غافل از اين كه هم خداوند در همه جا شاهد و ناظر بر اعمال شماست , و ازاسرار
درون و برون شما آگـاه اسـت , و هم ماموران مراقبت او همه جا با شما هستند,آيا هرگز
مى توانيد پنهان از چشم و گوش و حتى پوست تنتان عملى انجام دهيد؟!.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه كـه ادامه سخنان اعضاى تن انسان است , مى افزايد: ((اين گمان
بدى بود كه درباره پروردگارتان داشتيد, و همان موجب هلاكت شما گرديد, وسرانجام از
زيانكاران شديد)) (وذلكم ظنكم الذى ظننتم بربكم ارديكم فاصبحتم من الخاسرين ).
آيات فوق به خوبى گواهى مى دهد كه گمان بد درباره خداوند به قدرى خطرناك است كه گاه
موجب هلاكت و عذاب ابدى انسان مى گردد;Š به عكس ,حسن ظن درباره خداوند موجب نجات در
دنيا و آخرت است .
(آيه )ـ.
همنشينان بد:.
در تـعـقيب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون سرنوشت دشمنان خدا (اعدااللّه ) آمد در
اين آيه و آيه بعد به دو قسمت از مجازات دردناك آنها در آخرت و دنيااشاره مى كند.
نـخـست خداوند مى فرمايد: ((اگر آنها صبر و شكيبايى كنند (يا نكنند) آتش دوزخ
قرارگاهشان است )) و رهايى از آن امكان پذير نيست (فان يصبروا فالنارمثوى لهم ).
سـپـس بـراى تاكيد اين مطلب مى افزايد: ((و اگر آنها تقاضاى رضايت و عفوپروردگار
كنند (به جايى نمى رسد و) مورد عفو قرار نمى گيرند)) (وان يستعتبوا فماهم من
المعتبين ).
(آيـه )ـ سـپـس به مجازات دردناك دنيوى آنها اشاره كرده , مى فرمايد: ((مابراى آنها
همنشينانى (زشـت سـيـرت ) قـرار داديـم , كـه زشتيها را از پيش رو و پشت سرآنها در
نظرشان جلوه دادند)) (وقيضنا لهم قرنا فزينوا لهم مـا بين ايديهم ومـاخلفهم ).
هـمين معنى به صورت گوياترى در آيات 36 و 37 سوره زخرف آمده آنجا كه مى فرمايد:
((بر آنها كـه از يـاد خداوند رحمان روى گردان شوند شياطين را مسلطمى سازيم كه
همواره با آنان قرين هستند, اين شياطين آنها را از راه حق باز مى دارنددر حالى كه
گمان مى كنند هدايت يافته اند)).
سـپـس مـى افـزايـد: بـه سبب اين وضع اسفبار ((فرمان عذاب الهى درباره آنهاتحقق
يافت , و به سـرنـوشت اقوام گمراهى از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتارشدند))
(وحق عليهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن والا نس ).
سرانجام آيه را با اين جمله پايان مى دهد ((آنها مسلما زيانكار بودند)) (انهم كانوا
خاسرين ).
(آيه )ـ.
جنجال كنيد تا صداى دل نواز قرآن را نشنوند!.
به تناسب بحثهايى كه درباره بعضى اقوام پيشين , در آيات گذشته آمد, و نيزبه تناسب
همنشينان بـدسـيـرتـى كـه حـقـايـق را در نظر انسان وارونه جلوه مى دهند دراينجا
گوشه اى از انحراف و بـدانـديشى مشركان عصر پيامبر(ص ) را مجسم ساخته ,مى گويد: ((و
كافران گفتند: گوش به ايـن قـرآن فرا ندهيد و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد شايد
غالب شويد))! (وقال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فيه لعلكم تغلبون ).
ايـن يـك روش قـديمى براى مبارزه در برابر نفوذ حق است كه امروز نيز به صورت گسترده
تر و خـطـرنـاكترى ادامه دارد كه براى منحرف ساختن افكار مردم وخفه كردن صداى
مناديان حق و عدالت , محيط را آن چنان پر از جنجال مى كنند, كه هيچ كس صداى آنها را
نشنود.
گاه با جار و جنجال و سوت و صفير.
گاه با داستانهاى خرافى و دروغين .
گاه با افسانه هاى عشقى و هوس انگيز.
گاه از مرحله سخن نيز فراتر رفته , مراكز سرگرمى و فساد, و انواع فيلمهاى مبتذل ,
ومطبوعات بى محتواى سرگرم كننده , و بازيهاى دروغين سياسى و هيجانهاى كاذب ,و خلاصه
هر چيزى كه افكار مردم را از محور حق منحرف سازد به وجود مى آورند.
(آيه )ـ اين آيه به مجازات شديد اين گونه افراد اشاره كرده , مى فرمايد:((بطور مسلم
به كافران (و در صـف مـقـدم آنـهـا, افـرادى كـه مـردم را از شنيدن آيات الهى باز
مى داشتند) عذاب شديدى مى چشانيم )) (فلنذيقن الذين كفرواعذابا شديدا).
ايـن عـذاب مـمكن است در دنيا به صورت اسارت و كشته شدن به دست لشكريان ظفرمند
اسلام باشد, و يا در آخرت , و يا هر دو.
((و آنـهـا را بـه بـدتـرين اعمالى كه انجام مى دادند كيفر مى دهيم )) (ولنجزينهم
اسوا الذى كانوا يعملون ).
چه عملى بدتر از كفر و شرك , و انكار آيات الهى , و مانع شدن مردم ازشنيدن سخنان حق
است ؟.
(آيه )ـ سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((اين آتش كيفر دشمنان خداست )) آتش سوزان
جهنم ! (ذلك جزا اعدا اللّه النار).
