نكات ادبى
1 - «جاهد» جهاد كن. جهاد به معناى سعى و كوشش و جدّيت است و آن گاهى با جنگ است و
گاهى با تبليغ و كوشش در ارشاد است.
2 - «مأويهم» جاى آنها. از اوى يأوى اويا كه به معناى جاى دادن و پناه دادن است.
3 - «المصير» محل بازگشت . اسم مكان از صاريصير.
4 - متعلق «ماقالوا» يا همان مقول قول آن حذف شده چون مهم نبود كه آنها درباره چه
چيزى سخن گفتند بلكه مهم اين بود كه آنان سخن كفر آميز به زبان آوردند.
5 - «همّوا» قصد كردند، آهنگ نمودند.
6 - «نقموا» ناراحت شدند، عيب گرفتند.
7 - «الاّ ان اغنيهم الله» مفعول به براى نقموا است و اين از باب تهكّم مى باشد.
يعنى چيزى را كه بايد باعث خوشحالى باشد مايه دشمنى و ناراحتى قرار مى دهد. مانند
اينكه كسى به كسى بگويد: تنها گناه من اين است كه به تو خوبى كردم.
تفسير و توضيح
آيه (73) يا ايها النّبى جاهد الكفار والمنافقين ... : اين خطابى است به رسول گرامى
اسلام كه درباره كافرانو منافقان شدت عمل نشان دهد. مى فرمايد: اى پيامبر با كافران
و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت بگير.
جهاد با كفار به صورت جنگ بود، همانگونه كه پيامبر در موارد متعددى با اهل كتاب و
مشركان جنگيد و با نيروى مسلحانه با آنان درگير شد. ولى جهاد با منافقان به صورت
جنگ و درگيرى مسلحانه نبود و در تاريخ سراغ نداريم كه پيامبر با آنان بجنگد. بلكه
جهاد با آنان به صورت تبليغ و ارشاد و در مرحله حاد آن، افشاگرى و رسوا كردن آنها
بود.
اينكه مى فرمايد درباره آنها شدت عمل نشان بده، براى آن است كه آنها از رحمت و
عطوفت پيامبر اسلام سوء استفاده نكنند. اگر آنها مى ديدند كه پيامبر درباره آنها
شدت و غلظت به خرج مى دهد و مواظب اعمال و رفتار آنان است، دست و پاى خود را جمع
مى كردند و مسلمانان را آزار نمى دادند و اتفاقاً همانطور هم شد و با نزول اين آيات
و افشاى چهره زشت منافقان، پيامبر و مسلمانان درباره آنان حسّاس شدند و آنها ديگر
نتوانستند به آسانى توطئه كنند و مسلمانان را فريب بدهند.
آيه (74) يحلفون بالله ماقالوا و لقد قالوا كلمة الكفر ... : از اين آيه فهميده
مى شود كه منافقان سخن كفرآميز و وهن آورى درباره پيامبر يا مسلمانان گفته بودند و
اين سخن به گوش پيامبر رسيده بود. آنها براى آنكه پيامبر از آنان بدگمان نشود پيش
پيامبر آمدند و سوگند خوردند كه آن سخن را نگفته اند.
مى فرمايد: آنها سوگند مى خورند كه چيزى نگفته اند در حالى كه سخن كفر را به زبان
آورده اند و پس از آنكه اسلام را اظهار نموده اند كافر شده اند البته آنها از اول
هم مسلمان نبودند و فقط اظهار اسلام مى كردند. هرچند قرآن آن سخن كفرآميز را نقل
نمى كند ولى معلوم مى شود كه سخن آنها مخالف با اساس اسلام و كفر آور بوده
است. در بعضى از كتب تفسيرى آمده است كه آن سخن كفرآميز اين بوده كه آنان در خلوتِ
خود، پيامبر را سبّ و يا او را مسخره مى كردند.
از ادامه آيه شريفه استفاده مى شود كه منافقان تنها به سخن كفرآميز بسنده نكردند
بلكه دست به اقدام عملى بر ضدّ اسلام زدند ولى موفق نشدند. مى فرمايد: آنها آهنگ
چيزى را كردند كه به آن نرسيدند. شايد اين جمله اشاره به توطئه قتل پيامبر (ص) باشد
كه منافقان در بازگشت از جنگ تبوك آن را تدارك ديدند و نقشه كشيدند كه شتر پيامبر
را رم دهند تا او را بر زمين زند ولى در اين توطئه موفق نشدند پيامبر و اصحاب او از
جريان با خبر شدند و جلو آن را گرفتند. و همانطور كه در آيات پيش گذشت، آنها بهانه
آوردند كه ما شوخى مى كرديم.
چرا منافقان اين چنين با پيامبر و مسلمانان دشمنى مى كردند، معلوم است كه آنها به
اسلام عقيده نداشتند و پيامبر اسلام را راستگو نمى دانستند ولى در ادامه آيه براى
اينكه نامردى و ناسپاسى آنها را بيان كند به صورت ادعايى و فرضى اظهار مى دارد كه
علت ناراحتى آنها جز اين نبود كه خدا و رسول او آنها را در غنايم جنگى شركت داده
بودند و آنها را از نظر مالى بى نياز كرده بودند. يعنى آنها به جاى سپاسگزارى از
پيامبر كه از غنايم جنگى به آنان هم داده بود و امنيت آنان را تأمين كرده بود، با
آن حضرت مخالفت مى كردند.
