اساساً زنان و كودكان موجوداتى عاطفى هستند و عاطفه و احساس آنها خيلى زود
تحريك و جريحه دار مى شود تنبيه بدنى مى تواند در آنها مؤثر باشد و آنها براى اينكه
تنبيهى پيش نيايد و در معرض تنبيه قرار نگيرند، از مربيان و سرپرستان خود حساب
مى برند و كمتر نافرمانى مى كنند. بنابراين تنبيه بدنى يكى از ابزارهاى مؤثر در
تربيت اين گونه افراد است. در مقابل آنها، تنبيه بدنى و كتك كارى درباره پسران جوان
و مردان تأثير معكوس دارد و آنها را جرى تر مى كند.
بايد توجه كرد اينكه اسلام زدن زنان را در شرايط خاصى مجاز مى داند، منظور كتك كارى
و خشونت نيست. از نظر فقهى مردها حق ندارند زنان خود را طورى بزنند كه بدن آنها
خونى و يا حتى كبود بشود و يا استخوان آنها بشكند بلكه زدن فقط براى تحريك احساسات
آنهاست و آن با خفيف ترين نوع زدن هم حاصل مى شود و لذا در روايات ما آمده كه وقتى
مجبور شديد زن را بزنيد آنها را با چوب مسواك بزنيد. پرواضح است كه چوب كوچك مسواك
آنها را به درد نمى آورد ولى نفس عمل احساس و عاطفه آنها را تحريك مى كند و همين
اندازه در تنبيه آنها كافى است.
در پايان اضافه مى كند كه اگر با اين روشها، آنان از شما اطاعت كردند پس درصدد
بهانه جويى بر ضد آنها نباشيد. يعنى ديگر حق نداريد درباره آنها رفتار نامطلوب
داشته باشيد و خود را بزرگ و مهم بشماريد. اين خداست كه بلند مرتبه و بزرگوار است.
آيه (35) و ان خفتم شقاق بينهما... : راه حلى كه براى رفع مشكل ناسازگارى در
خانواده در آيه پيش گفته شد، هميشه به سازگارى و حل اختلاف نمى انجامد و گاهى مشكل
خانواده عميق تر است و زن و مرد بناى ناسازگارى دارند، در اين آيه راه حل ديگرى
براى رفع بحران در خانواده ارائه مى دهد و مى فرمايد: اگر از اختلاف و عدوات ميان
زن و شوهر بيم داريد، پس داورى از خانواده مرد و داورى از خانواده زن انتخاب كنيد.
طبيعى است كه اين دو داور به سخنان طرفين گوش خواهند داد و مشكلات آنها را بررسى
خواهند كرد و در رفع مشكلات و برطرف كردن سوء تفاهمها اقدام خواهند كرد و اگر
براستى آنها قصد اصلاح ميان زن و شوهر داشته باشند خداوند نيز به آنان كمك مى كند و
آنها را به اصلاح ميان زن و شوهر موفق مى سازد. چون خدا دانا و آگاه است و از
نيتهاى داورها باخبر است.
بايد ديد كه تعيين داورها به عهده كيست؟ در آيه عموم مسلمانان را مورد خطاب قرار
داده و از آنها خواسته است كه داورها را تعيين كنند و چون انجام چنين كارى از عهده
عموم مردم برنمى آيد، بهتر است بگوييم كه اين وظيفه مخصوص حكومت و امام است كه از
طريق قضات و دادگاهها دست به اين كار بزنند. حكم داورها هر چه باشد، بايد دادگاه آن
را تنفيذ و اجرا كند مگر اينكه سوء نيت يكى از داورها براى دادگاه ثابت شود كه در
اين صورت تجديد نظر خواهد شد و اگر سازش ميان زن و شوهر به هيچ وجه امكان پذير نشد
و داورها هم نتوانستند كارى انجام دهند به ناچار بايد طلاق داده شود كه بدترين و
آخرين راه حل است.
چند روايت
1 ـ قال النبى (ص): ما استفاد امرء مسلم فائدة بعد الاسلام افضل من زوجة مسلمة
تسره اذا نظر اليها و تطيعه اذا امرها و تحفظه اذا غاب عنها فى نفسها و ماله.(1)
پيامبر (ص) فرمود: هيچ مرد مسلمانى فايده اى را بعد از اسلام به دست نياورده كه
بهتر از زن مسلمانى باشد كه چون به او نگاه مى كند، او را شاد مى سازد و چون به او
دستور مى دهد، اطاعت مى كند و در غياب او جان خود و مال او را حفظ مى كند.