اما نه آتشى موقتى و زودگذر بلكه ((سراى جاويدشان در آن خواهد بود)) (لهم فيها
دارالخلد).
آرى ! ايـن عـذاب شديد و دردناك ((كيفرى است به خاطر اين كه آيات ما راانكار مى
كردند)) (جزا بما كانوا باياتنا يجحدون ).
(آيه )ـ از آنجا كه انسان وقتى به بلائى مبتلا مى شود مخصوصا اگر بلاى سخت و سنگينى
باشد به فكر مسبب اصلى مى افتد, تا او را پيدا كند و انتقام خودرا از او بگيرد, گاه
مى خواهد اگر دستش بـرسـد عامل اصلى را قطعه قطعه كند, لذا آيه شريفه به چنين حالتى
كه براى كفار در دوزخ پيدا مى شود اشاره كرده , مى فرمايد:.
((و كـافران مى گويند: پروردگارا! آنهايى را كه از جن و انس ما را گمراه كردند به
ما نشان ده تا آنـهـا را زير پاى خود نهيم (و لگدمالشان كنيم !) تا از پست ترين
مردم باشند))! (وقال الذين كفروا ربـنا ارنا الذين اضلا نا من الجن والا نس
نجعلهماتحت اقدامنا ليكونا من الا سفلين ) همان كسانى كه به ما مى گفتند: گوش به
سخنان محمد ندهيد.
(آيه )ـ.
نزول فرشتگان بر مؤمنان با استقامت :.
مـى دانـيم روش قرآن براى تبيين مطالب اين است كه امور متضاد را در برابرهم قرار مى
دهد تا با مـقايسه با يكديگر وضع آنها به خوبى روشن گردد, و از آنجا كه در آيات
گذشته سخن از منكران لـجوجى در ميان بود كه بر كفر پافشارى داشتند, دراينجا سخن از
مؤمنانى است كه در ايمانشان راسخ و پابرجا هستند, و خداوند به هفت پاداش و موهبت كه
براى آنها قرار داده اشاره مى كند.
نخست مى گويد: ((به يقين كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است ,سپس
استقامت كـردند فرشتگان الهى بر آنها نازل مى شوند كه نترسيد و غمگين مباشيد)) (ان
الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملا ئكة الا تخافواولا تحزنوا)
نه از حوادث بيمناك آينده نگران باشيد و نه از گناهان گذشته خودغمى به دل راه دهيد.
بـسـيـارند كسانى كه دم از عشق ((اللّه )) مى زنند, ولى در عمل استقامت
ندارند,افرادى سست و نـاتـوانـند كه وقتى در برابر طوفان شهوات قرار مى گيرند با
ايمان وداع كرده , و در عمل مشرك مـى شـونـد, و هـنگامى كه منافعشان به خطر مى
افتدهمان ايمان ضعيف و مختصر را نيز از دست مى دهند.
البته نبايد فراموش كرد كه ((استقامت )) همچون ((عمل صالح )) ميوه درخت ((ايمان ))
است ;Š زيرا ايمان هنگامى كه عمق و نفوذ كافى پيدا كند انسان را دعوت به استقامت
خواهد كرد, همان گونه كه استقامت در مسير حق نير بر عمق ايمان مى افزايد, و اين دو
تاثير متقابل دارند.
در حديثى از پيغمبرگرامى اسلام (ص ) آمده كه شخصى خدمتش عرض كرد:.
((دستورى به من ده كه به آن چنگ زنم و در دنيا و آخرت اهل نجات شوم )).
پـيـغـمـبـر(ص ) فرمود: ((قل ربى اللّه ثم استقم ;Š بگو: پروردگار من اللّه است و
بر اين گفته خود بايست )).
پس از نخستين و دومين بشارت در مورد عدم ((خوف )) و ((حزن )) كه به آن اشاره شد در
سومين مرحله مى گويند: ((و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شماوعده داده شده
است )) (وابشروا بالجنة التى كنتم توعدون ).
(آيـه )ـ و در چـهـارمـين بشارت مى افزايند: ((ما ياران و مددكاران شما درزندگى
دنيا و آخرت هستيم )) (نحن اولياؤكم فى الحيوة الدنيا وفى الا خرة ).
هـرگـز شـمـا را تـنـهـا نـمى گذاريم در نيكيها به شما كمك مى كنيم و از لغزشها
شمارا حفظ مى نماييم تا وارد بهشت شويد.
در پـنـجمين بشارت مى گويند: ((و در بهشت براى شما هر چه دلتان بخواهد ازمواهب و
نعمتها فراهم است )) و هيچ قيد و شرطى در كار نيست (ولكم فـيها مـاتشتهى انفسكم ).
شـشـمـيـن بـشـارت اين كه نه تنها نعمتهاى مادى و آنچه دلخواه شماست به شما مى رسد,
بلكه ((آنچه (از مواهب معنوى ) طلب كنيد به شما داده مى شود))(ولكم فيها مـا تدعون
).
(آيـه )ـ و بـالاخره هفتمين و آخرين مژده اى كه به آنها مى دهند اين است كه شما
ميهمان خدا در بهشت جاويدان او هستيد و همه اين نعمتها ((به عنوان پذيرايى يك
ميزبان از يك ميهمان گرامى از سوى پروردگار غفور و رحيم به شماارزانى داشته مى
شود)) (نزلا من غفور رحيم ).
نكته : اين كه فرشتگان در چهارمين بشارت به مؤمنان با استقامت مى گويند:((ما دوستان
شما در دنـيـا و آخـرت هـستيم )) دليل بر آن است كه اين مژده ها را به هنگامى كه
آنها در دنيا زنده اند از فـرشـتـگـان مـى شـنـوند, اما نه بشارتى با زبان و
الفاظ,بلكه بشارتهايى كه مؤمنان با گوش جان مـى شـنـونـد, و در مـشكلات و گرفتاريها
دراعماق دل احساس مى كنند و آرامش مى يابند و در پرتگاهها و لغزشگاهها به آنهاثبات
قدم مى دهد.