اين سخن مانند اين است كه كسى به كسى خوبى كند ولى از او بدى ببيند و به او بگويد:
گناه من اين بود كه به تو خوبى كردم يا بگويد اين بود پاداش خوبيهاى من. اين نوع
تعبيرها را در علوم بلاغت «تهكّم» مى گويند و يكى از وجوه فصاحت و بلاغت است.
در پايان آيه اظهار مى دارد كه اگر آنان توبه كنند و واقعاً به آغوش اسلام برگردند
براى آنها بهتر است يعنى خدا از آنان درمى گذرد ولى اگر رويگردان شوند و در نفاق
خود باقى بمانند، بدانند كه خدا آنها را سخت كيفر خواهد داد و هم در دنيا و هم در
آخرت گرفتار عذاب الهى خواهند شد و در روى زمين دوست و ياورى نخواهند داشت.
توجه كنيم كه با وجود تمام آن توطئه ها و سخنان كفرآميز و اقدامات خصمانه، بازهم
خداوند به آنها فرصت مى دهد و از آنها مى خواهد كه توبه كنند و به سوى حق بيايند.
اين نهايت لطف و رحمت خداوند را بر بندگان خود مى رساند كه همواره خواهان سعادت و
هدايت بندگان خويش است ولى اين را هم اضافه مى كند كه اگر در گمراهى خود اصرار
كردند با قهر و غضب خدا و عذاب سخت او روبرو خواهند شد.
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِه لَنَصَّدَّقَنَّ وَ
لَنَكُونَنَّ مِنَ الصّالِحينَ (* ) فَلَمّآ آتاهُمْ مِنْ فَضْلِه بَخِلُوا بِه وَ
تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (* ) فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فى قُلُوبِهِمْ اِلى
يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمآ أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا
يَكْذِبُونَ (* ) أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ
نَجْواهُمْوَ أَنَّ اللّهَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ (* )
و از آنان كسانى هستند كه با خدا پيمان مى بندند كه اگر از فضل خود به ما بدهد،
البته احسان مى كنيم و از نيكان مى شويم (75) پس چون خدا از فضل خود به آنان داد،
به آن بخل ورزيدند و رويگردان شدند در حالى كه اعراض مى كردند (76) پس در دلهاى
آنان تا روزى كه خدا را ملاقات كنند نفاق پديد آورد به سبب آنكه آنان از آنچه وعده
كرده بودند تخلف نمودند و به سبب آنكه دروغ مى گفتند (77) آيا نمى دانند كه خدا
نهان و نجواى آنها را مى داند و خدا داننده همه غيبهاست؟ (78)
نكات ادبى
1 - «عاهد» پيمان بست، عهد كرد. هرچند كه در اين گونه عهدها تعهد از دو طرف نيست
ولى چون به نظر يك طرف، طرف ديگر هم تعهدى دارد، از باب مفاعله آمده است.
2 - «لنصّدّقنّ» اصل آن لنتصدّقنّ بود تاء تفعل قلب به صاد شد و در صاد بعدى
ادغام گرديد.
3 - «فلمّا» براى زمان است مانند اذا با اين تفاوت كه لمّا براى زمان گذشته و اذا
براى زمان آينده است.
4 - «فاعقبهم» در پى آنان قرار داد، پديد آورد، كارى پشت سر كار ديگر كرد.
5 - ضمير «يلقونه» به خدا برمى گردد و منظور از آن روز مرگ آنان و يا روز قيامت
است.
6 - باء در «بما اخلفوا» و «بماكانوا» سببيّه است يعنى خلف وعده و دروغگويى آنان
سبب اين نفاق شد.
7 - «نجواهم» راز گفتن آنها. نجوا سخن درگوش گفتن است و اصل آن در لغت به معناى
دورى است. گويا دو نفر كه نجوا مى كنند از ديگران دور هستند.
تفسير و توضيح
آيات (75-78) و منهم من عاهدالله لئن آتينا من فضله ... : اين آيه درباره بعضى از
منافقان است كه با خدا پيمان مى بستند و سپس آن را مى شكستند. گفته شده كه آيه در
حق ثعلبة بن حاطب نازل شده كه فقير بود و از پيامبر خواست كه در حق او دعا كند و
گفت: كه اگر پيامبر دعا كرد و او بى نياز شد، در راه خدا احسان خواهد كرد و از
نيكان خواهد بود. پيامبر در حق او دعا كرد و او ثروتمند شد ولى بخل ورزيد و در نماز
جمعه و جماعت شركت نكرد و نفاق خود را آشكار نمود.
شأن نزول آيه هرچه باشد، بالاخره آيه در حق افرادى است كه هميشه وجود داشته و دارند
و آنها وقتى امكانات و مال و ثروتى ندارند، با خدا پيمان مى بندند كه اگر خدا به
آنها مال و ثروتى داد، در راه او انفاق خواهند كرد و از نيكان و بندگان خوب خدا
خواهند بود ولى چون خدا به آنها چنين ثروتى داد به پيمان خود عمل نمى كنند و بخل
مىورزند و از انجام كارهاى خوب رويگردان مى شوند.