2 ـ فى قول الله تعالى (واضربوهن) روى عن ابى جعفر (ع) انه الضرب بالسواك.(2)
درباره سخن خداوند كه فرمود: آنها را (زنها را) بزنيد، از امام باقر(ع) نقل شده كه
فرمود: منظور زدن با چوب مسواك است.
3 ـ عن ابى عبدالله (ع) فى قول الله تعالى: (فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها)
قال: الحكمان يشترطان ان شاء افرّقا وان شاء اجمعا فان جمعا فجائزوان فرّقا
فجائز.(3)
از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند كه داورى از خانواده مرد و داورى از خانواده زن
برانگيزيد، فرمود: دو داور شرط مى كنند كه اگر خواستند جدا مى كنند (طلاق مى دهند)
و اگر خواستند جمع مى كنند پس اگر جمع كردند جايز است و اگر جدا كردند نيز جايز
است.
وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِه شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ اِحْساناً وَ
بِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينَ وَ الْجارِ ذِى الْقُرْبى وَ الْجارِ
الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَتْ
أَيْمانُكُمْ اِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً (*)اَلَّذينَ
يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ مآ آتاهُمُ اللّهُ
مِنْ فَضْلِه وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً (*)وَ الَّذينَ
يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئآءَ النّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا
بِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَريناً فَسآءَ قَريناً
(*)وَ
ماذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمّا
رَزَقَهُمُ اللّهُ وَ كانَ اللّهُ بِهِمْ عَليماً (*)
و خدا را بپرستيد و چيزى را به او شريك قرار ندهيد و به پدر و مادر و خويشان و
يتيمان و بينوايان و همسايه نزديك و همسايه دور و دوست همنشين و درمانده راه و كسى
كه مالك او هستيد، احسان كنيد. همانا خداوند هر كسى را كه خود پسند و فخر فروش
باشد، دوست ندارد (36) آنها كسانى هستند كه بخل مىورزند و مردم را به بخل فرمان
مى دهند و آنچه را كه خدا از فضل خود به آنها داده پوشيده مى دارند و براى كافران
عذابى خوار كننده آماده كرده ايم (37) و كسانى كه مالهاى خود را به خاطر خودنمايى
به مردم، انفاق مى كنند و آنها نه به خداوند و نه به روز قيامت ايمان ندارند و كسى
كه شيطان همنشين او باشد، بد همنشينى است (38) آنها را چه مى شد اگر به خدا و روز
قيامت ايمان داشتند و از آنچه به آنها روزى داده انفاق مى كردند و خداوند به آنها
داناست(39)
نكات ادبى
1 ـ «احسانا» مفعول مطلق براى فعل محذوف است به تقدير (احسنوا احسانا) ضمناً كلمه
احسان هم با الى و هم با باء متعدى مى شود كه در اينجا با باء متعدى شده است.
2 ـ «جار» همسايه. از جوار به معناى پناه دادن است گويا همسايه در پناه همسايه است.
جار ذى القربى ، همسايه نزديك و جار جنب، همسايه دور.
3 ـ «جُنُب» صفت مشبهه به معناى دور، بيگانه.
4 ـ «ابن السبيل» درمانده راه، كسى كه در سفر باشد و به اموال خود دسترسى نداشته
باشد.
5 ـ «ماملكت ايمانكم» منظور برده ها و غلامان و كنيزان است.
6 ـ «مختال» خودپسند. از خيل به معناى خودبزرگ بينى. و به اسب هم خيل گفته مى شود
چون با تبختر راه مى رود.
8 ـ «الذين» بدل از «من كان» كه در آيه قبلى آمده بود و يا منصوب به ذمّ است
«والذين» در آيه بعدى عطف به همين «الذين » است.
9 ـ «رئاء» مصدر به معناى نشان دادن، نمودن و منظور از آن انجام كارهاى نيك با قصد
خودنمايى است.
