سعيدبن جبير از عامرچنين نقل
مى كند: ((هـنگامى كه آيه ((قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ))نازل شد
اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ماواجب است كيانند؟.
فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو, و اين سخن را سه بار تكرار فرمود))!.
(آيه )ـ اين آيه ادامه آيه قبل در زمينه رسالت و اجر رسالت , و مودت ذى القربى و
اهل بيت است .
مـى فـرمـايد: آنها اين وحى الهى را پذيرا نمى شوند ((آيا مى گويند: او بر خدادروغ
بسته )) و اينها زائيده فكر خود اوست كه به خدا نسبت مى دهد؟ (ام يقولون افترى على
اللّه كذبا).
((در حـالـى كـه اگـر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مى نهد و )) اگر خلاف بگويى قدرت
اظهار اين آيات را از تو مى گيرد (فان يشا اللّه يختم على قلبك ).
اين در حقيقت اشاره به استدلال منطقى معروفى است كه اگر كسى دعوى نبوت كند و معجزات
و آيـات بينات بر دست و زبان او ظاهر شود, و مورد حمايت ونصرت الهى قرار گيرد, اما
او بر خدا دروغ بـنـدد حـكـمت خداوند ايجاب مى كند كه آن معجزات و حمايتش را از او
بگيرد, و رسوايش سازد.
سـپـس بـراى تـاكـيد اين مطلب مى افزايد: ((و خداوند باطل را محو مى كند, وحق را به
فرمانش محقق و پابرجا مى سازد)) (ويمح اللّه الباطل ويحق الحق بكلماته ).
اين وظيفه خداوند است كه براساس حكمتش حق را آشكار و باطل را رسواسازد, با اين حال
چگونه اجازه مى دهد كسى بر او دروغ بندد؟.
و اگر تصور شود كه ممكن است پيامبر پنهان از علم خدا دست به چنين كارى زنداشتباه
بزرگى است ((چرا كه او به آنچه در درون دلهاست آگاه است )) (انه عليم بذات الصدور).
(آيـه )ـ و از آنجا كه خداوند راه بازگشت را همواره به روى بندگان بازمى گذارد
كرارا در آيات قرآن بعد از مذمت از اعمال زشت مشركان و گنهكاران به مساله گشوده
بودن درهاى توبه اشاره كـرده در ايـنـجا نيز پس از گفتار سابق مى افزايد:((و او كسى
است كه توبه را از بندگانش پذيرا مى شود, و گناهان را مى بخشد)) (وهوالذى يقبل
التوبة عن عباده ويعفوا عن السيئات ).
امـا اگـر تظاهر به توبه كنيد, ولى در خفا كارى ديگر انجام دهيد, تصور نكنيدكه از
ديده تيزبين علم پروردگار مخفى خواهد ماند, نه ((او آنچه را انجام مى دهيدمى داند))
(ويعلم مـا تفعلون ).
(آيـه )ـ در اين آيه پاداش بزرگ مؤمنان و عذاب دردناك كافران را درجمله هايى كوتاه
بيان كرده , مـى فـرمـايد: خداوند ((درخواست كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل
صالح انجام داده اند اجابت مى كند)) (ويستجـيب الذين آمنواوعملوا الصالحات ).
((بـلـكـه از فـضـل خـود بـر ايـشان مى افزايد)) و حتى مطالبى را كه درخواست نكرده
اند به آنها مى بخشد (ويزيدهم من فضله ) و اين نهايت لطف و مرحمت خداوند درباره
مؤمنان است .
((اما براى كافران عذاب شديدى است )) (والكافرون لهم عذاب شديد).
جمعى از مفسران معتقدند كه اين چهار آيه (آيه 23 تا 26) در مدينه نازل شده است , و
شان نزولى كـه در آغـاز تـفـسـيـر اين آيات نقل كرديم گواه بر اين معنى است ,
رواياتى كه اهل بيت (ع ) را به على (ع ) و فاطمه (ع ) و دو فرزند آنها امام حسن و
امام حسين (ع ) تفسير مى كند نيز مناسب همين معنى است , زيرا مى دانيم ازدواج على
(ع ) و بانوى اسلام در مدينه انجام گرفت , و تولد امام حسن و امام حسين (ع )
درسالهاى سوم و چهارم هجرى ـطبق نقل معروف ـ بوده است .
