تفسير كوثر جلد اول

يعقوب جعفرى مراغى

- ۲۷ -


به نفرت مردم از او مى شود شيخ ابو جعفر در تفسير آيه چنين گفته اما جماعتى از محققان آن را در باره پيامبر نيز جايز دانسته اند و گفته اند كه منجر به نفرت نمى شود چون اين كار به خاطر مصلحتى انجام مى گيرد، همچنين جايز است كه خداوند آيه اى را حقيقتاً از يادها ببرد هر چند كه جماعتى بسيار باشند به اين صورت كه نسيان را در قلبهاى آنان قرار بدهد اين يك نوع خرق عادت است و در واقع معجزه اى براى پيامبر شمرده مى شود.
كسانى كه آيه را بر نسيان حمل كرده اند و شمول آيه را بر شخص پيامبر جايز دانسته اند به اين آيه استناد كرده اند كه مى فرمايد:
«سنقرئك فلا تنسى الا ما شاءالله» (اعلى/ 7)
يعنى به زودى تو را وادار به خواندن مى كنيم پس ديگر فراموش نمى كنى مگر آنچه را كه خدا بخواهد.
مفهوم آيه اين است كه مگر آنچه را كه خدا بخواهد كه تو آن را فراموش كنى.(1)
مرحوم علامه طباطبائى رحمه الله شمول آيه را در حق پيامبر نمى پذيرد و معتقد است كه نسيان بر پيامبر جايز نيست و استثناء در آيه «سنقرئك فلا تنسى» تنها براى بيان بقاء قدرت خداوند است نه براى بيان وقوع آن در خارج.(2)
مطلب ديگر اينكه بعضيها كلمه ننسها را در آيه نسخ از ماده نسأ گرفته اند كه به معنى تأخير انداختن است اما سياق آيه، اين احتمال را نفى مى كند زيرا آيه با قاطعيت بيان مى كند كه وقتى آيه اى نسخ يا انساء شد آيه ديگرى جايگزن آن مى شود و لازمه جايگزينى، از بين رفتن حكم يا خود آيه قبلى است و اين با تأخير انداختن جور در نمى آيد زيرا در تأخير، آيه موجود است و تنها ذكر آن به تأخير افتاده و احتياجى به جايگزينى ندارد (دقت شود).

وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ ايمانِكُمْ كُفّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِأَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتّى يَأْتِىَ اللّهُ بِأَمْرِه اِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ (*)وَ أَقيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْر تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ اِنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (*)

بسيارى از اهل كتاب به سبب حسدى كه در وجودشان است، دوست دارند كه شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر برگردانند و اين بعد از آن است كه حق براى آنها روشن شده است. پس درگذريد و چشم پوشى كنيد تا خداوند فرمان خود را بياورد همانا خداوند بر هر چيزى تواناست (109) و نماز را بپاداريد و زكات را بپردازيد و هر چيزى كه براى خود از پيش بفرستيد، آن را نزد خدا خواهيد يافت. همانا خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست.

نكات ادبى

1 ـ «يردّوكم» دو مفعول گرفته يكى ضمير «كم» و ديگرى «كفارا» مى باشد.
2 ـ «حسدا» مفعول له است براى «يردوكم» يعنى آنها اين آرزو را دارند به جهت حسدى كه در دل آنهاست و حسد عبارت است از اراده زوال نعمت از طرف مقابل و رسيدن آن به حسد كننده و فرق آن با «غبطه»در اين است كه غبطه كننده زوال نعمت را از طرف مقابل نمى خواهد بلكه آرزو دارد كه او نيز مانند آن نعمت را داشته باشد و لذا حسد مذموم است ولى غبطه مذموم نيست.
3 ـ «صفح» عفو و گذشت و چشم پوشى از گناه شخصى. از صفحه مشتق است كه به معناى صورت و رخ است گويا كسى كه چشم پوشى مى كند، صورت خود را به طرفى مى گيرد كه يعنى كار زشت تو را نديدم.
4 ـ «ما» در «ماتقدموا» براى موصول است و در اينجا معناى شرطى پيدا كرده است كه «تقدموا»جمله شرطى و «تجدوه» جمله جزاء است و لذا هر دو مجزوم هستند.