مطلب مهمى كه در اين باره در آيه بعدى آمده، اين است كه اين پيمان شكنى و بخلورزى
باعث پيدايش نفاق در دلهاى آنان مى شود. چون كسى كه چنين مى كند
مجبور است كه خود را توجيه كند و به زبان چيزى را بگويد كه در باطن به آن عقيده
ندارد همانگونه كه منافقان براى حفظ موقعيت خود به دروغ اظهار اسلام مى كردند و
چيزى را مى گفتند كه به آن باور نداشتند، كسى كه پيمان مى بندد ولى مى شكند يا وعده
مى دهد ولى تخلف مى كند، به نوعى همان حالت نفاق و دورويى را دارد و لذا در اين آيه
خاطر نشان مى سازد كه پيدايش حالت نفاق براى چنين كسانى از آنجا ناشى مى شود كه
آنان خلف وعده كرده اند و دروغ گفته اند. بنابراين طبق اين آيه خلف وعده و دروغگويى
دو علامت براى نفاق است و اين در روايتى از پيامبر خدا هم نقل شده كه فرمود:
للمنافق ثلاث علامات اذا حدث كذب و اذا وعد اخلف و اذا ائتمن خان.(258)
براى منافق سه علامت است: چون سخن بگويد دروغ مى گويد و چون وعده دهد، تخلف مى كند
و چون امانتى به او سپرده شود، خيانت مى كند.
در آيه بعدى درباره چنين منافقانى مى فرمايد: آيا اينها نمى دانندكه خداوند نهان و
نجواى آنها را مى داند و خدا داننده همه غيبها است؟ يعنى خداوند از تمام اسرار آنها
خبر دارد چه آن اسرارى كه به عنوان يك راز در دل آنها نهان است و چه آن اسرارى كه
به عنوان يك راز به همديگر مى گويند و نجوا مى كنند.
اَلَّذينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فِى الصَّدَقاتِ وَ
الَّذينَ لا يَجِدُونَ اِلاّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ
مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (* ) اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ
لَهُمْ اِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللّهُ
لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِه وَ اللّهُ لا يَهْدِى
الْقَوْمَ الْفاسِقينَ(*)
كسانى كه آن گروه از مؤمنان را كه از روى رغبت صدقه مى دهند و كسانى را كه جز به
اندازه توان خود (مالى) نمى يابند، عيب مى جويند و آنان را مسخره مى كنند، خدا آنان
را مسخره خواهد كرد و براى آنان عذابى دردناك است (79) براى آنان طلب آمرزش كن و يا
براى آنان طلب آمرزش نكن، اگر هفتاد بار براى
آنان طلب آمرزش كنى خدا آنان را نخواهد آمرزيد; اين بدانجهت است كه آنان به آيات
خدا و پيامبر او كافر شده اند و خدا گروه فاسق را هدايت نمى كند (80)
نكات ادبى
1 - «الذين» با صله خود مبتدا و «سخرالله» خبر آن است و يا بگوييم «الذين»خبر براى
مبتداى محذوف است به تقدير: هم الّذين يا «منهم الذين»
2 - «يلمزون» عيب مى جويند چند صفحه پيش در تفسير آيه 58 از همين سوره درباره اين
واژه توضيحاتى داديم رجوع شود.
3 - «المطّوّعين» كسانى كه از روى رغبت كارى را انجام مى دهند. از ماده «طوع»مشتق
شده و از باب تفعّل است و تاء باب قلب به طاء و در طاء جوهر كلمه ادغام شده است.
4 - «فى الصدقات» يا متعلق به «المطّوّعين» و يا متعلق به «يلمزون» است.
5 - «جُهد» نهايت توانايى، حدّ وُسع. اگر اين كلمه با فتحه جيم باشد به معناى
تلاش و كوشش است.
6 - «استغفرلهم» مراد از اين امر، تسويه است و امر جدّى نيست. يعنى چه استغفار بكنى
و چه نكنى خدا آنها را نخواهد بخشيد.
7 - «سبعين مرّة» عدد هفتاد مورد نظر نيست بلكه براى مبالغه است و در زبان عربى
عددهاى هفت و هفتاد و هفتصد براى تكثير و مبالغه است.
تفسير و توضيح
آيه (79) الذين يلمزون المطّوّعين من المؤمنين فى الصدقات ... : از آنجا كه بناى
منافقان بر مخالفت با مسلمانان و عيبجويى از آنان بود، همواره از كارهاى مسلمانان
خرده مى گرفتند و آنان را مسخره مى كردند. از جمله اينكه بعضى از مسلمانان ثروتمند،
بيش از حدّى كه بر آنان واجب بود، مال خود را در راه خدا احسان مى كردند; آنان اين
كار را از روى رغبت و به دلخواه انجام مى دادند تا اسلام رونق
بيشترى بگيرد و هدف عمده آنها رسيدن به پاداشهاى معنوى و الهى بود. كسان ديگرى از
مسلمانان بودند كه ثروت چندانى نداشتند ولى بازحمت بسيار، مالى فراهم مى كردند و آن
را انفاق مى كردند. اين دو گروه از مسلمانان مورد مسخره و عيبجويى منافقان بودند.
منافقان به آنها ريشخند مى كردند كه چرا مال خود را از دست مى دهند چون آنها به
پاداش اخروى عقيده نداشتند و گمان مى كردند كه دادن مال به ديگران اتلاف مال و نوعى
حماقت است.
