تفسير و توضيح
آيه (83) واذ اخذنا ميثاق بنى اسرائيل ... : يكبار ديگر درباره پيمانهايى كه از
بنى اسرائيل گرفته شده سخن به ميان آمده است. در اين آيه خاطرنشان مى سازد كه از
آنها پيمانهايى گرفته شد كه عبارت بودند از:
1 ـ پرستش فقط براى خدا باشد.
2 ـ به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و تهيدستان نيكى كنند.
3 ـ با مردم خوشرفتارى كنند و با آنها سخن نيكو بگويند.
4 ـ نماز را به پا دارند.
5 ـ زكات را بپردازند.
اينها قسمتى از احكام و معارفى بود كه حضرت موسى آنها را از جانب خداوند آورده بود
و از بنى اسرائيل پيمان گرفته بود كه به آنها عمل كنند.
اين موارد به اضافه دو حكم ديگرى كه در آيه بعدى آمده مى تواند جامعه اى را به
سعادت برساند و اساساً همه اين موارد در تعليمات همه پيامبران از جمله پيامبر اسلام
آمده است. بعضى از اين موارد مربوط به حق خداست و رابطه ميان انسان و خدا را تنظيم
مى كند مانند بند يك وچهار و بعضى از آنها مربوط به اخلاق خانوادگى است مانند قسمتى
از بند دوم و بعضى از آنها مربوط به اخلاق اجتماعى است مانند قسمتى از بند دوم و
بند سوم و در دو حكم ديگرى كه در آيه بعدى خواهد آمد جامعه از خونريزى و فتنه و
فساد برحذر داشته شده است.
خداوند پس از آنكه اين موارد را بر مى شمارد، متذكر مى شود كه بسيارى از شما از
آنها روى گردان شديد و جز افراد اندكى به آن عمل نكردند و اين ناشى از عناد و لجاجت
بود كه همواره در روحيات بنى اسرائيل حكومت مى كرد.
آيه (84) و اذ اخذنا ميثاقكم ... : در اين آيه موارد ديگرى از احكامى كه براى
بنى اسرائيل تشريع شده بود، آمده است و آنها عبارتند از:
1 ـ خون يكديگر را نريزيد.
2 ـ يكديگر را از خانه و كاشانه شان بيرون نكنيد.
اين دو حكم نيز از احكامى است كه اختصاص به قوم بنى اسرائيل و شريعت موسى ندارد
بلكه تمام پيامبران جلوگيرى از خونريزى و فتنه و فساد و آواره كردن مردم از ديارشان
را يكى از اهداف خود مى دانستند.
اگر پيامبران و مردان الهى گاهى جنگ كرده اند و منجر به خونريزى و آواره شدن و
اسارت گروهى گرديده است، اين جنگها نوعاً جنبه دفاعى داشته و گاهى هم براى
سركوبى زورمندانى صورت گرفته كه سدّ راه سعادت بشر بوده اند و از نشر احكام آسمانى
و بيدارى انسانها جلوگيرى مى كردند.
نكته جالبى كه در اين آيه وجود دارد اين است كه خداوند خون طرف مقابل را كه ريخته
مى شود به منزله خون همان كسى مى داند كه آن خون را ريخته است و نيز كسانى را كه از
خانه خود آواره مى شوند خود همان ستمگران قلمداد مى كند و اين بدان معناست كه جامعه
بشرى به منزله يك خانواده و حتى يك پيكر است كه وقتى كسى آسيب مى بيند در واقع تمام
افراد بشر آسيب ديده است و وقتى قاتل خونى را مى ريزد در واقع خون خود را ريخته است
و اين آيه شبيه آيه ديگرى است كه اتفاقاً آن هم مربوط به بنى اسرائيل است و آيه
چنين است:
من اجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض
فكأنّما قتل الناس جميعاً (مائده /32)
و به همين سبب براى بنى اسرائيل نوشتيم كه هر كسى كسى را بكشد بى آنكه كسى را كشته
يا فسادى در زمين كرده باشد، گويا كه تمام مردم را كشته است.
در پايان آيه مورد بحث، خداوند خطاب به يهود عصر پيامبر مى فرمايد: شما اقرار و
اعتراف كرديد و شاهد و گواه اين پيمان بوديد. منظور اين است كه يهود عصر پيامبر
همگى به اين موارد اقرار داشتند و معترف بودند كه خداوند در شريعت موسى اين موارد
را قرار داده و طبعاً از بنى اسرائيل براى عمل به آنها عهد و پيمان گرفته است ولى
با وجود اينكه قوم يهود همگى اين موارد را مى شناختند و به لزوم عمل كردن به آن
عقيده داشتند، در ميان خود به آن عمل نمى كردند و دست به كشتار و خونريزى مى زدند
كه شرح آن در آيه بعدى خواهد آمد.
