2 ـ «جندب بن ضمره» يكى از اصحاب كبار پيامبر به خاطر پيرى و بيمارى نتوانست همراه
با پيامبر و ديگر مسلمانان هجرت كند و براى همين غمى جانكاه در دل داشت و به پسران
خود مى گفت مرا به مدينه پيش پيامبر ببريد من نمى توانم در مكه بمانم. يك روز جندب
با همان حالت بيمارى از خانه خود خارج شد تا هر جور
شده به مدينه هجرت كند اما مرگ به سراغش آمد و نتوانست به راه خود ادامه دهد، آخرين
سخنى كه از لبانش خارج شد اين بود اللهم اكتب لى الهجره خداوندا ثواب هجرت را براى
من بنويس. و اين آيه درباره جندب نازل شد:
و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله
(نساء / 100)
و هر كسى از خانه خود خارج شود در حالى كه به سوى خدا و رسول او هجرت مى كند سپس
مرگ او را دريابد محققاً اجر او بر خدا است.
از اين صحنه ها در تاريخ هجرت پيامبر فراوان است.
4 ـ هجرت سيره مستمر پيامبران
باتوجه به آيات قرآنى و تاريخ پيامبران گذشته روشن مى شود كه بسيارى از پيامبران به
نوعى هجرت كرده اند و هجرت سيره مستمر انبيا بوده است پيامبران براى پيدا كردن
زمينه هاى مساعد جهت نشر دعوت و ابلاغ پيام خود و يا به خاطر دورى از قدرتهاى
شيطانى كه سد راه آنان مى شدند اقدام به هجرت مى كردند.
درباره ابراهيم قرآن كريم مى گويد:
و قال انى ذاهل الى ربى سيهدين (صافات / 99)
گفت من به سوى خداى خود مى روم او مرا راهنمايى خواهد كرد.
و درباره لوط مى خوانيم:
و نجيناه و لوطا الى الارض التى باركنا فيها للعالمين (انبياء / 71)
او (ابراهيم) و لوط را با مهاجرت به سرزمينى كه در آنجا براى جهانيان بركت
نهاده ايم، نجات داديم. همچنين حضرت موسى هجرتهاى متعددى كرده كه در قرآن به تفصيل
آمده است و از همه مهمتر هجرت پربار و حركت آفرين پيامبر اسلام است كه نه تنها
سرنوشت مسلمانان آن عصر را تغيير داد كه تاريخ بشرى را نيز هم.
وَ اِذا ضَرَبْتُمْ فِى الْاَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ
الصَّلوةِ اِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذينَ كَفَرُوا اِنَّ الْكافِرينَ
كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبيناً (*)وَ اِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ
الصَّلوةَ فَلْتَقُمْ طآئِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ
فَاِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرآئِكُمْ وَ لْتَأْتِ طآئِفَةٌ أُخْرى لَمْ
يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ
وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ
فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ اِنْ كانَ
بِكُمْ أَذًى مِنْ مَطَر أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ
خُذُوا حِذْرَكُمْ اِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً (*)
و چون در زمين سفر كرديد، بر شما گناهى نيست كه نماز را كوتاه كنيد اگر بيم آن را
داشته باشيد كه كافران شما را آسيبى برسانند. همانا كافران بر شما دشمنى آشكار
هستند (101) و چون در ميان آنها بودى پس نماز را بپاداشتى، بايد گروهى از آنان با
تو قيام كنند و بايد سلاحهاى خود را برگيرند و چون سجده كردند پس بايد گروهى در پشت
سر شما باشند و بايد گروه ديگرى كه نماز نخوانده اند بيايند و با تو نماز بخوانند و
بايد ساز و برگ و اسلحه خود را برگيرند. كسانى كه كافر شده اند دوست دارند كه شما
از سلاحها و كالاهاى خود غافل شويد تا بر شما به يكباره حمله كنند. بر شما گناهى
نيست كه اگر از باران در رنج قرار گرفتيد يا بيمار بوديد، سلاحهاى خود را بر زمين
بگذاريد و احتياط كنيد همانا خداوند براى كافران عذابى خواركننده آماده كرده است
(102)
نكات ادبى
1 ـ «جناح» گناه، حرج، باك.
