تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۱۸ -


يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ ايمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (*)وَ أَمَّا الَّذينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفى رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فيها خالِدُونَ (*)تِلْكَ آياتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقّ وَ مَا اللّهُ يُريدُ ظُلْماً لِلْعالَمينَ (*)وَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ وَ اِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْاُمُورُ (*)

روزى كه صورتهايى سفيد و صورتهايى سياه مى شود، اما كسانى كه صورتهايشان سياه شد (به آنها بگويند) آيا پس از ايمانتان كافر شديد؟ پس عذاب را بچشيد به سبب اينكه كافر بوديد (106) و اما كسانى كه صورتهايشان سفيد شد، پس در رحمت خدا قرار مى گيرند و آنان در آن جاويدانند (107) اين آيات خداست كه به حق بر تو تلاوت مى كنيم و خدا بر جهانيان ستمى روا نمى دارد (108) و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و تمام كارها به سوى خدا باز مى گردد (109)

نكات ادبى

1 ـ «يوم» ظرف است براى «عظيم» كه در آيه قبلى گذشت و همين كلمه عامل آن است و البته مى توانيم با تقدير «اذكر» آيه را مستقل بگيريم.
2 ـ جواب «فاماالذين اسودت» به خاطر معلوم بودن حذف شده و تقدير چنين است «فيقال لهم اكفرتم» حذف فعلى از ماده قال يقول در مواردى كه معلوم باشد در قرآن شايع است مانند: (يدخلون عليهم من كل باب سلام عليكم) كه تقديرآن يقولون سلام عليكم) است و مانند: (ناكسورؤسهم عند ربهم ربنا ابصرنا) كه تقدير آن (يقولون ربنا) است و مثالهاى ديگر.
3 ـ «اكفرتم» استفهام انكارى است.
4 ـ «رحمت» در اينجا به معناى نعمت است و منظور از آن بهشت است.
5 ـ ضمير مجرور در «هم فيها» براى تأكيد است.
6 ـ در اين آيه لف و نشر مشوش وجود دارد، اول سفيد رويان و بعد سياه رويان نام برده شده ولى در مقام تفصيل اول سياه رويان بعد سفيدرويان ذكر شده و شايد علت آن اين باشد كه هم ابتداى كلام و هم انتهاى آن از سفيدرويان باشد كه باعث خوشحالى است.

