پيشگفتار.
برگزيده تفسيرنمونه ! .
بـزرگترين سرمايه ما مسلمانان قرآن مجيد است معارف , احكام , برنامه زندگى , سياست اسلامى ,
راه به سوى قرب خدا, همه و همه را در اين كتاب بزرگ آسمانى مى يابيم .
بنابراين , وظيفه هر مسلمان اين است كه با اين كتاب بزرگ دينى خود روزبه روز آشناتر شود اين از
يكسو.
از سـوى ديـگر آوازه اسلام كه بر اثر بيدارى مسلمين در عصرما, و بخصوص بعد از انقلاب اسلامى
در سـراسـر جهان پيچيده است , حس كنجكاوى مردم غيرمسلمان جهان را براى آشنايى بيشتر به
اين كتاب آسمانى برانگيخته است , به همين دليل در حال حاضر از همه جا تقاضاى ترجمه و تفسير
قرآن به زبانهاى زنده دنيا مى رسد, هر چند متاسفانه جوابگويى كافى براى اين تقاضاها نيست , ولى
به هرحال بايد تلاش كرد و خود را آماده براى پاسخگويى به اين تقاضاهاى مطلوب كنيم .
خـوشـبـختانه حضور قرآن در زندگى مسلمانان جهان و بخصوص در محيطكشور ما روز به روز
افزايش پيدا مى كند, قاريان بزرگ , حافظان ارجمند, مفسران آگاه در جامعه امروز ما بحمداللّه كم
نـيـسـتـنـد, رشته تخصصى تفسير در حوزه علميه قم به صورت يكى از رشته هاى تخصصى مهم
درآمـده و مـتـقاضيان بسيارى دارد, درس تفسير نيز از دروس رسمى حوزه ها و از مواد امتحانى
است , و در همين راستا((تفسيرنمونه )) نوشته شد, كه تفسيرى است سليس و روان و در عين حال
پرمحتوا وناظر به مسائل روز و نيازهاى زمان , و شايد يكى از دلايل گسترش سريع آن همين اقبال
عمومى مردم به قرآن مجيد است .
گـرچـه براى تهيه اين تفسير به اتفاق گروهى از فضلاى گرامى حوزه علميه قم (دانشمندان و
حـجـج اسـلام آقـايـان : محمدرضا آشتيانى - محمد جعفر امامى -داود الهامى - اسداللّه ايمانى -
عـبـدالـرسول حسنى - سيد حسن شجاعى - سيدنوراللّه طباطبائى ـ محمود عبداللهى ـ محسن
قرائتى و محمد محمدى اشتهاردى ) در مدت پانزده سال زحمات زيادى كشيده شد, ولى با توجه
به استقبال فوق العاده اى كه از سوى تمام قشرها و حتى برادران اهل تسنن از آن به عمل آمد, تمام
خـسـتـگـى تـهيه آن برطرف گشت و اين اميد در دل دوستان بوجودآمد كه ان شااللّه اثرى است
مقبول در پيشگاه خد.
مـتـن فارسى اين تفسير دهها بار چاپ و منتشر شده , و ترجمه كامل آن به زبان ((اردو)) در (27)
جلد نيز بارها به چاپ رسيده است , و ترجمه كامل آن به زبان ((عربى )) نيز به نام تفسير ((الامثل ))
اخيرا در بيروت به چاپ رسيد و در نقاط مختلف كشورهاى اسلامى انتشار يافت .
ترجمه آن به زبان ((انگليسى )) هم اكنون در دست تهيه است كه اميدواريم آن هم به زودى در افق
مطبوعات اسلامى ظاهر گردد.
ت ت ت.
بعد از انتشار تفسيرنمونه گروه كثيرى خواهان نشر ((خلاصه )) آن شدند.
چـرا كـه مـايـل بـودنـد بتوانند در وقت كوتاهتر و با هزينه كمتر به محتواى اجمالى آيات , و شرح
فشرده اى آشنا شوند, و در بعضى از كلاسهاى درسى كه تفسيرقرآن مورد توجه است به عنوان متن
درسى از آن بهره گيرى شود.
ايـن درخواست مكرر, ما را بر آن داشت كه به فكر تلخيص تمام دوره (27)جلدى تفسيرنمونه , در
پـنج جلد بيفتيم ولى اين كار آسانى نبود, مدتى در باره آن مطالعه و برنامه ريزى شد و بررسيهاى
لازم به عمل آمد تا اين كه فاضل محترم جناب مستطاب آقاى احمد ـ على بابائى كه سابقه فعاليت
وپـشتكار وحسن سليقه ايشان در تهيه ((فهرست موضوعى تفسيرنمونه )) بر ما روشن و مسلم بود
عـهـده دارانـجـام ايـن مـهـم گـرديـد و در مـدت سه سال كار مستمر شبانه روزى اين مهم به
وسيله ايشان انجام گرديد.
ايـنـجـانـب نـيز با فكر قاصر خود كرارا بر نوشته هاى ايشان نظارت كردم و درمواردى كه نياز به
راهـنـمايى بود به اندازه توانايى مسائل لازم را تذكر دادم , و درمجموع فكر مى كنم بحمداللّه اثرى
ارزنـده و پـربـار بـه وجـود آمـده كه هم قرآن باترجمه سليس را در بر دارد و هم تفسير فشرده و
گويايى , براى كسانى كه مى خواهندبا يك مراجعه سريع از تفسير آيات آگاه شوند, مى باشد.
و نام آن برگزيده تفسير نمونه نهاده شد.