2 ـ «تقصروا» كوتاه كنيد. منظور كوتاه خواندن نماز است. ضمناً قَصَرَ و اَقصَرَ و
قَصَّرَ به يك معناست.
3 ـ «يفتنكم» از فتنه به معناى بلا، آسيب. در اصل به معناى آزمايش كردن با شدائد و
سختى هاست.
4 ـ «حذر» ساز و برگ نظامى، آمادگى و احتياط.
5 ـ «ولياخذوا» لام در اصل مكسور بود ولى به جهت تخفيف ساكن گرديد.
6 ـ «فيميلون» از ميل به معناى حمله و تاختن.
تفسير و توضيح
آيه (101) و اذا ضربتم فى الارض فلا جناح عليكم... : اين آيه مربوط به نماز مسافر
است انسان در حال حضر يعنى وقتى كه در وطن خود است نماز را بايد تمام بخواند ولى
اگر مسافرت كرد نماز او كوتاه مى شود و بايد نماز را به حالت شكسته بخواند. يعنى
نمازهاى چهارركعتى را دو ركعت بخواند.
آيه شريفه اين حكم را به اين صورت بيان مى كند كه اگر در مسافرت بوديد بر شما گناهى
نيست اينكه نماز خود را كوتاه بخوانيد. اگر از فتنه كافران مى ترسيد چون كافران
دشمن آشكار شما هستند.
در اينجا سه مطلب بايد مورد توجه واقع شود:
1 ـ آيا اين حكم مربوط به نماز مسافر است و يا نماز خوف كه در جنگها خوانده مى شود؟
ظاهر آيه دلالت مى كند كه آن مربوط به نماز خوف است چون كوتاه كردن نماز را مشروط
به ترس از كافران مى كند و آيات قبل و بعد مربوط به جهاد است و مخصوصاً آيه بعدى
كيفيت نماز خوف را بيان مى كند و تعبير «ضرب فى الارض» همانگونه كه به مسافرت گفته
مى شود به رفتن به جهاد هم گفته مى شود.
با اين وجود گفته شده است كه آيه مربوط به نماز مسافر است و شرط خوف كه در آيه آمده
مفهوم ندارد. يعنى منظور از آن اين نيست كه اگر ترس از دشمن نباشد نماز را قصر
نكنيد بلكه آن فقط بيان يكى از مصداقهاست و علت اينكه حالت جنگ را در اينجا تذكر
داده، براى آن است كه در زمان پيامبر بيشتر مسافرتها همراه با ترس از
دشمن بود. در قرآن چنين قيدهايى كه مفهوم ندارد و فقط براى بيان موارد غالب است، در
موارد متعددى آمده است. مانند:
ولاتكرهوا فتياتكم على البغى ان اردن تحصنا (نور / 33)
كنيزان خود را وادار به زنا نكنيد اگر اراده پاكى داشته باشند.
و ربائبكم اللاتى فى حجوركم (نساء / 23)
و (بر شما حرام است) دختران همسرانتان كه در دامان شما هستند.
مى دانيم كه در آيه اول هر چند كه اراده پاكى به صورت شرط آمده ولى شرط واقعى نيست
بلكه براى بيان موارد غالب است چون اگر كنيزان اراده پاكى هم نكنند باز نبايد آنها
را وادار به زنا كرد. در آيه دوم دختران همسران براى مردهامحرم هستند هر چند كه در
دامان آنها تربيت نشوند.
بنابراين در آيه مورد بحث هم قيد ترس از دشمن براى بيان مورد غالب است كه در زمان
پيامبر وجود داشت و شرط واقعى نيست.