تفسير و توضيح

آيات (106-109) يوم تبيض وجوه و تسودّ وجوه... : صحنه اى از صحنه هاى روز قيامت بيان مى شود به اين شرح كه در آن روز صورت بعضى از مردم سفيد و نورانى است و با اين حالت وارد محشر مى شوند و صورت بعضى ديگر از مردم هم سياه و ظلمانى است و همين گونه وارد محشر مى شوند و چهره اين دو گروه مشخص است. آنها كه با صورت سياه و ظلمانى محشور مى شوند، كافرانى هستند كه در دنيا اول به خدا ايمان داشتند ولى بعد، كافر شدند و اينها همان مرتدان و منافقان هستند كه از نور ايمان به ظلمت كفر وارد شده اند و اثر آن در قيامت در چهره هايشان ظاهر مى شود. البته مى توان گفت كه همه كافران در آغاز به خدا ايمان داشته اند و آن در عالم ذرّ بوده و يا بگوييم كه در فطرت هر انسانى ايمان به خدا وجود دارد و كافر بر اساس فطرت اوليه خود مى بايد خداشناس باشد و كفر يك امر عارضى است كه در اثر تبليغ و تلقين و يا تقليد از پدران و مادران در مرحله متأخرى حاصل مى شود.
اگر اين احتمال را بپذيريم تمام كافران در روز قيامت چنين حالتى را خواهد داشت و با روى سياه به محشر خواهند آمد و به آنها گفته خواهد شد كه شما چرا در دنيا پس از ايمانى كه داشتيد، كافر شديد؟ اينك در اثر آن كفر، عذاب جهنم را بچشيد.
و اما گروه مؤمنان كه با چهره هاى نورانى و شاداب و سفيد وارد محشر مى شوند آنها در رحمت و نعمت خدا خواهند بود و جاى آنها بهشت است و در آن جاويدان خواهند بود. درست است كه خداوند به مؤمنان و صالحان وعده داده كه پاداش ايمان و عمل صالح آنها بهشت خواهد بود ولى حقيقت اين است كه در مقابل نعمتهايى كه خدا در دنيا به بشر داده است هر كار خيرى انجام دهد و به هر درجه از ايمان برسد، فقط توانسته است قسمتى از سپاس و شكر آن نعمتها را به جاى آورد. ديگر انسان در مقابل ايمان و عمل صالح خود چيزى از خدا طلبكار نيست و اينكه خداوند در قيامت به مؤمنان بهشت مى دهد از روى تفضيل و رحمت اوست، هر چند كه خودش وعده چنين نعمتهايى را داده و از آن به عنوان پاداش و اجر عمل ياد كرده است و به هر حال همين تعيين پاداش براى عمل صالح، خود نوعى تفضل الهى است.
سفيد يا سياه بودن چهره ها در روز قيامت و تغييرى كه در قيافه هاى مؤمنان و كافران داده خواهد شد در آيات ديگر هم آمده است. مانند:
وجوه يومئذ ناضره. الى ربها ناظرة و وجوه يومئذ باسرة (قيامت / 22-24)
چهره هايى در آن روز شاداب و خرّم است كه به (پاداش) پروردگار خود چشم دوخته اند و چهره هايى در آن روز تيره است.
وجوه يومئذ مسفرة . ضاحكة مستبشرة . و وجوه يومئذ عليها غبرة
(عبس/38-40)
چهره هايى در آن روز درخشان است. خندان و شادمان. و چهره هايى در آن روز بر آنها گرد نشسته است.
و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسوّدة (زمر / 60)
در روز قيامت كسانى را كه به خدا دروغ بسته مى بينى كه صورتهايشان سياه است.
پس از ذكرى كه از سفيدرويان وسياه رويان در روز قيامت به ميان آمد، در آيه بعدى جهت تأكيد بر مطلب و وادار كردن مسلمانان به انديشيدن در اين موضوع، اظهار مى دارد كه اين آيات خداست كه به حق آنها را بر تو تلاوت مى كنيم و خداوند به جهانيان ظلم نمى كند يعنى اگر گروهى در قيامت معذب خواهند شد نتيجه اعمال آنها در دنياست و خدا به آنها ستم نكرده بلكه آنها خود بر خود ستم كرده اند.
در آيه بعدى حاكميت و قدرت عام و گسترده خداوند را يادآور مى شود و در دو جمله آن را بيان مى كند: جمله اول اينكه هر چه در آسمانها و زمين است از آن خداست و جمله دوم اينكه بازگشت تمام كارها به سوى خداست.

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (*)لَنْ يَضُرُّوكُمْ اِلاّ أَذًى وَ اِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْاَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ (*)ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا اِلاّ بِحَبْل مِنَ اللّهِ وَ حَبْل مِنَ النّاسِ وَ بآءُوا بِغَضَب مِنَ اللّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْاَنْبِيآءَ بِغَيْرِ حَقّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (*)

شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديد آمديد كه به نيكى فرمان مى دهيد و از بدى باز مى داريد و به خدا ايمان داريد و اگر اهل كتاب ايمان مى آوردند، براى آنها بهتر بود. برخى از آنها ايمان دارند ولى بيشتر آنها فاسق هستند (110) جز آزار اندكى به شما زيان نمى رسانند و اگر با شما بجنگند، به شما پشت مى كنند سپس ياورى نمى يابند (111) براى آنها در هر كجا باشند، خوارى رقم زده شده مگر با دستاويزى از خدا و دستاويزى از مردم، و آنها به خشمى از خدا گرفتار شده اند و درماندگى بر آنان رقم زده شده است اين بدان جهت است كه آنان به آيات خدا كفر مىورزيدند و پيامبران را به ناحق مى كشتند و اين به سبب عصيانگرى آنها بود و آنها از حدّ مى گذشتند (112)

