تفسير كوثر ، جلد چهارم

آيت الله يعقوب جعفرى مراغى

- ۱۴ -


تفسير و توضيح

آيات (161 ـ 162) و اذ قيل لهم اسكنوا هذه القرية...: اين دو آيه با مختصر تفاوتى، تكرار آيات 58 و 59 از سوره بقره است و چون در آنجا اين آيات تفسير شد، ديگر تكرار نمى كنيم.

وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتى كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ اِذْ يَعْدُونَ فِى السَّبْتِ اِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهمْ شُرَّعًا وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (* ) وَ اِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَديدًا قالُوا مَعْذِرَةً اِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (*) فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِه أَنْجَيْنَا الَّذينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذاب بَئيس بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (* ) فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ (* )

و از آنها درباره آن آبادى كه كنار دريا بود بپرس. آنگاه كه در روز شنبه از حدّ تجاوز كردند. هنگامى كه روز شنبه ماهى هايشان آشكارا بر آنها مى آمدند و روزى كه براى آنها شنبه نبود، نمى آمدند. اين چنين آنها را به جهت نافرمانى كه داشتند، آزمايش مى كرديم (163) و هنگامى كه گروهى از آنها گفت: چرا قومى را موعظه مى كنيد كه خدا هلاك كننده آنها به عذابى سخت است؟ گفتند: به جهت معذرت خواهى از پروردگارتان و به جهت اينكه شايد پرهيزگارى كنند (164) پس چون آنچه را كه به آنها تذكر داده شده بود فراموش كردند، كسانى را كه از بدى نهى مى كردند نجات داديم و آنها را كه ستم كرده بودند به سبب نافرمانى شان با عذابى سخت مؤاخذه كرديم (165) پس چون در مقابل آنچه از آن نهى شده بودند طغيان كردند، گفتيم: بوزينگان مطرود باشيد (166)

نكات ادبى

1 ـ در «وسئلهم» همزه اسئل به درج افتاده و در رسم الخط نيز حذف شده است.

2 ـ «حاضرة البحر» كنار دريا، مشرف به دريا.

3 ـ «يعدون» از حد مى گذرند، تجاوز مى كنند. از عدو به معناى تجاوز. «فى السب» ظرف براى «يعدون» مى باشد.

4 - «حيتان» جمع «حوت» به معناى ماهى. اصل آن حِوْتان بود، «واو» ساكن ماقبل مكسور قلب به «ياء» شد.

5 ـ «شرّعاً» جمع شارع به معناى آشكار، پديدار.

6 ـ «معذرة» مفعول له يا مفعول مطلق است به تقدير نعتذر معذرة.

7 ـ «ما ذكّروا به» آنچه با آن تذكر داده شده بود، پند و اندرز.

8 ـ «بئيس» صفت مشبهه به معناى شديد، سخت. اين واژه قرآنى بيست و شش قرائت دارد.

9 - «عتوا» از «عتو» مشتق شده به معناى افراط در گناه، گردنكشى، طغيان.

10ـ «قردةً» بوزينگان.

11 ـ «خاسئين» مطرودها، رانده شدگان. از «خسأ» به معناى دور شدن. «اخسئوا»دور شويد.

تفسير و توضيح

آيات (163 ـ 164) واسئلهم عن القرية التى كانت حاضرة البحر...: در اين آيه از پيامبر اسلام مى خواهد كه سرگذشت اصحاب سبت را از يهود بپرسد، و آنها گروهى از بنى اسرائيل بودند كه در يك آبادى به نام «ايله» يا ««مدين» در ساحل دريا زندگى مى كردند و طبق دستور خدا صيدكردن ماهى در روز شنبه حرام بود و ماهيها در طول زمان به خاطر احساس امنيت و يا با فرمان تكوينى خدا روزهاى شنبه بيشتر به طرف ساحل روى مى آوردند; ولى روزهاى ديگر كه صيد ماهى، آزاد بود، ماهيها به سوى ساحل نمى آمدند و اين يك آزمايش الهى براى آنها بود; چون آنها افراد فاسق و نافرمانى بودند، چنين امتحانى براى اثبات فسق آنها لازم بود.

آنها به خاطر دنياپرستى و گردآورى مال و ثروت، فرمان خدا را زير پا گذاشتند و روزهاى شنبه كه صيدكردن حرام بود به صيد ماهى پرداختند.

البته همه مردم آن آبادى چنين نبودند بلكه آنها به سه دسته تقسيم مى شدند: دسته اول همان فاسقان بودند كه روز شنبه صيد مى كردند و دسته دوم صيد نمى كردندولى كارى به كار آنها هم نداشتند و آنها را از اين گناه منع نمى كردند و دسته سوم كسانى بودند كه با داشتن ايمانى محكم آن گروه فاسق را از ارتكاب اين گناه نهى مى كردند و آنها را پند و اندرز مى دادند تا مگر به خود آيند و به خاطر منافع مادى، خدا را نافرمانى نكنند.