وجه ديگرى كه گفته شده اين است كه آيه فقط مورد ترس از دشمن را مى گويد و از مورد
ديگر كه سفر معمولى است ساكت است و حكم آن از سنت معلوم شده است و بنابراين، سنت در
مقابل آيه قرار نگرفته بلكه موردى را كه آيه از آن ساكت است بيان كرده است.
2 ـ آيا از لحن آيه وجوب قصر نماز فهميده مى شود؟ در آيه گفته شده كه شما را گناهى
نيست كه نماز را قصر كنيد ظاهر اين تعبير، فقط دادن اجازه و به اصطلاح رخصت براى
قصر است در حالى كه مى دانيم كه قصر كردن نماز واجب است. بايد گفت كه در قرآن چنين
تعبيرى در وجوب هم استعمال شده مانند:
ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البيت اواعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما
(بقره / 158)
همانا صفا و مروه از شعائر الهى است پس هر كس حج يا عمره به جاى آورد، بر او گناهى
نيست كه آن دو را طواف كند.
مسلّم است كه طواف صفا و مروه يا همان سعى ميان اين دو كوه براى كسانى كه حج يا
عمره به جاى مى آورند واجب است ولى در آيه به صورت (لاجناح) گفته شده يعنى گناهى
ندارد كه بين صفا و مروه سعى كند. معلوم مى شود كه اين تعبير گاهى براى بيان تشريع
حكم وجوب يك چيزى استعمال مى شود; و شايد سرّ آن اين باشد كه گاهى حكمى واجب مى شود
و به خاطر عوامل خاصى مردم خيال مى كنند كه اجراى اين حكم با احكام ديگر سازگار
نيست مثلا در سعى ميان صفا و مروه گفته شده كه مشركان دو بت روى اين دو كوه گذاشته
بودند و مسلمانان از اينكه ميان اين دو كوه سعى كنند ناراحت بودند كه اين شايد نوعى
احترام به بتها باشد خدا فرمود گناهى بر شما نيست كه ميان دو كوه سعى كنيد و در
نماز مسافر هم شايد كسانى خيال كنند با كم كردن از نماز تكليف خود را ادا نكرده اند
كه مى فرمايد گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد. اين تعبير ناظر به همين
مطلب است و دلالت بر وجوب دارد.
از اين گذشته در روايات بسيارى از ائمه معصومين بر وجوب قصر نماز تأكيد شده است.
3 ـ قصر كردن نماز به اين صورت است كه نمازهاى چهار ركعتى دو ركعت خوانده شود و فقط
شامل نمازهاى ظهر و عصر و عشا مى شود و نمازهاى صبح و مغرب قصر نمى شود. ولى بعضى
از كسانى كه آيه را مربوط به نماز خوف دانسته اند احتمال داده اند كه منظور از قصر
نماز، تغيير كيفيت اعمال نماز است كه مثلا ركوع و سجده به صورت اشاره انجام بگيرد.
طبق معمول قرآن، در اينجا فقط حكم نماز قصر براى مسافر به طور كلى گفته شده و تفصيل
آن به سنت پيامبر محول شده است. نماز مسافر احكام فراوانى دارد كه در كتب فقهى آمده
و بعضى از آنها به صورت اجمال چنين است:
مسافر با داشتن چند شرط نماز خود را شكسته مى خواند:
1 ـ قصد مسافت كند. يعنى رفت و برگشت او هشت فرسخ يا بيشتر باشد البته در بعضى از
روايتها آمده كه به اندازه طى يك منزل باشد كه همان هشت فرسخ است و
سابقاً كه وسايط نقليه فعلى نبود آن مقدار را طى يك روز مى رفتند.
2 ـ مسافرت مشروع باشد. يعنى براى انجام گناهى مسافرت نكند. پس اگر سفر براى معصيت
شد مانند دزدى و قتل ويا خود سفر معصيت شد مانند اينكه پدر و مادر راضى نشدند، بايد
نماز را تمام بخواند.
