تفسير كوثر جلد اول

يعقوب جعفرى مراغى

- ۳۱ -


در آيه بعد قسمتى از سخنان مشابه يهود و نصارى كه در مقام احتجاج با مسلمانان مى گفتند، بيان شده است يهود مى گفتند: تمام پيامبران از ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط يعقوب همگى يهودى بودند و نصارى هم مى گفتند: همه آنها نصرانى بودند و احتجاج مى كردند به اينكه چون پيامبران همه يهودى و يا به قول نصارى ، نصرانى بودند، پس بايد شما نيز چنين باشيد. خداوند در پاسخ آنها مى فرمايد: آيا شما به اين موضوع آگاهتريد يا خداوند؟ معلوم است كه خدا آگاهتر است و او در مقام وحى به پيامبر اسلام فرموده است كه پيامبران يهود و نصارى نبودند بلكه همه تابع آيين ابراهيم كه همان حنيفيت است بودند و همه به يك دين دعوت مى كردند و اينك اسلام نيز همان حنيفيت و ادامه آيين ابراهيم است (اين مطلب را به تفصيل در آيات قبلى ملاحظه كرديم) بنابراين، اين ما هستيم كه به آيين پيامبران گرويده ايم ولى شما از آيين آنها دور افتاده ايد و يهوديت و نصرانيت را از پيش خودتان جعل كرده ايد و اين دو آيين ربطى به خدا و پيامبران ندارد زيرا آلوده به شرك و تجسيم و تثليث است.
همچنين در مقام احتجاج با اهل كتاب مى توان گفت: شما بايد خود به نبوت محمد(ص) گواهى مى داديد و آن را مى پذيرفتيد چون مژده ظهور او در كتابهاى شما آمده است ولى چنين نكرديد و كتمان شهادت نموديد و روى حق و حقيقت پرده كشيديد و بدينگونه هم به خود و هم به ديگران ظلم كرديد زيرا به تعبير قرآن، چه كسى ستمكارتر از كسى است كه آن گواهى و شهادتى را كه از جانب خداوند نزد اوست پوشيده نگهدارد؟ روشن است كه كتمان شهادت ظلم است ولى كتمان چنين شهادتى كه مربوط به خداست بالاترين درجه ظلم و خيانت به امانت خداونداست.
در پايان اضافه مى كند كه خداوند از كار كرد آنها غافل نيست يعنى آنها گمان نكنند كه حقيقتى را كتمان كردند و تمام شد بلكه بايد بدانند كه خداوند ناظر اعمال آنهاست و هم در دنيا پرده از روى خلافكاريهاى آنها بر مى دارد و آنها را رسوا مى كند و هم در آخرت سزاى اعمالشان را مى دهد و به هر حال خداوند از اعمال آنها غفلت نمى كند.
آيه (141) تلك امة قد خلت... : اين آيه با همين الفاظ ، پيشتر نيز آمده بود و تكرار آيه 134 از همين سوره است كه تفسير آن گذشت و اين تكرار براى تأكيد است.

آغاز جزء دوم قرآن (شروع تفسير جزء دوم قرآن در تاريخ 3/7/1375 ـ قم)

سَيَقُولُ السُّفَهآءُ مِنَ النّاسِ ما وَلاّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدى مَنْ يَشآءُ اِلى صِراط مُسْتَقيم (*)وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدآءَ عَلَى النّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدًا (*)وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتى كُنْتَ عَلَيْهآ اِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ وَ اِنْ كانَتْ لَكَبيرَةً اِلاّ عَلَى الَّذينَ هَدَى اللّهُ وَ ما كانَ اللّهُ لِيُضيعَ ايمانَكُمْ اِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحيمٌ (*)