تفسير و توضيح
آيه (36) و اعبدوا الله و لاتشركوا به... : اين آيات، فراگير يك سلسله موضوعات
اعتقادى واخلاقى است و اگر به توصيه هايى كه در اين آيات شده، عمل گردد، انسان به
رتبه بالايى از كمال انسانى واخلاقى مى رسد.
در مرحله نخست به پرستش خداوند توصيه مى شود و اينكه براى او شريكى قرار ندهند. اين
خود زيربناى هر نوع ارزشهاى دينى و اخلاقى است و كسى كه خدا را پرستش كند و چيزى را
شريك او قرار ندهد، از لحاظ روحى آمادگى كاملى براى انجام كارهاى نيك و پرهيز از
كارهاى بد دارد. اساساً بدون ايمان به خدا، فداكارى و كمك به ديگران، كارى بيهوده و
حتى احمقانه است و اخلاق بدون ايمان پشتوانه ندارد ولى ايمان به خدا در انسان ايجاد
انگيزه مى كند و او را به انجام كارهاى خوب و انسانى وادار مى سازد.
در مرحله بعدى به نيكى كردن به گروههاى خاصى سفارش مى كند. البته نيكى به همه افراد
بشر خوب است ولى اين گروهها اولويت دارند و بايد مورد توجه ويژه قرار گيرند.
گروههايى كه در اين آيه از آنها ياد شده و بايد به آنها نيكى شود، نه گروه هستند:
1 ـ پدر و مادر; ارزش نيكى به پدر و مادر در حدى است كه خداوند در چندين آيه و از
جمله در همين آيه نيكى به آنها را در رديف عبادت خود قرار داده است.
2 ـ خويشاوندان; آنها همان نزديكان سببى و نسبى و ارحام انسان هستند و صله ارحام به
عنوان يك ارزش والا در اسلام مطرح است.
3 ـ يتيمان; آنها هم به خاطر كمبودى كه دارند بايد مورد حمايت قرار گيرند و هم
اموال آنها از حيف و ميل نگهدارى شود و هم از لحاظ عاطفى و محبت تأمين گردند.
4 ـ بينوايان و فقيران; كسانى كه از نظر مال دنيا تهيدستند و زندگى آنها تأمين
نمى شود، بايد مورد حمايت ثروتمندان قرار بگيرند و ثروتمندان با دادن حقوق واجب
مالى، زندگى آنها را تأمين كنند.
5 ـ همسايه نزديك;
6 ـ همسايه دور; همسايه حق بزرگى بر گردن همسايه دارد وبايد با يكديگر خوشرفتارى
كنند و حقوق هم را محترم بشمارند و اين شامل همسايه دور هم مى شود. به تصريح روايات
تا چهل خانه از هر طرف همسايه حساب مى شود.
7 ـ همنشين و كسى كه در كنار انسان است; مانند همسر و همسفر و دوست و رفيق كه مصاحب
و همنشين انسان هستند و بايد حق مصاحبت رعايت شود.
8 ـ ابن السبيل و درمانده در راه; او مسافر و غريبى است كه در شهر خود ثروتى دارد
ولى در سفر درمانده شده و دسترسى به ثروت خود ندارد كه بايد مورد حمايت قرار گيرد.
9 ـ غلامان و كنيزان; اينها همان خدمتكارانى هستند كه براى راحتى انسان زحمت
مى كشند. البته آيه به برده هايى كه در مالكيت افراد قرار مى گرفتند ناظر است ولى
مى توان آن را به تمام خدمتكاران تعميم داد.
در آيه شريفه پس از برشمارى اين گروههاى نه گانه و توصيه به نيكى كردن در حق آنها،
اضافه مى كند كه خداوند هر كسى را كه خودپسند و فخرفروش باشد، دوست ندارد. يعنى
كسانى كه در حق اين افراد نيكى نمى كنند، آنها متكبر و خودخواه هستند و اين حالت
ناشى از خودپسندى آنهاست. افراد خودپسندو متكبر، ديگران را به حساب نمى آورند و به
آنها ارزشى قايل نيستند تا در حق آنها نيكى كنند. خداوند
چنين افرادى را دوست ندارد.