3 ـ سفر كردن شغل او نباشد. بنابراين اگر كسى كه راننده اتوبوس يا قطار يا وسايط
نقليه ديگر باشد و يا شغل او در سفر باشد مانند كسى كه خانه اش در جايى است و محل
كارش در جايى دورتر از چهارفرسخ است، در چنين صورتى بايد نماز را تمام بخواند.
5 ـ اگر به شهرى مسافرت كند و قصد ماندن ده روز يا بيشتر در آن شهر را داشته باشد،
نمازش را تمام مى خواند. و اگر به شهرى مسافرت كرد و نمى داند چند روز در آنجا
خواهد ماند. در اين صورت تا سى روز نماز را قصر مى خواند و از روز سىويكم به بعد
تمام مى خواند.
آيه (102) واذاكنت فيهم فاقمت لهم الصلوة... : اسلام آنچنان اهميتى براى نماز قايل
است كه به مسلمانان دستور مى دهد كه در هر شرايطى و حتى در سخت ترين موقعيتها نماز
را بخوانند و از آن دست برندارند و نماز به گونه اى است كه در هيچ زمانى و حتى در
حال جنگ هم ساقط نمى شود. منتهى در حال جنگ، در نماز تخفيف داده شده و نماز را به
صورت نماز خوف بايد خواند.
در اين آيه كيفيت نماز در حال جنگ را بيان مى كند و به مسلمانان دستور مى دهد كه
حتى در حال جنگ نماز را با جماعت بخوانند. به اين صورت كه گروهى همراه با اسلحه خود
پشت سرپيامبر به نماز ايستند وگروه ديگر كشيك بدهند و پس از تمام شدن نماز، آن گروه
كه نماز خواندند جاى خود را با آنها كه نخوانده اند عوض كنند و گروه دوم نيز با
اسلحه خود و با رعايت احتياط كامل پشت سر پيامبر نماز بخوانند.
البته اين حكم مخصوص پيامبر نيست بلكه در تمام جنگها بايد سپاهيان پشت سر فرماندهان
خود نماز بخوانند مگر اينكه امكان آن نباشد كه به تنهايى و به حالت
انفرادى مى خوانند اين حكم هم مانند حكم به گرفتن زكات است كه هر چند خطاب پيامبر
شده ولى روشن است كه مخصوص او نيست بلكه حاكمان اسلامى پس از او هم بايد زكات
بگيرند.
خواندن نماز خوف به ترتيبى كه در آيه آمده براى آن است كه دشمنان از فرصت سوء
استفاده نكنند. چون آنها مى دانستند كه مسلمانان دست از نماز بر نمى دارند و در دل
خود مى پروراندند كه وقتى مسلمانان مشغول نماز شدند از اوضاع غافل مى شوند و ما به
يكباره به آنها مى تازيم و آنها را از پادرمى آوريم. قرآن از اين قصد شيطانى آنها
خبر مى دهد و مى فرمايد: آنها دوست دارند كه شما از سلاحها و كالاهاى خود غافل شويد
تا آنها به يكباره بر شما حمله كنند.
مطلب ديگرى كه در اين آيه آمده و ارتباط نزديكى با مطلب قبلى دارد، اين است كه به
مسلمانان اجازه مى دهد كه اگر از عوامل طبيعى مانند باران در رنج بودند و يا اگر
مريض شدند، اسلحه خود را موقتاً بر زمين بگذارند ولى احتياط كامل را به عمل آورند و
با رعايت احتياط استراحت كنند. در پايان آيه، كافران را با عذاب خواركننده و سختى
تهديد مى كند. اين مطلب در بالا بردن روحيه مسلمانان تأثير بسزايى دارد.