و مـن بـه نـوبـه خـود از زحـمات بى دريغ ايشان تشكر و قدردانى مى كنم ,اميدوارم اين خلاصه و
فـشـرده كـه گـزيده اى است از قسمتهاى حساس , و حديث مجملى از آن مفصل , نيز مورد قبول
اهل نظر و عموم قشرهاى علاقه مند به قرآن گردد و ذخيره اى براى همه ما در ((يوم الجزا)) باشد.
قم ـ حوزه علميه .
ناصر مكارم شيرازى .
13 رجب 1414 روز ميلاد مسعود امير مؤمنان حضرت على (ع ).
مطابـق با 6/10/1372.
سوره كهف [ 18].
اين سوره 110 آيه دارد وتمام آن ـبجز آيه28 ـ در ((مكه ))نازل شده است .
محتواى سوره :.
اين سوره با حمد و ستايش خداوند آغاز مى شود, و با توحيد و ايمان و عمل صالح پايان مى يابد .
محتواى اين سوره همچون ساير سوره هاى ((مكى )) بيشتر بيان مبدا و معاد وبشارت و انذار است .
مـسـالـه مهم ديگر اين كه مسلمانان تا آن روز كه توانايى دارند به مبارزه ادامه دهند و در صورت
عدم توانايى , همچون ((اصحاب كهف )) هجرت نمايند.
جالب اين كه در اين سوره به سه داستان اشاره شده (داستان اصحاب كهف ,داستان موسى و خضر
و داستان ذوالقرنين ) كه بر خلاف غالب داستانهاى قرآن درهيچ جاى ديگر از قرآن سخنى از اينها
به ميان نيامده است و اين يكى از ويژگيهاى اين سوره است .
فضيلت تلاوت سوره :.
در حـديـثـى مى خوانيم كه پيامبر(ص ) فرمود: ((آيا سوره اى را به شما معرفى كنم كه هفتاد هزار فرشته به هنگام نزولش آن را بدرقه كردند و عظمتش آسمان وزمين را پر كرد؟.
ياران عرض كردند: آرى ؟.
فرمود: آن سوره كهف است هر كس آن را روز جمعه بخواند خداوند تاجمعه ديگر او را مى آمرزد (و
طـبـق روايـتى او را از گناه حفظ مى كند) و به او نورى مى بخشد كه به آسمان مى تابد و از فتنه
دجال محفوظ خواهد ماند)).
و در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : كسى كه در هر شب جمعه سوره كهف را بخواند شهيد از
دنيا مى رود, و با شهدا مبعوث مى شود و در روز قيامت درصف شهدا قرار مى گيرد.
بارها گفته ايم عظمت سوره هاى قرآن و آثار معنوى و بركات اخلاقيش به خاطر محتواى آن يعنى
ايمان و عمل به آن است .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.
آغاز با حمد و ستايش خدا:.
سـوره كـهف همچون بعضى ديگر از سوره هاى قرآن با حمد و ستايش خداوند آغاز شده است , و از آنجا كه حمد و ستايش بخاطر كار يا صفت مهم وشايسته اى است در اينجا ستايش را در برابر نزول
قـرآن كـه خـالـى از هرگونه اعوجاج و كژى است بيان كرده , مى گويد: ((حمد خدائى را كه اين
كـتاب آسمانى را بر بنده (برگزيده )اش نازل كرد, و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد)) (الحمدللّه
الذى انزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا).
(آيه )ـ((در حالى كه ثابت و مستقيم و نگاهبان (كتابهاى آسمانى ديگر)است )) (قيما).
اين كلمه كه به عنوان وصفى براى قرآن آمده , هم تاكيدى است بر استقامت و اعتدال قرآن و خالى
بـودن از هرگونه ضدونقيض , و هم اشاره اى است به جاودانى بودن اين كتاب بزرگ آسمانى و هم
الگو بودن براى حفظ اصالتها و اصلاح كژيها وپاسدارى از احكام خداوند و عدالت و فضيلت بشر.
ايـن صفت ((قيم )) در واقع اشتقاقى است از صفت قيوميت پروردگار كه به مقتضاى آن خداوند
حافظ و نگاهبان همه موجوات و اشيا جهان است .
سپس مى افزايد: ((تا (بدكاران را)) از عذاب او بترساند)) (لينذر باسا شديدامن لدنه ).
((ومـؤمـنـانـى را كـه (پـيـوسـتـه ) كـارهـاى شـايـسـتـه انـجـام ـاتـ(( :ديـازفـاى مـ س پـســـسـم
مـى دهـنـدبـشـارت دهـدكـه پـاداش نـيـكـويـى بـراى آنـهـاسـت )) (ويـبـشـرالـمـؤمنين الذين
يعملون الصالحات ان لهم اجرا حسنا).
(آيه )ـهمان بهشت برين ((كه جاودانه در آن خواهند ماند)) (ماكثين فيه ابدا).
(آيه )ـسپ س به يكى از انحرافات عمومى مخالفان , اعم از انصارى ويهود و مشركان , اشاره كرده ,
مـى گـويـد: ((و (نـيـز) آنها را كه گفتند: خداوند, فرزندى (براى خود) انتخاب كرده است , بيم
دهد)) (وينذر الذين قالوا اتخذاللّه ولدا).
هم مسيحيان را به خاطر اعتقاد به اين كه ((مسيح )) فرزند خداست , و هم يهودرا به خاطر اعتقاد
بـه فـرزنـدى ((عـزيـر)) و هم مشركان را به خاطر اين كه فرشتگان رادختران خدا مى پنداشتند
هشدار دهد.
(آيه )ـسپس به يك اصل اساسى براى ابطال اين گونه ادعاهاى پوچ وبى اساس پرداخته , مى گويد:
((نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند, و نه پدرانشان !)) (ما لهم به من علم ولا لا بائهم ).