چند روايت
1 ـ عن ابى جعفر (ع) فى قول الله عزوجل: «و قولوا للناس حسنا» قال: قولوا للناس
احسن ما تحبون ان يقال فيكم(1)
امام باقر (ع) درباره سخن خداوند: «براى مردم سخن نيكو بگوييد» فرمود: به مردم
بهترين چيزى را بگوييد كه دوست داريد براى شما گفته شود.
2 ـ قال الصادق (ع) «قولوا للناس حسنا» قال للناس كلهم مؤمنهم و مخالفهم اما
المؤمنون فيبسط لهم وجهه و اما المخالفون فيكلمهم بالمداراة لاجتذابهم الى
الايمان(2)
امام صادق(ع) درباره سخن خداوند: «براى مردم سخن نيكو بگوييد» فرمود: براى همه مردم
چه مؤمن آنها و چه مخالف آنها درباره مؤمنان گشاده رويى كند و با مخالفان بامدارا
سخن بگويد تا آنها را جذب كند.
ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَريقًا مِنْكُمْ
مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالاْثِْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اِنْ
يَأْتُوكُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ اِخْراجُهُمْ
أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْض فَما جَزآءُ مَنْ
يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ اِلاّ خِزْىٌ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ
الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ اِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللّهُ بِغافِلعَمّا
تَعْمَلُونَ (*)أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ
فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (*)
سپس همين شما هستيد كه يكديگر را مى كشيد و گروهى از خودتان را از سرزمين خودشان
بيرون مى كنيد و به وسيله گناه و ستم، بر ضد آنها كمك يكديگر مى شويد و اگر آنان به
صورت اسيران نزد شما آيند، براى آزادى آنها فديه مى دهيد و آن در حالى است كه بيرون
كردن آنها بر شما حرام بود. آيا به قسمتى از كتاب ايمان مى آوريد و به قسمتى از آن
كافر مى شويد؟ پس سزاى كسى از شما كه چنين كند، چيزى جز رسوايى در زندگى دنيا نيست
و در روز قيامت به سوى سخت ترين عذاب كشيده مى شوند و خداوند از آنچه كه انجام
مى دهيد غافل نيست (85) اينها همان كسانى هستند كه
زندگى دنيا را در مقابل آخرت خريده اند پس عذاب آنها تخفيف داده نمى شود و يارى
نخواهندشد(86)
نكات ادبى
1 ـ در «انتم هؤلاء» انتم مبتداست و هؤلاء آن را تأكيد مى كند و تقتلون خبر آن است
و يا بگوييم انتم مبتداست وهؤلاء به معناى الذين و خبر آن است و تقتلون صله براى
هؤلاء است مثل اينكه گفته شده : انتم الذين تقتلون.
2 ـ «تظاهرون» يعنى همديگر را كمك مى كنيد از «ظهر» به معناى پشت گرفته شده گويا
آنها هم پشت مى شوند و به همين معناست در آيه: (و ان تظاهرا عليه فانّ الله مولاه)
و از لحاظ اعراب «تظاهرون» حال از تخرجون است.
3 ـ «تفادوهم» مفاعله از فديه است كه پرداخت وجهى در مقابل آزادى از اسارت است.
4 ـ در «هو محرم عليكم» هو ضمير شأن است يعنى حقيقت اين است كه...
5 ـ «اثم» كار زشت و گناه و «عدوان» تجاوز از حدّ ، ظلم بسيار، دشمنى.
6 ـ «اسارى» جمع اسير از «اسر» به معناى بستن گرفته شده چون معمولا اسير را با چيزى
مى بستند.
7 ـ «خزى» خوارى و ذلت.
تفسير و توضيح
آيه (85) ثم انتم هؤلاء تقتلون ... : مخاطب اين آيه يهود عصر پيامبر است كه در اين
آيه به خاطر يك عمل زشت و ناپسند مورد انتقاد شديد قرار گرفته اند آنها با اعتراف
به اينكه خداوند از آنها پيمان گرفته كه خون يكديگر را نريزند و يكديگر را از خانه
و كاشانه خود آواره نكنند، اين حكم الهى را زيرپا مى گذاشتند و مانند اسلاف خود از
فرمان خدا سرپيچى مى كردند.
