تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۳ -


در پايان آيه مى فرمايد: ستمگران ياورانى ندارند. اين سخن اشاره به اين مطلب مى كند كه آنها كه مالى دارند و انفاق نمى كنند و حقوق واجبه آن را نمى دهند و يا در انفاق ريا مى كنند و نيز كسانى كه به نذر خود عمل نمى كنند، از جمله ستمگران هستند كه در واقع با اين گناهان بر نفس خود ستم كرده اند و ستمگران نيز در روز قيامت ياورانى نخواهند داشت كه آنها را از عذاب الهى نجات دهند.

در آيه بعدى مطلب ديگرى عنوان مى شود و آن مربوط به پنهان يا آشكار بودن انفاق است. همواره اين سؤال مطرح بوده و از پيامبر هم مى پرسيدند كه آيا صدقه پنهان نيكوتر است يا صدقه آشكار؟ اين آيه پاسخ به اين پرسش است و طبق آن، هر دو نوع صدقه پسنديده است. مى فرمايد: اگر صدقه را آشكارا بدهيد، چه خوب است و اگر پنهانى باشد آنهم بهتر است.

هر كدام از اين دو نوع در جاى خود پسنديده است و حسنى دارد; صدقه آشكار اين خوبى را دارد كه ديگران با ديدن آن تشويق مى شوند كه آنها هم صدقه بدهند و يك اثر تربيتى دارد و صدقه پنهانى اين حسن را دارد كه ديگر جاى ريا و شهرت طلبى نيست و تنها براى خدا انجام مى گيرد.

هر چند در آيه شريفه هر دو نوع صدقه مورد پسند واقع شده ولى به نظر مى رسد كه صدقه پنهانى بر صدقه آشكار ترجيح داده شده چون درباره صدقه پنهانى كلمه «خير» به كار رفته كه به معناى بهتر و برتر است و اين كلمه در مقام ترجيح چيزى بر ديگرى استعمال مى شود.

در ادامه آيه بار ديگر انفاق كنندگان را تشويق مى كند و اظهار مى دارد كه خداوند در برابر اين كار نيكوى شما، بعضى از گناهانتان را مى بخشد و بر آن پرده پوشى مى كند اينكه مى فرمايد: (من سيئاتكم) اشاره به اين است كه در اثر انفاق تنها بخشى از گناهان شما آمرزيده مى شود نه همه آنها. تا مردم جسارت بر گناه پيدا نكنند و چنين نپندارند كه هر گناهى كه كردند، با انفاق بخشيده مى شود. بلكه گناهان انسان براى خود حساب و كتابى دارد و اگر انفاق باعث آمرزش خداوند مى گردد، اين آمرزش تنها بخشى از گناهان را در بر مى گيرد. در عين حال بايد بدانند كه خدا به هر چه كه انجام مى دهند آگاه است.

چند روايت

1 ـ امام صادق (ع) درباره آيه (الشيطان يعدكم الفقر) فرمود: شيطان مى گويد: مال خود را انفاق نكن كه فقير مى شوى و (والله يعدكم مغفرة منه) يعنى اگر انفاق كرديد خدا شما را مى آمرزد (وفضلا) يعنى براى شما باقى مى گذارد.(1)

2 ـ پيامبر (ص) فرمود: خداوند قرآن را به من داد و مانند قرآن حكمت به من داد و هيچ خانه اى نيست كه در آن چيزى از حكمت نباشد مگر اينكه خراب مى شود فقه يادبگيريد و علم بياموزيد و نادان نميريد.(2)

3 ـ ابو بصير مى گويد از امام صادق درباره قول خداوند (ومن يؤت الحكمة فقد اوتى خير كثيرا) پرسيدم، فرمود: منظور اطاعت خدا و شناخت اسلام است.(3)

لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكنَّ اللّهَ يَهْدى مَنْ يَشآءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْر فَلِأَنْفُسِكُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ اِلاَّ ابْتِغآءَ وَجْهِ اللّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْر يُوَفَّ اِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (*)لِلْفُقَرآءِ الَّذينَ أُحْصِرُوا فى سَبيلِ اللّهِ لا يَسْتَطيعُونَ ضَرْبًا فِى الْاَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِيآءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسيماهُمْ لا يَسْأَلُونَ النّاسَ اِلْحافًا وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْر فَاِنَّ اللّهَ بِه عَليمٌ (*)الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (*)