تفسير و توضيح

آيه (109) ودّ كثير من اهل الكتاب... : كافران عصر پيامبر از يهود و نصارى ، وقتى در مدينه پيشرفت روزافزون مسلمانان و هم صلابت و غيرت دينى آنها را ميديدند، به آنها حسد مى كردند و لذا همواره آرزوى آنها اين بود كه مسلمانان دست از اسلام بردارند و بار ديگر كافر شوند وبه آنها بپيوندند. و اين در حالى بود كه خود همان كافران واهل كتاب به روشنى حقانيت اسلام و پيامبر اسلام را مى شناختند ولى در اثر مطامع شخصى و از جهت ترس از زوال رياست آن را ناديده مى گرفتند و چون خودشان از نعمت اسلام محروم بودند طبعاً به كسانى كه به اسلام گرويده بودند حسد مى كردند. البته براى آنها امكان آن بود كه مسلمان شوند و آنها نيز اين نعمت را به دست آورند ولى همانگونه كه گفتيم در اثر مصالح شخصى، اين كار را نمى كردند وبراى آنها حسد و خودخورى مى ماند و اينكه اى كاش مسلمانها هم از اسلام برمى گشتند و كافر مى شدند!

قرآن با ذكر اين مطلب به مسلمانان هشدار مى دهد كه اگر اهل كتاب پرسشهايى را مطرح مى سازند و با شيطنت خود ايجاد شبهه مى كنند و يا مسلمانان را استهزاء مى كنند، همه اين كارها ناشى از حسد آنهاست و آنها نمى خواهند كه شما در دين اسلام ثابت قدم باشيد و آرزوى آنها اين است كه شما را به كفر بازگردانند.
شبيه اين مطلب را چند آيه پيش داشتيم (مايود الذين كفروا...) آن آيه دلالت داشت كه كفار دوست ندارند كه خيرى به شما برسد و اين آيه دلالت مى كند كه آنها دوست دارند كه شما دست از اسلام برداريد.
كفار جهت رسيدن به اين هدف شوم خود و براى بازدارى مسلمانان از اسلام، دست به حيله ها و ترفندهاى عجيبى مى زدند كه يك از آنها را قرآن كريم در جايى بيان كرده است و آن اين بود كه افرادى از خودشان را معين مى كردند و به آنها مى گفتند طرف صبح پيش پيامبر برويد و بگوييد كه مسلمان شديم ولى در آخر روز اظهار پشيمانى كنيد و كافر شويد و اعلام كنيد كه در اسلام تحقيق كرديم و ديديم كه بر حق نيست و لذا كافر شديم. قرآن پرده از روى اين توطئه تبليغاتى برمى دارد و مى گويد:
و قالت طائفة من اهل الكتاب آمنوا بالذى انزل على الذين آمنوا وجه النهار و اكفروا آخره لعلهم يرجعون (آل عمران / 72)
و گروهى از اهل كتاب گفتند: آغاز روز به آنچه كه بر گروه مؤمنان نازل شده ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد شايد كه برگردند.
در آيه مورد بحث پس از پرده بردارى از حسد كافران نسبت به مسلمانان ، مسلمانان را مورد خطاب قرار مى دهد و عكس العملى را كه در اين برهه و مقطع خاص از زمان بايد نشان بدهند، به آنها مى آموزد. و آن اينكه مسلمانان بايد در برابر آنها عفو و گذشت داشته باشند و دست به اقدام تندى نزنند و در حال حاضر و در شرايط فعلى نبايد كار به خشونت بكشد تا وقتى كه دستور جديدى از سوى خدا برسد. شايد اين فرمان اشاره به دستور جهاد و جنگ باشد كه بعدها صادر شد ماننداين آيه:
يا ايها الذين امنوا قاتلوا الذين يلونكم من الكفار و ليجدوا فيكم غلظة و اعلموا انّ الله مع المتقين (توبه / 123)
اى كسانى كه ايمان آورده اند با كافرانى كه به شما نزديكند، جنگ كنيد و بايد در شما خشونت و سختى يابند و بدانيد كه خدا باپرهيزگاران است.
بنابراين در مقابل دشمنان گاهى مصلحت در ملايمت و عفو و گذشت است و گاهى مصلحت در خشونت و جنگ و قتال است كه رهبر مسلمانان آن را تعيين مى كند.
قرآن كريم پس از ذكر اين مطلب كه عفو و گذشت داشته باشيد اضافه مى كند كه خداوند بر هر چيزى تواناست و همو مى تواند شما را بر كفار پيروز گرداند.
آيه (110) و اقيموا الصلوة و آتوا... : براى استفاده از قدرت بى پايان الهى و رسيدن به پيروزى ، مسلمانان بايد خود را در دو جهت تقويت كنند يكى در جهت رابطه با خدا و معنويت و سجاياى روحى كه مظهر همه آنها نماز است و ديگرى در جهت رابطه ميان خود و جامعه و ايجاد پيوند با مردم كه مظهر آن دادن زكات است.
بنابراين ، رمز پيروزى و راه استفاده از قدرت الهى و كمكهاى او،نماز و زكات است و با انجام اين دو فريضه الهى جامعه هم از نظر روحى و هم از نظر اقتصادى تقويت مى شود و طبعاً بر دشمنان خود پيروز مى گردد.
پس از ذكر نماز و زكات، مسلمانان را تشويق مى كند كه هر كار خيرى را كه برايشان ممكن است انجام بدهند و بدانند كه هر عمل نيكى كه از آنها سر بزند، در اين جهان و نزد خداوند مى ماند و روز قيامت آن را خواهند يافت و خدا به تمام اعمال انسان نظارت دارد و بيناست.
ظاهر اين آيه دلالت بر تجسم اعمال دارد و اينكه هر كار نيكى كه از انسان سر بزند عين آن در قيامت به انسان داده خواهد شد و بهشت و نعمتهاى اخروى چيزى جز تجسم كارهاى نيكى كه انسان در دنيا انجام داده ، نيست اين آيه نظير آياتى است كه مى خوانيم:
يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا (آل عمران / 30)
روزى كه هر شخصى هر خيرى را انجام داده حاضر و آماده مى بيند.
و من يعمل مثقال ذرة خيرا يره (زلزله / 7)
و هر كس به سنگينى يك ذره خير انجام دهد آن را مى بيند.
درباره تجسم اعمال به خواست خدا در آينده بحث خواهيم كرد.

وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ اِلاّ مَنْ كانَ هُودًا أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (*)بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّه وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (*)وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَىْءوَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَىْء وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فى ما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ (*)

و گفتند: هيچ كس داخل بهشت نمى شود مگر اينكه يهودى يا نصرانى باشد. اين آرزوهاى آنهاست بگو دليل خود را بياوريد اگر راستگويانيد (111) آرى كسى كه روى به سوى خدا آرد و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش است و نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهگين مى شوند (112) يهود گفتند: نصرانيها بر چيزى نيستند و نصرانيها گفتند: يهود بر چيزى نيستند در حالى كه آنها كتاب را تلاوت مى كنند. همچنين آنها كه دانا نيستند نيز همانند سخن آنها را گفتند. پس خدا روز قيامت ميان آنها درباره چيزى كه در آن اختلاف دارند، داورى خواهد كرد (113)

نكات ادبى

1 ـ «هود» همان يهود است كه ياء آن حذف شده است.
2 ـ «نصارى» جمع نصرانى، تابع دين حضرت مسيح در نسبت به ناصره شهر حضرت مسيح نصرانى گفته شده است.
3 ـ «برهان» دليل و حجت ، بيان مطلبى كه به وسيله آن مطلب ديگرى ثابت شود.
4 ـ «بلى» براى اثبات نفى است چون پس از نفى واقع شده است.
5 ـ «من» در «من اسلم» موصول است و معناى شرطى دارد.
6 ـ «اسلم»در اينجا به معناى برگردانيدن، روى آوردن از روى اخلاص.
7 ـ «وجه» جلو هر چيز و در انسان صورت او.
8 ـ «امانى» جمع «امنيه» به معناى آرزوهايى كه دست نيافتنى است.
9 ـ «و هو محسن» جمله حاليه و محل آن نصب است.
10 ـ «تلاوت» قرائت با تأنى وتدبر و معمولا در خواندن متون مذهبى بكار مى رود.

