قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى (49 ) قالَ رَبُّنَا الَّذى أَعْطى كُلَّ شَىْء
خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (50 ) قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى (51 ) قالَ عِلْمُها
عِنْدَ رَبّى فى كِتاب لا يَضِلُّ رَبّى وَ لا يَنْسَى (52 ) الَّذى جَعَلَ لَكُمُ
الْأَرْضَ مَهْدًا وَ سَلَكَ لَكُمْ فيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمآءِ مآءً
فَأَخْرَجْنا بِه أَزْواجًا مِنْ نَبات شَتّى (53 ) كُلُوا وَ ارْعَوْا
أَنْعامَكُمْ اِنَّ فى ذلِكَ لَآيات لِأُولِى النُّهى (54 ) مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ
فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى(55 )
گفت: پروردگار شما كيست اى موسى؟ (49) گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر چيزى
آفرينش او را داد آن گاه هدايت كرد (50) گفت: پس حال نسل هاى پيشين چگونه است؟ (51)
گفت: دانش آن نزد پروردگار من در كتابى است، پروردگار من هرگز نمى لغزد و فراموش
نمى كند (52) او كسى است كه زمين را براى شما بسترى گسترده قرار داد و در آن راه
هايى براى شما
ايجاد كرد و از آسمان آبى فرستاد. پس به وسيله آن جفت هايى از گياهان گوناگون بيرون
آورديم (53) بخوريد و چارپايانتان را بچرانيد، همانا در آن نشانه هايى براى صاحبان
انديشه است (54) شما را از آن آفريديم و به آن باز مى گردانيم و بار ديگر شما را از
آن بيرون مى آوريم (55)
نكات ادبى
1 ـ «بال » در اصل به معناى فكر است سپس به معناى حال استعمال شده و اين واژه تثنيه
و جمع ندارد.
2 ـ «القرون» نسل ها، امت هاى گذشته.
3 ـ «عند ربّى» خبر «علمها» است كه مبتداست و «فى كتاب» بدل از «عند ربّى» است و يا
«فى كتاب» خبر «علمها» و «عند ربّى» ظرف و متعلق به خبر است.
4 ـ «مهدا» گهواره، بستر.
5 ـ «سلك» به وجود آورد، آسان كرد.
6 ـ «شتّى» جمع شتيت به معناى گوناگون.
7 ـ «النُهى» جمع «نُهية» به معناى عقل، چون عقل از برخى از چيزها نهى مى كند.
تفسير و توضيح
* آيات (49 ـ 55) قال فمن ربّكما يا موسى...: پس از آن كه موسى و هارون رسالت خود
را به فرعون ابلاغ كردند، فرعون گفت: پروردگار شما چه كسى است اى موسى؟ منظور او از
اين سؤال اين بود كه مى خواست بداند كه اين دو نفر به كدام خدا دعوت مى كنند؟ چون
در زمان او خدايان متعددى پرستش مى شد و بت پرستان و معتقدان به ارباب انواع زياد
بودند.
موسى در پاسخ اين سؤال گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر چيزى آفرينش او را داد و
سپس هدايت كرد. جمله اى است بسيار عميق و قابل تأمل، يعنى پروردگار
ما كسى است كه موجودات جهان را آفريد آن هم به گونه اى كه به هر موجودى آنچه را كه
براى رسيدن به كمال وجوديش نياز دارد، داد و او را به سوى كمال هدايت كرد.
هر موجودى حتى جمادات هم به سوى كمال حركت مى كنند و ابزار لازم را در اختيار دارند
و علاوه بر آن، خداوند به صورت تكوينى طرز استفاده از آن ابزار را به او ياد داده
است و اين همان هدايت تكوينى است كه شامل همه موجودات عالم است و البته انسان يك
هدايت تشريعى هم دارد كه خاصّ اوست.
پاسخ عميق و پر محتواى موسى، فرعون را قانع كرد كه او از سوى بت ها و ارباب انواع
سخن نمى گويد بلكه مطلب بالاتر از اينهاست و لذا بى آن كه دراين باره سخنى اظهار
كند، با اشاره به جمله قبلى موسى كه به تكذيب كنندگان وحى وعده عذاب داد كه در روز
قيامت تحقق مى يابد، از او پرسيد: پس تكليف پيشينيان چه مى شود؟ يعنى اگر باور
نكردن خداى تو باعث عذاب است، گذشتگان كه چنين باورى نداشتند و با اين حال از دنيا
رفتند چه حالى خواهند داشت؟
موسى بى آن كه خود را درگير بحث هاى طولانى و ملال آور كند، به يك كلام گفت: دانش
آن نزد پروردگار من است و آن در كتابى ثبت شده است و پروردگار من نه مى لغزد و نه
فراموش مى كند.
منظور موسى اين بود كه تكليف آنان را خدا مى داند و رفتار با آنها مطابق با قوانين
و سنت هايى است كه خداوند آنها را در لوح محفوظ ثبت كرده است.
از طرز سخن گفتن موسى با فرعون معلوم مى شود كه فرعون شخص نادانى نبوده است و موسى
مى توانسته برخى از مطالب عميق را با او در ميان بگذارد، هر چند كه خود خواهى و
جاه طلبى او را از پذيرش حق باز دارد.