فَاِذا قَضَيْتُمْ الصَّلوةَ فَاذْكُرُوا اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى
جُنُوبِكُمْ فَاِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقيمُوا الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ كانَتْ
عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتاً (*)وَ لا تَهِنُوا فِى ابْتِغآءِ الْقَوْمِ
اِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَاِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ
مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللّهُ عَليماً حَكيماً (*)
پس چون نماز را به جاى آورديد، پس خدا را در حالى كه ايستاده ايد و در حالى كه
نشسته ايد و در حالى كه به پهلو خوابيده ايد، ياد كنيد. و چون ايمن شديد، نماز را
اقامه كنيد; همانا نماز بر مؤمنان نوشته شده و زمان معينى دارد (103) و در تعقيب
كردن آن قوم سستى نكنيد اگر رنجور شده ايد آنها نيز مانند رنجور
شدن شما، رنجور گشته اند و شما از خدا اميدى داريد كه آنها آن اميد را ندارند و خدا
دانا و فرزانه است (104)
نكات ادبى
1 ـ «قضيتم» از قضاء به معناى انجام دادان آمده و اين واژه معانى ديگر هم دارد
مانند حكم كردن، قضاوت كردن و اعاده كردن.
2 ـ «قياماوقعودا و على جنوبكم» هر سه حال است از ضمير اذكروا.
3 ـ «اطماننتم» آرامش يافتيد، ايمن شديد. از طمأن مشتق شده كه يك فعل رباعى است.
4 ـ «كتابا» مصدر به معناى مفعول يعنى مكتوباً ، نوشته شده، واجب.
5 ـ «موقوتا» زماندار، كارى كه وقت معينى دارد.
6 ـ «تهنوا» از وهن به معناى سستى و بيحالى.
7 ـ «ابتغاء» طلب كردن، جستن، دنبال كردن.
8 ـ «تالمون» از الم به معناى رنج و درد.
تفسير و توضيح
آيه (103) فاذاقضيتم الصلوة فاذكروا الله... : ديديم كه نماز حتى در حال جنگ هم
ساقط نمى شود و در جنگ نماز به صورت ويژه اى خوانده مى شود. اكنون در اين آيه به
مسلمانان دستور مى دهد كه چون از نماز فارغ شديد، در جنگ در هيچ حالتى خدا را
فراموش نكنيد و همواره به ياد خدا باشيد كه رمز پيروزى شما همين ياد خداست. خدا را
هم در حال ايستاده و هم در حال نشسته و هم در حال خوابيده ياد كنيد.
شك نيست كه مداومت بر ياد خدا در جنگ، روحيّه مجاهدان را بالا مى برد و نيروى آنها
را به نيروى بى پايان الهى پيوند مى دهد و آنان با اتكاء به قدرت خداوند و
با اطمينان از اينكه خدا همواره يار و ياور و پشتيبان آنهاست در شرايط روحى بسيار
عالى قرار مى گيرند و از تواناييهاى خود به خوبى استفاده مى كنند. و چون به ياد خدا
هستند و از روى ايمان مى جنگند، خدا هم كمكهاى خود را از آنها دريغ نمى كند. اين
است كه در اين آيه و در بعضى از آيات ديگر، روى اين مسأله تأكيد شده كه در حال جنگ
همواره خدا را ياد كنيد چون ياد خدا هميشه به انسان آرامش مى دهد و انسان در جنگ
بيشتر از مواقع معمولى به آن نيازمند است. در آيه ديگرى مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اذالقيتم فئة فاثبتوا و اذكرواالله كثيرا (انفال / 45)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد وقتى با گروهى روبرو شديد پس مقاومت نماييد و خدا را
بسيار ياد كنيد.
ياد خدا در جنگ بسيار كارساز است بخصوص از اين جهت كه مؤمن يقين دارد كه خداوند
مطابق با وعده هايى كه داده او را بر دشمن پيروز خواهد كرد هر سپاهى با اين روحيه
جنگ كند پيروزى را در آغوش خواهد كشيد.
پس از توصيه ياد خدا در جنگ، اضافه مى كند وقتى جنگ به مرحله اى رسيد كه شما آرامش
پيداكرديد و ا زدشمن ايمن شديد، نماز را اقامه كنيد يعنى به صورت معمولى بخوانيد و
ديگر به صورت نماز خوف نخوانيد. آنگاه براى نشان دادن اهميت نماز تأكيد مى كند كه
همانا نماز بر مؤمنان واجب است و زمان معينى دارد. يعنى نماز را نبايد از زمان خودش
به تأخير انداخت.