تفسير و توضيح

آيات (112-111) و قالوا لن يدخل الجنة... : پيش از اين اشاره شد كه يهوديها معتقدند كه بهشت خالصه آنها و از آنِ آنهاست و كس ديگرى وارد بهشت نخواهد شد. اكنون اين سخن واين ادعا، هم از يهود وهم از نصارى نقل مى شود. يهود گفتند كه جز يهوديها كس ديگرى وارد بهشت نمى شود و در مقابل آنها نصارى نيز گفتند كه بهشت مخصوص نصرانيهاست و جز آنها كس ديگرى به بهشت راه پيدا نمى كند.
اين دو گروه با تنگ نظرى خاصى بهشت را در تيول خود مى دانستند و لازمه سخن آنها اين است كه تمام اديان جز دين آنها باطل است ومورد قبول خداوند نيست قرآن چنين عقيده اى را از هر كس كه باشد ردّ مى كند و در مقابل يهود و نصارى كه اين عقيده را دارند، اظهار مى دارد كه اگر راست مى گوييد به گفته خود دليل محكم و برهان اقامه كنيد و بدون شك آنها چنين برهانى نداشتند زيرا اين سخن به منزله كشيدن خط بطلان به تمام اديان آسمانى و دست آوردهاى همه پيامبران جز يك تن از آنهاست و اين مغاير با سنتهاى الهى در تاريخ است و براى سخنى به اين سستى و بى پايگى نمى توان برهان اقامه كرد و دليل قانع كننده اى آورد.

در اينجا اين نكته را يادآور مى شويم كه با توجه به اين آيه روشن مى شود كه از ديدگاه قرآن، مسائل اعتقادى بايد از روى دليل و برهان باشد و تقليد كوركورانه به پيشينيان نمى تواند مجوّزى براى داشتن يك اعتقاد باشد. وبراى همين است كه از ديدگاه ما، در اصول دين تقليد جايز نيست و بايد براساس دليل و برهان باشد.
به هر حال در اين آيه خداوند از يهود و نصارى براى عقيده باطلى كه داشتند ، طلب برهان مى كند و سپس يك قانون كلى در زمينه موضوع مورد بحث ارائه مى دهد و آن اينكه هر كس از هر دينى با اخلاص روى به سوى خدا آرد و تسليم فرمانهاى الهى باشد و كارهاى نيك انجام دهد، پاداش او نزد خدا محفوظ است و هيچ بيم و هراسى براى او نيست و طبعاً اهل بهشت خواهد شد. بنابراين بهشت در انحصار يهود و نصارى نيست بلكه پيروان تمام اديان الهى اگر به درستى عمل كنند اهل نجات خواهند بود البته روشن است كه در هر زمانى دين بخصوصى مورد نظر است و كسى اهل نجات است كه به دين پذيرفته شده از جانب خدا در زمان خود عمل كند كه در هر عصرى يكى بيش نيست.
اينكه خداوند درباره صاحبان ايمان و تسليم و اعمال نيك مى فرمايد: آنها خوف وحزن و بيم و هراس ندارند، به يك حقيقت والا اشاره مى كند و آن اينكه ايمان همواره باعث اطمينان قلب و آرامش روان مى شود واين يكى از خواص و آثار ايمان است كه اضطراب و نگرانى و دلهره و هراس را ز بين مى برد و چنان آرامشى مى دهد كه اگر شخص بى ايمان تمام دنيا را خرج كند، هرگز به چنين آرامشى نخواهد رسيد. فرد باايمان اعتماد به نفس دارد و جامعه باايمان يك جامعه سعادتمند است و از چنان آرامشى برخوردار است كه آن را با هيچ چيز نمى توان به دست آورد. نعمت بزرگى كه جامعه هاى بى ايمان از آن بى بهره اند.

آيه (113) و قالت اليهود ليست... : لازمه سخن پيشين يهود و نصارى كه بهشت را در انحصار خود مى دانستند، نفى مذاهب ديگر است و لذا در اين آيه خداوند از يهود نقل مى كند كه آنها گفتند: نصارى بر دين حق نيستند و اساساً چيزى ندارند و در مقابل ، نصارى هم اين سخن را درباره يهود گفتند آنها اين سخنان را مى گفتند در حالى كه هر دو گروه كتابهاى آسمانى خود را مى خواندند و در تورات مژده ظهور حضرت عيسى داده شده بود و در انجيل نبوت حضرت موسى به رسميت شناخته شده بود و اگر يهود و نصارى به كتابهاى آسمانى خود توجه مى كردند هرگز درباره يكديگر اين سخنان را نمى گفتند.