آيات (37-38) الذين يبخلون ويامرون الناس بالبخل... : از ويژگيهاى كسانى كه متكبر و
خودخواه هستند و به ديگران حتى پدر و مادر و خويشان خود نيكى نمى كنند، يكى هم اين
است كه آنها افرادى بخيل هستند و از انفاق اموال خود به ديگران سرباز مى زنند و
علاوه بر اينكه خود بخل مىورزند، ديگران را هم به بخل فرمان مى دهند البته ممكن است
آنها با زبان فرمان ندهند بلكه با عمل خود، صفت بخل را ترويج كنند و ديگران هم با
ديدن امساك و بخل آنها به سوى اين صفت ناپسند كشيده شوند. مسلم است كسانى كه مبتلا
به اين بيمارى روحى هستند، به پدر و مادر وخويشان و آن گروههايى كه در آيه پيش گفته
شد، نيكى نخواهند كرد.
ويژگى ديگر اين افراد اين است كه آنها نعمتها و امكاناتى را كه خدا از فضل خود به
آنها داده هميشه مخفى مى كنند و خود را به نادارى و فقر و تنگدستى مى زنند. اين
بدانجهت است كه ديگران از آنها انتظار احسان و انفاق نداشته باشند.
مى توان گفت كه آيه مفهومى گسترده دارد و شامل هر نوع بخلى از جمله بخل علمى هم
مى شود. در زمان پيامبر اسلام(ص) دانشمندان يهود از بيان آنچه در تورات آمده بود
بخل مىورزيدند و آن را كتمان مى كردند و اگر كسى در صدد بيان آنها مى آمد آنان را
از اين كار باز مى داشتند.
در پايان آيه مى فرمايد: ما براى كافران عذابى خواركننده آماده كرده ايم. اين جمله
نشان مى دهد كه منظور از متكبران بخيل كه صحبت آنها شد، كافران و مشركانى هستند كه
اين حالت را دارند و شامل مسلمانان بخيل و متكبر نيست هر چند كه تكبر و بخل در
مسلمان هم ناپسند است ولى تكبر و بخل كافران ناشى از روح سركش آنها و طغيان و عنادى
است كه با خدا دارند و در آيه بعدى به بى ايمانى آنها به خداو روز قيامت تصريح شده
است.
يكى ديگر از ويژگيهاى افراد بخيل و متكبر، اين است كه آنها اگر هم انفاق كنند، براى
خودنمايى و خودنشان دادن براى مردم و از روى رياست. انسان متكبر و فخر
فروش، همواره مى خواهد ديگران از او تعريف كنند و لذا اگر كار خوبى هم انجام دهند
از روى جاه طلبى و خودخواهى است.
اين افراد به خدا و روز قيامت ايمان ندارند; و در نتيجه، همنشين با شيطان هستند و
كسى كه شيطان مصاحب و همنشين او باشد، بدهمنشينى دارد. توجه كنيم كه خاصيت دورى از
خدا، نزديكى به شيطان است. وقتى انسان ايمان به خدا نداشته باشد شيطان جاى او را
مى گيرد و او از شيطان فرمان مى برد و آنچنان به شيطان نزديك مى شود كه شيطان
همنشين و يار و مصاحب او مى گردد:
و من يعش عن ذكر الرحمان نقيّض له شيطانا فهو له قرين (زخرف / 36)
و هر كس از ياد خدا روى گرداند، براى او شيطانى مى گماريم كه همنشين او باشد.
در آيه بعدى ازاينكه اين افراد به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و از آنچه خدا به
آنها داده انفاق نمى كنند، اظهار تأسف مى شود به اين بيان كه آنان را چه مى شود كه
به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و به آنان چه زيانى داشت اگر ايمان داشتند و از
آنچه خدا به آنها روزى داده انفاق مى كردند؟ سپس اضافه مى كند كه خداوند به حال
آنها آگاه است.
به راستى كسانى كه به خدا و روز قيامت و مكتب انبياء ايمان ندارند دچار خسارتى عظيم
شده اند و به شدت مغبون هستند زيرا آن آرامشى را كه ايمان به خدا و پيروى از مكتب
انبياء به انسان مى دهد، از هيچ راهى و با هيچ وسيله اى نمى توان به دست آورد.
كسانى كه به خدا و روز قيامت و باورهاى دينى عقيده دارند، ازهر گونه نگرانى و
اضطراب مصون و محفوظ هستند و در دنيايى پر از صفا و زيبايى و آرامش و اطمينان زندگى
مى كنند.
چند روايت
1 ـ قال رسول الله(ص): كل اربعين دارا جيران من بين يديه و من خلقه و عن يمينه و
عن شماله.(3)
پيامبر خدا (ص) فرمود: هر چهل خانه از جلو و عقب و راست و چپ همسايه هستند.
2 ـ عن الصادق(ع) قال: حسن الجوار يعمر الديار و يزيد فى الاعمار.(4)
امام صادق(ع) فرمود: همسايه خوب بودن، خانه ها را آباد و عمرها را زياد مى كند.
3 ـ عن الكاظم(ع) قال: ليس حسن الجوار كف الاذى و لكن حسن الجوار صبرك على
الاذى.(5)
امام كاظم (ع) فرمود: همسايه خوب بودن فقط به اين نيست كه اذيت نكنى بلكه به اين
است كه اذيت همسايه را تحمل كنى.
4 ـ قال رسول الله (ص): خصلتان لايجتمعان فى مسلم، البخل و سوء الخلق.(6)
پيامبر خدا(ص) فرمود: دو چيز در مسلمان جمع نمى شود: بخل و بداخلاقى.
اِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّة وَ اِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ
يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظيماً (*)فَكَيْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّة
بِشَهيد وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً (*)يَوْمَئِذ يَوَدُّ الَّذينَ
كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّى بِهِمُ الْاَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ
اللّهَ حَديثاً (*)
همانا خداوند به سنگينى يك ذره ستم نمى كند و اگر حسنه اى باشد آن را دوچندان
مى كند و از پيش خود پاداش بزرگى مى دهد (40) پس چگونه خواهد بود هنگامى كه از هر
امتى گواهى بياوريم و تو را بر آنها گواه بياوريم (41) در آن روز، كسانى كه كافر
شدند و پيامبر را نافرمانى كردند، آرزو مى كنند كه كاش با زمين يكسان مى شدند و
نمى توانند سخنى را از خدا پوشيده بدارند (42)
نكات ادبى
1 ـ «مثقال» مصدر ميمى به معناى سنگينى و ثقل.
2 ـ «ذرة» مورچه كوچك قرمز، كوچكترين نوع مورچه ها. گاهى هم به ذرات پراكنده در هوا
كه هنگام افتادن آفتاب از روزنه اى ديده مى شود مى گويند. كنايه از بسيار كوچك بودن
يك چيز.
3 ـ «تك» در اصل تكون بود مجزوم شد و جهت التقاء ساكنين واو افتاد تكن شد سپس گاهى
جهت كثرت استعمال نون را هم حذف مى كنند. در قرآن هم به صورت تك با حذف نون و هم به
صورت تكن با اثبات نون آمده است.
4 ـ «يضاعفها» چند برابرش مى كند. ممكن است دو برابر يا بيشتر باشد.
5 ـ «لدنه» نزد او. اين كلمه شكلهاى ديگرى هم دارد مانند لدى لد، لداً و دائم
الاضافه است و فرق آن با «عند» اين است كه لدن بيشتر در امور معنوى استعمال مى شود
ولى عند اعم است.
6 ـ «كيف» براى استفهام توبيخى است.
7 ـ «تسوّى» يكسان شود، برابر شود. تعبير «لوتسوى بهم الارض» كنايه از اين است كه
آنها بميرند و خاك شوند، با خاك يكسان شودن و يا دفن شوند خاك روى آنها ريخته شود.
تفسير و توضيح
آيه (40) انّ الله لايظلم مثقال ذرّة... : يكى از صفات جلال خدا اين است كه او عادل
است و ظالم نيست و ظلم و ستم به او نمى زيبد زيرا اساساً كسى ظلم مى كند كه به چيزى
نياز داشته باشد و جهت به دست آوردن آن به ديگران ظلم كند و يا ناشى از جهل و
نادانى است و احتياج و نادانى از خدا دور است و او غنى بالذات وداناى همه چيز است
بنابراين موجبى بر ظلم در خدا وجود ندارد هر چند كه قدرت بر ظلم دارد.