نكات ادبى

1 ـ «كنتم» احتمال دارد كه در اينجا تامّه باشد و منصوب بودن (خيرامة) به خاطر حاليّت است.
2 ـ «اخرجت» از اخراج كه در اينجا به معناى ظاهر شدن و پديد آمدن است.
3 ـ «الاّاذى» استثناء متصل است و «اذى» ضرر اندك مى باشد.
4 ـ «يولوكم الادبار» به شما پشت مى كنند. كنايه از فرار كردن دشمن.
5 ـ «ضربت» به معناى لغوى خودش نيست و كنايه از مقدر شدن است يعنى سرنوشت آنان چنين رقم زده شده است.
6 ـ «ثقفوا» در اينجا به معناى پيدا شوند، ظاهر شوند.
7 ـ «بحبل» يا متعلق به (ضربت) است و يا متعلق به فعل مقدر است (الا ان يعتصموا بحبل).
8 ـ «باؤا» رجوع كردند و در اينجا به معناى گرفتار شدن و افتادن است.
9 ـ «مسكنة» مصدر ميمى، درماندگى و بيچارگى و نادارى.

تفسير و توضيح

آيه (110) كنتم خير امة اخرجت للناس... : در ميان اقوام و ملل و امتهاى گوناگونى كه در تاريخ پيدا شده اند، امت اسلامى بهترين و برترين امتها است. در اين آيه ضمن بيان اين واقعيت مهم، دليل آن را هم ذكر مى كند و عامل برتر بودن امت اسلامى را دو چيز مى داند: يكى امر به معروف و نهى از منكر ديگرى ايمان به خدا. اين دو ويژگى سبب برترى امت اسلامى است و تا وقتى كه اين دو ويژگى در ميان مسلمانان وجود داشته باشد، مسلمانان امت برتر هستند ولى اگر ايمان مردم سست شود ويا به دو فريضه امر به معروف و نهى از منكر عمل نشود، طبيعى است كه برترى اين امت هم از بين مى رود.
هر چند اين آيه خطاب به مسلمانان عصر پيامبر است ولى در مقام بيان يك حكم كلى است و هر گاه و در هر عصرى جامعه اسلامى اين دو ويژگى را پيدا كند كه ايمان به خدا داشته باشد و در ميان افراد جامعه امر به نيكى و نهى از بدى حاكم باشد و اصول و مبانى اسلامى و ارزشهاى دينى جايگاه خاص خود را بيابد، اين جامعه جامعه اى برين خواهد بود، همان جامعه اى كه متفكران و خيرانديشان جهان آن را در ناكجاآباد جستجو مى كنند.
اينكه در آيه، امر به معروف و نهى از منكر جلوتر از ايمان به خدا ذكر شده با اينكه اساس كار ايمان است، شايد بدانجهت باشد كه در آيه عنايت خاصى به اين دو فريضه شده است و هر چند كه ايمان پايه و اساس است ولى آنچه به جامعه پويايى و بالندگى مى دهد و آن را از خطرهاى درونى و برونى حفظ مى كند همان امر به معروف و نهى از منكر است و در واقع برترى امت اسلامى در گرو انجام اين دو واجب الهى است. (درباره ارزش اهميت امر به معروف و نهى از منكر چند صفحه پيش مطالبى داشته باشيم)
در دنباله آيه از اينكه اهل كتاب ايمان نياورده اند و به اسلام نگرويده اند براى آنها اظهار تأسف مى كند و مى فرمايد: اگر اهل كتاب ايمان مى آوردند براى آنها بهتر بود يعنى آنها عضوى از يك جامعه و امت برتر بودند. ولى در اثر كفر و ادامه راه نادرستى كه پيش گرفته اند، خود را از ورود در اين جامعه بهتر محروم كردند.