در شأن نزول اين آيه گفته شده كه وقتى نصاراى نجران پيش پيامبر اسلام آمدند بعضى از سران يهود با آنها روبرو شدند و اين سخنان ميان آنها رد و بدل شد. اينجا بود كه آيه شريفه نازل شد و هر دو گروه مورد انتقاد قرار گرفتند.
در دنباله آيه شريفه مطلب را تعميم مى دهد و اظهار مى دارد كه اين تنها يهود و نصارى نيستند كه با خود خواهى ، اديان و مذاهب ديگر را نفى مى كنند بلكه مشركان نيز كه كتاب آسمانى ندارند و در نادانى مطلق هستند، چنين سخنى را به زبان مى آورند. اگر يهود و نصارى دين يكديگر را قبول ندارند، مشركان هيچ دينى را نمى پذيرند و پيروان اديان را در گمراهى مى دانند و حتى آنها را مسخره مى كنند. اين طبيعى است كه هر گروه خود را بر حق و ديگران را باطل بداند و عاشق انديشه هاى خود باشد ولى مسأله اين است كه چه كسى بايد ميان آنها داورى كند و قضاوت نهايى و درست با كيست؟ قرآن در همين آيه به اين مسأله مى پردازد واظهار مى دارد كه اين خداوند است كه در روز قيامت ميان آنها داورى خواهد كرد.

نظير اين آيه در دو جاى ديگر قرآن آمده است يكى در جايى كه از مؤمنان و يهودو نصارى و صابئين و مجوس ومشركان نام مى بردو سپس اضافه مى كند:
ان الله يفصل بينهم يوم القيامة انّ الله على كل شىء شهيد (حج / 17)
خداوند ميان آنها در روز قيامت داورى مى كند (يا جدايى مى اندازد)
در جاى ديگر صحبت از حضرت موسى و جانشينان او مى كند و مى فرمايد:
انّ ربك هو يفصل بينهم يوم القيامه فيما كانوا فيه يختلفون (سجده / 25)
همانا پروردگارت در روز قيامت ميان آنها در چيزى كه اختلاف دارند، داورى خواهد كرد.
داورى خداوند در روز قيامت در ميان ارباب اديان و پيروان مذاهب گوناگون و مشركان چگونه خواهد بود؟ بدون شك خداوند در روز قيامت اديان حق را مشخص خواهد كرد و به پيروان آنها پاداش نيك خواهد داد و آنها را به بهشت خواهد برد و پيروان اديان باطل و مشركان را در جهنم جاى خواهد داد و آنها دچار تأسف شديد خواهند شد ولى چون آخرت دارتكليف نيست اين پشيمانى و تأسف سودى بر آنان نخواهد داشت.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعى فى خَرابِهآ أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهآ اِلاّ خآئِفينَ لَهُمْ فِى الدُّنْيا خِزْىٌ وَ لَهُمْ فِى الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ (*)وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَ ما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ اِنَّ اللّهَ واسِعٌ عَليمٌ (*)وَ قالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (*)بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اِذا قَضى أَمْرًا فَاِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (*)

كيست ستمكارتر از كسى كه نگذارد در مساجد خدا نام او برده شود و در خرابى آن بكوشد؟ آنها نبايد وارد مساجد شوند مگر در حال ترس و وحشت. براى آنها در دنيا خوارى ودر آخرت عذابى بزرگ است (114) مشرق و مغرب مال خداست پس به هر طرف رو كنيد خدا آنجاست همانا خداوند وسعت بخش و داناست (115) و گفتند: خداوند فرزندى برگرفته او منزه است بلكه آنچه در آسمانها و زمين است از آنِ اوست همگى براى او خاضع هستند (116) پديد آرنده آسمانها و زمين است و هر گاه انجام كارى را بخواهد، به آن مى گويد: باش پس مى شود (117)

نكات ادبى

1 ـ «مسجد» محل سجده و در اصطلاح به محل عبادت مسلمانان گفته مى شود همانگونه كه كليسا به محل عبادت مسيحيان و كنيسه به محل عبادت يهوديان اطلاق مى شود.
2 ـ «من» براى استفهام و مبتداست و «اظلم» خبر آن است.
3 ـ «ان يذكر» بدل از مساجد است و اين بدل بدل اشتمال است.
4 ـ «مشرق» محل طلوع خورشيد و «مغرب» محل غروب آن ، خاور و باختر . مشرق از شروق به معناى طلوع و مغرب از غروب به معناى دورى است. غربت دورى از وطن. اين دو كلمه در قرآن هم به شكل مفرد و هم به شكل تثنيه و هم به شكل جمع آمده است.
5 ـ «واسع» نامحدود و گسترده و وسعت بخش و مى توان آن را به بى نياز هم معناكرد.
6 ـ لام در «لله» لام ملك است.
7 ـ «اينما» معناى شرطى دارد و لذا «تولوا» مجزوم است.
8 ـ «سبحان»مصدر است و معناى تنزيه و تقديس مى دهد و معمولا به سوى اسمى اضافه مى شود.
9 ـ «قانت» از قنوت به معناى اطاعت و خشوع و خضوع و دعا است.
10 ـ «بديع» مبدع ، كسى كه كار تازه و ابتكارى و بى سابقه اى انجام دهد و در آن نوعى مبالغه و كثرت وجود دارد.
11 ـ «قضا» معانى متعددى دارد و در اينجا به معناى اراده است.