قرآن كريم، اين برخورد جاهلانه آنان را مطرح مى كند و مى فرمايد: كسانى كه به آن
گروه از مسلمانان كه از روى رغبت صدقه مى دهند و يا آن گروه از مسلمانان كه جز به
اندازه توان خود چيزى نمى يابند كه صدقه بدهند و آن را صدقه مى دهند عيب مى جويند و
آنان را مسخره مى كنند، خدا آنان را مسخره خواهد كرد و براى آنان عذابى درناك است.
اينكه مى فرمايد: خدا آنان را مسخره خواهد كرد به اين معناست كه خدا كيفر مسخره
كردن آنان را خواهد داد و در قيامت موقعيتى پيش خواهد آورد كه اين منافقان مورد
مسخره مسلمانان باشند و مؤمنان به آنان مسخره كنند و بخندند:
ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون ... فاليوم الذين آمنوا من الكفار
يضحكون (مطّفّفين / 29 و 34)
كسانى كه گناه مى كردند آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مى گرفتند پس امروز
(روز قيامت) مؤمنان بركافران مى خندند.
مسخره كردن مؤمنان و پيامبران از سوى كافران روش دائمى آنان بود و در طول تاريخ
هميشه پيامبران و پيروان آنها را مسخره كرده اند ولى به هر حال كيفر كار خود را در
اين دنيا ديده اند و در آخرت نيز خواهند ديد:
و لقد استهزء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ماكانوا به يستهزؤن (انعام / 10)
و همانا به پيامبرانى پيش از تو استهزا شده پس به كسانى كه مسخره مى كردند كيفر
مسخره كردنشان وارد آمد.
آيه (80) استغفرلهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرّة ... : بعضى از
منافقان پيش پيامبر مى آمدند و از او مى خواستند كه از خدا براى آنان طلب آمرزش
كند. البته آنها اين درخواست را نه از روى عقيده بلكه به عنوان جلب توجه پيامبر
مى كردند و مى خواستند پيامبر به آنها خوشبين باشد.
در اين آيه خطاب به پيامبر مى فرمايد: براى آنان استغفار بكن يا نكن فرقى نمى كند
اگر هفتاد بار هم براى آنان طلب آمرزش كنى خداوند آنها را نخواهد آمرزيد. البته عدد
هفتاد در اينجا براى مبالغه و تكثير است يعنى به هر تعداد استغفار كنى فايده ندارد
و منظور اين نيست كه اگر هفتاد و يك بار استغفار كردى آمرزيده مى شوند. عدد هفت و
هفتاد و هفتصد در قرآن و ادب عربى براى تكثير و مبالغه است.
قرآن كريم پيامبر و مؤمنان را از طلب آمرزش در حق مشركان منع مى كند:
ما كان للنبى والذين آمنوا ان يستغفروا المشركين (توبه / 113)
پيامبر و مؤمنان را شايسته نيست كه براى مشركان طلب آمرزش كنند.
درباره حضرت ابراهيم هم آمده كه او به عموى مشرك خود به سبب وعده اى كه داده بود از
خدا طلب آمرزش كرد ولى چون بر وى معلوم شد كه او دشمن خداست و قابل هدايت نيست، از
او بيزارى جست و ديگر براى او طلب آمرزش نكرد. (توبه / 114)
ولى درباره منافقان، صراحتاً نهى ازاستغفار نشده و پيامبر مخير شده كه به خاطر
مصالحى استغفار بكند يا نكند اما اگر استغفار بكند در پيشگاه خدا پذيرفته نمى شود
اين مطلب علاوه بر آيه مورد بحث در آيه ديگرى هم به صراحت آمده است.
سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفرلهم لن يغفر الله لهم (منافقون / 6)
خواه بر آنان (منافقان) طلب آمرزش بكنى يا نكنى خداوند آنها را نخواهد آمرزيد.
اين در حالى است كه خداوند به پيامبر خود دستور مى دهد كه براى مؤمنان از
خدا طلب آمرزش كند:
فأذن لمن شئت منهم و استغفر لهم الله (نور / 62)
براى هر كس از آنان (مؤمنان) كه خواستى اجازه بده و براى آنان از خدا طلب آمرزش كن.
اينكه چرا خداوند منافقان را نخواهد بخشيد، مطلبى است كه در دنباله آيه مورد بحث
آمده است، مى فرمايد: اين بدانجهت است كه آنان به خدا و پيامبر او كافر شدند و خدا
گروه فاسقان را هدايت نمى كند. بنابراين علت آمرزيده نشدن آنها كفر آنهاست و علاوه
بر كفر، فاسق هم هستند. فاسق كسى است كه خدا را نافرمانى مى كند اينان كه به ظاهر
ادعاى اسلام مى كنند، در باطن كافرند و در ظاهر هم پيامبر را نافرمانى مى كنند.
اينكه مى فرمايد: خدا فاسقان را هدايت نمى كند، منظور اين است كه هدايت خاص خدا كه
به مؤمنان اختصاص دارد شامل حال فاسقان نمى شود هرچند كه هدايت عام خدا به تمام
انسانها چه مؤمن و چه فاسق شامل است و خدا همه آنها را به راه درست دعوت نموده و
وسايل راهيابى وهدايت را در اختيار همه گذارده است.
فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ
يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَ قالُوا لا
تَنْفِرُوا فِى الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا
يَفْقَهُونَ (* ) فَلْيَضْحَكُوا قَليلاً وَ لْيَبْكُوا كَثيرًا جَزآءً بِما كانُوا
يَكْسِبُونَ (* ) فَاِنْ رَجَعَكَ اللّهُ اِلى طآئِفَة مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ
لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِىَ أَبَدًا وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِىَ
عَدُوًّا اِنَّكُمْ رَضيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّة فَاقْعُدُوا مَعَ
الْخالِفينَ(*)
واپس ماندگان (از جهاد) به خانه نشينى خود پس از رفتن پيامبرخدا شادمان گشتند و
كراهت داشتند از اينكه با مالها و جانهاى خود در راه خدا جهاد كنند و گفتند در گرما
بيرون نرويد، بگو: آتش جهنم از لحاظ گرما شديدتر است اگر
بفهمند (81) پس بايد كمتر بخندند و بيشتر گريه كنند به سزاى آنچه كه انجام داده اند
(82) پس اگر خداوند تو را پيش گروهى از آنان برگردانيد و آنها از تو اجازه بيرون
رفتن (براى جهاد ديگرى) خواستند، بگو هرگز با من بيرون نخواهيد شد و همراه من با
دشمنى جنگ نخواهيد كرد كه شما نخستين بار خانه نشينى را پسنديديد پس با واماندگان
بنشينيد (83)
نكات ادبى
1 - «المخلّفون» واپس ماندگان، بر جاى گذاشته شدگان. اسم مفعول از «خلّف يخلّف،
تخليفا» برجاى گذاشتن كسى به هنگام رفتن به جايى.
2 - «بمقعدهم» مصدر ميمى به معناى قعود، نشستن، خانه نشين شدن.
3 - «خلاف» به معناى خلف يعنى بعد. و در اينجا منظور پس از رفتن پيامبر است.
گفته شده كه «خلاف» در اينجا به معناى مخالفت است اگر معناى نخست را بگيريم منصوب
بودن خلاف به جهت ظرف بودن است و اگر معناى دوم را بگيريم منصوب بودن آن به جهت
مفعول له بودن آن است.
4 - «لاتنفروا» بيرون نرويد، رهسپار نشويد، كوچ نكنيد.
5 - «اشد حرّاً» گرمتر است. حرارت از كلماتى است كه افعل التفضيل آن به كمك كلمه
اشدّ مى آيد.
6 - «فليضحكوا» اين فعل و فعل «وليبكوا» خبر به صورت انشاء است يعنى آنها چنين
خواهند كرد.
7 - «جزاء» مفعول له است.
8 - «اوّل مرّة» نخستين بار، از همان آغاز.
تفسير و توضيح
آيات (81-82) فرح المخلّفون بمقعدهم خلاف رسول الله ... : آيه مربوط به جريان
جنگ تبوك است كه گروهى از منافقان از رفتن به جهاد سرباز زدند و همانگونه كه در
آيات پيش گفته شد آنها نزد پيامبر آمدند و بهانه هايى آوردند و از او اجازه خواستند
كه در مدينه بمانند و پيامبر كه دوست نداشت منافقان در سپاه او باشند به آنان اجازه
داد و البته صلاح اين بود كه اجازه نمى داد تا دروغگويى آنان ظاهر شود و لذا ديديم
كه پيامبر به خاطر اجازه دادن مورد عتاب قرار گرفت و شرح آن را در تفسير آيه (43)
از همين سوره آورديم.
به هر حال گروهى از منافقان در مدينه ماندند و همراه با پيامبر به جهاد نرفتند.
آنها از اينكه پيامبر آنها را جا گذاشته بود، خوشحال بودند. چون جهاد در آن شرايط
دشوار، زحمت داشت و اينها به ثواب اخروى هم كه عقيده نداشتند پس خوشحال بودند كه از
افتادن به زحمت و مشقت معاف شده اند.
همانطور كه گفتيم ماندن آنها با اجازه پيامبر بود و لذا تعبير (خلاف رسول الله) به
معناى «پس از پيامبر» است و به معناى مخالفت با پيامبر نيست هرچند كه بعضى از
مفسران آن را احتمال داده اند.
منافقان از اينكه در جهاد شركت نكرده اند خوشحال بودند چون آنها خوش نداشتند كه با
مالها و جانهاى خود در راه خدا جهاد كنند. آنها نه تنها خودشان در جهاد شركت نكردند
بلكه ديگران را هم از شركت در جهاد منع مى كردند. جنگ تبوك در زمانى بود كه هوا
بسيار گرم و سوزان بود و منافقان مردم را از رفتن در اين هواى گرم نهى مى كردند و
مى گفتند: در اين گرما حركت نكنيد. خداوند به آنها پاسخ مى دهد كه آتش جهنم گرمتر
است اگر بفهمند. يعنى شما از گرماى هوا مى ترسيد در حالى كه آتش سوزان جهنم در
انتظار شماست.