به نوشته مفسران ، در دوران جاهليت و همزمان با ظهور اسلام قبايلى از يهود
يثرب(مدينه) به جان هم مى افتادند و همديگر را مى كشتند و عامل آن اين بود كه در
يثرب دو قبيله مهم كه هر دو بت پرست بودند، زندگى مى كردند يكى اوس و ديگرى خزرج.
اين دو قبيله با يكديگر رقابت داشتند و ميان آنها هر چندى يكبار جنگى درمى گرفت
صدها سال بود كه اين جنگهاى زنجيره اى بى حاصل ميان آنها ادامه داشت در اين وسط
يهوديهاى ساكن يثرب و اطراف آن بى طرف نبودند بعضى از قبايل يهود مانند «بنى قريظه»
با طايفه اوس هم پيمان بودند و بعضى ديگر از يهود مانند قبيله «بنى نضير» و قبيله
«بنى قينقاع» با قبيله «خزرج» هم پيمان بودند هر وقت ميان اوس و خزرج جنگى
درمى گرفت آنها هم و در مقابل يكديگر قرار مى گرفتند و طبعا يكديگر را مى كشتند و
با حمله هاى خود به مواضع يكديگر، همكيشان خود را از خانه و كاشانه خود بيرون
مى كردند و گاهى اسير اوس يا خزرج مى شدند آنها بر عليه همكيشان خود پشتيبان
بت پرستان مى شدند و در سركوبى طرف مقابل به آنها يارى مى كردند و با اين كار به
همكيشان خود ستم فراوانى روا مى داشتند. و چون جنگ تمام مى شد براى آزادى اسيران
خود فديه مى دادند و آنها را با پول آزاد مى كردند.
البته فديه دادن براى آزادى اسيران مطابق با حكم تورات بود ولى كشتن و اخراج يكديگر
از خانه هايشان بگونه اى كه گذشت مخالف حكم تورات بود. در واقع يهود عصر پيامبر
اسلام به قسمتى از تورات عمل مى كردند و آن فديه دادن جهت آزادى اسرا بود و به
قسمتى از تورات عمل نمى كردند و آن كشتار و اخراج از خانه بود و لذا قرآن از آنها
چنين بازخواست مى كند كه آيا شما به قسمتى از تورات ايمان داريد و به قسمت ديگرى از
آن كافريد؟
شك نيست كه فديه دادن براى اسيران نيز انگيزه اى مادى داشت و آنها اين كار را نه
براى عمل به تورات بلكه به خاطر منافع و مصالح خودشان انجام مى دادند ولى به هر حال
مطابق با دستور تورات بود.
آنها هر حكمى را كه مطابق ميل و باب طبع آنها بود، به آن عمل مى كردند وهر
حكمى را كه مخالف با هوسهايشان بود، كنار مى گذاشتند. قرآن كريم اين عمل زشت را
محكوم مى كند و نتيجه و بازتاب آن را در دنيا و آخرت گوشزد مى كند عاقبت زشت اين
كار ناپسند در دنيا، خوارى و رسوايى و خذلان است و در قيامت، سخت ترين مجازاتهاست و
يهود همواره چنين سرنوشتى داشته است و در طول تاريخ باذلت و خوارى و ناامنى زندگى
كرده است.
بايد توجه داشت كه اين حكم اختصاص به يهود ندارد بلكه يك حكم كلى است و سنتى از
سنتهاى جارى الهى است كه بر تاريخ بشرى حاكميت دارد و هر ملتى چنين كند و دستورات
دين را بازيچه هوسهاى خود قرار بدهد سرنوشت مشابهى خواهد داشت و سنتهاى الهى تغيير
بردار نيست.
در پايان اين آيه پس از بيان سرنوشت شوم آنها، اضافه مى كند كه خداوند از كارهاى
شما غافل نيست و هر عملى از شما سربزند خداوند مطابق آن با شما رفتار خواهد كرد و
خدا در كمين ستمگران است: ان الله لبالمرصاد.
آيه (86) اولئك الذين اشتروا ... : اين آيه دنباله آيه پيشين است و درباره آنها كه
احكام الهى را ملعبه قرار داده اند اظهار مى دارد كه آنان در واقع آخرت و زندگى
معنوى و الهى را فروخته اند و در مقابل، زندگى چند روزه دنيا را خريده اند. بديهى
است كه اين معامله زيانبار به نفع آنها نيست و آنها در روز قيامت با شديدترين نوع
عذاب، شكنجه خواهند شد و در عذاب آنها تخفيف داده نخواهد شد و كسى در آنجا به آنها
يارى نخواهد كرد و اساساً كسى قدرت يارى كردن به آنها را ندارد.