البته چنين نبود كه هيچ كس از اهل كتاب مسلمان نشده باشد بلكه بعضى از آنها اسلام را پذيرفتند مانند عبدالله بن سلام و همراهانشان از يهود و نجاشى و همراهانشان از نصارى كه مسلمان شدند ولى تعداد چنين افرادى اندك بود و اكثريت با كسانى بود كه گرايشى به اسلام نداشتند. اين است كه در ادامه آيه مى فرمايد: از اهل كتاب كسانى مؤمن شدند ولى اكثر آنها فاسق بودند يعنى در كفر خود باقى بودند.
اينكه از كافران به عنوان فاسقان ياد مى كند شايد از اين جهت است كه بسيارى از آنها علاوه بر اينكه كافر بودند، به احكام دين خود هم عمل نمى كردند و اهل معصيت بودند.
نظير اين آيه در بيان اينكه بعضى از اهل كتاب مؤمن بودند ولى اكثر آنها فاسق بودند آيات ديگرى است كه اين معنا را با تعبيرهاى ديگرى بيان مى كند و مثلا درباره يهود مى فرمايد:
و من قوم موسى امة يهدون بالحق (اعراف / 159)
و از قوم موسى گروهى هستند كه به حق هدايت مى كنند.
و درباره يهود ونصارى مى فرمايد:
منهم امة مقتصدة و كثير منهم ساء ما يعملون (مائده / 66)
از آنها گروهى ميانه رو هستند و بسيارى از آنها آنچه مى كنند، بد است.
آيات (111-112) لن يضروكم الاّ اذى... : در آيه پيش ضمن اظهار تأسف از ايمان نياوردن كافران، گفته شد كه بسيارى از آنان فاسق هستند و از حق فرمانبردارى نمى كنند. منظور از اين كافران همان اهل كتاب هستند و بيشتر يهوديها مورد نظرند چون در جامعه مدينه مسلمانان با يهوديها روبرو بودند. اينك در اين آيه مطالبى را راجع به آنها بيان مى كند:
مطلب اول اينكه اين كافران نمى توانند به مسلمانان ضرر كلى برسانند و فقط مى توانند كارهاى ايذايى كنند و زيانهاى اندكى برسانند مانند مسخره كردن مسلمانان و انتقادها و اعتراضهايى كه داشتند و از مرحله سخن گفتن بالاتر نبود.
مطلب دوم اينكه اگر پا را از اين فراتر بگذارند و دست به جنگ بزنند شكست خواهند خورد و پشت به مسلمانها خواهند كرد كه منظور فرار كردن آنها در ميدان جنگ است و آنها هرگز بر مسلمانان پيروز نخواهند شد.
اين يك خبر غيبى است و چنين هم شد و هرگز يهود مدينه و اطراف مانند بنى قريظه و بنى قينقاع و بنى نضير و يهود خيبر بر مسلمانان پيروز نشدند و همگى شكست خوردند. و اين خبر غيبى تحقق يافت.
مطلب سوم اينكه ذلت و خوارى بر آنها رقم زده شده و آنها هر كجا باشند در برابر مسلمانان خوار و ذليل خواهند بود و عزت و قدرت از آنِ مسلمانان خواهد بود مگر اينكه آنان به پيمانى از خدا و پيمانى از مسلمانان پناه ببرند. پيمان خدا همان جزيه است و پيمان مسلمانان امان دادن به آنهاست در چنين حالتى آنها زندگى معمولى خواهند داشت و در پناه حكومت اسلام خواهند بود. در عين حال آنها به غضب خدا گرفتار شده اند و درماندگى و بيچارگى سرنوشت آنهاست و اين بدبختى و ذلت در اثر كفر آنها به آيات الهى و در نتيجه عمل بسيار زشت اسلاف و نياكان آنها در كشتن ناحق پيامبران و نيز عصيانگرى و تجاوزگرى آنها به وجود آمده است.
جملات پايانى آيه تكرار آيه 61 از سوره بقره و براى تأكيد مطلب است، كه توضيحات لازم را در تفسير آن آيه داديم.

چند روايت

1 ـ از امام صادق(ع) درباره امر به معروف و نهى از منكر پرسيدند. كه آيا آن بر همه واجب است؟ فرمود: نه، پرسيده شد چگونه؟ فرمود: آن براى شخصى است كه نيرومند باشد و از او اطاعت كنند و به معروف و منكر آگاهى داشته باشد. نه بر ضعيفانى كه راه به جايى نمى برند.(1)
2 ـ عن ابى جعفر (ع) قال: الامر بالمعروف و النهى عن المنكر خلقان من خلق الله فمن نصرهما اعزّه الله و من خذلهما خذله الله.(2)
امام باقر(ع) فرمود: امر به معروف و نهى از منكر دو آفريده خدا هستند پس هر كس آنها را عزيز بدارد خدا او را عزيز مى كند و هر كس آنها را ذليل نمايد خدا او را ذليل مى كند.
3 ـ عن على(ع): لعن الله الامرين بالمعروف التاركين له و الناهين عن المنكر العاملين به.(3)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: خدا لعنت كند كسانى را كه امر به معروف مى كنند ولى خودشان آن را ترك مى كنند و نهى از منكر به جاى مى آورند ولى خودشان به منكر عمل مى كنند.
4 ـ عن النبى (ص) قال: لايزال الناس بخير ما امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و تعاونوا على البرّ فاذا لم يفعلوا ذلك نزعت منهم البركات و سلّط بعضهم على بعض و لم يكن لهم ناصر فى الارض و لافى السماء.(4)
پيامبر (ص) فرمود: مردم در نيكويى هستند مادام كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و در كار نيك كمك مى كنند پس هر گاه چنين نكنند، بركتها از آنها سلب مى شود و بعضى از آنها بر بعضى ديگر مسلط مى گردد و براى آنها ياورى نه در زمين و نه در آسمان پيدا نمى شود.
لَيْسُوا سَوآءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قآئِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ آنآءَ الْلَيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ (*)يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِى الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ (*) وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْر فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ (*)

آنها برابر نيستند. از اهل كتاب گروهى هستند كه (به عبادت) ايستاده اند و آيات خدا را شبانگاهان تلاوت مى نمايند و آنها سجده مى كنند (113) به خدا و روز قيامت ايمان دارند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و به كارهاى خير مى شتابند و آنان از شايستگان هستند (114) و هر كار نيكى انجام دهند با آنها ناسپاسى نمى شود و خدا به پرهيزگاران آگاه است (115)

نكات ادبى

1 ـ ضمير «ليسوا» به اهل كتاب بر مى گردد كه در آيات قبلى آمده.
2 ـ «من اهل الكتاب» جمله مستانفه است و از اين رو در كلمه «سواء» كه پيش از آن آمده، وقف تام وجود دارد.
3 ـ «قائمة» ايستاده و منظور در اينجا ايستادن براى عبادت است و يا قائم به معناى عادل و مستقيم است.
4 ـ «آناء» جمع «آن» به معناى لحظه، وقت، زمان.
5 ـ «يسارعون» مفاعله از سرعت و مفاعله در اينجا براى كثرت است. يعنى بسيار سرعت مى كنند و يا براى رقابت است يعنى از همديگر سبقت مى گيرند. و فرق ميان سرعت و عجله در اين است كه اولى در كارهاى خير و دومى در كارهاى شرّ است.
6 ـ ما در «مايفعلوا» براى شرط است و جزاى آن «لن يكفروه» مى باشد.
7 ـ «لن يكفروه» فعل مجهول از كفر به معناى كفران و ناسپاسى است و علت اينكه در اينجا دو مفعول گرفته اين است معناى «حرمان» را تضمين كرده يعنى آنها از اعمال خير خود محروم نمى شوند.