* آيات (53 ـ 55) الذى جعل لكم الارض مهدا...: اين سه آيه كه در معرفى برخى از
اوصاف خداوند است، مى تواند ادامه سخن موسى به فرعون باشد، ولى به نظر مى رسد كه
اين جملات به صورت معترضه در اين جا قرار گرفته و سخن خداوند به مردم است كه به
مناسبت ذكرى كه در كلام موسى ازخدا آمد، در اين جا قرار داده شده
است، چون لحن اين جملات به خصوص آن قسمت كه حالت متكلم به خود گرفته و به صورت
«اخرجنا» و «خلقنا» آمده كه سخن مستقيم خداوند است و همچنين خطاب هايى كه در آن
آمده و به صورت خطاب به عموم است، دلالت دارد كه اين جملات جملاتى مستقل از گفتوگوى
موسى و فرعون است كه به مناسبتى در اين بخش ازجريان موسى و فرعون قرار داده شده
است.
به هر حال، در اين آيات خداوند چنين معرفى شده كه او كسى است كه زمين را براى شما
بستر و گهواره قرار داد و در زمين راه هايى ايجاد كرد و از آسمان آبى فرستاد. سپس
اضافه مى كند كه ما به وسيله آن آب جفت هايى از گياهان گوناگون بيرون آورديم. از آن
بخوريد و چارپايان خود را بچرانيد، همانا در آن نشانه هايى براى خردورزان است.
اين كه مى فرمايد: زمين را گهواره قرار داديم، شايد اشاره به اين حالت زمين باشد كه
در عين حال كه حركت هاى گوناگونى دارد و به سرعت به دور خود مى چرخد، داراى آرامش و
سكونى است كه بشر در روى آن احساس آرامش و امنيت مى كند و زمين مانند گهواره براى
كودك است كه در عين حركت، براى او آرامش دارد.
ايجاد راه هاى طبيعى در زمين كه از بستر رودخانه عبور مى كند و يا دادن اين استعداد
كه بشر به راه سازى اقدام كند، يكى ديگر از نعمت هاى خدا براى بشر است. نعمت ديگر،
وجود گياهان و درختان گوناگون است كه بشر در زندگى خود به شدّت به آنها نيازمند است
و غذاى خود را از آنها تأمين مى كند و بسيارى از احتياجات خود را با آنها برطرف
مى سازد.
نكته جالب اين كه خداوند در اين جا و چندين آيه ديگر از جفت بودن گياهان خبر
مى دهد، يعنى اين كه گياهان نيز مانند حيوان نر و ماده دارند وتلقيح مى شوند. اين
مطلبى است كه بشر در قرون اخير به آن پى برده و علوم تجربى آن را به اثبات رسانيده
است.
وجود زوجيت در گياهان و درختان در آيات متعددى آمده از جمله:
و القينا فيها رواسى و انبتنا فيها من كلّ زوج بهيج (ق/ 7)
و در آن (زمين) كوه هايى انداختيم و در آن از هر جفت شاداب رويانديم.
و من كلّ الثمرات جعل فيها زوجين اثنين (رعد/ 3)
و از همه ميوه ها در آن دو جفت قرار داد.
تدبّر در اين آيات الهى و كاوش در آيات تكوينى خداوند، مى تواند انسان را چنان بالا
ببرد كه از نظر شناخت جهان هستى در قلّه هاى معرفت قرار گيرد. و لذا مى فرمايد: در
آنچه گفتيم نشانه هايى براى خردورزان است. سپس ادامه مى دهد كه شما انسان ها را از
زمين آفريديم و سپس شما را به آن باز مى گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون
مى آوريم. اين آيه اشاره به سه مرحله اى دارد كه هر انسانى از آن عبور خواهد كرد:
تولد، مرگ، رستاخيز. انسان از زمين توليد مى شود، چون خميرمايه اصلى او زمين و
خوراكى هاى آن است و سپس مى ميرد و در زمين دفن مى شود و آن گاه در روز قيامت از
همين زمين برانگيخته مى شود و به عرصات محشر مى آيد.
وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى (56 ) قالَ أَجِئْتَنا
لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى (57 ) فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْر
مِثْلِه فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِدًا لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا
أَنْتَ مَكانًا سُوًى (58 ) قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ
النّاسُ ضُحًى (59 ) فَتَوَلّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى (60 ) قالَ
لَهُمْ مُوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ
بِعَذاب وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى (61 ) فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ
أَسَرُّوا النَّجْوى (62 ) قالُوا اِنْ هذانِ لَساحِرانِ يُريدانِ أَنْ
يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما وَ يَذْهَبا بِطَريقَتِكُمُ الْمُثْلى
(63 ) فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ
مَنِ اسْتَعْلى (64 )
و همانا همه نشانه هاى خود را به او (فرعون) نشان داديم، پس تكذيب كرد و سر باز زد
(56) گفت: آيا آمده اى كه با سحر خود ما را از سرزمين مان بيرون
كنى اى موسى؟ (57) البته ما نيز سحرى مانند آن بر تو مى آوريم، پس ميان ما و خودت
وعده گاهى را در مكانى همواره قرار بده كه نه ما و نه تو از آن تخلّف نكنيم (58)
گفت: وعده گاه شما روز آرايش (عيد) باشد و مردم در نيمروز گرد آورده شوند (59)
فرعون برگشت و همه نيرنگ خود را فراهم كرد آن گاه آمد (60) موسى به آنان گفت: واى
بر شما! بر خدا دروغ نبنديد كه شما را با عذابى ريشه كن مى سازد و به تحقيق آن كس
كه دروغ بست نوميد شد (61) پس آنان در ميان خود درباره كارشان اختلاف كردند و آن
راز را پنهان داشتند (62) گفتند: اين دو نفر جادوگرانى هستند كه مى خواهند شما را
با جادوى خود از سرزمين تان بيرون كنند و آيين نمونه شما را از ميان ببرند (63) پس
همه نيرنگ خود را به كار بريد، سپس به صورت يك صف در آييد، و البته امروز كسى كه
برترى يافت، رستگار شده است (64)
نكات ادبى
1 ـ «موعدا» وعده گاه، زمان يا مكان تعيين شده. مى تواند مصدر ميمى و يا اسم زمان و
يا مكان باشد.