(آيه )ـ.
بدى را با نيكى دفع كن !.
در آيات گذشته سخن از كسانى در ميان بود كه مردم را از شنيدن آيات قرآن نهى مى
كردند, ولى در اينجا از نقطه مقابل آنها كه گفتارشان بهترين گفتار است سخن مى گويد,
مى فرمايد: ((چه كسى خوش گفتارتر است از آن كس كه دعوت به سوى خدا مى كند و عمل
صالح انجام مى دهد و مى گويد: من از مسلمانانم ))؟ و با تمام وجودم اسلام را
پذيرفته ام (ومن احسن قولا ممن دعا الى اللّه وعمل صالحا وقال اننى من المسلمين ).
اين آيه با صراحت , بهترين گويندگان را كسانى معرفى كرده كه داراى اين سه وصفند:
دعوت به اللّه , عمل صالح , و تسليم در برابر حق .
(آيـه )ـ بـعـد از بـيان دعوت به سوى خداوند و اوصاف داعيان الى اللّه ,روش دعوت را
شرح داده , مى گويد: ((هرگز نيكى و بدى يكسان نيست )) (لا تستوى الحسنة ولا السيئة
).
در حـالـى كه مخالفان حق سلاحى جز بدگويى و افترا و سخريه و استهزا وانواع فشارها و
ستمها ندارند, بايد سلاح شما پاكى و تقوا و سخن حق و نرمش ومحبت باشد.
گـرچـه ((حـسنه )) و ((سيئه )) مفهوم وسيعى دارد, تمام نيكى ها و خوبيها وخيرات و
بركات در مفهوم حسنه جمع است , همان گونه كه هرگونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم
سيئه خلاصه شـده اسـت , ولـى در آيـه مورد بحث آن شاخه اى از((حسنه )) و ((سيئه ))
كه مربوط به روشهاى تبليغى است منظور مى باشد.
سپس براى تكميل اين سخن مى افزايد: ((بدى را با نيكى دفع كن )) (ادفع بالتى هى احسن
).
به وسيله حق باطل را دفع كن , و با حلم و مدارا, جهل و خشونت را, و با عفوو گذشت به
مقابله با خشونتها برخيز, هرگز بدى را با بدى , و زشتى را با زشتى پاسخ مگوى , كه
اين روش انتقامجويان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مى گردد.
در پـايـان آيـه بـه فـلـسـفه عميق اين برنامه در يك جمله كوتاه اشاره كرده ,مى
فرمايد: ((ناگاه (خـواهـى ديـد) هـمان كس كه ميان تو و او دشمنى است گويى دوست گرم
و صميمى است ))! (فاذا الذى بينك وبينه عداوة كانه ولى حميم ).
(آيـه )ـ از آنجا كه چنين برخوردى با مخالفان كار ساده و آسانى نيست , و رسيدن به
چنين مقامى نياز به خودسازى عميق اخلاقى دارد, در اين آيه مبانى اخلاقى اين گونه
برخورد با دشمنان را در عـبارتى كوتاه و پرمعنى بيان كرده , مى فرمايد: ((اماجز
كسانى كه داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمى رسند)) (ومـا يلقيها الا الذين
صبروا).
((و جـز كـسـانى كه بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نائل نمى
گردند))(ومـا يلقيها الا ذوحظ عظيم ).
آرى ! انـسـان مدتها بايد خودسازى كند تا بتواند بر خشم و غضب خويش چيره گردد بايد
در پرتو ايمان و تقوا آنقدر روح او وسيع و قوى شود كه به آسانى ازآزار دشمنان متاثر
نگردد.
(آيـه )ـ و از آنجا كه بر سر راه وصول به اين هدف بزرگ موانعى وجوددارد و وسوسه هاى
شيطانى در اشـكال مختلف انسانها را مانع مى شود, در اين آيه شخص پيامبر(ص ) را به
عنوان الگو مخاطب سـاخـته , مى گويد: ((و هرگاه وسوسه هايى از شيطان در اين مسير
متوجه تو گردد, از خدا پناه بخواه كه او شنونده و داناست )) (واما ينزغنك من
الشيطان نزغ فاستعذ باللّه انه هو السميع العليم ).
در ايـن گـونـه مـواقع معمولا خطوراتى از ذهن مى گذرد, و يا افراد به اصطلاح مصلحت
انديش توصيه هايى از اين قبيل مى كنند:.
((مـردم را جـز بـا زور نمى توان اصلاح كرد)) ((خون را با خون بايد شست )) ومانند
اينها, و با اين وسوسه ها مى خواهند مقابله به مثل را در همه جا توصيه كنند, وبدى
را به بدى پاسخ گويند.
قـرآن مـى گـويـد: مـبـادا گـرفتار اين وسوسه ها شويد, و جز در موارد خاص واستثنايى
تكيه بر خشونت كنيد.
البته آيه فوق مفهوم وسيعى دارد و مى گويد: ((در برابر همه وسوسه هاى شيطانى بايد
به خدا پناه برد)).
(آيه )ـ.
فقط براى خدا سجده كنيد!.
از ايـن آيـه به بعد فصل تازه اى در اين سوره , در زمينه توحيد و معاد, و بيان نبوت
و عظمت قرآن اسـت , و درحقيقت مصداقى است روشن از ((دعوت الى اللّه )) در برابر
مشركان كه دعوت به سوى بت مى كردند.