به زودى سفيهان از مردم گويند: چه چيزى آنها را از قبله اى كه بر آن بودند، برگردانيد؟ بگو مشرق و مغرب از آنِ خداست او هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند (142) و اينچنين شما را امتى قرار داديم تا گواهان بر مردم باشيد و پيامبر نيز گواه بر شما باشد و ما قبله اى را كه تو بر آن بودى قرار نداده بوديم مگر براى اينكه كسى را كه پيروى از پيامبر مى كند از كسى كه به پشت سر خود برمى گردد، مشخص نماييم و همانا آن دشوار بود مگر براى كسانى كه خدا آنها را هدايت كرده است و خداوند ايمان شما را ضايع نمى كند همانا خداوند بر مردم مهربان و بخشايشگر است(143)

نكات ادبى

1 ـ «ولّيهم» از ولاء مشتق شده كه به معناى پشت سر هم قرار گرفتن است و كنايه از رفتن وروى برگردانيدن است. فعل «ولّى» اگر با عن متعدى شود معناى روى برگردانيدن مى دهد ولى اگر با الى متعدى شود معناى روى آوردن مى دهد.
2 ـ «قبله» سمت جلو، نقطه اى كه قسمت جلو انسان به سوى آن متوجه مى شود از مقابله به معناى مواجهه گرفته شده و آن نيز از «قبل» به معناى پيش و جلو اخذ شده است و در اصطلاح قبله محلى است كه به هنگام انجام برخى عبادات انسان بايد روى به آن محل بايستد.
3 ـ «وسط» نمونه، بهترين نوع هر چيز و نيز به معناى عدل و داد و حد وسط ميان افراط و تفريط آمده كه آن نيز بازگشت به معناى اولى مى كند.
4 ـ لام در «لتكونوا» لام كى مى باشد يعنى تا بوده باشيد.
5 ـ «عقب» پاشنه پا اين تعبير يعنى برگشتن روى پاشنه پا، به معناى عقب گرد و واپسگرايى است، انقلاب قهقرايى.
6 ـ ان در «وان كانت لكبيرة» ان تاكيد مخفف از ثقيله است و هميشه بعد از اين حرف، لام در خبر آن مى آيد تا از اِن نافيه مشخص شود.
7 ـ فرق ميان «رأفت» و «رحم» در اين است كه اولى آن حالت رقّتى است كه به هنگام رسيدن يك چيز ناگوار به شخصى براى شخص ديگر رخ مى دهد ولى رحم اعم از حالت ناگوارى و حالت برخوردارى و نعمت است.