2 ـ «مكانا» بدل از «موعدا» و يا مفعول دوم «اجعل» است.
3 ـ «سوى» مساوى، حد وسط، هموار.
4 ـ «يوم الزينة» روز آرايش، روز عيد.
5 ـ «يسحتكم» شما را هلاك كند. از سحت به معناى هلاكت.
6 ـ «خاب» نوميد شد.
7 ـ «النجوى» راز، گفت گوى پنهانى.
8 ـ «ان هذا لساحران» جمله اى است كه در اعراب آن اختلاف فراوانى وجود دارد كه ناشى
از حالت رفع «هذان» مى باشد كه طبق قاعده بايد به صورت «هذين» و منصوب مى شد، چون
خبر «ان» است و از عايشه نقل شده كه اين از خطاى كاتب
است. آنچه صحيح به نظر مى رسد اين است كه بگوييم «ان» مخفف از ثقيله است و به خاطر
همين تخفيف اهمال شده و از عمل باز مانده است و «هذان» مبتدا و «لساحران» خبر آن
است و دخول لام بر خبر به جهت رفع التباس با «ان» نافيه است. البته وجوه ديگرى هم
گفته شده، مانند اين كه بگوييم اسم ان ضمير شأن است كه حذف شده يا بگوييم ان در
اين جا به معناى «نعم» است و لام «لساحران» به معناى الاّ است و معنا چنين است «ما
هذان الاّ ساحران».
9 ـ «المُثلى» مؤنت «امثل» كه به معناى نمونه در برترى و شرف است.
تفسير و توضيح
* آيات (56 ـ 64) و لقد اريناه آياتنا كلّها فكذّب و أبى...: اين آيه از نظر ترتيب
تاريخى ربطى به آيات قبل و بعد ندارد بلكه بيان يك حقيقت تاريخى است، يعنى چنين
نبوده كه خداوند تمام آيات خود را كه شامل آيات نهگانه مى شود در همان آغاز و به
هنگام گفت گوى اوليّه موسى با فرعون، به فرعون نشان داده باشد بلكه اين آيات به
تدريج و در طول مبارزات موسى با فرعون به او نشان داده شد ولى او همه را تكذيب كرد
و از پذيرش حق سرباز زد.
نشانه هاى نهگانه عبارت بودند از عصا، يد بيضا، شكافتن دريا، طوفان، ملخ، وزغ،
سوسمار، خون و قحطى كه در آيه 101 از سوره اسراء به آنها اشاره شده است.
فرعون به هنگام گفتوگوى اوليّه با موسى فقط عصا و يد بيضا را ديد و به همين جهت
موسى را متهم به جادوگرى نمود و براى تحريك احساسات اطرافيان خود به موسى گفت: آيا
آمده اى كه با جادوى خود ما را از سرزمين خودمان يعنى مصر بيرون كنى؟ و بدين گونه
ضمن اتهام به جادوگرى، موسى را يك شخص اخلالگر و فتنه انگيز معرفى كرد. او سپس
ادامه داد: ما نيز جادويى مانند جادوى تو مى آوريم تا معلوم كنيم كه اين كار تو يك
كار خارق العاده اى كه به آسمان مربوط باشد، نيست.
فرعون اضافه كرد كه ميان ما و خودت وعده اى بگذار و روزى و مكانى را تعيين
كن كه ما و تو از آن تخلّف نكنيم و محلى كه براى انجام اين مبارزه تعيين مى كنى جاى
مناسبى باشد، شايد منظور او محلى هموار و يا محلى بود كه به هر دو گروه نزديك تر
باشد. اين كه فرعون تعيين وقت و مكان مبارزه را به موسى واگذار مى كند، براى آن است
كه مى خواهد خودش را قدرتمند جلوه دهد و بفهماند كه براى او وقت و مكان اهميتى
ندارد و به كار خود اطمينان دارد.
موسى گفت: وعده گاه شما روز زينت باشد، يعنى روز خاصى كه مردم آن روز را جشن
مى گيرند و لباس تازه مى پوشند و لحظه مبارزه، هنگام ظهر باشد كه مردم بيشتر گرد
آيند. تعيين چنين وقتى براى آن بود كه موسى مى خواست مردم بيشترى نظاره گر باشند
شايد بتواند در افراد بيشترى اثر بگذارد.
موسى مكان خاصى را تعيين نكرد، معلوم مى شود كه آن شهر جايگاه ويژه اى براى اجتماع
مردم داشته كه در سخن فرعون هم به آن اشاره شده و لازم نبود كه موسى از آن جا نام
ببرد.