خداوند عادل و دادگر هرگز بر بندگان خود ظلم نمى كند حتى به سنگينى يك ذرّه هم از
خدا ظلم سر نمى زند. ذره كه در اين آيه آمده به معناى ريزترين موجودى است كه قابل
درك با حواس ظاهرى است. چون گفته اند ذره در اصل به معناى مورچه كوچك سرخ رنگ و يا
ذرات ريز معلق در فضا كه جاذبه زمين در آنها اثر محسوسى ندارد. كنايه از اينكه
خداوند كوچكترين ظلم و ستمى در حق بندگان خود نمى كند.
در مقابل، اگر كسى به سنگينى همين ذره عمل خير كند، خداوند آن را از نظر دور
نمى دارد و آن را چند برابر مى كند و چند برابر پاداش مى دهد و علاوه بر اينكه در
مقابل عمل پاداش مى دهد، از پيش خود نيز بر آن مى افزايد و اجرى عظيم از نزد خود
رحمت مى كند.
پاداش مضاعف در مقابل عمل نيك كه در اين آيه آمده، بالاترين تشويقها براى انجام
كارهاى نيك است و در انسان ايجاد انگيزه مى كند و باعث ترغيب مردم به طاعات و اعمال
صالحه است. وقتى انسان ببيند كه هر كار خوبى انجام مى دهد، چند برابر مى شود به
اضافه پاداش بزرگى كه خدا از نزد خود بر آن مى افزايد، علاقمند مى شود كه هر چه
بيشتر دست به انجام كارهاى خير بزند. بخصوص اينكه خداوند در اين آيه مقدار و ميزان
پاداش را تعيين نكرده و از آن به عنوان چند برابر و يا اجر عظيم ياد كرده است و اين
خود باعث اميد بيشتر مى شود.
تعبير «مثقال ذرة» كه در اين آيه آمده در آيه ديگرى نيز آمده به اين صورت:
فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره (زلزال / 6)
پس هر كس به سنگينى يك ذره كار نيك بكند، آن را مى بيند و هر كس به سنگينى يك ذره
كار بد بكند، آن را مى بيند.
آيات (41-42) فكيف اذا جئنا من كل امة... : روز قيامت كه خداوند پاداش كارهاى نيك و
بد مردم را خواهد داد، صحنه هاى عجيبى خواهد داشت در اين آيه يكى از آن صحنه ها
ترسيم شده تا مردم را به ياد آن روز بزرگ و هولناك بيندازد. صحنه اى كه در اين آيه
آمده مربوط به برانگيخته شدن گروهى از امتها و جامعه هاست به اين معنا كه
هر امتى و گروهى همراه با پيامبر خود مبعوث خواهند شد و خداوند از هر امتى شاهد و
گواهى خواهد آورد كه به اعمال آنها گواهى دهد و اين گواه همان پيامبر آن امت خواهد
بود و براى امت اسلام هم پيامبر اسلام(ص) گواهى خواهد داد.
منظور از گواه بودن پيامبر بر امت خود چيست؟ به نظر مى رسد كه منظور همان سرمشق
بودن و الگو بودن است يعنى در روز قيامت پيامبر هر امتى براى آنان حجتى خواهد بود و
به آنها گفته خواهد شد كه شما نيز مى توانستيد در دنيا مثل اين پيامبر زندگى كنيد و
خدا را اطاعت نماييد. چون ممكن است در روز قيامت كسانى از گنهكاران بگويند كه
برايمان امكان نداشت كه يك فرد شايسته و صالحى باشيم و اين بيرون از قدرت و استطاعت
بشرى بود. پاسخ اين سخن وجود پيامبران و صالحان است كه نشان مى دهد كه انسان در
دنيا مى توانست فرد باايمان و صالحى باشد همانگونه كه اينان شده اند.
اتفاقاً در آيه ديگرى، مسلمانان به عنوان گواهان امتهاى ديگر در روز قيامت معرفى
شده اند كه منظور همان است كه گفته شد:
لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول علكيم شهيداً (بقره / 143)
تا شما گواهان بر مردم باشيد و پيامبر گواه بر شما باشد.
نظير آيه مورد بحث آيه اى است كه دلالت دارد كه در قيامت هر امتى شاهد و گواهى
خواهد داشت و پيامبر هم گواه آن گواهان بود:
و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هؤلاء(نحل/89)
و روزى كه از هر امتى گواهى بر آنان از خودشان برمى انگيزيم و تو را گواهى بر آنان
قرار مى دهيم.