دسته دوم يا همان بى تفاوتها به دسته سوم مى گفتند: شما چرا كسانى را موعظه مى كنيد كه خدا مى خواهد آنها را هلاك سازد يا آنها را سخت عذاب كند؟ آنها در پاسخ مى گفتند: «اين به سبب معذرت خواهى از پروردگار شماست و هم اينكه احتمال مى دهيم آنها از اين گناه پرهيز كنند» يعنى ما از طرف آنها از خدا خجالت مى كشيم و با نهى كردن آنها از اين كار، مى خواهيم عذرى پيش خدا داشته باشيم و شايد هم پند و اندرز ما كارگر باشد و در آنها تاثير بگذارد.

جالب اينكه آنها مى گويند: براى عذرخواهى از پروردگار شما (و نه پروردگار ما). اين نكته اشاره به اين است كه شما نيز در برابر پروردگارتان وظيفه ارشاد و نهى از منكر داريد و خدا همانگونه كه پروردگار ماست پروردگار شما نيز هست و شما نيز در برابر او مكلّف هستيد.

در آيه بعدى اظهار مى دارد كه چون آن گروه نافرمان، تذكراتى را كه به آنها داده مى شد فراموش كردند، عذاب الهى بر آنها فرود آمد. البته منظور فراموشى و نسيان واقعى نيست; چون در آن صورت تكليفى بر آنها نبود، بلكه منظور ناديده گرفتن و بى اعتنايى آنها به فرمان خدا و موعظه هاى ديگران است، كه آنچنان بى اعتنا بودند كه گويا فراموش كرده اند.

به هر حال وقتى آنها نافرمانى كردند و به تذكرات خيرخواهان بى اعتنا شدند، خداوند در مقابل فسق آنها عذابى شديد و سخت نازل كرد و از ميان آنها فقط گروهى را كه نهى از منكر مى كردند نجات داد وآن دو گروه را مجازات نمود; هم آنها را كه روز شنبه صيد ماهى مى كردند و هم آنها را كه صيد نمى كردند ولى بى تفاوت بودند و به وظيفه نهى از منكر عمل نمى كردند.

طبق اين آيه در جامعه اى كه فسق و گناه رواج دارد، كسانى كه خود گناه نمى كنند ولى ديگران را از گناه باز نمى دارند، مانند همان گناهكاران مسوؤليت دارند و مستحق كيفر و مجازات هستند و اين، اهميت فوق العاده امر به معروف و نهى از منكر را مى رساند.

در آيه بعدى نوع عذابى را كه بر آنها نازل شد مشخص مى كند و مى فرمايد: چون آنها از ترك چيزى كه نهى شده بودند سرباز زدند و طغيان كردند، به آنها گفتيم بوزينگان رانده شده باشيد.

اين يك فرمان تكوينى خداوند بود و با اين فرمان همه آنها مسخ شدند و به قيافه ميمون درآمدند و داستان آنها عبرتى براى ديگران شد. داستان اصحاب سبت در جاى ديگر از قرآن كريم به اين صورت آمده است:

و لقد علمتم الذين اعتدوا منكم فى السبت فقلنا لهم كونوا قردة خاسئين. فجعلناها نكالا لما بين يديها و ما خلفها و موعظة للمتقين (بقره / 65 ـ 66)

همانا كسانى از شما را كه در روز شنبه از حدّ خود تجاوز كردند، شناختيد. پس به آنها گفتيم بوزينگان رانده شده باشيد. پس آن را مايه عبرتى براى حاضران و آيندگان و پند و اندرزى براى پرهيزگاران قرار داديم.

درباره اصحاب سبت و مسخ شدن آنها در تفسير همين آيات از سوره بقره توضيحات بيشترى داديم و بحث مفصلى راجع به «مسوخ» داشتيم رجوع شود.(تفسير كوثر، ج 1، ص 247 به بعد.)

وَ اِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ اِنَّ رَبَّكَ لَسَريعُ الْعِقابِ وَ اِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيمٌ (* ) وَ قَطَّعْناهُمْ فِى الْأَرْضِ أُمَمًا مِنْهُمُ الصّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (* ) فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا وَ اِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ ميثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللّهِ اِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فيهِ وَ الدّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ (* )

و هنگامى كه پروردگارت اعلام كرد كه البته براى آنها (بنى اسرائيل) تا روز قيامت كسى را برمى انگيزد كه به آنان عذابى سخت بچشاند. همانا پروردگار تو زود كيفردهنده است و همو البته آمرزنده بخشايشگر است(167) و آنها را در زمين به صورت گروههايى تقسيم كرديم; بعضى از آنان شايستگان و بعضى ديگر جز آن هستند و آنها را با خوبيها و بديها آزمايش كرديم; باشد كه برگردند(168) پس از آنها كسانى جانشين آنها شدند كه كتاب (تورات) را به ارث بردند، آنان متاع اين دنياى پست را مى گيرند و مى گويند: بزودى آمرزيده خواهيم شد و اگر متاعى همانند آن بر آنها بيايد آن را نيز مى گيرند. آيا از آنها پيمان كتاب گرفته نشده كه بر خدا جز حق نگويند در حالى كه آنچه در آن كتاب است خوانده اند. و خانه آخرت براى كسانى كه پرهيزگارند بهتر است. آيا نمى انديشند؟ (169)

نكات ادبى

1 ـ «تأذّن» اعلام داشت. تأذّن و اذّن به يك معناست.