هدايت آنها بر تو نيست ولى خداوند هر كس را كه بخواهد هدايت مى كند. هر چيز خوبى انفاق كنيد، براى خودتان است و شما جز براى طلب خوشنودى خدا، انفاق نمى كنيد و هر چيز خوبى انفاق كنيد به شما باز پس داده مى شود و بر شما ستم نخواهد شد (272) (انفاق) براى فقيرانى باشد كه در راه خدا باز داشته شده اند و نمى توانند در زمين سفر كنند. نادان آنها را به خاطر خويشتن دارى توانگران مى پندارد. آنها را به چهره شان مى شناسى. آنها با اصرار از مردم چيزى نمى خواهند. و هر چيز خوبى انفاق كنيد، پس خدا به آن آگاه است (273) كسانى كه مالهاى خود را شبانه و روزانه، پنهان و آشكار، انفاق مى كنند، پس پاداش آنها نزد پروردگارشان است و براى آنها نه ترسى وجود دارد و نه اندوهگين مى شوند(274)

نكات ادبى

1 ـ جمله «و ما تنفقون الا ابتغاء» يك جمله خبرى ميان دو جمله شرطى است.
2 ـ «ابتغاء» از بغى به معناى طلب كردن و خواستن.
3 ـ «وجه» صورت ولى در اينجا به معناى جهت و خاطر و خوشنودى است.
4 ـ «يوفّ» فعل مضارع مجهول از وفّى يوفّى به معناى بازپس دادن چيزى.
5 ـ متعلق «للفقراء» محذوف است و تقدير آن : الانفاق للفقراء مى باشد كه از سياق آيات قبلى فهميده مى شود.
6 ـ «احصروا» از احصار به معناى بازداشتن از راه و محصور كسى است كه به خاطر بيمارى يا ترس از دشمن و يا عوامل ديگر نتواند مسافرت كند. ضمناً «محصور» اصطلاحى است در حج و به كسى گفته مى شود كه پس از بستن احرام به علتى نتواند ادامه بدهد.
7 ـ «ضرب فى الارض» كنايه از مسافرت، راهپيمايى.
8 ـ «تعفف» عفت نشان دادن، خويشتن دارى، كرامت نفس.
9 ـ «سيما» نشانه، علامت و در اصل به معناى ارتفاع است و چون صورت انسان بهترين نشانى اوست لذا به آن سيما گفتند.
10 ـ «الحاف» اصرار و الحاح.

تفسير و توضيح

آيه (272) ليس عليك هديهم... : بعضى از مسلمانانِ عصر پيامبر (ص) به كافران و مشركان انفاق نمى كردند هر چند فقير و مستحق باشند و مى خواستند آنها در اثر احتياج مجبور به قبول اسلام شوند تا از انفاقهاى مسلمانان استفاده كنند در اين آيه خداوند، خطاب به پيامبر اظهار مى دارد كه شما هرگز نمى توانيد آنها را مجبور به هدايت كنيد. هدايت دست خداست و او هر كس را كه بخواهد هدايت مى كند و بنابراين شما از انفاق به آنها خوددارى نكنيد.
پيشتر گفته ايم كه هدايت الهى اقسامى دارد اگر منظور از هدايت راهنمايى باشد اين هدايت عام است و شامل كافر و مؤمن مى شود و اگر منظور راهيابى باشد اين نوع از هدايت مخصوص مؤمنان است و اينكه خداوند هر كس را كه بخواهد هدايت مى كند، بايد توجه كرد كه خواستن خدا ضوابط و معيارهايى دارد و خدا آنهايى را كه در اثر ايمان و تقوا در خود شايستگى ايجاد كنند، مشمول هدايت خاص خود قرار مى دهد.
از اين آيه استفاده مى شود كه كار پيامبر فقط پيام رسانى است و او وظيفه ندارد و حتى نمى تواند مردم را مجبور به پذيرش اسلام كند. مانند آيه:
افانت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين (يونس / 99)
آيا تو مردم را مجبور مى كنى كه ايمان بياورند؟