نـخـسـت از مساله توحيد شروع كرده , از طريق آيات آفاقى مردم را به سوى خدادعوت مى
نمايد, مـى فـرمـايـد: ((و از نـشـانـه هـاى او, شب و روز و خورشيد و ماه است
))(ومن آياته الليل والنهار والشمس والقمر).
شـب مـايـه آرامش , و روشنايى روز وسيله جنبش و حركت است , و اين دوتواما چرخهاى
زندگى انسانها را به گردش منظم و متناوبى در مى آورند.
خورشيد منبع همه بركات مادى در منظومه ماست , نور و گرما و حركت وجنبش و نزول
بارانها, و روييدن گياهان , همه از پرتو وجود اوست .
مـاه نـيـز روشـنـى بـخـش شـبـهـاى تار, و چراغ پرفروغ و زيباى رهروان بيابانها
وگمشدگان صحراهاست , و با جزر و مد خود نيز بركات فراوانى مى آفريند.
ولى به خاطر همين بركات , گروهى در مقابل اين دو كوكب پرفروغ آسمان سجده مى كردند و
آنها را پرستش مى نمودند, آنها در عالم اسباب , متوقف مانده ,بى آنكه مسبب الاسباب
را ببينند.
لـذا قـرآن بـعد ازاين بيان بلافاصله مى گويد: ((براى خورشيد و ماه سجده نكنيد,براى
خدايى كه آفريننده آنهاست سجده كنيد اگر مى خواهيد او را عبادت نماييد))(لا تسجدوا
للشمس ولا للقمر واسجدوا للّه الذى خلقهن ان كنتم اياه تعبدون )
((3)) .
شما چرا به سراغ سرچشمه اين بركات نمى رويد؟ چرا سر بر آستان اونمى ساييد؟ چرا
موجوداتى را مى پرستيد كه خود اسير قوانين آفرينش اند.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايد: اگر اين دليل منطقى در فكر آنها اثر نگذاشت و بازهم به
سراغ بتها و مـعـبودهاى مجازى رفتند و معبود حقيقى را به دست فراموشى سپردند,هرگز
نگران نباش ((و اگـر (از عـبـادت پـروردگار) تكبر كنند,كسانى كه نزد پروردگار تو
هستند شب و روز براى او تـسـبـيح مى گويند و (هيچ گاه )خسته نمى شوند)) (فان
استكبروا فالذين عند ربك يسبحون له بالليل والنهار وهم لا يسعمون ).
اگـر گـروهى نادان و جاهل و بى خبر در برابر ذات پاكش سجده نكنند مساله اى نيست اين
عالم وسيع پر است از فرشتگان مقرب كه دائما در حال ركوع و سجود و حمد وتسبيحند,
تازه نيازى به عبادت آنها نيز ندارد, آنها نيازمند عبادت اويند, چرا كه هرافتخار و
كمالى براى ممكنات است در سايه عبوديت اوست .
(آيه )ـ بار ديگر به آيات توحيد كه زمينه ساز مساله معاد است باز مى گردد.
مـى فـرمـايـد: ((و از آيـات او اين است كه زمين را خشك (و بى جان ) مى بينى ,
اماهنگامى كه آب (بـاران ) را بـر آن مـى فـرسـتيم به جنبش در مى آيد, و نمو مى
كند)) (ومن آياته انك ترى الا رض خاشعة فاذا انزلنا عليها الما اهتزت وربت ).
زمينى خشك و مرده و بى حركت كجا, و اين همه آثار حيات و جلوه هاى گوناگون آن كجا!.
سـپـس از ايـن مـساله روشن توحيدى يعنى مساله ((حيات )) ـكه هنوز اسرارش براى
بزرگترين دانـشـمـندان كشف نشده ـ با يك انتقال سريع و جالب به مساله معادپرداخته ,
مى گويد: ((همان كس كه آن (زمين مرده ) را زنده كرد مردگان را نيز (درقيامت ) زنده
مى كند))! (ان الذى احياها لمحى الموتى ).
آرى ((او بر همه چيز تواناست )) (انه على كل شى قدير).
دلائل قـدرتـش در هـمه جا نمايان است و همه سال نشانه هاى آن را با چشم خود مى
بينيد, با اين حال چگونه در مساله معاد ترديد مى كنيد؟.
(آيه )ـ.
تحريف گران آيات حق !.
بـعـد از بيان آيات الهى و نشانه هاى پروردگار در آيات پيشين , اكنون سخن ازتهديد
كسانى است كـه نشانه هاى توحيد را تحريف مى كنند, و به اغفال و گمراه ساختن مردم مى
پردازند, مى گويد: ((كسانى كه آيات ما را تحريف مى كنند بر ماپوشيده نخواهند بود))
(ان الذين يلحدون فى آياتنا لا يخفون علينا).
مـمـكن است با مغالطه و سفسطه مردم را بفريبند, و ممكن است بر اين عمل زشت و ننگين
خود پرده بيفكنند و خود را از انظار مردم مستور دارند, اما هرگزنمى توانند كمترين
عمل خود را از ما پنهان نمايند.
قرآن مجازات همه آنها را در ادامه اين بحث با يك مقايسه روشن بيان كرده ,مى گويد:
((آيا كسى كـه در آتـش افـكنده مى شود بهتر است يا كسى كه در سايه ايمان در نهايت
امن و امان در قيامت قدم به عرصه محشر مى گذارد))؟! (افمن يلقى فى النار خير ام من
ياتى آمنا يوم القيمة ).
آنـهـا كـه با ايجاد شك و فساد عقائد و ايمان مردم را به آتش كشيدند, بايد درآن روز
طعمه آتش شـونـد و آنـهـا كه در سايه ايمان محيط امن و امانى براى جامعه بشرى
آفريدند بايد در قيامت در نهايت امنيت به سر برند, مگر در آن روز همه اعمال ما تجسم
نمى يابد؟.