آيه ـ شان نزول : از ((خباب بن ارت )) صحابى معروف نقل شده كه اين آيه درباره ما
نازل شد, و اين بـه خـاطر آن بود كه ما به اموال فراوان طوايف ((بنى قريظه ))
و((بنى نضير)) و ((بنى قينقاع )) از يـهـود نـظر افكنديم , و آرزو داشتيم كه اى كاش
ما هم چنين اموالى داشتيم , آيه نازل شد و به ما هشدار داد كه اگر خداوند روزى را
براى بندگانش گسترده كند طغيان خواهند كرد.
تفسير:.
مرفهين طغيانگر!.
پـيـونـد ايـن آيـه با آيات گذشته ممكن است از اين نظر باشد كه در آيه قبل آمده بود
كه خداوند درخواست مؤمنان را اجابت مى كند, و به دنبال آن اين سؤال پيش مى آيد كه
پس چرا در ميان آنها گروهى فقيرند, و هرچه درخواست مى كنند به جائى نمى رسد؟.
مى فرمايد: ((هرگاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد در زمين طغيان و سركشى و
ستم مى كنند)) (ولو بسط اللّه الرزق لعباده لبغوا فى الا رض ).
((و لـذا بـه مقدارى كه مى خواهد (و مصلحت مى بيند) روزى را نازل مى كند))(ولكن
ينزل بقدر مـايشا).
و بـه ايـن تـرتيب مساله تقسيم روزى براساس حساب دقيقى است كه پروردگار درباره
بندگان دارد ((چرا كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست )) (انه بعباده خبير بصير)
او پيمانه و ظرفيت وجـودى هـركـس را مى داند و طبق مصلحت اوبه او روزى مى دهد نه
چندان مى دهد كه طغيان كنند و نه چندان كه از فقر فريادشان بلند شود.
(آيـه )ـ درست است كه خداوند روزى را با حساب نازل مى كند تا بندگان طغيان نكنند
اما چنان نـيست كه آنها را محروم و ممنوع سازد, لذا در اين آيه مى افزايد: ((و او
كسى است كه باران نافع را بـعـد از آن كـه مـردم مايوس شدند نازل مى كند و دامنه
رحمت خويش را مى گسترداند)) (وهو الذى ينزل الغيث من بعد مـاقنطوا وينشر رحمته ).
و بايد هم چنين باشد ((چرا كه او ولى و سرپرستى است شايسته ستايش ))(وهو الولى
الحميد).
ايـن آيـه در عـين اين كه بيان نعمت و لطف پروردگار است از آيات و نشانه هاى توحيد
نيز سخن مى گويد, چرا كه نزول باران نظام بسيار دقيق وحساب شده اى دارد.
(آيه )ـ و باز به همين مناسبت در اين آيه از يكى از مهمترين آيات علم وقدرت
پروردگار سخن به مـيـان آورده , مـى گـويـد: ((و از آيـات و نـشـانـه هـاى اوست
آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از جـنـبـنـدگان در آنها خلق و پراكنده ساخته است
))(ومن آياته خلق السموات والا رض ومـا بث فيهما من دابة ).
و در پـايان آيه مى فرمايد: ((او هرگاه بخواهد قادر بر جمع كردن آنهاست ))(وهو على
جمعهم اذا يشا قدير).
مـنـظور از ((جمع كردن تمام جنبندگان )) در اين آيه را بسيارى از مفسران به معنى
جمع براى حساب و جزاى اعمال در قيامت دانسته اند اين احتمال نيز وجوددارد كه منظور
از ((جمع )) نقطه مـقـابـل ((بـث )) (پـراكـنـدن ) باشد, به اين معنى كه ((بث
))اشاره به آفرينش و گسترش انواع مـوجودات زنده و جنبندگان است ,سپس مى فرمايد
هرگاه خدا بخواهد آنها را ((جمع )) كرده و نابود يا منقرض مى سازد.
هـمـان گـونـه كـه در طـول تاريخ تاكنون بسيارى از انواع جنبندگان در روى زمين
گسترش عـجـيـبـى پـيـدا كرده , و در زمانى بعد از آن منقرض و جمع شده اند, هم گسترش
آنها به دست خداست و هم جمع آنها.
(آيه )ـ از آنجا كه در آيات گذشته سخن از رحمت خدا در ميان بود و اين سخن طبعا اين
سؤال را بر مى انگيزد كه اين مصائبى كه ما با آن دست به گريبانيم ازكجاست ؟.
آيـه شريفه به اين سؤال پاسخ مى گويد: ((هر مصيبتى به شما رسد به خاطراعمالى است كه
انجام داده ايد)) (ومـا اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم ).