تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۲ -


چند روايت

1 ـ عن النبى (ص) قال: ثلاثة لايكلمهم الله: المنّان الذى لايعطى شيئا الا بمنّة و المسبل ازاره و المنفق سلعته بالحلف الفاجر.(1)
پيامبر فرمود: با سه كس خداوند سخن نمى گويد: كسى كه منت گذارنده است و چيزى را نمى دهد مگر با منت و كسى كه لباس خود را در زمين مى كشد (تكبر مى كند) و كسى كه متاع خود را با سوگند دروغ مى دهد.
2 ـ پيامبر فرمود: هنگامى كه سائلى گدايى كرد سؤال او را قطع نكنيد تا از آن فارغ شود سپس او را با وقار و ملايمت برگردانيد يا احسان اندك و يا ردّ نيكو; زيرا گاهى كسى به سراغ شما مى آيد كه نه از انس است و نه از جنّ مى خواهد ببيند كه شما درباره نعمتهايى كه خدا به شما داده، چه مى كنيد.(2)
3 ـ قال رسول الله (ص) من اسدى الى مؤمن معروفاً ثم آذاه بالكلام او منّ عليه قد ابطل الله صدقته.(3)
پيامبر فرمود: هر كس به مؤمنى خوبى كند سپس او را با سخن خود بيازارد يا بر او منت بگذارد، خدا صدقه او را باطل مى كند.
4 ـ عن ابيعبدالله(ع) قال: اذا احسن العبد المؤمن عمله ضاعف الله عمله بكل حسنة سبعمأة ضعف و ذلك قول الله عز و جل: (والله يضاعف لمن يشاء)(4)
امام صادق(ع) فرمود: وقتى بنده اى عمل خود را نيكو مى كند، خداوند در مقابل هر كار نيكى هفتصد برابر مى دهد و اين است قول خدا (والله يضاعف...).

وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة أَصابَها وابِلٌ فَاتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَاِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (*)أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخيل وَ أَعْناب تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ لَهُ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفآءُ فَأَصابَهآ اِعْصارٌ فيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (*)

و مَثَل كسانى كه مالهاى خود را براى طلب خوشنودى خدا و محكم كردن (ايمان) خويشتن انفاق مى كنند، مَثَل باغى است بر جاى بلند كه باران تند به آن برسد پس خوردنى خود را دوچندان بدهد و اگر باران تند به آن نرسيد پس باران نرمى به آن برسد و خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست (265) آيا يكى از شما دوست دارد كه او را باغى از خرما و انگور باشد كه از زير آن جويها جارى شود. براى او در آن باغ از همه ميوه ها باشد و او را پيرى فرا رسد در حالى كه فرزندان ناتوانى داشته باشد پس ناگهان آن باغ را گردبادى كه در آن آتش است فرا گيرد و آن را بسوزاند. خداوند اينچنين آيات را براى شما بيان مى كند شايد بينديشيد (266)

نكات ادبى

1 ـ «ابتغاء» طلب، درخواست. از بغى به معناى خواستن. ضمناً اين كلمه مفعول له براى ينفقون است.
2 ـ «مرضات» خوشنودى. مصدر است مانند رضوان و رضا.
3 ـ «تثبيتا» محكم كردن ، ثابت نمودن . عطف بر ابتغاء است.
4 ـ «ربوة» جاى بلند، از ربا به معناى فزونى. در راء ربوة هر سه حركه جايز است.
5 ـ «وابل» باران تند.
6 ـ «اكل» اسم مفرد مانند عنق، خوردنى، جمع آن آكال.
7 ـ «طلّ» باران ريز و ملايم. مرفوع است چون فاعل فعل محذوف است: فيصيبهاطلّ.
8 ـ «ضعفين» دو مقابل.
9 ـ «اعصار» گردباد.

تفسير و توضيح

آيه (265) و مثل الذين ينفقون اموالهم... : مَثَل چهارم در اين گروه از آيات است كه مانند مَثَل اول درباره كسانى است كه اموال خود را انفاق مى كنند منتهى در مثل اول براى كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند مَثَل زده شد و در اين آيه براى كسانى كه اموال خود را در جهت جلب خوشنودى خدا و تثبيت و تحكيم ايمان خود انفاق مى كنند، مَثَل زده مى شود كه البته تفاوت چندانى با يكديگر ندارند و فقط تعبيرها مختلف است.
كار كسانى كه اموال خود را براى رضايت الهى و تحكيم ايمان و يقين در دلهاى خود، انفاق مى كنند به آن باغ پردرختى مى ماند كه در يك زمين بلند واقع شود زمينى كه باتلاق نيست كه آب زياد در آن جمع گردد و موجب تباهى درختان شود ولى در عين اينكه در جاى بلندى قرار دارد باران تندى بر آن مى بارد و اگر باران تندى هم نبارد باران ريز و ملايمى بر آن مى بارد و به هر حال از نزولات آسمانى استفاده مى كند آنچنانكه دو چندان ميوه مى دهد يعنى سالى دو بار به بار مى نشيند و دو برابر باغهاى معمولى محصول مى دهد.
اينكه گفته شده آن باغ در جاى بلندى قرار دارد، ناظر به اين است زمين زمين خوبى است و باتلاق نيست و ديگر اينكه زمين در جايى است كه آب جارى از جويها به آنجا نمى رسد و تنها از باران سيراب مى شود و لذا احتياجى به آبيارى ندارد و بى رنج و زحمتى آبيارى مى شود.
كار كسانى كه اموال خود را انفاق مى كنند مانند همين باغ است كه بى رنج و زحمتى محصول مى دهد آنهم سالى دو بار. آنان نيز پاداش انفاق واحسان خود را خواهند ديد آنهم چندين برابر وجهى كه انفاق كرده اند.
به نظر مى رسد كه ميزان پاداش در اين مَثَل بيشتر از ميزان آن در مَثَل اول است چون در مثل اول پاداش انفاق هفتصد برابر بود هر چند كه احتمال چند برابر آن وجود داشت (والله يضاعف لمن يشاء) ولى اين فقط يك احتمال بود. آنچه قطعى بود هفتصد برابر بود ولى در اين مثل كه تشبيه به درختان باغ شد، ممكن است يك درخت بيش از هفتصد تا ميوه بدهد مانند درخت گردو يا انگور و در عين حال چنين فرض شده كه محصول خود را دوبار مى دهد و بنابراين ميزان آن بيش از ميزان محصول در مَثَل اول است و به هر حال بايد توجه داشت كه اين تنها مثل است و در مثل مناقشه نيست.
پس از ذكر مثل چهارم در پايان آيه طبق معمول يك حقيقت كلى را بيان مى كند و متذكر مى شود كه خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. يعنى اگر شما در راه او انفاق كنيد، بدانيد كه خدا از آن غافل نيست و بر آن آگاهى دارد و پاداش آن را خواهد داد.
آيه (266) ايودّ احدكم ان تكون له... : اين هم مَثَل پنجم در اين گروه از آيات است و به قرينه آيات پيشين ، اين مَثَل مى تواند مربوط به كسانى باشد كه به خاطر خودنمايى و ريا انفاق مى كنند و يا بعد از انفاق منت مى گذارند و يا اذيت مى كنند كه در اين حالتها انفاق او بى فايده و بدون پاداش خواهد بود و مى توان آن را مربوط به كافران دانست كه در اثر كفر و بى ايمانى هر كار نيكى انجام بدهند، پوچ است و از بين مى رود.
اين مَثَل به صورت جالب و احساس برانگيزى آغاز مى شود به اين صورت كه آيا يكى از شما دوست دارد كه چنين سرنوشتى داشته باشد كه او را باغى از درختان خرما و انگور باشد و نهرها از زير آنها روان شود و ميوه آن منحصر به خرما و انگور نباشد بلكه از تمام ميوه ها در آن وجود داشته باشد و صاحب باغ را پيرى فرا رسد و داراى فرزندان كوچك و ناتوانى باشد كه هم خود و هم فرزندانش احتياج به كمك داشته باشند در چنين حالتى ناگهان گردبادى برخيزد و آن باغ را در هم كوبد و باعث آتش سوزى در آن باشد و همه درختان بسوزند.
آيا كسى دوست دارد كه چنين سرنوشتى داشته باشد؟ سرنوشتى شوم و رنج آور كه در بدترين موقعيت زندگى ناگهان هر چه دار بسوزد و خاكستر شود؟ بدون شك كسى چنين سرنوشتى را دوست ندارد و همه از آن گريزان هستند. حال بايد دانست كه سرنوشت كسانى كه اموال خود را با ريا و منت گذارى و اذيت انفاق مى كنند، چنين است زيرا در روز قيامت كه آنها سخت به پاداش انفاق خود نياز دارند، هيچ گونه پاداشى به آنها داده نمى شود زيرا كه آنها كار خيرى كه انجام داده اند در اثر ريا و منت و اذيت از بين رفته و سوخته و خاكستر شده است.
در پايان آيه خاطرنشان مى سازد كه خدا آيات خود را به شما به روشنى بيان مى كند تا مگر شما انديشه و خرد خود را به كار گيريد و فكر كنيد. پرواضح است كه با انديشيدن در اين مثلهاى پنجگانه، انسان به حقايق والايى دست مى يابد.