و از آنجا كه وقتى از هدايت كسى مايوس شوند او را به حال خود رهامى كنند, مى گويند:
هر كارى مـى خـواهـى بـكن , در ادامه اين آيه آنها را مخاطب ساخته , مى گويد: ((هر
چه مى خواهيد انجام دهيد))! (اعملوا مـا شئتم ).
اما بدانيد ((كه خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست )) (انه بما تعملون بصير).
بـديهى است اين امر به معنى آزادى عمل آنها, و يا الزام به انجام هر كارنيست , بلكه
تهديدى است نسبت به آنها كه هيچ حرف حقى در گوششان فرو نمى رود.
(آيه )ـ اين آيه سخن را از توحيد و معاد به قرآن و نبوت مى كشاند, و بازبه صورت
هشدار به كافران لجوج و بى منطق مى فرمايد: ((آنها كه به اين ذكر [قرآن ]هنگامى كه
به سراغشان آمد كافر شدند)) نيز بر ما مخفى نخواهند ماند (ان الذين كفروا بالذكر
لما جاهم ).
و بـعـد بـراى بيان عظمت قرآن مى افزايد: ((و اين كتابى است قطعاشكست ناپذير ))
(وانه لكتاب عزيز).
كـتـابـى اسـت كه هيچ كس نمى تواند همانند آن را بياورد و بر آن غلبه كند, كتابى
است بى نظير, مـنـطـقـش مـحكم و گويا, استدلالاتش قوى و نيرومند, تعبيراتش منسجم
وعميق , تعليماتش ريشه دار و پرمايه , و احكام و دستوراتش هماهنگ با نيازهاى واقعى
انسانها در تمام ابعاد زندگى .
(آيـه )ـ سـپـس بـه توصيف مهم و گويايى درباره عظمت اين كتاب آسمانى پرداخته , مى
گويد: ((هيچ گونه باطلى , نه از پيش رو, نه از پشت سر, به سراغ قرآن نمى آيد))! (لا
ياتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه ).
يعنى ;Š نه تناقضى در مفاهيم آن است .
نـه چـيـزى از كـتـب و علوم پيشين بر ضد آن مى باشد, و نه اكتشافات علمى آينده با
آن مخالفت خواهد داشت .
نه كسى مى تواند حقايق آن را ابطال كند, و نه در آينده منسوخ مى گردد.
نه در معارف و قوانين و اندرزها و خبرهايش خلافى وجود دارد و نه خلافى بعدا كشف مى
شود.
نـه آيـه و حـتـى كـلـمه اى از آن كم شده , و نه چيزى بر آن افزون مى شود, و به
تعبير ديگر دست تحريف كنندگان از دامان بلندش كوتاه بوده و هست .
چرا كه ((از سوى خداوند حكيم و حميد نازل شده است )) (تنزيل من حكيم حميد).
خداوندى كه افعالش روى حكمت و در نهايت كمال و درستى است و لذاشايسته هرگونه حمد و
ستايش مى باشد.
(آيه )ـ از آنجا كه كفار مكه شديدترين مبارزه را با آيين اسلام و شخص پيامبر(ص )
آغاز كرده بودند و آيات گذشته از الحاد آنها در دلائل توحيد و كفر وتكذيبشان نسبت
به آيات الهى خبر مى داد, در اين آيه به عنوان تسلى خاطرپيامبر(ص ) و آموختن درس
استقامت و پايمردى به همه مسلمين كه در فـشـاردشـمـنـان قرار مى گيرند, مى فرمايد:
((آنچه به ناروا درباره تو مى گويند همان است كه درباره پيامبران قبل از تو نيز
گفته شده )) (مـا يقال لك الا مـا قد قيل للرسل من قبلك ).
اگـر مـجـنـون و سـاحـرت مـى خوانند, به پيامبران بزرگ پيشين همين نسبتها رادادند,
و اگر دروغگويت مى نامند آنها نيز از اين نسبت در امان نبودند, خلاصه نه دعوت تو به
سوى آيين توحيد و حق مطلب تازه اى است , و نه تهمت و تكذيب آنها, محكم بايست و به
اين سخنان اعتنا مكن .
سـپـس در پـايـان آيـه مى افزايد: ((پروردگار تو هم داراى مغفرت و آمرزش و هم داراى
مجازات دردناك است )) (ان ربك لذو مغفرة وذوعقاب اليم ).
رحمت و آمرزش براى آنها كه پذيرا شوند, و عذاب اليم براى آنها كه تكذيب كنند و تهمت
زنند و به مخالفت برخيزند.
(آيه )ـ.
قرآن هدايت است و درمان :.
در ايـن آيـه سـخن از بهانه جويى اين افراد لجوج به ميان آورده و پاسخ يكى ازبهانه
هاى عجيب را مـطـرح مى كند و آن اين كه آنها مى گفتند: چرا قرآن به زبان عجم نازل
نشده است تا ما براى آن اهميت بيشترى قائل باشيم و غيرعرب نيز از آن بهره گيرند.
ايـنـجـاسـت كـه قـرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((هرگاه آن را قرآنى عجمى قرارمى
داديم حتما مى گفتند: چرا آياتش روشن نيست ))؟ چرا پيچيده است ؟ و ما از آن سر در
نمى آوريم ! (ولو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لولا فصلت آياته ).
سپس اضافه مى كردند: راستى عجيب است ((قرآنى عجمى از پيغمبرى عربى ))؟ (اعجمى وعربى
) .
يا مى گفتند: ((كتابى است عجمى براى امتى عربى ))؟.
خلاصه آنها بيماردلانى هستند كه هر طرحى ريخته شود و هر برنامه اى پياده گردد به آن
ايرادى مى كنند, و بهانه اى مى تراشند.
سـپـس قـرآن خـطاب به پيامبر(ص ) مى افزايد: ((بگو: اين (كتاب آسمانى )براى كسانى
كه ايمان آورده اند (مايه ) هدايت و درمان است )) (قل هو للذين آمنواهدى وشفا).
((اما كسانى كه ايمان نمى آورند در گوشهايشان سنگينى است )) و آن را درك نمى كنند
(والذين لا يؤمنون فى آذانهم وقر).
((و گويى نابينا هستند و آن را نمى بينند)) (وهو عليهم عمى ).
((آنـهـا (هـمـچون كسانى هستند كه گويى ) از راه دور صدا زده مى شوند))!(اولئك
ينادون من مكان بعيد).
و معلوم است چنين كسانى نه مى شنوند و نه مى بينند!.
(آيـه )ـ در اين آيه براى تسلى خاطر پيامبر(ص ) و مؤمنان نخستين مى فرمايد: از
انكار و لجاجت و بـهـانـه جويى اين قوم خيره سر نگران مباش , اين سابقه طولانى دارد
((ما به موسى كتاب آسمانى داديـم سـپـس در آن اختلاف شد)) بعضى پذيرا گشتند و بعضى
از در انكار در آمدند (ولقد آتينا موسى الكتاب فاختلف فيه ).
و اگـر مـشاهده مى كنى ما در مجازات اين دشمنان لجوج تعجيل نمى كنيم به خاطر اين
است كه مـصـالح تربيتى ايجاب مى كند آنها آزاد باشند, و تا آنجا كه ممكن است اتمام
حجت شود, ((و اگر فـرمـانـى از نـاحـيه پروردگارت در اين زمينه صادر نشده بود (كه
بايد به آنان مهلت داد تا اتمام حـجـت شـود) در مـيان آنها داورى مى شد)) و به كيفر
مى رسيدند! (ولولا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم ).
ايـن فرمان الهى براساس مصالح هدايت انسانها و اتمام حجت بوده , و اين سنت در ميان
تمام اقوام گذشته جارى شده و درباره قوم تو نيز جارى است .
((ولى آنها هنوز درباره آن شكى تهمت انگيز دارند))! (وانهم لفى شك منه مريب ).
(آيه )ـ در اين آيه يك قانون كلى كه قرآن بارها روى آن تاكيد كرده درارتباط با
اعمال انسانها بيان مـى كـند, و تكميلى است بر بحث گذشته درزمينه بهره گيرى مؤمنان
از قرآن , و محروم ماندن افراد بى ايمان از اين سرچشمه فيض الهى .
مـى فـرمـايـد: ((هركس عمل صالحى انجام دهد سودش براى خود اوست , وهركسى بدى كند به
خـويشتن بدى كرده , و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمى كند)) (من عمل صالحا فلنفسه
ومن اسا فعليها ومـا ربك بظلا م للعبيد).
بـنابراين اگر آنها به اين كتاب و اين آيين بزرگ ايمان نياورند نه به خداوند زيانى
مى رسانند, و نه به تو, چرا كه خوبيها و بديها همه به صاحبانش بازمى گردد.
تعبير به ((ظلا م )) (بسيار ظلم كننده ) در اينجا و در بعضى ديگر از آيات قرآن ممكن
است اشاره به اين باشد كه مجازات بى دليل از سوى خداوند بزرگ هميشه مصداق ظلم بسيار
خواهد بود, چرا كه از او هـرگـز چـنـيـن انـتظارى نيست ;Š بخصوص اين كه او بندگان
فراوانى دارد اگر بر هركس مختصر ستمى كند مصداق ((ظلا م ))خواهد بود.
آغاز جز 25 قرآن مجيد.
(آيه )ـ .
اسرار همه چيز نزد اوست :.
در آيه قبل سخن از بازگشت اعمال نيك و بد به صاحبان آنها بود كه اشاره ضمنى به
مساله ثواب و جزاى روز قيامت داشت .
در اينجا اين سؤال براى مشركان مطرح مى شد كه اين قيامت كه مى گويى كى خواهد آمد؟!.
قـرآن نـخـسـت در پاسخ اين سؤال مى گويد: ((علم به قيامت (و لحظه وقوع آن )تنها به
خدا باز مى گردد)) (اليه يرد علم الساعة ) هيچ پيامبر مرسل و فرشته مقربى نيز از آن
آگاه نيست .
سـپـس مى افزايد: نه تنها آگاهى بر زمان قيام قيامت مخصوص خداست , علم به اسرار اين
عالم و مـوجـودات پـنهان و آشكارش نيز از آن اوست ((هيچ ميوه اى ازغلاف خود خارج
نمى شود, و هيچ زنـى باردار نمى گردد, و وضع حمل نمى كندمگر به علم او)) (ومـا تخرج
من ثمرات من اكمامها ومـا تحمل من انثى ولا تضع الا بعلمه ).
نه در عالم گياهان و نه در عالم حيوان و انسان نطفه اى منعقد نمى شود وبارور نمى
گردد و تولد نمى يابد مگر به فرمان خداوند بزرگ و به مقتضاى علم وحكمت او.
سپس مى افزايد: اين گروه كه قيامت را انكار مى كنند, يا به باد استهزا مى گيرند,
((درآن روز كه (قـيـامـت بـرپـا مـى شـود) آنـهـا را ندا مى دهد: كجا هستند شريكانى
كه براى من مى پنداشتيد! مـى گـويـند: (پروردگارا!) ما عرضه داشتيم كه هيچ گواهى بر
گفته هاى خود نداريم )) (ويوم يناديهم اين شركائى قالوا آذناك مـا منا من شهيد).