تفسير و توضيح

آيه (142) سيقول السفهاء... : اين آيه و چند آيه بعد ، مربوط به تغيير قبله مسلمانان از بيت المقدس به كعبه است. مسلمانان سيزده سال درمكه و سيزده ماه و يا هفده ماه در مدينه به سوى بيت المقدس نماز مى خواندند و قبله آنها همان جا بود. البته گفته شده كه پيامبر در مكه به هنگام نماز طورى مى ايستاد كه هم كعبه و هم بيت المقدس در مقابل او قرار مى گرفتند ولى در مدينه چنين كارى امكان نداشت. تا اينكه پس از يك سال و چند ماه كه پيامبر به مدينه هجرت فرموده بود، از سوى خدا دستور رسيد كه پيامبر و مسلمانان از اين پس به سوى كعبه و مكه نماز بخوانند و از قبله قبلى دست بردارند.
چگونگى صدور فرمان تغيير قبله در آيات بعدى خواهد آمد و در اين آيه به عنوان پيش بينى عكس العملهاى مخالفان و مشركان و يهود و نصارى در مورد تغيير قبله مسلمانان ، پيشاپيش خداوند پيامبر خود را براى پاسخگويى به اشكالاتى كه خواهند كرد، آماده مى كند. ولذا آيه با تعبير (سيقول السفهاء) آمده يعنى به زودى سفيهان خواهند گفت... و اين مى رساند كه اين آيه پيش از فرمان تغيير قبله و يا همزمان با آن ولى پيش از اعلام به مردم نازل شده است.
به هر حال در اين آيه خداوند، از قول گروهى كه آنها را مردمى نابخرد مى نامد، نقل مى كند كه آنها به زودى مسلمانان را مورد انتقاد قرار خواهند داد و خواهند گفت: چه چيزى سبب شد كه مسلمانان از قبله پيشين خود روى برگردانيدند و اين تغيير قبله براى چه بود؟ البته اگر اين پرسش را تجزيه كنيم دو پرسش مى شود نخست اينكه چرا قبله مسلمانان از بيت المقدس به كعبه تغيير يافت؟ دوم اينكه اگر بنا بود كعبه قبله مسلمانان باشد چرا از اول آن را قبله خود قرار ندادند؟
پاسخ پرسش نخستين، در اين آيه و پاسخ پرسش دوم در آيه بعدى داده مى شود. در اين آيه در جواب پرسش اول گفته شده كه مشرق و مغرب از آنِ خداست و او هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مى كند. يعنى اينكه خداوند تمام جهات و سمتها را پركرده به هر طرف روى كنى در مقابل خدا ايستاده اى و چنان نيست كه خدا در جهت معينى مانند بيت المقدس باشد كه اگر روى به آن سمت نكردى از خدا روى گردانيده اى بلكه خداوند در همه جا هست و قبله يك موضوع قراردادى و اعتبارى است و هر كجا را خداوند تعيين كند، همانجا قبله محسوب مى شود. حال ممكن است مصلحت اقتضا كند كه زمانى يك سمت و زمانى سمت ديگر قبله باشد و در موضوع تغيير قبله مسلمانان مصلحتى در كار بوده كه در آيه بعدى به آن مصلحت اشاره خواهد شد.
آيه (143) و كذلك جعلناكم امة وسطا... : برترى امت اسلامى بر تمام امتهاى عالم در آيات متعددى آمده و ازجمله در همين آيه مسلمانان به عنوان يك امت برتر و نمونه و الگو براى جهانيان معرفى شده اند. در اين آيه يادآور مى شود همانگونه كه قبله شما يك قبله نمونه است و از قبله ساير امتها متمايز است ، خود شما هم امتى نمونه هستيد و خداوند شما را امتى قرار داده كه الگو و سرمشق براى مردم جهان باشيد همانگونه كه شخص پيامبر الگو و سرمشق شماست.
اين آيه نظير آيات ديگرى است كه در اين زمينه نازل شده است از جمله :
كنتم خير امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف (آل عمران / 11)
شما بهترين امت بوديد كه براى مردم پديد آمده ايد كه به كارهاى پسنديده فرمان مى دهيد.
ولاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين (آل عمران / 139)
سست نشويد و اندوهگين نباشيد كه شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد.
در آيه مورد بحث، امت اسلامى يك امت نمونه معرفى شده كه حد وسط ميان افراط و تفريط است. دين اسلام همانگونه كه به امور معنوى و آخرت اهميت مى دهد به امور مادى و دنيا هم اهميت مى دهد اسلام براى آبادى دنيا و آخرت در كنار يكديگر برنامه ريزى كرده است و همانگونه كه مردم را به انجام عبادتهاى مخصوص و دعا فرا خوانده، به كار و كوشش در جهت آبادانى زمين و داشتن خانواده و زندگى راحت، دعوت كرده است برنامه ها و احكام اسلامى ، واقعيت وجود بشر را در نظر گرفته و از هر گونه افراط و تفريط به دور است و هيچ يك از جنبه هاى وجودى او را ناديده نگرفته و به تعطيل نكشانيده است.
