اتفاقاً بعضى از مفسران اهل سنت مانند فخر رازى نيز اين مطلب را قبول دارد كه
اولى الامر بايد معصوم باشند ولى مى گويند منظور از آنها اهل حل و عقد و مجموع امت
اسلامى است و آنها اجماع بر خطا نمى كنند; ولى سخن فخر رازى درست نيست زيرا مجموع
امت نمى تواند حكومت كند و اگر آنها يكى را تعيين كنند باز همان
اشكال پيش مى آيد زيرا آن يك نفر معصوم نخواهد بود.
اگر گفته شود كه ائمه معصومين در زمان نزول اين آيه نبوده اند چگونه خداوند اطاعت
آنها را بر مسلمانان آن عصر واجب مى كند؟ مى گوييم: اين آيه مربوط به زمان پيامبر
نيست بلكه تكليف مسلمانان را در طول تاريخ بيان مى كند. و اساساً با وجود و حضور
پيامبر، اولى الامرى در كار نبوده و حتى اگر اولى الامر را به معناى حاكمان جامعه
هم بگيريم آنها هم در عهد پيامبر نبودند و در واقع در زمان پيامبر، خود او مصداق
اولى الامر بود.
در ادامه آيه دستورى مى دهد كه مربوط به حل اختلافهاست و آن اينكه اگر در چيزى
اختلاف پيدا كرديد، آن را به خدا و پيامبر برگردانيد و اين در حال حيات و حضور
پيامبر با مراجعه به او امكان پذير بود و پس از رحلت پيامبر هم با مراجعه به قرآن و
سنت پيامبر عملى بود و اولى الامر يا همان ائمه معصومين هر چه مى گفتند در تفسير و
تبيين قرآن و سنت بود و چيزى از خودشان تشريع نمى كردند. از اين جهت است كه در
اينجا سخنى از اولى الامر به ميان نيامده چون آنها هم در حل اختلافها بايد به خدا و
رسول يا همان قرآن و سنت مراجعه نمايند.
پس از اين دستور، براى تأكيد مطلب اضافه مى كند كه اگر شما ايمان به خدا و روز
قيامت داريد چنين كنيد يعنى از خدا و پيامبر و اولى الامر اطاعت نماييد و در
اختلافات به خدا و پيامبر رجوع كنيد. اين كار براى شما بهتر است و سرانجام نيكويى
دارد. زيرا سبب مى شود كه در جامعه اى منسجم و سعادتمند زندگى كنيد و در اختلافاتى
كه پيش مى آيد پناهگاه مطمئنى داشته باشيد.
چند روايت
1 ـ قال على بن الحسين (ع) لاصحابه: عليكم باداء الامانة فلوانّ قاتل الحسين بن على
ائتمننى على السيف الذى قتله به لاديته اليه.(1)
امام سجاد به اصحاب خود فرمود: بر شما باد به اداى امانت. اگر قاتل حسين بن على مرا
به شمشيرى كه او را با آن كشت امين كند، آن را بر او برمى گردانم.
2 ـ امام موسى بن جعفر(ع) درباره آيه (ان الله يأمـركم ان تـؤدوا الامـانـات الى
اهلها) فرمود: اين آيه خطاب به ماست. خدا هر امامى از ما را فرمان داده كه امانت را
به امام بعد از خود بسپارد و به او وصيت كند. سپس اين آيه در ساير امانتها جريان
دارد.(2)
3 ـ امام صادق(ع) درباره آيه (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول
واولى الامر منكم) فرمود: منظور امامانى است كه از فرزندان على و فاطمه هستند تا
روزى كه قيامت برپا شود.(3)
4 ـ از جابربن عبدالله انصارى روايت شده كه گفت: وقتى آيه (يا ايها الذين آمنوا
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولى الامر منكم) بر پيامبر نازل شد، گفتم: يا
رسول الله خدا و پيامبر را شناختيم اين اولى الامر چه كسانى هستند كه اطاعت از آنها
در رديف اطاعت از خدا آمده؟ فرمود: اى جابر آنان جانشينان من و پيشوايان مسلمانان
پس از من هستند اول آنها على بن ابيطالب است سپس حسن سپس حسين سپس على بن الحسين
سپس محمد بن على كه در تورات معروف به باقر است و بزودى او را ملاقات مى كنى پس
سلام مرا به او برسان. سپس صادق جعفر بن محمد سپس موسى بن جعفر سپس على بن موسى سپس
محمد بن على سپس على بن محمد سپس حسن بن على سپس همنام من محمد و هم كنيه من حجت
خدا بر زمين...(4)
أَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمآ أُنْزِلَ اِلَيْكَ
وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا اِلَى الطّاغُوتِ وَ
قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِه وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً
بَعيداً (*)وَ اِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا
اِلى مآ أَنْزَلَ اللّهُ وَ اِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ
عَنْكَ صُدُوداً (* )فَكَيْفَ اِذآ أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ
أَيْديهِمْ ثُمَّ جآءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ اِنْ أَرَدْنآ اِلاّ اِحْساناً وَ
تَوْفيقاً (*)أُولئِكَ الَّذينَ يَعْلَمُ اللّهُ ما فى قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ
عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فى أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً (*)
آيا نديدى كسانى را كه گمان مى كنند به آنچه بر تو فرستاده شده و آنچه پيش از تو
فرستاده شده ايمان آورده اند مى خواهند، داورى پيش طاغوت ببرند در حالى كه به آنها
فرمان داده شده كه به آن كافر شوند و شيطان مى خواهد آنها را به گمراهى دورى بكشاند
(60) و چون به آنها گفته شود به سوى آنچه خدا و پيامبر نازل كرده بياييد، منافقان
را مى بينى كه از تو، به شدت روى گردان مى شوند (61) پس چگونه است كه چون به جهت
كارهايى كه مى كنند مصيبتى به آنها مى رسد آنگاه نزد تو مى آيند، به خدا سوگند
مى خورند كه ماجز نيكويى و سازش دادن قصدى نداشتيم (62) اينان كسانى هستند كه خدا
آنچه را در دلهايشان وجود دارد، مى داند. پس، از آنها اعراض كن و آنها را اندرز بده
و به آنها سخنى رسا درباره جانشان بگو (63)
نكات ادبى
1 ـ «زعم» گمان، پندار. اظهار چيزى كه به حقانيت آن اطمينان ندارد.
2 ـ «تحاكم» داورى بردن دو نفر متخاصم به سوى قاضى.
3 ـ «طاغوت» مصدر به معناى فاعل مانند جبروت ملكوت و به معناى موجود طغيانگر و سركش
است و به تمام معبودهاى باطل طاغوت گفته مى شود.
4 ـ «تعالوا» بياييد، نزديك شويد. از علوّ به معناى بلندى مشتق شده.
5 ـ «صدّ» و «صدود» اعراض كردن، روى گردان شدن، بازداشتن.
6ـ «توفيق» سازش دادن و جمع كردن ميان دو چيز. فراهم آوردن مقدمات
انجام كارى.
تفسير و توضيح
آيات (60-63) الم تر الى الذين يزعمون انهم... : به دنبال مطلبى كه در آيه پيش آمد
و به مسلمانان فرمان داده شد كه در اختلافات خود به خدا و رسول مراجعه كنند، اينك
در اين آيه كار زشت بعضى از مسلمانان ضعيف الايمان ويا منافق مثل يك تابلو در برابر
ديدگان پيامبر قرار داده مى شود. آنها كه به جاى خدا و رسول، داورى پيش طاغوت
مى برند. منظور از طاغوت در اينجا بعضى از سران يهود است كه اين مسلمانان سست ايمان
و منافق در اختلافات خود به آنها مراجعه مى كردند و آنها را داور و حَكَم قرار
مى دادند.
اين گروه از مسلمانان مى پنداشتند كه به قرآن و تورات و انجيل ايمان دارند، در عين
حال طاغوت را كه موجودى سركش و طغيانگر و دشمن محمد(ص) و سدّ راه اسلام بود، براى
خود حاكم و قاضى قرار مى دادند در صورتى كه به آنها فرمان داده شده بود كه به طاغوت
كفر ورزند و اساساً ايمان به خدا بدون كفر به طاغوت فايده اى ندارد و اگر اين دو با
هم باشد، انسان نجات مى يابد:
فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقداستمسك بالعروة الوثقى (بقره / 256)
پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، همانا به دستاويز محكمى چنگ زده
است.