آنچه مى گفتيم سخنان بى اساس و بى پايه بود, امروز بهتر از هر زمان مى فهميم كه چه
اندازه اين ادعاها باطل و بى اساس بوده است .
(آيـه )ـ و در ايـن حـال مـى بـينند ((همه معبودانى را كه قبلا مى خواندند محوو گم
مى شوند)) (وضل عنهم مـا كانوا يدعون من قبل ).
اصـلا صـحنه قيامت آن چنان براى آنها وحشتناك است كه خاطره بتها نيز ازنظرشان محو و
نابود مى شود.
آرى ((در آن روز مى دانند كه هيچ گريزگاهى ندارند)) (وظنوا مـا لهم من محيص ).
(آيه )ـ.
اين انسانهاى كم ظرفيت !.
بـه تـنـاسـب بـحثى كه در آيات گذشته درباره مشركان و سرنوشت آنها بيان شده بود, در
اينجا ترسيمى از حال اين انسانهاى ضعيف و بى ايمان شده .
نخست مى فرمايد: ((انسان هرگز از تقاضاى نيكى (و نعمت ) خسته نمى شود))(لا يسئم الا
نسان من دعا الخير).
هرگز تنور حرص او از گرمى نمى افتد, هر چه بيشتر پيدا مى كند باز بيشترمى خواهد, و
هرچه به او بدهند باز سير نمى شود.
((امـا (اگـر دنـيا به او پشت كند, نعمتهاى او زائل گردد, و) شر و بدى به او
رسدبسيار مايوس و نوميد مى شود)) (وان مسه الشر فيؤس قنوط).
منظور از ((انسان )) در اينجا ((انسان تربيت نايافته ))اى است كه قلبش به نورمعرفت
الهى و ايمان پروردگار, و احساس مسؤوليت در روز جزا روشن نشده .
(آيـه )ـ در اين آيه به يكى ديگر از حالات نامطلوب انسانهاى دور مانده ازعلم و
ايمان يعنى حالت غرور و از خود راضى بودن اشاره كرده , مى فرمايد: ((وهرگاه او را
(انسان ) رحمتى از سوى خود, بـعـد از ناراحتى كه به او رسيده بچشانيم ,مى گويد: اين
به خاطر شايستگى و استحقاق من بوده است )) (ولئن اذقناه رحمة منامن بعد ضرا مسته
ليقولن هذا لى ).
اين بينواى مغرور فراموش مى كند كه اگر لطف خدا نبود به جاى اين نعمت بايد گرفتار
بلا شود.
در دنـبـالـه آيـه مى افزايد: اين غرور سرانجام او را به انكار آخرت مى كشاند ومى
گويد: ((من باور ندارم قيامتى در كار باشد)) (ومـا اظن الساعة قائمة ).
و بـه فـرض كه قيامتى در كار باشد ((هرگاه من به سوى پروردگارم بازگردم پاداشهاى
نيك و مـواهب بسيار از براى من نزد او آماده است )) (ولئن رجعت الى ربى ان لى عنده
للحسنى ) خدايى كه در دنيا مرا اين چنين گرامى داشته حتما درآخرت بهتر از اين
پذيرايى خواهد كرد!.
ولـى خداوند اين افراد مغرور و خيره سر را در پايان اين آيه چنين تهديدمى كند كه :
((ما به زودى كـافـران را از اعـمـالى كه انجام داده اند آگاه خواهيم كرد, و ازعذاب
شديد به آنها مى چشانيم )) (فلننبئن الذين كفروا بما عملوا ولنذيقنهم من عذاب
غليظ).
(آيـه )ـ در ايـن آيه سومين حالتى را كه براى اين گونه انسانها به هنگام اقبال و
ادبار دنياى مادى رخ مى دهد بازگو مى كند كه حالت فراموشكارى به نعمت , وجزع و فزع
به هنگام مصيبت است .
مـى فـرمايد: ((و هرگاه به انسان (غافل و بى خبر) نعمت دهيم روى مى گرداند,و با حال
تكبر از حق دور مى شود)) (واذا انعمنا على الا نسان اعرض ونـا بجانبه ).
((ولى هرگاه مختصر ناراحتى به او رسد تقاضاى فراوان و مستمر (براى برطرف شدن آن )
دارد)) (واذا مسه الشر فذو دعا عريض ).
آرى ! چـنـيـن اسـت انـسان فاقد ايمان و تقوا كه دائما به اين حالات گرفتاراست , به
هنگام روى آوردن نعمتها ((حريص )) و ((مغرور)) و ((فراموشكار)) و به هنگام پشت كردن
نعمتها ((مايوس )) و نوميد و ((پرجزع )).
ولـى در مقابل , مردان حق و پيروان راستين مكتب انبيا آن چنان پرظرفيت وپرمايه اند
كه نه روى آوردن نعمتها آنها را دگرگون مى سازد, و نه ادبار دنيا ضعيف وناتوان و
مايوس .
(آيـه )ـ در اين آيه آخرين سخن را با اين افراد لجوج در ميان مى گذارد, واصل عقلى
معروف دفع ضـرر محتمل را با بيانى روشن براى آنها تشريح مى كند,خطاب به پيامبر كرده
, مى فرمايد: ((بگو: بـه من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خداوند باشد و شما به آن
كافر شويد, چه كسى گمراهتر خـواهـد بود از آن كس كه درمخالفت دور و گمراهى شديد
قرار دارد))؟! (قل ارايتم ان كان من عنداللّه ثم كفرتم به من اضل ممن هو فى شقاق
بعيد).