در آيه بعد مى فرمايد: آنها بايد كمتر بخندند و بيشتر گريه كنند. منظور اين است كه
نتيجه كار آنها اين خواهد بود كه كمتر بخندند و بيشتر بگريند. اين جمله هر چند كه
به صورت امر است ولى در واقع از آينده آنها خبر مى دهند و امر تشريعى نيست يعنى
منظور اين نيست كه پس از اين چنين و چنان كنيد بلكه منظور اين است كه پس از اين
چنين و چنان خواهد شد. و آنها به سزاى اعمال خود كمتر روى خوش
خواهند ديد و بيشتر ناراحت و پشيمان خواهند شد. خنده ها و شاديهايشان زودگذر و
گريه ها و اندوهشان هميشگى خواهد بود و بخصوص در آخرت سخت پشيمان مى شوند و گريه
مى كنند ولى ديگر سودى ندارد.
آيه (83) فان رجعك الله الى طائفة منهم فاستئذنوك ... : منافقانى كه از شركت در جنگ
تبوك سرباز زدند و در خانه نشستند شايستگى آن را نداشتند كه در هيچ جنگى شركت كنند.
و لذا در اين آيه خطاب به پيامبر اظهار مى دارد كه اگر خدا تو را پس از جنگ تبوك به
مدينه و نزد اين منافقان برگردانيد و آنها از تو اجازه خواستند كه در جهاد ديگرى
شركت كنند، به آنها بگو شما هرگز با من براى جهاد بيرون نخواهيد شد و همراه من با
دشمن جنگ نخواهيد كرد. اين سخن هم به معناى اين است كه به شما اجازه شركت در
جهادهاى بعدى داده نخواهد شد و هم به معناى اين است كه شما موفق نخواهيد شد كه در
جهاد شركت كنيد.
توجه كنيم كه جمله (لن تخرجوا) نهى نيست بلكه براى نفى ابد است. يعنى شما هرگز چنين
نخواهيد كرد و البته از آن استفاده نهى هم مى شود.
در ادامه آيه، عملكرد آنها را در جنگ تبوك نشانه اى از عدم شركت آنها در جنگهاى
ديگر مى داند و مى فرمايد شما از همان آغاز و براى نخستين بار خانه نشينى را
پسنديديد پس با واماندگان بنشينيد!
اينكه پيامبر در جريان جنگ تبوك به منافقان اجازه شركت نكردن در جهاد داد و اينك به
آنها مى گويد كه شما خانه نشينى كنيد و شما در جنگهاى ديگر هم همراه من نباشيد،
براى آن است كه حضور آنها در ميان سپاه اسلام مايه فتنه و آشوب و فساد بود و آنها
باعث تضعيف روحيّه سپاهيان اسلام مى شدند و لذا صلاح در اين بود كه اصلاً آنها شركت
نكنند همانگونه كه مى فرمايد:
لو خرجوا فيكم مازادوكم الاّ خبالا و لاوضعوا خلالكم يبغونكم الفتنة و فيكم سمّاعون
لهم (توبه / 47)
اگر آنان (منافقان) با شما بيرون مى شدند جز فساد نمى افزودند و خود را در ميان شما
جا مى زدند و شما را به فتنه مى انداختند و در ميان شما كسانى هستند كه از
آنان سخن مى شنوند.
اگر هم پيامبر به خاطر اجازه دادن به آنها مورد عقاب قرار گرفت براى اين نبود كه
چرا به آنها اجازه داد كه در جهاد شركت نكنند بلكه براى اين بود كه چرا پيش از روشن
شدن دروغگويى آنان به آنها اجازه داد. (آيه 43 از همين سوره)
وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَد مِنْهُمْ ماتَ أَبَدًا وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِه
اِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِه وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ (* ) وَ لا
تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ اِنَّما يُريدُ اللّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ
بِها فِى الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ (* ) وَ اِذآ
أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ
اسْتَأْذَنَكَ أُولُو الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدينَ
(* ) رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ
لا يَفْقَهُونَ (* )
و بر هيچ يك از آنها كه بميرد هرگز نماز مخوان و بر قبر او نايست. همانا آنان به
خدا و پيامبر او كافر شدند و در حالى مردند كه فاسق بودند (84) و مالها و
فرزندانشان تو را به شگفتى وادار نكند جز اين نيست كه خدا مى خواهد آنان را با آن
در دنيا عذاب كند و جانهايشان بدر رود در حالى كه كافر هستند (85) و چون سوره اى
نازل شود كه به خدا ايمان بياوريد و با پيامبر او جهاد كنيد، ثروتمندان آنها از تو
اجازه مى خواهند و مى گويند ما را رها كن كه با خانه نشينان باشيم (86) آنان به اين
خوشحال شدند كه با واماندگان باشند و بر دلهايشان مهر زده شده پس آنان نمى فهمند
(87)
نكات ادبى
1 - «ابدا» ظرف است براى «لاتصل»
2 - «انهم» در مقام تعليل است و اينكه با كسره «انّ» آمده براى آن است كه كفر آنها
محقق و حتمى است.
3 - «وهم فاسقون» جمله حاليه و مربوط به «ماتوا» است.
4 - «اولوا الطول» توانگران، صاحبان ثروت و قدرت. طول به معناى امكانات از قبيل مال
و اولاد و جاه است.
5 - «القاعدين» بازنشستگان از جهاد، خانه نشينان.