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمّآ أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْاَرْضِ وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِاخِذيهِ اِلاّ أَنْ تُغْمِضُوا فيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِىٌّ حَميدٌ (*)اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشآءِ وَ اللّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُوَ فَضْلاً وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ (*)يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشآءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْرًا كَثيرًا وَ ما يَذَّكَّرُ اِلاّ أُولُوا الْاَلْبابِ (* )وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَة أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْر فَاِنَّ اللّهَ يَعْلَمُهُ وَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ أَنْصار (*)اِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمّا هِىَ وَ اِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرآءَ فَهُوَ خَيْرٌلَكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيٌر(*)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از چيزهاى پاكيزه اى كه به دست آورده ايد و از آنچه براى شما از زمين بيرون آورده ايم، انفاق كنيد و قصد آن را نداشته باشيد كه از چيز ناپاك انفاق كنيد چيزى كه شما خود آن را نمى گيريد مگر اينكه در آن چشم پوشى كنيد. و بدانيد كه خداوند بى نياز ستوده است (267) شيطان براى شما نويد فقر مى دهد و شما را به كار زشت دعوت مى كند ولى خدا شما را به آمرزشى از خود و فزونى نويد مى دهد و خدا وسعت بخش داناست (268) حكمت را به هر كس كه بخواهد مى دهد و به هر كس كه حكمت داده شد، پس خير فراوانى به او داده شده است و يادآور نمى شوند مگر صاحبان انديشه (269) هر چه را انفاق نماييد و هر چه را نذر كنيد، پس خداوند آن را مى داند و براى ستمگران يارانى نباشد (270) اگر صدقه ها را آشكار كنيد، چه خوب است آن، و اگر آن را پنهان نماييد و به تهيدستان بدهيد، براى شما بهتر است و خدا بعضى از گناهان شما را مى پوشاند و خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است (271)