2 ـ «يسوم» مى چشاند.

3 ـ «سوءالعذاب» اضافه بيانيه است.

4 ـ «قطّعناهم» تقسيم كرديم، پراكنده نموديم.

5 ـ «خَلْف» با سكون «لام»، جانشين بد، و خَلَف با فتحه «لام» جانشين خوب.

6 ـ «عَرَض» چيزى كه ثبات ندارد، ناپايدار، و منظور از آن در اينجا كالاى دنياست و آن رشوه هايى بود كه آنها مى گرفتند.

7 ـ «الادنى» پست، كنايه از دنياست كه در مقابل آخرت پست است و مى توان آن را از «دنو» به معناى نزديكى گرفت; چون دنيا نزديكتر از آخرت است.

8 ـ در «ودرسوا» «واو» براى حال است و اين جمله حال از عليهم است.

تفسير و توضيح

آيه (167) و اذ تأذّن ربك ليبعثن عليهم...: از آنجا كه بنى اسرائيل يك قوم لجوج و خلافكار بودند و هم در زمان موسى و هم بعد از آن همواره خدا را نافرمانى مى كردند و خدا و كتاب خدا را بازيچه خود كرده بودند و همواره راه باطل مى رفتند و در عين حال خود را نژادى برتر از ديگران مى دانستند و ملتهاى ديگر را تحقير مى كردند، اين كار سبب شد كه آنها در طول تاريخ پيوسته مورد آزار و اذيت ديگران قرار گيرند و هميشه سركوب شوند و با ذلت و خوارى زندگى كنند.

در اين آيه از اين سرنوشت ذلت بار قوم يهود خبر مى دهد و مى فرمايد: «خداوند اعلام كرد كه البته براى قوم يهود هميشه و تا روز قيامت كسى را مى گمارد كه آنان را عذاب سختى كند». در بعضى از آيات از ذلت و بيچارگى ابدى آنها سخن مى گويد.

آيه (168) و قطعناهم فى الارض امماً...: يكى از بدبختيهاى يهود اين است كه خداوند آنها را در زمين پراكنده ساخته و آنها گروه گروه و در مكانهاى دور از هم زندگى مى كنند و اگر هم اكنون در اسرائيل جمعيتى از آنها در كنار هم هستند باز اقوام ديگرى از آنها در كشورهاى مختلف زندگى مى كنند و تازه آنها هم كه در اسرائيل هستند با داشتن فرهنگهاى مختلف، با هم انس و الفتى ندارند.

در ادامه آيه اظهار مى دارد كه گروهى از يهود افراد شايسته و صالحى هستند و گروهى چنين نيستند; يعنى افراد ناصالح هستند، منظور از افراد صالح يهود، گروههايى هستند كه در زمان موسى به او ايمان كامل داشتند و كارشكنى نمى كردند و در نسلهاى بعدى هم كسانى بودند كه واقعاً به دين خود پايبند بودند و به پيامبرانى كه مبعوث مى شدند ايمان مى آوردند. از جمله، افرادى از يهود مانند عبدالله بن سلام و همراهان او به پيامبر اسلام ايمان آوردند.

در پايان آيه از آزمايشى كه خدا از يهود به عمل آورده سخن مى گويد. خداوند آن قوم را گاهى با خوبيها و نعمتهاى ارزنده اى كه مى داد امتحان مى كرد و گاهى با بديها و بلاهايى كه مى فرستاد مى آزمود. اين آزمايشها براى آن بود كه مگر آنها به سوى خدا بازگردند و از خلافكاريهاى خود دست بردارند.

آيه (169) فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب...: هر چند كه بنى اسرائيل در عصر موسى خلافكاريهاى زيادى داشتند; ولى خلافكاريهاى نسلهاى بعد بيشتر از آنها بود. نسلهاى بعدى كه وارثان تورات بودند دست به كار بسيار زشتى زدند كه بنى اسرائيل معاصر موسى آن خلاف را نكرده بودند و آن اين بود كه آنها از مردم رشوه مى گرفتند و آيات خدا را تحريف مى كردند و نسبت دروغ به خدا مى دادند.

بدينسان وارثان تورات و علماى يهود دست به تجارت كثيفى زدند و با گرفتن پول، آيات خدا را به نفع صاحبان پول تحريف كردند و در زمان ظهور اسلام براى حفظ موقعيت خود، آيات مربوط به پيامبر اسلام(ص) را پنهان ساختند و به تعبير قرآن، آنها آيات خدا را در مقابل بهاى اندكى فروختند و البته هر بهايى مى گرفتند اندك بود.

اين آيه از اين كار پليد آنها خبر مى دهد و اظهار مى دارد كه جانشينان نسل قبلى، تورات را به ارث بردند و متاع اين دنياى پست را مى گرفتند و مى گفتند: خدا ما را مى آمرزد. يعنى رشوه مى گرفتند و اگر كسى به آنها اعتراض مى كرد اظهار اطمينان مى كردند كه از سوى خدا بخشوده خواهند شد و اگر باز هم به آنها رشوه داده مى شد مى گرفتند و اصرار در معصيت داشتند; يعنى اين سخن آنها كه خدا ما را مى آمرزد از روى توبه و پشيمانى نبود و لذا پس از اين سخن باز هم رشوه مى گرفتند.