اينان كه دست به چنين كار ناپسندى مى زنند، در واقع از شيطان فرمان مى برند و شيطان
مى خواهد آنها را سخت گمراه سازد. تأسف آور اينكه وقتى به اين منافقان گفته مى شود
كه به سوى خدا و پيامبر و قرآن بياييد، آنها از پيامبر اعراض مى كنند وبه سوى
پيامبر نمى آيند ولى چون خداوند به مجازات اعمال زشتشان آنها را گرفتار مصيبتى
مى كند، آنها پيش پيامبر مى آيند و عذر خواهى مى كنند وبه خدا سوگند مى خورند كه ما
هدفى جز نيكى و ايجاد سازش نداشتيم واينكه داورى پيش كافران
برديم، براى ايجاد سازش بود و نخواستيم تو را به زحمت اندازيم.
در آيه بعدى خطاب به پيامبر مى فرمايد: خداوند از آنچه در دلهاى اين افراد است آگاه
است يعنى مى داند كه اينها دروغ مى گويند و با سوء نيت پيش طاغوت رفته اند پس اى
پيامبر از آنها اعراض كن و اندرزشان بده و درباره آنچه در دلهاى آنهاست با آنها
سخنى بليغ بگو. يعنى به آنها گوشزد كن كه خدا آنچه را كه در نفوس خود داريد
مى داند.
وَ مآ أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول اِلاّ لِيُطاعَ بِاِذْنِ اللّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ
اِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ
الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحيماً (*)فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ
حَتّى يُحَكِّمُوكَ فى ما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فى أَنْفُسِهِمْ
حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً(*)
هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به امر خدا از او اطاعت شود و اگر آنها هنگامى
كه بر نفس خويش ستم كردند، پيش تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر
هم بر آنان طلب آمرزش مى كرد، خدا را توبه پذير و بخشايشگر مى يافتند (64) نه!
سوگند به پروردگارت كه آنان ايمان نخواهند داشت مگر اينكه تو را درباره اختلافى كه
در ميانشان به وجود آمده داور كنند و آنگاه در دلهايشان از آنچه تو داورى كردى
آزردگى نيابند و كاملا تسليم شوند (65)
نكات ادبى
1 ـ «اذن» در اينجا به معناى امر و فرمان است.
2 ـ «لو» هميشه به فعل داخل مى شود و اگر به «انّ» هم داخل مى شود از آن جهت است كه
شبيه فعل است.
3 ـ «ظلمواانفسهم» منظور از اين تعبير ارتكاب گناه است. در واقع كسى كه مرتكب گناه
مى شود بر نفس خود ظلم مى كند و خود را در معرض مجازات قرار مى دهد.
4 ـ «واستغفرلهم الرسول» التفات از خطاب به غيبت است كه يكى از صنايع ادبى است.
5 ـ «وجد» در اينجا به معناى علم است.
6 ـ در «فلاوربك» لا براى نفى كلام سابق و يا تأكيد نفى لاحق و واو براى قسم است.
7 ـ «تحكيم» مانند «تحاكم» به معناى تعيين داور و مراجعه به اوست.
8 ـ «شجر» اختلاف افتاد. اصل آن از «شجر» به معناى اختلاط و در هم آويختن است گويا
وقتى چند نفر با هم مشاجره و اختلاف مى كنند، درهم مى آميزند. و به درخت هم شجر
گفته مى شود چون شاخه هاى آن درهم آويخته است.
9 ـ «حرج» آزردگى، دلتنگى، گناه.
10 ـ «تسليما» مصدر براى تأكيد است گويا فعل دو بار تكرار مى شود.
تفسير و توضيح
آيات (64-65) و ما ارسلنا من رسول الاّ ليطاع... : مطالبى كه در اين آيات آمده
دنباله آيات پيشين است. در آيات پيش، از اينكه بعضى از مسلمانان سست ايمان در
اختلافات خود، به داورى طاغوت تن مى دهند انتقاد به عمل آمد و از مسلمانان خواسته
شد كه در اختلافات خود به خدا و رسول مراجعه كنند. اينك در اين آيات آن مطالب را
تكميل مى كند و اظهار مى دارد كه اساساً هر پيامبرى كه از جانب خدا فرستاده شده
بايد از او اطاعت شود و اين يك فرمان الهى است و به همين جهت اطاعت از پيامبر،
اطاعت از خداوند است.