نكات ادبى

1 ـ «طيبات» جمع طيبه به معناى چيز پاك و پاكيزه. ضد خبائث.
2 ـ «تيمموا» از تيمم به معناى قصد كردن و اينكه به تيمم بدل از غسل و وضوء تيمم گفته مى شود چون با اين كار انسان قصد وضو و غسل مى كند. از امم يا يمم يعنى:قصد.
3 ـ «خبيث» ناپاك، هر چيز بد. ضد طيّب.
4 ـ «ان تغمضوا» اَن مصدريه است و تقدير آن لاغماضكم مى باشد.
5 ـ «فقر» تنگدستى و ناداراى. اصل آن از فقر به معناى مهره هاى گردن و پشت است كه ستون فقرات گفته مى شود. گويا فقير در اثر نادارى استخوانها گردنش شكسته است.
6 ـ «وعده» نويد. بعضى ها گفته اند كه وعده در خير و وعيد در شرّ است ولى در اين آيه وعده در شرّ استعمال شده. بهتر است بگوييم كه وعيد در شرّ و وعده هم در خير و هم در شرّ است.
7 ـ «حكمت» فرزانگى، فهم درست اشياء، علم و آگاهى، بينش صحيح.
8 ـ «الباب» جمع لبّ به معناى خرد، انديشه.
9 ـ «نذر» التزام به انجام دادن كارى اگر آرزوى خاصى برآورده شود و اصل آن از «نذر» به معناى ترسيدن است گويا نذر كننده از فوت مصلحتى يا وقوع مصيبتى مى ترسد. انذار، ترسانيدن.
10 ـ «فنعمّا» در اصل «نعم ما» است و ما براى ابهام است كه هى رفع ابهام مى كند و مخصوص به مدح است.
11 ـ «تكفير» پوشانيدن گناه. و اينكه به كافر، كافر گفته مى شود چون حق را مى پوشاند.

تفسير و توضيح

آيه (267) يا ايها الذين آمنوا انفقوا ... : باز هم سخن از انفاق و مسايل و شرايط آن است. در اين آيه به اين موضوع مى پردازد كه انسان بايد از چيزهاى پاك و پاكيزه و پسنديده كه آن را دوست دارد انفاق كند و از آن به «طيبات» تعبير مى كند. اين واژه هم شامل پاكيزگى و شايستگى ظاهرى مال است و هم شامل حلال بودن آن است انفاق بايد از بهترين چيزهايى كه انسان آن را كسب مى كند و به دست مى آورد، باشد.
در اينجا از دو نوع مالى كه به دست انسان مى آيد، ياد مى كند كه بايد از هر دو ، انفاق كرد نوع اول اموالى است كه با كسب و تجارت به دست مى آيد و نوع دوم اموالى است كه از زمين به دست مى آيد مانند معادن و زراعت كه خدا آنها را از زمين بيرون مى آورد.

در تأكيد مطلب قبلى كه بايد از «طيبات» انفاق كرد، اظهار مى دارد كه هرگز به اين فكر نباشيد كه از اموال نامرغوب و كم ارزش خود يا از اموالى كه از راه نامشروع به دست آورده ايد، انفاق كنيد و از آن به «خبيث» تعبير مى كند. خباثت مال يا به جهت نامرغوب و ناپسند بودن آن است و يا به جهت كسب آن از راه حرام است و نبايد چنين مالى را انفاق نمود. آنگاه تذكر مى دهد كه اگر چنين مالى را كسى به خود شما بدهد، آن را جز با كراهت نمى گيريد و حاضر نيستيد آن را بپذيريد مگر اينكه از ناپسندى كار دهنده آن چشم پوشى كنيد و به هر حال از آن ناخشنود هستيد اكنون كه چنين است، پس خود را به جاى ديگران بگذاريد و آنچه را بر خود نمى پسنديد بر ديگران نيز نپسنديد و بدانيد كه خدا بى نياز و ستوده است و به انفاقهاى شما نيازى ندارد.

اصرار و تأكيد قرآن در مورد اينكه صدقه دادن و انفاق بايد از اموال مرغوب و با ارزش صورت گيرد، در واقع ارزش دادن به فقير است تا شخصيت او پايين نيايد زيرا او هر چند كه فقير و تهيدست است اما به هر حال يك انسان و يك مسلمان است كه بايد شخصيت و ارزش او حفظ شود. نظير اين آيه آيه ديگرى است كه مى فرمايد:
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون (آل عمران / 92)
به نيكى نخواهيد رسيد مگر اينكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.
آيه (268) الشيطان يعدكم الفقر... : در حال انفاق و احسان ، گاهى انسان دچار وسوسه مى شود كه اگر اين چيز باارزش را به ديگران بدهم ، ممكن است خودم در آينده به آن محتاج باشم. اين يك وسوسه شيطانى است كه سراغ اشخاص مى آيد و آنها را از آينده خود مى ترساند و نگران آينده نامعلوم خود مى سازد و اين فكر را در آنها به وجود مى آورد كه نكند در آينده دچار فقر و تنگدستى باشم؟ اين وسوسه كه همواره انسانها را آزار مى دهد، نه تنها از انفاق باز مى دارد بلكه انسان را دچار حرص و آز مى كند و به افزون طلبى و مالدوستى و بخل وادار مى سازد و حتى گاهى انسان را در كسب مال، به راههاى نامشروع و حرام و ارتكاب گناه و معصيت مى كشاند.