خداوند در جهت محكوم كردن اين عمل آنها، مى پرسد: آيا از آنها در تورات پيمان گرفته نشده كه بر خدا جز سخن حق و راست نسبت ندهند؟ آنها تورات را خوانده بودند و از آيات آن اطلاع داشتند و مى دانستند كه نسبت دادن سخن دروغ بر خداوند، گناه بزرگى است، اما در برابر متاع دنيا، از نسبت دادن سخن دروغ بر خدا باكى نداشتند. در آيه ديگرى درباره همين علماى يهود مى فرمايد:

فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هو من عندالله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم ممّا كتبت ايديهم و ويل لهم ممّا يكسبون (بقره / 79)

پس واى بر كسانى كه كتاب را با دستان خود مى نويسند آنگاه مى گويند اين از جانب خداست تا آن را به بهاى اندكى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دستان خود نوشته اند و واى بر آنها از آنچه به دست مى آورند.

در پايان آيه مورد بحث آنها را نصيحت مى كند و يادآور مى شود كه خانه آخرت براى آنها كه پرهيزگارند بهتر است; يعنى انسانهاى پرهيزگار آخرت را بر دنيا ترجيح مى دهند و به خاطر متاع دنيا خانه آخرت را خراب نمى كنند. سپس براى تاكيد در مطلب مى پرسد: آيا آنها نمى انديشند؟ اگر كسى درست بينديشد مطلب براى او بسيار روشن است و او هرگز دنيا رابه قيمت از دست دادن آخرت طلب نمى كند.

وَ الَّذينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلوةَ اِنّا لا نُضيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحينَ (* ) وَ اِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مآ آتَيْناكُمْ بِقُوَّة وَ اذْكُرُوا ما فيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (* )

و كسانى كه به كتاب چنگ مى زنند و نماز را به پا مى دارند، همانا ما پاداش درستكاران را ضايع نمى كنيم(170) و هنگامى كه كوه را بالاى سرشان برافراشتيم كه گويا سايبانى است و گمان كردند كه كوه بر آنان فرود خواهد آمد. آنچه را كه به شما داده ايم با قدرت بگيريد و آنچه را كه در آن است يادآور باشيد باشد كه پرهيزگار شويد (171)

نكات ادبى

1 ـ «والذين» مبتداست و خبر آن «انّالانضيع اجر المصلحين» است و ضمير رابط به جهت معلوم بودن حذف شد به تقدير «المصلحين منهم».

2 ـ «يمسّكون» چنگ مى زنند. مصدر آن «تمسيك» است كه به معناى «تمسّك»مى باشد.

3 ـ «نتقنا» از «نتق» به معناى كندن چيزى و انداختن آن، و در اينجا منظور كندن كوه از جاى خود و برافراشتن آن بالاى سر بنى اسرائيل است.

4 ـ «فوقهم» ظرف است براى «نتقنا» با تضمين معناى فعلى كه بتواند در فوقهم عمل كند; مانند: ورفعنا بالنتق الجبل فوقهم.

5 ـ «ظلة» سايبان. جمع آن ظلال واظلّه.

تفسير و توضيح

آيه (170) و الذين يمسّكون بالكتاب... : در مقابل كسانى كه از كتاب الهى سوء استفاده مى كنند، كسانى هم هستند كه به آن چنگ مى زنند و احكام و شرايعى را كه در آن آمده عمل مى كنند.

در اين آيه خداوند از چنين افرادى كه به كتاب آسمانى عمل مى كنند و نماز را به پا مى دارند ستايش مى كند و اظهار مى دارد كه ما پاداش مصلحان را تباه نمى كنيم. مصلحان همان گروهى هستند كه تمسك به كتاب خدا كرده اند و نماز را به پاداشته اند.

منظور از كتاب در اينجا تمام كتابهاى آسمانى است و هرامّتى در عهد پيامبر خود وظيفه دارد كه به كتاب آسمانى خود تمسك جويد و به آن عمل كند نكته جالب اينكه از تمسك كنندگان به كتاب به عنوان مصلحان ياد مى كند و اين اشاره به يك حقيقت مسلّم است كه اگر در جامعه اى به كتاب آسمانى عمل شود، آن جامعه اصلاح مى شود و به رستگارى مى رسد. جامعه اى كه بر اساس تعليمات آسمانى و داده هاى دينى اداره مى شود، كتاب الهى در آن حاكميت يافته و انگيزه هاى فساد و اختلاف در آن وجود ندارد و هر كسى طبق قانون الهى وظايف خود را مى شناسد و از تجاوز به حقوق ديگران خود دارى مى كند. در مقابل، جامعه اى كه از كتاب خدا و تعليمات پيامبران دور شده است، گرفتار زورگوييها و حق كشيها و ستمگريهاست و در ورطه فساد افتاده است.