فرعون در فرصتى كه داشت تمام نيرنگ خود را زد و از جادوگران معروف دعوت كرد كه در
اين مبارزه شركت كنند و موسى را شكست بدهند و به آنان جايزه و مقام وعده داد:
فلمّا جاء السحرة قالوا لفرعون أئنّ لنا لاجرا ان كنّا نحن الغالبين. قال نعم و
انّكم اذن لمن المقرّبين (شعراء/ 40 ـ 41)
پس چون جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: آيا اگر پيروز شديم براى ما پاداشى هست؟
فرعون گفت: آرى و شما در آن صورت از نزديكان خواهيد بود.
وقتى جادوگران براى مبارزه با موسى جمع شدند، موسى به آنان گفت: واى بر شما! به خدا
دروغ نبنديد كه خدا شما را با عذابى نابود مى كند و بدانيد كه هر كس بر خدا دروغ
بندند نوميد و بيچاره مى شود.
منظور موسى از اين كه گفت بر خدا دروغ نبنديد، اين است كه مبادا چنين داورى كنيد كه
آنچه من مى آورم از قبيل سحر شماست و از جانب خداوند نيست كه اين
نوعى دروغ بستن به خداست.
جادوگران ميان خود به گفتوگو پرداختند و نجوا كنان با هم صحبت پنهانى كردند. مضمون
صحبت آنها در آيات بعدى آمده است. آنها براى بالا بردن روحيه خود به همديگر گفتند:
اين دو نفر يعنى موسى و هارون جادوگرانى هستند كه مى خواهند با جادوى خود شما را از
سرزمين تان بيرون كنند و آيين برتر شما را از ميان ببرند، پس تمام نيرنگ خود را به
كار بريد و به صورت صف واحدى در آييد و بدانيد كه امروز هر كس كه در اين مبارزه
برترى يابد، رستگار خواهد شد. جادوگران فرعون با چنين روحيه اى به ميدان مبارزه با
موسى آمدند.
قالُوا يا مُوسى اِمّآ أَنْ تُلْقِىَ وَ اِمّآ أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى
(65 ) قالَ بَلْ أَلْقُوا فَاِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ اِلَيْهِ
مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى (66 ) فَأَوْجَسَ فى نَفْسِه خيفَةً مُوسى (67 )
قُلْنا لا تَخَفْ اِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى(68 ) وَ أَلْقِ ما فى يَمينِكَ تَلْقَفْ
ما صَنَعُوا اِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِر وَ لا يُفْلِحُ السّاحِرُ حَيْثُ أَتى
(69 ) فَأُلْقِىَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قالُوا آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى (70
) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ اِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذى
عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلاف
وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فى جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنآ أَشَدُّ
عَذابًا وَ أَبْقى (71 )
گفتند: اى موسى، يا تو مى افكنى يا ما نخستين كسى باشيم كه بيفكند (65) گفت: بلكه
شما بيفكنيد. پس ناگهان ريسمان ها و عصاهاى آنان از جادوى آنان چنين به نظر او رسيد
كه حركت مى كنند (66) موسى در نفس خود ترسى احساس كرد (67) گفتيم: نترس كه تو برتر
هستى (68) و آنچه در دست راست توست بيفكن تا آنچه را كه ساخته اند ببلعد، همانا
آنچه ساخته اند نيرنگ جادوگر است و جادوگر هر جا كه آيد رستگار نمى شود(69) پس
جادوگران سجده كنان افتاده شدند، گفتند: به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم
(70)
گفت: آيا پيش از آن كه من اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ همانا او بزرگ شماست كه
جادو را به شما ياد داده. هر آينه دست ها و پاهاى شما را بر خلاف يكديگر خواهم بريد
و شما را در شاخه هاى درخت خرما به دار خواهم زد و شما خواهيد دانست كه كدام يك از
ما از نظر عذاب شديدتر و پاينده تر است(71)
نكات ادبى
1 ـ «فاوجس» احساس ترس كرد.
2 ـ «خيفة» مفعول مطلق براى «اوجس» چون هر دو به معناى ترس است و «خيفة» در اصل
«خِوفة» بود كه واو به جهت كسره ماقبل قلب به ياء شد.
3 ـ «موسى» فاعل «اوجس» است كه به جهت رعايت فواصل آيات پس از مفعول قرار گرفته و
ضمير «فى نفسه» به موسى بر مى گردد و اين اضمار قبل از ذكر به جهت رتبه موسى است كه
مقدم بر مفعول شده است.
4 ـ «تلقف» مى بلعد، به سرعت برمى گيرد. اين كلمه به سبب قرار گرفتن در جواب امر
مجزوم است و تاى آن يا براى تأنيث است كه به عصا بر مى گردد و آن مؤنث مجازى است و
يا براى خطاب است، يعنى تو آنها را از بين مى برى.
5 ـ «انّما» در اصل انّ ما است و ما موصوله است.
6 ـ در «هارون و موسى» مقدم شدن هارون به جهت رعايت فواصل آيات است كه همه با الف
مقصوره تمام شده اند و لذا در سوره اعراف كه عين همين جريان نقل شده به صورت «آمنّا
بربّ موسى و هارون» آمده چون در آن جا فواصل آيات با نون است.
7 ـ «من خلاف» بر خلاف جهت يكديگر، يعنى دست راست با پاى چپ، يا دست چپ با پاى
راست.