اين است كه خداوند در اين آيه هشدار مى دهد كه شيطان شما را با وعده فقر مى فريبد و به فحشا و معصيت فرمان مى دهد. گفته شده كه منظور از فحشا در اينجا بخل است ولى بهتر است كه آن را اعم از بخل بگيريم زيرا انسان در اثر اين وسوسه شيطانى و براى تأمين آينده خود، ممكن است دست به هر گناه و خلافى بزند و نگرانى از آينده او را به ارتكاب جرائم گوناگون وادار سازد.

در برابر وعده فقر از سوى شيطان، خداوند نيز دو چيز را وعده مى دهد: يكى آمرزش گناهان و ديگرى فزونى در مال است. كسى كه انفاق مى كند از سويى بعضى از گناهان او بخشوده مى شود و از سوى ديگر خير و بركت و فزونى به مال او داده مى شود و فردى كه به خدا ايمان دارد در موقع انفاق و بذل مال نه تنها از فقر نمى ترسد و از آينده خود نگران نيست بلكه به فضل و مرحمت خداوند اميدوار است و انتظار آن را دارد كه علاوه بر آمرزش گناهانش، خدا بر مال و ثروت او نيز بيفزايد و خدا كه چنين وعده اى را مى دهد، توانايى انجام آن را دارد زيرا كه او «واسع و عليم» است. واسع است گشايش و وسعت مى دهد و عليم است از نيتهاى قلبى بندگان خود آگاه است.

آيه (269) يؤتى الحكمه من يشاء ... : اين خداى واسع و عليم كه ذكر او در آيه پيش گذشت، به هر كس كه بخواهد «حكمت» مى دهد و او را با اين صفت برجسته مفتخر مى سازد البته خواستن خدا از روى ضابطه و معيار است و انسان در اثر عبادت و بندگى بايد در خود اين شايستگى را به وجود آورد كه خداوند به او علم و حكمت ببخشد.

اكنون بايد ديد كه حكمت چيست؟ حكمت حالتى در انسان است كه در اثر تيزفهمى و تيزهوشى ، حقايق را آنچنان كه هست مى فهمد و در فهم اشياء و موضوعات دچار اشتباه نمى شود و اين بالاترين مرتبه در علم و آگاهى است . وقتى انسان به معرفتى رسيد كه همه چيز را درست فهميد، او علم و حكمت را به دست آورده است.

گاهى انسان به گمان خود چيزى را مى فهمد و حتى به آن يقين دارد ولى علم او جهل مركب است و حقيقت برعكس آن چيزى است كه او پنداشته است چنين علمى از جهل بدتر است و لذا پيامبر اسلام گاهى براى خود چنين دعا مى كرد: اللهم ارنى الاشياء كما هى خداوندا اشياء را آنچنان كه هست به من بنما! در واقع او از خداوند علم و حكمت مى خواست و البته به او داده شده بود و او مى خواست كه اين حالت در او تداوم داشته باشد.
كج فهمى و جهل مركب در انسان، در اثر اصرار بر گناه حاصل مى شود و گناه معصيت پرده اى بر روى بينش انسان مى كشد و نمى گذارد كه او درست بينديشد.