در اين آيه فقط به ذكر اينكه نماز وقت خاصى دارد بسنده شده ولى در آيات ديگر، اوقات
نماز به تفصيل آمده است:
واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من الليل (هود / 114)
و نماز را در دو طرف روز و پاسهايى از شب به پادار.
اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل و قرآن الفجر (اسراء / 87)
نماز را هنگام زوال خورشيد تا تاريكى شب و نزديك شدن فجر به پادار.
اينكه از اين آيات چگونه اوقات نمازهاى پنجگانه در مى آيد ـ به خواست خدا ـ
در تفسير اين آيات به طور مشروح خواهد آمد.
آيه (104) ولاتهنوا فى ابتغاء القوم... : با اين روحيه بسيار عالى كه مسلمانان به
وسيله نماز و ياد خدا به دست آوردند، ديگر جنگ و دشواريهاى آن براى آنان چندان سخت
نيست. ولى در عين حال گاهى بعضى از مسلمانان در جنگ خسته مى شدند و يا جراحتى
برمى داشتند و كار بر آنها دشوار مى شد و پس از فرارى دادن دشمن ديگر به تعقيب آنها
نمى پرداختند. در اين آيه بازهم روحيه مسلمانان را بالا مى برد و مى فرمايد : در
تعقيب كردن دشمن سستى نكنيد چون اگر شما را رنجى رسيده و ناراحت شده ايد آنان را
نيز همچون شما رنجى رسيده و ناراحت شده اند با اين تفاوت كه شما از خدا اميدهايى
داريد كه آنها ندارند. يعنى شما يار و ياورى چون خدا داريد ولى آنها ندارند.
وابستگى معنوى مشركان به بتهايشان بود بتهايى كه خود بهتر مى دانستند كه هيچ كارى
از آنها ساخته نيست و اگر كسى خود آنها را بشكند قدرت دفاع از خود را ندارند ولى
وابستگى معنوى مسلمانان به خداوندى است كه آفريننده كلّ عالم و داراى قدرت
بى پايانى است و اين دو پشتوانه قابل مقايسه نيستند.
در جنگ احد، ابوسفيان براى بالابردن روحيه سربازان خود به آنها دستور داد كه به نام
بتها شعار دهند و پيامبر هم دستور داد كه مسلمانان به نام خدا شعار دهند.
اين داستان كه در كتب سيره آمده و ما پيشتر آن را نقل كرديم، نشانگر دو نوع طرز
تفكر و دو نوع جهان بينى است در جهان بينى شرك بتها مانند هبل و عزّى پشتوانه معنوى
قرار مى گيرد در حالى كه خودشان مى دانند كه آنها هيچ قدرتى ندارند و فقط يك سمبل
هستند ولى در جهان بينى توحيدى پشتوانه عظيمى وجود دارد و آن نيروى خداست خدايى كه
به همه چيز قدرت دارد و شكست و پيروزى در دست اوست و البته به طورى كه بارها
گفته ايم شكست يا پيروزى را خداوند بدون حساب و كتاب به كسى يا گروهى نمى دهد بلكه
معيارها و قوانينى دارد كه از آن به سنت هاى خدا تعبير مى شود.