6 - «الخوالف» يا جمع خالف و يا جمع خالفه است. بعضى ها گفته اند كه اين صفت مخصوص
زنان است و در آيات پيش هم خالفين داشتيم كه جمع خالف است و به هر حال خالف به
معناى متخلف و وامانده از جهاد است مانند زنان و كودكان و زمينگيران و بيماران.
تفسير و توضيح
آيات (74-85) ولاتصلّ على احد منهم مات ابدا... : چنين بود كه وقتى يكى از منافقان
از دنيا مى رفت چون تظاهر به اسلام كرده بود، پيامبر خدا بر جنازه او مانند
مسلمانان نماز مى خواند و بالاى قبر او مى ايستاد و برايش دعا مى كرد.
اين آيه نازل شد و پيامبر را از اين كار منع كرد. آيه خطاب به پيامبر مى فرمايد: بر
هيچ يك از آنان كه بميرند نماز مخوان و بالاى قبر او نايست. پس از اعلام اين مطلب،
دليل آن را هم بيان مى كند به اين شرح كه آنان به خدا و پيامبر او كافر شدند و در
حالى مردند كه فاسق و نافرمان بودند.
اين همان علتى است كه درباره استغفار پيامبر بر منافقان هم ذكر شد و به طورى كه در
آيات پيش خوانديم طلب آمرزش پيامبر بر منافقان سودى به حال آنان ندارد چون آنها به
خدا و پيامبر كافر شده اند. معلوم مى شود كه با وجود كفر و نفاق نه استغفار پيامبر
و نه نماز پيامبر بر جنازه آنان و نه دعاى پيامبر در حق آنان سودى به حالشان ندارد
و لذا از پيامبر مى خواهد كه براى آنها استغفار نكند و بر جنازه آنان نماز نخواند و
بالاى قبر آنان برايشان دعا نكند.
ضمناً از اين آيه بروشنى فهميده مى شود كه ايستادن بالاى قبر مؤمن و دعا كردن براى
او مشروعيت دارد چون آن را در رديف نماز ميت مى آورد و اين كار را فقط درباره
منافقان ممنوع مى كند.
در آيه بعدى مطلبى را مى گويد كه در آيه 55 از همين سوره گفته بود و اين آيه با
اندك تفاوتى تكرار همان آيه است ولى آن آيه در مورد گروهى از منافقان بود كه به خدا
و رسول او كفر مىورزيدند و نماز را از روى كسالت مى خواندند و زكات را از روى كراهت
مى دادند و اين آيه درباره مردگان از منافقان است كه از خود اموال و اولادى برجاى
گذاشته اند بنابراين از لحاظ مفهومى تكرارى نيست.
به هرحال در اين آيه اظهار مى دارد كه اموال و فرزندان اين منافقان تو را شگفت زده
نكند چون خدا مى خواهد آنها را با همين اموال و فرزندان در اين دنيا عذاب كند و به
طورى كه در تفسير آيه 55 گفتيم، مال و فرزند در صورتى كه انسان ايمان به خدا نداشته
باشد مايه دردسر و زحمت است و برنگرانى و اضطراب انسان مى افزايد به اضافه اينكه
هميشه فكر دورى آنها كه به هر حال با مرگ صورت خواهد گرفت، عذاب آور است. كفر و
نفاق آنها باعث مى شود اموال و اولادشان برايشان مايه عذاب باشد و در حالى كه
كافرند بميرند.
آيات (86-87) و اذا انزلت سورة ان آمنوا بالله و جاهدوا... : گاهى براى مؤمنان سوره
و يا آيه اى از قرآن نازل مى شد و آنان را به ثبات در ايمان و جهاد كردن در كنار
پيامبر دعوت مى كرد. چنين آياتى باعث تقويت روحى و ثبات قدم و استوارى مؤمنان مى شد
ولى براى منافقان مايه ناراحتى و افسردگى بود و آنان گاهى مى آمدند و سخنانى
مى گفتند كه نشانه نفاق آنان بود.
در اين آيه اظهار مى دارد كه چون سوره اى نازل مى شود و در آن به سوى ايمان به خدا
و جهاد به همراهى پيامبر امر مى شود، توانگران از منافقان پيش تو مى آيند و از تو
رخصت مى خواهند كه در جهاد شركت نكنند و مى گويند: بگذار ما با خانه نشينان باشيم و
در جهاد شركت نكنيم.
در آيه بعد ادامه مى دهد كه آنها به اين خوشحال شدند كه با واماندگان از جهاد باشند
و مانند زنان و كودكان و بيماران كه در جهاد شركت نمى كنند، در خانه خود بنشينيد.
معلوم است كه كسى كه به خدا ايمان ندارد، از جنگ در راه او سرمى تابد چون او به
پاداش عظيمى كه خدا براى مجاهدان قرار داده ايمان ندارد و شركت در
اين جنگ را افتادن در خطر و خودكشى مى داند.
اضافه مى كند كه بر دلهاى اين منافقان مهر زده شده، و بنابراين آنها حقيقت را درك
نمى كنند. اين آيه به يك مطلب مهم اشاره مى كند كه در آيات ديگر قرآن هم آمده است و
آن اينكه كفر باعث مى شود كه انسان از درك حقايق ناتوان باشد و پرده اى بر جلو گوش
و چشم او كشيده شود و به تعبير ديگر دل او مهر شده باشد. پيدايش اين حالت از آنجا
ناشى مى شود كه انسان در اثر گناه و كفر و عناد در برابر حق از لطف و عنايت خدا
محروم مى شود و قابليت هدايت را از دست مى دهد. در چنين حالتى است كه او دچار كج
فهمى خواهد شد و اين نتيجه قهرى اعمال اوست. نقطه مقابل اين حالت، بينش و بصيرت تند
و نافذى است كه مؤمنان و پرهيزگاران دارند و حقيقت هميشه در دسترس آنان است.