اين است كه اسلام يك دين معتدل و ميانه و درنتيجه يك دين نمونه است و امت اسلامى هم امتى نمونه و برتر است مشروط بر اينكه ايمان داشته باشد و به احكام دين خود عمل كند و اگر چنين كرد برترى خود را به ظهور و بروز رسانيده است و مى بينيم كه مسلمانان در عصر پيامبر چنين كردند و در راه اسلام و اعتلاى كلمه توحيد هر گونه ناراحتى و سختى را به جان خريدند و به طور دقيق به احكام اسلام عمل كردند.
چنين امتى، به حق الگو و سرمشق و گواه براى ديگران است و امتهاى ديگر بايد آنان را سرمشق قرار بدهند و درس دين باورى و دين دارى را از آنان بياموزند. همانگونه كه امت اسلامى هم براى خود سرمشق و گواهى داشت و آن وجود پيامبر اسلام بود. علاوه بر اين آيه در چندين آيه ديگر پيامبر اسلام به عنوان «اسوه» وسرمشق براى مسلمانان معرفى شده است:
ولقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه (احزاب / 21)
همانا براى شما وجود پيامبر خدا سرمشق نيكويى است.
ذكر اين مطلب كه امت اسلامى امتى برتر ونمونه است ، در اينجا كه سخن درباره تغيير قبله است، براى ايجاد اعتماد به نفس در ميان مسلمانان است كه مبادا دشمن تغيير قبله را دستاويز قرار داده باشد و با تبليغات سوء خود، مسلمانان را از لحاظ روحى دچار مشكل سازند و در آنها ايجاد نوعى يأس و نوميدى و خود كم بينى كنند.
و اينك در دنباله آيه پس از بيان برترى امت اسلامى به پرسش دومى كه پيشتر به آن اشاره كرديم پاسخ مى دهد و آن اينكه چرا كعبه از اول قبله مسلمانان قرار نگرفت؟ پاسخ اين است كه خداوند مى خواست مسلمانان مشخص شوند و صفوف آنان از ديگران جدا گردد و لذا در مكه كه همه مشركان كعبه را قبله خود مى دانستند، مسلمانان بايد بيت المقدس را قبله خود قرار مى دادند تا صفوفشان از آنها جدا شود و در مدينه نيز كه مسلمانان با يهود روبرو بودند و بيت المقدس قبله يهود بود، مسلمانان مأموريت يافتند كه كعبه را قبله قرار بدهند تا از يهود متمايز گردند.
در اين آيه به اين نكته اشاره مى كند و خاطر نشان مى سازد كه قبله قبلى براى آن بود كه پيروان پيامبر اسلام از مخالفانشان كه از پيامبر روى برمى گردانيدند مشخص شوند و صفوف دو گروه متمايز گردد و اين همان هدفى است كه در مدينه هم با تغيير قبله دنبال شد و صفوف مسلمانان از صفوف يهود جدا گرديد.
اينكه مى فرمايد: (لنعلم) تا بدانيم، بدان معنا نيست كه خداوند با اين كار خواست چيزى را بداند بلكه اين تعبير كه در جاهاى ديگر از قرآن هم آمده است به مفهوم تحقق تكوينى علم خداست يعنى علم خدا وقتى به چيزى تعلق مى گيرد آن چيز موجود مى شود و به مرحله ظهور مى رسد در اينگونه موارد هم، علم خدا به معناى عينيت يافتن و محقق شدن موضوع مورد نظر است و ربطى به اين ندارد كه به چيزى كه نمى دانست اطلاع حاصل كرد.
دو مطلب ديگر در دنباله آيه آمده است:
يكى اينكه پذيرش تغيير قبله كار دشوارى است چون وقتى انسان به چيزى عادت كرد و با آن انس گرفت، دست بردارى از آن، مشكل مى شود. خداوند تذكر مى دهد كه تغيير قبله كار دشوارى است ولى براى افرادى كه خدا آنها را هدايت كرده، دشوار نيست زيرا وقتى انسان تسليم فرمانهاى خدا شد براى او فرقى نمى كند كه به دستور خدا به كدام سو نماز بخواند هدف او جلب رضايت خداست و اكنون كه خدا چنين دستور مى دهد، بى درنگ آن را مى پذيرد و از قبله قبلى دست مى كشد.
مطلب دوم اينكه كسانى گمان نكنند كه اكنون كه قبله تغيير يافت و معلوم شد كه قبله اصلى و واقعى كعبه است پس نمازهايى كه به سوى بيت المقدس خوانده اند، چه خواهد شد و يا كسانى كه پيش از اين از دنيا رفته اند و نمازهاى خود را به سوى بيت المقدس خوانده اند چه حكمى خواهند داشت؟ خداوند اين نگرانى را برطرف مى سازد و مى فرمايد ما ايمان شما را ضايع و تباه نخواهيم كرد يعنى آن نمازها و اعمالى كه به سوى بيت المقدس انجام گرفته ، صحيح است و خدا پاداش آنها را خواهد داد. و خداوند براى مردم مهربان و بخشايشگر است.