تفسير و توضيح

آيات (113-115) ليسوا سواء من اهل الكتاب... : پس از انتقاد شديدى كه از اهل كتاب و يهود به عمل آمد، اينك خوبان آنها را جدا مى كند و آنها كسانى مانند عبدالله بن سلام و همراهان او بودند كه به شرف اسلام نايل شده بودند. در آغاز آيه مى فرمايد: همه اهل كتاب يكسان و برابر نيستند. يعنى همه آنها در برابر اسلام جبهه گيرى نكرده اند و عناد و لجاجت نمى كنند. آنگاه در توضيح اين جمله اظهار مى دارد كه از اهل كتاب گروهى هستند كه مسلمان شده اند و در آنها اوصاف و نشانه هاى يك مسلمان واقعى موجود است و از شش علامت ياد مى كند:
1 ـ آنها به طاعت و عبادت الهى ايستاده اند و شايد منظور يك معناى عام باشد يعنى آنها در صراط مستقيم هستند.
2 ـ آنها در اوقات شبانه، آيات خدا يعنى قرآن را تلاوت مى كنند و اين شايد اشاره به شب زنده دارى آنها به عبادت و قرائت قرآن باشد.
3 ـ آنها سجده مى كنند و اين كنايه از خواندن نماز به طريقه مسلمانان است چون فقط نماز مسلمانان سجده دارد و سجده آخرين حدّ خضوع و فروتنى در برابر خداوند است.
4 ـ آنها به خدا و روز قيامت ايمان دارند و از نظر اعتقادى كمبودى ندارند.
5 ـ آنها امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و اين دو فريضه الهى را انجام مى دهند.
6 ـ آنها در انجام كارهاى خوب و اعمال خير شتابان هستند و به يكديگر سبقت مى گيرند.
پس از بيان اين شش ويژگى كه در بعضى از اهل كتاب كه مسلمان شده بودند، وجود داشت، از آنها به عنوان صالحان و شايستگان ياد مى كند و اين يك درجه ممتازى است كه همه كس نمى تواند به آن برسد. در آيات ديگر در معرفى بسيارى از پيامبران آنها را از صالحان مى خواند و در آيه اى صالحان را در رديف پيامبران و شهداء و صديقان قرار مى دهد كهنعمت خدا بر آنها سرشار است:
فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين (نساء / 69)
پس آنان با كسانى هستند كه خدا بر آنان نعمت داده است از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان.
پس از همه اين اوصاف، اظهار مى دارد كه با اينها در مقابل كار خيرى كه انجام مى دهند، ناسپاسى نمى شود يعنى به كارهاى خوب آنها پاداش داده خواهد شد و خدا اعمال آنها را ضايع نخواهد كرد. و در پايان مى فرمايد: خدا بر پرهيزگاران آگاه است و آنها را مى شناسد. و اين تعبير در واقع بيان يكى ديگر از اوصاف آنهاست و اينكه آنها متقى و پرهيزگار هستند.
اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِىَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (*)مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فى هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ ريح فيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْم ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (*)

همانا كسانى كه كافر شدند، مالها و فرزندانشان، آنها را از خداوند چيزى سودى نداد و آنان اهل آتشند و در آن جاويدانند (116) مَثَل آنچه آنان در اين زندگى دنيا انفاق مى كنند مانند مَثَل بادى است كه در آن سرماى سختى باشد و به كشتزار گروهى كه بر خود ستم كرده اند برسد پس آن را نابود سازد. خدا به آنان ستم نكرد بلكه آنان خود بر خودشان ستم كردند.

نكات ادبى

1 ـ «لن تغنى» سودى نبخشد، بى نياز نمى كند. اِفعال از غنى.
2 ـ «اموالهم» فاعل يغنى و اولادهم عطف بر آن و شيئا مفعول يغنى است.
3 ـ «اصحاب النار» مصاحبت در اينجا به معناى ملازمت است يعنى آتش بر آنها لازم افتاده و اهل آتشند.
4 ـ «نار» از نور مشتق است چون روشنايى دارد.
5 ـ «ريح» باد تند جمع آن رياح.
6 ـ «صرّ» سرماى شديد و سوزناك. از صرير به معناى صدا مشتق شده چون بادى كه سوز دارد، صدا هم دارد.
7 ـ «حرث» كشتزار، زراعت ، زمين شخم شده و به شخم كننده حارث گفته مى شود.