اما ((سخن بسيار بزرگى از دهانشان خارج مى شود)) (كبرت كلمة تخرج من افواههم ).
خدا و جسم بودن ؟ خدا و فرزند داشتن ؟ خدا و نيازهاى مادى ؟ و بالاخره خدا و محدود بودن ؟ چه
سخنان وحشتناكى ؟!.
آرى ! ((آنها فقط دروغ مى گويند)) (ان يقولون الا كذبا).
(آيه )ـ.
غصه مخور جهان ميدان آزمايش است :.
از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه سخن از رسالت و رهبرى پيامبر(ص ) بود, در اين آيه به يكى از مـهـمترين شرايط رهبرى كه همان دلسوزى نسبت به امت است اشاره كرده , مى گويد: ((گويى
مى خواهى به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند))
(فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤمنوابهذا الحديث اسفا).
(آيـه )ـايـن آيـه ترسيمى از وضع اين جهان به عنوان يك ميدان آزمايش براى انسانها, و توضيحى
براى خط سير انسان در اين مسير است .
نـخـسـت مى گويد: ((ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم )) (انا جعلناما على الا رض
زينة لها).
جـهـانـى پـر زرق و برق ساختيم كه هر گوشه اى از آن دل را مى برد, ديدگان را به خود مشغول
مـى دارد, و انـگـيـزه هـاى مـختلف را در درون آدمى بيدار مى كند, تا دركشاكش اين انگيزه ها و
درخـشـش ايـن زرق و بـرقـها و چهره هاى دل انگيز و دلربا,انسان بر كرسى آزمايش قرار گيرد و
ميزان قدرت ايمان و نيروى اراده و معنويت وفضيلت خود را به نمايش بگذارد.
لذا بلافاصله اضافه مى كند: ((تا آنها را بيازماييم كدامينشان بهتر عمل مى كنند))؟ (لنبلوهم ايهم
احسن عملا ).
اين هشدارى است به همه انسانها و همه مسلمانها كه در اين ميدان آزمايش الهى فريب زرق وبرقها
وكثرت عمل را نخورند بلكه بيشتر به حسن عمل بينديشند.
(آيـه )ـسـپـس مـى گـويـد: ولـى ايـن زرق وبـرقـهـا پـايـدارنـيـسـت ((ومـا (سـرانـجـام )قشر
روى زمين راخاك بى گياهى قرارمى دهيم ))! (وانالجاعلون ما عليهاصعيدا جرزا).
آرى ! ايـن مـنـظـره زيبا كه در فصل بهار در دامان صحرا و كوهسار مى بينيم به همين حال باقى
نـمى ماند, فصل خزان فرا مى رسد برگها پژمرده مى شوند, شاخه هاعريان مى شوند, و آواى حيات
به خاموشى مى گرايد.
زندگى پرزرق و برق انسانها نيز همين گونه است اين نعمتهاى گوناگون , اين پستها و مقامها و
مـانـنـد آن نيز جاودانى نيستند, روزى فرا مى رسد كه به جز يك قبرستان خشك و خاموش از اين
جامعه ها چيزى باقى نمى ماند و اين درس عبرت بزرگى است .
آيـه ـ شـان نـزول : جـمـعـى از سـران قـريش , دو نفر از ياران خود را براى تحقيق در باره دعوت
پـيامبراسلام (ع ) به سوى دانشمندان يهود در مدينه فرستادند,تا ببينند آيا در كتب پيشين چيزى
در اين زمينه يافت مى شود؟.
آنـها به مدينه آمدند و با علماى يهود تماس گرفتند; علما يهود به آنها گفتند:شما سه مساله را از
محمد(ص ) سؤال كنيد, اگر همه را پاسخ كافى گفت پيامبرى است از سوى خدا وگرنه مرد كذابى
است كه شما هر تصميمى درباره اومى توانيدبگيريد.
نخست از او سؤال كنيد: داستان آن گروهى از جوانان كه در گذشته دور, ازقوم خود جدا شدند
چه بود؟ زيرا آنها سرگذشت عجيبى داشتند!.
و نـيـز از او سـؤال كـنـيـد: مردى كه زمين را طواف كرد و به شرق و غرب جهان رسيد كه بود و
داستانش چه بود؟.
و نيز سؤال كنيد: حقيقت روح چيست ؟.
آنها خدمت پيامبر رسيدند و سؤالات خود را مطرح كردند.
پيامبر(ص ) فرمود: فردا به شما پاسخ خواهم گفت ـولى انشااللّه نفرمودـپانزده شبانه روز گذشت
كـه وحى از ناحيه خدا بر پيامبر نازل نشد, اين امر برپيامبر(ص ) گران آمد, ولى سرانجام جبرئيل
فرا رسيد و سوره كهف را از سوى خداوند آورد كه در آن داستان آن گروه از جوانان و همچنين آن
مرد دنياگرد بود, به علاوه آيه ((يسئلونك عن الروح )) را نيز بر پيامبر نازل كرد.
تفسير:.
آغاز ماجراى اصحاب كهف :.
در آيـات گـذشـتـه ترسيمى از زندگى اين جهان , و چگونگى اين ميدان آزمايش انسانها و مسير زندگى آنان , از نظر گذشت , از آنجا كه قرآن مسائل كلى حساس راغالبا در ضمن مثال و يا مثالها
و يا نمونه هايى از تاريخ گذشته مجسم مى سازد, دراينجا نيز نخست به بيان داستان اصحاب كهف
پرداخته و از آنها به عنوان يك ((الگو))و ((اسوه )) ياد مى كند.