تفسير و توضيح
* آيات (65 ـ 67) قالوا يا موسى امّا ان تلقى...: در آن روز خاص كه تعيين شده بود،
فرعون جادوگرانى را كه از شهرهاى مختلف گرد آورده بود به مصاف موسى برد و در آن
جايگاه در برابر فرعون و تماشاكنندگان، موسى و جادوگران رودررو شدند. جادوگران به
موسى گفتند: يا تو عصاى خود را بينداز و يا ما كار را شروع كنيم و بيندازيم. اين
سخن براى اطمينانى بود كه آنها از خود داشتند، ولى موسى هم كه از خود اطمينان كامل
داشت فرصت را به آنان داد و گفت: شما بيندازيد و شروع كنيد.
جادوگران ابزار كار را از پيش آماده كرده بودند، چون به آنها گفته شده بود كه معجزه
موسى عصايى است كه مى اندازد و اژدها مى شود. آنان نيز كارى از همان قبيل انجام
دادند و ريسمان ها و عصاها را انداختند و ناگهان از جادوى آنان حاضران چنان
پنداشتند كه آنها حركت مى كنند، و موسى كه به نظرش مى رسيد كه آنها در حركتند در دل
خود بيمناك شد و احساس ترس كرد. ترس موسى نه از آن جهت بود كه جادوگران پيروز شوند
بلكه از آن جهت بود كه ترسيد مردم جاهل، معجزه او را نيز چيزى مانند سحر ساحران
بدانند و به خدا ايمان نياورند.
گفته شده كه حركت آن ريسمان ها و عصاها از آن جهت بود كه جادوگران داخل آنها جيوه و
يا گازهاى خاصى ريخته بودند كه چون حرارت آفتاب به آنها رسيد حركت كردند، ولى با
توجه به اين آيات و آيات سوره اعراف به نظر مى رسد كه آن ريسمان ها و عصاها در واقع
حركتى نداشتند، بلكه جادوگران در قوّه خيال و چشمان حاضران نوعى تصرّف كردند كه
چنين به نظر آنان رسيد كه آن ريسمان ها و عصاها حركت مى كنند. اين تصرّف ممكن است
فيزيكى باشد و آنان گازهايى در هوا پخش كنند كه اين تصور را در حاضران به وجود آورد
و ممكن است كه به وسيله اوراد و اذكار و استخدام جنّ و برخى از نيروهاى طبيعى به
وجود آمده باشد.
اين كه گفتيم جادوگران در چشم و خيال حاضران تصرّف كردند، مطلبى است كه از آيات
استفاده مى شود. در آيات مورد بحث تعبير «يخيّل إليه» به اين معنا دلالت دارد و در
آيه ديگر مطلب به صورت روشن ترى بيان شده است:
فلمّا القوا سحروا أعين الناس و استرهبوهم و جاؤا بسحر عظيم (اعراف/ 116)
پس چون انداختند، چشمان مردم را جادو كردند و آنان را ترسانيدند و جادويى بزرگ
آوردند.
* آيات (68 ـ 70) قلنا لا تخف انّك أنت الاعلى...: موسى كه ترسيد كار ساحران در
مردم اثر بدى بگذارد و معجزه او را باور نكنند، از طرف خداوند مورد خطاب قرار گرفت
كه: اى موسى، نترس كه تو برترى و آنچه را كه در دست راست توست يعنى عصاى خود را
بيفكن تا آنچه را كه ساخته اند ببلعد و نابود كند، همانا آنچه آنها ساخته اند نيرنگ
جادوگران است و جادوگر هرگز رستگار و پيروز نمى شود، چون كار آنها بى ريشه و غير
واقعى است و نمى تواند با حقيقت برابرى كند (سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار).
در اين گروه از آيات گفته نشده كه موسى عصاى خود را انداخت و عصا اژدها شد و تمام
آن ريسمان ها و عصاها را بلعيد، ولى در آيات سوره اعراف، اين بخش از داستان هم ذكر
شده است و اين نوعى تفنن در بيان داستان است.
پس از آن كه عصاى موسى سحر آنها را باطل كرد، ساحران ديدند كه كار موسى سحر
نيست بلكه او بايد از جانب خدا چنين كار عظيمى را كرده باشد و آنها بهتر از همه به
حقيقت كار موسى پى بردند و لذا همه به حالت سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار
هارون و موسى ايمان آورديم. تصريح به اين كه به پروردگار موسى و هارون ايمان
آورديم، براى اين بود كه اگر مى گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم فرعون
مى گفت: منظور آنها من هستم، چون او خود را پروردگار هم قلمداد مى كرد، حتى در سوره
اعراف كه از زبان ساحران نقل شده كه گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم،
بلافاصله اضافه كردند كه همان پروردگار موسى و هارون. همچنين آوردن نام هارون همراه
با موسى نكته اى دارد و آن اين كه موسى در خانه فرعون پرورش يافته بود و آنها اگر
فقط نام موسى را مى آوردند باز فرعون مى گفت منظور آنها از پروردگار موسى من هستم.