نكته ديگر اينكه در اين آيه از ميان احكام و تعليمات الهى، نماز را به خصوص ذكر مى كند و اين بيانگر اهميت نماز و تأثير مستقيم آن در اصلاح جامعه است. اقامه نماز رابطه انسان با خدا را تقويت مى كند و همين رابطه او را به سوى خير و صلاح مى كشاند و شخص از مصلحان مى شود.

از اين آيه استفاده مى شود كه اگر گروهى به كتاب الهى چنگ بزنند و نماز را به پا دارند، از تأييدات خداوند برخوردار مى شوند و خداوند آنها را يارى مى كند و نمى گذارد كوشش آنها در اجراى احكام الهى ضايع شود، و اين مصلحان را به خاطر تمسك به احكام دين پاداشى شايسته مى دهد. اين پاداش در دنيا سعادتمندى آنها و در آخرت، بهشت برين است.

آيه (171) و اذنتقنا الجبل فوقهم كانّه ظلّة ... : پس از بيان آن حكم كلّى كه در آيه پيش آمد، باز به ذكر بعضى از حالات بنى اسرائيل مى پردازد و مى فرمايد: «به ياد آوريد هنگامى را كه كوه را بالاى سر آنها برافراشتيم» و اين زمانى بود كه خداوند معجزه ديگرى را براى بنى اسرائيل نشان داد و كوه طور را از جاى خود كند و مانند سايبانى بالاى سر آنان قرار داد به گونه اى كه آنها گمان كردند كه كوه بر سر آنها سقوط خواهد كرد و آنها را نابود خواهد نمود.

اين معجزه، معجزه اى بود كه با تهديد همراه بود و مى توانست به يك بلا تبديل شود; ولى كوه برسر آنها فرو نريخت امّا تأثير خود را كرد و آنها با خدا پيمان بستند كه به تورات عمل كنند. در آيه ديگرى كه اين جريان را ذكر مى كند به اين پيمان تصريح شده است:

و اذاخذ ناميثاقكم و رفعنا فوقكم الطور (بقره/63)

و هنگامى كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سرتان قرار داديم.

هم در اين آيه و هم در آيه مورد بحث، پس از ذكر اين واقعه خطاب به بنى اسرائيل مى فرمايد: آنچه را كه به شما داده ايم با تمام نيرو بگيريد و هر چه در آن است به ياد آوريد شايد پرهيزگار باشيد. منظور اين است كه با تمام توان به تورات عمل كنيد و احكام و تعليمات آن را همواره مدّنظر داشته باشيد كه اگر چنين كنيد پرهيزگار خواهيد شد.

وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنآ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ اِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ (* ) أَوْ تَقُولُوا اِنَّمآ أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (* ) وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(* )

و هنگامى كه پروردگار تو از فرزندان آدم، از پشتهايشان، فرزندانشان را گرفت و آنان را بر خودشان گواه كرد، آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى گواهى مى دهيم. مبادا در روز قيامت بگوييد كه ما از اين غافل بوديم (172) يا بگوييد همانا پدران ما از پيش (به خدا) شريك قرار دادند و ما فرزندانى پس از آنها بوديم. آيا ما را به سبب آنچه كه اهل باطل انجام داده هلاك مى كنى؟ (173) و اين چنين آيات را به روشنى بيان مى كنيم و باشد كه بر گردند (174)

نكات ادبى

1 ـ «اخذ ربك» التفات از تكلّم به غيبت است و اين به جهت تعظيم شأن پيامبر اسلام است كه به جاى «اخذنا» فرموده: «اخذربك».

2 ـ «ظهورهم» جمع ظهر به معناى پشت، و منظور از آن صلب بنى اكرم است. ضمناً «من ظهورهم» بدل از «من بنى آدم» است، بدل كل از بعض.

3 ـ «ذرّيتهم» فرزندانشان. ذرّيه از «ذرّ» به معناى مورچه و موجودات ريز است; چون ذرّيه بيشتر به فرزندان كوچك گفته مى شود، و يا از «ذرء»، به معناى خلق است و يا از «ذرو» به معناى پراكنده شدن است; چون نسل بشر به وسيله فرزندان در دنيا پراكنده مى شود. ضمناً «ذريتهم» مفعول «اخذ» مى باشد.

4 ـ «بلى» جواب «الست» است و معناى اثبات مى دهد. از ابن عباس منقول است كه گفته: «لوقالوا نعم لكفروا» چون «نعم» در پاسخ نفى به معناى تصديق نفى است و اگر مى گفتند: «نعم» معنايش اين بود كه بلى پروردگار ما نيستى!

5 ـ «ان تقولوا» به عقيده بعضى ها تقدير آن: «كراهة ان تقولوا» است و به عقيده بعضى ها، در اينجا لاى نفى مقدر است به تقدير «ان لا تقولوا».

6 ـ «مبطلون» جمع مبطل، اهل باطل، نادرست.

7 ـ «ولعلهم» عطف به محذوف است; يعنى تفصيل آيات، علتهاى مختلفى مى تواند داشته باشد كه از جمله آنها اين است.