گـروهى از جوانان باهوش و با ايمان كه در يك زندگى پرزرق و برق در ميان انواع ناز و نعمت به
سـر مى بردند, براى حفظ عقيده خود و مبارزه با طاغوت عصرخويش به همه اينها پشت پا زدند, و
بـه غارى از كوه كه از همه چيز تهى بود پناه بردند, و از اين راه استقامت و پايمردى خود را در راه
ايمان نشان دادند.
نخست مى گويد: ((آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب مابودند))؟! (ام حسبت
ان اصحاب الكهف والرقيم كانوا من آياتنا عجبا).
مـا آيـات عـجيبترى در آسمان و زمين داريم كه هر يك از آنها نمونه اى است ازعظمت و بزرگى
آفـريـنـش , و هـمچنين در اين كتاب بزرگ آسمانى تو آيات عجيب فراوان است , و مسلما داستان
اصحاب كهف از آنها شگفت انگيزتر نيست .
(آيـه )ـسپس مى گويد: ((زمانى را به خاطر بياور كه آن جوانان به غار پناه بردند)) (اذ اوى الفتية
الى الكهف ).
دسـتـشان از همه جا كوتاه شده , رو به درگاه خدا آوردند: ((و گفتند: پروردگارا!ما را از سوى
خودت رحمتى عطا كن )) (فقالوا ربنا آتنا من لدنك رحمة ).
((و راه نجاتى براى ما فراهم ساز)) (وهيئ لنا من امرنا رشدا).
راهـى كـه مـا را از ايـن تنگنا برهاند, به رضايت و خشنودى تو نزديك سازد,راهى كه در آن خير و
سعادت و انجام وظيفه بوده باشد.
(آيه )ـما دعاى آنها را به اجابت رسانديم ((پس پرده خواب را) در غاربرگوششان زديم و سالها در
خواب فرو رفتند)) (فضربنا على آذانهم فى الكهف سنين عددا).
(آيـه )ـ((سپس آنها را برانگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه ) كدام يك از آن دو گروه ,
مدت خواب خود را بهتر حساب كرده اند)) (ثم بعثناهم لنعلم اى الحزبين احصى لما لبثوا امدا).
(آيه )ـ.
سرگذشت مشروح اصحاب كهف :.
بعد از بيان اجمالى اين داستان , قرآن مجيد به شرح تفصيلى آن ضمن چهارده آيه پرداخته و سخن را در اين زمينه چنين آغاز مى كند: ((ما داستان آنها رابحق براى تو بازگو مى كنيم )) (نحن نقص
عليك نباهم بالحق ).
((آنـهـا جـوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم )) (انهم فتية
آمنوا بربهم وزدناهم هدى ).
از آيـات قـرآن بـطور اشاره و از تواريخ به صورت مشروح اين حقيقت استفاده مى شود كه اصحاب
كـهـف در مـحيط و زمانى مى زيستند كه بت پرستى و كفر, آنها رااحاطه كرده بود و يك حكومت
جـبار و ستمگر كه معمولا حافظ و پاسدار شرك وكفر و جهل و غارتگرى و جنايت است بر سر آنها
سايه شوم افكنده بود.
اما اين گروه از جوانمردان كه از هوش و صداقت كافى برخوردار بودند به فساد اين آيين پى بردند
و تصميم بر قيام گرفتند و در صورت عدم توانايى مهاجرت كردن از آن محيط آلوده .
(آيه )ـلذا قرآن به دنبال بحث گذشته مى گويد: ((و دلهايشان را محكم ساختيم , در آن هنگام كه
قـيـام كـردنـد و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است )) (وربطنا على قلوبهم اذ
قاموا فقالوا ربنا رب السموات والا رض ).
((هرگز غير او معبودى را نمى خوانيم )) (لن ندعوا من دونه الها).
كه ((اگر چنين كنيم سخنى به گزاف گفته ايم )) (لقد قلنا اذا شططا).
در واقـع ايـن جـوانـمردان با ايمان براى اثبات توحيد و نفى (آلهه ) به دليل روشنى دست زدند, و
آن اين كه ما به وضوح مى بينيم كه اين آسمان وزمين پروردگارى دارد كه وجود نظام آفرينش دليل
بـر هـسـتى اوست , ما هم بخشى از اين مجموعه هستى مى باشيم , بنابراين پروردگار ما نيز همان
پروردگار آسمانها و زمين است .
(آيـه )ـسـپـس بـه دلـيل ديگرى نيز توسل جستند و آن اين كه : ((اين قوم مامعبودهايى جز خدا
انتخاب كرده اند)) (هؤلا قومنا اتخذوا من دونه الهة ).
آخـر مـگـر اعـتـقـاد بـدون دليل و برهان ممكن است ((چرا آنان دليل آشكارى براى الوهيت آنها
نمى آورند؟)) (لولا ياتون عليهم بسلطان بين ).
آيـا پندار و خيال يا تقليد كوركورانه مى تواند دليلى بر چنين اعتقادى باشد؟اين چه ظلم فاحش و
انحراف بزرگى است .
((پس چه كسى ظالمتر است از آن كس كه به خدا دروغ ببندد)) (فمن اظلم ممن افترى على اللّه
كذبا).
اين ((افترا)) هم ستمى است بر خويشتن , چرا كه انسان سرنوشت خود را به دست عوامل بدبختى و
سـقـوط سـپـرده , و هـم ظـلمى است بر جامعه اى كه اين نغمه را در آن سر مى دهد و به انحراف
مى كشاند, و هم ظلمى است به ساحت قدس پروردگار و اهانتى است به مقام بزرگ او.