به هر حال، اين آيه پيامبر و مسلمانها را كه به قصد وادار كردن كافران به اسلام، به آنها انفاق نمى كردند، از اين كار منع مى كند و هر چند خطاب به پيامبر است ولى شامل مسلمانها هم مى شود و در دنباله آيه سه مطلب را خاطر نشان مى سازد:

1 ـ هر انفاق و احسانى بكنيد سود آن به خودتان برمى گردد زيرا اگر در جامعه اى به نيازمندان انفاق نشود و فاصله طبقاتى زياد باشد، اين جامعه قابليت انفجار دارد و ممكن است در اثر فقر و گرسنگى شورشى در گيرد كه نخستين قربانيان آن، ثروتمندان خواهند بود. بنابراين ثروتمند با انفاقى كه مى كند، در واقع امنيت خود را تأمين مى كند و از نظر روحى هم مسأله مهم است وقتى كسى از هر نعمتى برخوردار باشد و كس ديگرى تهيدست و بى نياز باشد، از نظر روحى و عاطفى نمى تواند از نعمتهاى موجود لذت كافى ببرد و مسلماً ناراحتى تهيدستان او را ناراحت خواهد كرد.

2 ـ از يك واقعيتى خبر مى دهد و آن اينكه مسلمانان واقعى وقتى انفاق مى كنند تنها براى خدا انفاق مى كنند و منظورشان شهرت طلبى و ريا نيست البته در اينجا، خبر به معناى انشاء و نفى به معناى نهى است يعنى مسلمانان بايد اينگونه باشند و تنها براى جلب رضايت خدا انفاق كنند.
منظور از «وجه الله» در اينجا، ذات خدا و خود خداست و اين تعبير نزديكى و تقرب بيشتر بنده را با خدا مى رساند و اينكه بنده در حال انفاق، ذات خدا و خود خدا را در نظر بگيرد و حتى هدف او بهشت و جهنم هم نباشد.

3 ـ هر انفاقى بكنيد، خداوند تمام آن را به طور كامل در آخرت به شما باز پس مى گرداند و هيچ موردى از انفاقها، فروگذار نخواهد شد و خداوند به تمام انفاقهاى شما پاداش خواهد داد و شما مورد ستم واقع نمى شويد و حقى از شما ضايع نخواهدشد.

آيه (273) للفقراء الذين احصروا... : هر چند كه به همه كس حتى كافران مى توان انفاق كرد ولى بهتر است كسانى در اولويت قرار بگيرند كه هم تهيدست باشند و هم داراى شخصيت باشند. در اين آيه مشخصات چنين افرادى كه بايد در اولويت انفاق قرار گيرند، بيان مى شود.
اين افراد كسانى هستند كه از مال دنيا تهيدستند ولى اين تهيدستى بدان جهت است كه آنها در اثر اشتغال به جهاد در راه خدا و يا آمادگى دائمى براى جهاد، نمى توانند كار كنند و درآمدى داشته باشند. در عصر پيامبر كسانى بودند كه هميشه در حال آماده باش براى دفاع از اسلام بودند و در جنگها پيش از همه شركت مى كردند مانند اصحاب صفّه كه چهارصد نفر بودند. اينها يا به جهت آمادگى براى جهاد و يا به علت زخمهايى كه درجنگها برداشته بودند نمى توانستند به كسب و كار مشغول شوند و يا در پى كسب درآمد، مسافرت كنند. اينها در عين حال كه فقير و تهيدست بودند، عزت نفس و شخصيت داشتند و هرگز در مقابل ثروتمندان اظهار فقر نمى كردند و كسانى كه از نزديك با آنها آشنايى نداشند و از واقعيت حال آنها بى خبر بودند، آنها را ثروتمند مى پنداشتند و اين به خاطر عفت و عزت نفس آنها بود.
در اين آيه ضمن بيان اين خصوصيات، اظهار مى دارد كه آنها را با علامتهايى كه دارند مى شناسى يعنى آثار ايمان و عزت نفس از قيافه هايشان پيداست. نظير آيه اى كه در بيان خصوصيات مؤمنان مى فرمايد:
سيماهم فى وجوههم من اثر السجود (فتح / 29)
نشانه آنها در چهره هايشان از اثر سجده پيداست.
ويژگى ديگر اين افراد، آن است كه اينان هرگز از مردم سؤال نمى كنند و مانند كسانى نيستند كه با اصرار و الحاح گدايى مى كنند و اينها درست در نقطه مقابل آنهايند و هرگز سؤال نمى كنند تا چه رسد به اينكه اصرار در سؤال كنند.
طبق اين آيه، كسانى كه چنين مشخصاتى دارند در اولويت هستند و ثروتمندان بايد بگردند و چنين فقيران با عزت و شخصيت را پيدا كنند و به آنها انفاق نمايند. در پايان آيه شريفه يك بار ديگر مردم را به انفاق تشويق مى كند و مى فرمايد: هر چيز خوبى انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است. يعنى گمان نكنيد كه انفاق و احسان شما ضايع مى شود بلكه پيش خداوند ارزش خود را دارد.