ايـن هـمـان سـخنى است كه ائمه دين (ع ) در برابر افراد لجوج در آخرين مرحله مطرح
مى كردند چنانكه در حديثى مى خوانيم : امام صادق (ع ) به ((ابن ابى العوجا)) مادى و
ملحد عصر خود فرمود: ((اگـر مـطلب اين باشد كه تو مى گويى (وخدا و قيامتى در كار
نباشد) كه مسلما چنين نيست , هـم مـا اهل نجاتيم و هم تو, ولى اگر مطلب اين باشد كه
ما مى گوييم , و حق نيز همين است , ما اهل نجات خواهيم بود و تو هلاك مى شوى )).
(آيه )ـ.
نشانه هاى حق در جهان بزرگ و كوچك :.
در اين آيه و آيه بعد كه سوره فصلت با آن پايان مى گيرد, به دو مطلب مهم كه در
حقيقت يك نوع جمع بندى از بحثهاى اين سوره است اشاره شده آيه اول درباره توحيد (يا
قرآن ) سخن مى گويد و آيه دوم درباره معاد.
مـى فـرمايد: ((ما به زودى آيات و نشانه هاى خود را در آفاق و اطراف جهان , وهمچنين
در درون جـان خـود آنـها, به آنان , نشان مى دهيم , تا براى آنها روشن شود كه
خداوند حق است )) (سنريهم آياتنا فى الا فاق وفى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق ).
((آيات آفاقى )) همچون آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان با نظام دقيقى كه برآنها حاكم
است , و آفـريـنـش انـواع جـانـداران و گـيـاهـان و كوهها و درياها با عجائب و
شگفتيهاى بى شمارش , و مـوجـودات گوناگون اسرارآميزش , كه هر زمان اسرار تازه اى از
خلقت آنها كشف مى شود هريك آيه و نشانه اى است بر حقانيت ذات پاك او!.
و ((آيـات انـفـسـى )) همچون آفرينش دستگاههاى مختلف جسم انسان و نظامى كه بر
ساختمان حيرت انگيز مغز و حركات منظم قلب و عروق و بافتها و استخوانها,و انعقاد
نطفه و پرورش جنين در رحـم مادران , و از آن بالاتر اسرار و شگفتيهاى روح انسان مى
باشد كه هرگوشه اى از آن كتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان !.
و در پايان اين آيه اين بيان لطيف و جالب را با جمله زيبا و پرمعناى ديگرى تكميل
كرده , مى افزايد: ((آيـا كـافـى نيست كه پروردگارت بر هر چيز شاهد و گواه است ))
(اولم يكف بربك انه على كل شى شهيد).
چـه شـهادتى از اين برتر و بالاتر كه با خط تكوين قدرت خويش را بر پيشانى همه
موجودات نوشته است , بر صفحه برگهاى درختان , در لابلاى گلبرگها, در ميان طبقات
اسرارآميز مغز, و بر روى پـرده هـاى ظريف چشم , بر صفحه آسمان و بر قلب زمين , و
خلاصه بر همه چيز نشانه هاى توحيد خود را نوشته و گواهى تكوينى داده است .
(آيه )ـ آخرين آيه اين سوره , سرچشمه اصلى بدبختيهاى اين گروه مشرك و فاسد و ظالم
را بيان كـرده , مى گويد: ((آگاه باشيد كه آنها از لقاى پروردگارشان (ورستاخيز) در
شك و ترديدند)) (الا انهم فى مرية من لقا ربهم ).
و چـون ايـمـان به حساب و جزا ندارند دست به هر جنايتى مى زنند ((و آگاه باشيد كه
خداوند به همه چيز احاطه دارد)) (الا انه بكل شى محيط).
هـمـه اعـمـال و گفتار و نيات آنها در پيشگاه علمش روشن است , و تمام آن براى
دادگاه بزرگ قيامت ثبت و ضبط خواهد شد.
در حقيقت جمله اخير پاسخى است به بعضى از شبهات كفار در مورد معاد, ازجمله اين كه :
چگونه مـمـكـن است اين خاكهاى پراكنده و به هم آميخته شده از هم جدا گردد؟ و از اين
گذشته چه كسى آگاه از نيات و اعمال و گفتار همه انسانها درطول تاريخ بشر است .
قرآن در پاسخ همه اين سؤالات مى گويد: خدايى كه به همه چيز احاطه داردتمام اين
مسائل براى او روشـن اسـت , و دلـيـل بر احاطه علمى او بر همه چيز تدبير اونسبت به
همه اشيا است , چگونه ممكن است مدبر عالم از وضع جهان بى خبرباشد؟!.
مـنظور از ((احاطه پروردگار)) به همه چيز وابستگى همه موجودات در ذاتشان به وجود
مقدس اوست .
به تعبير ديگر در عالم هستى يك وجود اصيل و قائم به ذات بيش نيست , وبقيه موجودات
امكانيه همه متكى و وابسته به او هستند كه اگر يكدم اين ارتباط ازميان برداشته شود
همه فانى و معدوم مى شوند.
((پايان سوره فصلت )).
سوره شورى [42].
اين سوره 53 آيه دارد و همه آن ـجز چند آيه كه محل گفتگوست ـ .
در ((مكه )) نازل شده است .
محتواى سوره :.
اين سوره بحثهاى مختلفى دارد كه بطورخلاصه چنين است :
بخش اول : كه مهمترين بخش اين سوره را تشكيل مى دهد بحث پيرامون وحى و ارتباط
خداوند با پيامبران از اين طريق مرموز است .
بخش دوم : اشاراتى است پرمعنى به دلائل توحيد, و آيات خداوند در آفاق و انفس كه بحث
وحى را تكميل مى كند.
بخش سوم : اشاراتى به مساله معاد و سرنوشت كفار در قيامت دارد.
بخش چهارم : يك سلسله مباحث اخلاقى است .
نـامـگـذارى ايـن سوره به اين نام به خاطر آيه 38 است كه مسلمانان را دعوت به مشورت
در امور مى كند,.
فضيلت تلاوت سوره :.