از اين آيه استفاده مى شود كه پيامبران بايد معصوم باشند و هرگز دچار خطا و
اشتباه و گناه و معصيت نشوند. چون اطاعت آنها به طور مطلق واجب شده و مسلم است كه
اطاعت از فرد خطاكار از نظر عقلى درست نيست و نمى تواند مورد نظر خداوند باشد. و
خداوند هرگز بندگان خود را به اطاعت از فرد خطاكار فرمان نمى دهد.
در دنباله آيه درباره همان گروهى كه داورى پيش طاغوت برده بودند و از اطاعت پيامبر
سرپيچى كرده بودند، اظهار مى دارد كه اگر آنها پس از آنكه مرتكب اين گناه شدند و در
واقع بر نفس خويش ستم كردند، پيش پيامبر خدا بيايند و از خدا طلب آمرزش كنند و
پيامبر هم براى آنها طلب آمرزش كند، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت. يعنى
خدا توبه آنها را قبول مى كند. البته در آيه پيش چنين آمده بود كه آنها پس از اين
عمل ناپسند پيش پيامبر آمدند ولى به جاى طلب آمرزش عذرهاى بيهوده اى آوردند كه مورد
قبول نبود. بخشودگى آنها بسته به اين بود كه پيش پيامبر بيايند و به گناه خود
اعتراف كنند و از خدا درخواست عفو نمايند و پيامبر هم پيش خدا از آنها شفاعت كند در
اين صورت بود كه گناه آنها بخشيده مى شد.
اين آيه به روشنى دلالت دارد بر اينكه شفاعت خواهى از پيامبر كار مطلوبى است و
مسلمانان طبق تعليم اين آيه پيش پيامبر مى رفتند و از او شفاعت خواهى مى كردند و
حتى پس از مرگ پيامبر هم در طول تاريخ، مسلمانان آگاه وقتى به زيارت قبر پيامبر
مى روند با الهام از اين آيه از آن حضرت تقاضاى شفاعت مى كنند و از او مى خواهند كه
براى آنها از خدا طلب آمرزش نمايد.
اين يك سنتى است كه دانشمندان و علماى اسلامى به آن عمل مى كردند و در
زيارتنامه هاى پيامبر هم اين مطلب را قرار داده اند و حتى متن اين آيه را هم
آورده اند.
بنابراين كسانى كه شفاعت خواهى از پيامبر را شرك قلمداد مى كنند، با مضمون اين آيه
و نيز با سيره مستمر مسلمانان مخالفت مىورزند و آنها را اين خسارت بس كه خود را از
اين خير و بركت محروم كرده اند.
در آيه بعدى سوگند مى خورد كه ايمان اين گروه از مسلمانان كه از اطاعت پيامبر
سرباز زده اند، مورد قبول نيست مگر اينكه در مشاجرات و اختلافات خود، پيامبر را
داور قرار بدهند و از داورى او آزرده نشوند و در برابر آن تسليم محض باشند.
روشن است كه اين آيه ناظر به كار كسانى است كه ذكر آنها در آيات پيش گذشت و آنها در
اختلافات خود داورى به سوى طاغوت بردند و اين كار را از روى نفاق و سستى ايمان
انجام دادند. آيه به مسلمانان تعليم مى دهد كه مسايل خود را پيش دشمنان اسلام مطرح
نكنند و به حكم پيامبر اسلام گردن نهند و به آن راضى باشند اگرچه به ظاهر به نفع
آنها نباشد. اساس اسلام بر تسليم شدن در برابر حكم خدا و رسول است و يك مسلمانان
واقعى بدون چون و چرا در مقابل احكام اسلام تسليم مى شود و با جان و دل آن را
مى پذيرد.
وَ لَوْ أَنّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا
مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ اِلاّ قَليلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما
يُوعَظُونَ بِه لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبيتاً (*)وَ اِذاً
لَآتَيْناهُمْ مِنْ لَدُنّآ أَجْراً عَظيماً (*)وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً
مُسْتَقيماً (*)وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ
أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيّنَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ
الصّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً (*)ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ وَ كَفى
بِاللّهِ عَليماً (*)
و اگر ما بر آنها مقرر كرده بوديم كه خود را بكشيد و يا از خانه هايتان بيرون رويد،
جز اندكى از آنها اين كار را نمى كردند; و اگر آنچه را كه به آنها اندرز داده
مى شود انجام مى دادند، بر ايشان بهتر و استوارتر بود (66) و در اين صورت به آنها
از پيش خود پاداشى بزرگ مى داديم (67) و آنها را به راه راست هدايت مى كرديم (68) و
هر كس خدا و پيامبر را اطاعت كند همواره با كسانى خواهند بود كه خدا به آنها نعمت
داده است از پيامبران و صدّيقان وشهدا و صالحان. و اينان نيكو همنشينانى هستند (69)
اين بخشش از سوى خداست و از نظر دانا
بودن، خدا بس است (70)
نكات ادبى
1 ـ «كتبنا» نوشتيم، واجب كرديم، مقرر نموديم.