تفسير و توضيح

آيات (172 - 174) و اذ اخذ ربّك من بنى آدم من ذرّيتهم ...: خداوند هر انسانى را كه پا به دنيا مى گذارد بر اساس فطرت پاك توحيد آفريده است و از او با زبان خاص تكوينى به وجود و يگانگى و ربوبيت خود، اعتراف گرفته است و هر انسانى از همان آغاز و مطابق با فطرتى كه دارد به ربوبيت خداوند شهادت داده و با زبان بى زبانى، آن را تصديق كرده است.

حقيقت بالا در آيات متعددى از قرآن كريم و احاديث معصومين(ع) آمده است; از جمله در اين آيه به وضوح و به صورت سؤال و جواب تمثيلى بيان شده است. مى فرمايد: هنگامى كه پروردگارت از پشتهاى بنى آدم فرزندان آنها را گرفت; يعنى از نطفه آدم و فرزندان او نسل بشر را پديد آورد كه تا روز قيامت ادامه خواهد داشت. خداوند اين جمعيت عظيم را بر خودشان گواه قرار داد، به اين صورت كه با زبان تكوين به آنها گفت: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و آنها با همان زبان گفتند: آرى گواهى مى دهيم كه تو پروردگار مايى.

به راستى كه هر موجود زنده اى، بخصوص انسان كه از ويژگى هاى خاصى برخوردار است، در ادامه حيات و در پرورش و بروز و ظهور استعدادهاى خود به پرورش دهنده اى نياز دارد كه او را از قوه به فعليت برساند. و وجود هر شخصى، نياز به «ربّ» را فرياد مى زند. بنابراين اصل وجود هر انسانى گواه روشنى بر ربوبيت خداوند است و با زبان بى زبانى اعلام مى كند كه آرى مرا پروردگارى هست.

از اساس وجود و فطرت كه بگذريم، عقل بشر نيز او را به وجود خدا و يگانگى و ربوبيّت او به خوبى رهنمون مى شود و مى توان گفت: خداوند به دو طريق از انسان، پيمان توحيد و شهادت بر ربوبيت خود گرفته است; يكى از طريق فطرت و ديگرى از طريق عقل كه با استدلالهاى خود به نتيجه اى مى رسد كه همان اقرار به توحيد است. البته گاهى پرده هايى كه ناشى از جهل يا سنتهاى غلط جامعه و يا عوامل ديگر است ، روى فطرت و عقل انسان را مى پوشاند و به طور موقت آن را به تعطيلى مى كشاند; ولى به هر حال در مواقع خاصى فطرت انسان بيدار مى شود و عقل انسان كمال خود را باز مى يابد و هر دو در مسير درست قرار مى گيرند.

در ادامه آيه خاطر نشان مى سازد كه گرفتن گواهى از انسانها بر ربوبيت خداوند، براى آن است كه انسانها در روز قيامت چنين عذر نياورند كه مادر دنيا از اين غافل بوديم و توجهى به ربوبيت خدا نداشتيم. چنين بهانه اى در قيامت پذيرفته نخواهد شد; چون انسان اگر در دنيا اندكى به خود آيد و تحت تأثير تبليغات سوء قرار نگيرد، خداشناسى دور از دسترس او نيست و به آسانى مى تواند به حقيقت پى برد و با وظايف خود آشنا شود.

غير از اين بهانه، ممكن است كسانى بهانه ديگرى بياورند و بگويند ما كه مشرك بوديم به سبب تقليد از پدران مشركمان بود و ما فرزندان آنها بوديم و به راه آنها مى رفتيم و اگر آنان راه باطل مى رفتند ما نبايد به خاطر آن مؤاخذه شويم; چون ما پيرو آنها بوديم. در آيه گفته شده كه با داشتن اين پيمان فطرى و عقلى، اين بهانه نيز قابل پذيرش نيست; چون هر انسانى براى خود درك و عقل مستقلى دارد و نبايد از اهل باطل پيروى كند، اگر چه پدر و جدّ او باشد.

در آيه بعد براى نشان دادن اهميت مطلب بالا مى فرمايد: ما اين چنين، آيات را به تفصيل و به طور مشروح بيان مى كنيم، و اين براى هدفهاى متعددى است كه از جمله آنها اين است كه شايد اين كافران به سوى خدا باز گردند.

آنچه در تفسير اين آيات گفتيم مطلب واضح و روشنى است كه هيچ گونه ابهامى در آن نيست; ولى بعضى از مفسران، اين آيه را مربوط به عالم ذرّ دانسته اند و آن عالمى است كه پيش از خلقت آدم بوده و خداوند در آنجا آدم و تمام فرزندان او را كه تا روز قيامت آفريده مى شوند، به صورت ذرّه جمع كرد و به آنها گفت: «آيا من پروردگار شما نيستم؟» و آنها همگى گفتند: «آرى تو پروردگار ما هستى.»

روايات بسيارى هم از معصومين در دست داريم كه در آنها از چنين عالمى خبر داده شد. اگر چه جزئيات به طور مختلف نقل شده ولى اصل آن تقريباً مسلّم گرفته شده است، و در رواياتى آمده كه ارواح انسانها دو هزار سال، پيش از ابدان آنها آفريده شده است.