آيه (274) الذين ينفقون اموالهم بالليل ... : ذكر خيرى است از كسانى كه همواره و در هر حال اموال خود را انفاق مى كنند. آنها هم در شب و هم در روز، هم پنهانى و هم آشكارا از دارايى خود انفاق و احسان مى كنند و اين روحيه در آنها پيدا شده كه همواره و در حالتهاى مختلف احسان كنند. آنها هم شبها كه چشمها به خواب رفته و كسى از كار كسى آگاه نيست، درِ خانه فقيران و نيازمندان مى روند و به طور ناشناس به آنها احسان مى كنند و آبرو و شخصيت فقيران را از بين نمى برند و هم روزها كه مردم مشغول كسب و كار و در فكر درآمد هستند، آنها به فقيران احسان مى كنند تا ديگران هم تشويق شوند و انفاق نمايند. همچنين آنها گاهى به طور مخفى و پنهانى احسان مى كنند و گاهى به طور آشكار و علنى كه هر كدام جاى خود را دارد. احسان پنهانى مانند احسان در شب است و احسان آشكار مانند احسان در روز است.

خداوند چنين افرادى را كه در هر حال انفاق مى كنند، مورد لطف قرار مى دهد و مى فرمايد: پاداش آنها نزد پروردگارشان است و براى آنها نه ترسى وجود دارد و نه آنها اندوهگين مى شوند.
به گفته بسيارى از مفسران از شيعه و سنّى، اين آيه درباره حضرت على(ع) نازل شده است. آنحضرت روزى چهار درهم داشت يك درهم درشب و يك درهم در روز و يك درهم پنهانى و يك درهم آشكارا انفاق كرد و اين آيه نازل شد و كار او و تمام كسانى را كه چنين كنند ستود.

چند روايت

1 ـ ابواسحاق مى گويد براى على بن ابيطالب (ع) چهاردرهم بود كه جز آنها نداشت يك درهم را شب و يك درهم را روز و يك درهم را پنهانى و يك درهم را آشكارا انفاق كرد. اين كار به گوش پيامبر رسيد. از او پرسيد: چه چيزى تو را به اين كار وادار كرد؟ گفت: تا به وعده خدا نائل شوم. پس اين آيه نازل شد: (الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار..)(4)

2 ـ مضمون روايت بالا از ابن عباس هم نقل شده است.(5)

3 ـ قال رسول الله (ص): صدقه السرّ تطفئ غضب الربّ.(6)
پيامبر خدا فرمود: صدقه پنهانى غضب پروردگار را خاموش مى كند.

4 ـ امام باقر(ع) درباره آيه (للفقراء الذين احصروا) فرمود: اين آيه درباره اصحاب صفّه نازل شده كه حدود چهار صد نفر بودند و از فقراء مهاجر بودند و در سكوى مسجد سكونت داشتند و اوقات آنها به يادگيرى و عبادت سپرى مى شد و در هر جنگى كه پيامبر گروهى را مى فرستاد آنها شركت مى كردند.(7)

الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ اِلاّ كَما يَقُومُ الَّذى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا اِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَوَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جآءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّه فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ اِلَى اللّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (*)يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِى الصَّدَقاتِ وَ اللّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفّار أَثيم(*)

كسانى كه ربا مى خورند از جابر نمى خيزند مگر مانند برخاستن كسى كه شيطان در اثر تماس با او او را ديوانه كرده است. اين بدان جهت است كه گفتند: خريد و فروش مانند رباست در حالى كه خدا خريد و فروش را حلال كرده و ربا را حرام نموده است. پس هر كس را كه موعظه اى از جانب پروردگارش برسد و خوددارى كند، پس آنچه گذشته مال او مى باشد و كاراو با خداست و هر كس بازگردد پس اينان اهل آتش هستند و در آن جاويدان خواهند بود (275) خدا ربا را نابود مى كند و صدقه ها را افزايش مى دهد و خدا هيچ ناسپاس گنهكار را دوست ندارد (276)