دراين باره بحث مستقلى داشتيم رجوع شود. (جلد اول ص 56 از همين تفسير)
لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ
أَنْفُسِهِمْوَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (* )
أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها
ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ(* )
ولى پيامبر و كسانى كه با او ايمان آورده اند، با مالها و جانهاى خود جهاد كردند و
آنان هستند كه خوبيها براى آنان است و آنان همان رستگارانند (88) خداوند براى آنان
بهشتهايى را آماده كرده كه از زير آن نهرها جارى است، جاودانه درآنند اين رستگارى
بزرگ است(89)
نكات ادبى
1 ـ «لكن» استدراك از آيه پيش است يعنى منافقان از جهاد در راه خدا سرپيچى كردند
ولى پيامبر و مؤمنان چنين نبودند.
2 ـ «الخيرات» خوبيها. جمع خيرة است كه به معناى بهترين از هرچيز است و هرچند كه در
اينجا درباره مردان استعمال شده ولى غالباً آن را درباره زنان به كار
مى برند مانند: خيرات حسان.
3 ـ «اعدّ» آماده كرده است. اصل آن از عدد است و كسى كه وسايل و امكانات را فراهم
مى كند آنها را برمى شمارد.
4 ـ «الفوز» رستگارى و سعادت، كاميابى. فوز و فلاح به يك معناست.
تفسير و توضيح
آيات (88-89) لكن الرسول و الذين آمنوا معه ... : در آيه پيش، از اين حالت منافقان
سخن گفت كه از جهاد در راه خدا سرباز مى زنند و دوست دارند كه موقع رفتن به جنگ
مانند كودكان و زنان و بيماران در خانه بنشينند و اينك در اين آيه از افرادى ياد
مى كند كه درست در نقطه مقابل منافقان هستند و آنها عبارتند از پيامبر و مؤمنان كه
همواره و با تمام امكانات خود در راه خدا جهاد مى كنند.
مى فرمايد: ولى پيامبر و مؤمنانى كه با او هستند با مالها و جانهاى خود جهاد
مى كنند و اضافه مى كند كه خوبيها از آنِ آنان است و آنان همان رستگارانند. يعنى
خداوند پاداشهاى خوبى به آنان خواهد داد و آنها به سعادت دنيا و آخرت خواهند رسيد.
در دنيا با پيروزى بر دشمنان و پيشرفت روزافزون و تقويت اساس جامعه خود و در آخرت
با استفاده از نعمتهاى الهى پاداش خواهند يافت.
در آيه بعدى از پاداش بزرگى كه خداوند در آخرت به آنان خواهد داد سخن مى گويد و
اظهار مى دارد خداوند براى اين مؤمنان كه در راه خدا با مالها و جانهاى خود جهاد
مى كنند، بهشتهايى آماده كرده كه از زير درختان آن نهرها روان است و مهمتر اينكه
آنها جاودانه در آنجا خواهند بود. سپس اظهار مى دارد كه اين همان رستگارى بزرگ است.
در آيات ديگر قرآن پاداشهاى ديگرى هم براى مجاهدان وعده داده شده است از جمله اينكه
خداوند، مجاهدان در راه خود را به راههاى خود هدايت خواهد كرد يعنى به آنها بينشى
خواهد داد كه از حقايق هستى با خبر شوند و از هدايتهاى ويژه خداوند برخوردار گردند
و دچار كج فهمى نباشند:
والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا (عنكبوت / 69)
و كسانى كه در راه ما جهاد كنند، البته آنان را به راههاى خود هدايت مى كنيم.
وَ جآءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذينَ
كَذَبُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَليمٌ
(* ) لَيْسَ عَلَى الضُّعَفآءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذينَ لا
يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحُوا لِلّهِ وَ رَسُولِه ما عَلَى
الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيل وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (* ) وَ لا عَلَى الَّذينَ اِذا
مآ أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُمآ أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا
وَ أَعْيُنُهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ (* )
عذرآورندگان از عربهاى باديه نشين آمدند تا به آنها رخصت داده شود و كسانى كه
به خدا و پيامبر او دروغ گفتند، نشستند; بزودى به كسانى از آنها كه كافر شدند عذاب
دردناكى خواهد رسيد(90) بر ناتوانان و بيماران و كسانى كه چيزى نمى يابند كه انفاق
كنند، گناهى نيست اگر به خدا و پيامبر او خيرخواهى كنند. بر نيكوكاران ايرادى نيست
و خدا آمرزنده بخشايشگر است(91) و نه بر كسانى كه وقتى پيش تو آمدند كه آنان را (بر
مركبى) سوارشان كنى، گفتى چيزى كه شما را بر آن سوار كنم نمى يابم، برگشتند در حالى
كه در اثر اندوه از چشمانشان اشك جارى بود كه چرا چيزى را نمى يابند كه انفاق
كنند(92)