اِنّآ أَنْزَلْنآ اِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِمآ
أَراكَ اللّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخآئِنينَ خَصيماً (* ) وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ اِنَّ
اللّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً (*)وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذينَ يَخْتانُونَ
أَنْفُسَهُمْ اِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوّاناً أَثيماً (*
)يَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ
اِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللّهُ بِما يَعْمَلُونَ
مُحيطاً (*)هآ أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا
فَمَنْ يُجادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَمْ مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ
وَكيلاً (*)
ما كتاب را به درستى بر تو نازل كرديم تا ميان مردم به آنچه كه خدا بر تو نشان
داده است حكم كنى و طرفدار خيانتكاران نباش (105) و از خدا طلب آمرزش كن همانا
خداوند آمرزنده بخشايشگر است (106) و از جانب كسانى كه برخود خيانت كرده اند ستيزه
نكن همانا خداوند كسى را كه خيانتگر گناهكار باشد دوست ندارد (107) از مردم پنهان
مى دارند ولى نمى توانند از خدا پنهان كنند و او با آنهاست هنگامى كه آنها سخنى را
كه مورد پسند خدا نيست شبانه در سر مى پرورانند و خدا به آنچه انجام مى دهند احاطه
دارد (108) همان شما بوديد آنهايى كه از طرف آنان درباره زندگى دنيا ستيز كرديد; پس
چه كسى در روز قيامت از طرف آنان با خدا ستيزه خواهد كرد؟ يا چه كسى وكيل آنها
خواهد بود؟ (109)
نكات ادبى
1 ـ «اراك» به تو نشان بدهد، بنماياند.
2 ـ «لام» در «للخائنين» لام نفع است يعنى به نفع خائنان.
3 ـ «خصيم» مدافع، طرفدار. برخلاف خصم كه به معناى دشمن است.
4 ـ «مجادله» ستيزه كردن، بحث و مناظره.
5 ـ «خوّان» صيغه مبالغه از خائن. يعنى بسيار خيانت كننده. و اثيم صفت مشبهه از
اثم، كسى كه در گناه غوطهور است.
6 ـ «يستخفون» پنهان مى دارند، مخفى مى كنند. از خفا به معناى پنهان آمده است.
7 ـ «يبيّتون» شبانه مى انديشند. در سر مى پرورانند.
8 ـ «ها» در «هاانتم» براى تنبيه است.
تفسير و توضيح
آيات (105-1) انا انزلنا عليك الكتاب بالحق... : اين آيه شأن نزول و قصه اى دارد كه
به صورتهاى مختلف نقل شده و چكيده آن چنين است كه در زمان پيامبر يك نفر از قبيله
«بنى ابيرق» زره يكى از انصار را دزديد ولى متوجه شد كه به او ظنين شده اند، براى
رفع خطر آن زره را به خانه كس ديگرى انداخت و از قبيله خود خواست كه پيش پيامبر به
پاكى و درستكارى او شهادت بدهند آنها پس از مشورت چنين كردند و پيامبر كه وظيفه
داشت طبق مجارى عادى قضاوت كند، خواست آن شخص را تبرئه كند و كسى كه زره در خانه او
پيدا شده بود محكوم نمايد.
در اينجا بود كه اين آيات نازل شد وبه پيامبر خدا دستور رسيد كه در قضاوت دقت كند و
مدافع خائنان نباشد و ضمناً به آن گروه كه شهادت غلط داده بودند نيز تذكراتى داده
شد همچنين كار آن شخص خائن هم محكوم گرديد. در واقع در اين آيه سه پيام وجود دارد
يكى خطاب به پيامبر ديگرى خطاب به آن شخص و سومى خطاب به كسانى كه شهادت دادند.
پيامى كه مربوط به پيامبر اسلام است اين است كه مى فرمايد: ما قرآن را به درستى بر
تو نازل كرديم تا ميان مردم با آنچه خدا بر تو نمايانده است قضاوت كنى. و هيچ گاه
مدافع و طرفدار خائنان نباش و از خدا طلب آمرزش كن كه خدا آمرزنده و بخشايشگراست و
نيز به پيامبر پيام مى دهد كه از طرف كسانى كه بر خود خيانت
كرده اند مجادله و ستيز نكن و از آنها طرفدارى مكن البته به طورى كه خواهيم گفت،
چنين عتابهايى با مقام عصمت پيامبر منافاتى ندارد; و اينكه فرموده به نفس خود خيانت
كرده اند از آن جهت است كه انسان هر گناهى كه مرتكب شود بر خود ظلم و خيانت كرده
است.