* آيه (71) قال آمنتم له قبل ان آذن لكم...: فرعون كه جريان را بر خلاف ميل خود
مى ديد بسيار خشمناك شد و به جادوگران گفت: آيا شما بدان اجازه من به موسى ايمان
آورديد؟ سپس براى كم اهميت جلوه دادن كار موسى در نظر حاضران، به جادوگران گفت:
موسى بزرگ شما جادوگران است كه سحر را به شما ياد داده است و اضافه كرد كه هر آينه
دست ها و پاهاى شما را بر خلاف جهت يكديگر مى برم و شما را بر شاخه هاى درخت خرما
بر دار مى زنم و خواهيد دانست كه كدام يك از ما ـ من يا خداى موسى ـ عذابى شديد و
پاينده دارد. منظور از بريدن برخلاف جهت يكديگر اين است كه دست راست را با پاى چپ و
يا دست چپ را با پاى راست ببرند و اين شكنجه اى بزرگ و دردناك است.
اين كه فرعون گفت: موسى به شما سحر ياد داده است در حالى كه چنين نبود، براى انحراف
افكار عمومى حاضر در صحنه بود و مى خواست آنها چنين باور كنند كه موسى معلّم آن
جادوگران است و اين صحنه كه به اين صورت اتفاق افتاد، توطئه مشترك موسى و جادوگران
بوده كه مى خواستند حكومت فرعون و قبطيان را از بين ببرند و آنها را از مصر بيرون
كنند. در آيه ديگرى در جملاتى كه از فرعون نقل مى كند، به اين توطئه پندارى تصريح
شده است; فرعون خطاب به جادوگران و موسى گفت:
انّ هذا لمكر مكرتموه فى المدينة لتخرجوا منها اهلها فسوف تعلمون (اعراف/123)
همانا اين نيرنگى است كه شما در اين شهر به كار برديد تا مردمش را از آن بيرون
كنيد، پس به زودى خواهيد دانست.
قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جآءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذى فَطَرَنا
فَاقْضِ مآ أَنْتَ قاض اِنّما تَقْضى هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيآ (72 ) اِنّآ آمَنّا
بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ مآ أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ
اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى (73 ) اِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَاِنَّ لَهُ
جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى (74 ) وَ مَنْ يَأْتِه مُؤْمِنًا قَدْ
عَمِلَ الصّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى (75 ) جَنّاتُ عَدْن
تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ جَزآءُ مَنْ تَزَكّى (76
)
گفتند: تو را بر نشانه هاى روشنى كه براى ما آمده و بر كسى كه ما را آفريده،
برنمى گزينيم، پس به هرآنچه حكم مى كنى بكن، جز اين نيست كه تو در زندگى دنيا
مى توانى حكم كنى (72) همانا ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا خطاهاى ما و سحرى
را كه تو ما را به آن واداشتى، بيامرزد و خدا بهتر و پاينده تر است (73) آرى هر كسى
نزد پروردگارش گنهكار برود، براى اوست دوزخ كه نه در آن مى ميرد و نه زنده مى ماند
(74) و هر كس نزد او مؤمن برود در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده است، آنان راست
درجه هاى بالا (75) بهشت هاى جاويدان كه از زير آنها جوى ها جارى است، هميشه در آن
جا هستند و اين است پاداش كسى كه پاكى جسته است (76)
نكات ادبى
1 ـ «لن نؤثرك» تو را بر نمى گزينيم. از ايثار به معناى مقدّم داشتن كسى يا چيزى بر
ديگرى.
2 ـ «من» در «من البيّنات» بيانيّه است و جمع بودن «بيّنات» براى آن است كه آنها
چندين نشانه از نشانه هاى خدا را ديدند، مانند اژدها شدن عصا و خوردن ريسمان هاى
آنها و بازگشتن به حالت اوليّه. مى توان «من» را براى تبعيض گرفت كه در اين صورت
ديدن يك بيّنه هم كافى است.
3 ـ «ما» در «ماأنت قاض» يا مصدريه است يعنى «مدة قضائك» و يا موصوله و مفعول
«فاقض» است.
4 ـ «هذه الحيوة» در تقدير «امور هذه الحياة» يا «مدة هذه الحيوة» است.
5 ـ «جنات عدن» بدل از «الدرجات» است.
6 ـ «عدن» جاى اقامت، بهشت جاودانى.
7 ـ «تزكّى» پاكى گزيد، پاكى ورزيد، از تزكيه به معناى طهارت روح.
تفسير و توضيح
* آيات (72 ـ 73) قالوا لن نؤثرك على ما جاءنا من البيّنات...: در برابر تهديد شديد
فرعون، ساحران جملاتى گفتند كه دليل بر فهم بالا و انديشه بلند آنهاست و به نظر
مى رسد كه آنان افراد دانشمند و متفكرى بودند كه با ديدن معجزه موسى، به خود آمدند
و با ايمان محكمى كه در همان لحظه پيدا كردند، خود را به طور كلى از فرعون و
فرعونيان دور ساختند و حاضر شدند كه براى حفظ ايمان تازه يافته خود، هر نوع
شكنجه اى را تحمل كنند.
آنها به فرعون گفتند: ما تو را بر نشانه هاى روشنى كه يافته ايم و بر خداوندى كه ما
را آفريده ترجيح نمى دهيم و از تهديد تو هم نمى هراسيم، هر چه مى خواهى بكن و هر
حكمى كه مى دهى بده، تو فقط در اين دنيا مى توانى حكم بدهى و تصميم بگيرى. يعنى
براى كسى كه به خدا و آخرت ايمان دارد، حكم تو بى اهميت است چون فقط در دنيا نافذ
است و در عالم آخرت كه زندگى جاودانه اى خواهد بود، حكم تو هيچ ارزشى نخواهد داشت.