همانگونه انسان از پشت شيشه هاى موج دار همه چيز را كج مى بيند چون اين شيشه ميان ديد او و اشياء، فاصله مى افتد و باعث انحراف نور مى شود. گناه و معصيت نيز نسبت به ديد باطنى انسان همين حالت را مى دهد.
اما كسانى كه به آنها حكمت داده شده، بينش تند و تيزى دارند و همه چيز را آنچنان كه هست مى بينند و براستى كه اگر كسى حكمت داشته باشد خير فراوانى به او داده شده است. نعمتى كه شايد بالاترين نعمتها باشد.

مى توان گفت كه حكمت همان «فرقان» است كه ذكر آن در قرآن آمده و يكى از نامهاى قرآن است و معناى آن قدرت تشخيص حق از باطل است و طبق آيه قرآن، اين قدرت در اثر تقوا و پرهيزگارى به وجود مى آيد:
يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا (انفال / 29)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از خدا پروا كنيد براى شما نيروى تشخيص مى دهد.

كلمه حكمت بارها در قرآن آمده و از آن به عنوان موهبت مهمى كه خدا به پيامبران و بعضى از افراد داده است، ياد شده درباره پيامبر اسلام (ص) مى فرمايد:
و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم (نساء / 113)
و خدا بر تو كتاب و حكمت را نازل كرده و چيزى را كه نمى دانستى به تو آموخته است.
ذلك مما اوحى اليك ربك من الحكمة (اسراء / 29)
آن از چيزهايى است كه پروردگارت بر تو وحى كرده از حكمت.
و درباره حضرت داود پس از بيان اينكه كوهها در تسخير او بود و پرندگان به او رام شده بود و از او فرمانبردارى مى كرد، مى فرمايد:
و شددنا ملكه و آتيناه الحكمة و فصل الخطاب (ص / 20 )
و پادشاهى او را استوار كرديم و به او حكمت و فصل الخطاب داديم (فصل الخطاب آن قدرتى است كه حق را از باطل جدا مى كند)

توجه كنيم كه حكمت مخصوص پيامبران نيست بلكه ديگران نيز مى توانند در اثر تقوا آن را به دست آورند به طورى كه لقمان حكمت را به دست آورده بود (لقمان / 12) در حالى كه پيغمبر بودن او معلوم نيست و اساساً در چندين آيه از قرآن كريم آمده كه يكى از وظايف مهم پيامبران و از جمله پيامبر اسلام (ص) اين بوده كه به مردم در كنار كتاب، حكمت نيز بياموزند:
يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة (آل عمران / 164)
آيات خدا را بر آنها تلاوت مى كرد و آنها را پاكيزه مى ساخت و به آنها كتاب و حكمت مى آموخت.
در آيه مورد بحث پس از بيان اينكه به هر كس حكمت داده شد، خير فراوان به او داده شده است، اضافه مى كند كه تنها صاحبان انديشه و خرد اين مطلب را درك مى كنند.

آيات (270-271) و ما انفقتم من نقفة او نذرتم... : آنها كه اموال خود را انفاق مى كنند يا چيزى را نذر مى كنند، بايد بدانند كه خداوند از كار آنها آگاهى دارد و بنابراين بايد انفاق را با شرايط خود انجام بدهند و به نذر خود همانگونه كه متعهد شده اند عمل نمايند.

نذر اين است كه انسان در برابر خداوند، خود را به چيزى ملتزم و متعهد كند و مثلا چنين بگويد: من در برابر خدا نذر مى كنم كه فلان عمل را انجام دهم يا فلان چيز را انفاق كنم يا بگويد: من در برابر خدا نذر مى كنم كه اگر فلان حاجتم روا شود چنين و چنان كنم. اولى را نذر ابتدايى و دومى را نذر شرطى مى گويند و از نظر فقهى هر دو لازم الاجرا است و كسى كه نذر مى كند بر او واجب مى شود كه به نذر خود عمل كند و اگر نكرد كفاره دارد.

پى‏نوشتها:‌


1 - الخصال ص 184
2 - مجمع البيان ج 1 ص 648
3 - تفسير صافى ج 1 ص 272
4 - تفسير البرهان ج 1 ص 252