(آيه )ـاين جوانمردان موحد تا آنجا كه در توان داشتند براى زدودن زنگارشرك از دلها, و نشاندن
نـهـال توحيد در قلبها, تلاش و كوشش كردند, اما آنقدرغوغاى بت و بت پرستى در آن محيط بلند
بود كه نغمه هاى توحيدى آنها درگلويشان گم شد.
نـاچـار بـراى نـجات خويشتن و يافتن محيطى آماده تر تصميمى به ((هجرت ))گرفتند, و لذا در
ميان خود به مشورت پرداخته با يكديگر چنين گفتند: ((هنگامى كه از اين قوم بت پرست و آنچه را
جـز خـدا مـى پـرسـتـند كناره گيرى كرديد (و حساب خودرا از آنها جدا نموديد) به غار پناهنده
شويد)) (واذاعتزلتموهم وما يعبدون الا اللّه فاووا الى الكهف ).
((تـا پـروردگـارتان رحمتش را بر شما بگستراند و راهى به سوى آرامش وآسايش و نجات از اين
مشكل به رويتان بگشايد)) (ينشر لكم ربكم من رحمته ويهيـئ من امركم مرفقا).
(آيه )ـ.
موقعيت دقيق اصحاب كهف :.
در ايـن آيـه و آيـه بـعـد قـرآن به ريزه كاريهاى مربوط به زندگى عجيب اصحاب كهف در آن غار پرداخته و به شش خصوصيت اشاره كرده است :.
1ـ دهـانـه غـار رو بـه شـمال گشوده مى شد و چون قطعا در نيمكره شمالى زمين بوده است نور
آفتاب به درون آن مستقيما نمى تابيد چنانكه قرآن مى گويد: ((و (اگردر آنجا بودى ) خورشيد را
مى ديدى كه به هنگام طلوع به سمت راست غارشان متمايل مى گردد و به هنگام غروب به سمت
چپ (وترى الشمس اذا طلعت تزاورعن كهفهم ذات اليمين واذا غربت تقرضهم ذات الشمال ).
و بـه ايـن ترتيب نور مستقيم آفتاب كه تداوم آن ممكن است موجب پوسيدگى وفرسودگى شود
به بدن آنها نمى تابيد, ولى نور غيرمستقيم به قدركافى وجود داشت .
2ـ ((و آنها در محل وسيعى از (آن غار) قرار داشتند)) (وهم فى فجوة منه ).
اشـاره بـه ايـن كـه دهـانـه غار كه معمولا تنگ است جايگاه آنها نبود, بلكه قسمتهاى وسط غار را
انتخاب كرده بودند كه هم از چشم بينندگان دور بود, و هم ازتابش مستقيم آفتاب .
در ايـنجا قرآن رشته سخن را قطع مى كند, و به يك نتيجه گيرى معنوى مى پردازد, چرا كه ذكر
همه اين داستانها براى همين منظور است .
مى گويد: ((اين از آيات خداست , هركس را خدا هدايت كند, هدايت يافته واقعى اوست , وهركس را
گـمـراه نمايد هرگز ولى و راهنمايى براى او نخواهى يافت ))(ذلك من آيات اللّه من يهد اللّه فهو
المهتد ومن يضلل فلن تجد له وليا مرشدا).
آرى ! آنها كه در راه خدا گام بگذارند و براى او به جهاد برخيزند در هر قدمى آنان را مشمول لطف
خود مى سازد, نه فقط در اساس كار, كه در جزئيات هم لطفش شامل حال آنهاست .
(آيـه )ـسـوم : خـوا ب آنـهـا يـك خواب عادى و معمولى نبود, اگر به آنهانگاه مى كردى , ((خيال
مى كردى آنها بيدارند, در حالى كه در خواب فرورفته بودند))!(وتحسبهم ايقاظا وهم رقود).
ايـن حـالت استثنايى شايد براى آن بوده كه حيوانات موذى به آنان نزديك نشوند چرا كه از انسان
بيدار مى ترسند و يا به خاطر اين كه منظره رعب انگيزى پيداكنند كه هيچ انسانى جرئت ننمايد به
آنها نزديك شود, و اين خود يك سپر حافظتى براى آنها بوده باشد.
4ـ بـراى ايـن كـه بـر اثـر گذشت ساليان دراز از اين خواب طولانى , اندام آنهانپوسد: ((آنها را به
سمت راست و چپ مى گردانديم )) تا بدنشان سالم بماند (ونقلبهم ذات اليمين وذات الشمال ).
تا خون بدنشان در يكجا متمركز نشود, و فشار و سنگينى در يك زمان طولانى روى عضلاتى كه بر
زمين قرار داشت اثر زيانبار نگذارد.
5ـ ((و سـگ آنـهـا دسـتهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود)) و نگهبانى مى كرد(وكلبهم باسط
ذراعيه بالوصيد).
6ـ مـنظره آنها چنان رعب انگيز بود كه ((اگر نگاهشان مى كردى از آنان مى گريختى و سر تا پاى
تو از ترس و وحشت پر مى شد)) (لو اطلعت عليهم لوليت منهم فرارا ولملئت منهم رعبا).
(آيه )ـ.
بيدارى بعد از يك خواب طولانى !.
به خواست خدا در آيات آينده مى خوانيم كه خواب اصحاب كهف آنقدرطولانى شد كه به 309 سال بـالغ گرديد, و به اين ترتيب خوابى بود شبيه به مرگ , وبيداريش همانند رستاخيز, لذا در اين آيه
قرآن مى گويد: ((و اين گونه آنها رابرانگيختيم )) (وكذلك بعثناهم ).
يـعـنـى هـمـان گـونـه كـه قادر بوديم آنها را در چنين خواب طولانى فرو بريم آنها رابه بيدارى
بازگردانديم .