2 ـ «ديار» جمع دار، خانه ها.
3 ـ «تثبيت» استوار بودن، ثابت قدم بودن، بصيرت داشتن.
4 ـ «صدّيق» صيغه مبالغه، كسى كه مداومت بر راستى و راستگويى داشته باشد و عادت به
راستگويى كند.
5 ـ «شهداء» گواهان، ممكن است در اينجا به معناى كشته شدگان در راه خدا باشد.
6 ـ «رفيق» از رفق بهمعناى مدارا. و اينكه به دوست رفيق گفته مى شود براى آن است كه
دوست با دوست با مدارا و مهربانى رفتار مى كند.
7 ـ «فضل» زيادت ، افزونى بخشش.
تفسير و توضيح
آيات (66-68) ولو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم... : مسلمان واقعى و مؤمن حقيقى
كسى است كه در برابر فرمانهاى خدا همانگونه كه در پايان آيه پيش آمد، به طور كامل و
بدون چون و چرا تسليم باشد. به طورى كه اگر خدا فرمان دهد كه جان خود را بدهد يا
دست از خانه و زندگى بردارد، در انجام آن ترديدى به خود راه ندهد. اما مسلم است
افرادى كه به اين درجه از ايمان و تسليم رسيده باشند اندك هستند. در اين آيه به
همين حقيقت اشاره مى كند و مى فرمايد: اگر ما بر آنها واجب مى كرديم كه خودشان را
بكشند و يا از خانه هايشان بيرون روند، جز اندكى از آنها اين كار را نمى كردند.
همانگونه كه خداوند اين فرمان را به بنى اسرائيل داد و پس از گوساله پرستى، به آنها
فرمان رسيد كه خود را بكشند بعضى از آنها اين فرمان را به كار
بردند و بعضى ديگر از آن سرپيچى كردند. البته اين نوعى مجازات براى آنها بود.
نوع مردم ايمانشان در حدى نيست كه اگر تكليفهايى سنگينى به آنها شود، از عهده انجام
آن برآيند و لذا اساس دين تسامح است و اسلام يك شريعت آسان و به اصطلاح «سهلهوسمحه»
است. ولى گاهى حفظ اسلام و استقلال جامعه، احتياج به فداكارى و جانبازى دارد در اين
شرايط است كه مجاهدان راه خدا از ديگران تشخيص داده مى شوند و همه چيز را فداى هدف
مقدس خود مى كنند. اميرالمؤمنين على بن ابيطالب(ع) در نهج البلاغه مى فرمايد: مادر
محضر رسول خدا كه بوديم، حاضر بوديم پدران و پسران و عموهاى خود را در راه اسلام
بكشيم و اين كار بر مراتب ايمان وتسليم ما مى افزود.
مى توان گفت كه آيه شريفه به چيزى بالاتر از جهاد و فداكارى دلالت مى كند و آن
مرحله اى است كه ايمان كمتر مسلمانى به آن مى رسد و لذا در آيه آمده كه جز اندكى از
مسلمانان آن را انجام نمى دادند در حالى كه بسيارى از مسلمانان به جهاد مى رفتند و
مى كشتند و كشته مى شدند. بنابراين، فرمانى كه در اين آيه به طور فرضى آمده تكليفى
بالاتر و دشوارتر از جهاد و رفتن به ميدان جنگ است و آن عبارت از اين است كه انسان
دستور يابد كه بى هيچ دليلى با دست خود خودش را بكشد و يا بى هيچ دليلى خانه اش را
ترك كند. انجام چنين فرمانى از عهده كمتر كسى برمى آيد و اين از شركت در جهاد
سخت تر است چون در جهاد هر چند احتمال كشته شدن مى رود ولى اميد زنده ماندن هم هست
و ضمناً جهاد انگيزه دارد و آن دفاع از جان و مال و شرف است ولى انجام اين تكليف،
هم با مرگ قطعى همراه است و هم انگيزه اى جز اطاعت محض وتسليم در برابر خدا ندارد.