اين است سرنوشت شومى كه در آخرت در انتظار آن است و اين خوارى و ذلت نه تنها در
آخرت دامنگير آنها خواهند بود، بلكه در اين دنيا نيز هم.
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِه بِالرُّسُلِوَ
آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ
أَفَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ
فَفَريقًا كَذَّبْتُمْ وَ فَريقًا تَقْتُلُونَ (*)وَ
قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَليلاً ما
يُؤْمِنُونَ (*)
هر آينه ما به موسى كتاب داديم و پس از او پيامبرانى پشت سر هم فرستاديم و به
عيسى بن مريم دلايل روشن داديم و او را به وسيله روح القدس يارى نموديم. آيا هر گاه
پيامبرى براى شما چيزى بياورد كه شما آن را دوست نداريد، سركشى و گردن فرازى
مى كنيد؟ پس گروهى را تكذيب و گروهى را مى كشتيد (87) و گفتند: دلهاى ما در پوششى
قرار دارد بلكه خداوند به سبب كفرشان آنها را لعنت كرده پس اندكى ايمان مى آوردند
(88)
نكات ادبى
1 ـ «قفّينا» يعنى پشت سر هم و پى در پى قرار داديم از «قفا» به معناى پشت گردن
مشتق شده است.
2 ـ رسم الخط قرآن در «عيسى ابن مريم»چنين است كه ابن با همزه نوشته مى شود ولى
معمول در رسم الخط عربى اين است كه «ابن» در اينگونه موارد كه وسط دو عَلَم قرار
گرفته بدون همزه و به صورت «بن» نوشته مى شود مگر در مواردى كه اينجا از آن موارد
نيست.
3 ـ «بينات» جمع بينه به معناى دليل روشن و معجزه است.
4 ـ «غلف» جمع اغلف مانند حمر و احمر و به معناى پوشيده شده همانگونه كه شمشير در
غلاف در پوشش است.
5 ـ «لعنت» دورى از رحمت خدا، بدترين نفرين معنوى.
تفسير و توضيح
آيه (87) و لقد اتينا موسى الكتاب ... : به دنبال ذكر نعمتهاى متعددى كه خداوند به
بنى اسرائيل داده بود و آنان كفران نعمت كرده بودند، اينك يك نعمت مهم ديگر ذكر
مى شود كه طبق معمول بنى اسرائيل آن را نيز ناديده گرفتند و به عناد و لجاجت
خود ادامه دادند. اين نعمت بزرگ و مهم ، فرستادن پيامبران متعدد بود كه پشت سر هم
آمدند تا مردم را هدايت كنند يكى از آنها حضرت موسى بود كه خداوند به او كتاب و
شريعت داده بود و به دنبال او پيامبران ديگرى آمدند و مبانى شريعت او را تحكيم
كردند تا اينكه نوبت به حضرت عيسى رسيد او نيز مانند حضرت موسى از پيامبران
اولوالعزم و داراى شريعت وكتاب بود و دين او دين حضرت موسى را نسخ مى كرد.
البته يهوديها نسخ شرايع را قبول ندارند ولى اين يك حقيقت است كه تا زمانى كه بشريت
در سير تاريخى خود به بلوغ و رشد نرسيده است، بايد در هر زمانى شريعتى مطابق با
نيازهاى آن زمان مى آمد و شريعت جديد حاكم بر شريعت قبلى و ناسخ آن بود وبا آمدن
شريعت جديد مردم بايد از شريعت قبلى دست بر مى داشتند و از شريعت جديد پيروى
مى كردند و هر شريعتى كه مى آمد كاملتر از شريعت قبلى بود چون بشريت در طول تاريخ
رشد و ترقى مى كرد و به بلوغ فكرى خود نزديكتر مى شد و شريعتى در سطح بالاتر عرضه
مى شد و در فاصله ميان دو شريعت، پيامبرانى مى آمدند كه كارشان تحكيم و تبيين شريعت
موجود بود ويادآورى آنچه كه اى بسا از يادها فراموش شده بود.