چند روايت

1 ـ امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: و كذلك جعلناكم امة و سطاً لتكونوا شهداء على الناس فرمود: ما خاندان همان گواهان بر مردم هستيم درباره حلال و حرام و آنچه كه از آن ضايع كرده اند.(1)
2 ـ بريد عجلى مى گويد: از امام صادق درباره قول خداوند: و كذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء على الناس پرسيدم. فرمود: امت وسط ماييم و ما گواهان خدا بر مردم و حجتهاى او در زمين خدا هستيم.(2)

قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّمآءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ اِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللّهُ بِغافِل عَنْ ما يَعْمَلُونَ (*)وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَة ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِع قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِع قِبْلَةَ بَعْض وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ اِنَّكَ اِذًا لَمِنَ الظّالِمينَ (* )

ما گردش صورت تو را به سوى آسمان مى بينيم. پس تو را به قبله اى كه از آن خوشنود هستى مى گردانيم پس صورت خود را به سوى مسجدالحرام بگردان و هر كجا كه هستيد صورتهاى خود را به سوى آن بگردانيد و همانا كسانى كه كتاب به آنها داده شده به خوبى مى دانند كه آن (تغيير قبله) از جانب پروردگارشان حق است و خداوند از آنچه كه انجام مى دهند غافل نيست (144) و اگر براى كسانى كه كتاب به آنها داده شده، هر گونه نشانه اى بياورى از قبله تو پيروى نخواهند كرد و تو نيز از قبله آنها پيروى نخواهى كرد و برخى از آنان نيز پيرو قبله برخى ديگر نخواهند شد و اگر پس از دانشى كه بر تو آمده، از هوسهاى آنها پيروى كنى ، البته تو در چنين صورتى از ستمگران خواهى بود (145)

نكات ادبى

1 ـ «رؤيت» به معناى درك به وسيله چشم است ولى در اينجا كه به خداوند نسبت داده شده به معناى آگاهى و دانستن است.
2 ـ «تقلب» دگرگونى ، تحول ، گردانيدن چيزى به آن طرف و اين طرف.
3 ـ «شطر» به معناى طرف و سمت و گاهى هم به معناى نصف مى آيد. مى گويند: فلان چيز شرط آن چيز و يا شطر آن است كه منظور جزء و نصف آن است.
4 ـ «مسجدالحرام»همان مسجد معهود كه در مكه واقع است و حرام به معناى محرّم است مصدر به معناى مفعول ، حرام بودن آن مسجد به جهت آن است كه خونريزى و اجراء حدّ در آنجا حرام است.
5 ـ «حيث ما» معناى شرطى دارد و حيث و از هر گاه با ما همراه باشند معناى شرطى مى دهند.