ما تصور مى كنيم اگر وجود چنين عالمى از نظر شرعى مسلّم باشد، هيچ مانعى از نظر عقل وجود ندارد كه ما آن را بپذيريم و اينكه ما آن عالم را به ياد نمى آوريم دليل بر انكار آن نمى شود. ما عالم رحم و دوران جنينى خود را هم به ياد نمى آوريم ولى مى دانيم كه در چنين عالمى بوده ايم. و همين كه از طريق فطرت و عقل پى به ربوبيت خدا مى بريم مى تواند نشانه اى از آن عالم باشد. كوتاه سخن آنكه ظاهر آيه دلالت بر ميثاق توحيد از طريق فطرت و عقل دارد و اگر عالم ذرّ يا همان عالم «الست» ثابت گردد، مى توان همين ميثاق فطرت و عقل را نشانه اى از آن عالم دانست.

درباره عالم ذرّ بحثهاى مفصلى داريم كه در پى مى آيد:

بحثى درباره عالم ذرّ

در زبان اخبار و احاديث وارده از معصومين(ع) از وجود عالمهاى گوناگون و از جمله عالمى خبر داه شده كه به آن «عالم ذرّ» يا «عالم الست» يا «عالم قالوابلى» گفته مى شود. اين عالم كه مربوط به دوران پيش از خلقت آدم و يا همزمان با خلقت اوست، عالمى بوده كه در آن تمام انسانهايى كه مقدر بوده تا روز قيامت به دنيا بيايند به صورت ذرّه و به تعبير بعضى از روايات به شكل مورچه در آنجا گرد آورده شدند و از آنها پيمانى بر توحيد و يگانگى و ربوبيت خدا و نبوت پيامبران از جمله نبوت پيامبر اسلام و ولايت اوصيا، از جمله ولايت اميرالمؤمنين (ع)، گرفته شد و سپس آن افراد كه به صورت ذرّه بودند از بين رفتند و يا به جايگاه اولى خود برگشتند.

آيات و روايات در اين زمينه

آياتى از قرآن كريم به همين عالم (ذر) تفسير شده است كه عبارتند از:

و اذاخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريّتهم و اشهد هم على انفسهم الست بربكم قالوا بلى شهدنا ان تقولوا يوم القيامة انا كنّا عن هذا غافلين. او تقولوا انما اشرك آباءنا من قبل و كناذرية من بعدهم افتهلكنا بما فعل المبطلون (اعراف/ 172ـ 173).

و هنگامى كه پروردگار تو از فرزندان آدم، از پشتهايشان، فرزندانشان را گرفت و آنان را بر خودشان گواه كرد، آيا پروردگار شما نيستيم؟ گفتند: آرى گواهى مى دهيم. مبادا در روز قيامت بگوييد كه ما از اين غافل بوديم. يا بگوييد همانا پدران ما از پيش (به خدا) شريك قرار دادند و ما فرزندانى پس از آنها بوديم. آيا ما را به سبب آنچه كه اهل باطل انجام داده هلاك مى كنى؟

همچنين روايات فراوانى در اين زمينه در كتب حديثى آمده و از طرق مختلف نقل شده است و محدثان شيعه و سنّى آنها را آورده اند. ما اكنون چند روايت را كه هم در كتب معتبر آمده و هم دلالت روشنى بر مطلب دارد نقل مى كنيم. پس از آن به بررسى دلالت آيات و روايات و نظريه هاى دانشمندان در اين زمينه خواهيم پرداخت و در پايان، نظر خود را اعلام خواهيم كرد:

1ـ قال زرارة: فسألته (يعنى اباجعفر عليه السلام) عن قول الله عزّ و جلّ: «و اذاخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم - الآية» قال: اخرج من ظهر آدم ذريته الى يوم القيامة فخرجوا كالذرّ فعرّفهم واراهم صنعه و لولا ذلك لم يعرف احد ربه.(95)

زراره مى گويد: از امام باقر درباره سخن خدا پرسيدم كه فرمود: «هنگامى كه پروردگارت از پشتهاى بنى آدم فرزندانشان را خارج كرد...» امام فرمود: خداوند از پشت آدم فرزندان او را تا روز قيامت بيرون آورد و آنها مانند ذرّه(96) بيرون آمدند; پس صنعت خود را به آنها نشان داد و معرفى كرد، و اگر اين كار نبود كسى پروردگارش را نمى شناخت.