كار به اين منوال بود تا اينكه بشر به درجه اى از رشد فكرى نايل آمد كه قابليت آن
را پيدا كرد كه پذيراى يك شريعت ابدى و جاودانى شود. اين دوره ، دوره بلوغ فكرى
بشريت بود و آن شريعت شريعت اسلام بود كه به وسيله حضرت محمد(ص) به جهان بشرى عرضه
شد.
در ميان كاروان پيامبران، كه بنى اسرائيل مكلف به پيروى از آنها بود چهره هاى
درخشانى وجود داشت كه صاحب شريعت بودند يكى از آنها حضرت عيسى بود كه بنى اسرائيل
بايد به او ايمان مى آوردند. خداوند در آيه مورد بحث ما، از حضرت عيسى نام مى برد و
از دو صفت مهم او ياد مى كند:
1 ـ حضرت عيسى داراى دلايل روشن و معجزات مهمى براى اثبات حقانيت خود بود و خداوند
به او بينات داده بود.
2 ـ حضرت عيسى مؤيد به روح القدس بود. منظور از روح القدس جبرئيل است چون جنبه
روحانى او نسبت به ساير فرشتگان بيشتر است و نيز مقدس و پاكيزه است. جبرئيل همواره
حضرت عيسى را تاييد مى كرد و از دوران حاملگى حضرت مريم به عيسى كه با نفخه جبرئيل
بود تا وقتى كه مى خواستند او را به دار بزنند و او به آسمانها برده شد، همواره زير
حمايت جبرئيل قرار داشت.
در مقابل كاروان انبياء كه بنى اسرائيل مكلف به پيروى از آنها بودند، بنى اسرائيل
چه عكس العملى از خود نشان دادند؟
طبق اين آيه، چون سران آنها بعضى از تعاليم و احكام اين پيامبران را در برخورد با
منافع مادى خود مى ديدند و گفته هاى پيامبران را مخالف با هوسهاى نفسانى خود
مى يافتند، از اين رو، در مقابل پيامبران الهى گردنكشى و طغيان مى كردند و با تكبر
و خودبزرگ بينى ، آن پيامبران را تكذيب مى كردند و آنها را دروغگو قلمداد مى نمودند
و حتى گاهى بعضى از آنها را مى كشتندو لذا قرآن كريم در اين آيه آنها را مورد عقاب
قرار مى دهد و مى گويد: آيا هر گاه پيامبرى براى شما چيزى بياورد كه شما آن را دوست
نداريد، سركشى و استكبار مى كنيد پس گروهى را دروغگو مى پنداريد و گروهى را
مى كشيد؟
و بدينگونه بنى اسرائيل در مقابل نعمت وجود انبياء ، نه تنها از آن استفاده نكردند
بلكه با كفران نعمت ، آنها را يا كشتند و يا تكذيب نمودند.
آيه (88) وقالوا قلوبنا غلف ... : در مقابل اين خطابهاى عتاب آميز و اين حجتهاى
روشن، پاسخ بنى اسرائيل اين بود كه دلهاى ما در غلاف و پوشش قرار دارد و ما آنچه را
كه مى گوييد نمى فهميم و براى ما قابل درك نيست. اين عكس العمل آنها در مقابل سخنان
محكم پيامبر اسلام بود آنها چون هيچ راه فرارى نداشتند بالاخره چنين عذر مى آوردند
كه ما سخنان تو را نمى فهميم و در برابر سخنان تو پرده اى در اطراف دل ما قرار
دارد.
اين آيه نظير آيه ديگرى است كه در آن از چنين پرده و حجابى با تفصيل بيشترى سخن به
ميان آمده. آن آيه چنين است:
و قالوا قلوبنا فى اكنّه مماتدعونا اليه و فى آذاننا و قراً و من بيننا و بينك
حجاب(فصلت/5)
و گفتند: دلهاى ما از آنچه ما را بدان مى خوانى در پوششهايى قرار دارد و در گوشهاى
ما سنگينى است و ميان ما و تو پرده اى وجود دارد.
خداوند در چندين آيه وجود چنين پرده و حجابى را در دلها و گوشهاى آنها تأييد مى كند
و حتى آن حجابها را به خودش نسبت مى دهد و اينكه خداوند اين پرده ها را در وجود
آنها قرار داده ولى خاطرنشان مى سازد كه اين كار خدا به سبب عملكرد خود آنهاست و
آنها خود باعث شده اند كه خداوند چنين پرده هايى را در آنها به وجود آورد. به اين
آيه توجه كنيد:
و من اظلم ممّن ذكّر بايات ربه فاعرض عنها و نسى ما قدمت يداه انا جعلنا على قلوبهم
اكنّة ان يفقهوه و فى آذانهم و قراً (كهف /57)
چه كسى ستمكارتر از كسى است كه آيات پروردگارش به او گوشزد شد و او از آن روى
گردانيدو آنچه را كه با دستان خود انجام داده بود فراموش كرد ما بر دلهاى آنها
پوششهايى قرار داديم كه آن (قرآن) را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى قرار داده ايم.