تفسير و توضيح

آيه (144) قدنرى تقلب وجهك... : پيامبر اسلام در طول سيزده سالى كه در مكه بود و يك سال و چند ماه كه در مدينه بود، به سوى بيت المقدس نماز مى خواند و قبله او همان قبله يهود بود، ولى او مى دانست كه اين قبله يك قبله موقتى است و دير يا زود خداوند قبله را تغيير خواهد داد و لذا همواره در انتظار فرمان الهى در جهت تغيير قبله بود. او دوست داشت كه خداوند كعبه و مسجدالحرام را قبله مسلمانان كند زيرا كه كعبه قبله ابراهيم و هم مركز توحيد بود و بسيار مورد توجه عربها قرار داشت و اگر كعبه قبله مسلمانان مى شد، اين امر در استمالت مردم تأثير به سزايى مى كرد و آنها به اسلام مايل مى شدند ديگر اينكه يهود همواره بر پيامبر طعنه مى زدند كه تو خود تابع قبله ما هستى پس بايد تابع دين ما هم باشى و مى گفتند: تو قبله را از ما ياد گرفتى و گرنه خود نمى دانستى كه به كدام سو نماز بگزارى.
با توجه به همه اين موارد بود كه پيامبر همواره آرزو داشت كه قبله عوض شود و به جاى بيت المقدس، كعبه و مسجدالحرام قبله مسلمانان گردد. اين آرزو هميشه با پيامبر بود تا اينكه روز دوشنبه نيمه ماه رجب سال دوم هجرى پيامبر در مسجد بنى سالم بود و با آنها نماز ظهر مى خواند دو ركعت از نماز را به سوى بيت المقدس خوانده بود كه آيه مورد بحث نازل شد و در همان حال جبرئيل دست پيامبر را گرفت و او را به سوى كعبه برگردانيد پيامبر دو ركعت بقيه نماز ظهر را به سوى كعبه خواند و چون مسلمانان چنين ديدند همگى به پيروى از پيامبر به سوى كعبه برگشتند و چون سوى كعبه درست برعكس سوى بيت المقدس بود، لذا مسلمانان جابجا شدند تا بقيه نماز را هم پشت سر پيامبر باشند و زنها هم جابجا شدند كه پشت سر مردها باشند و به هر حال اين نماز تاريخى خوانده شد و نام آن مسجد به مسجد «ذوقبلتين» تغيير يافت يعنى مسجدى كه دو قبله داشت.
در اين آيه خداوند پيامبر خود را مورد خطاب قرار مى دهد و اظهار مى دارد كه ما گردش روى تو را در آسمان ديديم يعنى ديديم كه تو همواره چشم به آسمان دوخته اى و منتظر دستور تغيير قبله هستى اينك تو را به سوى قبله اى برمى گردانيم كه آن را مى پسندى و از آن خوشنود هستى و مسلم است قبله مورد رضايت پيامبر به جهت دلايلى كه ذكر كرديم، كعبه و مسجد الحرام بود لذا فرمان رسيد كه روى خود را به سوى مسجد الحرام برگردان و آنجا را قبله قرار بده.
توجه كنيم كه در اينجا فرمان تغيير قبله با دو جمله آمده جمله اولى خطاب به شخص پيامبر و جمله دوم خطاب به همه مسلمانان در جمله اولى به پيامبر دستور داده شد كه روى خود را به سوى مسجدالحرام برگرداند و در جمله دوم خطاب عامّى براى همه مسلمانان رسيد كه در هر كجا باشيد شهر و روستا و بيابان، در سفر و حضر، رو به سوى مسجدالحرام كنيد كه البته منظور هنگام نماز و انجام اعمالى است كه رو به قبله شدن در آنها واجب است.