ما آنها را از خواب برانگيختيم : ((تا از يكديگر سؤال كنند, يكى از آنها پرسيد:فكر مى كنيد چه مدت
خوابيده ايد))؟ (ليتسالوا بينهم قال قائل منهم كم لبثتم ).
((آنها گفتند: يك روز يا بخشى از يك روز خوابيده ايم )) (قالوا لبثنا يوما اوبعض يوم ).
ولى سرانجام چون نتوانستند دقيقا بدانند مدت خوابشان چقدر بوده ((گفتند:پروردگار شما از
مدت خوابتان آگاهتر است )) (قالوا ربكم اعلم بما لبثتم ).
ولـى بـه هر حال سخت احساس گرسنگى و نياز به غذا مى كردند چون ذخيره هاى بدن آنها تمام
شـده بـود, لـذا نـخستين پيشنهادشان اين بود: ((سكه نقره اى را كه با خود داريد به دست يكى از
نفرات خود بدهيد و او را به شهر بفرستيد, تابرود و ببيند كدامين فروشنده غذاى پاكترى دارد, به
مـقـدار روزى و نياز از آن براى شما بياورد)) (فابعثوا احدكم بورقكم هذه الى المدينة فلينظر ايها
ازكى طعامافلياتكم برزق منه ).
((اما بايد دقت كند و هيچ كس را از وضع شما آگاه نسازد)) (وليتلطف ولا يشعرن بكم احدا).
(آيه )ـ((چرا كه اگر آنها از وضع شما آگاه شوند و بر شما دست يابند ياسنگسارتان مى كنند يا به
آيين خويش (آيين بت پرستى ) باز مى گردانند)) (انهم ان يظهروا عليكم يرجموكم او يعيدوكم فى
ملتهم ).
((و در آن صورت هرگز روى نجات و رستگارى را نخواهيد ديد)) (ولن تفلحوااذا ابدا).
(آيه )ـ.
پايان ماجراى اصحاب كهف :.
بـه زودى داسـتان هجرت اين گروه از مردان با شخصيت در آن محيط, در همه جا پيچيد, و شاه جـبـار سـخت برآشفت , لذا دستور داد ماموران مخصوص همه جارا به جستجوى آنها بپردازند, و
اگـر ردپـايـى يـافـتند آنان را تا دستگيريشان تعقيب كنند, و به مجازات برسانند; اما هرچه بيشتر
جستند كمتر يافتند.
اكـنـون بـه سـراغ مامور خريد غذا برويم و ببينيم بر سر او چه آمد, او وارد شهرشد ولى دهانش از
تعجب بازماند, شكل ساختمانها بكلى دگرگون شده , قيافه هاهمه ناشناس , لباسها طرز جديدى
پـيـدا كـرده , و حـتى طرز سخن گفتن و آداب ورسوم مردم عوض شده است , ويرانه هاى ديروز
تبديل به قصرها و قصرهاى ديروزبه ويرانه ها مبدل گرديده !.
او هـنوز فكر مى كند خوابشان در غار يك روز يا يك نيمه روز بوده است پس اين همه دگرگونى
چرا!.
تـعـجب او هنگامى به نهايت رسيد كه دست در جيب كرد تا بهاى غذايى راكه خريده بود بپردازد,
فـروشـنـده چـشـمـش بـه سـكـه اى افـتـاد كه به 300 سال قبل وبيشتر تعلق داشت , و شايد نام
((دقـيـانـوس )) شـاه جبار آن زمان بر آن نقش بسته بود,هنگامى كه توضيح خواست , او درجواب
گفت تازگى اين سكه را به دست آورده ام !.
وخود او نيز متوجه شد كه او ويارانش در چه خواب عميق وطولانى فرورفته بودند.
اين مساله مثل بمب در شهر صدا كرد, و زبان به زبان در همه جا پيچيد.
جمعى از آنها نمى توانستند باور كنند كه انسان بعد از مردن به زندگى بازمى گردد, اما ماجراى
خواب اصحاب كهف دليل دندان شكنى شد براى آنها كه طرفدار معاد جسمانى بودند.
لـذا قـرآن در ايـن آيه مى گويد: ((و اين چنين مردم را متوجه حال آنها كرديم , تابدانند كه وعده
خداوند (در مورد رستاخيز) حق است )) (وكذلك اعثرنا عليهم ليعلموا ان وعداللّه حق ).
((و در پايان جهان و قيام قيامت شكى نيست )) (وان الساعة لا ريب فيها).
اين خواب و بيدارى از پاره اى جهات از مردن و بازگشتن به حيات , عجيب تربود, زيرا صدها سال
بر آنها گذشت و بدنشان نپوسيد, در حالى كه نه غذايى خوردند و نه آبى نوشيدند.
آيا اين دليل بر قدرت خدا بر هر چيز و هر كار نيست ؟ حيات بعد از مرگ باتوجه به چنين صحنه اى
مسلما امكان پذير است .
مـامـور خـريـد غـذا به سرعت به غار بازگشت و دوستان خود را از ماجرا آگاه ساخت , همگى در
تـعـجـب عميق فرو رفتند, تحمل اين زندگى براى آنها سخت وناگوار بود, از خدا خواستند كه
چشم از اين جهان بپوشند و به جوار رحمت حق منتقل شوند و چنين شد.
آنها چشم از جهان پوشيدند و جسدهاى آنها در غار مانده بود كه مردم به سراغشان آمدند.