به طورى كه ملاحظه مى كنيد در اين آيه علت اينكه خداوند بر دلهاى آنان پوشش و پرده
قرار داده به خوبى مشخص شده است و آن اعراض و روى گردانى آنها از آيات الهى است كه
سبب اين سلب توفيق شده است. در واقع انسان در گروِ اعمال خويشتن است.
در پايان آيه مورد بحث ما نيز، به اين مطلب اشاره شده و آن اينكه خداوند پوشش داشتن
دلهاى آنها را تصديق مى كند و حتى اظهار مى دارد كه نه تنها دلهايشان در پوشش قرار
دارد بلكه حتى خداوند به آنها لعنت هم مى كند آنگاه دليل اين غضب خداوند را ذكر
مى كند و آن كفر قبلى آنهاست. به اين معنا كه آنها با انتخاب آزادانه كفر، خود را
در معرض لعنت الهى و چنين سلب توفيق قرار داده اند.
وَ لَمّا جآءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا
مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمّا جآءَهُمْ ما عَرَفُوا
كَفَرُوا بِه فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكافِرينَ (*)بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِه
أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمآ أَنْزَلَ اللّهُ بَغْيًا أَنْ يُنَزِّلَ
اللّهُ مِنْ فَضْلِه عَلى مَنْ يَشآءُ مِنْ عِبادِه فَبآءُوا بِغَضَب عَلى غَضَب وَ
لِلْكافِرينَ عَذابٌ مُهينٌ (*)وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمآ أَنْزَلَ اللّهُ
قالُوا نُؤْمِنُ بِمآ أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَرآءَهُ وَ هُوَ
الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيآءَ اللّهِ مِنْ
قَبْلُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (*)
و چون از جانب خداوند كتابى براى آنها آمد كه تصديق كننده چيزى بود كه با آنهاست،
با اينكه از پيش مى خواستند كه بر كافران پيروز شوند پس چون آنچه مى شناختند به
آنها آمد، به آن كافر شدند پس لعنت خداوند بر كافران باد (89) چه بد است آنچه كه
خود را به آن فروختند اينكه از راه ستم به آنچه خدا نازل كرده كافر شوند خداوند در
ميان بندگانش به هر كس كه بخواهد با فضل خود وحى نازل مى كند. پس به خشمى روى خشمى
گرفتار آمدند و براى كافران عذابى خوار كننده است (90) و چون به آنها گفته شود: به
آنچه خدا نازل كرده ايمان بياوريد، مى گويند: به آنچه بر خود ما نازل شده است ايمان
مى آوريم و به چيزى كه غير آن است، كافر مى شوند در حالى كه آن حق است و تصديق
كننده كتابى است كه با آنهاست. بگو: پس چرا پيش از اين پيامبران خدا را مى كشتيد
اگر ايمان داشتيد؟(91)
نكات ادبى
1 ـ كلمه «مصدق لما معهم» صفت براى كتاب است.
2 ـ جواب جمله «ولما جاءهم» يا جمله «كفروا» است كه پس از يك جمله معترضه مى آيد و
يا به قرينه همان ، حذف شده است.
3 ـ «يستفتحون» از استفتاح به معناى طلب فتح و پيروزى.
4 ـ در «بئسما» كلمه «ما» نكره منصوبه است كه مفسر فاعل بئس است به معناى بئس شىء و
مى تواند ماء موصول باشد.
5 ـ «بغى» ظلم و ستم و حسد. اصل آن از «بغى الجرح» است كه به معناى فساد زخم است و
يا از بغى به معناى طلب است چون باغى در طلب ظلم و تجاوز است.
6 ـ «باؤ» از بوء به معناى استقرار يافتن و يا بازگشتن به سوى چيزى است.
7 ـ «مهيمن» است فاعل از هون به معناى خوار و ذليل شدن.
8 ـ «ماوراء» مابعد، غير ، سوى.
پىنوشتها:
1. نورالثقلين ج 1 ص 94
2. البرهان ج 1 ص 122