آنها ادامه دادند كه ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا خطاهاى ما و سحرى را كه تو
ما را به آن مجبور كردى، بيامرزد و خدا بهتر و پاينده تر است. معلوم مى شود كه
فرعون آنها را به اين كار مجبور كرده بوده و آنها بر خلاف ميل خود از شهرهاى مختلف
به مركز آمده بودند.
اين كه گفتند: خدا بهتر و پاينده تر است، در مقابل سخن فرعون بود كه گفت: به زودى
خواهيد دانست كه كدام يك از ما پاينده تر است، و اينك اينان پاسخ مى دهند كه اين
خداست كه پاينده تر است.
آنها در اين جملات، از خدا به سه گونه تعبير كردند: «الذى فطرنا = كسى كه ما را
آفريد» و «ربّنا = پروردگارما» و «اللّه»، اين تعبيرها مى تواند دليل هايى بر ايمان
آوردن آنان باشد، يعنى چون ما را آفريده و چون ما را پرورش داده و چون اللّه يعنى
صاحب تمام صفات كمال است، لذا بايد به او ايمان بياوريم. شايد ترتيب اين سه تعبير
هم
معنادار باشد، چون خدا اول انسان را مى آفريند سپس او را پرورش مى دهد و آن گاه به
عنوان «اللّه» يعنى ذات مستجمع صفات كمال خود را نشان مى دهد.
* آيات 74 ـ 76) انّه من يأت ربّه مجرماً فانّ له جهنّم...:ظاهر اين است كه اين
جملات ادامه سخن ساحران نيست بلكه سخن خداوند است كه به مناسبت نقل سخنان ساحران و
مقابله آنان با فرعون، بيان شده و تكليف نهايى فرعون و ايمان آورندگان به موسى را
روشن مى كند.
مى فرمايد: هر كس نزد پروردگارش گنهكار و مجرم برود، براى او جهنم است، نه در آن
مى ميرد و نه زنده مى ماند. منظور اين است كه اهل جهنم نمى ميرند تا از عذاب خلاصى
يابند و زنده بودنشان هم به گونه اى نيست كه بتوان به آن زندگى گفت، يعنى زندگى
راحت ندارند.
اما كسى كه نزد خدا برود در حالى كه مؤمن بوده و كارهاى شايسته انجام داده است، به
آنان درجه هاى بالايى داده مى شود و آن بهشت هاى پاينده است كه از زير آن جوى ها
روان است و اين است پاداش كسى كه پاكى ورزد و خود را از پليدى كفر و گناه دور كند.
وَ لَقَدْ أَوْحَيْنآ اِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادى فَاضْرِبْ لَهُمْ طَريقًا
فِى الْبَحْرِ يَبَسًا لا تَخافُ دَرَكًا وَ لا تَخْشى (77 )فَأَتْبَعَهُمْ
فِرْعَوْنُ بِجُنُودِه فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ (78 ) وَ أَضَلَّ
فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى (79 )يا بَنى اِسْرآئيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ
عَدُوِّكُمْ وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ
الْمَنَّ وَ السَّلْوى (80 )كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لاتَطْغَوْا
فيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبى وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبى فَقَدْ هَوى
(81 )وَ اِنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا ثُمَّ اهْتَدى (82
)
به تحقيق به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه سير بده، و براى آنان راهى خشك در
دريا باز كن كه از فرا رسيدن (دشمن) نترسى و باك نداشته
باشى (77) پس فرعون با سپاهيان خود آنان را تعقيب كرد و آنان رافراگرفت آنچه از
دريا فرا گرفت (78) و فرعون قوم خود را گمراه ساخت و هدايت نكرد (79) اى
بنى اسرائيل، همانا شما را از دشمنتان نجات داديم و سمت راست كوه طور را وعده گاه
شما كرديم و بر شما ترنجبين و بلدرچين فرستاديم (80) از پاكيزه هاى آنچه به شما
روزى داديم بخوريد و در آن طغيان مكنيد كه خشم من بر شما حتمى مى شود، و هر كس كه
خشم من بر او حتمى شود، قطعاً هلاك شده است (81) همانا من بر كسى كه توبه كند و
ايمان داشته باشد و كار شايسته انجام دهد آن گاه راه يابد، آمرزنده هستم (82)
نكات ادبى
1 ـ «اسر» فعل امر از اسراء به معناى سير در شب.
2 ـ «فاضرب» در اين جا: باز كن. منظور اين است كه عصا را به دريا بزن تا راهى باز
شود.
3 ـ «يَبَساً» خشك. منظور پيدا شدن خشكى در وسط درياست. ضمناً «يبساً» صفت براى
«طريقاً» است.
4 ـ «لا تخاف» خبر به معناى انشاء است يعنى نترس.
5 ـ «دركا» دريافتن، فرا رسيدن، ادراك. منظور، رسيدن فرعون به موسى است.
6 ـ «ماغشيهم» آنچه آنان را فرا گرفت، آنچه آنان را پوشانيد. منظور به هم آمدن دريا
بر لشكريان فرعون و غرق شدن آنهاست، و تعبير «ما غشيهم» به صورت نكره براى بيان
عظمت قضيّه است.
7 ـ «جانب» مفعول دوم «واعدناكم».
8 ـ «الطور» نام كوهى در صحراى سينا.
9 ـ «الايمن» طرف راست، صفت براى «جانب».