در ايـنجا نزاع و كشمكش بين طرفداران مساله معاد جسمانى و مخالفان آنهادرگرفت , مخالفان
سـعى داشتند كه مساله خواب و بيدارى اصحاب كهف به زودى به دست فراموشى سپرده شود, و
اين دليل دندان شكن را از دست موافقان بگيرند.
قـرآن چـنـيـن مـى گويد: ((در آن هنگام كه ميان خود در باره كار خويش نزاع داشتند گروهى
مـى گـفـتند: بنايى بر آنان بسازيد (تا براى هميشه از نظر پنهان شوند واز آنها سخن نگوييد كه )
پـروردگـارشـان از وضـع آنها آگاهتر است !)) (اذ يتنازعون بينهم امرهم فقالوا ابنوا عليهم بنيانا
ربهم اعلم بهم ).
((ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند (و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند:ما مسجدى در
كـنار (مدفن ) آنها مى سازيم )) تا خاطره آنان فراموش نشود (قال الذين غلبوا على امرهم لنتخذن
عليهم مسجدا).
ايـن آيـه نشان مى دهد كه ساختن معبد به احترام قبور بزرگان دين نه تنها حرام نيست , بلكه كار
خوب و شايسته اى است .
(آيه )ـاين آيه به پاره اى از اختلافات اشاره مى كند كه در ميان مردم درمورد اصحاب كهف وجود
دارد, از جـمـله : درباره تعداد آنها مى گويد: گروهى ازمردم ((خواهند گفت : آنها سه نفر بودند
كه چهارمينشان سگشان بود)) (سيقولون ثلثة رابعهم كلبهم ).
((و (گـروهـى ) مـى گـويـنـد: پـنج نفر بودند كه ششمين آنها سگ آنها بود))(ويقولون خمسة
سادسهم كلبهم ).
همه اينها سخنانى بدون دليل و ((انداختن تير در تاريكى است )) (رجمابالغيب ).
((و (گـروهـى ) مـى گويند: آن ها هفت نفر بودند و هشتمين آنها سگ آنها بود))(ويقولون سبعة
وثامنهم كلبهم ).
((بگو: پروردگار من از تعداد آنها آگاهتر است )) (قل ربى اعلم بعدتهم ).
((جز گروه كمى تعداد آنها را نمى دانند)) (ما يعلمهم الا قليل ).
در پايان آيه اضافه مى كند: ((پس درباره آنها جز با دليل سخن مگو)) (فلا تمارفيهم الا مرا ظاهرا).
يعنى آن چنان با آنها منطقى و مستدل سخن بگو كه برترى منطق تو آشكارگردد ((و از هيچ كس
درباره (تعداد اصحاب كهف ) سؤال مكن )) (ولا تستفت فيهم منهم احدا).
(آيـه )ـاين آيه يك دستور كلى به پيامبر(ص ) مى دهد كه : ((و هرگز درمورد كارى نگو: من فردا
آن را انجام مى دهم )) (ولا تقولن لشاى انى فاعل ذلك غدا).
(آيه )ـ((مگر اين كه خدا بخواهد)) (الا ان يشا اللّه ).
يعنى در رابطه با اخبار آينده و تصميم برانجام كارها, حتما جمله ((انشااللّه ))را اضافه كن , چرا كه
تو هرگز مستقل در تصميم گيرى نيستى و اگر خدا نخواهدهيچ كس توانايى بر هيچ كار را ندارد.
ديـگر اين كه خبردادن قطعى براى انسان كه قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف
مـى رود صـحـيـح و مـنطقى نيست , و چه بسا دروغ از آب درآيد,مگر اين كه با جمله ((انشااللّه ))
همراه باشد.
سـپـس در تـعـقـيب اين جمله , قرآن مى گويد: ((هنگامى كه ياد خدا را فراموش كردى (بعد كه
متوجه شدى ) پروردگارت را به خاطر بياور)) (واذكر ربك اذا نسيت ).
اشـاره بـه ايـن كـه اگـر به خاطر فراموشى جمله انشااللّه را به سخنانى كه از آينده خبر مى دهى
نـيـفزايى هر موقع به يادت آمد فورا جبران كن و بگو انشااللّه , كه اين كار گذشته را جبران خواهد
كرد.
((و بـگـو: اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت كند)) (وقل عسى ان يهدين
ربى لا قرب من هذا رشدا).
(آيه )ـ.
خواب اصحاب كهف :.
از قـرائن مـوجـود در آيـات گذشته اجمالا به دست آمد كه خواب اصحاب كهف يك خواب بسيار طولانى بود, اين موضوع حس كنجكاوى هرشنونده اى را برمى انگيزد و مى خواهد دقيقا بداند آنها
چند سال در اين خواب طولانى بوده اند؟.
اين آيه شنونده را از ترديد بيرون مى آورد و مى گويد: ((آنها در غار خودسيصد سال درنگ كردند
و نه سال نيز بر آن افزودند))! (ولبثوا فى كهفهم ثلث مائة سنين وازدادوا تسعا).
بنابراين مجموع مدت توقف و خواب آنها در غار سيصد و نه سال بود.
(آيه )ـسپس براى اين كه به گفتگوهاى مختلف مردم در اين باره پايان دهدمى گويد: ((بگو: خداوند
از مدت توقف آنها آگاهتر است )) (قل اللّه اعلم بما لبثوا).
چرا كه : ((غيب آسمانها و زمين از آن اوست )) (له غيب السموات والا رض ).
كسى كه از پنهان و آشكار, در مجموعه جهان هستى باخبر است چگونه ممكن است از مدت توقف
اصحاب كهف آگاه نباشد.
((راستى او چه بينا و چه شنواست )) (ابصر به واسمع ).