نكات ادبى

1 ـ «ربوا» در رسم الخط قرآن هميشه با واو نوشته شده جز در سوره روم آيه 39 كه در آنجا بدون واو و با الف نوشته شده است. گفته شده كه واو در كلماتى مانند صلوة و زكوة و ربوا براى تفخيم است ولى چنين مى نمايد كه اين الفاظ در مصحف عثمانى مطابق با رسم الخط آن زمان نوشته شده و متأثر از خطوطى بوده كه خط عربى از آنها اقتباس شده است.
ضمناً در صلوة و زكوة، واو به جاى الف است و در ربوا نيز چنين است و الفى كه پس از ربوا نوشته مى شود مانند الفى است كه در قرآن بعد از واو جمع و گاهى واو مفرد و هر واوى كه در آخر كلمه باشد نوشته مى شود، مانند يتلوا.
ربوا از «ربو» مشتق شده كه به معناى زيادت است كسى كه ربا مى دهد چيزى افزون بر آنچه داده مى گيرد.
2 ـ «تخبّط» نداشتن تعادل روحى، ديوانگى. كسانى كه دچار چنين حالتى باشند تلوتلو راه مى روند.
3 ـ «من المس» متعلق به يتخبطه مى باشد.
4 ـ «موعظة» مصدر ميمى به معناى پند و اندرز. و علت اينكه فعل آن مذكر آمده اين است كه موعظه مؤنث غير حقيقى است و در فعل آن تذكير و تانيث هر دو جايز است.
5 ـ «انتهى» قبول نهى كرد، خوددارى نمود.
6 ـ «ماسلف» زمان گذشته، آنچه گذشت.
7 ـ «محق» نقصان، نابودى تدريجى.
8 ـ «كفّار» ناسپاس، كسى كه كفران نعمت كند.

تفسير و توضيح

آيات (275-276) الذين ياكلون الربوا... : يكى از پديده هاى شوم اقتصادى كه در بسيارى از جامعه هاى بشرى از ديرباز وجود داشته، رباخوارى است. اين پديده همواره سلامت اقتصادى جامعه را تهديد مى كند و موجب مى شود كه سرمايه ها در مسير غلطى قرار گيرد و به جاى اينكه در راه توليد يا تجارت به كار گرفته شود، در راه كسب درآمدهاى غير مشروع به كار افتد و موجب افزايش فاصله طبقاتى گردد.

در اين آيه به شدت با رباخوارى برخورد مى شود و ربا خواران به افرادى كه در اثر جنون و نداشتن تعادل روحى تلوتلو راه مى روند تشبيه شده است. همانگونه كه افراد ديوانه و كسانى كه غشوه دارند، موقع برخاستن از جاى خود و راه رفتن، تعادل ندارند و گاهى مى افتند و گاهى برمى خيزند، رباخوار نيز چنين حالتى دارد زيرا در اثر افزون طلبى و نگرانى مداوم از بازنگشتن پولش و ترس از انتقامجويى كسانى كه خون آنها را مكيده و به روز سياه انداخته است، همواره در نگرانى و دلهره و اضطراب به سر مى برد و در نتيجه، تعادل روحى خود را از دست داده است و اين بدترين نوع زندگى است. چنين اشخاصى هر چند هم پولدار باشند، در آسايش و آرامش نيستند و مانند شخص ديوانه و غشّى و مصروع هستند كه توازن و تعادل ندارند.

گفته شده كه منظور آيه شريفه اين است كه ربا خواران، در آخرت گرفتار چنين حالتى خواهند بود. مى توان گفت كه آيه عام است و حال آنها را هم در دنيا و هم در آخرت بيان مى كند زيرا در دنيا اين عدم تعادل را در زندگى رباخواران حرفه اى به چشم خود مى بينيم و ممكن است در آخرت نيز آنها وقتى از جاى خود مى خيزند دچار عدم تعادل شوند و با اين علامت در ميان اهل محشر شناخته شوند و همه بدانند كه اينان رباخواران هستند.