علت اينكه حكم تغيير قبله با دو خطاب يكى براى پيامبر و ديگرى براى همه مسلمين نازل شده است، اين است كه اين موضوع در آن زمان اهميت خاصى داشت و موضوع جنجال برانگيزى بود و شايد اگر خطاب دوم نمى آمد بعضيها كه تغيير قبله را ناخوش مى داشتند، گمان مى كردند كه اين حكم مخصوص پيامبر است مانند ديگر خصائص آن حضرت كه در كتب حديثى آمده است. ولى با تصريح بر اينكه همه مسلمانان در هر كجا كه هستند بايد رو به سوى مسجدالحرام كنند، ديگر جاى چون و چرا و عذر و بهانه نمى ماند و مسلمانان تكليف خود را به روشنى درك كردند.
آيا منظور از «شطر» در اين آيه سمت و سوى مسجدالحرام است تا بگوييم قبله همان جهت كعبه است و يا منظور از «شطر» نصف مسجدالحرام است كه دقيقاً محل وقوع كعبه مى شود تا بگوييم قبله جهت كعبه نيست بلكه عين كعبه است، بحثى است كه در فقه مورد توجه قرار گرفته است و ما به زودى آن را در بحث مستقلى درباره قبله مطرح خواهيم كرد.
در دنباله آيه مطلبى را تذكر مى دهد و آن اينكه اهل كتاب خود به خوبى مى دانند كه اين تغيير قبله از جانب خداوند است و پيامبر از پيش خود اين كار را نكرده است. آنها در كتابهاى آسمانى خود ويژگيها و صفات پيامبر اسلام را خوانده بودند و مى دانستند كه او پيامبرى از جانب خداست و هر چه بگويد از جانب خدا مى گويد و از طريق وحى خبر مى دهد و با علم به اينكه تغيير قبله هم از جانب خداوند است باز آنها تغيير قبله را به پيامبر ايراد مى گرفتند و مى گفتند چه چيزى سبب شد كه قبله مسلمانان تغييريافت؟
خداوند در آيه قبلى پيشاپيش پاسخ سؤال آنها را به پيامبر خود ياد داده بود و اينك متذكر مى شود كه آنها خود مى دانند كه اين كار نيز از جانب خداست و در عين حال بهانه جويى مى كنند. آنها بايد بدانند كه خداوند از اعمال آنها غافل نيست و به جزاى اعمال خود خواهند رسيد.
آيه (145) و لئن اتيت الذين اوتوالكتاب... : پس از آنكه موضوع تغيير قبله را بيان نمود،به يك حقيقتى در اين باره اشاره مى كند و آن اينكه اهل كتاب هرگز تابع قبله مسلمانان نخواهند شد هر چند كه پيامبر اسلام تمام معجزات را نشان بدهد. آنها آن چنان به قبله خود دلبستگى دارند كه به هيچ وجه حاضر به ترك آن نيستند اگر چه براى آنها دليل قاطع و روشنى هم بيايد و حقانيت قبله مسلمين را روشن سازد. البته پيامبر اسلام هم به هيچ وجه تابع قبله آنها نخواهد بود و يهود و نصارى هم هرگز تابع قبله يكديگر نخواهند بود.
قبله به عنوان مظهر بارز استقلال و حاكميت يك جامعه دينى است و طبيعى است كه هر امتى براى حفظ استقلال خود دست از قبله خود نمى كشد و تابع قبله ديگران نمى شود مگر اينكه از نظر دينى و اعتقادى، از دين خود برگردد و دين ديگرى را بپذيرد كه طبعاً قبله آن دين را هم خواهد پذيرفت. بنابراين مادام كه اهل كتاب در لجاجت خود باقى بودند و با علم به حقانيت پيامبر اسلام ، روى به اسلام نمى آوردند، واضح بود كه قبله مسلمانان و يا قبله يكديگر را نمى پذيرفتند. همانگونه كه پذيرش قبله يكى از آنان از سوى پيامبر نيز قابل قبول نبود.
در پايان آيه، پيامبر اسلام را مورد خطاب عتاب آميزى قرار مى دهد و به پيامبر گوشزد مى كند كه اگر از هوسهاى آنان پيروى كند، از ظالمان خواهد بود چون علم و آگاهى كافى درباره حقايق دارد و حجت بر وى تمام شده است.

پى‏نوشتها:‌


1. نورالثقلين ج 1 ص 134
2. تفسير عياشى ج 1 ص 62