بـه هـمين دليل ((آنها (ساكنان آسمانها و زمين ) هيچ ولى و سرپرستى جز اوندارند)) (ما لهم من
دونه من ولي ).
ودر پـايـان آيـه اضـافه مى كند: ((و او هيچ كس را در حكم خود شركت نمى دهد))(ولا يشرك فى
حكمه احدا) در حقيقت اين تاكيدى است بر ولايت مطلقه خداوند.
(آيـه )ـدر اين آيه روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده , مى گويد: ((آنچه را ازكتاب پروردگارت به
تـو وحى شده تلاوت كن )) (واتل ما اوحى اليك من كتاب ربك ) و اعتنا به گفته هاى اين و آن كه
آمـيـخته به دروغ و خرافات و مطالب بى اساس است مكن , تكيه گاه بحث تو در اين امور تنها بايد
وحى الهى باشد.
چرا كه ((هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمى كند)) و در گفتار و معلومات اوتغيير و تبديل راه
ندارد (لا مبدل لكلماته ).
كـلام و عـلـم او هـمـچـون عـلم و كلام بندگان نيست كه هر روز بر اثر كشف وآگاهى تازه اى
دستخوش تغيير و تبديل شود.
روى هـمـيـن جهات در پايان آيه مى فرمايد: ((و هرگز پناهگاهى جز اونمى يابى )) (ولن تجد من
دونه ملتحدا).
جنبه هاى آموزنده اين داستان ـ.
ايـن مـاجراى عجيب تاريخى كه قرآن آن را خالى از هرگونه خرافه و مطالب بى اساس و ساختگى آورده است , مانند همه داستانهاى قرآن مملو از نكات سازنده تربيتى است .
الـف ) نـخستين درس اين داستان همان شكستن سد تقليد و جدا شدن ازهم رنگى با محيط فاسد
اسـت اصـولا انسان بايد ((سازنده محيط)) باشد نه ((سازش كاربا محيط)) و به عكس آنچه سست
عـنـصـران فاقد شخصيت مى گويند: ((خواهى نشوى رسوا هم رنگ جماعت شو)) افراد با ايمان و
صاحبان افكار مستقل مى گويند:((همرنگ جماعت شدنت رسوايى است ))!.
ب ) ((هجرت )) از محيطهاى آلوده , درس ديگرى از اين ماجراى عبرت انگيزاست .
ج ) ((تقيه )) به معنى سازنده اش درس ديگر اين داستان است , ومى دانيم تقيه چيزى جز اين نيست
كـه انـسان موضع واقعى خود را در جايى كه افشاگرى بى نتيجه است مكتوم دارد تا نيروى خودرا
براى موقع مبارزه وضربه زدن بر دشمن حفظ كند.
د) عـدم تـفـاوت در ميان انسانها در مسير اللّه و قرار گرفتن ((وزير)) در كنار((چوپان )) و حتى
سـگ پـاسـبـانى كه راه آنها را مى سپرد, درس ديگرى در اين زمينه است , تا روشن شود امتيازات
دنياى مادى , و مقامات مختلف آن كمترين تاثيرى درجدا كردن صفوف رهروان راه حق ندارد كه
راه حق راه توحيد است و راه توحيد راه يگانگى همه انسانهاست .
ه ) امدادهاى شگفت آور الهى به هنگام بروز بحرانها نتيجه ديگرى است كه به ما مى آموزد.
و) آنـهـا در اين داستان درس ((پاكى تغذيه )) حتى در سخت ترين شرايط را به ما آموختند, چرا كه
غـذاى جـسـم انـسان اثر عميقى در روح و فكر و قلب او دارد, وآلوده شدن به غذاى حرام و ناپاك
انسان را از راه خدا و تقوا دور مى سازد.
ز) لـزوم تـكـيـه بر مشيت خدا, و استمداد از لطف او, گفتن ((انشااللّه )) درخبرهايى كه از آينده
مى دهيم , درس ديگرى بود.
ح ) لزوم بحث منطقى در برخورد با مخالفان درس آموزنده ديگر اين داستان است .
ط) بـالاخـره مساله امكان معاد جسمانى و بازگشت انسانها به زندگى مجددبه هنگام رستاخيز
درس ديگرى است كه اين ماجرا به ما مى دهد.
به هر حال , هدف سرگرمى و داستان سرايى نيست , هدف ساختن انسانهاى مقاوم , با ايمان , آگاه و
شجاع است , كه يكى از طرق آن نشان دادن الگوهاى اصيل در طول تاريخ پرماجراى بشرى است .
آيـه ـ شـان نزول : جمعى از ثروتمندان مستكبر و اشراف از خود راضى عرب به حضور پيامبر(ص )
رسـيـدند, و در حالى كه اشاره به مردان با ايمانى همچون سلمان , ابوذر, صهيب , و خباب و مانند
آنها مى كردند, گفتند: اى محمد! اگر تو درصدر مجلس بنشينى , و اين گونه افراد را از خود دور
سـازى (و خلاصه مجلس تومجلسى درخور اشراف و شخصيتها! بشود) ما نزد تو خواهيم آمد; ولى
چه كنيم كه با وجود اين گروه جاى ما نيست !.
در ايـن هـنـگـام آيـه نـازل شد و به پيامبر(ص ) دستور داد كه هرگز تسليم اين سخنان فريبنده
توخالى نشود وهمواره باافراد باايمان وپاكدلى چون سلمانهاوابوذرها باشد.
به آنان فرمود: حمد خدا را كه نمردم تا اين كه او چنين دستورى به من داد كه با امثال شما باشم ,
((آرى ! زندگى با شما, و مرگ هم با شما خوش است ))!.
تفسير:.
پاكدلان پابرهنه !.