تفسير و توضيح

آيه (114) و من اظلم ممن منع... : مشركان و بت پرستان مكه، در آغاز اسلام مسلمان را از وورود به مسجدالحرام وانجام عبادتهاى اسلامى، منع مى كردند و يا اگر وارد مسجد مى شدند آنها را مورد اذيت قرار مى دادند ويا مسخره مى كردند و بدينگونه از نظر معنوى باعث ويرانى مسجد مى شدند چون اگر قرار باشد كه در مسجد، عبادت درست انجام نگيرد، آن مسجد خراب شده است اگر چه به ظاهر سالم و پرزرق و برق هم باشد.
اين آيه به عمل زشت و ناپسند آنها اشاره مى كند و از آنها به عنوان ستمكارترين مردم نام مى برد و در ضمن بيان اين مطلب، چيزى را پيش بينى مى كند كه بعدها تحقق يافت و آن اينكه همان مشركان نخواهند توانست كه داخل مسجدالحرام شود مگر با ترس و وحشت از اينكه بيرون شوند. و اين پيش بينى پس از فتح مكه تحقق يافت.
گفته شده است كه منظور از مسجد در اينجا بيت المقدس است كه روميها آن را خراب كردند و از اينكه در آنجا ياد خدا شود، منع نمودند تا اينكه در زمان خليفه دوم بيت المقدس فتح شد و به دست مسلمانان افتاد و مشركان با خوف و هراس وارد آنجا مى شدند ولى به نظر مى رسد كه تفسير نخست درست باشد و اين آيه در مقام بيان حال مشركان مكه و رفتارى است كه آنها با مسلمانان داشتند تا اينكه پس از فتح مكه كار برعكس شد و مشركان هراسناك شدند.
در دنباله آيه سرنوشت محتومى را كه مشركان براى خود رقم زده بودند تذكر مى دهد و آن اينكه آنها در دنيا خوار و ذليل خواهند شد و در آخرت به عذابى دردناك و بزرگ گرفتار خواهند گرديد.
البته بايد دانست كه آيه هر چند هم، شأن نزول خاصى داشته باشد، در مقام بيان يك حكم كلى است و در مورد تمام افراد و يا گروههايى است كه مردم را از رفتن به مساجد و انجام عبادات به هر دليل منع كنند و باعث ويرانى مساجد شوند. و ما در تاريخ نمونه هايى از آن را ديده ايم كه گاهى به خاطر اغراض سياسى ، مساجد را بسته اند و يا گروه خاصى را از ورود به آن منع كرده اند.
آيه (114) و لله المشرق و المغرب... : اين آيه پس از تغيير قبله مسلمانان از بيت المقدس به مسجدالحرام نازل شده است و در پاسخ كسانى كه به مسلمانان ايراد مى گرفتند و مى گفتند: چرا قبله مسلمانان تغيير يافت؟ و اگر واقعاً قبله همان سمت كعبه بود چرا مسلمانان مدتهابه سوى بيت المقدس نماز خواندند، حقيقت مهمى را تذكر مى دهد و آن اينكه خداوند جهت ندارد و مشرق و مغرب همه از آن خداست و به هر طرف رو كنيد خدا در آنجاست و خداوند ضمن اينكه لامكان است، همه جا را پر كرده و خدا نامحدود است و جاى بخصوصى ندارد و نيز از دلهاى شما آگاه است.
اينكه براى اداى نماز و بعضى از مناسك ، جهت كعبه قبله معرفى شده است ، براى اين است كه انسان به هر حال بايد روبه طرفى بايستد پس بهتر است كه ايستادنش هم جهت دار باشد و به سمت مقدس ترين مكانهاى دنيا يعنى كعبه باشد و اين يك موضوع قراردادى است و به اين معنا نيست كه مثلا خداوند جهت يا سمت بخصوصى قرار دارد.

پى‏نوشتها:‌


1. مجمع البيان ، ج 1، ص 347.
2. الميزان، ج 1، ص 256.