و اين، نظير فرمانى است كه خدا به حضرت ابراهيم(ع) داد كه با دست خود سر فرزند
دلبندش اسماعيل را از تن جدا كند و به طورى كه مى دانيم او تسليم فرمان خدا شد و
مى خواست سر اسماعيل را ببرد كه فرمان لغو شد و او از اين آزمايش بزرگ سرافراز
بيرون آمد.
البته توجه كنيم كه آنچه در اين آيه آمده يك فرمان فرضى است و به كسى چنين
فرمانى داده نشده و فقط براى بيان اين مطلب است كه از مردم كمتر كسى مى تواند به
اين مرحله از ايمان و تسليم برسد كه اگر به او چنين فرمانى از سوى خدا داده شد، آن
را اجرا كند.
پس از اين بيان اضافه مى كند كه اگر مسلمانان به پند و اندرزها و موعظه هايى كه به
آنها مى شود عمل كنند به نفع آنهاست و باعث استوارى ايمان آنها مى گردد و آنها در
اسلام ثابت قدم و پايدار مى شوند و نيز خداوند به آنها از نزد خود پاداش بزرگ
مى دهد و آنها به راه راست هدايت مى كند. البته مؤمنان، از پيش هدايت شده اند و اين
هدايت جديد به معناى تثبيت هدايت آنها و موفق كردن آنها در تداوم هدايت است و به
طورى كه در تفسير (اهدناالصراط المستقيم) در سوره حمد گفتيم، مؤمن هر چند هدايت
يافته است ولى در ادامه آن هر لحظه به توفيق الهى و كمك خدا نيازمند است.
يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الدنيا و الاخرة (ابراهيم / 27)
خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند با گفتار استوار در دنيا و آخرت بر جاى و
استوار مى دارد.
آيات (69-70) و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين... : اطاعت از خدا و رسول
چندين بار در آيات گذشته آمد و اينك در اين آيه به صورت ديگرى مطرح مى شود تا ارزش
و اهميت آن روشن گردد و مسلمانان به آن تشويق شوند. طبق اين آيه، كسانى كه از خدا
وپيامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى قرار خواهند گرفت كه خدا به آنها نعمت داده و
همواره مورد لطف و عنايت پروردگار هستند و آنها عبارتند از:
1 ـ پيامبران، سفيران خدا در زمين و دريافت كنندگان پيام الهى;
2 ـ صدّيقان، راستگويانى كه راستگويى كار هميشگى آنهاست;
3 ـ شهدا، گواهان بر اعمال ديگران يا كشته شدگان در راه خدا;
4 ـ صالحان، افراد شايسته اى كه به مقام قرب الهى رسيده اند.
آنان كه از خدا و رسول اطاعت كنند، در بهشت با اين گروهها همراه و همنشين خواهند
بود و اينان نيكو همنشينانى هستند و اين يك نوع عنايت و بخششى از
خداوند است كه به اطاعت كنندگان مى دهد.
توجه كنيم كه منظور از اطاعت خدا و رسول در اين آيه مطلق اطاعت است كه شامل افراد
معمولى هم مى شود. چون اطاعت خدا هم مانند ايمان درجات و مراتبى دارد و اطاعت كسى
كه فقط به بعضى از احكام شرع عمل كرده با اطاعت پيامبران و اولياء خدا كه همان
صديقان و شهدا و صالحان است، يكى نيست و هر كدام در رتبه خود قرار دارند. هر چند كه
اينان در بهشت با پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان همنشين و همراه خواهند بود ولى
درجه آنها يكسان نيست و حتى درجه اين چهار گروه هم با يكديگر فرق دارد و هر كدام در
جايگاه خاص خود هستند.
در پايان آيه اشاره به علم خدا مى كند و اينكه خدا به خوبى از عملكرد اشخاص آگاه
است و مى داند چه كسى در چه حدى خدا و رسول را اطاعت مى كند.
پىنوشتها:
1. معانى الاخبار ص 107
2. همان.
3. كمال الدين ج 1 ص 222
4. همان ص 253