همچنين درباره حضرت عيسى(ع) آمده:
و يوم القيامة يكون عليهم شهيدا (نساء / 159)
و در روز قيامت بر آنان گواه خواهد بود.
البته پيامبران در اين دنيا نيز گواه اعمال امت خود هستند و حتى در بعضى روايات
معتبر آمده كه پيامبران پس از مرگشان نيز ناظر اعمال امت خود هستند و پرونده اعمال
تك تك افراد به آنها عرضه مى شود اگر خوب باشد خدا را شكر مى كنند و اگر بد باشد بر
آنان طلب آمرزش مى كنند.
پس از بيان اين صحنه از صحنه هاى قيامت، به صحنه ديگرى از آن مى پردازد و حالت
اضطراب و خودباختگى كافران را ترسيم مى كند كه در آن روز از هولناكى محشر و شدت
عذاب آرزو مى كنند كه كاش آنها مرده بودند و با خاك يكسان مى شدند و اين حيات مجدد
را پيدا نمى كردند و مثل حيوانات، حشر و نشر و حساب و كتابى نداشتند و يا زمين باز
مى شد و آنها را در كام خود مى كشيد و يا اصلا آنها نبودند و يا چون خاكى افتاده بر
راه بودند. نظير آيه:
و يقول الكافر ياليتنى كنت ترابا (نباء / 40)
و كافر مى گويد: اى كاش خاك مى شدم.
در آيه مورد بحث آمده است كه اين آرزو هم از كافران و هم از كسانى است كه پيامبر را
نافرمانى كردند. معلوم مى شود كه اينها دو گروه هستند. يكى همان كافران كه به خدا و
پيامبر ايمان نياورده اند و ديگر آن گروه از مسلمانان كه در عين حال كه به خدا و
پيامبرش ايمان دارند از سخنان پيامبر سرپيچى مى كنند و اين شامل حال صاحبان گناه
كبيره و فاسقان از امت اسلام مى شود و آنها نيز از هول محشر و افزونى عذاب آرزو
خواهند كرد كه با خاك يكسان مى شدند.
در پايان آيه اضافه مى كند كه اين كافران و گنهكاران كه چنين آرزويى خواهند
كرد، نخواهند توانست كه سخنى را از خدا پنهان كنند. البته طبق بعضى از آيات، در روز
قيامت، كافران و مجرمان سعى خواهند كرد كه به دروغ متوسل شوند و حتى سوگند ياد كنند
كه ما چنين نبوديم:
و يوم نحشرهم جميعا ثم نقول للذين اشركوا اين شركاؤكم الذين كنتم تزعمون. ثم لم تكن
فتنتهم الاّ ان قالوا و الله ربّنا ما كنّا مشركين. انظر كيف كذبوا على انفسهم و
ضلّ عنهم ما كانوا يفترون (انعام / 22-24)
و روزى كههمه آنها را محشور مى كنيم و به كسانى كه مشرك شده اند مى گوييم: كجايند
شريكانتان كه شما گمان مى كرديد؟ آنگاه عذر آنها چيزى نيست جز اينكه مى گويند سوگند
به خدا كه پروردگارماست ما از مشركان نبوديم. بنگر كه چگونه برخود دروغ مى گويند و
آنچه دروغ مى بندند از آنها گم مى شود.
يوم يبعثهم الله جميعاً فيحلفون له كما يحلفون لكم (مجادله / 18)
روزى كه خدا آنها را برمى انگيزد پس آنها براى او سوگند مى خورند همانگونه كه براى
شما سوگند مى خورند.
بنابراين در روز قيامت در بعضى از مواقف، كافران دروغهايى سرهم خواهند كرد تا خود
را نجات بدهند ولى طرف مقابل آنها خداست كه عالم غيب است و هيچ چيزى را نمى توان از
او پنهان كرد.
پىنوشتها:
1. تهذيب الاحكام ج 7 ص 240
2. مجمع البيان ج 2 ص 69
3. كافى ج 6 ص 146
4. كافى ج 2 ص 669
5. همان ص 667
6. خصال صدوق ص 75