10 ـ «المنّ» ترنجبين، نوعى شبنم شيرين.
11 ـ «السّلوى» بلدرچين.
12 ـ «يحلّ» با كسره حاء، لازم مى گردد، حتمى مى شود، و اگر با ضمه حاء باشد
همان گونه كه در برخى از قرائت ها آمده به معناى حلول كردن و فرود آمدن است.
تفسير و توضيح
* آيات (77 ـ 79) و لقد اوحينا إلى موسى ان اسر بعبادى...: پس از جريان ايمان آوردن
ساحران به موسى، فرعون همچنان در كفر خود باقى ماند و اين درخواست موسى را كه گفته
بود: «فارسل معنا بنى اسرائيل = بنى اسرائيل را با ما بفرست» عملى نساخت. پس از
مدت ها موسى مأموريت يافت كه بنى اسرائيل را شبانه از زير سلطه فرعون خارج كند و به
سوى بيت المقدس ببرد.
در اين آيات خداوند مى فرمايد: ما به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه حركت بده
و راه خشكى در دريا براى آنان باز كن به گونه اى كه نه از رسيدن فرعون و سپاهش و نه
از غرق شدن در دريا بترسى.
طبق اين فرمان، موسى بايد بنى اسرائيل را از وسط دريا عبور مى داد و براى عبور آنان
راهى خشك در آن ايجاد مى كرد. موسى بنى اسرائيل را تا ساحل درياى سرخ آورد و با
معجزه الهى عصاى خود را به دريا زد و آب ها از دو طرف به كنار رفتند و راه خشكى در
وسط دريا به وجود آمد و موسى و بنى اسرائيل از آن به سلامت عبور كردند.
فرعون و سپاهش كه موسى و بنى اسرائيل را تعقيب مى كردند تا كنار دريا آمدند و چون
ديدند كه در وسط دريا راهى ايجاد شده و بنى اسرائيل از آن عبور كردند، آنان نيز
وارد دريا شدند ولى با ورود آنان آب ها از دو طرف به هم آمدند و همگى آنان در دريا
غرق شدند.
بدين گونه فرعون، قوم خود را كه همان قبطيان بودند نابود ساخت و آنان را گمراه كرد
و دنيا و آخرت آنان را تباه نمود و باعث هدايت و خوشبختى آنان نشد.
اين كه مى فرمايد: فرعون آنان را هدايت نكرد، ناظر به سخن فرعون است كه به قوم خود
گفته بود كه من شما را به راه درستى هدايت مى كنم:
قال فرعون ما اريكم الاّ ما ارى و ما اهديكم الاّ سبيل الرشاد (غافر/ 29)
فرعون گفت: من به شما جز آنچه را كه درست مى دانم نشان نمى دهم و شما را جز به راه
راست هدايت نمى كنم.
* آيات (80 ـ 82) يا بنى اسرائيل قد أنجيناكم من عدوّكم...: رهايى بنى اسرائيل از
دشمن خود فرعون، نعمت بزرگى بود كه خداوند به آن قوم ارزانى داشت. در اين آيات به
اين نعمت و نعمت هاى ديگرى كه خدا به بنى اسرائيل داد اشاره شده است. مى فرمايد: اى
بنى اسرائيل، ما شما را از دشمنان نجات داديم و سمت راست كوه طور را وعده گاه شما
قرار داديم و براى شما ترنجبين و بلدرچين فرستاديم. بدين گونه خداوند آنان را به
كنار كوه طور كه كوهى در صحراى سيناست و جاى امنى بود، رسانيد و در آن جا غذاهاى
لازم را در اختيارشان قرار داد. اين غذاها عبارت بودند از ترنجبين و بلدرچين كه
غذاهاى كاملى بود (درباره منّ و سلوى رجوع شود به ذيل آيه 57 از سوره بقره).
پس از يادآورى اين نعمت ها، به آنها گفته مى شود كه از پاكيزه هاى آنچه به شما روزى
داديم بخوريد و در آن طغيان مكنيد كه خشم من بر شما حتمى مى شود و هر كسى كه خشم من
بر او حتمى شود، قطعاً هلاك خواهد شد.
توجه كنيم كه آنچه خداوند روزى مى دهد، به اقتضاى اوّلى، پاكيزه و حلال است و اين
انسان است كه گاهى آن را بر خود ناپاك و حرام مى كند و با ناسپاسى و كفرانِ اين
نعمت ها، سركشى و طغيان مى كند و اين يكى از سنت هاى الهى است كه اگر كسى يا قومى
نعمت هاى الهى را ناسپاسى كند و دست به طغيان بزند، خشم خدا بر او فرود مى آيد و آن
نعمت ها تبديل به نقمت مى شوند.
در عين حال براى اين كه چنين فرد يا جامعه اى دچار نااميدى نشود، راه بازگشت هموار
است و مى توان با توبه و ايمان و عمل صالح و انتخاب راه درست باز هم از
نعمت هاى الهى برخوردار شد، و لذا مى فرمايد: همانا من بر كسى كه توبه كند و ايمان
داشته باشد و كار شايسته انجام دهد آن گاه راه يابد آمرزنده هستم.
تعبير «ثمّ هدى = آن گاه راه يابد» پس از بيان توبه و ايمان و عمل صالح اشاره به
اين دارد كه ايمان در صورتى كارساز است كه استمرار يابد و ادامه پيدا كند.