تفسير و توضيح

آيات (116-117) ان الذين كفروا لن تغنى عنهم ... : در برابر آن گروه از اهل كتاب كه مسلمان شدند و در اسلام به درجاتى رسيدند، از كافرانى ياد مى كند كه در كفر خود باقى ماندند و از قبول اسلام سرباز زدند، اينان به ثروتها و فرزندان و نيرو و امكاناتى كه داشتند مغرور بودند و گمان مى كردند كه اين امكانات آنها را سودى خواهد داد ولى نه ثروت و نه اولاد و نه هيچ چيز ديگر، كافران را در آخرت و در برابر عذاب الهى سودى نمى دهد و اين كالاها مخصوص دنياست واگر انسان ايمان نداشته باشد در قيامت اهل آتش و عذاب خواهد بود و در آن جاويدان خواهد ماند اگرچه در دنيا ثروت زياد و فرزند بسيار هم داشته باشد. نظير اين آيه است آيه اى كه مى فرمايد:
يوم لاينفع مال و لابنون الاّ من اتى الله بقلب سليم (شعراء / 89)
روزى كه مال و فرزندان سودى ندهند مگر كسى كه قلب سليمى پيش خدا آرد.

البته اگر از مال و اولاد در دنيا به صورت صحيحى استفاده شود، براى آخرت هم سودمند خواهد بود اين هنگامى است كه انسان مال خود را در راه خدا خرج كند و اولاد صالح و شايسته اى پرورش دهد كه در اين صورت در قيامت به نتايج مطلوبى مى رسد ولى كافران نمى توانند از اين امكانات براى قيامت خود استفاده كنند و هر قدر هم در راه خير صرف مال كنند و يا دست به كارهاى نيك بزنند، برايشان سودى ندارد زيرا عمل صالح تنها در صورتى مورد قبول خداوند است كه ناشى از ايمانِ درست باشد.

اساساً كافران عصر پيامبر از اموال و اولاد خود نه در راه خير بلكه در راه مبارزه با اسلام و ضربه زدن به مسلمانان استفاده مى كردند و مثلا ابوسفيان قسمت مهمى از هزينه جنگ بدر را تقبل كرده بود و يهود بنى نضير و بنى قريظه و يهود خيبر در جنگ احزاب با تمام توان خود دشمنان اسلام را يارى كرده بودند و ثروت و نيروى خود را در اختيار آنان قرار داده بودند.
آنها به گمان خود ثروت و امكانات خود را در راه به اصطلاح خير صرف كرده بودند و مى پنداشتند كه كار درستى انجام مى دهند ولى صرف اين هزينه ها نه تنها به حال آنان سودى نداشت بلكه بدبختى مضاعفى را براى آنها به وجود آورد و آنها علاوه بر اينكه در دنيا شكست خوردند و سرمايه گذارى آنها براى نابودى اسلام نتيجه نداد، بلكه عذاب سخت خداوند را در آخرت براى خود خريدند.

اين است كه در آيه بعدى در مورد هزينه هايى كه كافران در راه دشمنى با اسلام صرف كرده بودند مثال جالبى مى زند و اين هزينه كردن را به تندبادى مَثَل مى زند كه با سوز و سرما همراه باشد و به كشتزار قومى برسد كه بر خود ظلم كرده اند و در جاى نامناسب و ياوقت نامناسب كشت كرده اند و اين زراعت را نابود كند. همچنانكه اين باد و سرما آن كشتزار را از بين مى برد، انفاق كافران در راه دشمنى با اسلام نيز، سعادت آنها را از بين مى برد و در دنيا و آخرت به آنها ضرر و زيان مى رساند و اين ستمى است كه آنها خود بر خود روا داشته اند و خدا به آنها ستم نكرده است.
مى توانيم اين مثل را به گونه اى ديگر معنا كنيم و بگوييم كه انفاقهاى كافران در دنيا كه در راه خير مانند كمك به فقرا و نيازمندان صرف مى شود، سودى براى آخرت آنها ندارد و كفر آنها مانند آن تندباد كه آن كشتزار را نابود مى كند، كارهاى خوب كافران و انفاقهاى آنان را تباه مى سازد. و اگر اينها قدمى هم در راه خير بردارند، ارزشى ندارد چون اعمال خير تنها از كسانى پذيرفته است كه آن را از روى ايمان انجام داده باشند.

پى‏نوشتها:‌


1 - كافى ج 5 ص 13
2 - خصال ج 1 ص 42
3 - كنز الدقائق ج 2 ص 192
4 - همان ص 193