ضمناً در اين آيه مطابق با فرهنگ و ادبيات مردم صحيت شده كه آنها ديوانه را جنّ زده مى دانند و خيال مى كنند كه مجنون در اثر تماس با جن يا شيطان به اين روز افتاده است.
در ادامه آيه جهت اين تشبيه و اينكه چرا آنها دچار عدم تعادل مى شوند، بيان شده است. مى فرمايد: اين بدانجهت است كه رباخواران مى گويند: تجارت هم مثل رباست. آنها ميان تجارت و ربا فرقى نمى گذارند در حالى كه خدا تجارت و داد و ستد را حلال كرده ولى رباخوارى را حرام نموده است.

اساساً نبايد داد و ستد را به ربا تشبيه كرد زيرا در تجارت و داد و ستد سرمايه در راه درستى به كار گرفته مى شود و تبديل پول با كالا و كالا با پول موجب گردش صحيح پول مى گردد و به افزايش توليد كمك مى كند و منجر به ارزش افزوده مى گردد چون اگر توليدى نباشد تجارتى نخواهد بود ولى در رباخوارى چنين نيست و سرمايه بى آنكه تبديل به كالا شود و به افزايش و بهبود توليد كمك كند روى هم انباشته مى گردد و پولدار پولدارتر و فقير فقيرتر مى شود. فرق مهم ديگر ميان تجارت و ربا اين است كه در تجارت سود و زيان احتمالى مربوط به هر دو طرف معامله است ولى در ربا يك طرف هميشه و در هر حال سود مى برد و طرف ديگر زيان مى كند.

پس از بيان حرمت ربا، چنين اظهار مى دارد كه هر كس از موعظه پروردگارش پندگير و رباخوارى را رها سازد، آنچه تا به حال گرفته مال او باشد و ديگر پس دادن آن لازم نيست. اساساً تمام قوانين چنين است و عطف به ما سبق نمى شود ولى پس از تشريع حكم تحريم ربا، سودى كه مى گيرند ديگر مال آنها نيست. با وجود اينكه در اين آيه، حكم به گذشته ها سرايت داده نمى شود، باز مى فرمايد: كار اينها كه در گذشته رباخوارى كرده اند، با خداست يعنى هرچند كه سودهايى كه در گذشته گرفته اند از آنها بازپس گرفته نمى شود ولى در عين حال ممكن است خاصيت طبيعى عمل خود را ببينند و ممكن است باز هم خداوند از آنها بازخواست كند يا آنها را ببخشد، ولى اگر پس از ابلاغ اين حكم و از اين به بعد كسانى باز رباخوارى كنند آنان اهل آتش هستند و در آن جاويدان خواهند بود.

مى دانيم كه خلود و جاودانگى در جهنم مخصوص كافران است و رباخواران حرفه اى در اثر كثرت گناه و اصرار بر معصيت ممكن است كارشان به كفر منجر شود به اين صورت كه معتقد به حرمت ربا نباشند و در واقع حكمى از احكام الهى را انكار كنند و اين مساوى با كفر است.

در آيه بعدى از يك حقيقت مهم پرده بر مى دارد و آن اينكه خداوند ربا را به تدريج تباه مى سازد و از بين مى برد ولى صدقه و انفاق را افزايش مى دهد. اگر با ديد وسيعترى نگاه كنيم خواهيم ديد كه در جامعه رباخوار، توليد و تجارت رو به كاهش مى رود ولى با انفاق فاصله طبقاتى كم مى شود و مى دانيم كه اين به نفع ثروتمند هم هست و براى او امنيت اقتصادى و آرامش روحى مى آورد.

در پايان مى فرمايد: خدا كسانى را كه ناسپاس و گنهكار هستند، دوست ندارد و شخص رباخوار با اين عمل خود نعمت خدا را ضايع مى كند و مرتكب گناه مى شود.

پى‏نوشتها:‌


1 - تفسير قمى ج 1 ص 92
2 - مجمع البيان ج 1 ص 659
3 - كنزالدقائق ج 1 ص 653
4 - تفسير عياشى ج 1 ص 151
5 - تفسير فخر رازى ج 7 ص 89
6 - كافى ج 4 ص 8
7 - تفسير صافى ج 1 ص 275