2 ـ عن ابى عبدالله (ع) قال: انّ الله عزّ و جلّ حمّل علمه و دينه الماء قبل ان تكون ارض اوسماء او جنّ اوانس او شمس او قمر، فلمّا اراد ان يخلق الخلق نثرهم(97) بين يديه فقال لهم: من ربّكم؟ فكان اوّل من نطق رسول الله (ص) و اميرالمؤمنين و الائمة فقالوا: انت ربّنا. فحمّلهم العلم و الدين ثم قال للملائكة هؤلاء حملة علمى و دينى و امنائى فى خلقى و هم المسئولون. ثم قيل لبنى آدم: اقرّوا لله بالربوبية و لهؤلاء النفربالطاعة فقالوا: نعم ربّنا اقررنا فقال للملائكة: اشهدوا فقالت الملائكة شهدنا على ان لايقولوا انّا كنّا عن هذا غافلين.(98)

امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند علم و دين خود را بر آب حمل كرده بود و اين پيش از آن بود كه زمينى يا آسمانى يا جنّى يا انسى يا آفتابى يا ماهى وجود داشته باشد، پس چون خواست مردم را خلق كند آنها را در برابر خود منتشر كرد و به آنها گفت: پروردگار شما كيست؟ پس اوّلين كسى كه سخن گفت پيامبر خدا و امير المؤمنين و امامان بودند كه گفتند: تو پروردگار ما هستى. پس خدا علم و دين را بر آنها حمل كرد. سپس به فرشتگان گفت: اينان حاملان علم و دين من و امناى من در ميان مردم هستند و آنان مسؤوليت دارند. سپس به فرزندان آدم گفته شد: به ربوبيّت خدا و اطاعت اينان اقرار كنيد. پس گفتند:

آرى، پروردگارا اقرار كرديم. پس به فرشتگان گفت: گواه باشيد. فرشتگان گفتند:

گواهى مى دهيم تا اينها نگويند ما از آن غافل بوديم.

3 ـ عن ابى جعفر (ع) قال: ان الله حيث خلق الخلق خلق ماء عذباً و ماء مالحاً اجاجا فامتزج الماءان فاخذ طينا من اديم الارض فعركه عركا شديداً فقال لاصحاب اليمين و هم كالذر يدبّون: الى الجنّة بسلام و قال لاصحاب الشمال الى النار و لا ابالى. ثم قال: الست بربّكم؟ قالوا بلى شهدنا ان تقولوا يوم القيامة انّا كنّا عن هذا غافلين.(99)

امام باقر(ع) فرمود: همانا خداوند آنگاه كه خلق را آفريد، آب شيرين و آب شور و تلخى آفريد، پس آن دو به هم آميختند، پس گِلى از روى زمين برداشت و آن را سخت به هم زد، پس به اصحاب يمين (آنها كه طرف راست قرار گرفتند) كه مانند مورچه به نرمى مى رفتند گفت: به سلامت به بهشت برويد، و به اصحاب شمال (آنها كه در طرف چپ قرار گرفتند) گفت: به آتش برويد و باكى از اين ندارم. سپس گفت: آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى شهادت مى دهيم مبادا روز قيامت بگوييد كه ما از آن غافل بوديم.

4 ـ عن ابى بصير قال قلت لابى عبد الله (ع) كيف اجابواوهم ذرّ؟ فقال: جعل فيهم ما اذاسألهم اجابوه يعنى فى الميثاق.(100)

ابوبصير مى گويد از امام صادق پرسيدم: آنها چگونه پاسخ دادند در حالى كه به صورت ذرّه بودند؟ فرمود: خداوند در آنها چيزى را قرار داد كه هر گاه از آنها بپرسد پاسخ دهند; يعنى در ميثاق.

5 ـ عن ابى عبدالله (ع) قال: ان الله اخذ ميثاق العباد و هم اظلّة قبل الميلاد فما تعارف من الارواح ائتلف و ما تناكرمنها اختلف.(101)

امام صادق فرمود: همانا خداوند پيمان بندگان را گرفت در حالى كه آنها پيش از تولد، سايه هايى بودند پس ارواحى كه يكديگر را شناختند با هم انس گرفتند و ارواحى كه يكديگر را نشناختند اختلاف كردند.

6 ـ عن عبدالله بن سنان قال: سألته (يعنى اباعبدالله عليه السلام) عن قول الله عزّ و جلّ: «فطرة الله التى فطر الناس عليها» ما تلك الفطرة؟ قال: هى الاسلام فطرهم الله حين اخذ ميثاقهم على التوحيد، قال: الست بربكم؟ و فيه المؤمن و الكافر.(102)

عبدالله بن سنان مى گويد: از امام صادق درباره اين سخن خدا پرسيدم كه فرمود: «فطرت خدا كه مردم را بر آن آفريد» اين فطرت چيست؟ امام فرمود: آن اسلام است كه مردم را بر اساس آن آفريد و اين هنگامى بود كه پيمان آنها را بر توحيد گرفت و گفت: آيا پروردگار شما نيستم؟ و در آنها هم مؤمن و هم كافر بود.

7 ـ عن ابن عباس عن النبى (ص) قال: اخذ الله الميثاق من ظهر آدم بنعمان يعنى عرفة فاخرج من صلبه كلّ ذرية ذرأها فنثرهم بين يديه كالذرّ ثم كلّمهم فتلا فقال: الست بربكم؟ قالوا: بلى شهدنا، ان تقولوا (الاية).(103)

پيامبر فرمود: خداوند در سرزمين عرفه از پشت آدم پيمان گرفت. پس از صلب او تمام فرزندانى را كه آفريده مى شوند خارج كرد و آنها را در برابر خود مانند ذرّه پراكنده ساخت. سپس با آنها سخن گفت. آنگاه پيامبر اين آيه را تلاوت كرد: فقال الست بربكم قالوا بلى ... (آخر آيه).